responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6151

 

حسن‌بن سهل ، از دولتمردان برجسته عباسى در قرن دوم و سوم. براساس رواياتى كه در آنها سن او هنگام مرگ هفتاد سال ذكر شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله)، احتمالاً وى در سال 165 يا 166 به دنيا آمده است. او ايرانی الاصل بود و خاندانش را از بازماندگان خاندانهاى حكومتگر ايران دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ج 11، ص240؛ ابن‌طِقْطَقى، ص 164؛ ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج11، ص171؛ براى آگاهى از روايتهاى متفاوت درباره خاستگاه اين خاندان رجوع کنید به جهشيارى، ص 229ـ230؛ ابن‌عمرانى، ص 98؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص120).

از زندگى حسن‌بن سهل پيش از ورود به دربار عباسيان، اطلاعات اندكى وجود دارد. به نوشته ابن‌عمرانى (همانجا)، حسن و برادرش، فضل، منجمان مجوسى بودند كه از طريق طالع‌بينى گذران زندگى میكردند. آنان هنگامى به دربار راه يافتند كه پدرشان، سهل، مورد توجه يحيی بن خالد برمكى، وزير معروف هارون‌الرشيد، قرار گرفت و در پى آن، حسن و فضل نيز به خدمت پسران وى درآمدند (رجوع کنید به جهشيارى، ص 183؛ ابن‌جوزى، همانجا؛ هندوشاه‌بن سنجر، ص 162). اگرچه صَفَدى (ج 12، ص 37) به مسلمان بودن جد حسن‌بن سهل اشاره كرده، ظاهراً از دوره عباسيان بود كه خاندان سهل تغيير كيش را ضرورى ديدند. در اغلب منابع به اسلام آوردن سهل در زمان هارون اشاره شده است (براى نمونه رجوع کنید به جهشيارى، ص230؛
ابن‌بابويه، ج 2، ص 165؛
ابن‌جوزى، همانجا؛
قس ابن‌اثير، ج 6، ص 197). برخى مسلمان‌شدن پسران سهل را هم‌زمان با اسلام آوردن پدرشان دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌جوزى؛
ابن‌اثير، همانجاها؛
ذهبى، تاريخ اسلام، حوادث و وفيات 231ـ240ه ، ص 131؛
در باره روايات مربوط به اسلام آوردن فضل رجوع کنید به فضل‌بن سهل*).

درباره اوضاع پسران سهل در دستگاه برمكيان اطلاعى در دست نيست، اما اينكه بعدها در دستگاه مأمون ارج و قرب فراوان يافتند، گوياى ترقى آنان در مناصب دربارى است. ظاهراً حسن نيز مانند فضل، بعد از سقوط برمكيان، به مأمون پيوست و در مقام يكى از مشاوران خليفه، او را در سفر به خراسان همراهى كرد. گفته شده است كه مأمون براى چاره‌انديشى در برابر تهديدات امين، با حسن‌بن سهل مشورت نمود و او خليفه را تشويق به مقاومت كرد (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 377ـ378؛
جهشيارى، ص 231، 289ـ290)؛
ازاين‌رو حسن نيز، مانند فضل، در تحكيم پايه‌هاى خلافت مأمون مؤثر بوده است.

اولين منصب رسمى حسن در دربار مأمون، رياست ديوان خراج در سال 196 بود (طبرى، ج 8، ص 424؛
ابوالفداء، ج 1، جزء2، ص20؛
ذهبى، تاريخ اسلام، حوادث و وفيات 191ـ200ه ، ص 36). وى دو سال در اين سمت باقى ماند تا اينكه مأمون، بعد از مرگ امين در 198، او را به امارت مناطق وسيعى شامل عراق، جبال، حجاز، يمن، فارس و اهواز منصوب كرد (طبرى، ج 8، ص 527؛
جهشيارى، ص 305). واگذارى امارت به حسن‌بن سهل، واكنشهاى مختلفى در پیداشت. اولين مخالفت از سوى اميران مأمون، يعنى طاهربن حسين* و هرثمة بن اَعْين*، بود كه زحمت فتح بسيارى از اين مناطق و استوار كردن خلافت مأمون در آنجاها را متحمل شده بودند (رجوع کنید به يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 446؛
حمداللّه مستوفى، ص 311). مردم عراق نيز از همان آغاز، بيزارى خود را از حكومت حسن‌بن سهل اعلام داشتند. آنان بركنارى طاهر و امارت حسن‌بن سهل بر عراق را به سلطه‌جويى فضل‌بن سهل بر مأمون نسبت میدادند و حتى فضل را مسبب جدايى خليفه از خاندانش میدانستند. ازاين‌رو، بناى ناسازگارى گذاشتند و فتنه‌هايى پديد آمد (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 528ـ529؛
ابن‌جوزى، ج10، ص 72ـ73).

اولين كسى كه از اوضاع آشفته عراق در سال 199 بهره‌بردارى نمود، ابن‌طباطبا* بود. قيام ابن‌طباطبا، بعد از پيوستن ابوالسرايا* به او، وسعت گرفت و او بر بصره و كوفه تسلط يافت و در نتيجه، حسن‌بن سهل به هرثمةبن اعين متوسل شد. هرثمه، به‌ رغم كدورتى كه از حسن به دل داشت، به حمايت او شتافت و ابوالسرايا را شكست داد. ابوالسرايا در سال 200 دستگير شد و به فرمان حسن‌بن سهل به قتل رسيد (رجوع کنید به خليفةبن خياط، ص 310ـ311؛
يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 447؛
طبرى، ج 8، ص 528ـ535؛
ذهبى، تاريخ اسلام، حوادث و وفيات 191ـ200ه ، ص70ـ71، 73، 76). سپس حسن به سركوب علويانى پرداخت كه در مناطقى چون بصره، مكه و يمن درصدد انتقام از عباسيان برآمدند، از جمله ابراهيم‌بن موسى، زيدبن موسى، معروف به زيدالنار*، حسين‌بن حسن اَفْطَس و محمدبن جعفر (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 535ـ542).

در همان ايام (سال 200)، گروهى از سپاهيان بغداد، به نام حربيه، شوريدند و كارگزاران حسن را از بغداد اخراج كردند. پرداخت نكردن مقررى سپاهيان و اعتراض آنان به قتل هرثمة در همان سال را از مهم‌ترين دلايل اين شورش دانسته‌اند (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 543ـ544، 546). اين شورش چنان ناامنى و فساد اجتماعى را در بغداد گسترش داد كه اهالى آنجا را به ستوه آورد (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 551ـ553). گفته شده است كه حسن ابتدا با دادن وعده‌هاى مالى و مكاتبه با فرماندهان شورشيان توانست تا حدى آنان را آرام كند، اما انتشار خبر قتل هرثمة، كه حسن و فضل در مظانّ اتهام آن بودند، دوباره حربيه را تهييج و شورش ايشان را تشديد كرد (رجوع کنید به همانجا؛
نيز رجوع کنید به هرثمةبن اعين*). همچنين با پيوستن محمدبن ابی خالد (يكى از كارگزاران حسن‌بن سهل) و پسرانش به حربيه، شورش قوّت يافت. محمدبن ابی خالد رهبرى اين گروه را بر عهده گرفت. او بعد از اخراج جانشين حسن از بغداد و پس از تسلط بر كوفه، عازم نبرد با نيروهاى حسن شد، اما اندكى بعد به قتل رسيد. در اين نبرد، مردم بغداد به يارى حربيه شتافتند و اعلام كردند كه حكومت حسن‌بن سهل مجوسى را نمی پذيرند و بدين‌سان، بار ديگر مقبول نبودن حسن در بغداد را آشكار ساختند. دامنه اين نارضايى به حدى بود كه بغداديان در 201 با منصوربن مهدى، به عنوان امير مأمون در بغداد، بيعت كردند (همان، ج 8، ص 546ـ549). با اين حال، مصالحه عيسی بن محمد (پسر محمدبن ابی خالد) و منصوربن مهدى با حسن‌بن سهل اوضاع را به نفع حسن تغيير داد (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 553؛
مسكويه، ج 4، ص130؛
ابن‌خلدون، ج 3، ص 309). اين تغيير وضع ديرى نپاييد، زيرا اعلام وليعهدى امام رضا عليه‌السلام و اقدام حسن مبنى بر بيعت گرفتن از بغداديان، اهالى بغداد و به‌ويژه عباسيان را، كه اين امر را دسيسه خاندان سهل می دانستند، برآشفت؛
ازاين‌رو، نه تنها حسن‌بن سهل را از بغداد اخراج كردند، بلكه مأمون را از خلافت خلع و با ابراهيم‌بن مهدى* به عنوان خليفه بيعت نمودند. نتيجه اين اقدام، وقوع جنگ بين سپاه حسن‌بن سهل و طرفداران ابراهيم‌بن مهدى بود كه تا آمدن مأمون به بغداد در سال 204، به‌طول انجاميد (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 554 ـ 555، 557، 564؛
ابوالفداء، ج1، جزء2، ص 22ـ 23).

مأمون از خلع خود در بغداد و همچنين نارضايى مردم آنجا از حكومت حسن‌بن سهل آگاهى چندانى نداشت، زيرا فضل‌بن سهل اخبار بغداد را از خليفه پنهان میكرد. ظاهراً انگيزه فضل از اين پنهان‌كارى حفظ حكومت برادرش در بغداد و جلوگيرى از تغيير نگرش خليفه به حكومت حسن‌بن سهل بود. سرانجام، امام رضا عليه‌السلام مأمون را از نارضايى مردم بغداد و به خلافت نشستن ابراهيم‌بن مهدى آگاه كرد (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 564ـ 565؛
مسكويه، ج 4، ص 137ـ138؛
ابن‌خلدون، ج 3، ص 312). در مسير حركت مأمون به بغداد در سال 203، فضل‌بن سهل در سرخس به قتل رسيد. مأمون براى تبرئه خويش از قتل فضل و جلوگيرى از شورش حسن، درصدد دلجويى از حسن برآمد و سر قاتلان فضل را به همراه حكم وزارت براى وى فرستاد (يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 451ـ452؛
ابن‌بابويه، ج2، ص 163ـ164؛
ابن‌عمرانى، ص 99؛
ابن‌طقطقى، ص 162، 165ـ166). به‌رغم اين دلجويى، مرگ برادر، حسن را پريشان كرد و مورخان از بيمارى روانى او بعد از قتل فضل ياد كرده‌اند. او تعادل عقلى خود را از دست داد و مدتى خانه‌نشين شد (طبرى، ج 8، ص 568ـ569؛
ابن‌خلّكان، ج 2، ص 123؛
ابن‌كثير، ج10، ص 249؛
صفدى، ج 12، ص 38). پزشكى كه توانست سلامتى اين وزير را برگرداند جبرائيل‌بن بختيشوع، از خاندان بختيشوع*، بود (رجوع کنید به ابن‌ابی اصيبعه، ص 189).

حسن‌بن سهل در دوره وزارت بسيار مورد توجه و احترام مأمون بود و خليفه او را به ذوالكفايتين ملقب نمود (رجوع کنید به صابى، ص130؛
ابن‌طقطقى، ص 166؛
هندوشاه‌بن سنجر، ص 168). ازدواج مأمون با پوران، دختر حسن‌بن سهل، نيز در افزايش محبوبيت حسن نزد خليفه مؤثر بود (رجوع کنید به ابن ابی طاهر، ص 113ـ 115؛
طبرى، ج 8، ص 606ـ607؛
ابن‌عبدربّه، ج 6، ص 459ـ469؛
هندوشاه‌بن سنجر، ص 163ـ164؛
قس نظامى عروضى، ص 19، كه به‌اشتباه نوشته است خليفه با دختر فضل‌بن سهل ازدواج كرد؛
رجوع کنید به بوران*).

از زندگى حسن‌بن سهل پس از مرگ مأمون در سال 218 آگاهى اندكى در دست است. گفته شده است كه وى همچنان جايگاهى برجسته داشت و ملقب به امير بود (ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 172). در زمان معتصم، هنگام انتقال پايتخت به سامرا، مكانى به اسكان حسن اختصاص يافت (رجوع کنید به يعقوبى، البلدان، ص 259). با اين حال، به سبب نفوذ تركان، وى اقتدار روزگار مأمون را نداشت (رجوع کنید به بيهقى، ص 168ـ169).

حسن‌بن سهل در زمان خلافت متوكل (232ـ247) درگذشت (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ج 11، ص 241؛
ذهبى، تاريخ اسلام، حوادث و وفيات 231ـ240ه ، ص 132؛
قس هندوشاه‌بن سنجر، ص 166، كه نوشته است وى تا دوره خلافت منتصر (247ـ 248) زنده بود؛
نيز ابن‌وردى، ج 1، ص 309، كه گفته است وى نود سال عمر كرد). تاريخ مرگ حسن، به اختلاف، سال 234، 235 و 236 ذكر شده است، اما عمدتآ درباره سال 236 اتفاق‌نظر وجود دارد (رجوع کنید به يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 486؛
طبرى، ج 9، ص 184ـ185؛
ابن‌خلّكان، همانجا). محل درگذشت وى را ناحيه سرخس دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌خلّكان، همانجا؛
ذهبى، سير اعلام‌النبلاء، همانجا)، ولى با توجه به سكونت حسن‌بن سهل در قريه فَمُ الصِّلح نزديك واسط و بعد سامرا (رجوع کنید به يعقوبى، البلدان، ص 259، 322) و نيز روايت طبرى (همانجا) درخصوص نظارت متوكل بر مراسم دفن وى، محل درگذشت او، به احتمال بسيار منطقه عراق بوده است.

مورخان خوش‌خلقى، خرد و به ويژه گشاده‌دستى فراوان حسن را ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به تنوخى، ج 1، ص 159ـ 161؛
صابى، ص 57؛
هندوشاه‌بن سنجر، ص 161؛
صفدى، ج 12، ص 38، 40؛
سيوطى، ص 364ـ365)، البته سخاوت او به ‌سبب ثروت سرشارش نيز بود كه تشريفات عروسى دخترش با مأمون گوياترين سندِ آن است. اين ثروتِ توأم با شهرت وى به سخاوت، شاعران متعددى را به مدح او برانگيخت، از جمله محمدبن وُهَيْب و ابراهيم‌بن عباس، كه پاداشهاى چشمگيرى نيز از او گرفتند (رجوع کنید به ابن‌عبدربّه، ج 1، ص 255ـ256؛
ابوالفرج اصفهانى، ج 19، ص 79ـ81). اما گزارشى از طبرى (ج 9، ص 185) حاكى از تنگدستى او در اواخر عمر است. درباره او گفته‌اند كه اهل مدارا بود و با زيردستان خود به ‌نرمى رفتار میكرد (رجوع کنید به جاحظ، ص 51؛
ابن‌قتيبه، ج 1، ص 105؛
يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 456).

از ديگر خصايص او، علم دوستیاش بود. گفته‌اند كه آشنايى با نجوم در خانواده او ريشه‌دار بود (رجوع کنید به جهشيارى، ص 229؛
ابن‌بابويه، ج 2، ص 163؛
ابن‌عمرانى، ص 98؛
هندوشاه‌بن سنجر، ص 162). ابن‌نديم (ص 112ـ113، 333، 337) از مناسبات نزديك وى با دانشمندانى چون حارث منجم، ابوعثمان سهل‌بن بشر، هيثم‌بن عدى و سهل‌بن هارون ياد كرده است. همچنين آورده‌اند كه وى به تفحص در معانى قرآن علاقه‌مند بود و پرسشهاى مكرر وى در اين باره، فَرّاء* را بر آن داشت تاكتاب معانیالقرآن را تأليف كند (رجوع کنید به همان، ص 73؛
ابن‌خلّكان، ج 6، ص 178). حسن و برادرش، فضل، را در زمره مترجمان آثار فارسى به عربى برشمرده‌اند (رجوع کنید به جهشيارى، ص230؛
ابن‌نديم، ص 304ـ305). او در فن كتابت نيز مهارت داشت و مدتى يكى از كاتبان مأمون بود (ابن‌عبدربّه، ج 4، ص 151، 157؛
ابن‌عمرانى، ص 103). ابن‌نديم (ص 191) اشعارى را نيز به او نسبت داده است. از حسن‌بن سهل جملات حكيمانه‌اى نقل شده كه گوياى فضل و دانش اوست (رجوع کنید به جهشيارى، ص 309؛
تنوخى، ج 1، ص 41؛
ابن‌عبدربّه، ج 4، ص 208، 215، ج 6، ص 234). حسن و فضل به زندقه نيز متهم شدند (رجوع کنید به ابن‌نديم، ص401). اگرچه مجوسى بودن اين خانواده تا روزگار هارون، هم‌نشينى حسن با كسانى چون سهل‌بن هارون كه در زمره شعوبيان بودند (رجوع کنید به همان، ص 133) و تمايلات فضل به احياى آداب و رسوم ايرانى (رجوع کنید به جهشيارى، ص 313، 316)، به احتمال بسيار، از دلايل چنين اتهامى بوده، اما رقابتهاى سياسى و دربارى رقباى بنیسهل نيز بیتأثير نبوده است.


منابع :
(1) ابن‌ابی اصيبعه، عيون‌الانباء فى طبقات‌الاطباء، چاپ نزار رضا، بيروت ( 1965)؛
(2) ابن ابیطاهر، بغداد فى تاريخ الخلافة العباسية، بغداد 1388/1968؛
(3) ابن‌اثير؛
(4) ابن‌بابويه، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش؛
(5) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(6) ابن‌خلدون؛
(7) ابن‌خلّكان؛
(8) ابن‌طقطقى، الفخرى فى الآداب السلطانية و الدول‌الاسلامية، چاپ محمود توفيق كتبى، مصر 1340؛
(9) ابن عبدربّه، العقدالفريد، چاپ على شيرى، بيروت 1408ـ1411/ 1988ـ1990؛
(10) ابن‌عمرانى، الإنباء فى تاريخ الخلفاء، چاپ قاسم سامرائى، ليدن 1973؛
(11) ابن‌قتيبه، كتاب عيون ‌الاخبار، بيروت: دارالكتاب العربى، (بی تا.)؛
(12) ابن‌كثير، البداية و النهاية فی التاريخ، (قاهره) 1351ـ 1358؛
(13) ابن‌نديم (تهران)؛
(14) ابن‌وردى، تاريخ ابن‌الوردى، نجف 1389/1969؛
(15) اسماعيل‌بن على ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر : تاريخ ابی الفداء، بيروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، (بی تا.)؛
(16) ابوالفرج اصفهانى؛
(17) بيهقى؛
(18) محسن‌بن على تنوخى، الفرج بعدالشدة، (قاهره) 1375/ 1955؛
(19) عمروبن بحر جاحظ، كتاب‌التاج فى اخلاق الملوك، چاپ احمد زكی باشا، قاهره 1332/ 1914؛
(20) محمدبن عبدوس جهشيارى، كتاب الوزراء و الكتّاب، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره 1357/1938؛
(21) حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛
(22) خليفةبن خياط، تاريخ خليفةبن خياط، چاپ مصطفى نجيب فوّاز و حكمت كشلى فوّاز، بيروت 1415/1995؛
(23) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ‌الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، حوادث و وفيات 191ـ200ه ، 1418/1998، حوادث و وفيات 231ـ240ه ، 1411/1991؛
(24) همو، سير اعلام‌النبلاء، ج 11، چاپ شعيب ارنؤوط و صالح سمر، بيروت 1402/1982؛
(25) عبدالرحمان‌بن ابیبكر سيوطى، تاريخ‌الخلفاء، چاپ قاسم شماعى رفاعى و محمد عثمانى، بيروت 1406/1986؛
(26) هلال‌بن مُحَسِّن صابى، رسوم دارالخلافة، چاپ ميخائيل عوّاد، بغداد 1383/ 1964؛
(27) صفدى؛
(28) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(29) مسكويه؛
(30) احمدبن عمر نظامى عروضى، كتاب چهار مقاله، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوينى، ليدن 1327/1909، چاپ افست تهران (بی تا.)؛
(31) هندوشاه ‌بن سنجر، تجارب السلف، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران 1357ش؛
(32) يعقوبى، البلدان؛
(33) همو، تاريخ.

/ مريم يداللّه‌پور /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6151
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست