حدیث قدسى ، نوعى حدیث كه به ذات مقدّس الهى منسوب است و به آن حدیث ربانى و الهى نیز گفته میشود. در تركیبِ وصفىِ حدیث قدسى، واژه قدسى منسوب است به قُدْس به معناى پاكى و طهارت (جوهرى؛ ابنفارس؛ ابنمنظور، ذیل «قدس») یا بركت (ابنمنظور، همانجا) كه وصف حدیث قرار گرفته است. درباره وجه تسمیه احادیث قدسى، چند احتمال دادهاند كه براساس قویترین آنها، انتساب این احادیث به ذات مقدّس الهى موجب این نامگذارى شده است (رجوع کنید به كرمانى، ج 9، ص 79؛ بلوشى، ص 7؛ طحان، ص 127؛ براى دیگر احتمالات رجوع کنید به ابوشهبه، ص 215؛ مامقانى، ج 5، ص 45). در تعاریفِ گوناگونِ حدیث قدسى، این نقطه مشترك وجود دارد كه حدیث قدسى سخنى است كه آن را پیامبراكرم صلیاللّهعلیه وآله از قول خدا گزارش كرده (رجوع کنید به شیخبهائى، 1413، ص 414؛ تهانوى، ج 1، ص 629؛ طحان، همانجا)، اما مانع نبودن این تعریف موجب شده است كه محدّثان براى آن شاخصهایى معین و وجوه افتراق آن را از قرآن بیان كنند. تعداد، اهمیت و جزئیات این شاخصها و وجوه افتراق در منابع بهطور متفاوت ذكر شده است. مثلا شیخ بهائى (1413، همانجا) در این باره تنها به یك مورد اشاره كرده، حال آنكه بلوشى (ص 36ـ38) چهارده مورد ذكر كرده است. مهمترین ابعاد حدیث قدسى كه مورد بحث قرار گرفته عبارتاند از: الفاظ آن، نحوه انتقال آن به پیامبراكرم، معجزه بودن آن و قابلیت تحدىِ آن، حكم لمس و قرائت آن، جواز قرائت آن در نماز، و محتویات آن (رجوع کنید به قارى، ص 313؛ ابوالبقاء، قسم 4، ص 37ـ38؛ تهانوى، ج 1، ص 629ـ 630؛ قاسمى، ص 65؛ ابوشهبه، ص 216ـ217؛ بلوشى، همانجا). از موارد مذكور، در مورد اول اختلافنظر وجود دارد (رجوع کنید به ادامه مقاله).
روند نامگذارى احادیث قدسى به این نام طبعاً امرى متأخر از تكوین چنین مفهومى است. كرمانى (همانجا) از نخستین كسانى است كه این احادیث را به سه نام «قدسى»، «الهى» و «ربانى» خوانده است، اما بررسى بسامد كاربرد این نامها در كتابها، نشان میدهد كه عنوان «الهى» قدیمتر و پركاربردتر بوده است. عنوان كهنترین مجموعه حدیثىِ مشتمل بر احادیث قدسى، الاحادیث الالهیة اثر ظاهربن طاهر شحامى نیشابورى (متوفى 533) است (اگر این نامگذارى از خود مؤلف باشد). ابنعربى در مقدمه مشكاةالانوار (ص 4) و مكرراً در الفتوحات المكیة (براى نمونه رجوع کنید به سفر8، ص107، سفر11، ص 385، سفر 13، ص 353) صفت الهى را براى این نوع احادیث به كاربرده است. ابنكثیر نیز از این عنوان استفاده كرده است (رجوع کنید به بلوشى، ص 54). تعبیر حدیث قدسى هر چند دیرتر پدید آمد، اما به سرعت همهگیر شد و جاى عنوان الهى را تا حدى گرفت. بهنظر گراهام (ص57)، عبداللّهبن حسن طیبى (متوفى 743) نخستین كسى بود كه عنوان حدیث قدسى را به كار برد، اما ظاهراً امیر حمیدالدین (متوفى 667) در این باره بر او مقدّم بوده است (رجوع کنید به تهانوى، ج 1، ص 630). از دیگر كسانى كه از تعبیر حدیث قدسى در آثار خود استفاده كردهاند، به ترتیب، این افراد بودهاند: قیصرى (متوفى751) در شرح فصوص الحكم (ص372)، شهید اول (متوفى 786) در القواعد و الفوائد (قسم 1، ص 75، قسم 2، ص 107، 181)، كرمانى در شرح صحیح بخارى (همانجا)، جرجانى (متوفى 816) در تعریفات (ص 113) و ابنحجر عسقلانى (متوفى 852) در فتحالبارى (ج 13، ص 409). علما، پیش از ابداع و رواج چنین تعبیراتى، اگر چه به انحاى گوناگون از این احادیث استفاده كردهاند، از آنها با عنوان خاصى یاد نكردهاند. از این احادیث با عناوین دیگرى نیز یاد شده است، از جمله «الاحادیث الملائكیه» و «احادیثالملائكةالكرام و الجانّ» (عناوین دو كتاب حسّونه در این موضوع).
ورود بحث احادیث قدسى به كتابهاى درایه، با وجود بحث درباره آن در آثار جرجانى و ابوالبقاء و تهانوى و امثال آنها، باید از زمان تألیف قواعدالتحدیث قاسمى (متوفى 1334) باشد كه پس از آن به كتابهاى درایه بعدى هم راه یافته است. در منابع شیعى، این اصطلاح بهرغم تدوین دیرهنگام كتابهاى درایه، در نخستین آثار تألیف شده در این باب دیده میشود. شیخ بهائى در الوجیزة (ص 414) و مشرقالشمسین (ص 24)، و میرداماد در الرواشحالسماویة (ص 291ـ 294) به آن پرداختهاند و بدینگونه به كتابهاى درایةالحدیثى بعدى شیعه راه یافته است.
درونمایه اصلى احادیث قدسى، مطالب عرفانى و اخلاقى، تهذیب نفس، تشویق به اخلاص و توبه و استغفار، ذكر فضائل كارهاى نیك، ترغیب به مجالست با افراد صالح و حُسن معاشرت با مردمان، انجام دادن امر به معروف و نهى از منكر، بیان فضل و كرم و جود الهى در پاداش دادن به بندگان، سرگذشت انبیاى سلف و مطالبى از این قبیل است (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به بلوشى، ص 39ـ41).
در حوزه احكام فقهى، در این نوع احادیث، تشریع هیچ امر واجبى ذكر نشده و تنها بر ثواب و عقاب اعمال و اهمیت جایگاه كارهاى دینى و عموماً مستحب تأكید شده است. در منابع شیعى، برخى احادیث قدسى كه متضمن اثبات امامت و حقانیت ائمه علیهمالسلام هستند، جداگانه طبقهبندى شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به حرّعاملى، ص 201ـ315؛ براى تحلیلى دیگر از محتواى احادیث قدسى رجوع کنید به گراهام، ص 95ـ101).
با توجه به درونمایه احادیث قدسى، مهمترین قلمرو تحت تأثیر آنها، مكتوبات عرفانى و اخلاقى بوده و اساساً بخش درخور توجهى از آموزههاى صوفیه تحت تأثیر اینگونه احادیث شكل گرفته یا بعداً مستند به آنها شده است (براى نمونه رجوع کنید به هجویرى، ص 29، 155، 407، 446؛ نجمرازى، ص 185). بعدها بیشترین كاربرد این احادیث در آثار محییالدین ابنعربى ملاحظه میشود (براى نمونه رجوع کنید به الفتوحاتالمكیة، سفر2، ص 186، سفر6، ص 234، سفر10، ص 151، سفر8، ص 294). اما استفاده از احادیث قدسى به آثار عرفانى و اخلاقى منحصر نشده و در برخى آثار فقهى (براى نمونه رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 2، ص 9؛ شهید ثانى، ج 2، ص 75؛ طباطبائى، ج 1، ص 329؛ شوكانى، ج 4، ص 300) و حتى پارهاى كتابهاى اصول فقه (براى نمونه رجوع کنید به شهید اول، قسم 1، ص 75؛ تهرانى، ج 2، ص 140؛ میرزاى قمى، ج 1، ص 409) نیز استشهاد به آنها دیده میشود.
مهمترین بحث و اختلافنظر درباره احادیث قدسى، ناظر به وحیانى بودن یا نبودن الفاظ آنهاست. شمارى از محققان (رجوع کنید به صالح، ص 124؛ ابوشهبه، ص 218)، الفاظ اینگونه احادیث را چونان دیگر احادیث، از خود پیامبر اكرم دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به جرجانى، ص113؛ قارى، ص314؛ ابوالبقاء، قسم 4، ص37؛ قاسمى، ص 66ـ67؛ طحان، ص 127). از این دیدگاه، تفاوت احادیث قدسى با قرآن بسیار روشن است، ولى تفاوت آنها با دیگر احادیث، تنها از حیث تأكید و تصریح بر انتساب آنها به ذات مقدّس الهى است (رجوع کنید به كرمانى، ج 9، ص 79؛ صالح، ص122). در عین حال، بسیارى از عالمان الفاظ احادیث قدسى را، چونان قرآن، از خداوند دانستهاند (رجوع کنید به ابوشهبه، ص216؛ نیز رجوع کنید به بلوشى، ص 8). این ادعا به برخى از علماى سلف نیز منسوب است (رجوع کنید به بلوشى، ص 13ـ14) و سخن میبدى (ج 1، ص 50) هم مبنى بر اینكه اینگونه احادیث از حیث مخلوق نبودن (با توجه به عقیده مشهور اهلسنّت در باب مخلوق نبودن قرآن) با قرآن یكساناند و نسبت دادن این قول به «اهلسنّت و جماعت» مؤید آن است، هر چند اثبات این مدعا به دلایل و شواهد قویترى نیاز دارد. بر طبق این قول، این نوع حدیث از دیگر انواع حدیث كاملا ممتاز است، اما تفاوت آن با قرآن به سبب ویژگیهاى دیگر آن است.
درباره اینكه پیامبر اكرم اینگونه احادیث را چگونه از جانب خدا دریافت میكرده است نیز اختلافنظر وجود دارد. براساس یك دیدگاه، پیامبراكرم تنها قرآن را از طریق جبرئیل دریافت كرده و در دریافت حدیث قدسى لزوماً این واسطه وجود نداشته است (رجوع کنید به كرمانى، همانجا؛ تهانوى، ج 1، ص 630؛ ابوشهبه، همانجا؛ مامقانى، ج5،ص46)، هرچند برخى عالمان، انتقالحدیث قدسى به واسطه جبرئیل را هم ممكن دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به قارى، ص 313). راههاى انتقال احادیث قدسى عمدتاً خواب، الهام و امثال آنها تلقى شدهاند (رجوع کنید به جرجانى؛ ابوالبقاء، همانجاها؛ قاسمى، ص 66). ماهیت احادیث قدسى گاه به كلى غیر وحى تلقى شده (رجوع کنید به صالح، ص 122) و گاه در مقابل قرآن، كه وحى جلى است، وحى غیرجلى نام گرفتهاست (رجوع کنید به ابوشهبه، همانجا).
درباره قالبى كه محتواى احادیث قدسى در آن بیان شده، تهانوى (همانجا) از دو قالب یاد كرده است: یكى قالبى كه از آن به شیوه سلف تعبیر كرده و آن عبارت است از: «قال رسولاللّه صلیاللّهعلیهوآلهوسلم فیما یروى عن ربه»، دیگرى قالبى كه از آن به شیوه متأخران تعبیر كرده و آن چنین است: «قالاللّه تعالى فیما رواه عنه رسوله صلیاللّهعلیهوآلهوسلم». پساز تهانوى، دیگر كسانى كه به این بحث پرداختهاند همین دو قالب را ذكر كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به طحان، ص128). در واقع، آنچه در این دو تعبیر مورد توجه قرار گرفته تصریح به این است كه حضرت رسول آن را از خدا نقل كرده است تا با تعبیرِ به كار رفته در نقل قرآن اشتباه نشود (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). اما تتبع در متون حدیثى، تقید به این دو قالب را در همهجا تأیید نمیكند. در عین حال، مجموع احادیث قدسى را به دو دسته میتوان تقسیم كرد: احادیثى كه فقط سخنى را از خدا نقل میكنند، و احادیثى از قبیل داستانها كه در آنها سخنى از خدا نقل شده است.
محدّثان اهلسنّت احادیث قدسى را تنها به واسطه نقل پیامبر اكرم میپذیرند، اما صوفیه مطالبى را از غیر طریق آن حضرت از قول خدا یا پیامبران پیشین گزارش كردهاند كه پارهاى از آنها از عهدین گرفته شده و از كسانى چون كعب الاحبار نقل شده است. مثلاً محییالدین ابنعربى در مشكاةالانوار همین شیوه را پیش گرفته است. او احادیث بخش دوم كتاب خود را تحت عنوان «مرفوعةً الیاللّه بغیر اسنادٍ الى رسولاللّه» آورده (ص 4) و از طریق وَهْببن منبِّه و كعب الاحبار مطالبى را در اینباره از تورات نقل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ص 30ـ31). در این باب، ترجمه چهل سوره از تورات از زبان عبرانى به عربى به حضرت على علیهالسلام هم منسوب است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 1، ص 278ـ279). در پارهاى احادیثِ قدسىِ منقول از پیامبر اكرم تعبیر «مكتوب فیالتوراة» (براى نمونه رجوع کنید به ترمذى، ج 5، ص 249؛ كلینى، ج 5، ص 554؛ حاكم نیشابورى، ج 2، ص 414) و «مكتوب فیالانجیل» (براى نمونه رجوع کنید به حاكم نیشابورى، ج 2، ص 614) آمده است.
اعتبار یا بیاعتبارى احادیث قدسى نیز مورد توجه محققان علوم حدیث قرار گرفته است. آنان عموماً در بخش مقدماتى آثار خود در این باره سخن گفتهاند (براى نمونه رجوع کنید به شیخبهائى، 1413، ص 414؛ قاسمى، ص 64؛ صالح، ص 122ـ123). گاه در بخش مشترك بین صحیح و ضعیف از آنها بحث شده (براى نمونه رجوع کنید به طحان، ص126ـ127)، بااینهمه به وجود انواع مختلف صحیح، حسن و ضعیف این احادیث اشاره شده است (رجوع کنید به ابوشهبه، ص 215). همچنین برخى محدّثان اهلسنّت به بیپایگى موارد مشهورى از احادیث قدسى اشاره كردهاند، مانند حدیث «كنز» (براى نمونه رجوع کنید به عجلونى، ج 2، ص 132؛ حاج احمد، ص452) و حدیث «لولاك لما خلقتالافلاك» (براى نمونه رجوع کنید به عجلونى، ج 2، ص 164). در مجموعههایى كه اینگونه احادیث به لحاظ اعتبارشان طبقهبندى گردیدهاند، نزدیك به نیمى از آنها ضعیف دانسته شدهاند. مثلاً، حاج احمد در كتاب موسوعة الاحادیث القدسیة الصحیحة و الضعیفة، 335 مورد را صحیح و حَسَن و 585 مورد را ضعیف و موضوع (جعلى) تلقى كرده است.
از احادیث قدسى از حیث سند و متن انتقاد شده و مخصوصاً بر انقطاع یا ارسال سند آنها تأكید گردیده است. ماسینیون (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ اول، ذیل "Shath") اینگونه احادیث را، به همین دلیل، در واقع نوعى از شطحیات صوفیانه دانسته است، اما ارسال سند اینگونه احادیث نه لزوماً بر بیپایگى آنها، بلكه بیشتر برعدم اهتمام صوفیه به نقل سند آنها دلالت دارد و بسیارى از اینگونه احادیث در منابع اولیه حدیثى وجود داشته است كه اصالت آنها را میرساند (رجوع کنید به گراهام، ص 70؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Shath")، هر چند قلمداد كردن احادیث قدسى به عنوان شطحیات صوفیانه، به دلیل وجود موارد مشابهى در شطحیات (گراهام، ص 71) و برخورد كشفى صوفیه در اعتبار بخشیدن به احادیث (رجوع کنید به حاجاحمد، ص 453)، چنین احتمالى را درخور تأمل میسازد. از احادیث قدسى از این حیث نیز انتقاد شده است كه بهطور دوگانه، یعنى پارهاى از آنها از قول پیامبر اكرم و برخى به عنوان حدیث قدسى از خدا، نقل شدهاند (رجوع کنید به گراهام، ص 88ـ91؛ برى نقد آن رجوع کنید به طه، ص 130ـ161). احادیث قدسى در مقایسه با عهدین نیز نقد محتوایى شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به گراهام، ص52؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ براى نقد چنین دیدگاهى رجوع کنید به طه، ص147ـ162). ظاهرآ تساهل صوفیه در اخذ و اقتباس از منابع و نیز تصریح برخى مبنى بر استفاده از تورات (براى نمونه رجوع کنید به ابنعربى، مشكاة الانوار، ص 30ـ31)، زمینه چنین نقدى را فراهم آورده است، حال آنكه بسیارى از این احادیث در منابع حدیثى معتبر و دست اول اهل سنّت و شیعه موجود است و حتى به صورت مشترك نقل شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به حسینى امینى، ص 13ـ276) و به پارهاى از آنها در كتابهاى فقهى استناد شده است.
درباره تعداد احادیث قدسى اقوال مختلفى وجود دارد. در برخى منابع (رجوع کنید به قاسمى، ص 64؛ بلوشى، ص 47) شمار آنها صد و در برخى (براى نمونه رجوع کنید به طحان، ص 127) دویست عدد قلمداد شده است. این تعداد در آثار بعدى روبه فزونى نهاده و مثلا در موسوعة الاحادیث القدسیة: الصحیحة و الضعیفة اثر حاج احمد شمار آنها، اعم از صحیح و ضعیف، به 919 رسیده است؛ البته در این باب استقصاى كامل صورت نگرفته و اختلاف عدد ناشى از برخورد گزینشى با آنها، حدیث قدسى محسوب كردن احادیث ضمنى، و گاه اجتهاد در نسبت دادن آنها به خدا به دلیل عدم صراحت الفاظ حدیث است.
درباره اینكه كدامیك از صحابه بیشترین احادیث قدسى را از پیامبر اكرم نقل كردهاند، بدون استقصاى كامل نمیتوان اظهارنظر كرد، اما براساس الجامع فیالاحادیث القدسیة اثر
عبدالسلام علّوش، كه به روش مسندى تنظیم شده است، بیشتر این احادیث به ترتیب از طریق انسبن مالك، ابوهریره، ابنعباس و حضرت على علیهالسلام نقل شدهاند (رجوع کنید به علّوش، ص 17ـ 77، 122ـ157، 187ـ201، 292ـ358). در منابع حدیثى شیعه، احادیث قدسى عمدتاً از طریق ائمه علیهمالسلام از قول پیامبراكرم و گاه بدون واسطه آن حضرت، از قول خدا (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 2، ص 72)، انبیاى سلف (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 497ـ498) و جبرئیل (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 10، ج 2، ص 549) نقل شدهاند. برخى احادیث قدسى متضمن سخن گفتن خدا با یكى از پیامبرانش است. از میان پیامبران، آنچه درباره حضرت موسى و داودعلیهماالسلام گزارش شده ممتاز است(براى نمونه رجوع کنید به حرّعاملى، ص 31ـ81، 96؛ علّوش، ص 554ـ 599، 611). بخش دیگرى از این احادیث متضمن گفتگوى خدا در روز قیامت با بهشتیان و دوزخیان یا فرشتگان است (براى نمونه رجوع کنید به علّوش، ص 624ـ749، 823ـ879). بخشى هم متضمن سخنانى است كه پیامبر اكرم صلیاللّهعلیه و آله و سلم در شب معراج دریافت كرده كه «اسرار وحى» تلقى شده (رجوع کنید به تهانوى، ج 1، ص 629)، همچنانكه ادعیه شب معراج هم تحت عنوان «ادعیةالسر» گردآورى شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 1، ص 396ـ398). احادیث قدسى را در جاى جاى جوامع حدیثى اصلى اهل سنّت و شیعه میتوان سراغ گرفت (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج 8، ص 195، 200، 205؛ كلینى، ج 2، ص 72)، با اینهمه بعدها تألیفات مستقلى در این باب پدید آمد و روبه فزونى نهاد. كهنترین كتاب در این زمینه، المواعظ فى الاحادیث القدسیة، منسوب به غزالى، دانسته شده است (رجوع کنید به مرعشلى، ج 1، ص 192)، كه در صحت این انتساب تردید وجود دارد (رجوع کنید به غزالى، مقدمه عبدالحمید صالح حمدان، ص5ـ7)؛ بنابر این، اگر این تردید صحیح باشد، الاحادیث الالهیة تألیف ظاهربن طاهربن محمد نیشابورى قدیمترین اثر در این باره است (بلوشى، ص 53؛ نیز رجوع کنید به گراهام، ص57، 227). از مشهورترین مؤلفان در این موضوع، محییالدین ابنعربى، ملاعلى قارى، محمد عبدالرؤوف مناوى و محمد مدنى بودهاند (براى اطلاع بیشتر درباره آثار اهلسنّت در این باب رجوع کنید به مرعشلى، ج1، ص 192ـ195؛ بلوشى، ص53ـ60، 67ـ 74). در بین علماى شیعه كهنترین اثر البلاغ المبین، منسوب به سیدخلف حویزى (متوفى 1074)، است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 3، ص 141، ج 5، ص271) كه البته اثبات اقدمیت آن دشوار است (رجوع کنید به مامقانى، ج 5، ص 48). پس از آن، الجواهر السنیة فیالاحادیث القدسیة، از شیخ حرّعاملى، قدیمترین اثر در این موضوع است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 5، ص 271؛ براى موارد دیگر رجوع کنید به همان، ج4، ص169، ج16، ص175، ج18، ص114ـ 115، ص261).
در دوران معاصر هم در زمینه جمعآورى و تبویب احادیث قدسى آثار مهمى پدید آمده، كه از آن جمله است: موسوعة الاحادیث القدسیة الصحیحة و الضعیفة (دمشق 1424/2004)، اثر یوسف حاجاحمد؛ الجامع فى الاحادیث القدسیة (بیروت 1422/ 2001)، اثر عبدالسلام علّوش؛ و الاحادیث القدسیة المشتركة بینالسنة و الشیعة (تهران 1425/2004)، اثر محسن حسینیامینى.
منابع : (1) آقابزرگ طهرانى؛ (2) ابنحجر عسقلانى، فتحالبارى: شرح صحیح البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (3) ابنعربى، الفتوحات المكیة، چاپ عثمان یحیى، قاهره، سفر2، 1405/1985، سفر6، 1398/1978، سفر8، 1403/1983، سفر10، 1406/1986، سفر11، 1407/1987، سفر13، 1410/1990؛ (4) همو، مشكاةالانوار فیما روى عناللّه سبحانه من الاخبار، چاپ ابوبكر مخیون، قاهره 1420/1999؛ (5) ابنفارس؛ (6) ابنمنظور؛ (7) ایوببن موسى ابوالبقاء، الكلیات : معجم فیالمصطلحات و الفروق اللغویة، چاپ عدنان درویش و محمد مصرى، دمشق 1394ـ1397/ 1974ـ1976؛ (8) محمد ابوشهبه، الوسیط فى علوم و مصطلح الحدیث، قاهره [?1403/ 1982[؛ (9) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنیافندى)، استانبول 1401/1981؛ (10) عبدالغفور عبدالحق بلوشى، الاحادیث القدسیة فى دائرة الجرح و التعدیل و مصادرها و ادوار تدوینها، بیروت 1414/1994؛ (11) محمدبن عیسى ترمذى، الجامع الصحیح، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت 1403؛ (12) محمداعلیبن على تهانوى، موسوعة كشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیقالعجم و على دحروج، بیروت 1996؛ (13) ابوالقاسمبن محمد على تهرانى، مطارح الانظار، تقریرات درس شیخ انصارى، ج 2، چاپ سنگى تهران 1308، چاپ افست قم 1404؛ (14) علیبن محمد جرجانى، كتاب التعریفات، چاپ ابراهیم ابیارى، بیروت 1405/1985؛ (15) اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ (16) یوسف حاجاحمد، موسوعة الاحادیث القدسیة: الصحیحة و الضعیفة، دمشق 1424/2004؛ (17) محمدبن عبداللّه حاكم نیشابورى، المستدرك على الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت 1406؛ (18) محمدبن حسن حرّعاملى، الجواهر السنیة فى الاحادیث القدسیة، (بغداد ? 1384)، چاپ افست قم (بیتا.)؛ (19) محسن حسینى امینى، الاحادیث القدسیة المشتركة بین السنة و الشیعة، تهران 1425/2004؛ (20) محمد شوكانى، نیل الاوطار من احادیث سیدالاخیار : شرح منتقیالاخبار، بیروت 1973؛ (21) محمدبن مكى شهید اول، القواعد و الفوائد: فى الفقه و الاصول و العربیة، چاپ عبدالهادى حكیم، (نجف ? 1399/ 1979)، چاپ افست قم (بیتا.)؛ (22) زینالدینبن على شهیدثانى، مسالك الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام، قم 1413ـ1419؛ (23) محمدبن حسین شیخبهائى، مشرق الشمسین و اكسیر السعادتین، مع تعلیقات محمداسماعیلبن حسین مازندرانى خواجوئى، چاپ مهدى رجایى، مشهد 1372ش؛ (24) همو، الوجیزة فى الدرایة، چاپ ماجد غرباوى، در تراثنا، سال 8، ش 3و4 (رجب ـ ذیالحجه 1413)؛ (25) صبحى صالح، علومالحدیث و مصطلحه، بیروت 1388/1969؛ (26) علیبن محمدعلى طباطبائى، ریاض المسائل فى بیان الاحكام بالدلائل، چاپ سنگى تهران 1288ـ1292، چاپ افست قم 1404؛ (27) محمود طحان، تیسیر مصطلح الحدیث، كویت 1404/1984؛ (28) عزیة على طه، «صور من افتراءات المستشرق جراهام على الاحادیث القدسیة»، مجلة الشریعة و الدراسات الاسلامیة، ش 21 (جمادیالآخره 1414)؛ (29) اسماعیلبن محمد عجلونى، كشفالخفاء و مزیل الالباس، بیروت 1408/1988؛ (30) عبدالسلام علّوش، كتاب الجامع فى الاحادیث القدسیة، بیروت 1422/2001؛ (31) محمدبن محمد غزالى، كتاب المواعظ فى الاحادیث القدسیة، چاپ عبدالحمید صالح حمدان، قاهره 1413/1993؛ (32) علیبن سلطان محمدقارى، معجم الاحادیث القدسیة الصحیحة و معهاالاربعون القدسیة، چاپ كمال بسیونى مصرى، بیروت 1413/1993؛ (33) محمدجمالالدین قاسمى، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، چاپ محمد بهجة بیطار، بیروت 1422؛ (34) داوودبن محمود قیصرى، شرح فصوصالحكم، چاپ جلالالدین آشتیانى، تهران 1375ش؛ (35) محمدبن یوسف كرمانى، صحیح ابى عبداللّه البخارى بشرح الكرمانى، بیروت 1401/1981؛ (36) كلینى؛ (37) محمدرضا مامقانى، مستدركات مقباس الهدایة فى علم الدرایة، در عبداللّه مامقانى، مقباس الهدایة فى علم الدرایة، ج 5ـ6، قم 1413؛ (38) یوسف مرعشلى، مصادر الدراسات الاسلامیة و نظام المكتبات و المعلومات، ج 1، بیروت 1427/2006؛ (39) مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفكر، (بیتا.)؛ (40) احمدبن محمد میبدى، كشفالاسرار و عدةالابرار، چاپ علیاصغر حكمت، تهران 1361ش؛ (41) محمدباقربن محمد میرداماد، الرواشح السماویة، چاپ غلامحسین قیصریهها و نعمتاللّه جلیلى، قم 1380ش؛ (42) ابوالقاسمبن محمدحسن میرزاى قمى، قوانینالاصول، چاپ سنگى تهران 1308ـ1309، چاپ افست 1378؛ (43) عبداللّهبن محمد نجمرازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحى، تهران 1365ش؛ (44) علیبن عثمان هجویرى، كشفالمحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران 1383ش؛
(45) EI1, s.v. "Shath" (by L. Massignon); (46) EI2, s.vv. "Hadith Kudsi" (by J. Robson), "Shath" (by C. Ernst); (47) William A. Graham, Divine word and prophetic word in early Islam: a reconsideration of the sources, with special reference to the divine saying or hadith qudsi, The Hague 1977.