responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5651

 

حاج سیاح ، میرزا محمدعلى محلاتى، نویسنده سفرنامه و خاطرات و از روشنفكران دوره قاجار. وى كه به سبب سفر هجده ساله‌اش به گرد جهان و نیز سفر به سراسر ایران، به حاج سیاح معروف شده است، در 1252 در خانواده‌اى روستایى و اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش، ملا محمدرضا محلاتى، او را براى تحصیل به تهران فرستاد و عمویش، ملا محمد صادق، كه متمكن و اهل علم بود، وى را براى تكمیل تحصیلات راهى عتبات كرد. وى چند سالى در نجف و كربلا به تحصیل علوم قدیمه پرداخت و با اندیشمندانى كه از جاهاى گوناگون براى تدریس و تحصیل آمده بودند، آشنا شد. براثر این آشناییها، در اندیشه و نگرشش تحولى روى داد كه ظاهرآ مراحل بعدى زندگى او تحت تأثیر همین تحول بوده است (حاج سیاح، 1363ش، ص25؛ همو، 1359ش، ص5؛ همو، 1999، ص15).

دقیقآ معلوم نیست حاج‌سیاح چند سال و تا چه سطحى تحصیل‌كرد و چه‌وقت به‌زادگاه خود بازگشت. وی‌در 5صفر 1276 نزد عموى خود رفت (همو، 1363ش، همانجا). ظاهرآ، عمویش درصدد بود مقدمات وصلت دختر خود را با او فراهم كند، اما حاج سیاح به این گمان كه عمو قصد دارد بر او كفالت كند، ناگهان قصد سفر كرد (رجوع کنید به همو، 1359ش، ص 240). وى در آن هنگام 23 ساله بود و با دست خالى و پاى پیاده و بدون مقصدى مشخص، در 22 شوال1276 راهى سفرى ناشناخته و پرماجرا شد (همان، مقدمه حمید سیاح، ص1ـ2؛همو،1363ش، 25ـ26).

حاج سیاح ابتدا به تبریز رفت و به بازرگانانى كه راهى عراق عجم بودند، خود را هم‌سفر میرزا محمدعلى محلاتى معرفى و چنین وانمود كرد كه میرزا در میانه راه درگذشته است و از آنها خواست تا خبر مرگ او را به خانواده‌اش برسانند (همو، 1363ش، ص 41). به این ترتیب، حاج سیاح رشته پیوند با خانواده خود را برید و راهى قفقاز شد. وى مدتى در تفلیس ماند و از راه معلمى و مترجمى گذران كرد؛ تركى آذربایجانى، ارمنى و اندكى روسى آموخت و از آنجا به استانبول رفت. در استانبول، در مدرسه‌اى حجره‌اى گرفت و پس از آموختن تركى استانبولى و تكمیل كردن زبان ارمنى، فراگیرى زبان فرانسه را آغاز كرد (همان، ص 48ـ76). آشنایى با زبان فرانسه، شوق سیاحت پاریس را در او تشدید نمود. سرانجام از راه بالكان و شهرهاى مهم اروپاى مركزى و همچنان با پاى پیاده و هر وسیله‌اى كه فراهم می‌شد، وارد پاریس شد (همان، ص 81ـ 155). در آن وقت، ناپلئون سوم بر فرانسه حكومت می‌كرد و نمایشگاه بین‌المللى پاریس برپا بود (1283/1867)؛ حاج سیاح (1363ش، ص 163)از آن با عنوان «خزانه دنیا» یاد كرده و شگفتى خود را از غرایبى كه در آنجا دیده باز گفته است. وى سپس به لندن رفت، مدتى در آنجا ماند، انگلیسى آموخت و از دیدنیهاى انگلیس بازدید كرد (همان، ص194ـ 220). از انگلیس به كشورهاى دیگر اروپا سفر كرد و با پشتكارى عجیب و تحمل سختیها، شرح دیده‌هاى خود را به طور مرتب یادداشت نمود (رجوع کنید به همان، ص 220ـ 524). پس از آن، به پاریس و تورس‌رفت (همان، ص 524، 528). در سفرنامه، پس ازوصف كوتاهى از تورس، ناگهان مطلب قطع شده است و معلوم نیست حاج سیاح به نقاط دیگرى در اروپا سفر كرده است یا نه (رجوع کنید به همان، جاهاى متعدد؛ براى مسیر سفر او رجوع کنید به نقشه).

بخشهایی‌از زندگى حاج‌سیاح ناشناخته و موضوع فرضیه‌هاى مختلف بوده است. شرح سفرهاى حاج سیاح در امریكا و خاور دور ــكه دست‌نوشت آن را مؤلف این مقاله دیده است ــ نشان می‌دهد كه او از اروپا به امریكا رفته بوده است. وى در 1292، در سانفرانسیسكو شهروندى امریكا را پذیرفت و با گذرنامه امریكایى به ژاپن و چین رفت (فردوسى، 1371ش، ص1470) و از برمه، سیلان و هند هم دیدار كرد (حاج‌سیاح، 1359ش، ص5).

حاج سیاح در هند به دیدار آقاخانِ محلاتى* رفت و خبر زنده بودنش را محلاتیهایى كه در بمبئى بودند، به مادرش رساندند. مادرش در نامه‌اى به آقاخان، از او خواهش كرد پسرش را نزد وى بفرستد. آقاخان نامه را به حاج سیاح نشان داد و احوال او با خواندن نامه به كلى منقلب شد و احساس تكلیف كرد كه به دیدار مادر بشتابد (همو، 1359ش، ص 5ـ7). در 14 رجب 1294، پس از هجده سال سفر، از راه دریا به بوشهر رفت. ظاهرآ از بدو ورود یادداشت روزانه نوشته است؛ متن تدوین شده آن، كتاب خاطرات وى را (رجوع کنید به ادامه مقاله) تشكیل می‌دهد. وى از بوشهر به شیراز، اصفهان، كاشان و محلات رفت. وصف طبیعت‌ایران آن زمان، اوضاع اجتماعى سیاسى، چگونگى راهها، رگه‌هایى از زندگى طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسى، و چگونگى اداره دولتى در یادداشتهاى او موجود است. وى در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. او احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با قلمى مؤثر بیان كرده است (رجوع کنید به همان، ص 59 به بعد). حدود یك ماه بعد به تهران رفت. شمارى از رجال كه آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند. پاى نقل و گزارشهایش نشستند و عده‌اى هم به او اندرز یا هشدار دادند كه از آبادى و عدل و نظم فرنگستان و خرابى و بی‌نظمى ایران كلمه‌اى نگوید (همان، ص 71). پیش از آن نیز به وى گوشزد شده بود كه اگر در ایران حرف تمدن به زبان بیاورد، براى وى خطر جانى در پى دارد (همان، ص 20).

حاج سیاح را به حضور ناصرالدین شاه بردند. شاه از سفرهایش پرسید و همانجا در حضور وى، چند تن با حاج سیاح به زبانهاى مختلف صحبت كردند و وى را محك زدند. وى سكه‌هایى را كه از اكناف جهان آورده بود، عرضه كرد كه به موزه سلطنتى اهدا شد (همان، ص 72ـ73). پس از آن، شمار بیشترى از رجال به دیدنش رفتند. مدتى بعد، همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین میرزا سفرنامه او را خواست و حاج سیاح آن را نزد ملكه فرستاد (همان، ص 241). با توضیح حاج سیاح، به نظر می‌رسد كه یادداشتهاى سفر اروپا در آن وقت مدون بوده است. حاج سیاح پس از این دیدارها و آشناییها هیچ‌گونه مسئولیتى در حكومت نپذیرفت و به سیروسیاحت در ایران ادامه داد. بازهم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهاى دیگر سفر و مشاهدات خود را یادداشت كرد (رجوع کنید به همان، ص113ـ282).

حاج سیاح به هنگام اقامت در اصفهان، با ظل‌السلطان* آشنا و به او نزدیك شده بود (همان، ص 35 به بعد). ظل‌السلطان براى رسیدن به سلطنت از حاج سیاح و امثال او استفاده می‌كرد (رجوع کنید به همان، ص 278؛ محبوبى اردكانى، راهنماى كتاب، ش 5، ص 229). حاج سیاح كه از محیط پرتوطئه دربار و مناسبات سیاسى اطلاع دقیق نداشت، در 1303 سعى كرد مظفرالدین میرزا و ظل‌السلطان را آشتى دهد. كامران میرزا* (نایب‌السلطنه) كه خواستار اصلاح مناسبات دو برادرش نبود، كینه حاج سیاح را به دل گرفت؛ حتى امین‌السلطان (صدراعظم) به حاج سیاح هشدار داد كه كامران میرزا بر اثر این «جسارت» دشمن شده و در «كمین است» (حاج سیاح، 1359ش، ص 284؛ نیز رجوع کنید به ظهیرالدوله، 1367ش، ج 1، ص 12). در همان سال، سید جمال‌الدین اسدآبادى* به ایران آمد و در جریان دسیسه‌چینیهاى سیاسى برضد سید، حاج سیاح كه از جمله افراد نزدیك به او بود، مظنون قرار گرفت و در 1305 به مشهد تبعید شد (حاج سیاح، 1359ش، ص 298؛ براى مناسبات حاج سیاح و سید جمال‌الدین رجوع کنید به مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره سیدجمال‌الدین، ص 30، 110ـ112؛ رعنا حسینى، ص 78ـ 82). وى چهارده ماه در تبعید به سر برد و سپس به محلات رفت و به قول خودش، كم‌كم مذاق ایرانیان به دستش آمد و گوشه‌نشینى اختیار كرد (حاج سیاح، 1359ش، ص 320).

پس از سفر دوم سید جمال در 1307، همه كسانى كه به همفكرى و همكارى با او مظنون بودند، سركوب شدند و به دنبال انتشار اعلامیه‌هایى خطاب به شاه و علما و ملت، و دستگیرى میرزا رضا كرمانى*، حاج سیاح را نیز در رمضان 1308 بازداشت كردند (همان، ص 343 به بعد). كامران میرزا كه در پى كشف نام نویسندگان اعلامیه‌ها بود، شخصآ از او بازجویى كرد. گویا در آن جلسه، ناصرالدین شاه پشت پرده نشسته بوده است تا با گوش خود نام كسانى را بشنود كه در توزیع روزنامه قانون كه در لندن چاپ می‌شد، دست داشتند و آن را براى حاج سیاح می‌فرستادند (همان، ص 232، 349).

حاج سیاح براثر فشارها، چندبار اقدام به خودكشى كرد، اما موفق نشد. پس از حدود دو ماه مشقت، او را به همراه عده‌اى به زندان قزوین فرستادند (همان، ص 273، 354ـ356)، كه به گفته امین‌الدوله (ص 173) محبس مقصران سیاسى بود. حاج سیاح پس از 22 ماه حبس، چون تقصیرى جز خیرخواهى براى وى ثابت نشده بود (میرزاآقاخان كرمانى، ص 415) و براثر تحول اوضاع و وساطتهاى بسیار، در جمادی‌الآخره 1310 به همراه عده‌اى دیگر آزاد شد (براى تفصیل خاطرات ایام محبس رجوع کنید به حاج سیاح، 1359ش، ص 354ـ355، 422).

حاج‌سیاح پس از آزادى از زندان باز هم خود و خانواده‌اش را با تهدید روبه‌رو دید. وى در پى طرح شكایتى، به دفتر كامران میرزا احضار شد (همان، ص 438) و به سفارت امریكا در تهران پناه برد. مداخله سفارت امریكا در ماجراى حاج سیاح، به‌مراتب، گسترده‌تر از وساطتى ساده بود (براى جزئیات رجوع کنید به فردوسى، 1996، ص 253ـ254؛ همو، 1371ش، ص 1476ـ 1477؛ همو، 1380ش، ص304ـ329). پس از وساطت سفارت، به حاج سیاح امنیت جانى و مالى داده شد. او نیز به محلات رفت و به كشاورزى پرداخت (حاج سیاح، 1359ش، ص447). وى سال 1311 را در محلات گذراند. در 1312 به تهران بازگشت و با امین‌السلطان دیدار نمود (همان، ص 450ـ451).

در 1313، میرزا رضا كرمانى به تهران آمد. از خاطرات میرزا رضا برمی‌آید كه حاج سیاح از ورود او سخت مضطرب بوده است. از نوشته حاج‌سیاح نظر نامساعد او به میرزا و بیم از تندرویهاى او مشخص می‌شود. وى (1359ش، ص 453) به صراحت گفته كه فكر می‌كرده میرزا ممكن است كارى بكند كه اسباب زحمت جمعى كثیر گردد. حاج سیاح همچنین به سیدجعفر معین‌التولیه در حضرت عبدالعظیم نامه نوشت و خطر حضور میرزا را گوشزد كرد (همانجا). حاج سیاح سه روز پیش از قتل ناصرالدین شاه به امین‌السلطان نامه نوشته بود كه «میرزا رضا از اصحاب سید جمال در شهر است و خوش‌خیال نیست» (همان، ص 451ـ456؛ هدایت، ص 77). وى گرفتارى قبلى خود را نیز به واسطه تندروى میرزا رضا می‌دانست (حاج سیاح، 1359ش، ص 455). با قتل ناصرالدین شاه، مأموران به خانه حاج سیاح ریختند، اما نامه‌اى كه وى به اتابك نوشته بود، باعث نجاتش شد (همان، ص 461). با این حال، از متن بازجویى میرزا رضا كرمانى و سؤال صریح بازجو درباره حاج سیاح پیداست كه به همفكرى یا همكارى میرزارضا در قتل شاه مظنون بوده است (ظهیرالدوله، 1362ش، ص 90). اینكه بازجو بی‌مقدمه درباره حاج سیاح پرسیده، و پرسش او نشان‌دهنده درجه سوء ظن او بوده است.

حاج سیاح در دوره مظفرالدین شاه از مداخله در سیاست پرهیز می‌كرد (رجوع کنید به حاج سیاح، 1359ش، ص 512)، هر چند كه دیدارهایش با امین‌السلطان و گفتگوهاى آن دو (رجوع کنید به همان، ص 490، 494، 501) و دیدار با بسیارى از دولتمردان دیگر، دسترسى آسان او را به رأس هرم قدرت سیاسى در آن دوره نشان می‌دهد. وى در 1319 باز راهى سفر شد و از راه جنوب به جیبوتى و عربستان (همان، ص 517) و جمعآ نُه بار به مكه رفت (قزوینى، ص 109). وى از راه مصر به اروپا و از آنجا به روسیه و عثمانى رفت و در 1320 به ایران بازگشت (حاج سیاح، 1359ش، ص 514ـ525). از آن سال تا 1324 اطلاع درخورتوجهى درباره او، از كتاب خاطرات به دست نمی‌آید.

حاج سیاح در 1325، در دوره حكومت محمدعلى شاه، به روسیه سفر كرد (همان، ص 573). در 1326، ظاهرآ با مخالفان استبداد تماس مستقیم و مخفیانه داشت (رجوع کنید به همان، ص 596). در جریان استبداد صغیر* (1327) كه خود و خانواده‌اش را با تهدید از سوى محمدعلى شاه روبه‌رو دید، از دوستانش كمك خواست و به یارى یكى از نزدیكان كامران میرزا ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش، همایون، آسوده كرد (همان، ص 610). وى در واقعه قیام بختیاریها، از سوى مشروطه‌خواهان پیامى نزد علیقلى (سردار اسعد) بختیارى* برد و او را به عزیمت به سوى تهران ترغیب كرد (همان، ص 620). چند روزى هم در منطقه بختیارى همراه او بود و پسرش، همایون، نیز در جریان فتح تهران (1327) مسئول تحریرات محرمانه سردار اسعد بود (همان، ص 632). پس از عزل محمدعلى شاه از سلطنت، عضدالملك (نایب‌السلطنه) از حاج سیاح خواست ندیمى احمدشاه را بپذیرد. حاج سیاح چند بار با احمدشاه دیدار كرد، ولى به دلایلى كه چندان روشن نیست و ظاهرآ به سبب اختلاف‌نظر با اطرافیان شاه، مصلحت خود را در كناره‌گیرى دید (رجوع کنید به همان، ص 633؛ فراگنر، ص 64)، سپس خانه‌نشین شد و سرانجام در مهر 1304 در جعفرآباد شمیران درگذشت (حاج‌سیاح، 1359ش، موخره حمید سیاح، ص 634ـ635). از او سه پسر و یك دختر باقی‌ماند. همایون سیاح شاغل در وزارت مالیه، حمید سیاح دیپلمات و محسن سیاح چشم‌پزشك بود. نوه دختری‌اش، مهربانو ناصر دیهیم، مترجم سفرنامه به انگلیسى است.

حاج سیاح از روشنفكران نوگراى دوره قاجار بود كه دو كتابش در شمار منابع تاریخ روشنفكرى ایران است. احتمالا او نخستین كسى بوده كه در ایران اصطلاح حقوق بشر را در معناى امروزى آن به كاربرده است؛
حتى آخوندزاده، ملكم‌خان و سید جمال هم آن را در این معنا به كار نبرده‌اند (فردوسى، 1996، ص 255، 258؛
رجوع کنید به براى آگاهى از نظرى منفى درباره حاج سیاح رجوع کنید به صدر، ص 47ـ48، 59).

سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، كه شرح سفرهاى او به اروپاست، در عین حال سندى تاریخى و وصفى دست اول از اروپا از نگاه ایرانىِ سنّت‌گرایى است كه به همه چیز با دیده اعجاب می‌نگرد (رجوع کنید به حاج سیاح، 1999، ص 16) و شاید بیش از آنكه براى ایرانیان جالب توجه باشد، اكنون براى اروپاییان جاذبه دارد. سفرنامه اثر عمیقى نیست، نگاهى است بسیط و حتى گاه ساده‌دلانه به ظواهر تمدنى ـ فرهنگىِ غرب. وصف بسیارى از شهرها و نقاط اروپا در آن تكرارى است و بیشتر بازگو كننده افسوس نویسنده است تا تأمل او. از هیچ جاى سفرنامه برنمی‌آید كه نویسنده منابعى را در ایام اقامت در اروپا خوانده باشد و از هیچ دیدارى شرح مكالمه‌اى عمیق نقل نشده است. وى ظاهرآ از آنچه به طور گذرا می‌دیده، به طور مرتب یادداشت برمی‌داشته است؛
البته مشاهده‌گر راست‌گویى بوده و هرجا توانسته آمار و ارقام دقیق آورده و به قدر دانش و اطلاع، راوى امینى بوده است. ایورى سفرنامه را به منزله بیان دیدگاه نسلى از ایرانیان در آستانه جنبش مشروطیت دانسته كه كاستیهاى جامعه خود را با پیشرفتهاى جهان غرب می‌سنجیده‌اند (حاج سیاح، 1999، مقدمه، ص 12). حاج سیاح با شمارى از سیاستمداران و سرشناسان معاصر خود، نظیر آقاخان محلاتى، بیسمارك، پاپ، پادشاه بلژیك، تزار روس، رئیس‌جمهورى امریكا، شیخ شامل داغستانى، گاریبالدى و عده‌اى دیگر دیدار كرد (رجوع کنید به همو، 1363ش، جاهاى متعدد) و از سیاحت كشورها و مشاهده پیشرفتهاى آنها، به این نتیجه رسید كه علت اصلى پیشرفت غرب آموزش است (همو، 1999، مقدمه ناصر دیهیم، ص 15).

نسخه خطىِ سفرنامه به خط میرزا غلامرضا اصفهانى (خوشنویس) و در مجموعه محمود فرّخ در مشهد موجود است (بختیار، ص 145؛
براى توصیف نسخه رجوع کنید به بینش، ص 38ـ39). همایون سیاح در نامه‌اى نوشته كه شیخ ابراهیم زنجانى نسخه‌اى از سفرنامه را، براساس یادداشتهاى حاج سیاح، پاك‌نویس كرده است (بناءپور، ص 31). جهانگیرخان صور اسرافیل* مصّر بود كه سفرنامه را چاپ كند و حتى عكسهاى كتاب براى كلیشه‌سازى به خارج فرستاده شد، اما قتل او حاج سیاح را سخت افسرده كرد و از چاپ كتاب منصرف شد (همانجا).

خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت (به كوشش حمید سیاح، به تصحیح سیف‌اللّه گلكار، تهران 1346ش)، اثر مهم حاج سیاح و از مهم‌ترین منابع دست اول آستانه و دوره مشروطیت ایران است. خاطرات از بازگشت حاج سیاح به ایران در 1294، آغاز می‌شود و با رویدادهاى 1327 و ماجراى فتح تهران پایان می‌یابد و جمعآ حوادث 34 سال قمرى را دربرمی‌گیرد. این كتاب آمیزه‌اى است از سفرنامه، خاطرات، گزارش اوضاع سیاسى ـ اجتماعى و توصیفهاى تاریخى كه از دو بخش اصلى و تا اندازه‌اى متفاوت تشكیل شده است: بخش اول تا 1311 و ماجراى پناهنده شدن او به سفارت امریكا می‌باشد كه بیشتر سفرنامه و خاطره‌نویسى است؛
بخش دوم تا 1327 و بیشتر تاریخ‌نگارى است. بخشهایى از كتاب، توضیح دقیق حوادث روز است و به‌روشنى پیداست كه بر پایه یادداشتهاى روزانه تنظیم شده است. قسمتى از آن شرح خاطرات زندان است (رجوع کنید به ص 343ـ433) و به گفته على فردوسى (1996، ص 255)، حاج سیاح با این بخش، پیش‌گام حبس‌نامه‌نویسى در ایران به شمار می‌آید. حاج سیاح در خاطرات صحنه‌هایى از فقر و بدبختى مردم را به تصویر كشیده و از اوضاع سیاسى ـ اجتماعى به شدت انتقاد كرده است (محبوبى اردكانى، راهنماى كتاب، ش 5، ص 227 به بعد). كتاب در عین حال توصیف رویدادهاى بحرانىِ دوره‌اى از تاریخ ایران و فرایند سیاسى شدن سیاحى روشنفكر و استحاله او به انقلابى حرفه‌اى و وصف جنبه‌هایى منفى و نفرت‌انگیز از حكومتى استبدادى است (فراگنر، ص 65ـ66).

خاطرات، به‌رغم ارزشهاى تاریخى ـ اجتماعى و روایتهاى دست اول و توجه به ریشه‌هاى انقلاب مشروطیت، از عیب و كاستى خالى نیست. به گفته محبوبى اردكانى (راهنماى كتاب، ش 5، ص 227 به بعد)، در خاطرات سخنان مبالغه‌آمیز و ناسنجیده و پیروى از احساسات دیده می‌شود. برت فراگنر هم وصف پاره‌اى از رویدادها را مبالغه‌آمیز دیده است (رجوع کنید به ص 66؛
براى برخى ایرادها و غلطهاى كتاب رجوع کنید به محبوبى اردكانى، راهنماى كتاب، ش 6، ص 316 به بعد). حمید سیاح نسخه ماشین‌نویسى شده خاطرات را، كه از روى دست‌نوشت حاج سیاح تهیه شده بود، براى پدرش كه در اواخر عمر توان مطالعه نداشته، می‌خوانده و اصلاحاتى را كه او تذكر می‌داده، وارد می‌كرده است (حاج سیاح، 1359ش، مقدمه حمید سیاح، ص 4). احتمالا حمید سیاح، كه با سیاست و تاریخ آشنا بوده، در تحلیل حوادث با پدرش بحث می‌كرده یا در تصحیح و تعدیل برخى مباحث و به كاربردن برخى اصطلاحات جدید، تأثیر داشته است. خاطرات تا حدود چهل سال پس از بررسى نهایى نویسنده، انتشار نیافت.

نثر حاج سیاح در دو كتاب تفاوتهایى دارد. سفرنامه متعلق به جوانى حاج سیاح و، به تناسب موضوع، ساده‌تر و توصیفی‌تر و احساسی‌تر است. نثر خاطرات جاافتاده‌تر و پخته‌تر است و به طور كلى نثر حاج سیاح از نثرهاى روان و ساده قاجارى، گاه زیبا و خوشایند، مزین به مَثَل و اصطلاح، درآمیخته با احوال شخصى، معمولا كوتاه و گزارشى است و گاه با خطاهاى دستورى و لغزشهاى انشایى همراه است.


منابع :
(1) علاوه بر منابع منتشر نشده در دسترس مؤلف، علی‌بن محمد امین‌الدوله، خاطرات سیاسى میرزاعلی‌خان امین‌الدوله، چاپ حافظ فرمانفرمائیان، (تهران) 1341ش؛
(2) مظفر بختیار، «سفرنامه حاج سیاح به خط خوشنویس بزرگ میرزاغلامرضا اصفهانى»، نشریه دانشكده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه فردوسى مشهد، ش 33 و 34 (پاییز و زمستان 1375)؛
(3) هاشم بناءپور، «براى چاپ خاطرات حاج سیاح»، جهان كتاب، سال 7، ش 3ـ6 (خرداد و تیر 1381)؛
(4) تقى بینش، «سیاحت‌نامه حاجى سیاح»، راهنماى كتاب، سال 12، ش 1و 2 (فروردین و اردیبهشت 1348)؛
(5) محمدعلی‌بن محمدرضا حاج سیاح، خاطرات حاج‌سیاح، یا، دوره خوف و وحشت، به‌كوشش حمید سیاح، چاپ سیف‌اللّه گلكار، تهران 1359ش؛
(6) همو، سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، چاپ على دهباشى، تهران 1363ش؛
(7) كرامت رعنا حسینى، «پنج‌نامه از حاجى سیاح»، راهنماى كتاب، سال10، ش 1 (اردیبهشت 1346)؛
(8) محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران 1364ش؛
(9) علی‌بن محمدناصر ظهیرالدوله، تاریخ بی‌دروغ: در وقایع كشته شدن ناصرالدین شاه‌قاجار، تهران 1362ش؛
(10) همو، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، ج 1، چاپ ایرج افشار، تهران 1367ش؛
(11) برت فراگنر، خاطرات‌نویسى ایرانیان، ترجمه مجید جلیلوند رضائى، تهران 1377ش؛
(12) على فردوسى، «حاج‌سیاح‌و اضطرار تعلق : حكایتی‌در تبارشناسى شرم و شهروندى»، ایران‌نامه، سال 19، ش 3 (تابستان 1380)؛
(13) همو، «دور از تو نیست اندیشه‌ام: بازگشتگى و آگاهى نوین ملى در خاطرات حاج‌سیاح»، بررسى كتاب (امریكا 1371ش)؛
(14) محمد قزوینى، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال 5، ش 1و2 (شهریور ـ مهر 1327)؛
(15) مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره سیدجمال‌الدین مشهور به افغانى، جمع‌آورى و تنظیم اصغر مهدوى و ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران، 1342ش؛
(16) حسین محبوبى اردكانى، «(درباره) خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت»، راهنماى كتاب، سال 11، ش 5 (مرداد 1347)، ش 6 (شهریور 1347)؛
(17) عبدالحسین میرزاآقاخان كرمانى، «مكتوبى از میرزاآقاخان كرمانى»، یغما، سال 5، ش 9 (آذر 1331)؛
(18) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛


(19) Muhammad Ali b. Muhammad Reza Haj Sayyah, An Iranian in nineteenth century Europe: the travel diaries of Haj Sayyah 1859-1877, tr. Mehrbanoo Nasser Deyhim, Bethesda 1999;
(20) Ali Ferdowsi, "Eating corpse: the deplorable asylum of Haji Sayyah at the U.S.Legation in Tehran", Annals of Japan association for Middle East studies, No.11 (1996).

/ عبدالحسین آذرنگ /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5651
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست