حارثبن عبداللّه همْدانى ، تابعى كوفى و از اصحاب على علیهالسلام. نسب كامل وى حارثبن عبداللّهبن كعببن اسدبن خالد (یخلُد)بن حوث است (ابنسعد، ج 6، ص 168؛ طبرى، ص 662). نام او را حرث نیز ضبط كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنحنبل، مسند، ج 1، ص 91، 107، 133، 464؛ نیز رجوع کنید به شافعى، ج 7، ص 14، كه از حرث اعور نام برده اما او را مجهول خوانده است؛ مسلمبن حجاج، كتاب الكنى، ص 116؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به شوشترى، قاموسالرجال، ج 3، ص 11ـ13). در برخى منابع نام پدر وى عبید آمده است (رجوع کنید به بخارى، كتاب التاریخ الكبیر، ج 1، قسم 2، ص 273؛ همو، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 184؛ ابنابیحاتم، ج 3، ص 78)، كنیه حارث، ابوزهیر بود (یحییبن معین، روایت دورى، ج 1، ص 218؛ بخارى، كتاب التاریخ الكبیر؛ مسلمبن حجاج، كتاب الكنى، همانجاها) و چون فقط یك چشم داشت به اَعوَر شهرت یافت (سمعانى، ج 1، ص 192). در منابع گاه از حارث اعور، بدون ذكر نام پدرش، یاد شده كه موجب گردیده است برخى رجالیان او را حارثبن قیس، برخى حارثبن عبداللّه و برخى حارثبن غیث بدانند، هر چند كه به ظن قوى حارث اعور همان حارثبن عبداللّه اعور است (رجوع کنید به مامقانى، ج 17، ص 50ـ60؛ شوشترى، قاموسالرجال، ج 3، ص 13، 47ـ48؛ نیز رجوع کنید به علامه حلّى، ص122ـ123؛ تفرشى، ج 1، ص 381، 388ـ 389؛ قهپائى، ج 2، ص 68؛ امین، ج 4، ص 301).
حارث به شاخه حوث از قبیله هَمدان* منسوب است (ابنكلبى، ج 2، ص 251؛ نیز رجوع کنید به ابنسعد؛ طبرى، همانجاها؛ شوشترى، قاموسالرجال، ج 3، ص 14؛ قس بخارى، التاریخ الصغیر، همانجا: خونى؛ مِزّى، ج 5، ص :245 حوتى، كه هر دو خطا به نظر میرسد). برخى نیز او را خارَفى/ خارِفى دانستهاند (رجوع کنید به بخارى، كتاب التاریخ الكبیر؛ ابنابیحاتم، همانجاها؛ سمعانى، ج 2، ص 305؛ مزّى، ج 5، ص 244)، كه ظاهرآ تصحیف حوثى است (شوشترى، قاموسالرجال، ج 3، ص 11؛ مدرسى طباطبائى، ج 1، ص 45)؛ چه، خارف تیره دیگرى از قبیله همدان است (رجوع کنید به ابنكلبى، همانجا). نسبت خارفى در برخى منابع رجالى شیعى به حالقى یا حالفى تصحیف شده است (رجوع کنید به طوسى، 1415، ص60؛ نیز رجوع کنید به خوئى، ج 4، ص210). مزّى (ج 5، ص 245)، به خطا، از یحییبن معین نقل كرده است كه برخى اصل حارث را نه از همْدان بلكه از ایران میدانستند، زیرا در تاریخ یحییبن معین (روایت دورى، ج 1، ص 359) این مطلب درباره مُرّه همدانى گفته شده است. مدرسى طباطبائى (همانجا) نیز، بر مبناى همین خطا، چنین نتیجه گرفته كه ذكر حارث در كتاب تاریخ جرجان حمزةبن یوسف سهمى (ص200) با نسبت جرجانى، تحریف نسب او (حوثى) بوده است.
قبیله همدان از قبایل یمنى بودند كه پس از تأسیس شهر كوفه در سال 17 هجرى به این شهر كوچانده شدند و در آنجا سكنا گزیدند (رجوع کنید به سمعانى، ج 5، ص 647؛ نیز رجوع کنید به نشار، ج 3، ص 217)؛ ازاینرو، تا پیش از این زمان، اطلاعى از سوانح حیات حارث در اختیار نداریم. ابنسعد (همانجا) نام حارث را در طبقه نخست تابعین كوفه آورده است. حارث از امیر مؤمنان على علیهالسلام، عبداللّهبن مسعود و زیدبن ثابت حدیث نقل كرده است (همانجا؛ مزّى، همانجا). ابواسحاق سَبیعى همْدانى، ضحاكبن مزاحم، عامر شَعْبى، عطاءبن ابیرباح و سعیدبن عمرو (برادرزاده حارث) از او حدیث نقل كردهاند (مزّى، همانجا). در منابع اهلسنّت گفته شده است كه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از حارث اعور درباره احادیث پدرشان سؤال میكردند (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ طبرى، ص 662ـ 663؛ ابنابیحاتم، ج 3، ص 79؛ سهمى، ص 559). ابنشاذان (ص 468ـ470) به نقد این گزارشها پرداخته است. بهعلاوه، طوسى (1415، ص 94) نام حارث را در میان اصحاب امام حسن علیهالسلام نیز آورده است. در تفسیر فرات كوفى (ص 563) نیز روایتى از وى به نقل از امام حسین علیهالسلام آمده است.
حارث از اصحاب خاص امام على علیهالسلام (رجوع کنید به برقى، ص 4؛ طوسى، 1415، ص60) و از نخستین بیعتكنندگان با وى در مدینه بوده (طبرى، ص 662؛ مفید، 1374ش، ص 109) و آن حضرت وى را در زمره ده یار معتمد خود برشمرده است (رجوع کنید به ابنطاووس، ص 174). ابنقتیبه (ص 624) نیز نام حارث را در صدر اسامى شیعیان آورده است. از او به عنوان پرچمْدارِ (صاحب رایة) على علیهالسلام نیز یاد شده است (رجوع کنید به سهمى، ص200؛ اخطب خوارزم، ص 89). همچنین گفتهاند كه حضرت على هنگام فراخواندن لشكریان خود، از حارث میخواست كه آنان را فرا بخواند (رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص 121، 143؛ بلاذرى، ج 2، ص 205، 344؛ ابناعثم كوفى، ج 2، ص 544). حارث محبت و علاقه ویژهاى به على علیهالسلام داشته (ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 387) تا جایى كه ابنحِبّان (ج 1، ص 222) او را از شیعیان تندرو دانسته است. در منابع شیعى گزارش گفتگوى وى و على علیهالسلام در این باره نقل شده است (رجوع کنید به مفید، 1403، ص 3ـ7؛ طوسى، 1414، ص 625ـ627). براساس روایتى، حارث محبت و شیفتگى فراوان خود را به حضرت على ابراز كرده و حضرت نیز در پاسخ فرموده است: «هر بندهاى كه مرا دوست داشته باشد در هنگام مرگ مرا به گونهاى كه دوست دارد، میبیند و كسى كه مرا دشمن بدارد، در هنگام مرگ مرا به گونهاى كه دوست ندارد، میبیند» (رجوع کنید به كشى، ص 88ـ89؛ ابنشهر آشوب، ج 3، ص 258؛ براى روایات مشابه رجوع کنید به ابنبابویه، 1362ش، ج 1، ص 334ـ335؛ مفید، 1403، ص 271؛ طوسى، 1414، ص 34، 48؛ قطب راوندى، ص 249). سیداسماعیلبن محمد حِمیرى این مضمون را به شعر درآورده است (حمیرى، ص 327ـ328؛ نیز رجوع کنید به مفید، 1403، ص 7؛ طوسى، 1414، ص 627؛ قس ابنابیالحدید، ج 1، ص 299، كه آن را به حضرت على نسبت داده است). این روایت و ابیات «سیدحمیرى*» در میان شیعیان رواج بسیارى دارد و در موضوع دیدار شیعیان با امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهمالسلام به هنگام احتضار، به آن استشهاد میشود (براى نمونه رجوع کنید به مفید، 1414الف، ص 73ـ74؛ علمالهدى، ج 3، ص 133ـ134؛ ابن ابیالحدید، ج 1، ص 299؛ حلّى، ص 13ـ14).
برخى منابع رجالى اهلسنّت، حارث را در شمار ثقات آوردهاند (رجوع کنید به یحییبن معین، روایت دورى، ج 1، ص 265؛ همو، روایت دارمى، ص90؛ عجلى، ج 1، ص 278؛ ابنشاهین، ص 71ـ72؛ قس یحییبن معین، روایت دارمى، ص 91، كه دارمى از تغییر رأى یحییبن معین درباره حارث خبر داده است)، اما برخى وى را ضعیف دانسته و در وثاقتش تردید كردهاند (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ بخارى، كتاب الضعفاء الصغیر، ص 32؛ نسائى، ص 77؛ ابوزُرعه رازى، ص 606؛ ابنابیحاتم، ج 1، ص 78ـ79؛ دارقطنى، 1406، ص 153؛ ابنجوزى، ج 1، ص 181ـ182). مهمترین عامل جرح حارث، عبارات عامربن شراحیل شعبى، تابعى معاصر حارث، است كه با اینكه از حارث روایت كرده، تأكید نموده كه وى كذاب است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، كتاب التاریخ الكبیر، ج 3، قسم 2، ص 482؛ همو، التاریخ الصغیر، همانجا؛ عقیلى، سفر1، ص 208؛ ذهبى، 1963ـ1964، ج 1، ص 435). چنانكه گفته شده بخارى و مسلمبن حجاج، به دلیل طعن شعبى بر حارث، روایات او را نیاوردهاند (ابنخلّكان، ج 2، ص 339). درباره اینگونه اظهارنظرهاى شعبى و در عین حال نقل روایت او از حارث، توجیهاتى آوردهاند، از جمله اینكه حارث در نقل دروغ نمیگفته بلكه «عقاید نادرست» داشته (ابنشاهین، ص 72؛ سهمى، همانجا) یا اینكه در سخنان روزمره دروغ میگفته اما در نقل حدیث و راستگو بود (خطیب عمرى، ص 179) یا اینكه به سهو دروغ میگفته است نه به عمد (ذهبى، 1401ـ1409، ج 4، ص 153). گفتنى است كه شعبى، عثمانیمذهب و با عقیده به امامت على علیهالسلام و حتى موالات آن حضرت مخالف بوده است (رجوع کنید به كشى، ص 89؛ طبرى آملى، ص 183ـ184؛ مفید، 1414ب، ص 216ـ217). ابنعبدالبرّ (همانجا) تصریح كرده كه از حارث دروغى گزارش نشده است، اما وى به سبب محبت شدیدش به حضرت على و تفضیل او بر دیگران، مورد ملامت بوده و از همینرو شعبى او را تكذیب كرده، چرا كه شعبى معتقد به تفضیل ابوبكر بوده و او را اولین ایمانآورنده به پیامبر اكرم میدانسته است. عبدالعزیزبن محمد حسینى غمارى، از علماى معاصر مراكش، دو كتاب الباحث عن علل الطعن فى الحارث (قم 1420) و بیان نَكث الناكِث المُتَعَدى بتضعیف الحارث (قم 1420) را در اثبات وثاقت حارث اعور و رد شبهات وارد شده در این باره نگاشته است.
ذهبى (1401ـ1409، ج 4، ص 152؛ همو، 1963ـ1964، ج 1، ص 437) از حارث با عناوینى چون علامه، فقیه، امام و كثیرالعلم یاد كرده است (نیز رجوع کنید به مزّى، ج 5، ص 252). حارث را حاذق در علم حساب و نیز فرایض (نحوه محاسبه و تقسیم تركه میت میان ورثه) دانسته (رجوع کنید به ابنعساكر، ج 24، ص100؛ مزّى، ج 5، ص 249، 252) و حافظهاش را ستودهاند (ابنشاهین، ص 71ـ72). یعقوبى (ج 2، ص 214) او را در زمره اصحاب دانشمند على علیهالسلام برشمرده و ابنسیرین او را در شمار پنج عالم و فقیه سرشناس كوفه نامبرده است (رجوع کنید به وكیع، ص380؛ ابنعدى، ج 2، ص 186؛ نیز رجوع کنید به مزّى، ج 5، ص 252). همچنین او را از اصحاب ابنمسعود دانستهاند (رجوع کنید به یحییبن معین، روایت دورى، ج 1، ص220؛ بخارى، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 176؛ ذهبى، 1963ـ1964، همانجا). عباراتى مبهم از حارث درباره یادگیرى قرآن نقل شده است، مانند اینكه «من قرآن را در سه سال و وحى را در دو سال آموختم» (تعلّمت القرآن فى ثلاث سنین و الوحى فى سنتین؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، ج 1، ص 15؛ مزّى، ج 5، ص 247) یا در پاسخ به كسى كه گفته بود قرآن را در دو سال آموخته است، گفته بود : «قرآن آسان است، وحى دشوارتر است» (القرآن هَینٌ، الوحىُ اَشدُّ؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، ج 1، ص 14ـ15). این عبارت، به سبب ابهام، در كتابهاى غریبالحدیث بررسى و از آن تفاسیر مختلفى شده است. برخى مقصود از قرآن را قرائت قرآن و مقصود از وحى را كتابت آن دانستهاند (زمخشرى، ج 3، ص90؛ ابناثیر، ذیل «وحى»؛ نیز رجوع کنید به نووى، ج 1، ص 99)، اما شوشترى (قاموسالرجال، ج 3، ص40) مراد از وحى را تفسیر و شأن نزول آیات قرآن، و سیدمحسن امین (ج 4، ص 367) وحى را حدیث معنا كردهاند.
حارث اعور احادیث و خطبههاى امیرمؤمنان را مكتوب میكرده است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 141ـ142؛ ابنبابویه، 1357ش، ص 31ـ34). به نوشته شوشترى (بهجالصباغة، ج 1، ص 6)، او نخستین گردآورنده خطبههاى امام على علیهالسلام است. در گزارشى آمده است كه حارث به تشویق حضرت على اوراقى خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیارى از آن حضرت در آن نوشت (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا). در منابع از حارث به عنوان صاحب كتب یاد شده و به كتاب (رجوع کنید به ابنحنبل، الجامع فى العلل و المعرفة، ج 2، ص 257؛ عقیلى، سفر3، ص 58؛ ابنابیحاتم، ج6، ص 26) یا صحیفه (رجوع کنید به ابوداوود، 1418، ج 2، ص 145) حارث اشاره شده است. روایات بسیارى به نقل از وى در كتابهاى شیعه و اهل سنّت آمده است. این روایات، كه عمومآ به نقل از على علیهالسلام است، موضوعات و مباحث مختلف اعتقادى، احكام فقهى، تفسیر و اخلاق را در برمیگیرد. مدرسى طباطبائى (ج 1، ص 46ـ57) فهرستى از منابعى را كه روایات حارث در آنها نقل شده، فراهم آورده است.
علاوه بر مُسنَد ابنحنبل و سنن دارِمى، در چهار كتاب از كتب ششگانه اهل سنّت از وى حدیث نقل شده است (مِزّى، ج 5، ص 253؛ نیز رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، همانجا).
كتاب المسائل التى أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودى نیز به حارث اعور منسوب است. به گفته طوسى (1420، ص 319)، عمروبن میمون مطالب این كتاب را به واسطه ابواسحاق سَبیعى از حارث از على علیهالسلام نقل كرده است. متن این رساله را ابنبابویه با سندى دیگر در كتاب الخصال (ج 2، ص 364ـ382) آورده است. در این رساله، ماجراى پرسش سركرده یهودیان از على علیهالسلام درباره اینكه آیا وى وصى پیامبر اكرم است، آمده و این وصایت و شرایط و مراحل آن اثبات شده است (نیز رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج 1، ص 59، كه این كتاب را یك جزوه تبلیغى شیعى متعلق به اواخر دوران اموى تلقى كرده است).
مهمترین راوى حارث اعور، ابواسحاق سبیعى* است. به گفته ابنحنبل، ابواسحاق پس از درگذشت حارث با بیوه او ازدواج كرد و به این ترتیب به كتابها و نوشتههاى حدیثى حارث دست یافت (رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، ج 5، ص 398؛ همو، 1424، ج 3، ص 474)؛ از همینرو در منابع اهل سنّت آمده كه ابواسحاق فقط چهار روایت از حارث شنیده (رجوع کنید به بخارى، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 184؛ ابوداوود، 1417، ص 31؛ ابنابیحاتم، ج 1، ص 132، 148) و بقیه را از نگاشتههاى او نقل كرده است (عجلى، ج 2، ص 179؛ براى فهرستى از روایات او از حارث رجوع کنید به یوسف ازبك، ج 1، ص 305ـ428)، همچنانكه روایات خِلاسبن عمرو هَجَرى (رجوع کنید به یوسف ازبك، ج 2، ص 849ـ863) و عبدالاعلیبن عامر ثعلبى (رجوع کنید به همان، ج 5، ص 1967ـ1976) از امام على علیهالسلام را برگرفته از كتاب حارث میدانند (رجوع کنید به ابنحنبل، الجامع فى العلل و معرفةالرجال، همانجا؛ ابوداوود، 1418، ج 2، ص 145؛ عقیلى، همانجا؛ ابنابیحاتم، ج 6، ص 26). در شمارى از روایات، ابواسحاق سبیعى به واسطه دیگران از حارث روایت كرده كه حاكى از شفاهى بودن است نه نقل از كتاب حارث (براى نمونه رجوع کنید به شافعى، ج 7، ص 199؛ صنعانى، ج 4، ص 256، 282؛ عقیلى، سفر4، ص 11). سلسله سند «ابواسحاق از حارث از على علیهالسلام» زنجیره حدیثى مشهورى است كه برخى جاعلان، خصوصآ عثمانیه در مناظرات فرقهاى خود با شیعیان، از این شهرت سود جسته و مطالب مجعول خود را با آن رواج دادهاند (مدرسى طباطبائى، ج 1، ص 57ـ58).
بهجز سبیعى، راویان بسیارى از طریق حارث روایات امام على را شنیدهاند، كه از آن جملهاند ابراهیمبن یزید نخعى* و سعیدبن فیروز ابوالبخترى* (براى فهرست كامل این راویان و روایات آنان رجوع کنید به یوسف ازبك، ج 1، ص 305ـ432، ج 2، ص 433ـ 467). حارث در دوران خلافت عثمانبن عفّان (23ـ 35)، مبارزات سیاسى گستردهاى داشته است. وى از اعضاى گروه قرّاء در كوفه بهشمار میآمد كه به سركردگى مالك اشتر نخعى با سعیدبن عاص (عامل عثمان در كوفه) مخالفت میكردند (رجوع کنید به بلاذرى، ج 5، ص150). آنان بر سعیدبن عاص شوریدند و به مدینه رفتند و از عثمان خواستار عزل وى شدند (ابنسعد، ج 5، ص 32ـ33؛ ابناعثم كوفى، ج 2، ص 386). همین مخالفتها موجب شد كه عثمان آنان را به شام تبعید كند (ابناعثم كوفى، همانجا؛ درباره حوادثى كه در شام براى آنان رخ داد رجوع کنید به بلاذرى، ج 5، ص 154ـ155). با این همه، او در وقایعى كه به قتل عثمان انجامید نیز در مدینه حضور داشت (مفید، 1374ش، ص 109).
حارث اعور در سال 65، در دوران عبداللّهبن زبیر، در كوفه درگذشت (ابنسعد، ج 6، ص 169؛ طبرى، ص 663؛ قس مسعودى، ج 3، ص 297، كه درگذشت او را سال 66 و همزمان با قیام توّابین ذكر كرده است). بنابه وصیت حارث، عبداللّهبن یزید خطمى (عامل ابنزبیر در كوفه) بر پیكر وى نماز گزارد (ابنسعد، همانجا؛ بخارى، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 183؛ طبرى، همانجا)؛ این امر میتواند حاكى از همراهى حارث با زبیریان و اعتراض او به امویان باشد.
از خاندان و فرزندان حارث اطلاع چندانى در دست نیست. ابنعساكر (ج 34، ص 265)، به نقل از واقدى، از فردى به نام عبدالرحمانبن حارثبن عبداللّه همدانى كوفى یاد كرده كه در سال 43 هجرى، به همراه عبدالرحمانبن خالدبن ولید، در فتوحات شركت داشته و چون از خبرهترین افراد در حساب بوده است، او را بر كار غنایم گمارده بودند. او سهمى را كه از غنایم برایش در نظر گرفته بودند نپذیرفت. ظاهرآ این فرد پسر حارث بوده و اوصافى كه از او ذكر شده، از جمله اینكه بر علم حساب تسلط داشته، شاهدى بر این مدعاست. همچنین سعیدبن عمرو (برادرزاده حارث) یكى از راویان وى بوده است (رجوع کنید به دارقطنى، 1405، ج 3، ص 137؛ مزّى، ج 5، ص 245). یكى از نوادگان او، به نام حارثبن محمدبن حارث، نیز از راویان شیعه بوده است (رجوع کنید به ابنبسطام، ص 58؛ مجلسى، ج 59، ص 122). شیخبهائى و پدر وى، كه از نسل حارث بودهاند، به حارثى و همْدانى ملقب شدهاند (رجوع کنید به بهاءالدین عاملى*؛ حارثى*، حسینبن عبدالصمد).
منابع : (1) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (2) ابنابیحاتم، كتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دكن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (3) ابناثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛ (4) ابناعثم كوفى، كتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت 1411/1991؛ (5) ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم [? 1357ش[؛ (6) همو، كتاب الخصال، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1362ش؛ (7) ابنبسطام (حسینبن بسطام) و ابنبسطام (عبداللّهبن بسطام)، طب الائمة علیهمالسلام، نجف ( 1385)، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (8) ابنجوزى، كتاب الضعفاء و المتروكین، چاپ ابوالفداء عبداللّه قاضى، بیروت 1406/1986؛ (9) ابنحِبّان، كتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروكین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب 1395ـ1396/ 1975ـ1976؛ (10) ابنحنبل، الجامع فى العلل و معرفة الرجال، چاپ محمدحسام بیضون، بیروت 1410/ 1990؛ (11) همو، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛ (12) ابنخلّكان؛ (13) ابنسعد (بیروت)؛ (14) ابنشاذان، الایضاح، چاپ جلالالدین محدث ارموى، تهران 1363ش؛ (15) ابنشاهین، تاریخ أسماء الثقات، چاپ صبحى سامرائى، كویت 1404/ 1984؛ (16) ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، چاپ یوسف بقاعى، قم 1385ش؛ (17) ابنطاووس، كشف المَحَجَّة لثمرة المُهْجَة، نجف 1370/1951؛ (18) ابنعبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغى فى روایته و حمله، بیروت 1418/1997؛ (19) ابنعدى، الكامل فى ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زكار، بیروت 1409/ 1988؛ (20) ابنعساكر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ على شیرى، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ (21) ابنقتیبه، المعارف، چاپ محمداسماعیل عبداللّه صاوى، بیروت 1390/1970؛ (22) ابنكلبى، نسب مَعَدّ و الیمن الكبیر، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق 1408/1988؛ (23) سلیمانبن اشعث ابوداوود، رسالة أبى داود إلى أهل مكة فى وصف سُنَنِهِ، چاپ محمدبن لطفى صبّاغ، بیروت 1417/1997؛ (24) همو، سؤالات أبیعبید الآجرى أباداود سلیمانبن الأشعث السجستانى، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، بیروت 1418/1997؛ (25) ابوزُرعه رازى، كتاب الضعفاء لابى زرعة الرازى و اجوبته على اسئلة البرذعى، در سعدى هاشمى، ابوزرعة الرازى و جهوده فى السنة النبویة، باب 2، مدینه 1409/1989؛ (26) موفقبن احمد اخطب خوارزم، المناقب، چاپ مالك محمودى، قم 1414؛ (27) امین؛ (28) محمدبن اسماعیل بخارى، التاریخ الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ (29) همو، كتاب التاریخ الكبیر، دیاربكر: المكتبة الاسلامیة، (بیتا.)؛ (30) همو، كتاب الضعفاء الصغیر، چاپ محمد ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ (31) احمدبن محمد برقى، كتاب الرجال، چاپ جلالالدین محدث ارموى، تهران 1342ش؛ (32) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق 1996ـ2000؛ (33) مصطفیبن حسین تفرشى، نقدالرجال، قم 1418؛ (34) حسنبن سلیمان حلّى، المحتضر، چاپ على أشرف، (بیجا): مكتبة الحیدریة، 1382ش؛ (35) اسماعیلبن محمد حمیرى، دیوان، چاپ شاكر هادى شكر، بیروت (بیتا.)؛ (36) محمدبن عبداللّه خطیب عمرى، الإكمال فى اسماء الرجال، چاپ محمد عبداللّه انصارى، قم: مؤسسة اهل بیت علیهمالسلام، (بیتا.)؛ (37) خوئى؛ (38) علیبن عمر دارقطنى، العلل الواردة فى الاحادیث النبویة، ریاض 1405/1985؛ (39) همو، كتاب الضُعفاء و المتروكین، چاپ صبحى بدرى سامرائى، بیروت 1406/ 1986؛ (40) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت 1424/2003؛ (41) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ (42) همو، میزانالاعتدال فى نقدالرجال، چاپ علیمحمد بجاوى، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (43) محمودبن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، بیروت 1417/ 1996؛ (44) سمعانى؛ (45) حمزةبن یوسف سهمى، تاریخ جرجان، چاپ محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد، دكن 1387/1967؛ (46) محمدبن ادریس شافعى، الامّ، بیروت 1403/1983؛ (47) محمدتقى شوشترى، بَهجالصباغة فى شرح نهجالبلاغة، ج 1، تهران : مكتبةالصدر، (بیتا.)؛ (48) همو، قاموسالرجال، قم 1410ـ1424؛ (49) عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت 1403/1983؛ (50) محمدبن جریر طبرى، «المنتخب من كتاب ذیل المذیل من تاریخ الصحابة و التابعین»، در ذیول تاریخ الطبرى، ج 11، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ( 1977)؛ (51) محمدبن جریر طبرى آملى، المسترشد فى امامة امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام، چاپ احمد محمودى، قم [? 1415[؛ (52) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم 1414؛ (53) همو، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم 1415؛ (54) همو، فهرست كتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم 1420؛ (55) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفةالثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه 1405/1985؛ (56) محمدبن عمرو عقیلى، كتاب الضعفاء الكبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت 1418/1998؛ (57) حسنبن یوسف علامه حلّى، خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) 1417؛ (58) علیبن حسین علمالهدى، رسائل الشریف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، رساله :32 اجوبة مسائل متفرقة من الحدیث و غیره، قم 1405ـ1410؛ (59) سعیدبن هبةاللّه قطب راوندى، كتاب سلوة الحزین، المعروف ب الدعوات، قم 1407؛ (60) عنایةاللّه قهپائى، مجمعالرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان 1384ـ1387، چاپ افست قم (بیتا.)؛ (61) محمدبن عمر كشى، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد 1348ش؛ (62) كلینى؛ (63) فراتبن ابراهیم كوفى، تفسیر فرات الكوفى، چاپ محمدكاظم محمودى، تهران 1410/1990؛ (64) عبداللّه مامقانى، تنقیحالمقال فى علمالرجال، چاپ محییالدین مامقانى، قم 1423ـ؛ (65) مجلسى؛ (66) یوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الكمال فى اسماء الرجال، ج 5، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت 1405/1985؛ (67) مسعودى، مروج (بیروت)؛ (68) مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفكر، (بیتا.)؛ (69) همو، كتاب الكنى و الأسماء، دمشق 1404/1984؛ (70) محمدبن محمدمفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصارى، بیروت 1414الف/ 1993؛ (71) همو، الجمل و النُصرة لسید العترة فى حرب البصرة، چاپ على میرشریفى، قم 1374ش؛ (72) همو، الفصول المختارة، چاپ على میرشریفى، بیروت 1414ب/ 1993؛ (73) همو، كتاب الامالى، چاپ حسین استادولى و علیاكبر غفارى، قم 1403؛ (74) احمدبن على نسائى، كتاب الضعفاء و المتروكین، چاپ بوران ضناوى و كمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ (75) على سامى نشار، نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ج 3، قاهره ( 1996)؛ (76) نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛ (77) یحییبن شرف نووى، صحیح مسلم بشرح النووى، بیروت 1407/1987؛ (78) محمدبن خلف وكیع، اخبارالقضاة، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1422/2001؛ (79) یحییبن معین، تاریخ عثمانبن سعید الدارمى (200ـ280ه ) عن أبى زكریا یحییبن معین (158ـ233ه ) فى تجریح الرواة و تعدیلهم، چاپ احمدمحمد نورسیف، دمشق : دارالمأمون للتراث، (بیتا.)؛ (80) همو، تاریخ یحییبن معین، روایة عباسبن محمدبن حاتم دورى، چاپ عبداللّه احمدحسن، بیروت (بیتا.)؛ (81) یعقوبى، تاریخ؛ 82- یوسف ازبك، مسند علیبن ابیطالب رضیاللّهعنه، خَرَّجَ احادیثهُ علیرضابن عبداللّهبن علیرضا، دمشق 1416/1995؛
(83) Hossein Modarressi Tabataba'i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early shi`ite literature, vol.1, Oxford 2003.