خِضْرخان ، حاكم دهلى از جانب تيمور، و سر سلسلۀ سيديهاى* هند. خضرخان پسر ملك سليمان بود و ملك سليمان فرزندخوانده و پروردۀ ملك نصيرالملك مَردان (مروان) دولت، حاكم ملتان و از امراى فيروز شاه تُغْلُقى (سلطان دهلى، متوفى 791) بود (سيهرندى، ص 181ـ182؛ نظامالدين هروى، ج 1، ص 265؛ فرشته، ج 1، ص 161). در منابع اين دوره به نقل از جلالالدين بخارى از مشايخ صوفيه، ملك سليمان، سيدزاده و از نوادگان پيامبر دانسته شده است و بنابراين خضرخان را به خاندان حضرت رسول منسوب ساخته و سيد خواندهاند (رجوع کنید به سيهرندى، ص 182؛ نظامالدين هروى؛ فرشته، همانجاها)، كه چون دليل ديگرى بر اين مدعا نيست نميتوان اين قول را معتبر شمرد (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مدخل)، اما آنها را شيعه دانستهاند (رجوع کنید به تالبوى ويلر، ج 1، ص 76، پانويس 66).
پس از مرگ مرداندولت، حكومت اِقطاع ملتان به پسر او، ملك شيخ، واگذار شد، اما او اندكى بعد درگذشت و حكومت ملتان به ملك سليمان رسيد. با مرگ ملك سليمان، خضرخان از جانب فيروزشاه تغلقى، اقطاعدار يا حاكم ملتان شد (سيهرندى، همانجا؛ فرشته، ج 1، ص 161).
در 796، فيروزشاه درگذشت و پسرش محمودشاهبن ناصرالدين به حكومت رسيد. اندكى بعد به دستور محمودشاه، سارنگخان (حاكم ديپالپور) به خضرخان حمله كرد و ملتان را گرفت و خضرخان ناگزير به حاكم بيانه پناه برد (فرشته، ج 1، ص 155؛ قس توماس، ص 326؛ خان، ج 1، ص 227، كه از زندانى كردن خضرخان به دست سارنگخان نيز ياد كردهاند).
در سال 801، اميرتيمور* به هند لشكر كشيد و دهلى را تصرف كرد، خضرخان نزد او رفت و از آنجا كه تيمور به سادات ارادت داشت، او را اكرام كرد و تحت حمايت گرفت. هنگام بازگشت به سمرقند نيز، اقطاعات ملتان و ديپالپور را به خضرخان سپرد و او را روانه آنجا كرد (رجوع کنید به سيهرندى، ص 162ـ167؛ خان، ج 1، ص 229ـ230؛ ولزلى هيگ، ج 4، ص 9). خضرخان با سازماندهى حكومت و تقويت نيروهايش در ملتان و ديپالپور، آرامش را برقرار و اميرنشينى مستقل تأسيس كرد، ولى دهلى همچنان گرفتار اغتشاش بود. خضرخان در 9 رجب 803 حملۀ طُغىخان، از غلامان تركِ فيروزشاه، به ديپالپور را دفع كرد و او را شكست داد. اقبالخان كه از 801 بر دهلى مستولى شده بود، دست به پيشروى زد. خضرخان به مقابله با او پرداخت و در جنگى كه در 19 جماديالاولى 808، نزديك اَجُودهَن روى داد، اقبال خان، حاكم دهلى، كشته و لشكر او منهزم شد (سيهرندى، ص 167ـ174؛ خان، ص 230ـ231؛ بوريج، ج 1، ص 97). پس از مرگ محمودشاه ناصرالدين (816)، دولتخان لودى دهلى را تصرف كرد. در رمضان 816، خضرخان شهر رُهْتَك را محاصره كرد و به سوى ميوات پيشروى نمود و در آنجا، جلالخان را به تسليم واداشت، سپس سَنْبُهل را تخريب و غارت كرد و در ذيحجۀ 816 با لشكرى انبوه دهلى را محاصره نمود. پس از چهار ماه، دولتخان تسليم شد و خضرخان در 15 ربيعالاول 817 دهلى را ترك كرد و از اين سال، سلسلۀ سيديها را در دهلى تشكيل داد (سيهرندى، ص 181؛ نظامالدين هروى، ج 1، ص 265؛ خان، ج 1، ص 232؛ اكرام، ص 115؛ هاشمى، ص 283ـ284).
خضرخان در طول سلطنتش بر دهلى هيچگاه نام سلطان ياشاه بر خود ننهاد و خود را رايات اَعلى (مسند عالى) و دستنشاندۀ تيمور ميدانست. وى ابتدا در ملتان به نام اميرتيمور و سپس در دهلى به نام شاهرخ، نوادۀ تيمور، سكه زد و خطبه خواند و هر ساله، پيشكشى شايسته براى شاهرخ ميفرستاد تا بدين وسيله از حمايت آنها برخوردار باشد. در پايان خطبه نيز، نام شاهرخ را ذكر و برايش دعا ميكرد (سيهرندى، ص 167، 181؛ فرشته، ج 1، ص 162؛ نظامالدين هروى، ج 1، ص 265ـ266).
خضرخان پس از تصرف دهلى، سرزمينهاى مجاور را افزون بر ملتان و سند به زير فرمان درآورد (ساداتى، ص 178). او تاجالملك تحفه را وزير خود كرد و از 817 تا هنگام مرگ خود را به كمك وى به لشكركشى سپرى كرد. خضرخان قبايل ترك مخالف خود را سركوب نمود و نيز راجاهاى هندوىِ كتار و گواليار را خراجگذار خود ساخت (رجوع کنید به نظامالدين هروى، ج 1، ص 266ـ267؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مدخل). او از پنجاب تا دوآب را تصرف و در متصرفات خود آرامش برقرار كرد (هريسون، ص 261)، اما درگيرى او با امراى ديگر بر سرغنايم و متصرفات دائمى بود. در 819، احمد شاه گجراتى با خضرخان جنگيد كه شكست خورد. در 820، طوغان رئيس به يارى تركبچگان بر او شورش كرد و سرانجام تسليم شد و در 821، هَرسَنگهه در ولايت كتهير شورش كرد و خضرخان با فرستادن لشكرى فتنه او را فرونشاند (سيهرندى، ص 186ـ187). در 822، فردى با نام جعلى سارنگخان برضد خضرخان شورش كرد و مردم گرد او جمع شدند، خضرخان، ملك سلطان شه بهرام لودى را به جنگ او فرستاد. اين سارنگخان شكست خورد و سرانجام در محرّم 823، طوغان رئيسِ تركبچه، او را كشت (همو، ص 189ـ191؛ نظامالدين هروى، ج 1، ص 269؛ فرشته، ج 1، ص 163).
در 823، خضرخان به ميوات لشكركشى كرد و متمردان اين ولايت را به اطاعت درآورد و قلعۀ كوتله را فتح و تخريب كرد و از نواحى گواليار و اتاوه خراج گرفت. در پى آن، وى مريض شد و به دهلى بازگشت و در 17 جماديالاولى 824، در دهلى درگذشت.
از خضرخان به نيكى ياد شده است و او را پادشاهى عادل ناميدهاند (سيهرندى، ص 192؛ نظامالدين هروى، ج 1، ص 270؛ فرشته، همانجا).
منابع : (1) احمدمحمود ساداتى، تاريخ المسلمين فى شبهالقارة الهند و باكسنانية، قاهره، 1970م؛ (2) يحييبن احمدبن عبداللّه سيهرندى، تاريخ مباركشاهى، چاپ محمد هدايت حسين، كلكته 1931؛ (3) حميداللّه شاه هاشمى، سلاطين دهلى (712 تا 1528)، بيتا، لاهور؛ (4) خواجه نظامالدين احمد تصميم هروى، طبقات اكبرى، كلكته، 1911؛ (5) محمدقاسم هندوشاه فرشته، تاريخ فرشته، بمبئى، 1868م؛
(6) Henry Beberidge, History of India, Londan 1871; (7) EI2, s.v., "KHID¤R KHA¦N" (by Aziz Ahmad); (8) J. B. Harrison, "India in the Muslim Period", in The Oxford History of India, Great Britain 1958; (9) Wolseley Haig, Cambridge History of India, Cambridge 1937, Van Heus Den-Hissink, The Chronicles of the Patha¦n Kings of Delhi, Holand univesity 1981; (10) S. Ikram, Muslim Rule in India and Pakistan, Colombia University, 1995; (11) A. D. Khan, A History of Sadarat in Medieval India, Delhi 1988; (12) J. Tollboys Wheelor, India under the Muslim Rule, Delhi 1975.