رِفاعى ، احمدبن عليبن احمد، كنيهاش ابوالعباس، معروف به ابنرفاعى، از عرفاى شافعى قرن ششم و مؤسس طريقت رفاعيه*. برخى تذكرهها (ابنخلّكان، ج 1، ص 171؛ شعرانى، ج 1، ص140) او را عربيالاصل و از قبيله بنيرفاعه و برخى ديگر (صفدى، ج 7، ص 219؛ ابنملقن، ص 94) وى را مغربيالاصل معرفى كردهاند. نسب احمد از جانب پدر به امام موسى كاظم عليهالسلام ميرسد و از طرف مادر، انصارى است (ابنملقن، ص 93؛ سامرايى، ص 6).
رفاعى در سال 500 يا 512 در قريۀ حسن (از توابع شهر واسط در عراق) بهدنيا آمد (سبكى، ج 6، ص 24؛ افندى، ص 217). در كودكى پدرش او را براى فراگيرى و حفظ قرآن به عبدالسميع حربونى سپرد. پس از درگذشت پدر رفاعى در 519، منصور بطائحى، دايى رفاعى، تربيت و كفالت او را برعهده گرفت و او را به همراه خانوادهاش به واسط برد، سپس وى را نزد ابوالفضل على واسطى، عارف و محدّث و از شيوخ شافعى، و دايى ديگرش، ابوبكر واسطى، فرستاد تا به تحصيل بپردازد (ذهبى، ج 21، ص 78؛ افندى، ص 217؛ سامرايى، ص 9). علاوه بر اين، رفاعى از بنداربن بختيار واسطى، احمدبن عبداللّه آمدى واسطى، ابوغالب عبداللّهبن منصور، ابوالفتح محمدبن عبدالباقى و محمدبن عبدالسميع عباسى حديث شنيد (افندى، ص 8ـ11، 16؛ سامرايى، ص 9ـ10). برخى (شطنوفى، ص 28ـ29؛ غلام سرور لاهورى، ج 1، ص 101) معتقدند رفاعى با عبدالقادر گيلانى ملاقات كرده و از شاگردان او به شمار ميرفته، اما خود رفاعى در مجلس سال 578 در سلسلۀ مشايخ خويش از عبدالقادر نام نبرده است (د.اسلام، ذيل مادّه). رفاعى از ابوالفضل واسطى اجازۀ جامع در شريعت و طريقت دريافت كرد و از منصور بطائحى خرقه گرفت (سامرايى، ص10؛ د. اسلام، همانجا؛ قس ترمينگام، ص 37، كه گفته ابوالفضل واسطى شيخ صحبت رفاعى و اولين كسى بود كه به رفاعى خرقه پوشاند). منصور بطائحى، دائى رفاعى، شيخ يك انجمن دينى بود. او احمد رفاعى را مكلف كرد كه در روستاى امعبيده بماند و به ارشاد مريدان بپردازد. پس از منصور، احمد رفاعى در رهبرى آن انجمن را برعهده گرفت و از آن پس، آن انجمن را رفاعيه ناميد (افندى، ص 218ـ219؛ د.اسلام، همانجا). از ديگر اسامى طريقت رفاعيه، احمديه و بطائحيه است (ابنخلّكان؛ ابنكثير، همانجاها). ابنملقن (ص 94) سلسله مشايخ طريقت احمد را به چند واسطه به شبلى و جنيد و سريسقطى و مشايخ پيش از اينان ميرساند (نيز رجوع کنید به غلام سرور، ج 1، ص 101).
برخى (سركيس، همانجا؛ سامرايى، ص 31)، گزارشهاى غلوآميز درباره تعداد خلفاى رفاعى در زمان حيات او نقل كردهاند. از شاگردان رفاعى ميتوان به ابوالفتح واسطى، عبدالسلام قليبى و عبداللّه بلتاجى اشاره كرد (مناوى، ج 2، ص 431، 442ـ443، ج 4، ص 166). رفاعى نه فقط به ارشاد مريدانش بلكه به ارشاد طبقات گوناگون، از جمله خليفه عصر خويش، المستنجد باللّه عباسى، نيز همت گماشت (افندى، ص 191؛ سامرايى، ص 32ـ33).
رفاعى از ائمه معصومين عليهمالسلام با احترام خاصى ياد كرده، چنانكه از حضرت على عليهالسلام به امام جليل، از امام حسين عليهالسلام به مظلوم شهيد و از امام رضا عليهالسلام به امام اعظم و قبلۀ اهل باطن ياد كرده و با ذكر برخى مصائب امام زينالعابدين و امام موسيكاظم عليهالسلام، آنها را صاحب مقام رضا معرفى كرده است (رفاعى، ص 76ـ77؛ افندى، ص 16، 139، 146، 150، 158).
احمد رفاعى با نظريۀ وحدت وجود به شدت مخالف بود و شطحيات عرفا را نوعى كفر تلقى ميكرد (رفاعى، ص 15، 26ـ27، 136؛ افندى، ص 126). وى مبالغه و بزرگنمايى شخصيت مشايخ را تا آنجا كه آنها را معصوم انگاشته و واسطۀ بين خدا و بنده قرار دهند، مردود ميشمرد (افندى، ص 135). اهتمام به شريعت از ويژگيهاى محورى طريقت رفاعيه بوده است. رفاعى كتاب و سنّت را دو ميزان ميدانست كه همۀ اقوال، افعال و احوال عارف بايد با آن سنجيده شود. ازاينرو رفاعى هرگونه مخالفت با شريعت را كفر ميدانست (رفاعى، ص 67؛ افندى، ص 126؛ سامرايى، ص 12، 19، 27ـ28).
رفاعى در 578 در امعبيده درگذشت (ابناثير، ج 11، ص 492؛ ابنخلّكان، ص 172) و چون فرزندى نداشت، برادرزادههايش جانشين او شدند (ابنخلّكان، همانجا؛ صفدى، ج 7، ص 219).
در منابع متأخر (براى نمونه سركيس، ج 1، ص 948؛ د.اسلام، همانجا؛ سامرايى، ص 44ـ45)، آثارى را از رفاعى دانستهاند كه از آن جملهاند :
1) الاحزاب الرفاعيه؛ 2) الصراط المستقيم فى تفسير معانى بسماللّهالرحمنالرحيم؛ 3) حالة اهل الحقيقة معاللّه؛ 4) المجالس الاحمدية؛ 5) الرواية؛ 6) شرح التنبيه فى فروع الفقه الشافعى، در شش مجلد؛ 7) ديوان قصايد؛ 8) البهجة فى الفقه؛ 9) تفسير سوره قدر؛ 10) السرالمصون؛ 11) النظام الخاص لاهل الاختصاص؛ 12) حِكَم الرفاعى؛ 13) رحيق الكوثر من كلام الغوث؛ 14) البرهان؛ 15) الطريق الى اللّه؛ 16) العقايد الرفاعيه.
دربارۀ زندگى و سيره رفاعى و طريقت رفاعيه كتابهاى متعددى نوشته شده و سامرايى (ص 76ـ79) از چهل و شش اثر درباره او نام برده است.
منابع : (1) ابناثير؛ (2) ابنخلكان؛ (3) ابوالفدا الحافظ ابنكثير، البدايه و النهايه، بيروت 1407 /1987 ؛ (4) ابنملقن، طبقات الاولياء، تحقيق نورالدين شريبه، بيروت 1406 /1986 ؛ (5) ابوالهديل افندى الصيادى الرفاعى الحسينى، الكليات الاحمديه، قاهره 1425 /2004 ؛ (6) ذهبى؛ (7) احمد رفاعى، حكم الامام الرفاعى، بهاهتمام محمد حسنى مصطفى، حلب 1422 / 2002 ؛ (8) يونس ابراهيم سامرايى، السيد احمد الرفاعى حياته ـ آثاره، بغداد، بيتا؛ (9) عبدالوهاببن على سبكى، طبقات الشافعيه الكبرى، به اهتمام عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمد طناحى، 1388 / 1968 ؛ (10) يوسفبن الياس سركيس، معجمالمطبوعات العربيه و المعربه، ج 1، قم 1410؛ (11) نورالدين شطنوفى، بهجه الاسرار و معدن الانوار، قاهره 1421/2001؛ (12) عبدالوهاب شعرانى، الطبقات الكبرى، بيروت 1408 /1988؛ (13) غلام سرور لاهورى، خزينة الاصفياء، نولشكور، 1387/1929؛ (14) صفدى؛ (15) عبدالرئوف مناوى، الكواكب الدريه، بيروت 1999.
(16) J. Spencer Trimingham, The sufi Orders in Islam, London, New York 1971; (17) E12 s.v. "Al-Rifai, Ahmad b. Ali, Abbas" ( by D.S. Margolioth).