حسرت موهانى ، شهرت سیدفضلالحسن، رهبر سیاسى، نویسنده و شاعر شبه قاره. تخلص وى حسرت بود. او در 1298/ 1881 در روستاى موهان، در اوده، واقع در ایالت اوتارپرادش متولد شد (عارف هسوى، ص 3). درباره تاریخ تولد او اختلافنظر وجود دارد (رجوع کنید به لارى، ص 69ـ71؛ قادرى، ص 528ـ 534). سلسله نسب حسرت را به امام اول شیعیان رساندهاند (رجوع کنید به قادرى، ص525ـ527؛ لارى، ص 68ـ69). جدش، سید محمود نیشابورى، در 611 از نیشابور به هند مهاجرت كرد و، در موهان اقامت گزید (لارى، ص 67؛ حنفى، ص 5).
پدر حسرت، سید ازهر حسن، زمیندار بود و شش فرزند داشت. او آموزش مقدماتى را نزد مادرش، شهربانو بیگم، و مادر مادرش ــكه هر دو به زبان و ادبیات فارسى و اردو و شعرگویى مسلط بودندــ فراگرفت. وى در مدرسه، علاوه بر علوم اسلامى، سكندرنامه و اخلاق محسنى را نیز آموخت (حنفى، ص 8؛ قادرى، ص 23ـ 24). او در 1312/1894 براى ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان، موهان را ترك كرد و به هسوه رفت و فن شعرگویى و زبان و ادبیات فارسى و عربى را یاد گرفت (لارى، ص 77ـ78؛ رابعه بیگم، ص 93ـ94؛ قادرى، ص 39ـ 40، 44). وى در 1317/1899 براى ادامه تحصیل به دانشگاه علیگره رفت و از استادان بزرگ آنجا بهره برد و در1321/1903 مدرك كارشناسى گرفت (حنفى، ص 14؛ قادرى،ص 83ـ 84). پس از فارغالتحصیلى، ارتباط او با برخى از همكلاسیهایش، مانند مولانا شوكت على جوهر، در قالب فعالیت سیاسى ادامه یافت (لارى، ص74ـ 75،77؛عارف هسوى، ص 3ـ4؛ عبدالشكور، ص 12؛ درباره دوران تحصیل حسرت در علیگره رجوع کنید به قادرى، ص 70ـ150).
حسرت در 1321/1903 به روزنامه نگارى پرداخت و ماهنامهاى ادبى، فرهنگى، سیاسى، به نام اردوى مُعَلّى، منتشر كرد. اردوى معلّى، با گرایش اسلامى، به طور پراكنده در طول سه دهه در علیگره منتشر شد. این جریده خواهان همكاریمشترك هندوها و مسلمانان براى اخراج استعمارگران و حفظ منافع مسلمانان بود (رابینسون، ص 142). مقالات سیاسى و ادبى اردوى معلّى با سیاستهاى دانشگاه علیگره، كه بیشتر به بریتانیا گرایش داشت، در تضاد بود و انگلیسیها بارها این نشریه را توقیف كردند. در مقابل، حسرت نشریات دیگرى، مانند تذكرةالشعرا یا مستقل، منتشر نمود (لارى، ص 82، 88، 92؛ حنفى، ص 22ـ23؛ قادرى، ص 150، 167؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).
در 1322/ 1904، حسرت برخلاف سیاست علیگره، عضو حزب كنگره شد و از سیاستهاى آن حمایت كرد. او تحتتأثیر افكار سیاسى بال گنگادر تلك، رهبر هندومذهب تندرو این حزب، قرار گرفت (قادرى، ص 172، 191ـ192). تندرویهاى بال گنگادر تلك، حزب كنگره را به دو دسته اعتدالگرا و تندرو تقسیم كرده بود. در 1325/1907، اختلافات این دو دسته به جایى رسید كه بال گنگادر تلك و حسرت حزب كنگره را ترك گفتند (لارى، ص 84ـ86؛ عارف هسوى، ص 8؛ حنفى، ص 27ـ28).
در 1326/1908، حسرت در اردوى معلّى مقاله انتقادىِ >«سیاست آموزش انگلیسى در مصر»< را منتشر ساخت كه براثر آن یك سال زندانى شد. او خاطرات زندان خود را ابتدا در اردوى معلّى و سپس مجزّا منتشر كرد (لارى، ص 86ـ88؛ ندوى، ص 112؛ حنفى، ص 28).
در 1328/1910، حسرت به همراه محمدعلیجوهر*، شوكتعلیجوهر*، مولانا ابوالكلام آزاد* و ظفرعلى خان، حزب احرار (تحریك احرار) را تأسیس كرد كه بهسبب تلاش وى در تأسیس این حزب، به او لقب سیدالاحرار دادند (لارى، ص 96، 99؛ ندوى، ص 114؛ حنفى، ص 42).
در 1335/ 1916، با تلاش حسرت موهانى، مولانا مظهرالحق و محمدعلى جناح*، بین جامعه مسلمانان سراسر هند* (مسلم لیگ) و حزب كنگره ائتلافى امضا شد تا هر دو حزب براى آزادى كامل هند از استعمار انگلیس تلاش كنند. در همان سال بار دیگر، انگلیسیها حسرت را بازداشت كردند و او دو سال در زندان به سر برد (براى آگاهى درباره این دوره از زندگى حسرت رجوع کنید به قادرى، ص242ـ 268؛ لارى، ص100ـ102).
حسرت در جنبش عدم همكارى برضد استعمار انگلستان و تحریم كالاهاى انگلیسى، در اواخر دهه 1330/ 1910 در شبهقاره، نقش داشت و در اینباره مقالات متعددى در اردوى معلّى منتشر ساخت. او در 1338/1919 در كمیتهاى كه به همین منظور در جنبش خلافت* شكل گرفت، فعالیت كرد (رابینسون، ص301؛ لارى، ص92ـ93؛ ندوى، ص 112ـ 113).
گسترش فعالیت سران مسلمان موجب شد تا انگلیسیها رهبران جنبش خلافت، از جمله حسرت موهانى، محمدعلى جوهر و مولانا شوكت علیجوهر، را در 1300ش/ 1922 زندانى كنند. در این دوره، گاندى رهبرى جنبش عدم همكارى و تحریم كالاهاى خارجى را برعهده گرفت، اما با تصمیم اجلاس حزب كنگره در 23 بهمن 1300/ 12 فوریه 1922، مبنى بر لغو استفاده از راهبرد عدم همكارى در مبارزه با انگلیسیها و همچنین الغاى ائتلاف بین جامعه مسلمانان سراسر هند و حزب كنگره (قادرى، ص 316ـ317؛ ندوى، ص 116)، حسرت سرخورده شد و پس از آزادى از زندان در 1303ش/ 1924، به همكارى خود با حزب كنگره پایان داد (لارى، ص 108؛ عبدالشكور، ص 22ـ23).
در 1304ش/ 1925، نخستین همایش كمونیست سراسر هند در كانپور برگزار شد. حسرت، در مقام ریاست اجلاس افتتاحیه این همایش، از افكار لنین و نظام سوسیالیستى و ماركسیستى حمایت كرد و ویژگیهاى نظام كمونیستى را با جامعه هند انطباقپذیر دانست. پس از این، او خود را كمونیست مسلمان معرفى كرد و در حمایت از كمونیسم و سوسیالیسم چندین مقاله منتشر كرد (قادرى، ص 345ـ350؛ عبدالوحیدخان، ص 196ـ 198؛ حنفى، ص 66ـ67).
در 1314ش/ 1935، حسرت موهانى با همكارى شیخ مشیر حسین قدوایى، مولانا آزاد سبحانى، سید ذاكر على و سیدحسن ریاض، حزب آزاد را تشكیل داد كه دو هدف اصلى داشت: آزادى كامل هند، و اتحاد كاملِ مسلمانان و هندوها. این حزب پس از مدت كوتاهى منحل شد (لارى، ص 119؛ عبدالشكور، ص 27ـ28). پس از تشكیل «جنبش ترقیپسند» در 1314ش/ 1935، كه متشكل از نویسندگان و فعالانى با گرایش چپ بود، حسرت به آن پیوست و رئیس شاخه آن در كانپور شد (لارى، ص 121ـ123؛ عبدالشكور، ص 25، پانویس؛ براى مطالعه درباره جنبش ترقیپسند رجوع کنید به چپ/ چپگرایى*، بخش8: در شبه قاره). حسرت در 1315ش/1936، در دوره محمدعلى جناح، عضو رسمى مسلملیگ شد و در انتخابات مجلس از اوتارپرادش به نمایندگى این حزب انتخاب گردید. در 1316ش/ 1937 نیز مسئولیت شاخه اجرایىِ ایالتى حزب را برعهده گرفت (لارى، ص 118ـ119؛ حسرت موهانى، مقدمه جمال میان فرنگیمحل، ص 27ـ28).
پس از تجزیه شبه قاره و استقلال پاكستان در 1326ش/ 1947، حسرت موهانى در هند باقیماند و به دفاع از حقوق مسلمانان هند پرداخت (حسرت موهانى، همان مقدمه، ص 30ـ 32؛ لارى، ص126ـ128). وى در 23 اردیبهشت 1330/ 13 مه 1951 در فرنگیمحل درگذشت (قادرى، ص414؛ لارى، ص 132).
از حسرت آثار ادبى و فرهنگى متعددى به جایمانده است. او در احیاى غزل كلاسیك نقش بسیارى داشت. وى شعر نو هم میسرود اما سرودن غزل جدید اردو، با مضامین بكر از جمله عشق، عرفان، تصوف و سیاست، از مهمترین ویژگیهاى كارهاى ادبى اوست. واژه و تركیبهاى فارسى در شعر او به وفور مشاهده میشود (حنفى، ص 86ـ87؛ نیز رجوع کنید به قادرى، ص 433ـ 524).
برخى آثار حسرت عبارتاند از: كلیات حسرت موهانى، مشتمل بر سیزده دیوان شعر؛ شرح دیوان غالب دهلوى؛ مشاهدات زندان؛ نكات سخن، در نقد شعر؛ ارباب سخن، تذكرهاى در شرححال 108 شاعر اردو زبان؛ انتخاب سخن، تذكرهاى در شرححال دویست شاعر شبه قاره؛ خطبات، مشتمل بر سخنرانیهاى حسرت؛ مكاتیب، مشتمل بر نامههاى او؛ بیاض، مشتمل بر یادداشتهاى روزانه وى. علاوه بر اردوى معلى، حسرت نشریههاى دیگرى هم منتشر ساخت، از جمله فصلنامه تذكرةالشعرا، كه در اواسط 1332/ ژوئیه 1914 انتشار آن آغاز شد و پس از هفت شماره توقیف گردید؛ نشریه مستقل، كه در آغاز (در 1336) به صورت روزنامه در كانپور و سرانجام به صورت ضمیمه اردوى معلّى به چاپ میرسید؛ و روزنامه همدم كه حسرت سرپرست و مدیرمسئول آن بود (قادرى، ص 425ـ429، 433ـ434؛ لارى، ص 142ـ145، 453ـ454؛ حنفى، ص 89ـ92).
منابع : (1) حسرت موهانى، كلیات حسرت موهانى، چاپ جمال میان فرنگى محل، لاهور 1964؛ (2) رابعه بیگم، «حسرت كیخانگى زندگى»، مجله اردو ادب، ویژهنامه حسرت (اكتبر ـ دسامبر 1951)؛ (3) عارف هسوى، حالات حسرت، دهلى 1337؛ (4) عبدالشكور، حسرت موهانى : نقد و نظر، لكهنو 1953؛ (5) عبدالوحیدخان، مسلمانون كا ایثار اورجنگ آزادى، لكهنو 1938؛ (6) احمر لارى، حسرت موهانى : حیات اوركارنامى، لاهور 1999؛ (7) سلیمان ندوى، «حسرت كى سیاسى زندگى»، مجله نگار، ویژهنامه حسرت (ژانویه ـ فوریه 1952)؛
(8) Muzzaffar Hanafi, Hasrat Mohani, tr. Khdija Azeem, New Delhi 2004; (9) Khalid Hasan Qadiri, "Hasrat Mohani: a study of his life and poetry", doctoral thesis, School of Oriental and African Studies, University of London, Aug. 1971; (10) Francis Robinson, Separatism among Indian Muslims: the politics of the United Provinces' Muslims, 1860-1923, Oxford 1993.
/ شكیل اسلمبیگ /
حَسْكانى، ابوالقاسم عبیداللّهبن عبداللّهبن احمد حذّاء، مفسر و محدّث حنفى قرن پنجم. نسب وى به فاتح نیشابور، عبداللّه بن عامربن كُرَیز، میرسد (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 464؛ ذهبى، ج10، ص 462)، اما از اجداد حسكانى، ظاهراً فقط از نام جد وى، ابونصر احمدبن محمدبن احمدبن محمدبن حسكان حذّاء حنفى، یاد شده است (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 99). سمعانى (ج 2، ص 352ـ353) سلسله نسب كامل ابونصر را تا عبداللّهبن عامر ذكر كرده است.
به نوشته عبدالغافر فارسى (همانجا)، جد حسكانى در حدود 320 به دنیا آمد. وى از مشایخ حدیثى نیشابور، متقدم بر ابوالعباس محمدبن یعقوب اصمّ (متوفى 346)، حدیث شنید و آثارى نیز تألیف كرد كه در نخستین سفر حجش در 365، راهزنان آن را از بین بردند و او از آن پس تنها به روایت از اصم اكتفا كرد. وى در 383 نیز به حج رفت كه در این سفر فرزندش عبداللّه و نوهاش عبیداللّه نیز او را همراهى میكردند (رجوع کنید به ذهبى، ج 9، ص 747). از مشایخ ابونصر این اشخاص بودند : ابواسحاق بزارى؛ ابوعمروبن مَطَر؛ ابوالحسنبن بندار صیرَفى؛ ابوالحسن احمدبن عبدالرحیم سراج (فارسى، همانجا)؛ و اسماعیلبن نُجَید، كه از صوفیان مشهور خراسان بود (رجوع کنید به ذهبى، ج 9، ص 386). وى در ربیعالآخر 423 درگذشت (فارسى، 1362ش، ص 99ـ100).
پدر حسكانى، ابومحمد عبداللّه، در 363 به دنیا آمد (همو، 1384ش، ص170). عبدالغافر فارسى (1384ش، ص200) از مجلس تذكیر و وعظ او در مسجد مَربعه نیشابور در صبحهاى یكشنبه یاد كرده است. وى تاجر بود و گاهى نیز به حكومت برخى مناطق خراسان منصوب میشد. وى در سفر حج 383 كه همراه پدرش بود، از مشایخ رى و بغداد، به واسطه ابوحازم عَبْدَوى، حدیث شنید. فرزندش، ابوالقاسم، این احادیث را در مجموعهاى گردآورده است (همانجا). به نوشته فارسى (1362ش، ص 438)، علاوه بر ابوالقاسم، قاضیالقضات ابوسعید محمدبن احمدبن محمدبن صاعد نیز از ابومحمد عبداللّه حدیث نقل كرده است.
از تاریخ تولد ابوالقاسم حسكانى اطلاعى نیست، اما باتوجه به اینكه از حاكم نیشابورى در 382 روایت كرده است (رجوع کنید به حسكانى، ج 2، ص 376)، میتوان ولادت او را حدود 370 دانست. وى از جمله علماى حنفى نیشابور بود، با این حال توجه فراوانى به سماع و نقل حدیث داشت و به این ویژگى در میان خاندان خود مشهور بود (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 464؛ نیز رجوع کنید به ذهبى، ج10، ص 462). وى از محدّثان بزرگ خراسان و عراق حدیث شنید و نزد قاضى ابوعلاء صاعدبن محمد، فقه حنفى آموخت (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، همانجا). برخى از مشایخ حدیثى او عبارت بودند از: ابوالحسن علیبن احمدبن حسن وصى (همانجا)؛ ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه، مشهور به حاكم نیشابورى (حسكانى، ج 2، ص 59، 74)؛ ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه شیرازى، مشهور به ابنباكویه (همان، ج 1، ص 46؛ فارسى، 1362ش، همانجا)؛ ابوالقاسم عبدالرحمانبن احمد مُقرى (متوفى 417؛ حسكانى، ج 1، ص 21)؛ ابوعثمان سعیدبن محمد حیرى (همان، ج 1، ص 42، 228، ج 2، ص 22)؛ پدرش عبداللّهبن احمد (همان، ج 2، ص10، 13) و كسان دیگرى كه احتمالا فهرست كامل آنها را در مشیمه خود ذكر كرده است. عبدالغافر فارسى (1362ش، ص 107) و به نقل از او ذهبى (ج10، ص 462) گفتهاند كه حسكانى بیش از همه از ابوبكر احمدبن محمدبن احمدبن عبداللّه بن حارث اصفهانى، عالم اصفهانى نامور در ادبیات عرب و ساكن نیشابور (براى شرححال وى رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص107ـ 108؛ ذهبى، ج9، ص472)، بهره علمى برده و حدیث نقل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به حسكانى، ج 2، ص 106).
از جمله كسانى كه از حسكانى حدیث نقل كردهاند، ابوالحسن عبدالغافربن اسماعیل فارسى بوده است (رجوع کنید به 1362ش، ص 464). حسكانى چندى نیز مستملى ابوبكر محمدبن اسحاق بن مَحْمَشاذ، واعظ كرّامى (متوفى 421) در شَطّالوادى، محلى نزدیك هرات، بود (فارسى، 1362ش، ص 13ـ14). درباره سوانح زندگى حسكانى اطلاع چندانى در منابع نیامده است. براساس گفته خود حسكانى (ج 1، ص 61، 149، ج 2، ص 406)، میدانیم كه در بغداد از ابومحمد حسنبن علیبن محمد جوهرى تفسیر حسینبن حكم حِبَرى را شنیده است (نیز رجوع کنید به رحمتى، ص 85ـ 86). همچنین حسكانى از ابومحمد عبداللّهبن یحییبن عبدالجبار سُكَّرى ساكن در بغداد (رجوع کنید به ج 2، ص 33)، ابوالحسن محمدبن احمدبن رزقاللّه بغدادى (ج 2، ص 228)، ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانى (ج 2، ص 405)، ابوالقاسم علیبن حسن داوودى ساكن در هرات (ج 2، ص 124)، ابواسحاق ابراهیمبن محمدبن خلف بخارى (ج 1، ص 328)، بدون اشاره به محل اقامت وى، به طریق كتابت، حدیث نقل كرده است. بیهقى (ص 323)، نوشته است كه حسكانى از نیشابور نقل مكان كرد و در روستاى فَریومَد اقامت گزید.
عبدالغافر فارسى (1362ش، ص 85، 404، 722) از سه تن از فرزندان حسكانى به نامهاى ابوعلى محمد، ابوسعید صاعد و ابوالفضل وَهَبَ اللّه یاد كرده كه مشهورترین آنها ابوالفضل وَهَبَ اللّه است. وى در 450 به دنیا آمد و به نوشته عبدالغافر فارسى (1362ش، ص 722)، در خانقاهى اقامت داشت و محدّثان براى سماع آثار پدرش نزد او میرفتند (نیز رجوع کنید به حسكانى، ج 1، ص 18). او علاوه بر پدرش، از احمدبن محمدبن حسین صَیدَلانى، اسحاقبن عبدالرحمان صابونى و ابوصالح احمدبن عبدالملك مؤذن نیز نقل حدیث كرده است. وى در 7 شوال 524 درگذشت (سمعانى، ج 2، ص 352ـ353). حسكانى دخترى نیز داشت كه او را به همسرى ابوحامد احمدبن علیبن محمدبن عَبدوسبن حذاء درآورد (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 265؛ براى دیگر افراد مشهور خاندان حسكانى رجوع کنید به بولیت، ص 227ـ233).
مهمترین كتاب موجود حسكانى، شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل است. حسكانى در این اثر، آیات نازل شده در حق اهل بیت پیامبر اكرم را با بهرهگیرى از متون فراوان و برخى آثار مشابه در تدوین آیات نازل شده در حق اهل بیت، گردآورى كرده است. حسكانى در آغاز كتاب (ج 1، ص 19ـ20)، انگیزه تألیف اثر خود را ناظر به نزاع میان بزرگِ كرّامیان نیشابور با نقیب علویان شهر، بدون اشاره به نام آن دو، در مجلس قاضى ابوعلاء صاعدبن محمد (متوفى 431) یاد كرده است. فرد كرامى، كه احتمالاً ابوبكر محمدبن اسحاقبن محمشاذ بوده (رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 13)، ضمن انكار نزول سوره انسان (هَل ْاَتى) در شأن اهل بیت، گفته بود كه هیچ آیهاى در حق على علیهالسلام و اهل بیت نازل نشده است (رجوع کنید به طبرسى، ج 10، ص 614). حسكانى در نقض این ادعا، كتاب شواهدالتنزیل را تألیف كرد. اهمیت خاص كتاب شواهدالتنزیل، علاوه بر قدمت آن، در نقل قولهاى مكرر حسكانى از آثار مأثور تفسیرى متداول عالمان امامیه، زیدیه و اهل سنّت در خراسان است (رجوع کنید به رحمتى، ص 85ـ 86؛ انصارى قمى، ص 25ـ27). حسكانى در بیشتر موارد، طریق خود را در نقل از منابع، به طور كامل ذكر كرده، اما در مواردى، اشارهوار از منابع خود یاد نموده است. وى از تفاسیر كهن مأثور امامیه و زیدیه، از این تفاسیر نقلقول كرده است : تفسیر فراتبن ابراهیم كوفى به روایت ابوبكر عتیقبن محمد مروزى فَرّاء نجار (متوفى 457) از ابوالقاسم عبدالرحمانبن محمدبن عبدالرحمان حسینى از فراتبن ابراهیم (براى نمونه رجوع کنید به حسكانى، ج 1، ص 78، 151، 183، 371ـ372، 420، ج 2، ص 449؛ براى فهرست كامل این نقلقولها رجوع کنید به رحمتى، ص 85)؛ تفسیر محمدبن مسعود عیاشى به روایت از ابوالقاسم عبدالرحمانبن محمد حسنى (حسینى؟؛ حسكانى، ج 2، ص 426؛ نیز رجوع کنید به رحمتى، ص 85)؛ ما نُزِّل منالقرآن فى اهلالبیت (نام دیگر آن: تفسیر الحبرى) تألیف حسینبن حكم حبرى كوفى (متوفى 281)، گاه مستقیماً گاه به واسطه تفسیر فراتبن ابراهیم كوفى یا از تفسیر ابوبكر محمدبن حسینى سبیعى و تفاسیر دیگر (رحمتى، ص 85ـ 86). همچنین حسكانى از ابواحمد عبدالعزیزبن یحییبن احمدبن عیسى جَلودى* بصرى اَزدى (متوفى 332)، شیخ امامیه در بصره، مطالب بسیارى نقل كرده كه احتمالاً برگرفته از یكى از كتابهاى اوست (رحمتى، ص 86). عالمان امامیه به كتاب شواهدالتنزیل توجه و بارها از آن نقل قول كردهاند، از جمله فضلبن حسن طبرسى در مجمعالبیان (براى نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 344، ج 5، ص 23) كه این كتاب را به روایت ابوالحمد مهدیبن نزار قائنى نقل كردهاست (رجوع کنید به طبرسى، ج3، ص324ـ325)، ابنشهرآشوب در مناقب آلابیطالب (براى نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 280، ج 3، ص 17) و ابنطاووس در الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف (ج 1، ص 35؛ نیز رجوع کنید به كولبرگ، ص330ـ 331).
از آثار حسكانى رسالهاى كوتاه با نام فضائل شهر رجب باقیمانده كه آن را به خواهش عالم كرّامى، ابومحمد حامدبن احمدبن جعفربن بسطام طَحیرى (متوفى ح 429)، تألیف كرده است. حسكانى در این رساله، ضمن نقل احادیثى در فضیلت ماه رجب و برخى اعمالِ شایسته این ماه، دعاى استفتاح (یا امداوود) را به نقل از ابوطاهر محمدبن احمد جورى/ خورى از ابویعلى حمزةبن محمد علوى به سند متصل او از امام صادق علیهالسلام نقل كرده است (رجوع کنید به حسكانى، ج 2، ص 504ـ511). در میان زیدیه نیز دعاى امداوود به روایت حسكانى از مشایخش شناخته شده بوده است (رجوع کنید به شهارى، قسم 3، ج 2، ص 663ـ665، 1032). محمدباقر محمودى متن این رساله كوتاه را، براساس تنها نسخه شناخته شده و كهن آن در یك مجموعه منحصر به فرد، تصحیح كرده (براى وصفى از این نسخه رجوع کنید به الصحیفة السجادیة، مقدمه شانهچى، ص 38ـ41) و در پایان جلد دوم شواهدالتنزیل و بار دیگر در مجموعه میراث حدیث شیعه (دفتر11، قم، 1382ش، ص 53) آن را بهچاپ رسانده است.
از برخى آثار حسكانى، فقط نقلقولهایى در شواهدالتنزیل و برخى كتابهاى دیگر باقى مانده است. برخى از اینگونه آثار حسكانى عبارتاند از: الخصائص، در فضائل امیرالمؤمنین على علیهالسلام، كه آن را بهروش موضوعى تبویب كرده و در مواردى از كتاب شواهدالتنزیل، تفصیل مطلب را به این كتاب ارجاع داده است (رجوع کنید به حسكانى، ج 2، ص 17، 327)؛ الارشاد إلى اثبات نسب الأحفاد (همان، ج 1، ص 166)؛ دعاءالهداة إلى أداء حقالموالاة، در ده جزء (همان، ج 1، ص 252؛ نیز رجوع کنید به كولبرگ، ص150ـ151)، كه در این كتاب احتمالاً حسكانى طرق خود را در نقل حدیث مشهور غدیر ذكر كرده و نسخهاى از آن در اختیار ابنطاووس بوده است (رجوع کنید به ابنطاووس، 1414ـ1416، ج 2، ص 251)؛ طِیب الفطرة فى حُبّ العترة (حسكانى، ج 1، ص340،450؛ نیز رجوع کنید به كولبرگ، ص330ـ331)؛ قمعالنواصب (حسكانى، ج 2، ص 36، 123)؛ اثبات النفاق لأهل النَصْب و الشِقاق (همان، ج 1، ص 551) و الحاویلأعلى المُرَقات فى سند الروایات (همان، ج 2، ص 361). ذهبى (ج10، ص 462) از رسالهاى تألیف حسكانى درباره حدیث رد شمس، به نام تصحیح ردالشَّمس و ترغیم النواصب الشُّمُس، یاد كرده كه خود نسخهاى از آن را دیده بوده است. این كتاب در اختیار ابنتیمیه بوده و او نام آن را با مسألة فى تصحیح رد الشمس و ترغیب النواصب الشمس ذكر نموده و بخشهایى از آن را نقل كرده است (رجوع کنید به ابنتیمیه، ج 8، ص 172ـ175، 182ـ184، 188ـ197). عبدالغافربن اسماعیل فارسى در كتاب السیاق ــ كه تكمله كتاب تاریخ نیشابور حاكم نیشابورى است ــ بارها از المشیخةحسكانى نقلقول كرده است (براى نمونه رجوع کنید به فارسى، 1362ش، ص 33، 96، 99). نام حسكانى در سلسله روایت المسند الفقهى و الحدیثى زیدبن على نیز آمده است (رجوع کنید به بهلولى یمانى، ص43؛ حسنى مؤیدى، ج1، ص404). حسكانى (ج1، ص194) از این كتاب زیدبن على با نام الجامع یاد كرده است. وى همچنین ندبه مشهور امام سجاد علیهالسلام را به نقل از ابوالقاسم علیبن محمد مُعَمرى به روایت او از شیخ صدوق نقل نموده است (رجوع کنید به «ندبة الامام السجاد علیهالسلام»، ص 196ـ 197؛ مجلسى، ج 104، ص 122).
منابع : (11) ابنتیمیه، منهاجالسنة النبویة، چاپ محمدرشاد سالم، (ریاض) 1406/ 1986؛ (12) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، نجف 1956؛ (13) ابنطاووس، اقبالالاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانى، قم 1414ـ1416؛ (14) همو، الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، قم 1399؛ (15) حسن انصارى قمى، «تحقیقى درباره تفسیرى روایى از مؤلفى كرّامى»، نشر دانش، سال 19، ش 2 (تابستان 1381)؛ (16) جعفربن احمد بهلولى یمانى، الاربعون العلویة و شرحها، چاپ عبدالفتاح كبسى، صنعا 1423/2002؛ (17) علیبن زید بیهقى، كتاب تاریخ بیهق، چاپ كلیماللّه حسینى، حیدرآباد 1388 /1968؛ (18) عبیداللّهبن عبداللّه حسكانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودى، تهران 1411/1990؛ (19) مجدالدین حسنى مؤیدى، لوامع الانوار فى جوامع العلوم و الآثار و تراجم اولى العلم و الانظار، چاپ محمدعلى عیسى، صعده 1422/ 2001؛ (20) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/2003؛ (21) محمدكاظم رحمتى، «حاكم حسكانى و تفاسیر كهن امامیه»، كتاب ماه دین، سال 6، ش 3ـ4 (دى و بهمن 1381)؛ (22) عبدالكریمبن محمد سمعانى، التحبیرفیمعجمالكبیر، چاپ منیره ناجى سالم، بغداد 1395/ 1975؛ (23) ابراهیمبن قاسم شهارى، طبقات الزیدیة الكبرى، قسم 3؛ (24) بلوغالمراد الى معرفةالاسناد، چاپ عبدالسلام وجیه، عمان 1421/2001؛ (25) طبرسى؛ (26) علیبن حسین (ع)، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، چاپ كاظم مدیرشانهچى، مشهد 1371ش؛ (27) همو، «ندبةالامام السجاد علیهالسلام، بروایة الحسنبن محمدبن ابیالحسن الآوى (قرن 8)»، چاپ محمدكاظم، در میراث حدیث شیعه، بهكوشش مهدى مهریزى و على صدرایى خویى، دفتر 5، قم: مركز تحقیقات دارالحدیث، 1379ش؛ (28) عبدالغافربن اسماعیل فارسى، الحلقة الاولى من تاریخ نیسابور : المنتخب من السیاق، انتخاب ابراهیمبن محمد صریفینى، چاپ محمدكاظم محمودى، قم 1362ش؛ (29) همو، المختصر من كتاب السیاق لتاریخ نیسابور، چاپ محمدكاظم محمودى، تهران 1384ش؛ (30) مجلسى؛
(31) Richard W. Bulliet, The patricians of Nishapur: a study in medieval Islamic social history, Cambridge, Mass. 1972; (32) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992.