responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6027

 

حَرفوش ، آل، خاندان حكومتگر شیعى در بَعْلَبَك. حكومت این خاندان از اواخر عصر ممالیك (سده دهم) تا نیمه دوم سده سیزدهم ادامه داشت (بستانى، ذیل مادّه؛ امین، ج 4، ص 271، ج 6، ص 230).

اصل این خاندان، به ظن قوى، عراقى است و می‌دانیم كه بیشتر جماعتهاى شیعى لبنان و سوریه از عراق آمده‌اند. براساس اطلاعات شفاهى، نیاى آنان، حرفوش خزاعى، به همراه سپاهیان فاتح شام به منطقه آمد و در غوطه دمشق استقرار یافت و هنگامی‌كه ابوعبیده جراح راهى بعلبك شد، او را فرمانده یكى از لشكرهایش كرد. حرفوش در بعلبك اقامت گزید و نسل وى در اینجا گسترش یافت (الوف بعلبكى، ص 86؛ ظاهر، ج 3، ص 6). این قول محلّ تأمل است، با این توضیح: واژه حرفوش (جمع آن حرافیش؛ در زبان عامه: حرافشه) به معناى شخصى از یك طبقه اجتماعى فرودست در عهد ممالیك بوده است (دزى، ذیل «حرفش»). مراد از این فرودستى اجتماعى دقیقاً روشن نیست و ما فقط می‌دانیم كه آنها حداقلى از سازماندهى با رئیسى به نام «سلطان الحرافیش» داشته‌اند و این رئیس در مناسبات رسمى نیز حضور می‌یافته است (ابن‌طولون، ج 1، ص 51، 114، 211؛ غزّى، ج 17، ص 320).

نخستین بار نام این خاندان در خاطرات روزانه شهاب‌الدین احمدبن طوق آمده است. او دوبار از تیول‌دار كوچكى به نام حسین حرفوشى رافضى نام‌برده كه حكومت مركزى دمشق از وى خواسته بوده است كه شیخ (كدخداى) روستاى «الجُبّة» شود (التعلیق، ج 2، ص 216، 320). این سند، از آن جهت مهم است كه هم به اقامتگاه اولیه آل‌حرفوش اشاره دارد و هم حاكى از ارتقاى موقعیت این خاندان است. از طرفى، می‌دانیم كه روستاى «جُبّه» و پیرامون آن، از اولین سكونتگاههاى شیعیان هَمْدانى مهاجر از كوفه بوده است. این مهاجران در این مكان مستقر شدند و سپس گسترش یافتند تا پس از مدتى در بعلبك جاى گرفتند (مهاجر، ص 113، 115).

بنابراین، به نظر می‌رسد واژه «حرفوش» كه اسمى عراقى نیست، ناظر به معناى لغوى و مرتبط با مقام اجتماعى آنان بوده است، نه آنكه اسم شخص معین باشد. در واقع، به احتمال قوى آل‌حرفوش تبار همْدانى داشته‌اند؛ به ویژه آنكه قطعاً تشیع در منطقه بعلبك، پس از مهاجرت همدانیان به شام رواج پیدا كرده است (مهاجر، ص 18ـ 20). در هر صورت، شكل‌گیرى حكومتى شیعى با عنوان آل‌حرفوش در منطقه بعلبك، نشان از تركیب جمعیتى شیعه در این منطقه و پیامدهاى قهرى آن است.

حكومت آل‌حرفوش با امارت علی‌بن موسى حرفوشى آغاز شد. او پس از سركوب امیران محلى و حاكم بقاع*، بر بعلبك چیره شد و بیش از نیم قرن حكومتى پرفراز و نشیب بر بعلبك داشت تا اینكه در 994 حاكم عثمانى شام او را دستگیر كرد و به استانبول فرستاد (كردعلى، ج 2، ص 231؛ ظاهر، ج 3، ص 9ـ 10؛ نصراللّه، ج 1، ص 228)، اما سلطان مراد سوم عثمانى وى را آزاد كرد. بار دیگر در محرّم 999 (غزّى، ج 3، ص 194؛ كردعلى، ج 2، ص230)، و به روایتى در 1001 یا 1002، دستگیر شد و به دستور صدراعظم عثمانى، سنان‌پاشا، به قتل رسید و در دمشق به خاك سپرده شد (محبى، ج 4، ص 432؛ الوف بعلبكى، ص 87؛ معلوف، ص 61).

پس از وى پسرش، موسی‌بن على (حك: 999ـ1016)، حاكم بعلبك شد و با فخرالدین مَعنى*، امیر بیروت، بر ضد والیان دمشق متحد گردید (معلوف، ص 64ـ67؛ قرالى، ص 99، 101). او در 1007 یا 1008 با سپاه پانزده هزار نفرى خود به یارى هم‌پیمانش، امیرفخرالدین، در جنگ با یوسف‌پاشا سیفا (حاكم طرابلس) شتافت (محبى، ج 2، ص 47، ج 4، ص 432؛ الوف بعلبكى، همانجا؛ دبس، ج 7، ص 44، 152).

در 1015 امیرموسى و امیر فخرالدین معنى و علی‌پاشا، جان‌پولاد، امیر حلب (درباره او رجوع کنید به جُنبَلاط، خاندان)، كه با یكدیگر هم‌پیمان شده بودند، راهى دمشق شدند. سه حاكم تصمیم داشتند ابن‌سیفا تركمانى را از این شهر بیرون كنند ولى چون گفتگوهایى كه امیرموسى در دمشق كرد به نتیجه نرسید، بیمناك شد و دو هم‌پیمانش را رها كرد و به بعلبك بازگشت. این اقدام باعث خشم هم‌پیمانان وى شد و ازاین‌رو به بعلبك حمله بردند و آنجا را غارت كردند و امارت شهر را به، عموزاده وى، امیر یونس حرفوشى سپردند. امیرموسى، پس از درنگى به انگیزه مقاومت، ناگزیر به دمشق پناه برد و در همانجا درگذشت (محبى، ج 4، ص 432ـ433؛ الوف بعلبكى، ص 88؛ كردعلى، ج 2، ص240؛ قرالى، ص 101).

امیریونس (حك: 1016ـ1035)، كه فرمانروایى سیاستمدار بود، كوشید با ایجاد اتحاد و دوستى با امیران جبل لبنان* از مداخله پاشاهاى ترك عثمانى در امور بعلبك و بقاع بكاهد. این تلاشها خشم سلطان احمد عثمانى (حك : 1012ـ1026) را برانگیخت و ازاین‌رو وى به احمدپاشا حافظ، والى دمشق، دستور داد به بعلبك لشكركشى كند و امیریونس را بكشد، اما اقدامات امیرفخرالدین معنى، امیر یونس را از مرگ نجات داد (خالدى صفدى، ص 5، 7؛ شهابى، 1993، ج 3، ص 817؛ شدیاق، ج 2، ص 51).

در پى لشكركشى صد هزار نفره سلطان احمد عثمانى براى سركوبى امیر فخرالدین معنى و تهدیدهاى امیراحمد شهابى، یونس ناگزیر به لشكر عثمانى پیوست (خالدى صفدى، ص 12، 22؛ شهابى، 1993، ج 3، ص820؛ شدیاق، ج 2، ص 53، 57ـ 58؛ الوف بعلبكى، همانجا). امیریونس براى ایجاد یك حكومت گسترده و مبتنى بر هم پیمانىِ شیعى، از حمص تا بعلبك و كرك و جبل‌عامل، تلاش فراوانى كرد، اما با مخالفت و پیمان‌شكنى امیر فخرالدین معنى روبه‌رو شد (خالدى صفدى، ص 66ـ67؛ شهابى، 1993، ج 3، ص 851ـ 852؛ شدیاق، ج 2، ص 69).

این امیر دانشمند نخستین فرمانرواى خاندان حرفوشى بود كه در 1028 مسجدى مخصوص شیعیان در بعلبك ساخت كه چون در كنار رود قرار داشت به نام مسجد النهر معروف شد (ظاهر، ج 3، ص10؛ مهاجر، ص 113؛ نصراللّه، ج 1، ص321).

با وجود فشارهاى فخرالدین معنى بر شیعیان جبل‌عامل* و پناه بردن برخى از شیوخ و بزرگان جبل‌عامل به وى، امیریونس مناسباتش را با امیر فخرالدین معنى نگه داشت و حتى به وى در سركوبى یوسف‌پاشا سیفا در 1028 كمك كرد (خالدى صفدى، ص 77؛ شدیاق، ج 2، ص70ـ71؛ الوف بعلبكى، ص 89؛ قرالى، ص 112).

در 1032 مناسبات دوستانه و هم‌پیمانى خانوادگى میان امیریونس و امیرفخرالدین معنى، بر اثر سعایت امیریونس نزد حمزه بیگلربیگى (فرمانده سپاه شام) و مطّلع شدن امیر فخرالدین از این سعایت، به‌هم خورد. یونس با سپاهیانش در اول محرّم 1033 در مَیسَلون به لشكر عثمانى شام پیوست و همگى در عَنجَر به مصاف سپاه فخرالدین معنى رفتند. در این نبرد امیریونس شكست خورد و گریخت و مصطفی‌پاشا، والى عثمانى دمشق،نیز اسیر امیرفخرالدین معنى شد (خالدی‌صفدى، ص146ـ151؛ شهابى، 1993، ج 3، ص 890 ـ891، 895ـ897؛ تاریخ الأمراء الشهابیین، ص 65ـ67؛ شدیاق، ج 2، ص90ـ92).

سپاهیان فخرالدین در 12 محرّم 1033 شهر بعلبك را تصرف كردند و امیریونس راهى حِمص و حَماه و حلب شد و در آنجا شكایتى نزد سلطان مراد چهارم (حك : 1032ـ1049) فرستاد و پسرعمویش، امیرشَلْهوب حرفوشى، را راهى بعلبك كرد، اما شلهوب خیانت كرد و به فخرالدین معنى پیوست (خالدى صفدى، ص 153ـ154؛ شهابى، 1993، ج 3، ص897ـ 898؛ شدیاق، ج 2، ص 92ـ93).

امیرفخرالدین معنى، پس از گرفتن رشوه كلان و تخریب بعلبك، در اول شعبان 1033 از این شهر خارج شد و امیر یونس به بعلبك بازگشت و با پرداخت رشوه كلان به والى دمشق موفق شد شلهوب را بكشد (خالدى صفدى، ص 182ـ183، 198ـ 199؛ شهابى، 1993، ج 3، ص 917؛ شدیاق، ج 2، ص 98) تا اینكه در 1035، بر اثر توطئه امیر فخرالدین معنى و به دستور خلیل‌پاشا، والى عثمانى شام، در دمشق به قتل رسید (الوف بعلبكى، ص 94؛ قرالى، ص 130).

با كشته شدن امیر یونس ستاره اقتدار حرفوشیان افول كرد و میان اعضاى خاندان منازعات و كشتار بروز كرد. از برخى از این امیران، گزارشهایى در دست است: در 1082 امیرعلى حرفوشى با پسرعموهایش، امیرعمر و امیرشدید و امیریونس، درگیر شد و با كمك نیروهاى حاكم شام توانست بعلبك را تصاحب كند (شهابى، 1993، ج3، ص948؛ دبس، ج7، ص8؛ الوف بعلبكى، ص 95؛ امین، ج 7، ص 334).

در آغاز سده دوازدهم امیرحسین حرفوشى ــ كه احتمالاً یكى از نوادگان حسین‌بن یونس‌بن حسین حرفوشى بودــ با اقتدار بر بعلبك فرمان راند (رجوع کنید به شدیاق، ج 1، ص 102؛ نصراللّه، ج 1، ص280) تا اینكه در 1136 به قتل رسید و اسماعیل‌بن شدید حرفوشى در 1138 جانشین وى شد (الوف بعلبكى، ص 96؛ نصراللّه، ج 1، ص 282ـ283).

پس از كشمكشهاى میان افراد خاندان حرفوشیان، حكومت بعلبك از امیرحیدر به برادرش، امیرحسین، رسید (شهابى، 1969، قسم 1، ص 38؛ ابوصالح، ص 63؛ الوف بعلبكى، همانجا؛ نصراللّه، ج 1، ص 283). در 1164 امیرحسین را مزدوران برادرش، امیرحیدر، كشتند و حكومت از آن حیدر حرفوشى شد. در 1168 اسعدپاشاالعظم، والى دمشق، حیدر را عزل كرد و پسرعموى او، امیرحسین، را جانشین وى كرد (الوف بعلبكى، ص 97؛ نصراللّه، ج 1، ص 284ـ285).

در 1172 امیراسماعیل‌بن شدید حرفوشى، با پرداخت رشوه، حاكم بعلبك شد تا اینكه در 1177 حیدر حرفوشى بار دیگر امارت را تصاحب كرد و تا زمان مرگش در 1188 همچنان بر بعلبك فرمان راند (شهابى، 1993، ج 3، ص 999؛ الوف بعلبكى، همانجا).

در 1190 سپاهیان احمدپاشا معروف به جزّار*، والى عثمانى صیدا، شهر بعلبك را گرفتند و محمد حرفوشى، حاكم شهر، را زندانى كردند (شهابى، 1969، قسم 1، ص120؛ الوف بعلبكى، ص 98). امیرمحمد، به كمك سپاهیان امیریوسف شهابى، در 1195 بعلبك را تصرف كرد، ولى سال بعد برادرش امیرمصطفى، به كمك لشكریان امیرمحمدپاشا العظم (والى شام)، آنجا را گرفت (شهابى، 1993، ج 3، ص 1022ـ1023؛ همو، 1969، قسم 1، ص 134).

امیرمصطفى حرفوشى در 1196 با امیریوسف شهابى صلح كرد و بزرگان فرارى مناطق جنوب لبنان را، كه از ظلم احمدپاشا جزار به وى پناه آورده بودند، به‌گرمى پذیرفت و تیولهایى به آنان داد كه این امر باعث خشم احمدپاشا جزار شد و لذا او به كمك محمد درویش‌پاشا، والى شام، سپاه عظیمى به بعلبك فرستاد. این سپاه شهر را تصرف كرد و مصطفى حرفوشى و شش تن از برادرانش و جمعى از زنان و كودكان خاندان حرفوشیان دستگیر و به دمشق گسیل شدند و اموالشان مصادره گردید و دیگر افراد این خاندان نیز تحت تعقیب قرار گرفتند (شهابى، 1993، ج 3، ص 1024؛ الوف بعلبكى، همانجا).

امیر جهجاه‌بن مصطفى حرفوشى (حك: 1200ـ1232) یكى از نامدارترین فرمانروایان حرفوشیان بود. او از اردوگاه اسیران حرفوشیان در شام گریخت و پس از مدتى اقامت در نزد عموزادگانش در عراق، به بعلبك رفت و به كمك صد تن از بنی‌معلوف، حكومت نیاكانش را به دست آورد (شهابى، 1993، ج 3، ص 1034، ج 4، ص 1095؛ الوف بعلبكى، ص 98ـ99). جهجاه در دوران حكومتش با حوادث گوناگونى مواجه شد، از جمله در 1203 پسر عمویش، امیرقاسم، با وى مخالفت كرد و در 1205ـ1206 با سپاهیان والى شام و عكا درگیر شد و چند بار شهر بعلبك دست‌به‌دست گشت (شهابى، 1993، ج4، ص1097؛ همو، 1969، قسم1، ص 150ـ151؛ الوف بعلبكى، ص99ـ100).

وى، پس از حدود 31 سال حكومت پرفراز و نشیب، در جمادی‌الاولى 1232 وفات یافت و برادرش، امین، جانشین وى شد (شهابى، 1969، قسم 3، ص 636؛ امین، ج 7، ص 277).

در 1235 والى دمشق، به تحریك بشیر شهابى، امیرامین حرفوشى را عزل كرد و امیر نصوح‌بن جهجاه حرفوشى را به جاى وى گمارد، ولى این حاكم جوان در 1241 به‌دست عمویش، امیرامین، كشته شد و حكومت بعلبك تا 1247 از آنِ امین گردید (الوف بعلبكى، ص 101ـ102؛ امین، همانجا؛ ظاهر، ج 3، ص 61). در 1247 امیرجواد حرفوشى از سوى ابراهیم‌پاشا (پسر محمدعلی‌پاشا، والى مصر)، كه شام را تصرف كرده بود، حاكم بعلبك شد (الوف بعلبكى، ص 102). حرفوشیان جزو نخستین امیران لبنان بودند كه بر ضد حضور ابراهیم‌پاشا و لشكر مصر در لبنان قیام و به سپاه عثمانى در تعقیب مصریان كمك كردند، ازاین‌رو عثمانیان در اواخر 1256 ولایت بعلبك را به امیرخنجر حرفوشى سپردند (همان، ص 103؛ ظاهر، ج 3، ص 45، 62).

اختلاف شدید میان امیران حرفوشى در سالهاى 1256 تا 1266 و جنگ و كشمكش میان آنان باعث شد تا سلطان عبدالمجید عثمانى (حك: 1255ـ1277) فرمان لغو امارت حرفوشیان را صادر كند. در پى آن، سپاهى به بعلبك گسیل شد و امیران حرفوشى را در روستاى معلولاً محاصره كرد و پس از كشتن برخى از آنان، بقیه را به جزیره كرت تبعید كرد (الوف بعلبكى، ص 105ـ106؛ امین، ج 6، ص230؛ ظاهر، ج 3، ص 35؛ نصراللّه، ج 1، ص 318ـ319).

پس از لغو رسمى امارت حرفوشیان در بعلبك، برخى از امیران این خاندان تلاشهایى كردند و دو تن از آنان به نامهاى امیرمحمدبن جواد و عَسّاف در 1270 از تبعیدگاهشان در كرت گریختند و دست به اقداماتى زدند و بعضآ برضد دولت عثمانى شوریدند، اما راه به‌جایى نبردند تا اینكه با مرگ امیرسلمان در 1283، حكومت حرفوشیان از میان رفت (الوف بعلبكى، ص 107ـ111؛ امین، ج 3، ص 298؛ ظاهر، ج 3، ص 36؛ نصراللّه، ج 1، ص 328ـ337، 341ـ342).

امروزه نوادگان حرفوشیان در لبنان پراكنده‌اند (مهاجر، ص 113) و مقبره خانوادگى آنان در گورستان سَطْحه قرار دارد (نصراللّه، ج 1، ص 327؛ شماعى رفاعى، ص 51).

مشهورترین و پرآوازه‌ترین دانشمند، ادیب، شاعر و نویسنده حرفوشیان شیخ‌محمدبن علی‌بن احمد حرفوشى، كه به سبب اشتغال به فروش حریر، شهرت حریرى داشته است. وى بیش از دوازده كتاب در علوم گوناگون نگاشت؛ از آن جمله است القلائد السنیة علی‌القواعد الشهیدیة در شرح كتاب قواعد شهیداول. حریرى كه شعر هم می‌سرود، به كرك منسوب بود و در همانجا تحصیل‌كرد و سپس به‌ دمشق رفت، اما براثر تنگناهایى كه به سبب تشیع بر او وارد شد، راهى ایران گردید و سالها در این كشور ماند. در سال 1050 به حج رفت و یك سال پس از آن درگذشت (رجوع کنید به حرّعاملى، قسم 1، ص 162ـ164؛ مدنى، ص 315ـ316؛ افندى اصفهانى، ج 5، ص 128ـ130؛ روضاتى، ج 1، ص 252ـ260).


منابع :
(1) عباس ابوصالح، التاریخ السیاسى للامارة الشهابیة فى جبل لبنان: 1697ـ1842م، بیروت 1404/1984؛
(2) عبداللّه‌بن عیسی‌افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض‌الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم 1401ـ ؛
(3) میخائیل موسى الوف بعلبكى، تاریخ بعلبك، بیروت 1926؛
(4) امین؛
(5) عبدالحسین امینى، شهداء الفضیلة، قم 1352ش؛
(6) بطرس بستانى، كتاب دائرةالمعارف: قاموس عام لكل فن و مطلب، بیروت 1876ـ 1900، چاپ افست (بی‌تا.)؛
(7) تاریخ الأمراء الشهابیین، بقلم أحد أمرائِهم من وادى التّیم، چاپ سلیم حسن هشى، بیروت: المدیریة العامة للآثار، 1971؛
(8) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( 1965)، چاپ افست قم 1362ش؛
(9) احمدبن محمد خالدى صفدى، لبنان فى عهد الامیر فخرالدین المعنى الثانى، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانى، بیروت 1969؛
(10) یوسف دبس، تاریخ الشعوب المشرقیة فى الدین و السیاسة و الاجتماع، (بیروت) 2000؛
(11) محمدعلى روضاتى، فهرست كتب خطى كتابخانه‌هاى اصفهان، ج 1، اصفهان 1341ش؛
(12) طنوس‌بن یوسف شدیاق، اخبار الاعیان فى جبل لبنان، چاپ مارون رعد، (بیروت) 1995؛
(13) قاسم شماعى رفاعى، بعلبك فى التاریخ: دراسة شاملة لتاریخها و مساجدها و مدارسها و علمائها، بیروت 1404/ 1984؛
(14) حیدر احمد شهابى، تاریخ الامیر حیدر احمد الشهابى، چاپ مارون رعد، (بیروت) 1993؛
(15) همو، لبنان فى عهدالامراء الشهابیین، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانى، بیروت 1969؛
(16) سلیمان ظاهر، تاریخ الشیعة: السیاسى، الثقافى، الدینى، چاپ عبداللّه سلیمان ظاهر، بیروت 1422/2002؛
(17) نجم‌الدین محمدبن محمد غزّى، الكواكب السائرة باعیان المئة العاشرة، چاپ جبرائیل سلیمان‌جبور، بیروت 1979؛
(18) بولس قرالى، فخرالدین المعنى الثانى: حاكم لبنان و دولة تسكانا، بیروت 1992؛
(19) محمد كردعلى، خطط الشام، بیروت 1389ـ 1392/ 1969ـ 1972؛
(20) محمدامین‌بن فضل‌اللّه محبى، خلاصة الاثر فى اعیان القرن الحادى عشر،بیروت: دارصادر،(بی‌تا.)؛
(21) علی‌خان‌بن‌احمد مدنى، سلافةالعصر فى محاسن الشعراء بكل مصر، مصر 1324، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(22) عیسى اسكندر معلوف، تاریخ الأمیر فخرالدین المعنى الثانى، بیروت 1966؛
(23) جعفر مهاجر، التّأسیس لتاریخ الشیعة فى لبنان و سوریة، بیروت 1413/1992؛
(24) عبداللّه ناصرى طاهرى، بعلبك و حلب، تهران 1366ش؛
(25) حسن نصراللّه، تاریخ بعلبك، بیروت 1404/1984؛


(26) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplement aux dictionnaires arabes, Leiden 1881, repr. Beirut 1981.

/ جعفر المهاجر /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6027
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست