حارِثبن حِلِّزَه یشْكُرى وائِلى ، از شاعران دوره جاهلیت عرب و یكى از سرایندگان معلّقات*. نام و نَسب او حارث بن حِلّزةبن مكروهبن بُدَید (ابنكلبى، ج 1، ص 563؛ آمدى، ص90)، مكروهبن یزید (ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 42) و مِكْرَزَةبن بُدید (بكرى، 1354، ج 2، ص 638) ذكر شده است. حارث از بنییشكر بود و یشكر فرزند بَكْربن وائل* (ابندُرَید، ج 2، ص 339ـ340؛ ابنعبدربّه، ج 3، ص 325ـ 326)؛ ازاینرو حارث، یشكرى و وائلى است. او از بزرگان قوم خود در عراق بود (بستانى، ج 1، ص 177؛ فرّوخ، ج 1، ص 151). اَصْمَعى (متوفى 216، ص 11) او را شاعرى فَحْل معرفى كرده و ابنسَلّام جُمَحى (متوفى 231؛ ص 127) حارث را در طبقه ششم شاعران فحل دوره جاهلى قرار داده است. شیخو (1989، قسم 2، ص 248، 423) با این استدلال كه مسیحیان در دوره جاهلیت، بزرگان خود را حارث مینامیدند، و قبیله بكر نیز مسیحى بودند، و طایفه یشكر نیز همان آیین را داشتند، نام حارثبن حلّزه را نیز در میان مسیحیان آورده است، ولى این نظر را نپذیرفته و آن را نقد كردهاند (رجوع کنید به اسد، ص 360). از زندگانى حارث اطلاع چندانى در دست نیست. كنیههاى او را ابوظُلَیم و ابوعُبَیده (رجوع کنید به شیخو، 1967، قسم 3، ص 416؛ مدرس تبریزى، ج 6، ص 395) و نام فرزندانش را مَذْعور، عَمْرو، و ظُلَیم ذكر كردهاند (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1386ـ 1387، ج 1، ص 197؛ میدانى، ج 2، ص 169؛ شیخو، 1967، قسم 3، ص420). حارثبن حلّزه را جزء مُعَمَّران (دیر زیستان) یاد كردهاند كه 150 سال زندگى كرد (رجوع کنید به شیخو، 1967، قسم 3، ص 417؛ فرّوخ، ج 1، ص 152). تاریخ درگذشت او را، با اختلاف، سال 520 میلادى، 560 میلادى و 570 میلادى گفتهاند (رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج 6، ص 397؛ د.ا.د.ترك، ذیل مادّه)، ولى قول مشهورتر 580 میلادى است (رجوع کنید به زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج 1، جزء1، ص 111؛ شیخو، 1967، قسم 3، ص 416؛ فرّوخ، همانجا).
عمده شهرت حارث بهسبب قصیدهاى است در بحر خفیف با مطلع «آذَنَتْنا بِبَینِها اَسماءُ/ رُبَّ ثاوٍ یمَلُّ مِنْهُ الثَّواءُ»، كه در 135 سالگى، در حضور حاكم حیره، عمروبن هند* (حك : 554ـ 574 یا 578 میلادى)، در دفاع از قبیله خود (بكر) در برابر قبیله تَغْلِب* و شاعر آن، عَمْروبن كُلْثوم* تَغْلبى، سرود. چون حارث به بَرَص (پیسى) مبتلا بود اجازه ندادند نزد حاكم حضور یابد و او از پسِ پرده (یا هفت پرده، به گفته ابنرَشیق، ج 1، ص 44) شعر خود را بالبداهه (رجوع کنید به ادامه مقاله) خواند. قصیده او چنان مقبول افتاد كه حاكم فرمان داد پرده را كنار زنند و حارث را در كنار خود جاى داد و به سود بكریان داورى كرد (براى تفصیل این واقعه رجوع کنید به ابنانبارى، ص 431ـ433؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 42ـ43؛ خطیب تبریزى، ص 368ـ370؛ ابنسلام جمحى؛ ابنقتیبه، همانجاها). منوچهرى دامغانى (ص140، بیت 1806) نیز با آوردن «آذَنَتْنا»، به این شعر اشاره كرده است.
برخى برآناند كه قصیده حارث ارتجالاً سروده شده است و حتى گفتهاند بزرگترین مطلبى كه ارتجالى گفته شده همین قصیده است (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1386ـ1387، ج 1، ص 197ـ198؛ ابنرشیق، ج 1، ص190). ابنمُعْتَز (متوفى 296) در شعرى كه در سیزده سالگى براى استادش، ابوالحسن دمشقى، فرستاد به ارتجالى بودن قصیده حارث اشاره كرده (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج 1، ص 266) و این بیانگر شهرت این مطلب در ادبیات عربى است. به گفته ابوعَمْرو شَیبانى* (متوفى 206)، اگر حارث این قصیده را در طول یك سال هم میگفت سرزنشى بر او نبود چه رسد به اینكه آن را ارتجالى سروده باشد (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 45)، ولى باتوجه به مطالبى كه در ضمن قصیده مطرح شده (رجوع کنید به ادامه مقاله) و شیوه استدلال، پذیرفتن ارتجالى سروده شدن قصیده، دشوار است و بسیارى از محققان نیز ارتجالى بودن آن را رد كردهاند (رجوع کنید به بستانى، ج 1، ص 179؛ نالینو، ص 75؛ طه حسین، ص 224). برخى وجود اِقْواء (یكى از عیوب قافیه) را در یك بیت قصیده حارث (رجوع کنید به حارثبن حلّزه، ص 29، بیت40)، نشانه ارتجالى بودن قصیده دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، همانجا) ولى به گفته طه حسین (همانجا)، اِقواء در بسیارى از قصیدههایى كه ارتجالى سروده نشدهاند نیز به چشم میخورد. این قصیده جزء مُعَلّقات سبع آمده است، ولى به نظر تئودور نولدكه سروده عمروبن كلثوم، كه بسیار مشهور و جزء معلّقات بود، حَمّاد راویه* را بر آن داشت تا بهسبب دوستیاش با قبیله بكر، قصیده حارث را نیز، كه در شهرت به پایه قصیده عمرو نمیرسید، جزء معلّقات قرار دهد (رجوع کنید به بروكلمان، ج 1، ص 67ـ68؛ د.ا.د.ترك، همانجا).
قصیده حارث داراى مضامین بسیارى است، از جمله تغزل و گریه بر فراق یار، وصف شتر، دفاع از حقوق قبیله بكر و بیان ستمهاى قبیله تغلب، بیان مفاخر قبیله بكر و زشتیها و رسواییهاى قبیله تغلب، مدح عمروبن هند و خدمات بكریان به وى (براى تفصیل رجوع کنید به بستانى، ج 1، ص 181ـ182). اغراض سیاسى در این قصیده كاملا مشهود، و قصیده از این حیث حائز اهمیت است (رجوع کنید به بروكلمان، ج 1، ص 57؛ نالینو، همانجا؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) تا بدانجا كه آن را بهترین نمونه شعر سیاسى و از شاهكارهاى ادبى در شعر خطابى دوران جاهلیت برشمردهاند، كه نشاندهنده قدرت بیان و هوشمندى سیاسى حارث است (بستانى، ج 1، ص180، 183). بهگفته ابنرشیق (ج 1، ص 43)، حارث مقام شعر را بلند گردانید. این قصیده ششمین یا هفتمین قصیده از معلّقات است و از دیرباز شرحهایى بر آن نگاشتهاند. از متقدمان، ابنانبارى (متوفى 328؛ ص 433ـ501، در 84 بیت)، ابوجعفر نَحّاس (متوفى 338؛ قسم 2، ص 541ـ610، در 85 بیت)، زوزنى (متوفى 484؛ ص 188ـ207، در 82 بیت) و خطیب تبریزى (متوفى 502؛ ص370ـ416، در 85 بیت)، و از معاصران احمدبن امین شِنْقیطى و بدرالدین نَعْسانى این قصیده را شرح كردهاند (رجوع کنید به د.ا.د.ترك، همانجا).
حارث از شاعران كمشعر است (رجوع کنید به سیوطى، ج 2، ص 487) و غیر از قصیده معلّقه، ابیات كمى از او در دست است (رجوع کنید به جرجیزیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، همانجا). ابوعُبَیدة (متوفى 209) وى را یكى از سه شاعرى دانسته است كه با داشتن یك قصیده بلند و نكو جزء بهترین شاعران هستند (رجوع کنید به ابنانبارى، ص 432؛ خطیب تبریزى، ص370)؛ ازاینرو، سیوطى (همانجا) حارث و چند شاعر دیگر را «اصحاب الواحدة» نامیده است. بیشتر سرودههاى حارث در فخر و حماسه است (فرّوخ، ج 1، ص 152) تا بدانجا كه در مَثَل گفتهاند: «اَفْخَرُمِنَ الحارِثبنِ حلّزة» (فخركنندهتر از حارثبن حلّزه؛ میدانى، ج 2، ص 471)، البته فخر حارث مبتنى بر حقایق تاریخى بوده است (بستانى، ج 1، ص 183). مضامین حِكْمى و حُسن تعلیل نیز در سرودههایش بهچشم میخورد و چون حارث میل به تعلیم و تهذیب داشته، مضمون سرودههایش نزدیك به سرودههاى شاعر جاهلى، زُهَیربن ابیسَلْمى*، بوده است (بروكلمان، ج 1، ص 103؛ فرّوخ، همانجا). برخى سرودههاى حارث، مَثَل شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، 1386ـ 1387، ج 1، ص 198). اشعار او از ارزش تاریخى و جغرافیایى نیز برخوردار است، زیرا در آنها به بسیارى از جنگها (ایامالعرب) و وقایع تاریخى اشاره شده و نام بسیارى از كوهها و جایها نیز در سرودههاى او آمده است (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 44ـ49؛ بكرى، 1364ـ1371، ج 4، فهرست، ص 1534).
حارث در سرودههاى خود از واژگانى استفاده كرده كه نشانه وجود كتابت در دوره جاهلى است (براى تفصیل رجوع کنید به شوقى ضیف، ص 139؛ اسد، ص 65، 81). وى از برخى واژگان كه در اصل فارسى بودهاند، همچون فارسیه، مَهارِق، جُناح، و فُرْس، نیز استفاده كرده است (براى نمونه رجوع کنید به حارثبن حلّزه، ص 34، بیت 60، ص 36، بیت 71، ص 37، بیت 74، ص 48، بیت 1؛ نیز رجوع کنید به جوالیقى، ص 291، 351؛ معین، ذیل «جُناح»).
مُفَضَّل ضَبّى (متوفى 168 یا 170) در المُفَضَّلیات (ص 132ـ134، 255ـ256، 430)، ابوعُباده بُحْتُرى (متوفى 284 یا 286) در دو باب از كتاب الحماسة (ص 157، 222) و ابوالفرج اصفهانى (متوفى 356) در كتاب الاغانى (ج 11، ص 41، 44ـ50)، ابیاتى از حارث آوردهاند. لغویان، نحویان و ادیبان بزرگ عرب به سرودههاى حارث استشهاد جستهاند؛ ابنعباس (متوفى 68) در پاسخ به پرسشهاى نافعبن اَزْرَق درباره واژگان قرآن، به بیتى از حارث استشهاد كرده است (رجوع کنید به مبرّد، 1356، ج 3، ص 964)؛ خلیلبن احمد فَراهیدى (متوفى 170 یا 175) در شرح واژگان، از سرودههاى حارث شاهد مثال آورده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 192، ذیل «كسع»، ج 5، ص 163، ذیل «نقل»)؛ ابنمنظور (متوفى 711) نیز 58 شاهد در لسانالعرب از حارث آورده است (سزگین، ج 2، جزء2، ص40). در مباحث نحوى نیز به سرودههاى حارث استشهاد شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنجنّى، ج 2، ص 112، 272؛ رضى استرآبادى، ج 1، ص 208، ج 2، ص 247ـ248؛ بغدادى، ج 1، ص 324ـ325). ابنقتیبه (متوفى 276) هم در معناى واژگان (رجوع کنید به 1343ـ1348، ج 1، جزء2، ص 95ـ96) و هم در برخى مباحث صرفى (رجوع کنید به 1382، ص310) از حارث شاهد آورده و ابنمعتزّ در مبحث استعاره بیتى را از حارث شاهد آورده است (رجوع کنید به ص10). در مباحث نقد ادبى نیز از برخى سرودههاى حارث انتقاد كردهاند (از جمله در مبحث ایجاز مُخِلّ یا اِخْلال رجوع کنید به مرزُبانى، ص 363ـ364؛ عسكرى، ص 42، 194). جاحظ در بحث از شنوایى شترمرغ و برخى معانى واژگان به سرودههاى حارث استشهاد كرده است (رجوع کنید به 1385ـ1389، ج 4، ص 388ـ389؛ همو، 1367، ج 2، ص 42، 106). مَیدانى (متوفى 518) نیز در شرح واژگان امثال به سرودههاى حارث استشهاد كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 137ـ138، 142، 169؛ براى دیگر استشهادها رجوع کنید به مبرّد، 1375، ص 84ـ85؛ بكرى، 1354، ج 1، ص 504، ج 2، ص820).
گوناگونى استفاده از اشعار حارث بیانگر جایگاه سرودههاى او در ادبیات عربى است، ولى در صحت انتساب برخى ابیات به حارث، بهویژه قصیده معلّقه او، سخت تردید وجود دارد (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا؛ سزگین، ج 2، جزء2، ص 39). جاحظ آنگاه كه ابیاتى از حارث میآورد، از قول ابوعبیده تصریح میكند كه ابیات حارث در این قطعه، همین چند بیت است و دیگر ابیاتى كه به نام حارث در این قطعه آمده ساختگى است (رجوع کنید به 1385ـ 1389، ج 3، ص 449ـ450). سیوطى (ج 2، ص 359، 362) در باب «معرفة التصحیف و التحریف»، در دو جا، به تحریف اشعار حارث اشاره كرده و صحیح آنها را آورده است و چون حارث و عمرو، هر دو، شاعران دربار حیره بودهاند (شوقى ضیف، ج 1، ص 46) و داستان سروده شدن معلّقه هر دو شاعر مربوط به یك واقعه بوده است، برخى آن دو را باهم سنجیده و درباره اصالت آنها داورى كردهاند (رجوع کنید به بستانى، ج 1، ص 182ـ183؛ بروكلمان، همانجا؛ طه حسین، ص 223ـ224). طه حسین (ص 225) هر دو قصیده را ناظر به اختلاف دو قبیله بكر و تغلب در دوره اسلامى میداند؛ ازاینرو هر دو قصیده، به اعتقاد او جعلى است. بستانى (ج 1، ص 180) نیز معتقد است كه حارث و عمرو هر دو 150 سال عمر كردهاند، كه نشئت گرفته از روحیه رقابت دو قبیله در بیان مفاخرات خود است؛ ازاینرو، به گفته بلاشر (ج 2، ص 252) باید در پذیرش ابیات معلّقه حارث احتیاط كرد. فرّوخ (همانجا) نیز سادگى و روانى ابیات معلّقه را دلیل برخى مبنى بر ساختگى بودن آن دانسته است.
باتوجه به پیشینه اشعار حارث و اینكه افرادى همچون ابنعباس، خلیلبن احمد و دیگران به آنها استشهاد كردهاند، نمیتوان در اصل سرودههاى حارث تردید داشت، ولى معلّقه حارث نیز، بهسان دیگر آثار ادبى، در طول تاریخ در معرض كاستیها و فزونیهایى قرار گرفته است. ابنندیم (ص180) جزء كارهاى ابوسعید سُكَّرى* (متوفى 275) از اشعار بنییشكر نام برده است و معلوم نیست كه سرودههاى حارث نیز در این مجموعه بوده است یا نه. از ابنسِكّیت* (متوفى 244) نیز به عنوان گردآورنده اشعار حارث نام برده شده (رجوع کنید به نجاشى، ص450)، ولى این مجموعه نیز به دست ما نرسیده، هرچند برخى گفتههاى ابنسكّیت راجع به احوال و اشعار حارث باقى مانده است (براى نمونه رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 11، ص 45، 49ـ50).
نخستین بار كرنكو نسخه خطى دیوان كوچك حارث را، كه متعلق به سده هفتم بود، در مجله المشرق (سال20، ش 8، 1922، ص 693ـ701) و سپس در همان سال بهطور مستقل در بیروت چاپ كرد (بروكلمان، همانجا؛ سزگین، ج 2، جزء2، ص40). دیوان حارث در 1348ش/1969 نیز با شرح هاشم طعان در بغداد بهچاپ رسید (د.ا.د.ترك؛ سزگین، همانجاها) و به عنوان بخشى از دیوان بنیبكر فیالجاهلیة (از ص 699ـ731) نیز چاپ شد (بابْتى، ص 93). امیل بدیع یعقوب دیوان حارث را، با ابیاتى افزونتر و شرح كامل ابیات، در 1370ش/ 1991 در بیروت چاپ كرد. مقالات مستقلى نیز درباره حارث و اشعارش تألیف شده است (براى تفصیل رجوع کنید به سزگین، ج 2، جزء2، ص 39ـ 40). معلّقه حارثبن حلّزه از 1235 تا 1376 (= 1336ش)/1820ـ1957 به لاتینى، آلمانى، فرانسوى، انگلیسى و تركى ترجمه و منتشر شده است (براى تفصیل رجوع کنید به د.اسلام؛ د.ا.د.ترك، همانجاها).
منابع : (1) حسنبن بشر آمدى، المؤتلف و المختلف فى اسماء الشعراء و كناهم و القابهم و انسابهم و بعض شعرهم، در محمدبن عمران مرزبانى، معجمالشعراء، چاپ ف. كرنكو، بیروت 1402/1982؛ (2) ابنانبارى، شرح القصائدالسبع الطِّوالالجاهلیات، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1969؛ (3) ابنجنّى، الخصائص، چاپ محمدعلى نجار، (قاهره 1372ـ1376/ 1952ـ 1957)، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (4) ابندرید، كتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/ 1979؛ (5) ابنرشیق، العمدة فى محاسن الشعر و آدابه و نقده، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت 1401/1981؛ (6) ابنسلام جمحى، طبقات فحول الشعراء، چاپ محمود محمد شاكر، (قاهره 1952)؛ (7) ابنعبدربّه، العقدالفرید، چاپ على شیرى، بیروت 1408ـ1411/ 1988ـ1990؛ (8) ابنقتیبه، ادب الكاتب، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، مصر 1382/1963؛ (9) همو، الشعر و الشعراء، چاپ احمد محمد شاكر، (قاهره) 1386ـ1387/ 1966ـ1967؛ (10) همو، كتاب عیونالاخبار، قاهره 1343ـ1349/ 1925ـ1930؛ (11) ابنكلبى، جمهرةالنسب، ج 1، چاپ ناجى حسن، بیروت 1407/1986؛ (12) ابنمعتز، كتابالبدیع، چاپ كراتشكوفسكى، (لندن 1935)، چاپ افست بیروت 1402/1982؛ (13) ابنندیم (تهران)؛ (14) ابوالفرج اصفهانى؛ (15) ناصرالدین اسد، مصادر الشعر الجاهلى و قیمتها التاریخیة، بیروت 1988؛ (16) عبدالملكبن قریب اصمعى، كتاب فحولة الشعراء، چاپ چارلز تورّى، بیروت 1400/1980؛ (17) عزیزة فوال بابتى، معجم الشعراء الجاهلیین، بیروت 1998؛ (18) ولیدبن عبید بحترى، كتابالحماسة، چاپ لویس شیخو، بیروت 1910؛ (19) كارل بروكلمان، تاریخ الادبالعربى، ج 1، نقله الى العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره 1974؛ (20) بطرس بستانى، ادباء العرب، بیروت 1988ـ1990؛ (21) عبدالقادربن عمر بغدادى، خزانةالادب و لبلباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 1، قاهره 1979؛ (22) عبداللّهبن عبدالعزیز بكرى، سمطاللالى، چاپ عبدالعزیز میمنى، (قاهره) 1354/1936؛ (23) همو، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقا، قاهره 1364ـ1371/ 1945ـ1951؛ (24) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت [? 1367/ 1948[؛ (25) همو، كتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر[? 1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (26) ابومنصور جوالیقى، المعرب منالكلام الاعجمى على حروف المعجم، چاپ احمد محمد شاكر، مصر 1389/1969؛ (27) حارثبن حلّزه، دیوان، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1411/1911؛ (28) یحییبن على خطیب تبریزى، شرح القصائد العشر، چاپ فخرالدین قباوه، حلب 1393/1973؛ (29) خلیلبن احمد، كتابالعین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1405؛ (30) محمدبن حسن رضیالدین استرآبادى، شرح الرضى على الكافیة، چاپ یوسف حسن عمر، (بیجا): جامعة قاریونس، 1398/1978؛ (31) حسینبن احمد زوزنى، شرح المعلقات السبع، (قاهره) 1387/1968؛ (32) جرجیزیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت 1978؛ (33) همو، العرب قبلالاسلام، چاپ حسین مؤنس، قاهره (بیتا.)؛ (34) فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى، ج 2، جزء2، نقله الى العربیة محمود فهمى حجازى، ریاض 1403/1983؛ (35) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، المزهر فى علوم اللغة و انواعها، چاپ محمد احمد جادمولى، على محمد بجاوى، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بیتا.)؛ (36) شوقى ضیف، تاریخالادب العربى، ج :1 العصرالجاهلى، قاهره ( 1977)؛ (37) لویس شیخو، شعراء النصرانیة قبل الاسلام، بیروت 1967؛ (38) همو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة، بیروت 1989؛ (39) طه حسین، فى الادب الجاهلى، قاهره 1968؛ (40) حسنبن عبداللّه عسكرى، كتابالصناعتین: الكتابة و الشعر، چاپ على محمد بجاوى و محمد ابوالفضل ابراهیم، (قاهره) 1971؛ (41) عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربى، ج 1، بیروت 1984؛ (42) محمدبن یزید مبرّد، الفاضل، چاپ عبدالعزیز میمنى، قاهره 1375/1956؛ (43) همو، الكامل فى اللغة و الادب و النحو و التصریف، ج 3، چاپ احمد محمد شاكر، (قاهره) 1356/1937؛ (44) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانةالادب، تهران 1374ش؛ (45) محمدبن عمران مرزبانى، المُوَشَّح: مآخذ العلماء على الشعراء فى عدة انواع من صناعة الشعر، چاپ على محمد بجاوى، مصر 1965؛ (46) محمدمعین، فرهنگ فارسى، تهران 1381؛ (47) مُفَضَّل ضَبّى، المفضَّلیات، چاپ احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره[? 1383/ 1963[؛ (48) احمدبن قوص منوچهرى، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1347ش؛ (49) احمدبن محمد میدانى، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ (50) كارلو آلفونسو نالینو، تاریخ الآداب العربیة من الجاهلیة حتى عصر بنیامیة، چاپ مریم نالینو، قاهره 1970؛ (51) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم 1407؛ (52) احمدبن محمد نحاس، شرح القصائد التسع المشهورات، چاپ احمد خطاب، بغداد 1393/1973؛ (53) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛
(54) Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952-1966; (55) EI2, s.v. "Al-Harith b. Hilliza" (by Ch. Pellat); (56) TDVIA, s.v." Haris b. Hillize" (by Nasuhi Unal Karaarslan).