حِجاز ، سرزمینى در مغرب عربستانسعودى واقع در كرانه دریاى سرخ. درباره حدود حجاز اختلافاتى وجود دارد (رجوع کنید به جابرى، ص 36ـ38). به طور كلى، حدود حجاز از شمال به جنوب به طول 200 ،1 كیلومتر از مرزهاى اردن و عربستان سعودى آغاز میشود و به موازات كرانه دریاى سرخ تا منطقه عسیر در جنوب عربستانسعودى امتداد مییابد. عریضترین بخش آن در طول این مسیر 450 كیلومتر و مساحت آن حدود 454،436 كیلومترمربع است (رجوع کنید به الموسوعة العربیة، ج 8، ص 61). مكه، مدینه، جُدَّه، طائف، تبوك و ینبُع از مهمترین شهرهاى حجازند (عمر فاروق سیدرجب، ص 43).
از لحاظ طبیعى حجاز به سه بخش تقسیم میشود: 1) دشتهاى ساحلىِ كرانههاى دریاى سرخ به نام تهامه*.
2) منطقه كوهستانى، كه بیشترین باران را در حجاز دارد. در این منطقه رشتهكوههایى هست كه از مهمترین مرتفعات جزیرةالعرب و عربستانسعودى بهشمار میآیند و از بندر عقبه در شمال تا مرز عربستانسعودى با یمن در جنوب، به موازات دریاى سرخ امتداد دارند. بخش شمالى آن به كوههاى مَدْین، بخش مركزى آن به كوههاى حجاز (از ریشه حجز به معناى مانع) و بخش جنوبى آن به سَرَوات (جمع سَرات*، بهمعناى زمین مرتفع) معروف است (یاقوت حموى، ذیل مادّه؛ ولیعى، ص 432؛ رضا، ص 288؛ نیز رجوع کنید به >اطلس جامع جهان تایمز<، نقشه 33).
عرض رشتهكوههاى حجاز از 40 تا 140 كیلومتر و بیشترین ارتفاع آن در عربستان سعودى133 ، 3 متر در كوه سوده نزدیك شهر أبها است. ارتفاع آن به سمت شمال كم میشود و به كمترین ارتفاع (حدود هزار متر) در شمالغرب مدینه میرسد، سپس در شمال در منطقه مَدْین دوباره مرتفع میشود (ولیعى، همانجا). كوههاى حجاز شامل سه بخش مهماند: الف)مرتفعات سَرَوات در جنوب حجاز. ب)كوههاى مركزى حجاز، كه از شمال مكه آغاز میشوند. عرض آنها در شمال مدینه به 140 كیلومتر میرسد، ولى میزان بارندگى در آنها، به علت كاهش ارتفاع، بین پنجاه تا صد میلیمتر در سال است. مجموعه كوههاى كمارتفاع و پراكندهاى، به نامهاى صبح، رَضْوى، رال، دبغ و شار، نیز در این بخش واقع است. وادیهاى مهمِ مجاورِ كوههاى مركزى عبارتاند از: فاطمه، قدید، قاحه، صفراء، حَمض و جزل (همان، ص 436ـ437؛ اطلس المملكة العربیة السعودیة، ص 38). ج)كوههاى مَدْین. كوههاى لوز با قلل مهم فیحان (549،2متر)، قلوم (398 ،2متر) و لوز ( 401، 2متر)، از مهمترین كوههاى این بخش است. بزرگترین وادى در این بخش، عفال نام دارد و دیگر وادیهاى آن: رُوا، قَنا و عَینونهاند (ولیعى، ص 437ـ438؛ اطلس المملكة العربیة السعودیة، همانجا).
3) فلات حجاز، كه از مشرق كوههاى مدین تا دشت نَفود بزرگ و كوههاى اَجا و سَلْمى كشیده شده و شیب آن به سوى شمال و مشرق است (احمد ابراهیم شریف، ص 75؛ اطلس المملكة العربیة السعودیة، همانجا). وادیهاى قو، مطران و سلسله در این فلاتاند. ارتفاع فلات حجاز در مركز آن به 900 تا 1400 متر میرسد. بهجز چند ارتفاع آتشفشانى در حَرّه خیبر و حرّه هِیتَم، كوه مهم دیگرى در آنجا وجود ندارد. از مهمترین كوههاى این فلات، شُهَیباء، قِرنالشَّطب و دهسر و چندین كوه پراكنده است. حداكثر ارتفاعِ كوه طبیق، واقع در شمال فلات، 388 ،1متر است. مهمترین وادیهاى فلات حجاز، عقیق و حمض و جزلاند.
حَرّاتِ واقع در فلات حجاز، از گدازههاى آتشفشانى تشكیل شدهاند و ارتفاع آنها بین 1100 تا 1300 متر است. مهمترین حراّتِ حجاز عبارتاند از: عُوَیرض، بین شهرهاى علا و تبوك؛ خیبر، در شمالشرقى مدینه؛ و رهاب، بین مدینه و طائف (الموسوعة العربیة، ج 8، ص 61ـ62؛ ولیعى، ص 447ـ448).
به طوركلى، آب و هواى حجاز خشك است. رطوبت و مه در تهامه و باران اندك در مناطق كوهستانى از تأثیرات دریاى سرخ است. در حجاز رود دائمى وجود ندارد، ولى در وادیهاى آن، پس از بارندگى، سیل جارى میشود كه گاه خسارات فراوان بهبار میآورد، مانند سیلهایى كه در سالهاى17 ،80 ، و 888 در مكه جارى شد و خرابیهاى فراوانى بهبار آورد (نهروالى، ص 77؛ حاجیخلیفه، ص 41، 48، 155؛ براى اطلاع بیشتر درباره سیلهاى مكه و تأثیرات آن رجوع کنید به رفعتباشا، ج 1، ص 198ـ 200). گیاهانى كه پس از بارندگى و سیلاب در زمینهاى حجاز میرویند، نزد اهالى حجاز ارزش فراوانى دارند (رجوع کنید به بلاشر، ج 1، ص 5).
حجاز همواره یكى از نواحى مهم جزیرةالعرب بوده است (رجوع کنید به جزیرةالعرب*). این ناحیه در حدود قرن دوم مشتمل بر دوازده «دار» (قسمت) بود: مدینه؛ خیبر؛ فدك؛ دوالْمَروه؛ بَلِىّ؛ اَشْجع؛ مُزَینه؛ جُهینه؛ نفر، كه قبیله هوازن در آنجا بودند؛ جُلّسلیم؛ جُل هلال؛ و ظهر حرّةلیلى (یاقوت حموى، همانجا؛ موسوعةالعربیة العالمیة، ذیل مادّه).
در تقسیمات ادارى عثمانیان، منظور از ولایت حجاز، منطقه مكه بوده است كه به سه سنجق به نامهاى مكه، مدینه و جده تقسیم میشده و داراى پنج قضا (شهرستان) و بیست ناحیه بوده است (سامى، ذیل مادّه؛ موسوعةالعربیة العالمیة، همانجا).
در 1302ش/1923 كه عربستان سعودى به دو منطقه ادارى بزرگ تقسیم شد، یكى از آنها حجاز، نجد و ملحقات آن نام داشت كه، به مركزیت مكه، در نیمه غربى عربستان سعودى واقع بود و شامل مناطق هممرز با اردن (قَریات، جوف و تبوك)، مدینه، مكه، طائف، غامِد، لیث، زهران (منطقه باحه كنونى)، قُنفذه و تمام مناطق مرتبط با حجاز بود (ناصر صالح، ص 171). در تقسیمات كشورى عربستان در 1371ش/1992، كشور عربستان سعودى به سیزده منطقه ادارى تقسیم شد كه سرزمین حجاز در پنج منطقه آن (به ترتیب از شمال به نامهاى تبوك، مدینه، مكه، باحه و عسیر) قرار گرفته است (رجوع کنید به اطلس المملكة العربیة السعودیة، ص 14ـ15).
جمعیت حجاز در 1353ش/1974 حدود 000، 657، 2تن (33% جمعیت كشور) بود كه این تعداد در 1364ش/1985 به 000،371، 4 تن و در 1370ش/1991 به 000، 463،5 تن (32% جمعیت كشور) رسید. در 1372ش/ 1993 پرجمعیتترین شهرهاى حجاز به ترتیب عبارت بودند از: جده ( 000،046 ،2 تن) كه پرجمعیتترین شهر عربستان پس از ریاض بود، مكه (697،965 تن)، مدینه ( 000 ،608 تن)، طائف ( 000،416 تن)، تبوك ( 000،292 تن)، ینبع (000،120 تن) و باحه (000، 116تن؛ الموسوعة العربیة، ج 8، ص 63).
حجاز، بهسبب كمآبى، كشاورزى محدودى دارد، اما در سالهایاخیر، با ایجاد سدّ و حفر چاههاى عمیق، از جمله به كاشت گندم، جو، ذرت و انواع سبزى، بهویژه در اطراف شهرهاى طائف، جده، مدینه و ینبع مشهور شده است. تولید خرماى آن نیز، به خصوص در منطقه مدینه، بسیار شهرت دارد (همانجا).
دامپرورى در مناطق كوهستانى و فلاتهاى مرتفع رایج است. در حجاز معادن متعددى وجود دارد، از جمله آهن در وادى فاطمه و صُواوین در تبوك، مس در وادى عقیق در شمال جده، طلا در جنوبشرقى مدینه و در منطقه مهدالذهب (همانجا). مراسم حج كه از قدیم یكى از منابع بزرگ درآمد در حجاز بوده، موجب رونق فعالیت اقتصادى در آنجا، بهویژه در مدینه و مكه، شده است. در زمینه صنایع، حجاز در یكصد سال اخیر پیشرفت شایان داشته و جده با داشتن صنایع سنگین متعدد (مانند صنایع آهن و چدن، كشتیسازى و قایقسازى، خودروسازى، و صنایع نفتى)، بزرگترین شهر صنعتى حجاز شده است. در طائف صنایع غذایى و ساختمانى و مبلمان، و در مدینه و مكه، صنایع غذایى و منسوجات و مبلمان و صنایع برقى و ساختمانى وجود دارد(همانجا).
شهرهاى حجاز با راه اصلى شمالغربى ـ جنوبشرقى باهم و با راههاى شرقى ـ غربى به دیگر شهرهاى عربستان سعودى مرتبطاند. راههاى دریایى نیز، بهویژه از طریق بندرهاى جده و ینبُع فعال است و فرودگاههاى جده و مدینه، بیشترین ارتباط هوایى حجاز را با دیگر نقاط دارند (همان، ج 8، ص 64؛ اطلسالمملكة العربیة السعودیة، ص 142ـ143).
در گذشته، موقعیت جغرافیایى حجاز نیز موجب فعالیتهاى هرچه بیشتر بازرگانى در داخل و خارج عربستان سعودى شده بود. سواحل طولانى دریاى سرخ در حجاز و هممرزى حجاز با شام در شمال و یمن در جنوب، موقعیت بسیار مناسبى براى بازرگانان حجاز در دادوستد با اغلب بازرگانان بلاد مجاور فراهم آورده بود. كاروانهاى تجار كه از یمن میآمدند پس از طى سرزمین حجاز راهى شمال میشدند و به سرزمین شام میرفتند و برخى نیز عازم مصر میشدند و معمولا از شهرهاى مهمى چون صنعا، مأرَب، مكه و مدینه میگذشتند و كالاهاى مورد نیاز هر منطقه را با خود حمل میكردند. حجاز پیوسته پذیراى كشتیهاى بازرگانى حبشه، چین، هند و مصر بود (سباعى، ج 1، ص 39ـ40؛ مالكى، ص 87). این امر موجب شهرت بازرگانى مكه، مدینه، طائف و جده شده بود. در منابع، مكه به سبب واقع شدن در مسیر كاروانهاى بازرگانى شام و یمن، محل دادوستد كالاها معرفى شده كه آب و نیازهاى مالى كاروانها را نیز براى ادامه سفر برآورده میساخته است (براى نمونه رجوع کنید به ابنجبیر، ص 96ـ101؛ مالكى، ص 88؛ نهروالى، ص 12).
وجود كعبه در مكه نیز نقش بسیار مهمى در اقتصاد حجاز داشته است. هزاران مسلمان از نقاط گوناگون جهان، گذشته از زیارت، به دادوستد نیز پرداختهاند. نزدیكى مكه به بندر جده موجب اهمیت بازرگانى جده نیز شده است (مالكى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جُدَّه*).
حجاز در گذشته، علاوه بر بازرگانى، كشاورزى نیز داشته، چنانكه طائف یكى از حاصلخیزترین مناطق حجاز معرفى شده است (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 117؛ سیدامیرعلى، ص 2).
مكانها و آثار قدیمى مهم حجاز در مكه و مدینه قرار دارد. این شهرها از قدیم بیشترین كاروانسراها را داشتهاند كه بهویژه از آغاز قرن پنجم، بهدلیل كثرت حجاج و نیز افرادى كه براى كسب علم بدانجا میرفتند، ساخته شدهاند. از جمله كاروانسراهاى آنجاست: سِدْره كه در سده دوم ایجاد و در سال 400 وقف شد؛ دارالخیزران، نزدیك صفا، كه در 402 وقف گردید؛ فقاعیه، كه در 492 وقف بانوان گردید؛ قزوینى، در نزدیكى مسجدالحرام، كه در 529 وقف شد؛ دمشقیه، كه با كمك تجار دمشق بنا و در 529 وقف فقراى اهل شام و عراق گردید؛ مغاربه، كه در 562 به همت تجار مغرب وقف شد؛ حضارمه، كه در 570 با حمایت تجار حضرموت بنا گردید؛ و بخاریه، كه بازرگانان بخارا آن را در 576 بنا كردند (فاسى، 1405، ج 1، ص 527، 529، 532، 535؛ همو، 1419، ج 1، ص 281ـ283، ج 3، ص 99؛ مالكى، ص 141ـ147؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به فاسى، 1405، ج 1، ص 527ـ537؛ همو، 1419، ج 1، ص280ـ286).
شهرهاى حجاز، بهویژه مكه و مدینه، از قرن سوم تا سقوط دولت عثمانى، حصار داشتند. از جمله این حصارها، حصار مكه بود كه در زمان خلافت مقتدرباللّه عباسى (295ـ320) وجود داشت و در 607 ملكمظفر، حاكم اربل، قسمتى از آن را تجدید بنا كرد. حصار شهر مدینه زمانى بنا شد كه قرامطه به مكه حمله میكردند و امیر شهر از مقتدرباللّه درخواست كرد حصارى به دور شهر بكشد. این حصار در 318 بنا شد و دروازههاى آن عبارت بودند از: باب بقیع، باب شام، باب مصر، و باب جنوب كه به جانب قبله بود (مراغى، ص 241؛ سمهودى، ج 2، ص 766ـ 770؛ عباسى، ص 348ـ349؛ رفعتباشا، ج 1، ص 407ـ 413؛ مالكى، ص180ـ181). شهر جده نیز حصارى داشت كه قرنها برپا بود. چاهها و چشمههاى حجاز شهرت بسیارى در جزیرةالعرب داشتهاند، از جمله چاه زمزم* كه از قدیم نزد اعراب جایگاه ویژهاى داشته است (رجوع کنید به طبرى، ص 485؛ فاسى، 1419، ج 5، ص 296). برخى دیگر از چاههاى حجاز در مكه عبارت بودهاند از: عَجُول، بَذَّر، سَجْلَه یا بنینوئل، طَوِى، جَفْر، خُمّ، رُمّ، سُنْبُله و سیره. چاههاى مدینه نیز اُنا، اُنس، اَهاب، حِلوَه، قُریصه، حاء، عُروه و چاه فاطمه بنتالحسین بودند (ازرقى، ج 2، ص836ـ846؛ بلاذرى، ص 64ـ68؛ سمهودى، ج 3، ص950، 952، 961، 966، ج 4، ص 1139ـ1140؛ عباسى، ص 247ـ248، 256، 263). از جمله چشمههاى معروف حجاز، الرشاد و خیف و شهداء بودند (ازرقى، ج 2، ص 854؛ عباسى، ص 387ـ388).
حجاز مركز علمى جزیرةالعرب از ابتداى ظهور اسلام بوده و همواره در حیات علمى و حفظ میراث اسلامى نقش اساسى داشته است و بهویژه در ایام حج كه مسلمانان از همه سو به حجاز میآمدند، در مكه مجالس و مباحثات علمى برپا میشد (رجوع کنید به مالكى، ص 185ـ187؛ سباعى، ج 1، ص79ـ81)، سپس عده زیادى از حجاج در همانجا مقیم میشدند و برخى دیگر پس از تكمیل مدارج علمى، به موطن خود بازمیگشتند و علوم اسلامى را به آنجا انتقال میدادند. جلسات علمى در مسجدالحرام و مسجدالنبى، نقش مهمى در فعالیتهاى علمى و فرهنگى سرزمین حجاز داشته است (رجوع کنید به شوقیضیف، ج 5، ص 52ـ67؛ مالكى، ص 186). برخى مدارس مشهور حجاز عبارت بودهاند از: ارسوفیه، كه آن را عفیف عبداللّهبن محمد ارسوفىِ تاجر در 571 تأسیس كرد (فاسى، 1405، ج1، ص 526 ـ 527، 536؛ همو، 1419، ج5، ص68؛ ناجیمعروف، ص307ـ 308؛ مالكى، ص190)؛ زنجبیلى، كه در سال 579 در مكه تأسیس شد و در كنار آن رباطى مخصوص طلاب بنا گردید كه نزدیك مسجدالحرام بود؛ طابالزمان؛ نهاوندى؛ ابنابیزكریا؛ ابیحداد مهدوى؛ و مظفریه (ناجى معروف، ص 308ـ311) كه ابنبطوطه در این مدرسه در جلسه درس فقیه زاهد، حاج ابوالحسن علیبن رزقاللّه انجرى، حضور داشته است (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 1، ص 166ـ167؛ ناجى معروف، ص 311). هدف از تأسیس اینگونه مدارس در مكه و مدینه، اهتمام به علوم دینى و مطالعه و تفسیر قرآن كریم، بود (مالكى، ص 196).
پیشینه. حجاز مهد اسلام و مهمترین قسمت جزیرةالعرب از لحاظ تاریخى است (رفعتباشا، ج 1، ص 145) و به سبب وجود شهرهایمكه و مدینه در تقسیمات جغرافیایى جزیرةالعرب و نیز در بسیارى از منابع جغرافیایى اسلامى جایگاه مهمى داشته است (رجوع کنید به یعقوبى، ص 311ـ317؛ ابنخرداذبه، ص 128؛ اصطخرى، ص 14؛ مقدسى، ص 68؛ حدودالعالم، ص 195؛ نیز رجوع کنید به جزیرةالعرب*). این سرزمین جزو اقلیم دوم به شمار میآمده (رجوع کنید به ابنرسته، ص 96) و ابنفقیه (ص 3) آن را از معتبرترین مكانهاى جهان معرفى كرده است.
درباره وجه تسمیه حجاز گفتهاند كه چون این منطقه میان نجد و تهامه، حائل شده بدان حجاز میگویند (رجوع کنید به یاقوت حموى، همانجا؛ قلقشندى، ج 4، ص246؛ نیز رجوع کنید به یمانى، ص 17؛ جابرى، ص 33ـ36). قبل از اسلام، زندگى در حجاز به دو شیوه بیابانگردى و شهرنشینى بود و چون بخش اعظم حجاز، مانند سایر جاهاى جزیرةالعرب، خشك و صحرایى بود (رجوع کنید به دلّو، ج 1، ص 39) زندگى بدوى نیز در آنجا متداولتر بود. اغلب روستاها و شهرها در واحههاى حاصلخیز یا در استراحتگاهها و در مسیر كاروانها تأسیس میشدند. حجاز مسكن قبایل بدوى بزرگى از عَدنان، قَحطان و قُضاعه بود. در مكه قبیله قریش، در طائف قبیله ثقیف، و در یثرب (مدینه) قبایل اوس و خزرج سكونت داشتند (همان، ج 1، ص 74، 77، 79؛ الموسوعة العربیة، ج 8، ص 64؛ نیز رجوع کنید به احمد ابراهیم شریف، ص 9ـ13؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).
قبایلى از یهودیان نیز در شهرهاى وادیقرى، یثرب، خیبر، فدك، تیماء و اذرح اقامت داشتند؛ در یثرب، علاوه بر دو قبیله اصلى اوس و خزرج، سه قبیله یهودى بنیقَینُقاع، بنینَضیر و بنیقُرَیظه معروف بودند. در مكه نیز عدهاى از رومیان، ایرانیان و حبشهایهاى یهودى و مسیحى، كه به بازرگانى اشتغال داشتند، زندگى میكردند (دلّو، ج 1، ص 76؛ الموسوعةالعربیة، همانجا).
اهمیت حجاز بهسبب مركزیت دینى آن، یعنى شهر مكه و مسجدالحرام، بود؛ هر چند پیش از اسلام، بتپرستى در آنجا رواج بسیار داشت و در شهرهاى حجاز معابد و بتهاى متعدد آن مورد احترام اعراب بود (رجوع کنید به احمد ابراهیم شریف، ص 14ـ27؛ الموسوعة العربیة، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بت/ بتپرستى*، توحید*).
موقعیت و اهمیت حجاز سبب شده بود كه یونانیان و رومیان، پس از تصرف مصر و شام، در صدد تصرف آن باشند تا از این طریق به سهولت به یمن دست یابند. آنان از راه خشكى و دریا اقداماتى كردند، ولى موفق نشدند؛ بنابراین، جنگ دیگرى را از طریق جنوب و حبشه، كه همپیمان رومشرقى بود، تدارك دیدند. در 525 میلادى حبشیها یمن را تصرف كردند. در 570 میلادى ابرهه اشرم، فرمانده حبشى، با لشكرى بزرگ در صدد اشغال مكه برآمد تا با رفتن به شمال به همپیمانان رومى خود برسد، ولى شكست خورد و این شكست موجب پراكندگى لشكریان حبشه و تضعیف نیروى آنان در یمن شد، بهطورى كه سیفبن ذییزن آنان را از یمن بیرون راند. در همین هنگام، مركزیت حجاز میان عربها تقویت شد و مكه نیز اهمیت بیشتر و نیروى بسیار یافت (دلّو، ج 2، ص 42ـ44؛ الموسوعةالعربیة، ج 8، ص 65). قرآن به واقعه حمله ابرهه به مكه و درهم شكستن سپاه او تصریح كرده است (رجوع کنید به الفیل*، سوره).
پس از ظهور اسلام، حجاز از شأن و منزلت بیشترى برخوردار شد و دولت اسلامى كه پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهو سلم، مؤسس آن بود، موجب وحدت شبهجزیره شد (رجوع کنید به صالح احمد على، ص 7ـ8). پس از وفات پیامبر اكرم در آغاز سال یازدهم، اهتمام خلفا بیشتر مصروف گسترش حاكمیت اسلام در جزیرةالعرب و نواحى دیگر شد. پس از كشته شدن عثمانبن عفان در سال 35 و انتقال خلافت به علیبنابیطالب علیهالسلام، و در پى آن، وقوع جنگهاى جمل* و صفّین* و تعرض معاویه به قلمرو حكومت امام علیعلیهالسلام، آن حضرت مركز خلافت را به كوفه منتقل كرد. در همین اوان، بخش اعظمى از قبایل بزرگ مهاجرت كردند و شهرهایى نیز در سرزمینهاى فتح شده تأسیس گردید. در سال 41خلافت به معاویةبن ابیسفیان رسید و او سرزمین شام را مركز حكومت خود و دمشق را پایتخت دولت اسلامى كرد و حجاز با سه منطقه ادارى، بهنامهاى مكه و مدینه و طائف، به صورت ناحیهاى درآمد كه با مركز خلافت ارتباط مستقیم داشت (الموسوعةالعربیة، همانجا). انتقال مركز سیاسى به شام در دوره امویان و سپس به بغداد در دوران عباسیان، از اهمیت حجاز و شهرهاى مكه و مدینه نكاست (رجوع کنید به بیضون، ص 11ـ 12). در دوران امویان و عباسیان حجاز، كه ایالتى تابع حكومتهاى مذكور بود، منزلت دینى خود را در میان مسلمانان جهان، كه هرساله براى حج به مكه و براى زیارت قبر رسول اكرم به مدینه میرفتند، حفظ كرد (مالكى، ص 23).
در دوره امویان، مدینه مركز سرزمین حجاز بود و فقط در دوره خلافت عبداللّهبن زبیر (64ـ73) مكه مركز حجاز گردید (الموسوعة العربیة، همانجا). در این دوره، حجاز بسیارى از امتیازات مالى خود را كه در زمان خلفا داشت، از دست داد و از درآمدهایى مثل خراج، جزیه و عُشر بازرگانان محروم شد. ضمن آنكه در روایتها تأكید شده است كه تمام سرزمین حجاز و سرزمینهاى عربىِ فتح شده بهدست رسول اكرم، سرزمین عُشر بود و از آن خراج گرفته نمیشد. سرزمین حجاز تنها سرزمینى بود كه تمام جمعیت آن مسلمان بود، زیرا حضرت رسول، به امر خدا یهودیانِ بنیقینقاع* و بنینضیر* را از مدینه بیرون راند و دستور قتل بنیقریظه* و اسارت زنان و فرزندان آنها را، به علت مكرشان و پیمانشكنى در اثناى غزوه خندق، صادر كرد و عمربن خطّاب نیز پس از آن یهودیان را از فدك و خیبر بیرون راند. خلفاى بنیامیه شدیدآ اوضاع حجاز را پیگیرى میكردند و همیشه با آنجا رابطه مستقیم داشتند و هزینه تأسیساتى چون حفر چاه و احداث سدّ و جاده را میپرداختند و دولت مكلف به پرداخت هزینه لشكریان و حقوق والیان و قضات و كارگران و كارمندان بود (همانجا؛ براى اطلاع بیشتر از اراضى عُشرى رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج 1، ص 87ـ89؛ نیز رجوع کنید به بنیقُریظه*).
در سال 145، محمدبن عبداللّه معروف به نفس زكیه، از سادات بنیحسن، در مدینه بر منصور عباسى خروج كرد و بر مدینه و مكه و یمن مسلط شد، امّا پس از دو ماه و نیم در نبرد با سپاه منصور شكست خورد و كشته شد. در پى این واقعه، منصور بر اهل حجاز سخت گرفت و آنها را از دریافت اموال محروم كرد. در سال 169 حسینبن علیبن حسن، از سادات بنیحسن، در مدینه خروج كرد و سپس عازم مكه شد، زیرا اهالى آن طرفدار وى بودند اما با دسیسه منصور، حسینبن على و برخى از علویان كشته شدند (رجوع کنید به شهید فخّ*، حسینبن على). قساوت والیان عباسى در رفتار با آلعلى مشهور است، منصور آنها را از دریافت اموال محروم كرده بود و حجاز در فقر بهسر میبرد. این فقر و عوامل دیگر، موجب بیرونقى و ركود علم و فرهنگ در این سرزمین شد، ولى علم حدیث و فقه چندان تحت تأثیر قرار نگرفت (الموسوعة العربیة، همانجا). در سال 301، علویان به رهبرى محمدبن سلیمان، از نوادگان سلیمانبن داوود فرزند حسن مثنّى (فرزند امام حسن مجتبى علیهالسلام)، در مكه مراسم حج و تجمع حجاج را مغتنم شمردند و به اماراتى كه تحت تسلط عباسیان بود دست یافتند و محمدبن سلیمان خود را خلیفه مسلمانان اعلام كرد (رجوع کنید به قلقشندى، ج 4، ص267ـ 268؛ محمد جمالالدین سرور، ص 19؛ دحلان، ص 15).
با ضعف خلافت عباسیان، شورش در سرزمین حجاز آغاز شد. قحطى و گرسنگى و نیز حمله قرامطه بحرین به كاروانهاى حجاج، موجب آزار اهالى حجاز شد. در 317 قرامطه بحرین به مكه تاختند و بسیارى را بهقتل رساندند و حجرالاسود را به بحرین بردند و تا 339 بازنگرداندند (ابناثیر، ج 8، ص 207ـ208؛ ابنخلدون، ج 4، ص 128ـ129؛ قلقشندى، ج 4، ص 268؛ فاسى، 1405، ج 2، ص 346ـ347؛ خضرى، ص 331؛ سباعى، ج 1، ص 168ـ173).
به علت حمله قرامطه به كاروانهاى حجاج، عراقیها چند سال نتوانستند در مراسم حج حضور یابند، تا اینكه عباسیان بر قرامطه فایق آمدند و مجددآ در حجاز صاحب نفوذ شدند و در 337 بهنام خلیفه الراضى خطبه خوانده شد (رجوع کنید به ابنتغرى بردى، ج 3، ص 297؛ دحلان، ص 14ـ16)، ولى چون خلیفه قادر به ادامه حمایت از مناسك حج و حرمین شریفین نبود، اداره امور حجاز و حرمین را به والى مصر، محمدبن طُغج اخشیدى، كه در مصر به نام خلفاى عباسى حكومت میكرد، محول نمود (ابناثیر، ج8، ص328؛ محمدجمالالدینسرور، ص20؛ سباعى، ج 1، ص 173ـ174؛ خضرى، ص 343؛ نیز رجوع کنید به سیدهاسماعیل كاشف، ص 91). حجاز مدت چندانى در دست اخشیدیان باقى نماند. آلبویه پس از روى كار آمدن، كوشیدند نامشان در خطبه بغداد و دیگر سرزمینهاى اسلامى، بعد از نام خلیفه، ذكر شود. این كشمكشها در حجاز در 342 بهخوبى مشهود بود، چون هریك از امیران حج مصر و عراق فقط نام امیرالاُمراى خود را بهكار میبردند تا اینكه، پس از كشتارهاى خونین، امیرالامراى بغداد پیروز شد و بهنام آلبویه و خلیفه عباسى در منابر مكه خطبه خوانده شد. در 358، پس از فتح مصر به دست فاطمیان، جعفربن محمدبن حسن، از سادات حسنى، در مكه اعلام خودمختارى كرد و در خطبه جمعه از خلیفه فاطمى نام برده شد و در 360 طاهربن مسلم حسینى در مدینه اعلام استقلال كرد و بهنام خلیفه فاطمى، معزلدیناللّه، خطبه خواند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 612؛ سیده اسماعیل كاشف، ص 96ـ97؛ محمد جمالالدین سرور، ص 24ـ 28؛ نیز رجوع کنید به فاسى، 1405، ج 2، ص350ـ352).
بدینترتیب، شمارى از علویان در دو شهر مقدّس مكه و مدینه به ولایت رسیدند و به سبب شرافت انتساب به رسولاكرم، حكام آنها لقب شریف یافتند و خلفاى فاطمى اموال و خلعت براى شرفاى حجاز و خاندان آنها و غلات و حبوبات براى اهالى مكه و مدینه و روستاهاى مجاور آنها فرستادند (محمد جمالالدین سرور، ص 24ـ25). نفوذ فاطمیان در حجاز پدیده جدیدى در تاریخ اسلام به وجود آورد كه همان رقابت میان خلفاى عباسى و فاطمى براى اقامه خطبه در منابر حرمین شریفین بود. هریك از آنان میكوشید نامش در منابر حرمین شریفین خوانده شود و به همین سبب همه ساله اموال و هدایا و خلعت براى حكام و اهالى آنجا ارسال میداشت كه با قطع این كمكها حاكمیت آنها در حجاز به خطر میافتاد (رجوع کنید به سباعى، ج 1، ص 193ـ194؛ مالكى، ص30ـ31). ارسال اموال و هدایا در تداوم روابط مذهبى و سیاسى حجاز براى هریك از خلفاى عباسى و فاطمى نقش مهمى داشت. معزلدیناللّه همه ساله در موسم حج این اموال را ارسال میداشت و خطبا در منابر حرمین نام او را ذكر میكردند، ولى در زمان فرزندش، عزیز، كه این كمكها قطع شد خطبه به نام خلفاى عباسى خوانده شد و عباسیان نیز فرصت را غنیمت شمردند و اموال بیشترى براى تضمین تملك مكه براى اهالى آنجا فرستادند و همین امر سبب شد كه در 367، خلیفه عزیزباللّه به ابنزیرى صنهاجى، امیرالحاج مصر، دستور دهد حرمین را تصرف كند. زمانیكه حلقه محاصره بر اهالى مكه تنگ شد، آنها مجددآ، به جاى خلیفه عباسى، به نام خلیفه فاطمى خطبه خواندند (ابناثیر، ج 8، ص 694؛ ابنخلدون، ج 4، ص130؛ دحلان، ص 16؛ محمد جمالالدین سرور، ص 24؛ مالكى، ص 31ـ32).
مدینه به سبب داشتن زمینهاى كشاورزى از قطع كمكهاى خلیفه فاطمى چندان آسیب ندید، ولى به خلفاى فاطمى وفادار بود تا اینكه طاهربنمسلم حسینى، امیر مدینه، در 381 فوت كرد و پسرش، حسن، جانشین وى شد و او نیز به تبعیت از فاطمیان ادامهداد (محمدجمالالدینسرور، ص25؛ نیز رجوع کنید به مالكى، ص32).
از 567 نفوذ فاطمیان در مصر و حجاز رو به كاهش گذاشت. در این سال، صلاحالدین ایوبى متوجه سرزمین حجاز شد و حملات خود را به حجاز و یمن، به فرماندهى برادرش تورانشاه، در 569 آغاز كرد، تورانشاه بدون مواجه شدن با هیچ مقاومتى وارد مكه شد و شریف عیسیبن خلیفه از او استقبال كرد و متعهد شد پس از نام خلیفه بهنام صلاحالدین خطبه بخواند (ابناثیر، ج 11، ص 368ـ371، 396؛ نیز رجوع کنید به ابنجبیر، ص 257؛ فاسى، 1405، ج 2، ص 366ـ367).
حفاظت از اماكن مقدّس حجاز در برابر صلیبیان یكى از اقدامات مهم ایوبیان بود؛ در 577، كه حاكمِ صلیبىِ امارت كرك (واقع در مشرق بحرالمیت)، به منظور توسعه قلمرو صلیبیان و حمله به اماكن مقدّس مسلمانان در حرمین شریفین و استیلا بر راههاى دریایى حجاج، به حجاز حمله كرد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص470؛ ابنواصل، ج 2، ص 101ـ102، 127؛ مالكى، ص 44ـ 45) و در 578 كه ناوگان صلیبیها از بندر عیذاب روانه سواحل حجاز شد، ایوبیان از اماكن مقدّس دفاع كردند (ابناثیر، ج 11، ص490ـ491؛ مقریزى، ج 1، ص 189ـ190). صلیبیان علاوه بر ایجاد ناامنى حجاز، موجب اختلال در تجارت مسلمانان با مسیحیان و نیز ناامنى كاروانها شده بودند. البته آنان به هدف اصلى خود كه اشغال مدینةالنبى بود، نرسیدند و پس از شكست، اسیر شدند. صلاحالدین پیوسته میكوشید دریاى سرخ و سرزمین حجاز را از خطر صلیبیان محفوظ بدارد و اصرار داشت تجارت در دست مسلمانان باشد (رجوع کنید به ابنجبیر، ص 260؛ ابنواصل، ج 2، ص 128ـ130؛ مالكى، ص 47).
در 622 حسنبن قَتاده كه پیش از آن مدتى والى مكه بودــ با قبایل اطراف مكه و امیر مدینه متحد شد تا با ملك مسعود (جانشین حسن و نایب برگزیده حاكم یمن براى اداره مكه) مقابله كند، ولى موفق نشد و یاقوت مسعودى تا 629 در مكه امارت كرد (فاسى، 1405، ج2، ص315ـ316؛ مالكى، ص59).
در نیمه نخست سده هفتم، دولت ایوبیان در یمن سقوط كرد و دولت بنورسول* در آنجا بر سركار آمد و امراى مدینه تحت فرمان سلاطین بنورسول قرار گرفتند. خلافت عباسیان نیز در 656 بهدست مغولان سقوط كرد و بنورسول بر همه سرزمین حجاز حكمفرما شدند (سباعى، ج 1، ص 238ـ239؛ مالكى، ص 62). حجاز در اوایل سده دهم در قلمرو عثمانیها قرار گرفت. پیش از آن، حدود سه قرن (از اواسط قرن ششم تا نیمه اول قرن نهم) حكام مملوكى و چركسهاى مصر آن را اداره میكردند (رجوع کنید به صبریپاشا، ص60ـ61؛ جابرى، ص 46ـ62). از شكوفایى علمى و اقتصادى حجاز در این سه قرن، گزارشهایى در منابع دیده میشود (رجوع کنید به جابرى، 1426؛ عناقره، 1427).
عثمانیها از آغاز ظهورشان، هرسال اموال و هدایایى به حرمین شریفین میفرستادند؛ مردم نام این كمكها را صدقه رومیان گذاشته بودند (رجوع کنید به اولیا چلبى، مقدمه مرسى، ص 36). این اموال و هدایا را، طى تشریفات و جشنى در استانبول، از شاهزادگان، وزرا، درباریان و ثروتمندان جمعآورى و با حراست خاصى به حجاز ارسال میكردند (همان مقدمه، ص 37). عثمانیان قضاتى به حرمین میفرستادند تا خطبه به نام خلیفه عثمانى خوانده شود و نام امیر مكه نیز پس از نام سلطان عثمانى ذكر میشد. آنها آرامش و امنیت حرمین شریفین را از طریق نیروهایى كه سالیانه از اردوگاههاى مصر فرستاده میشدند، تأمین میكردند (همان مقدمه، ص40).
حجاز در سالهاى 1218 تا 1221، درگیر شورشهاى وهابیان شد كه به مكه و مدینه حمله بردند (لوتسكى، ص 99). محمد علیپاشا، والیمصر، از سوى سلطان عثمانى مأمور سركوب آنان شد و وهابیان را در 1233 مغلوب كرد (امین، ص 45؛ لوتسكى، ص 103؛ درویش، ص 49، 52). حجاز تا 1261 از سوى مصر اداره میشد. از آن پس، دولت عثمانى مستقیمآ به آنجا والى میفرستاد (رجوع کنید به شاكر، ج 8، ص 248؛ بدر، ج 2، ص 478). راهآهن حجاز نیز در همین دوره براى تسهیل رفت و آمد حجاج، از دمشق تا حجاز احداث شد (رجوع کنید به حجاز*، راهآهن).
در 1335، حسینبن على، شریف مكه، حجاز را از تبعیت عثمانى آزاد كرد و مملكت مستقلى تشكیل داد كه بریتانیاى كبیر استقلال آن را تضمین كرد، در حالى كه به عبدالعزیز سوم، ابنسعود، نیز همین وعده را داده بود. ابنسعود به جنگ شریف حسین رفت و در 1343 به حجاز حمله برد و مكه و مدینه و جدّه را تصرف و كمى بعد سلطنت خود را بر حجاز و نجد اعلام كرد (رجوع کنید به امین، ص 48ـ49، 52؛ درویش، ص 90، 111). وى در 1311ش/1932 خود را سلطان عربستانسعودى* نامید (تاریخ معاصر كشورهاى عربى، ج 1، ص 266؛ نیز رجوع کنید به جزیرةالعرب*).
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ (3) ابنتغرى بردى، النجومالزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ (4) ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، بیروت 1404/1984؛ (5) ابنخرداذبه؛ (6) ابنخلدون؛ (7) ابنرسته؛ (8) ابنفقیه؛ (9) ابنواصل، مُفَرِّج الكروب فى اخبار بنیایوب، ج 2، چاپ جمالالدین شیال، (قاهره 1377/ 1957)؛ (10) احمد ابراهیم شریف، دورالحجاز فیالحیاة السیاسیة العامة فیالقرنین الاول و الثانیللهجرة، (قاهره ? 1968)؛ (11) محمدبن عبداللّه ازرقى، اخبار مكة و ماجاء فیها منالآثار، چاپ عبدالملك دهیش، مكه 1424/2003؛ (12) اصطخرى؛ (13) اطلس المملكة العربیة السعودیة، ریاض: وزارة التعلیمالعالى، 1420/2000؛ (14) محسن امین، تجدید كشف الارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، چاپ حسن امین، (بیروت) 1382/ 1962؛ (15) محمد ظلیبن درویش اولیاچلبى، الرحلةالحجازیة، ترجمها عنالتركیة و قدم لها صفصافى احمد مرسى، قاهره 1420/ 1999؛ (16) عبدالباسط بدر، التاریخ الشامل للمدینة النورة، مدینه 1414/1993؛ (17) بلاذرى (بیروت)؛ (18) ابراهیم بیضون، الحجاز و الدولةالاسلامیة: دراسة فى اشكالیة العلاقة معالسلطة المركزیة فیالقرن الاول الهجرى، بیروت 1403/1983؛ (19) تاریخمعاصر كشورهاى عربى: 1917ـ 1970، تهیه شده در فرهنگستان دانشهاى اتحاد شوروى، پژوهشگاه خاورشناسى، ترجمه محمدحسین شهرى، ج 1، (تهران): آوا، 1360ش؛ (20) خالد جابرى، الحیاةالعلمیة فى الحجاز خلالالعصر المملوكى: 648ـ923ه / 1250ـ1517م، ریاض 1426/2005؛ (21) مصطفیبن عبداللّه حاجیخلیفه، ترجمه تقویمالتواریخ: سالشمار وقایع مهم جهان از آغاز آفرینش تا سال 1085ه .ق، از مترجمى ناشناخته، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1376ش؛ (22) حدودالعالم؛ (23) محمد خضرى، الدولة العباسیة، قاهره 1424/2003؛ (24) احمدبن زینى دحلان، خلاصة الكلام فى بیان امراء البلد الحرام، مصر 1305؛ (25) مدیحة احمد درویش، تاریخ الدولة السعودیة حتى الربع الاول من القرن العشرین، بیروت 1429/ 2008؛ (26) برهانالدین دلّو، جزیرةالعرب قبل الاسلام: التاریخ الاقتصادى، الاجتماعى، الثقافى و السیاسى، بیروت 1989؛ (27) محمد رضا، تاریخالانسانیة و ابطالهامن بدء الخلیفة الى خاتمالمرسلین، بیروت 1406/1986؛ (28) ابراهیم رفعتباشا، مرآةالحرمین، او، الرحلات الحجازیة و الحج و مشاعره الدینیة، بیروت: دارالمعرفة، (بیتا.)؛ (29) شمسالدینبن خالد سامى، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/1889ـ 1898؛ (30) احمد سباعى، تاریخ مكة: دراسات فیالسیاسة و العلم و الاجتماع و العمران، مكه 1420/1999؛ (31) علیبن عبداللّه سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت 1404/1984؛ (32) سیدامیر على، مختصر تاریخالعرب و التمدن الاسلامى، ترجمة ریاض رأفت، قاهره 1421/2001؛ (33) سیده اسماعیل كاشف، مصر فى عصرالاخشیدیین، (قاهره) 1989؛ (34) محمود شاكر، التاریخ الاسلامى، ج 8، بیروت 1421/2000؛ (35) شوقى ضیف، تاریخ الادبالعربى، ج 5: عصرالدول و الامارات، الجزیرةالعربیة، العراق، ایران، قاهره [? 1980[؛ (36) ناصر صالح، «الجغرافیا السیاسیة للمملكة العربیة السعودیة»، در الموسوعة الجغرافیة للعالم الاسلامى، ج 3، قسم 1، ریاض: جامعة الامام محمدبن سعودالاسلامیة، 1419/1999؛ (37) صالح احمدعلى، الحجاز فى صدر الاسلام: دراسات فى احواله العمرانیة و الادرایة، بیروت 1410/1990؛ (38) ایوب صبریپاشا، مرآة جزیرةالعرب، ترجمة و تعلیق احمد فؤاد متولّى و صفصافى احمد مرسى، قاهره 1419/1999؛ (39) احمدبن عبداللّه طبرى، القرى لقاصد امالقرى، چاپ مصطفى سقا، بیروت (بیتا.)؛ (40) احمدبن عبدالحمید عباسى، كتاب عمدة الاخبار فى مدینة المختار، چاپ محمد طیب انصارى، (قاهره، بیتا.)؛ (41) عمرفاروق سیدرجب، المدن الحجازیة، (قاهره) 1981؛ (42) محمد عناقره، الحیاة الاقتصادیة فى الحجاز فى عصر دولةالممالیك: 648ـ923ه / 1250ـ 1517م، ریاض 1427/2006؛ (43) محمدبن احمد فاسى، شغاء الغرام بأخبار البلدالحرام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت 1405/ 1985؛ (44) همو، العقد الثمین فى تاریخ البلد الأمین، چاپ محمد عبدالقادر احمد عطا، بیروت 1419/ 1998؛ (45) قلقشندى؛ (46) ولادیمیر باریسوویچ لوتسكى، تاریخ الاقطار العربیة الحدیث، ترجمة عفیفه بستانى، مسكو 1971؛ (47) سلیمان عبدالغنى مالكى، بلاد الحجاز: منذبدایة عهدالاشراف حتى سقوط الخلافة العباسیة فى بغداد، ریاض 1403/ 1983؛ (48) محمد جمالالدین سرور، سیاسة الفاطمیین الخارجیة، (قاهره ?1393/ 1973)؛ (49) حسین مدرسى طباطبائى، زمین در فقه اسلامى، تهران 1362ش؛ (50) ابوبكربن حسین مراغى، تحقیقالنصرة بتلخیص معالم دارالهجرة، چاپ عبداللّهبن عبدالرحیم عسیلان، مدینه 1422/2002؛ (51) مقدسى؛ (52) احمدبن على مقریزى، السلوك لمعرفة دولالملوك، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/ 1997؛ (53) الموسوعة العربیة، دمشق: هیئة الموسوعةالعربیة، 1998ـ ؛ (54) الموسوعةالعربیةالعالمیة، ریاض: مؤسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزیع، 1419/1999؛ (55) ناجى معروف، المدارس الشرابیة ببغداد و واسط و مكة، بغداد 1385/1965؛ (56) ناصرخسرو، سفرنامه حكیم ناصرخسرو قبادیانیمروزى، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران1363ش؛ (57) محمدبن احمد نهروالى، كتابالاعلام باعلام بیتاللّه الحرام، چاپ على محمد عمر، قاهره 1425/2004؛ (58) عبداللّه ولیعى، «البنیة الجیولوجیة و التضاریس»، در الموسوعة الجغرافیة للعالم الاسلامى، همان؛ (59) یاقوت حموى؛ (60) یعقوبى، البلدان؛ (61) مییمانى، مهدالاسلام: البحث عنالهویة الحجازیة، ترجمة غاده حیدر، بیروت 2005؛
(62) Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952- 1966; (63) EI2, s.v. "Al-Hidjaz" (by G. Rentz); (64) The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.