حزن ، اصطلاحى در تصوف و عرفان، به معناى اندوهى كه در سلوك براى سالك پیش میآید. حُزْن و حَزَن در لغت به معناى زمین سخت و ناهموار و نیز به معناى سختى و خشونتى است كه در نفْس پدید میآید و به این اعتبار به معناى همّ و غم و اندوه شدیدى است (رجوع کنید به راغباصفهانى؛ ابنمنظور؛ طریحى، ذیل واژه) كه بر اثر وقوع امرى ناخوشایند یا فقدان و از دست رفتن امرى مطلوب و خوشایند حاصل میشود (جرجانى، ص 100). در اصطلاح عرفاى مسلمان، حزن حالت قبضى است كه قلبِ* سالكان را از پراكنده شدن در وادیهاى غفلت بازمیدارد (رجوع کنید به قشیرى،ص138؛ روزبهانبقلى، 1360ش،ص634؛ اسنوى، ج2، ص198). همچنین گفته شده كه حزن، اندوه و تأسف قلب براى چیزى است كه از دست رفته یا بهدست آمدنش ناممكن است و در طریقت، حزْن تأسف بنده براى از دست دادن كمالات و اسباب و مقدّمات كمال است (عبدالرزاق كاشى، 1379ش، ص 235).
در قرآن كریم، حزن و مشتقات آن 42 بار به كار رفته است كه دو مضمون عمده را در آنها میتوان تشخیص داد: آیاتى كه در آنها خدا به رسول خود صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، كه به سبب تكذیب و انكار قوم دچار غم و اندوه شده، خطاب میكند كه غمگین مباش (براى نمونه رجوع کنید به مائده: 41؛ انعام: 33؛ لقمان : 23)؛ و آیاتى كه در آنها خدا به مؤمنان و دوستان خویش (اولیاءاللّه) وعده میدهد كه در دنیا و آخرت غم و اندوه را از دلهاى آنان خواهد زدود (براى نمونه رجوع کنید به بقره: 62؛ مائده: 69؛ یونس: 62). همچنین خدا به رسول و مؤمنان توصیه كرده كه به سبب آنچه به دست نیامده یا از دست رفته است غمگین نباشند (براى نمونه رجوع کنید به آلعمران: 153؛ حجر: 88). در قرآن در غالب موارد خوف و حزن در كنار هم آمدهاند (براى نمونه رجوع کنید به انعام : 48؛ اعراف: 35) و در همین سیاق است كه یك ویژگى اولیاى خدا آن است كه خوف و حزنِ دنیوى ندارند (رجوع کنید به یونس: 62). این معنا را باید معناى مذموم حزن در قرآن دانست، اما در قرآن به معناى لطیفتر و مثبت حزن هم اشاره شده است: مؤمنانى كه اندوهشان از این بابت بود كه در جهاد در كنار پیامبر چیزى براى انفاق نداشتند (رجوع کنید به توبه: 92). در روایات و احادیث نیز اشاراتى به معناى مثبت حزن آمده است (براى نمونه رجوع کنید به حرّعاملى، ج 7، ص 76؛ مجلسى، ج 74، ص 79). همچنان كه گفتار حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغة (خطبه 193) كه پارسایان با خواندن قرآن دلهاى خود را محزون میكنند، در درجات حزن نزد عرفا بازتاب یافته است (رجوع کنید به ادامه مقاله).
به تبع قرآن و حدیث، در اندیشه اسلامى نیز دو جنبه كلى براى حزن میتوان درنظرگرفت: یكى جنبه مثبت، كه در تعالى روح و طى مراحل سیروسلوك نقش مهمى ایفا میكند و موجب تسریع در گذراندن آن مراحل میشود و دیگرى جنبه منفى، كه حاصل دلبستگى به امور ناپایدار و تعلق خاطر به دنیا و غفلت از خداست.
در نظامهاى اخلاقىِ فیلسوفانى همچون كندى و ابنمسكویه و خواجهنصیرالدین طوسى، بیشتر درباره معناى مذموم حزن بحث شده است. آنان حزن را جزو امراض نفسانى بهشمار آورده و آن را ناشى از حرص و دلبستگى به خواستهها و امور دنیوى دانسته و بر این اساس كوشیدهاند راه علاج آن را عرضه كنند (مسكویه، ص180ـ183؛ نصیرالدین طوسى، ص 193، 196ـ 200)، اما در اخلاق عرفانى، حزن اهمیت و شأن سلوكى دارد و چنانكه در مصباحالشریعة (ص 187) آمده، از نشانههاى اهل معرفت و حاصل كثرت واردات غیبى بر ضمیر عارفان است.
تقسیمبندى حزن به ممدوح و مذموم ــكه میتواند نسبت حزن را در اخلاق عرفانى با حزن در اخلاق فلسفى روشن كندــ در نوشتههاى عرفانى به صراحت آمده است. از سَرىِ سَقَطى (متوفى 257) نقل است كه حزنِ دنیا مذموم و حزنِ آخرت (ناظر به امور اخروى) ممدوح است (رجوع کنید به قشیرى، ص 139). اِسنَوى (ج 2، ص 198ـ199) نیز حزن را به حرام و مندوب (مستحب) تقسیم كرده است. حزنِ حرام حاصل تأسف بر از دست دادن امور دنیوى است، همان طور كه خدا از آن نهى كرده است: «لِكَیلا تَاْسَوا على ما فاتَكُم» (تا بر آنچه از دستتان میرود اندوهگین مباشید. حدید: 23). اما حزن مستحب تأسف به سبب كوتاهى در انجام دادن اعمال صالح و تأسف بر زمانِ از دست رفته است. به این ترتیب عموم عرفا حزن متعلق به آخرت را ممدوح و حزن متعلق به دنیا را مذموم دانستهاند. در این میان، ابوعثمانِ حیرى* (متوفى 298) حزن را به هر وجهى كه باشد فضیلت دانسته است، تنها به شرط آنكه موجب معصیت نشود (رجوع کنید به قشیرى، همانجا؛ عطار، ص480؛ اسنوى، ج 2، ص198).
قشیرى (ص 138ـ140، 475ـ476) حزن را جزو اولین مقامات یا مدارج اهل سلوك آورده است. وى (ص 138) حدیثى از پیامبر اكرم روایت كرده كه طبق آن، حزن از ناگواریهایى است كه زمینه بخشش گناهان بنده مؤمن را فراهم میآورد. روایت شده كه خود پیامبر نیز همواره در حالت حزن و تفكر بوده است (همانجا؛ نخشبى، ص 119ـ120). همچنین روایت است كه خدا قلب حزین را دوست دارد (قشیرى، همانجا). شاید به همین دلیل است كه در طى طریق خدا، سالكِ محزون چالاكتر از سالكِ فاقدِ حزن است (رجوع کنید به همانجا؛ نخشبى، ص 119) و نزدیكترین كس به خدا در روز قیامت كسى است كه حزنش طولانى باشد (نخشبى، همانجا).
تفاسیر عرفانى عموماً حزن در قرآن را ذیل مفهوم سَتر و تجلى* معنا كردهاند. به این ترتیب كه حزن و اندوه حاصل محجوب شدن بنده و استتار خداست، همچنانكه شادى و سُرور نتیجه تجلى و آشكار شدن حق است (رجوع کنید به سُلَمى، 1421، ذیل آلعمران: 139؛ روزبهان بقلى، 1315، ذیل توبه: 40). خوف و حزن، كه در بیشتر موارد در قرآن كنار هم آمدهاند، همراه با مفاهیم متقابلشان، یعنى رجا و سرور، دو زوجِ مفهومى را تشكیل میدهند كه در سلوك الیاللّه جایگاه مهمى دارند (رجوع کنید به خوف و رجا*). خوف و حزن از صفات نفساند كه در سفر سالك از مرتبه نفس به مرتبه قلب، خوف به خشیت* و حزن به درد و اشتیاق بدل میگردد. بر این اساس میتوان گفت حزن از لوازم ایمان است (رجوع کنید به سلطانعلیشاه، ذیل بقره: 38، انعام: 48).
براساس آنچه گفته شد، عارفان مضمون عبارت قرآنىِ «فلا خوفٌ علیهم و لاهُم یحزَنون» را اینگونه تفسیر كردهاند كه حزن مؤمنان در دنیا بهسبب مفارقت و دورى از خداست اما در آخرت به سبب برخوردارى از نعمت وصال، حزن و اندوهى ندارند. همچنین گفته شده است كه مؤمنان به سبب ایمانشان، در دنیا خوفى و در آخرت حزنى ندارند (رجوع کنید به سلمى، 1421، ذیل زخرف: 68؛ روزبهان بقلى، 1315، ذیل اعراف: 35).
پیوند حزن و خوف در قرآن، در سخنان عرفا به نحوهاى از ملازمت مفهومى بسط یافته است، چنانكه انصارى در منازل السائرین (ص 25ـ26) ابواب حزن و خوف را كنار هم آورده است. همچنین گفته شده حزن از لوازم و مراحل مقام خائفان است (قریشى، ص 550). خوف و حزن از اینرو كه هر دو تألم باطنیاند مشتركاند، اما تفاوتشان در آن است كه حزن به آنچه گذشته است و خوف به امر آینده، اعم از عقوبت یا هیبت جلال خدا، تعلق میگیرد (عبدالرزاق كاشى، 1372ش، ص 106).
افزون بر رابطه خوف و حزن، در اقوال عارفان میان حزن و عقل یا تفكر نیز رابطه مثبتى وجود دارد، به این معنا كه حزن از نشانههاى عقل است (رجوع کنید به قشیرى، ص 138، 140؛ نخشبى، ص 119ـ 120).
حزن سه مرتبه دارد: مرتبه اول، حزن عامه است كه سبب آن كوتاهى در طاعات و افتادن به دام معاصى و گذراندن اوقات به بطالت است. مرتبه دوم، حزن مریدان و متوسطان است و سببش تفرقه ایشان است كه در پى جمعیت یا حقاند (رجوع کنید به جمع و تفرقه*). مرتبه سوم متعلق به خواص است هرچند خواص دچار حزن نمیگردند زیرا ایشان اهلجمعیت و وجدان (یافتن حق)اند، حال آنكه حزن به تفرقه و فقدان بازمیگردد. بر این اساس خواص نه براى خویش بلكه براى دیگران محزون میشوند یا اینكه خود را به حزن وادار میكنند (تَحزُّن) یا، به سبب ترك اَوْلى، در غلبه احوال دچار حزن میشوند كه این خود از مواجید اهل تلوین است (انصارى، همانجا؛ عبدالرزاق كاشى، 1372ش، ص 101ـ 105؛ همو، 1379ش، ص 235؛ نیز رجوع کنید به تلوین و تمكین*).
برخى از نشانههاى حزن عبارتاند از: خوراك اندك (قشیرى، ص 139)، خوابِ كم (سلمى، 1406، ص 35)، سخن مختصر، غربت و تنهایى، تفكر در گناهان گذشته، كمتوجهى به امور دنیوى، و ترس از حضور در پیشگاه خدا بدون زاد سفر اخروى (اسنوى، ج 2، ص 199). از ابوعثمان حیرى نیز نقل است كه اندوهگین كسى است كه از اندوه پروایى ندارد (رجوع کنید به عطار، ص 480).
در مكتوبات عرفانى اشاراتى هست كه نشان میدهد حزنِ اهل سلوك كیفیت خاصى دارد كه آن را از اندوه متعارف متمایز میسازد. در مصباحالشریعة (ص 187) آمده كه ظاهر محزون قبض و گرفتگى است، اما باطنش بسط و گشادگى. سالك محزون در میان مردم مانند بیماران میزید، اما زیستنش با خدا در انس و قربت است. همچنین گفته شده كه عاقبت گریه و حزنِ سالكان، خنده و طرب است و خودِ این حزن بهانهاى است كه به واسطه آن خدا یارى و رحمتش را بر بنده نازل میكند (رجوع کنید به مولوى، ج 1، دفتر1، ابیات 817ـ819؛ نخشبى، ص 120).
گذشته از احوال اندوهگین، كه در وصف بیشتر عرفا میتوان یافت، برخى از ایشان به حزن و اندوه شهره بودهاند كه از آن جملهاند: حسنِ بصرى*، كه بهروایت عطار (ص47ـ48)، هیچكس لب او را خندان ندید مگر به هنگام جان دادن كه لطافتى از سوى خدا دیدهبود (نیز رجوع کنید به قشیرى، ص140)؛ فُضَیلبن عَیاض* (متوفى 187)، كه چندان حزین بود كه وقتى از دنیا رفت گفتند اندوه از زمین رفت (رجوع کنید به قشیرى، همانجا؛ عطار، ص100، 110)؛ و سَریسَقَطى*، كه میگفت دوست داشتم اندوه تمام خلق را بر من میافكندند (قشیرى، همانجا). اما شاید شاخصترین كس در حزن، ابوالحسن خَرَقانى* (متوفى 425) بود كه همواره در حال قبض بود و عطار (ص 661) از او با لقب «بحر اندوه» یاد كرده است. از این حیث، وى نقطه مقابل ابوسعید ابوالخیر* (متوفى 440) بود كه حال غالبش بسط بود (رجوع کنید به قبض و بسط*). از مضامین مهمِ حكایتى كه از ملاقات این دو نقل شده، همین حزن ابوالحسن و شادى ابوسعید است (رجوع کنید به محمدبن منوّر، بخش 1، ص 144؛ عطار، ص 666، نیز رجوع کنید به ص 704، 709).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنمنظور؛ (3) محمدبن حسن اسنوى، حیاةالقلوب فى كیفیة الوصول الى المحبوب، در هامش ابوطالب مكى، كتاب قوت القلوب فى معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الى مقام التوحید، ج 1ـ2، قاهره 1310، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (4) عبداللّهبن محمد انصارى، كتاب منازلالسائرین، بیروت 1408/1988؛ (5) علیبن محمد جرجانى، التعریفات، قاهره 1411/1991؛ (6) حرّعاملى؛ (7) حسینبن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدكیلانى، تهران [? 1332ش[؛ (8) روزبهان بقلى، شرح شطحیات، چاپ هانرى كربن، تهران 1360ش؛ (9) همو، عرائس البیان فى حقایق القرآن، چاپ سنگى (لكهنو 1315)؛ (10) سلطانمحمدبن حیدر سلطانعلیشاه، بیان السعادة فى مقامات العبادة، تهران 1344ش؛ (11) محمدبن حسین سلمى، حقائق التفسیر: تفسیرالقرآن العزیز، چاپ سیدعمران، بیروت 1421/ 2001؛ (12) همو، طبقاتالصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/ 1986؛ (13) فخرالدینبن محمد طریحى، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینى، تهران 1362ش؛ (14) عبدالرزاق كاشى، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ (15) همو، لطائف الاعلام فى اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادیزاده، تهران 1379ش؛ (16) محمدبن ابراهیم عطار، تذكرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامى، تهران 1378ش؛ (17) علیبن ابیطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحى صالح، قاهره 1411/1991؛ (18) علیبن سعد قریشى، خلاصة الالفاظ جامع العلوم : ملفوظات حضرت سیدجلالالدین بخارى اُچّى ملقب به مخدوم جهانیان، چاپ غلام سرور، اسلامآباد 1371ش؛ (19) عبدالكریمبن هوازن قشیرى، الرسالة القشیریة، چاپ معروف زریق و على عبدالحمید بلطهجى، بیروت 1408/1988؛ (20) مجلسى؛ (21) محمدبن منوّر، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعى كدكنى، تهران 1366ش؛ (22) احمدبن محمد مسكویه، تهذیبالاخلاق و تطهیر الاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت [? 1398[، چاپ افست قم 1410؛ (23) مصباح الشریعة، (منسوب به) امام جعفرصادق(ع)، بیروت : مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1400/1980؛ (24) جلالالدین محمدبن محمد مولوى، كتاب مثنوى معنوى، چاپ رینولد آلن نیكلسون، تهران : انتشارات مولى، (بیتا.)؛ (25) ضیاءالدین نخشبى، سِلك السلوك، چاپ غلامعلى آریا، تهران 1369ش؛ (26) محمدبن محمد نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، چاپ مجتبى مینوى و علیرضا حیدرى، تهران 1369ش.