responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6140

 

حسن بَصْرى ، شهرت حسن‌بن ابوالحسن یسار، متكلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یكى از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم. وى به امام‌التابعین، سیدالتابعین و شیخ‌الاسلام ملقب، و كنیه‌اش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلى بود (رجوع کنید به هجویرى، ص 129ـ130؛ سمعانى، ج 2، ص 220؛ ذهبى، 1410، حوادث و وفیات 101ـ120ه ، ص 48؛ حسن‌بصرى، ج 1، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص 18).

حسن در مدینه به دنیا آمد و در وادی‌القرى (از مضافات مدینه) پرورش یافت (ابن‌سعد، ج 9، ص 157؛ ذهبى، 1401ـ 1409، ج 4، ص 564). در تاریخ تولد او اتفاق‌نظر وجود ندارد. به گفته عطار (ص 30) حسن در دوره حیات پیامبر اكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم متولد شد. به گفته وَكیع (ج 2، ص 6)، در زمان قتل عثمان (در سال 35) حسن ده ساله و به گفته ابن‌سعد (ج 9، ص 158) چهارده ساله بود (نیز رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ 1409، همانجا). به نظر می‌رسد كه قول اخیر درست‌تر باشد، زیرا ابن‌سعد (متوفى 203) نزدیك‌ترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جاى دیگرى (رجوع کنید به ج 9، ص 157) تأكید كرده است كه حسن دو سال پیش از قتل خلیفه دوم متولد شد (نیز رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، همانجا). اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال 21 به‌دنیا آمده باشد، ضمن آنكه وكیع (ج 2، ص 3) و صَفَدى (ج 12، ص 306) نیز همین تاریخ را پذیرفته‌اند.

پدر حسن اهل میسان* (شهركى متصل به دَسْتُمِیسان، همان دشت میشان در خوزستان كنونى) و نخست مسیحى و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود (ابن‌سعد، همانجا؛ وكیع، ج 2، ص 4؛ بدوى، ص 152). فیروز در یكى از فتوح اسلامى اسیر شد و در جرگه موالى درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتى آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبداللّه انصارى* یا فرد دیگرى از انصار، پیوند ولاء داشت (ذهبى، 1401ـ1409، همانجا؛ ابن‌كثیر، 1351ـ1358، ج 9، ص 299؛ در مورد اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص 2). از این‌رو، حسن را انصارى می‌خواندند (رجوع کنید به وكیع، ج 2، ص 5).

مادر حسن، خَیرَة، كنیه‌اش امّالحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّسلمه، همسر پیامبر، یا كسان دیگرى پیوند ولاء داشت (همان، ج 2، ص 3، 5؛ ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 147؛ ذهبى، 1401ـ 1409، همانجا؛ درباره اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص 3). خیرة به زنان قرآن می‌آموخت و براى آنان وعظ می‌كرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانسته‌اند كه از دو همسر پیامبر، امّسلمه و عایشه، حدیث روایت می‌كرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت می‌كردند.

علماى بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل كرده‌اند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّى داشت و حسن در اشتغال به قصه‌گویى و وعظ از مادر خود متأثر بود (ابن‌سعد، ج 10، ص 442؛ ابن‌كثیر، همانجا؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 2، ص 250ـ 251؛ حُصَرى، ص 109).

حسن در دوازده سالگى یا چهارده سالگى قرآن را از بر كرد و گفته‌اند هر سوره‌اى را كه می‌آموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامی‌گرفت. در سال دوم خلافت امام على علیه‌السلام، حسن به شانزده سالگى رسید و همراه خانواده‌اش به بصره سفر كرد و پس از مدتى با زنى ایرانی‌الاصل ازدواج كرد و از او صاحب دو پسر و یك دختر شد (ذهبى، 1401ـ 1409، همانجا؛ بدوى، ص 153؛ حصرى، ص 109، 111ـ 112).

حسن هفتاد سال از عمر خود را در دوره امویان گذراند. چون خلیفه عمربن عبدالعزیز در سیاست رفتارى شایسته داشت، حسن نیز با وى مناسباتى مبتنى بر شفقت و نیك‌خواهى داشت و دوازده نامه به او نوشت كه در آنها به توضیح صفات پیشواى عادل، تحذیر وى از فریبهاى دنیا، دعوت به زهد و پارسایى، اندرزگویى و تسلیت او به سبب مرگ فرزندش پرداخت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 134ـ140؛ بدوى، ص 154ـ 156). حتى یك بار خلیفه او را عهده‌دار منصب قضا كرد. پیش از این تاریخ نیز در سال 43 در دستگاه ربیع‌بن زیاد حارثى، از اصحاب امام على علیه‌السلام، به كتابت و منشی‌گرى مشغول بود (بلاذرى، ص 394؛ وكیع، ج 2، ص 14؛ امین، ج 6، ص 458). همچنین نقل است كه وى سه سال در شاپور، كاتب انس‌بن مالك بود (ابن‌ندیم، ص 202).

با این حال، حسن به شدت با برخى از خلفاى عصر خود و كارگزاران ستمگر آنان، به‌ویژه حجاج‌بن یوسف ثقفى*، مخالفت می‌نمود، بی‌آنكه شورشهاى مسلحانه برضد آنان را تأیید كند (رجوع کنید به ابن‌جوزى، 1403، ص 64، 72، 116؛ بدوى، ص 154). گاهى نیز در برخورد با حكام جائر، بر مبناى تقیه سلوك می‌كرد (رجوع کنید به حسن بصرى، ج 1، ص 207). در سالهایى كه حجاج حاكم عراق بود حسن بارها بر او لعنت فرستاد و برخورد او با حجاج چنان بود كه حجاج بارها تصمیم به قتل او گرفت (ابن‌جوزى، 1403، ص 64، 72). به گزارش یعقوبى (ج 2، ص 278) و ابن‌ندیم (همانجا) حسن، عبدالرحمان‌بن محمدبن اشعث را در قیام برضد حجاج همراهى نمود؛ اما این قول درست به نظر نمی‌رسد، زیرا ابن‌سعد (ج 9، ص 164ـ165) تصریح دارد بر اینكه حسن، مردم را از همراهى با سپاه اشعث نهى كرد. همچنین او اصحاب خود را از پیوستن به شورش یزیدبن مهلَّب نیز منع می‌كرد و دلیل این كار نیز اعتقاد او به ناشایستگى رهبرانِ دو شورش مزبور بود (ابن‌اثیر، النهایة، ج 2، ص 198؛ ثبوت، ص 23ـ24).

در میان معاصرانِ معارضِ حسن، معروف‌تر از همه ابن‌سیرین* است كه مخالفت آن دو با یكدیگر مَثل شده و گویند: «جالِسْ اِمّاالحَسَنَ اَوْ اِبْنَ سیرین» (رجوع کنید به وكیع، ج 1، ص 370؛ عباس قمى، 1352ـ1355، ج 1، ص 678). ظاهراً این مخالفت معلول برخوردهاى تند حسن با حكام ــخاصه حجاج ــ و شیوه ابن‌سیرین در تسلیم در برابر حكام و بلكه پشتیبانى از آنان بوده است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 271؛ عباس قمى، 1363ش، ص 74).

حسن مقررى گرفتن از بیت‌المال و قبول هدایاى حاكمان را با شرایطى جایز می‌شمرد و بیشتر آن مقررى را به دیگران می‌بخشید. گاهى نیز، به سبب مخالفتهاى او با ایشان، مقرری‌اش را از بیت‌المال قطع می‌كردند (ابن‌سعد، ج 9، ص 171؛ خن، ص 261؛ حصرى، ص 184). همچنین نقل است كه در روزگار معاویه، او در برخى از جنگهاى مسلمانان با دشمنان خارجى شركت كرد (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 9، ص 158، 175؛ ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 572، 578).

حسن استادان بسیارى داشت كه برجسته‌ترین آنان انس‌بن مالك، جابربن عبداللّه انصارى، حُذَیفه یمانى، عبداللّه‌بن عباس، حِطّان‌بن عبداللّه، عمران‌بن حُصَین و اَحنَف‌ بن قیس بودند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 9، ص 158؛ ابوطالب مكّى، ج 1، ص 308؛ ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 565؛ صفدى، ج 12، ص 306؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج 2، ص 246؛ براى آگاهى از دیگر استادان او رجوع کنید به ثبوت، ص 7ـ9). علاوه بر این، به گزارش ابن‌سعد (ج 9، ص 158)، او از ابوهُرَیرَه و سَمُرَةبن جُندَب نیز حدیث فراگرفته؛ اما خود ابن‌سعد در ادامه (ج 9، ص 159) از برخى افراد اقوالى نقل كرده كه مبنى بر عدم سماع حسن از ابوهریره است. ضمن آنكه پاره‌اى از روایات و برخوردهاى حسن حكایت از خرده‌گیرى او از این دو دارد (رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 567ـ568؛ بدوى، ص 176).

حسن در مقام تفسیر، علاوه بر تفسیر قرآن به قرآن، در تفسیر نصوص قرآن و توضیح احكام آن، پیاپى از احادیث نبوى و قدسى و اقوال صحابه، از جمله امام على علیه‌السلام، ابن‌عباس و ابن‌مسعود و تابعین، بهره می‌برد. از دیگر منابع تفسیرى او اسرائیلیات* و اقوال اهل كتاب و منقولات كسانى همچون كعب‌الاحبار*، وهْب‌بن منبِّه* و عبداللّه‌بن سلام* بود (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج 2، ص 469ـ 478؛
ثبوت، ص 74). بسیارى از اقوال او در تفاسیرى چون تفسیر طبرى (براى نمونه رجوع کنید به ج 12، ص 399ـ400) و تفسیر ابن‌كثیر (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 243؛
درباره اقوال و روایات تفسیرى حسن در تفاسیر شیعه رجوع کنید به ادامه مقاله) و نیز در كتابهاى صوفیه، از جمله در حلیةالاولیاء اثر ابونعیم اصفهانى (براى نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 153)، احیاء علوم‌الدین غزالى (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 46، 48، 101) و الرسالة القشیریه قشیرى (براى نمونه رجوع کنید به ص 446) نقل شده است (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به حسن بصرى، ج 1، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص 8ـ12).

او در تفسیر خود مدام از آیات ناسخ و منسوخ سخن گفته و البته در منسوخ شمردن برخى آیات اشتباه كرده است (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج 2، ص 496). عنایت به عقل، توجه به ابعاد قرآن و لایه‌هاى باطنى آن و اهتمام به تأویل، در مكتب قرآن‌شناسى حسن جایگاهى درخور دارد (ثبوت، ص 75ـ76). همچنین او در بسیارى از آیات، قرائت خاص خود را دارد و پاره‌اى از قرائتهاى او نادر شمرده شده و از برخى نیز انتقاد شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 219؛
خوانسارى، ج 3، ص 256؛
بررسیهاى محمد عبدالرحیم در حسن بصرى، ج 2، ص 497ـ502).

حسن سیصدتن از صحابه رسول خدا صلی‌اللّه علیه وآله و سلم را درك كرد و با هفتاد نفر از كسانى كه در غزوه بدر حضور داشتند مصاحبت داشت و بسیارى از احادیث را از آنان فراگرفت و براى دیگران روایت كرد (ابن‌مرتضى، ص 24). او به احادیث، آگاهى فوق‌العاده داشت و محدّثان بزرگ سنّى و شیعى، روایتهاى او از سنّت رسول صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و سخنان امام على و امام حسن علیهماالسلام و نیز روایتهایى را كه او در طریق آنها قرار دارد، نقل كرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 156؛
ابن‌جوزى، 1426، ص 30، 75ـ76؛
كلینى، ج5، ص 421؛
ابن‌بابویه، 1398، ص 340ـ341؛
مفید، 1364ش، ص 129ـ 131). با ملاحظه روایات و اقوال و خطبه‌هاى او می‌توان به این نتیجه رسید كه از صحابه و تابعین اشخاص بسیار كمى به اندازه او در بازگو كردن كلمات امام على علیه‌السلام اهتمام داشته‌اند. با وجود این، به دلیل شرایط حاكم بر زمانه، حسن در بسیارى موارد سخنان امام على علیه‌السلام را بدون تصریح به نام گوینده اصلى و گاهى با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر كنایىِ «ابوزینب» و «یكى از صالحان» نقل كرده است. شاید هم به دلیلِ وضوحِ انتسابِ سخنان مزبور به امام على، نیازى به تصریح نام آن حضرت نمی‌دیده است. این احتمال نیز وجود دارد كه او به نام امام تصریح نموده است، اما كسانى كه آن گفته‌ها را از وى شنیده‌اند، از ترس یا به دلایل دیگر، آن سخنان را از زبان وى بدون انتساب به امام بازگو كرده‌اند (ابن‌جوزى، 1426، ص 43؛
مجلسى، 1403، ج 42، ص 144؛
مامقانى، ج 19، ص 10؛
حصرى، ص 170؛
نیز رجوع کنید به ثبوت، ص 257، 267).

در مقابل، به احادیثى كه حسن نقل كرده، ایراداتى نیز گرفته شده كه از آن جمله است: تدلیس*، ارسال، و نقل به معانى نه الفاظ (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 9، ص 159؛
صَفَدى، همانجا؛
ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 572، 583، 588؛
براى پاسخ این ایرادات رجوع کنید به حصرى، ص 270؛
قلعه‌جى، ج 1، ص 18). گفتنى است كه گاهى حسن در مقام نقل حدیث از معیارهاى عقلى بهره برده است (رجوع کنید به بدوى، ص 176).

گذشته از مقام حدیثى، حسن از فقیهان بزرگ و مفتیان مؤثر نیز بود (ابن‌سعد، ج 9، ص 163، 166). كتابهاى متعددى به نقل آراى فقهى منسوب به حسن اختصاص یافته است، از جمله فقه‌الحسن‌البصرى، در هفت جلد، تألیف قاضى ابوعبداللّه محمدبن مُفَرِّج قرطبى (حصرى، ص 276؛
خن، ص 214) و موسوعة فقه‌الحسن‌البصرى، در دو جلد، تألیف محمد رواس قلعه‌جى (بیروت 1409). آراى فقهى حسن به كتاب، سنّت، اقوال صحابه و اجتهاد به رأى، متكى است (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج2، ص504).از میان آراى خاص فقهى او به این موارد می‌توان اشاره كرد: عدم جواز وضو با نبیذ (شراب خرما) و جواز متعه حج كه برخى از آن به عنوان حج تمتع یاد می‌كنند (كه این دو نظر برخلاف رأى بسیارى از خلفا و فقهاى اهل‌سنّت است)؛
عدم جوازِ حبسِ مدیونى كه قادر به‌اداى دین خود نیست؛
حق‌طلاق برای‌زن درصورتی‌كه همسرش نتواند هزینه زندگى او را تأمین كند؛
زنى كه باید عدّه وفات یا طلاق نگه دارد، به محض وضع حمل یا سقط شدن جنین، عدّه او به سر می‌رسد؛
در جنگ مسلمانان با غیرمسلمانان، مسلمانان حق ندارند اسیران غیرمسلمان را بكشند و باید یا آنان را آزاد كنند یا در برابر آنان فدیه بگیرند و رهایشان نمایند (رجوع کنید به حسن بصرى، ج 2، ص 353؛
قلعه‌جى، ج 1، ص 312، 318؛
خن، ص 271، 277؛
بسیط، ص 136؛
براى آگاهى از دیگر آراى فقهى او رجوع کنید به خن، ص 215ـ294؛
بسیط، ص 135ـ142).

حسن به وعظ و خطابه نیز می‌پرداخت. در دوره او فساد و تباهى در جامعه رواج بسیار داشت. در این اوضاع، حسن براى مقابله با فساد به وعظ پرداخت و چون خود به آنچه می‌گفت عمل می‌كرد، وعظ او نیز بر مخاطبان اثر می‌گذاشت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 147؛
ابن‌جوزى، 1426، ص 30؛
نیز رجوع کنید به ثبوت، ص 109). با اینكه وى ایرانی‌تبار بود و زبان مادری‌اش عربى نبود، خطابه‌هاى او چنان فصیح بود كه حتى حَجاج ــ كه خود در فصاحت كم‌نظیر بود و از حسن كینه‌ها به دل داشت ــ اعتراف می‌كرد «حسن در خطابه از همه تواناتر است» (رجوع کنید به جاحظ، ج1، ص163، 354، 398؛
بدوى، ص160). به دلیل همین فصاحتِ وى بود كه موعظه‌هاى او را در روزگار حیاتش، و دست‌كم اندكى پس از وفاتش، فراهم آوردند و برخى مؤلفان قدیم و جدید، درباره مواعظ و اندرزهاى او آثار مستقلى نوشتند (رجوع کنید به سزگین، ج 1، ص 592؛
بدوى، ص 159). حتى پس از مرگ حسن مواعظ او عامل گرایش قدرتمندان به رعایت موازین اخلاقى و بازداشتن آنان از تبهكارى بوده است (رجوع کنید به غزالى، 1361ش، ص315، 360، 406). مواعظ حسن در موضوعات گوناگونى بود. گاهى از مكارم اخلاق و آداب حسنه، گاهى از تقوا و پرهیزكارى و گاهى از فرجامِ بدِ حكام و ثروتمندانى كه به مردم ستم می‌كنند و حقوق خلق را پایمال می‌نمایند، سخن می‌گفت (ابن‌جوزى، 1426، ص 107؛
ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 588؛
بدوى، ص 163).

حسن در 110 در بصره درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد (ابن‌سعد، ج9، ص 177ـ 178؛
ابن‌اثیر، الكامل، ج5،ص155). آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسى (ص 130) از آن یاد كرده و امروزه نیز پابرجاست (عبدالجبار ناجى و عبدالحسین مبارك، ص 301؛
فاطمه محمد محجوب، ج 14، ص 17).

تألیفات حسن بصرى. به طور قطع نمی‌توان گفت كه حسن صاحب چه آثارى بوده است. ذهبى (1401ـ1409، ج 4، ص 584) گزارش كرده است كه آثارى كه در آنها علم بود از حسن برجای‌ماند. اما بنابه گفته ابن‌سعد (ج 9، ص 175)، حسن همه كتابهایش را، به جز یكى، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است، از جمله: نامه‌اى به عبدالملك‌بن مروان (كتابٌ الی‌عبدالملك‌بن مروان فى الرّدّ علی‌القدریة)، كه هلموت ریتر آن را تصحیح كرده و بسیط (ص 168ـ180) عیناً همان را در كتاب خود آورده است؛
رساله حكایت قضا و قدر به فارسى، كه به نظر می‌رسد با نامه یاد شده بی‌ارتباط نباشد؛
شروط الامامة؛
الاسماءالادریسیة، در تصوف؛
كتاب الاخلاص؛
نزول القرآن؛
و كتاب تفسیرالقرآن، كه شاید با نزول‌القرآن پیوندى داشته باشد (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص 36، 40، 202؛
نوراللّه شوشترى، ج 2، ص 38؛
سزگین، ج 1، ص 592ـ593؛
منزوى، 1362ـ 1370ش، ج 2، ص 998، ج 3، ص 1754؛
همو، 1374ش، ج 6، ص 209؛
براى آگاهى از دیگر آثار او رجوع کنید به سزگین، همانجا؛
منزوى، 1362ـ1370ش، ج 2، ص 1007، ج 10، ص 43ـ44).

حسن بصرى و تصوف. بسیارى از سلسله‌هاى تصوف، از جمله سهروردیان، طَیفوریان، مولویان و سلسله‌هاى صوفیه هند مثل چشتیان، به حسن بصرى منسوب‌اند و نام او در شجره‌نسب احمد غزالى، ابوبكر نسّاج، ابونجیب سهروردى، مجدالدین بغدادى و نجم‌الدین كبرى ذكر شده است. این سلسله‌ها شجره‌نسب طریقتى خود را به حسن و از طریق او به امام‌على علیه‌السلام می‌رسانند. نقل است كه پس از تولد حسن، وى را نزد امام آوردند و امام او را حسن نامید. همچنین حسن تحت تربیت‌آن حضرت پرورش‌یافت و از ایشان خرقه‌گرفت و امام كلمه توحید را به او تلقین كرد (رجوع کنید به عطار، ص 31؛
افلاكى، ج 2، ص 998؛
عبدالرزاق كرمانى، ص 55؛
معصوم علیشاه، ج 2، ص59، 107،151،305؛
نیز رجوع کنید به منزوى، 1362ـ1370ش، ج11، ص997). در مقابل، افرادى همچون ابن‌خلدون (ج :1 مقدمه، ص403) و شاه‌ولی‌اللّه دهلوى (ص 241) به چنین ارتباطى بین امام‌على علیه‌السلام و حسن قائل نیستند. باتوجه‌به این‌دو موضع متعارض، نمی‌توان انكار كرد كه در اثبات و نفى مصاحبت حسن با امام على علیه‌السلام مبالغه شده و گرچه دلایل متقن و كافى براى پیوندى به آن استوارى در دست نیست، اصل ارتباط را نیز نمی‌توان انكار كرد (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به ثبوت، ص378ـ384).

حسن در مسجد بصره حلقه درسى داشت كه در آن به گفتگو درباره دانشهاى گوناگون (از جمله حدیث، فقه، عقاید و علوم قرآنى) می‌پرداخت و گاهى به پرسش درباره بعضى از مفاهیم تصوف پاسخ می‌داد. در خانه او نیز مجلس مخصوصى برگزار می‌شد و در آنجا جز در باب مفاهیم زهد، عبادت و معارف باطنى سخنى به میان نمی‌آمد (ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 579). به گزارش ابوطالب مكّى (ج 1، ص 307)، افرادى مثل مالك‌بن دینار، ثابت بنانى، ایوب سجستانى/ سَختیانى، فَرقَد سَبَخى/ سنجى و عبدالواحدبن زید در این مجالس شركت می‌كردند. حسن شاگردان دیگرى نیز داشت، از جمله واصل‌بن عطاء، حبیب عجمى، غَیلان دمشقى، مَعبَد جُهَنى، محمدبن واسع، قَتاده سدوسى و عمروبن عُبَید (ابونعیم اصفهانى، ج2، ص354؛
شهرستانى، قسم1، ص50؛
ابن‌خلّكان، ج 4، ص 85؛
ابن‌مرتضى، ص 25؛
بدوى، ص 188ـ214؛
براى آگاهى از دیگر شاگردان او رجوع کنید به ثبوت، ص 12ـ17).

به طور كلى شیوه سلوك حسن، كه خود سخت به آن پایبند بود، مبتنى بود بر اصولى چون محاسبه نفس، حزن، استفاده از نعمتهاى حلال، اجتناب از افراط در زهد، نكوهش اعتیاد به زندگى پرتجمل و گردآورى ثروت انبوه، دورى از شنیدن غنا، توجه به وظایف اجتماعى، اهتمام به امور مسلمانان و ترجیح آن بر پاره‌اى از عبادات، دورى از رابطه مریدى و مرادى و تظاهر به شوریدگى، تخطئه نگاههاى فرا انسانى به بزرگان، دورى از طفیلی‌گرى و ارتزاق از راه دین، و عبادت حق بدون توجه به ثواب و عقاب (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 9، ص 171ـ173؛
جاحظ، ج 3، ص 120؛
ابونعیم اصفهانى، ج 2، ص 132ـ133، 151ـ152؛
هجویرى، ص 130؛
ابن‌جوزى، 1426، ص 28ـ29، 88، 90ـ 91؛
امینى، ج 8، ص 68؛
كتاب فی‌الاخلاق، ص 289).

مذهب و مكتب فكرى حسن بصرى. درباره مكتب فكرى حسن اتفاق‌نظر وجود ندارد؛
او را معتزلى، شیعى، پیرو مذهب مرجئه و معتقد به مبانى اشاعره دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌شهرآشوب، ج 2، ص 56؛
ابن‌جوزى، 1426، ص 75، 130؛
ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 580؛
بدوى، ص 182؛
بسیط، ص 145). برخى از ابن‌ابی‌العوجا*، كه ابتدا شاگرد حسن بود و سپس از زندیقان شد، روایت كرده‌اند كه حسن گاهى به سوى قدریان و زمانى به سمت جبریان متمایل می‌شده است (رجوع کنید به كلینى، ج 4، ص 197؛
ابن‌بابویه، 1398، ص 253). اما به نظر می‌رسد با استناد به گفته او نمی‌توان مطلبى را ثابت كرد (رجوع کنید به جبر و اختیار*). علاوه بر آنكه سخنان و روایات حسن در تخطئه جبر و قدر و تأیید موضع شیعه در این باره، بارها در متون شیعى مورد استناد و ستایش قرار گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به مفید، 1384ش، ج 1، ص 315ـ318؛
ابن‌طاووس، ج 2، ص 22؛
صدرالدین شیرازى، ج1، ص325). عبدالرحمان بدوى (ص182) نیز، بر پایه خوددارى حسن از پاسخ به پرسش حجاج درباره امام على علیه‌السلام و عثمان، او را از بنیان‌گذاران مرجئه دانسته است. اما حسن بارها معاویه، یزید و حجاج و بسیارى دیگر از قدرتمندان را محكوم كرده و حتى حكمرانان عصر خود را منافق خوانده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌جوزى، 1426، ص 73، 108ـ 109؛
سبط ابن‌جوزى، ج 2، ص 199؛
ابن‌كثیر، 1351ـ1358، ج 8، ص 130؛
بسیط، ص 144). همچنین اقوال و روایات به جامانده از حسن در باب مفهوم ایمان، حكایت از مخالفت جدّى او با مرجئه دارد (حمصى رازى، ج 1، ص 198).

برخى هم بر آن‌اند كه حسن، پس از تهدید شدن، از اظهار مخالفت با عقیده عامه سنّیان درباره قدر بازایستاده است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 9، ص 168؛
قاضى عبدالجباربن احمد، ص 37). اما اگر هم ثابت شود كه حسن در پاره‌اى موارد به یكى از دو طرف جبر یا اختیار گرایش یافته است، باید این گفته‌ها را با مجموع اظهارات او سنجید.

از روزگار حسن تا به امروز درباره او گزارشهایى مطرح بوده است كه برخى آن را حاكى از مخالفت حسن با امامان شیعه، خاصه امام على علیه‌السلام، دانسته‌اند. مثلاً طبرسى (ج 1، ص 402ـ 403؛
و به نقل از او مجلسى، ج 42، ص 141ـ 143) روایت كرده است كه در بصره على علیه‌السلام از حسن دلیل شركت نكردنش در جنگ جمل را پرسید و حسن دلیل آن را جهنمى بودن قاتل و مقتول بیان كرد. طبق روایتى دیگر (طبرسى، ج 1، ص 404)، پس از جنگ جمل و ورود امام على به بصره، آن حضرت خطاب به حسن كه قصد كتابت بیانات ایشان را داشت گفته بود هر امتى سامری‌اى دارد و سامرى این امت حسن است كه اعتقاد به جنگ كردن ندارد. همچنین نقل شده است كه حسن عمداً در كربلا به سپاه امام حسین علیه‌السلام نپیوست (رجوع کنید به خوانسارى، ج 3، ص 33؛
براى اطلاع از نقد این گزارشها رجوع کنید به ثبوت، ص 187ـ208، 230ـ231).

درباره دو روایت اول باید گفت كه علاوه بر آنكه فاقد سندند، به لحاظ تاریخى نیز نمی‌توانند درست باشند، زیرا جنگ جمل در سال 36 اتفاق افتاد و حسن در این زمان حداكثر پانزده ساله بود. اما گذشته از بحث سند و مسئله تاریخى این دو روایت و نیز روایات دیگرى كه در تأیید اقدامات على علیه‌السلام در جنگ جمل از حسن نقل شده (براى نمونه رجوع کنید به سُلیم‌بن قیس هلالى، ج 2، ص 559؛
عاصمى، ج 2، ص 374ـ 375)، شیخ مفید در امالى (ص 129ـ 131) روایت اول را به گونه دیگرى نقل كرده است. در آنجا حسن نه تنها پاسخ بی‌ادبانه‌اى به سؤال امام نداده، بلكه حتى از ایشان نصیحت خواسته است. اما در مورد روایت سوم، حضور نیافتن حسن در كربلا می‌تواند به این دلیل باشد كه به موقع از ورود سپاه امام به كربلا باخبر نشد، همچنان كه هیچ یك از رجال بصره، كه قصد یارى كردن امام حسین علیه‌السلام را داشتند، فرصت پیوستن به امام را نیافتند. به علاوه، ابن‌زیاد همه راههایى را كه به آن سرزمین منتهى می‌شد بسته بود. دیگر آنكه نقل است كه حسن چنان به اهل‌بیت علیهم‌السلام دلبستگى داشت كه با شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام، به‌شدت گریست و سپس گفت : «خدا خوار كند امتى را كه فرزند پیامبرش را كشت» (قندوزى، ج 3، ص 48؛
براى آگاهى بیشتر از گزارشهاى حاكى از دشمنى او با ائمه و نكوهشهاى ائمه از او و نقد آنها رجوع کنید به ثبوت، ص 183ـ244).

حسن در ترویج بعضى معتقدات كه امامان شیعه تعلیم می‌دادند و نیز آموزه‌هایى كه مجموعه آموزه‌اىِ شیعه را تشكیل می‌دهند، گامهاى بلندى برداشت، از آن جمله است: نفى رؤیت باری‌تعالى، شفاعت، مهدویت، امامتِ امامان اهل بیت و شمار آنان، تخطئه قیاس، تقیه، سرنوشت فرزندان نامسلمانان، معراج پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم، خطاهاى فاحش خلفا، نكاح موقت، مسئله میراث پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم، تقدیس بزرگان شیعه همچون سلمان و عمار یاسر (رجوع کنید به حسن بصرى، ج 1، ص 207؛
نصربن مزاحم، ص 323؛
مفید، 1413، ص 21؛
طوسى، ج10، ص199؛
شهرستانى، ج1، ص51؛
نشوان‌بن سعید حمیرى، ص256؛
ابن‌شهر آشوب، ج2، ص56؛
ابن‌جوزى، 1426، ص 130؛
مُحَلِّى، ص385؛
ذهبى، 1401ـ 1409، ج4، ص568؛
خن، ص 122). وى همچنین امامان شیعه را ستایش كرده است. مثلاً از علی ‌علیه‌السلام به عنوان ربّانى این امت و بهترین فرد امت پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و نخستین مؤمن و نمازگزار با وى و از همسر و دو فرزندش به عنوان بهترین كسان پس از وى یاد كرده و نیز، به نقل از عبداللّه‌بن مسعود، گفته است كه در قیامت، على علیه‌السلام بر كرسى نور نشسته است و فقط كسى می‌تواند از صراط بگذرد كه ولایت او و اهل‌بیت او را داشته باشد (رجوع کنید به مفید، 1405، ص 215، 221؛
منتجب‌الدین رازى، ص46؛
ابن‌ابی‌الحدید، ج 4، ص 95ـ96؛
امینى، ج 2، ص 323).

حسن بصرى از نظر رجال‌شناسان سنّى و شیعه. روایات حسن در نزد عامه اهل سنّت مقبول است و بخارى و مسلم در صحیحین احادیث او را آورده‌اند. همچنین در مكه براى حسن مجلس روایت حدیث ترتیب دادند و مجاهد و عطاء و طاووس و عَمروبن شُعَیب از جمله علماى بزرگ اهل سنّت بودند كه در مجلس او شركت كردند.

ابن‌سعد (ج 9، ص 157) او را با عنوان جامع، ثقة و حجت ستوده، هر چند روایات مرسل او را حجت ندانسته است. ذهبى در كتاب تذكرةالحفاظ (ج 1، ص 70ـ 71) حسن را امام، شیخ‌الاسلام، حافظ و علامه و با این حال او را مدِلّس خوانده است. ابن‌اثیر (النهایة، ج 2، ص 187) گفته است كه حسن میان علم و زهد و عبادت و ورع جمع كرده بود. ابونعیم اصفهانى (ج2، ص 132، 143ـ144، 146، 154ـ157)، علاوه بر آنكه او را فقیه و زاهد و عابدى دانسته كه زینت دنیا را به دور افكنده بود، روایات حاكى از احوال حسن و مواعظ او را نقل كرده است.

از چهار منبع متقدم رجال شیعه، نام حسن فقط در اختیار معرفة الرجال (ص 97ـ98) آمده كه مهم‌ترین مستند رجالیان متأخر شیعه نیز همین مطلب كشّى است. متن مورد اشاره، حاوى سخنانى منسوب به فضل‌بن شاذان است، به مناسبت ذكر زهاد ثمانیه كه در آن حسن را نكوهش كرده است (نیز رجوع کنید به خویى، ج 4، ص 272 كه به نقل از كشى بسنده كرده است). گفتنى است هدف كشّى در كتاب رجال خود آن بوده است كه آنچه را درباره هریك از راویان، از مدح و ذم، رسیده یكجا فراهم آورد، بدون آنكه درباره آنها داورى كند. واسطه نقل وى از فضل‌بن شاذان در این مورد، علی‌بن محمدبن قتیبه است كه رجال‌شناسان شیعه او را غیرمعتمد دانسته‌اند (رجوع کنید به خویى، ج 12، ص 160، ج 13، ص 294ـ 295).

در میان علماى شیعه از جمله كسانى كه حسن را مردود و مذموم شمرده‌اند، فیض‌كاشانى (ج1، ص87)، محمدباقر مجلسى (1382ش، ج 2، ص 459ـ460)، محمدطاهر قمى (ص 146ـ 150) و آقامحمدعلى كرمانشاهى (ج 1، ص 67) بوده‌اند. كه نقد آنان ناظر به شهرت حسن بصرى به منش صوفیانه و پرهیز دادن مخاطبان از پیروى از وى بوده است. آنان با استناد به برخى گزارشها، داوریهاى منفى درباره حسن عرضه كرده و گاهى او را با عناوینى همچون معلمِ بدعت و ضلالت، مروّج رهبانیت، رئیس قدریان، منافق و دشمن على علیه‌السلام، مذمت كرده‌اند (براى پاسخ به این ایرادات رجوع کنید به ثبوت، ص 303ـ320).

در مقابل، برخى از علماى متقدم و متأخر شیعه در مقام دفاع از حسن برآمده و روایات و تفاسیر او را معتبر شمرده‌اند. ابن‌بابویه در امالى، علاوه بر نقل روایات حسن، سخنانى از او درباره امام علی‌علیه‌السلام نقل كرده كه حاكى از اهمیت فراوان آنها در نظر ابن‌بابویه است، بی‌آنكه كمترین تعریضى درباره حسن داشته باشد (رجوع کنید به 1400، ص 352ـ353). شریفِ مرتضى علم‌الهدى (قسم 1، ص 153، 161ـ162) نیز از حسن به نیكى یاد كرده و او را كثیرالعلم، بلیغ‌المواعظ، اسوه، پیشوا و یكى از متقدمان دانسته كه از تصریح به عدل خدا پروا نمی‌نمود؛
وى از برخورد شجاعانه حسن با حجاج نیز، كه موجب شد حكم به قتل او بدهد، گزارشى آورده است. شیخ‌طوسى در مقدمه تفسیر تبیان (ج 1، ص 6)، ابن‌عباس و حسن و قَتاده (شاگرد حسن) را به ترتیب از مفسرانى شمرده كه در تفسیر قرآن «طریقه‌اى ممدوح و مذهبى محمود» داشته‌اند. حسن در تفسیر او دومین نفر است كه از او بسیار نقل قول شده است. طبرسى نیز در تفسیر مجمع‌البیان، همین شیوه را در پیش گرفته است (رجوع کنید به كریمان، ج 2، ص 44ـ 46). به گفته قاضى نوراللّه شوشترى (ج 2، ص 7) به نقل از یكى از مشایخش، رضی‌الدین علی‌بن طاووس حسن را مقبول می‌دانسته است. فتح‌اللّه كاشانى نیز در تفسیر فارسى منهج الصادقین (ج 1، ص 339ـ340، 469، 499، 502ـ503) در بسیارى از موارد، قبل یا بعد از نقل روایت و قولى از حسن، تصریح كرده كه قول و روایت او با آنچه از ائمه علیهم‌السلام رسیده و مقبول شیعیان است یكى است. وى همچنین گزارش پاره‌اى از سخنان حسن در ستایش امام على علیه‌السلام در برابر حجاج را آورده است. محمدتقى مجلسى نیز معتقد است كه حسن به امر امام على علیه‌السلام در برخورد با زیاد و پسرش، عبیداللّه، و نیز حجاج تقیه كرده است (رجوع کنید به مامقانى، ج 19، ص 10). همچنین محمدتقى شوشترى (ج 3، ص 197ـ202) از نامه حسن در رد جبریان یاد كرده و آن را ستوده و نوشته نیكوتر آن است كه وى را مردى نیك و پرهیزكار بدانیم و معتقد باشیم كه تقیه كرده است. محمدهادى معرفت (ج 1، ص 371ـ385) نیز شرح احوال حسن را به تفصیل و با لحنى پر از ستایش نوشته است و اتهاماتى را كه به وى وارد آورده‌اند مردود شمرده است.

از علماى شیعه كسانى همچون محمدباقر خوانسارى (ج 3، ص34) و على علیارى تبریزى (ج 3، ص 71) و عبداللّه مامقانى (ج 19، ص 13ـ16) نیز با استناد به روایت سلیم‌بن قیس هلالى (ج 2، ص 558ـ559) كه حاكى از ندامت حسن و توبه در آخر عمرش است اظهار كرده‌اند كه حسن نخست در راه هدایت نبود و بعدآ مستبصر شد و به پیروان مذهب حق پیوست.


منابع :
(1) آقامحمدعلى كرمانشاهى، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، چاپ مهدى رجائى، قم 1412؛
(2) ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(3) ابن‌اثیر (علی‌بن محمد)؛
(4) ابن‌اثیر (مبارك‌بن محمد)، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، قاهره 1383ـ 1385/ 1963ـ1965؛
(5) ابن‌بابویه، امالى الصدوق، بیروت 1400/1980؛
(6) همو، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم 1398؛
(7) ابن‌جوزى، آداب‌الحسن‌البصرى و زهده و مواعظه، چاپ سلیمان حرش، بیروت 1426/ 2005؛
(8) همو، كتاب‌الرد علی‌المتعصب العنید، چاپ كاظم محمودى، (بی‌جا: بی‌نا.)، 1403/1983؛
(9) ابن‌حجر عسقلانى، كتاب تهذیب‌التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت 1415/ 1995؛
(10) ابن‌خلدون؛
(11) ابن‌خلّكان؛
(12) ابن‌سعد (قاهره)؛
(13) ابن‌شهرآشوب، متشابه‌القرآن و مختلفه، تهران 1328ش، چاپ افست قم 1410؛
(14) ابن‌طاووس، الطرائف فى معرفة مذاهب‌الطوائف، چاپ على عاشور، بیروت 1420/ 1999؛
(15) ابن‌كثیر، البدایة و النهایة فی‌التاریخ، (قاهره) 1351ـ 1358؛
(16) همو، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت 1412؛
(17) ابن‌مرتضى، كتاب طبقات‌المعتزلة، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت 1380/ 1960؛
(18) ابن‌ندیم (تهران)؛
(19) ابوطالب مكّى، قوت‌القلوب، چاپ سعید نسیب مكارم، بیروت 1995؛
(20) ابونعیم اصفهانى، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت 1387/1967؛
(21) احمدبن اخى ناطور افلاكى، مناقب‌العارفین، چاپ تحسین یازیجى، آنكارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش، امین؛
(22) عبدالحسین امینى، الغدیر فی‌الكتاب و السنة و الادب، بیروت، ج 2، 1397/1977، ج 8، 1387/ 1967؛
(23) عبدالرحمان بدوى، تاریخ‌التصوف الاسلامى من البدایة حتى نهایة القرن الثانى، كویت 1978؛
(24) احمداسماعیل بسیط، الحسن البصرى مفسرآ، عمان 1405/1985؛
(25) بلاذرى (بیروت)؛
(26) اكبر ثبوت، حسن بصرى : گنجینه‌دار علم و عرفان (زندگینامه و سخنان و آراء)، تهران 1386ش؛
(27) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت [?1367/ 1948[؛
(28) حسن بصرى، تفسیر الحسن البصرى، جمع و توثیق و دراسة محمد عبدالرحیم، قاهره [? 1992[؛
(29) روضة جمال حُصَرى، حیاةالحسن البصرى و مسیرته العلمیة، دمشق 1422/2002؛
(30) محمودبن على حمصى رازى، المنقذ من التقلید، قم 1412ـ1414؛
(31) مصطفى سعید خن، الحسن‌بن یسار البصرى الحكیم الواعظ الزاهد العالم، دمشق 1416/1995؛
(32) خوانسارى؛
(33) خویى؛
(34) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات‌المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات 101ـ120 ه، بیروت 1410/ 1993؛
(35) همو، سیراعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛
(36) همو، كتاب تذكرةالحفاظ، حیدرآباد، دكن 1376ـ1377/ 1956ـ1958، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(37) سبط ابن‌جوزى، تذكرةالخواص من الامة بذكر خصائص الائمة، چاپ حسین تقی‌زاده، (قم) 1426؛
(38) سُلیم‌بن قیس هلالى، كتاب سُلیم‌بن قیس الهلالى، چاپ محمدباقر انصاری‌زنجانى، قم 1384ش؛
(39) سمعانى؛
(40) احمدبن عبدالرحیم شاه ولی‌اللّه دهلوى، قرةالعینین فى تفضیل الشیخین، پیشاور 1310؛
(41) محمدتقى شوشترى؛
(42) نوراللّه‌بن شریف‌الدین شوشترى، مجالس المؤمنین، تهران 1354ش؛
(43) محمدبن عبدالكریم شهرستانى، كتاب‌الملل و النحل، چاپ محمدبن فتح‌اللّه بدران، قاهره [?1375/ 1956[، چاپ افست قم 1364ش؛
(44) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)، تفسیرالقرآن‌الكریم، چاپ محمد خواجوى، قم 1379ـ1380ش؛
(45) صفدى؛
(46) احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ ابراهیم بهادرى و محمد هادی‌به، (تهران) 1425؛
(47) طبرى، جامع؛
(48) طوسى؛
(49) احمدبن محمد عاصمى، العَسَل ُالمُصَفّى فى تهذیب زَین‌الفَتى فى شرح سورة هل اتى، هذّبه و علّق علیه محمدباقر محمودى، قم 1418؛
(50) عبدالجبار ناجى و عبدالحسین مبارك، من مشاهیر اعلام البصره، بصره 1983؛
(51) عبدالرزاق كرمانى، تذكره در مناقب حضرت شاه نعمة اللّه ولى، در مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت‌اللّه ولى كرمانى، چاپ ژان اوبن، تهران: انجمن ایرانشناسى فرانسه در تهران، 1361ش؛
(52) محمدبن ابراهیم عطار، تذكرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامى، تهران 1378ش؛
(53) علی‌بن حسین علم‌الهدى، امالى المرتضى: غررالفوائد و دررالقلائد، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1373/1954، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(54) علی‌بن عبداللّه علیارى تبریزى، بهجة الآمال فى شرح زبدة المقال، ج 3، چاپ هدایةاللّه مسترحمى، تهران 1363ش؛
(55) محمدبن محمد غزالى، احیاء علوم‌الدین، بیروت 1412/1992؛
(56) همو، نصیحةالملوك، چاپ جلال‌الدین همایى، تهران 1361ش؛
(57) فاطمه محمد محجوب، الموسوعة الذهبیة للعلوم الاسلامیة، ج 14، قاهره: دارالغد العربى، (بی‌تا.)؛
(58) محمدبن شاه مرتضى فیض كاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، چاپ علی‌اكبر غفارى، بیروت 1403/1983؛
(59) قاضى عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزلة، چاپ على سامى، نشار و عصام‌الدین محمدعلى، (اسكندریه) 1972 ؛
(60) عبدالكریم‌بن هوازن قشیرى، الرسالةالقشیریة، چاپ معروف زریق و على عبدالحمید بلطه‌جى، بیروت 1408/ 1998؛
(61) محمد رواس قلعه‌جى، موسوعة فقه الحسن البصرى، بیروت 1409/ 1989؛
(62) عباس قمى، سفینةالبحار و مدینة الحكم و الآثار، چاپ سنگى نجف 1352ـ1355، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(63) همو، هدیةالاحباب فى ذكر المعروف بالكنى و الالقاب و الانساب، تهران 1363ش؛
(64) محمدطاهربن محمدحسین قمى، تحفة الاخیار: بحثى در پیرامون آراء و عقاید صوفیه، چاپ داود الهامى، قم 1369ش؛
(65) سلیمان‌بن ابراهیم قندوزى، ینابیع‌المَودَّةِ لِذَوىِ القُربى، چاپ على جمال اشرف حسینى، قم 1416؛
(66) فتح‌اللّه‌بن شكراللّه كاشانى، منهج‌الصادقین فى الزام المخالفین، با مقدمه و پاورقى و تصحیح ابوالحسن شعرانى، چاپ علی‌اكبر غفارى، تهران 1378ش؛
(67) كتاب فى الاخلاق و العرفان، لاحد الحفاظ من اعلام الشیعة الامامیة فى القرن الخامس او السادس، چاپ رضا استادى، مشهد: بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس‌رضوى، 1384ش؛
(68) حسین كریمان، طبرسى و مجمع‌البیان، تهران 1340ـ 1341ش؛
(69) محمدبن عمركشى، اختیار معرفةالرجال، (تلخیص) محمدبن‌حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد1348ش؛
(70) كلینى؛
(71) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیی‌الدین مامقانى، قم 1423ـ؛
(72) محمدباقربن محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، بیروت 1403/ 1983؛
(73) همو، عین‌الحیات، چاپ مهدى رجایى، قم 1382ش؛
(74) حُمیدبن احمد مُحَلِّى، محاسن‌الازهار فى مناقب امام الابرار و والد الائمة الاطهار الامام امیرالمؤمنین علی‌ بن ابی‌طالب علیه‌السلام، چاپ محمدباقر محمودى، قم 1422؛
(75) محمدهادى معرفت، التفسیر و المفسرون فى ثوبه‌القشیب، مشهد 1418ـ1419؛
(76) محمدمعصوم‌بن زین‌العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339ـ 1345ش؛
(77) محمدبن محمد مفید، الارشاد فى معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد، با ترجمه و شرح هاشم رسولى محلاتى، تهران 1384ش؛
(78) همو، ترجمه و متن امالى شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولى، مشهد 1364ش؛
(79) همو، خلاصةالایجاز فى المتعة، چاپ علی‌اكبر زمانی‌نژاد، قم 1413؛
(80) همو، الفصول‌المختارة من‌العیون و المحاسن، بیروت 1405/1985؛
(81) مقدسى؛
(82) علی‌بن عبیداللّه منتجب‌الدین رازى، الاربعون حدیثآ عن‌اربعین شیخاً من اربعین صحابیاً فى فضائل الامام امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام، قم 1408؛
(83) احمد منزوى، فهرست مشترك نسخه‌هاى خطى فارسى پاكستان، اسلام‌آباد 1362ـ 1370ش؛
(84) همو، فهرستواره كتابهاى فارسى، تهران 1374ش ـ؛
(85) نشوان‌بن سعید حمیرى، الحورالعین، چاپ كمال مصطفى، چاپ افست تهران 1972؛
(86) نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(87) محمدبن خلف وكیع، اخبارالقضاة، بیروت: عام‌الكتب، (بی‌تا.)؛
(88) علی‌بن عثمان هجویرى، كشف‌المحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران 1383ش؛
(89) یعقوبى، تاریخ؛


(90) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

/ اكبر ثبوت /



تصاویر این مدخل:
حسن بصری منبع: العمارات العربیه الاسلامیه فی العراق : الجزء الثانی : قصور و مشاهد ، تالیف عیسی سلمان و... ، عراق 1982 ، لوح ش62

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6140
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست