حروفِ حَى ، هجده نفرى كه نخستین گروندگان به سیدعلى محمد شیرازى معروف به باب بودند. از زمان دعوى باب (رجوع کنید به باب*، سیدعلى محمد شیرازى) تا پنج ماه پس از آن، هجده نفر به او ایمان آوردند كه براساس حساب حروف ابجد، حروف حى نامیده شدند (رجوع کنید به نبیلزرندى، ص 68ـ69؛ نوائى، ص 112ـ116؛ رشید خیون، ص 53ـ73). سه تن از این هجده تن مشهورند و نامشان در تاریخهاى دوره قاجار آمده و از دیگران صرفآ نامى باقیمانده است. در این مقاله، نخست از زندگى و فعالیتهاى دو فرد شاخص این گروه گزارشى میآید (درباره نفر سوم در دانشنامه مدخل مستقلى هست) و سپس از دیگر اعضاى این گروه ذكرى میشود.
1) ملاحسین بشرویهاى، فرزند حاج ملاعبداللّه صباغ، متولد 1229 در بشرویه از توابع شهرستان فردوس. وى پس از طى مقدمات علوم دینى با آراى شیخیه* آشنا شد و در هجده سالگى براى شاگردى سیدكاظم رشتى (رجوع کنید به رشتى*، سیدكاظم) از مشهد به كربلا رفت (بامداد، ج 1، ص 379ـ380). او چندبار براى دفاع از شیخیه به نمایندگى از سیدكاظم به نقاط گوناگون ایران فرستاده شد، از جمله به اصفهان نزد حاج سید محمدباقر شفتى و به مشهد نزد میرزا عسكرى مجتهد متنفذ خراسان (رجوع کنید به نبیلزرندى، ص 20ـ25). پس از درگذشت سیدكاظم، ملاحسین به امید دیدار امام موعود ــ كه سیدكاظم ظهور قریبالوقوعش را وعده داده بودــ به همراه گروهى از شاگردان سیدكاظم، در مساجد سهله و كوفه چلهنشینى كرد (سپهر، ج 4، ص 32؛ نبیلزرندى، ص 46ـ47). او در شیراز به سیدعلیمحمد شیرازى ــ كه به تازگى مدعى بابیت امام غایب شده بودــ برخورد و در زمره هواداران او درآمد (اعتضادالسلطنه، ص 32). به روایتى دیگر، این خود ملاحسین بشرویهاى بود كه سیدعلیمحمد شیرازى را به طرح دعاویاش تحریك و تشویق كرد (رجوع کنید به سپهر، ج 4، ص 31). به روایت پیروان باب، وى در اولین شب ملاقاتش با ملاحسین، در 5 جمادیالاولى 1260 دعوت خود را آشكار كرد و بدین ترتیب ملاحسین بشرویهاى نخستین كسى بود كه به باب ایمان آورد (نبیل زرندى، ص 55ـ56) و نخستین حرف از حروف حى شد. در سال 1261، كه باب ادعاى مهدویت كرد، نام و نیز عنوان سابق خود (باب) را به ملاحسین داد و از این تاریخ در متون بابى از ملاحسین با نام سیدعلى یاد شد (رجوع کنید به حاجیمیرزا جانى كاشانى، ص 181).
باب زیارتنامهاى كه براى حضرت على علیهالسلام نوشته بود و نیز تفسیرش بر سوره یوسف را به ملاحسین سپرد تا در تبلیغ بابیت وى از آنها استفاده كند (سپهر، ج 3، ص 234؛ اعتضادالسلطنه، ص 34). ملاحسین براى تبلیغ به اصفهان رفت. در آنجا ملامحمدتقى هراتى (از فقها) و منوچهرخان معتمدالدوله (حاكم اصفهان) به دعوت او پاسخ مثبت دادند. وى سپس به كاشان رفت و حاجى ملامحمد مجتهد، پسر ملااحمد نراقى، را هم به بیعت با باب دعوت، و زیارتنامه و تفسیر باب را به او عرضه كرد. ملامحمد اشكالات صرف و نحوى عبارات باب را گوشزد كرد و دعاوى او را بیاساس خواند. ملاحسین در برابر این انتقاد پاسخ معروف باب را تكرار كرد كه تا پیش از این، دستور زبان (صرف و نحو عربى)، به سبب گناهى كه كرده بود، مقید بود و حال با شفاعت باب قید از آن برداشته شده است (جهانگیر میرزا، ص 297ـ298؛ سپهر، ج 3، ص 40، 234؛ خورموجى، ص 56ـ57). ملاحسین سپس به تهران آمد و محمدشاه و صدراعظمش، حاج میرزا آغاسى، را به آیین باب دعوت كرد، اما با تهدید اولیاى دولت، تهران را به مقصد خراسان ترك كرد (سپهر، ج 3، ص 235؛ اعتضادالسلطنه، ص 34ـ35؛ خورموجى، ص 57). وى با نامه، ملامحمدعلى بارفروشى (رجوع کنید به ادامه مقاله) را از مازندران و طاهره قرةالعین (رجوع کنید به ادامه مقاله) را از قزوین به خراسان فراخواند (اعتضادالسلطنه، ص 35؛ خورموجى، همانجا).
ملاحسین پیش از آن دو به مشهد رسید و حوالى حرم امام رضا علیهالسلام ساكن شد. در آنجا ملاعبدالخالق یزدى، از شاگردان شیخ احمد احسایى، به او گروید. در نیشابور هم ملاعلیاصغر مجتهد، كه شیخى مذهب بود، دعوت ملاحسین، یعنى بابیت سیدعلی محمد شیرازى، را پذیرفت و به تبلیغ آن پرداخت. تكاپوى ملاحسین در مشهد، علماى آنجا را بر ضد وى شوراند (سپهر؛ خورموجى، همانجاها). شاهزاده حمزه میرزا، كه در آن هنگام با سربازان خود در خراسان بود، ملاحسین و پیروانش را فراخواند و از آنان خواست كه باب را لعن كنند و از آیین جدید تبرّا جویند. همه، از جمله ملاعلیاصغر مجتهد، بر منبر رفتند و باب را لعن كردند و ملاعبدالخالق هراتى كه حاضر به لعن باب نشده بود، از منبر محروم و در خانه خود حبس گردید. ملاحسین را هم در اردوى نظامى اسیر كردند. پس از مدتى، ملاحسین از اردو گریخت و خود را به نیشابور و سبزوار رساند. در سبزوار، میرزا تقى جوینى به او پیوست و چون جوینى در امور ادارى صاحب تجربه بود، حساب دخل و خرج ملاحسین و پیروانش به او سپرده شد (سپهر، ج 3، ص 236؛ اعتضادالسلطنه، ص 35ـ36؛ خورموجى، همانجا). پس از خروج ملاحسین از سبزوار، در قریه بیارجمند، آقا سیدمحمد (پیشنماز آن دیار) به استقبال او رفت اما در ضیافت، ملاحسین به حرمتِ قلیان و قهوه حكم داد و همین امر باعث شد كه از آنجا رانده شود. در میامى، نزدیك شاهرود، هم 36 نفر به او پیوستند. در آنجا میان اهالى میامى و پیروان او جنگى درگرفت كه در آن چندتن از طرفین كشته شدند. وى در شاهرود، ملامحمد كاظم مجتهد را به آیین باب دعوت كرد كه با واكنش تند او مواجه شد. در این هنگام محمدشاه قاجار درگذشت و اوضاع براى تبلیغ مناسبتر شد. ملاحسین بعد از ترك شاهرود راهى مازندران شد (سپهر، ج 3، ص 237؛ اعتضادالسطنه، ص 36ـ37؛ خورموجى، همانجا). وى با پیروان خود ابتدا به بارفروش رفت، ولى پس از مواجهه با نیروهاى دولتى و زد و خورد اندك، متعهد به تَرك مازندران شد. وقتى ملاحسین و اطرافیانش بارفروش را ترك میكردند، گروهى از قشون دولتى به طمع مال، بر آنان حمله كردند، اما شكست خوردند. این حادثه ملاحسین را از ترك مازندران منصرف كرد. وى به سارى رفت و پیروانش را در قلعه طبرسى ساكن كرد (جهانگیرمیرزا، ص 321ـ322؛ هدایت، ج10، ص 431ـ433؛ سپهر، ج 3، ص 241ـ242؛ خورموجى، ص 58). حكومت مركزى، براى سركوب آنان قشونى فرستاد كه به جنگ طبرسى (رجوع کنید به طبرسى*، جنگ) انجامید و ملاحسین در 1265 در این جنگ كشته شد (رجوع کنید به جهانگیرمیرزا، ص 332؛ سپهر، ج 3، ص 243ـ244، 260ـ262؛ خورموجى، ص58ـ64؛ زعیمالدوله تبریزى، ص 161ـ169).
2) ملامحمدعلى بارفروش (مازندرانى)، ملقب به قُدوس، آخرین فرد از حروف حى كه به باب ایمان آورد (نبیل زرندى، ص 61ـ62؛ نوائى، ص 115ـ116). پدرش محمدصالح نام داشت. محمدعلى در 1231 در بابل به دنیا آمد (بامداد، ج 3، ص 451). در كودكى خادم سراى حاجى محمدعلى مجتهد مازندرانى بود (سپهر، ج 3، ص 238). پس از تحصیلات ابتدایى در بابل و سارى، براى ادامه تحصیل در هجده سالگى به كربلا رفت. چهار سال در مجلس درس سیدكاظم رشتى حاضر و از شاگردان نزدیك او شد (عبدالبهاء، متن فارسى، ص 36؛ بامداد، ج 3، ص 451ـ452). پس از مرگ سید كاظم در 1259، ملامحمدعلى قصد حج كرد و در مسیر خود در شیراز، بر اثر ملاقات با ملاحسین بشرویهاى و ملاعلى بسطامى، به باب ایمان آورد. وى تنها فرد از حروف حى بود كه همراه باب عازم حج شد (عبدالبهاء، همانجا؛ نبیلزرندى، ص 115؛ قس سپهر، همانجا، كه نوشته است ملامحمدعلى پس از ملاقات با باب در مكه، به او ایمان آورد).
ملامحمدعلى در بازگشت از حج، ابتدا به شیراز رفت و تبلیغ را از آنجا پى گرفت. ملاصادق خراسانى به دعوت او بابى شد. در پى آشوب در شیراز، این دو تن را به همراه ملاعلیاكبر اردستانى، چوب زدند و در بازار گرداندند و نهایتاً از شهر اخراج كردند (حاجیمیرزاجانى كاشانى، ص 113).
ملاحسین بشرویهاى در راه سفر به خراسان به بار فروش رفت و در آنجا با ملامحمدعلى ملاقات كرد و به وى احترام فراوانى گذاشت و به همین سبب، ملامحمدعلى اعتبار بسیار یافت. پس از خروج ملاحسین از بارفروش، سعیدالعلما (مجتهد مازندرانى) ملامحمدعلى را از بارفروش بیرون كرد (همان، ص 139؛ عبدالبهاء، همانجا). در پى ارسال نامه ملاحسین بشرویهاى، او راهى خراسان شد (اعتضادالسطنه، ص 35؛ خورموجى، ص 57).
ملامحمدعلى از یك سو و قرةالعین از سوى دیگر، در راه خراسان به بدشت رسیدند. آشنایى این دو و پایبند نبودنشان به احكام شرع و مجموعه آنچه در بدشت روى داد (رجوع کنید به بدشت*، واقعه)، واكنشهایى را در پى داشت. پس از این واقعه، قرةالعین به قزوین بازگشت و ملامحمدعلى راهى بارفروش شد (رجوع کنید به هدایت، ج 10، ص 429؛ سپهر، ج 3، ص 238ـ239؛ اعتضادالسلطنه، ص 38). دربارفروش ملاحسین بشرویهاى و همراهانش به ملامحمدعلى و همراهان او پیوستند و فعالیتهاى آنها به جنگ طبرسى انجامید. پس از كشته شدن ملاحسین بشرویهاى و به تنگ آمدن بابیها از قحطى و گرسنگى، كه حاصل محاصره طولانى قلعه بود، ملامحمدعلى در پیشاپیش حدود دویست پیرو بابى خود، از قلعه طبرسى بیرون آمد و تسلیم شد. او را به سعیدالعلما و دیگر علماى آن دیار سپردند و آنان حكم به اعدامش دادند. ملامحمدعلى در 1266 در سبزه میدان بابل كشته شد (هدایت، ج10، ص 445ـ447؛ سپهر، ج 3، ص 261ـ 263؛ عبدالبهاء، متن فارسى، ص 37؛ بامداد، ج 3، ص 454).
3) طاهره قرةالعین رجوع کنید به قرةالعین*.
دیگر اعضاى این گروه عبارت بودند از :
4) محمدحسن بشرویهاى، برادر كوچكتر ملاحسین بشرویهاى، كه درجنگ طبرسى، در كمتر از بیست سالگى، كشته شد (رجوع کنید به حاجیمیرزاجانى كاشانى، ص 178،180ـ181؛ نبیلزرندى، ص 46ـ48).
5) میرزا محمدباقر، پسر دایى محمدحسین بشرویهاى، كه در جنگ طبرسى كشته شد (حاجیمیرزاجانى كاشانى، ص 203؛ نبیلزرندى، ص 46ـ48، 436).
6) ملاعلى بسطامى، از شاگردان سیدكاظم رشتى، كه پس از ایمان آوردن به باب، از جانب او مسئول تبلیغ در نجف و كربلا شد. به خواست علما، مأموران دولت عثمانى او را از نجف به بغداد منتقل كردند و سپس در مسیر استانبول كشته یا فوت شد (نبیلزرندى، ص 47، 58ـ61، 73ـ78).
7) ملا احمد ابدال (مراغه)، از شاگردان سید كاظم رشتى، كه در واقعه بدشت حاضر بود و در جنگ طبرسى كشته شد (همان، ص 294، 447).
8) سیدحسین یزدى، كه كاتب وحى باب تلقى میشود. گروهى از علماى شیخى تبریز حكم قتل او را نیز به همراه باب صادر كردند، ولى او اظهار توبه كرد و از باب تبرّا جست (كه بابیها این اقدام او را تقیه میدانند) و بدین ترتیب آزاد شد، اما پس از رهایى، در تهران مجدداً به طرفداران باب پیوست (حاجیمیرزاجانى كاشانى، ص 245، 247؛ سپهر، ج 3، ص 303ـ304؛ اعتضادالسلطنه، ص 31؛ خورموجى، ص 76). پس از واقعه تیراندازى بابیها به سوى ناصرالدین شاه، وى نیز به همراه تعداد زیادى از سران بابى دستگیر و كشته شد (روزنامه وقایع اتفاقیه، ص 1ـ3؛ نبیلزرندى، ص 663).
9) میرزا محمد روضهخوان یزدى، كه بعدها خود را شیخى معرفى كرد (نبیلزرندى، ص 69؛ نوائى، ص 114).
10) سعید هندى، كه مأمور تبلیغ آیین باب در هندوستان شد (نبیلزرندى، ص 69، 636).
11) ملامحمد (محمود) خویى، از شاگردان سیدكاظم رشتى، كه در جنگ طبرسى كشته شد (همان، ص 69، 446؛ نوائى، همانجا).
12) ملا خدابخش قوچانى، كه بعدها به ملاعلى معروف شد (نبیلزرندى، ص 68؛ نوائى، ص 113).
13) ملاجلیل اردمى، كه در جنگ طبرسى كشته شد (نبیل زرندى، ص 69، 447).
14) ملاباقر تبریزى، مأمور تبلیغ در ایران و عراق و واسطه انتقال نوشتههاى باب به ملاعبدالكریم قزوینى (عبدالبهاء، متن فارسى، ص 52ـ53؛ نبیلزرندى، ص 379، 539؛ نوائى، ص 115).
15) ملایوسف اردبیلى، از مبلّغان باب در ایران، كه به بابیان قلعه طبرسى پیوست و در پى تسلیم آنها كشته شد (حاجیمیرزاجانى كاشانى، ص 194؛ نبیلزرندى، ص 179، 376، 415ـ416، 446).
16) میرزا محمدعلى قزوینى، شوهر خواهر قرةالعین و واسطه ایمان آوردن او به سید علیمحمد باب، كه در جنگ طبرسى كشته شد (نبیلزرندى، ص 69ـ70، 445ـ449).
17) میرزا هادى قزوینى، برادر بزرگ میرزا محمدعلى، كه از جنگ در قزوین اجتناب كرد (همان، ص 69؛ نوائى، همانجا).
18) ملاحسن (محسن) بجستانى، كه پس از مدت كوتاهى توبه كرد و از اعتقاد به بابیت سید علیمحمد برگشت (نبیلزرندى، ص 68؛ نوائى، ص 113).
منابع : (1) علیقلیبن فتحعلى اعتضادالسلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائى، تهران 1351ش؛ (2) مهدى بامداد، شرححال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، تهران 1357ش؛ (3) جهانگیرمیرزا، تاریخ نو: شامل حوادث دوره قاجاریه از سال 1240 تا 1267 قمرى، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران 1327ش؛ (4) حاجیمیرزاجانى كاشانى، كتاب نقطة الكاف: در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول از تاریخ بابیه، چاپ ادوارد براون، لیدن 1328/1910؛ (5) محمدجعفربن محمدعلى خورموجى، حقایق الاخبار ناصرى، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1363ش؛ (6) رشید خیون، حروف حَىّ: البابیة و البهائیة مع نص كتاب «أقدس»، كلن 2003؛ (7) روزنامه وقایع اتفاقیه، ش 82،10 ذیقعده 1268؛ (8) محمدمهدى زعیمالدوله تبریزى، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانى، تهران 1346ش؛ (9) محمدتقیبن محمدعلى سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران 1344ـ 1345ش؛ (10) محمد نبیلزرندى، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندى، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاورى، (تهران ?1339ش)؛ (11) عبدالحسین نوائى، «(باب و حروف حى)»، در علیقلیبن فتحعلى اعتضادالسلطنه، همان منبع؛ (12) رضاقلیبن محمدهادى هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفاى ناصرى، در میرخواند، ج 8ـ10؛
(13) Abbas b. Husayn Ali Abdul Baha, A traveller's narrative written to illustrate the episode of the Bab, ed. and tr. Edward G. Browne, [accompanied with] Persian text, Amsterdam 1975.