responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6118

 

حِسبه در شبه‌قاره ، نهاد حسبه، به معناى دقیق سنّتى آن، از قرن پنجم تا سیزدهم/ یازدهم تا نوزدهم در شبه قاره هند و پاكستان وجود نداشت. مانع اصلى این امر، تركیبِ جمعیتىِ این سرزمین بود، كه در آن غیرمسلمانان اكثریت را تشكیل می‌دادند. به جز غیاث‌الدین بَلبَن*، فیروزشاه تُغلقُ ( رجوع کنید به تغلقیه*)، سكندر لودى (حك : 894ـ 923) و اورنگ زیب عالمگیر (حك: 1068ـ 1118)ــ البته آنها هم فقط از برخى جنبه‌هاــ هیچ یك از فرمانروایان مسلمان هند، خواه از ترس عصیان هندوان خواه از روى مصالحِ سیاسى، در صدد تحمیل قوانین شریعت بر مردم برنیامدند؛ بسیارى از تدابیر بدعت‌آمیز اكبر (حك: 963ـ1014)، مثالهاى روشنى در این زمینه‌اند. سلاطین دهلى (قرن هفتم ـ دهم) از همان آغاز حكومتشان بر سرزمینى كه اصولاً با كشورگشایى به دست آورده بودند، دریافتند كه جز در مواردى كه به حفظ اتحاد و انسجام و گاه موجودیت حكومت تازه‌تأسیس مسلمانان مربوط می‌شود، نباید به آنان اجازه داد در امور دینى و اخلاقى دچار ضعف و سستى شوند؛ ازاین‌رو، همواره براى هر منطقه‌اى كه در آن مهاجرنشین یا پادگان ـ شهرى اسلامى ایجاد می‌گردید، یك مُحتَسِب و یك قاضى نیز تعیین می‌كردند (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 1، ص 449؛ (قریشى، ص 166)). بلبن كه دیوانِ حسبه كارآمد را ضرورتى اولیه براى درست حكومت كردن می‌دانست، برخلاف اسلافش، هیچ منطقه كوچك و كم اهمیتى را از این لحاظ نادیده نگرفت. در سفرنامه قاضى تقى مُتّقى (ص 2 به بعد) می‌خوانیم كه اِلِتمِش (حك: 608ـ633) براى اَمْباله* (اَنبالَه) ــ كه در آن زمان چیزى جز دهكده‌اى با چند صد خانوار از اقوام مختلط نبودــ یك قاضى تعیین كرد.

در دوره سلاطین دهلى، وظایف قاضى و محتسب و مناسباتشان با یكدیگر به همان صورت معمول در سرزمینهاى مركزى اسلامى بود. گاهى نیز سلطان براى برخورد با برخى رسوم یا نوآوریهایى كه بدعت یا غیراسلامى تلقى می‌شدند یا در موضوعاتى كه خارج از اختیاراتِ معمولِ محتسب به شمار می‌رفتند، شخصاً وارد عمل می‌شد. براى نمونه، فیروزشاه تُغلق شمارى از رسوم عامیانه را، كه به‌زعم وى خارج از دین (و بدعت) محسوب می‌شدند ممنوع كرد (رجوع کنید به ص 6ـ11). از این‌رو، سلطانى قوی‌تر و دیندارتر به شمار می‌آمد كه میل و اشتیاق بیشترى به ارتقاى سعادت دینى و اخلاقى مردم داشت. امیرخسرو (ص 16، 21ـ 23) از حسبه علاءالدین خلجى ( رجوع کنید به خلجیان*) ــ كه سخت مراقبِ برقرارى جریانِ ارزاق و مایحتاج مردم و قیمت مواد غذایى بودــ تمجید كرده است (نیز رجوع کنید به هروى، ج 1، ص 158ـ 161). علاءالدین از شراب‌خوارى، قماربازى و دیگر فسق و فجورهاى اجتماعى و اخلاقى به‌شدت جلوگیرى كرد (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 152ـ 153؛ بداؤنى، ج 1، ص 129) و معتقد بود بدون سخت‌گیرى در قبال اصول اخلاق اجتماعى، مجازاتهایى كه براى تخطی‌كنندگان از شریعت مقرر گردیده است، بیهوده خواهد بود.

محمد تغلق ( رجوع کنید به تغلقیه*) این مجازاتها را با شدت و خشونتى غیر متعارف اِعمال كرد. او چنان به اجراى احتساب علاقه‌مند بود كه گاه شخصاً به عنوان محتسب وارد عمل می‌شد و از مسلمانان درباره اصول اعتقادیشان تفتیش می‌كرد. در دوره او، محتسب، حائز رتبه و منزلتى والا بود و بنابر گزارش قلقشندى (ج 5، ص 94) و ابن فضل‌اللّه عمرى (سفر3، ص60) از حقوق ماهیانه‌اى حدود هشت هزار تَنْكه بهره‌مند می‌گردید. محمد تغلق به خواندن منظم نمازها توجهى ویژه نشان می‌داد (ابن‌بطوطه، ج 2، ص 480). به گزارش ابن‌بطوطه (ج 2، ص 482)، (در دوره محمد تغلق) یكى از زنان خاندان سلطنتى، به دلیل اعتراف به زنا، سنگسار گردید. براى شاربانِ خَمر نیز حد كامل (هشتاد ضربه شلاق) و سه ماه زندان در نظر گرفته شد (همان، ج 2، ص 560). بَرَنى* (ص 441) تصدیق كرده است كه تغلق سلطان غیاث‌الدین (حك: 720ـ 725) حسبه را در سطح بالایى اِعمال می‌كرد. پسرش، محمد تغلق، هیچ‌گونه اهمال در رعایت شعائر مذهبى را، حتى در دربار خود، تحمل نمی‌كرد. سكندر لودى نیز به اِعمال حسبه در سراسر قلمرو خود مشتاق بود. او جسورانه رسم رایج و دیرینه حملِ نیزه به مقبره غازى مسعود سالار، قهرمانِ افسانه‌اى، را برانداخت و فرمان فیروز تغلق را، مبنى بر منع زنان از زیارت قبور و آرامگاهها، احیا كرد (هروى، ج 1، ص 335ـ 336). باید تأكید كرد كه احتساب فقط در مورد مسلمانان اعمال می‌شد و غیرمسلمانان، مشمولِ قوانین احوالِ شخصیه دینىِ خود یا قوانین عرفى كشور بودند.

یكى از وظایف مهم محتسب، حمایت و تقویتِ راست‌كیشى و سركوبِ بدعتها بود. مدرّسان مؤسسات دینى و نیز واعظانِ محبوب عامه می‌بایست از ترس محتسب، در خطابه‌ها و اظهاراتِ خود بسیار احتیاط می‌كردند. قرمطیان، كه در عهد حكومت رَضیه سلطانه* (حك: 634ـ637) بلوایى بزرگ در دهلى به راه انداختند (منهاج سراج، ج 1، ص 461)، بعدها به دست فیروز به سختى سركوب شدند (فیروزشاه تغلق، ص 6ـ 8)، به طورى كه از آن پس از فعالیت آنان خبرى به دست ما نرسیده است. از كار محتسبان در دوره لودى یا خاندان سَیدیها* (سادات) اطلاع چندانى نداریم، اما این امر بدین معنا نیست كه آنان در این دوران كاملا بدون فعالیت بوده‌اند. شیر شاه سورى (حك: 945ـ952) به ‌شدت درگیر تثبیت سلطنت خود و اصلاحات ادارى بود و جانشین او، اسلامْشاه (حك: 952ـ 960)، توجه شایسته‌اى به امور دینى داشت. مثلاً او برضد مهدویان، یعنى پیروان سیدمحمد جونپورى*، كه وى را بدعت‌گذار می‌دانست، اقدامات شدیدى كرد و دو تن از شاگردانش، عبداللّه نیازى سرهندى و شیخ علائى، را به‌شدت مجازات كرد؛ اولى را تا سر حد مرگ كتك زدند و دومى را اعدام كردند (بداؤنى، ج 1، ص 271ـ 280).

برخلاف این شواهد، برخى مورخان جدید برآن‌اند كه هر چند از لحاظ نظرى درست است كه گفته شود سیاست حكومتى در دوره سلاطین دهلى به اِعمالِ حسبه معطوف شده بود، اما عملاً به اجراى شریعت توجه اندكى می‌شد. مثلاً به نقل بَرَنى آمده است كه مجازاتهایى كه علیه مسلمانان اِعمال می‌شد، برخلاف احكام قرآن بود. همچنین احكام حلال و حرام به‌ندرت رعایت می‌گردید. به گزارش امیرخسرو، نزول‌خوارى در زمان او معمول بود و در صورتى كه میان طرفین، قرارداد مكتوب وجود داشت، قاضى نیز به ناچار واقعیت را می‌پذیرفت (رجوع کنید به حبیب‌اللّه، ص 349)؛ ولى این قبیل موارد، قاعده نیستند بلكه بیشتر نمونه‌هایى استثنایی‌اند.

در هرج و مرجهاى پس از مرگ شیرشاه، ظاهراً نهاد حسبه منحل گردید و مغولان، هم به دلایل شخصى و هم به علل سیاسى، احیاى آن را به مصلحت ندیدند و همین امر بعداً براى آنان گران تمام شد. بابر (حك: 932ـ 937)، شراب‌خوارى قَهّار بود؛ همایون (حك: 937ـ 963) به تریاك اعتیاد داشت؛ جهانگیر (حك: 1014ـ 1037) هم از این امر مستثنا نبود و شراب‌خوارى بزرگ‌ترین نقطه ضعف وى به حساب می‌آمد. هر چند شاه‌جهان (حك: 1037ـ 1068)، پسر و جانشین جهانگیر، داراى رفتارى متین و موقر بود، لیكن جسارت آن را نداشت كه یا به كلى خود را از سنّتهاى خانوادگى رها كند یا به اجراى دقیق حسبه بپردازد. (با این‌حال) وقتى در یكى از بازدیدهایش از ایالت پنجاب، به اطلاع وى رسید كه برخى از هندوها در گُجرات، زنان مسلمان را به ازدواج خود در آورده‌اند، دستور داد (در صورتى كه این هندوان حاضر به پذیرش اسلام نباشند) عقدها را باطل كنند و زنان مسلمان را به خانواده‌هایشان باز گردانند (لاهورى، ج 1، حصه 2، ص 57ـ58). تنها اورنگ‌زیب (حك: 1068ـ 1118) بود كه به امور دینى توجه بسیار نشان داد و مؤكّداً به اجراى حسبه پرداخت و در مجموعه قوانین كیفرى خود، مقررات ویژه‌اى براى مجازات متهمان به شرب خمر یا مصرف‌كنندگان مواد مخدر، از قبیل بنگ و تریاك، ملحوظ كرد (بختاورخان، ج 1، ص 157).

او دستور داد تا سَرمَدِ (برهنه) را، كه فردى تازه مسلمان و صوفى التقاطى مشرب بود و از پوشاندنِ عورتِ خود امتناع می‌كرد، به دلیل منافات شدید این عمل با اخلاق عمومى، اعدام كنند ( رجوع کنید به لودى، ص 140ـ 142). گفته می‌شود كه «حكمرانانِ مغولِ هند، هرگز به طور جدّى پایبند اصولِ شریعت اسلام نبوده‌اند... كیفرهایى كه آنها براى بعضى از جرائم معمول می‌داشتند عملاً به همان صورتى بود كه در قرآن بدان امر شده بود. در موارد دیگر آنان عمدتاً از احكام قرآنى فاصله گرفتند، به این سبب كه اولاً به شمارى از موارد، دقیقاً در حوزه احكام قرآنى تصریح نشده بود، ثانیاً در بسیارى از موارد دیگر، ضروریات اجتماعى و سیاسى و شرایط موجود، مقتضى رفتارى متفاوت بود» (سارن، ص 359)؛ هر چند نمی‌توان به كلى این قول را صادق دانست، دلایل محكمى نیز وجود دارد كه بپذیریم جاى محتسبِ دوره سلاطین را مقام دیگرى به نام كوتوال* گرفت كه صاحب منصبى غیر دینى بود و وظایفى بسیار شبیه به وظایف محتسب داشت، با این تفاوت كه محتسب با همه خلافها و جرائم سر و كار داشت و كوتوال اصولاً به كارهایى می‌پرداخت كه برخلاف شریعت اسلامى صورت می‌گرفت. به عقیده مغولان، از لحاظ اجرایى، آسان‌تر این بود كه وظایف محتسب را به كوتوال واگذار كنند؛ اما این امر براى سعادت دینى و اخلاقى مسلمانان هند و حیات سیاسى و فرهنگى آنان، و نهایتآ براى حكومتشان، پیامدهاى زیان‌بارى داشت.


منابع :
(1) (ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛
(2) ابن فضل‌اللّه عمرى، مسالك الأبصار فى ممالك الأمصار، سفر3، چاپ احمد عبدالقادر شاذلى، ابوظبى 1424/2003؛
(3) خسروبن محمود امیرخسرو، خزاین الفتوح: مشتمل بر احوال و كوائف عهد سلطان علاءالدین خلجى، چاپ محمد وحید میرزا، لاهور 1976؛
(4) محمد بختاورخان، مرآةالعالم: تاریخ اورنگزیب، چاپ ساجده س. علوى، لاهور 1979؛
(5) عبدالقادربن ملوك شاه بداؤنى، منتخب‌التواریخ، تصحیح احمدعلى صاحب، چاپ توفیق ه . سبحانى، تهران 1379ـ 1380)؛
(6) ضیاءالدین بَرَنى، تاریخ فیروزشاهى، چاپ سیداحمدخان، كلكته 1862؛
(7) فیروزشاه تغلق، فتوحات فیروزشاهى : رساله از تألیف سلطان فیروزشاه، چاپ شیخ عبدالرشید، علیگره 1954؛
(8) قاضى تقى متقى، سفرنامه قاضى تقى متقى، بجنور 1909؛
(9) قلقشندى؛
(10) عبدالحمید لاهورى، بادشاهنامه، چاپ كبیرالدین احمد و عبدالرحیم، كلكته 1867ـ 1868؛
(11) (شیرعلیخان‌بن على امجدخان لودى، تذكره مرآةالخیال، چاپ محمد مالك‌الكتاب شیرازى، بمبئى 1324؛
(12) عثمان‌بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران 1363ش)؛
(13) احمدبن محمدمقیم هروى، طبقات اكبرى، چاپ بى. دى و محمد هدایت حسین، كلكته 1927ـ ( 1935)؛


(14) Muhammad Habibullah, The foundation of Muslim rule in India, Allahabad 1961, 325, 330, 332, 348-350;
(15) Ishtiaq Husain Qureshi, The administration of the sultanate of Dehli, Karachi 1958;
(16) [Paramatma Saran, The provincial government of the Mughals: 1526-1658, Bombay 1973].

/ ا. س. بزمی‌انصارى ( د. اسلام) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6118
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست