چوبچینى ، ساقه زیرزمینى گیاهِ . Smilax glabra Roxbاز خانواده سوسنیان با خواص دارویى. این گیاهِ بوتهاىِ بالارونده و خاردار، داراى برگهاى متناوب و نوك تیز است، با پیچكهایى در كنار دُمبَرگها، گلهاى كوچك و فراوان مجتمع در چترهاى ساده سبز مایل به زرد، میوهاى شبیه به گیلاس كه در رسیدگى قرمز رنگ میشود، و ساقهاى زیرزمینى با پوست خاكسترى مایل به قرمز، كه داخل ساقه سفیدِ مایل به گُلى است. این ساقه پهنِ تقریبآ كشیده و پرگره، بدون بوست و در تابستان و پاییز جمعآورى و به صورت تازه یا خشك مصرف میشود (>فارماكوپه جمهورى خلق چین<، ص 213ـ214؛ دایماك و همكاران، ج 3، ص 502). برخى نیز چوب چینى را ساقه زیرزمینى گیاهانى از جمله S.china(شلیمر، ص 510) یا S.pseudochina(لاوفر، ص 556) دانستهاند.
در كتابها و رسالات طب سنّتى ایران از این گیاه با نامهاى بیخ چینى و خَشَبالصینى یاد شده است (رجوع کنید به عمادالدین شیرازى، 1383ش، ص 87؛ عقیلى علوى شیرازى، ص 161). برخى محققان معاصر، به اشتباه، این گیاه را معادل گیاهان دیگرى، از قبیل جین سینگ (gnesnig Panat از خانواده Araliaceae) یا دَنْد صینى (گونهاى از جنس Croton؛ رجوع کنید به قهرمان و اخوت، ج 1، ص 147)، دانستهاند (مثلا رجوع کنید به جاویدان، ص 14؛ هروى، ص 73، پانویس 7). این دارو شامل انواع چینى، ختائى، سِلْهِتى (منسوب به منطقه سلهت در شمال شرق بنگلادش) و بنگالى بود (عقیلى علوى شیرازى، ص 862) كه احتمالا این انواع، گونهها یا نژادهایى متفاوت، از جنسSmilax هستند.
درباره چگونگى كشف این گیاه داستانهایى نقل شده است كه میزان صحت آنها معلوم نیست، از جمله به نوشته حكیم محمودبن مسعود عمادالدین شیرازى (از پزشكان حاذق دربار شاه طهماسب صفوى؛ 1383ش، ص 88)، زمانى در یكى از بلاد چین قحطى شد و مردم مجبور به خوردن انواع گیاهان صحرایى، از جمله ریشه گیاه چوب چینى، شدند. از قضا، مبتلایان به بیماریهاى سوداوى، زخمهاى چركین، نواصیر (چند گونه بیمارى كه نشانه آنها چركین شدن لثهها یا گوشههاى چشم یا مقعد است) و آتشك (سیفلیس)، با خوردن این گیاه بهبود یافتند و از آن پس این گیاه معروف شد؛ اما به نوشته حكیم میرزا قاضیبن كاشفالدین یزدى (متوفى 1075، شاگرد حكیم عمادالدین و پزشك شاه عباس اول) و حكیم هاشم طهرانى، آثار شگفت ریشه چوبچینى ابتدا در چهارپایانى كه به علت قحطى مجبور به خوردن ریشه این گیاه شدند مشاهده شد و سپس تأثیر آن را بهتدریج در انسان مشاهده كردند (رجوع کنید به عقیلى علوى شیرازى، ص 862). حكایت دیگر درباره مشهور شدن این گیاه، مربوط به شخصى مبتلا به آبله فرنگ (آتشك) است كه در جزیرهاى رها شد و با خوردن ریشه این گیاه كاملا درمان شد (همان، ص 862ـ863؛ براى داستانى دیگر رجوع کنید به همان، ص 879، به نقل از مولوى افندى احمدبن لطفاللّه رومى (؟)). با این استنباط از خواص دارویى چوب چینى، اروپاییان آن را رواج دادند (همان، ص 862، 879؛ نیز رجوع کنید به الگود، 1970، ص 51). این دارو احتمالا قبل از ایران وارد هند شده و از شواهد اهمیت آن این است كه در كتاب >گفتارهایى در باب مفردات و داروها و مركّبات هند< (نوشته گارسیا دا اُرتاى پرتغالى، كه در 970/1563 در بندر گوا در هند به چاپ رسید) دو فصل به این گیاه اختصاص داده شده بود (الگود، همانجا؛ قس دایماك و همكاران، ج 3، ص 500). تا آن زمان، هیچ اثرى از این گیاه در كتابهاى پزشكى و گیاه ـ داروشناسى اسلامى وجود نداشت. پزشكان اروپایى، كه ریشههاى گونههاىSmilax را با نام سارساپاریلا میشناختند، آن را به عنوان دارویى مؤثر در درمان بسیارى امراض، مخصوصآ آتشك، به خلیج فارس و دربار صفویه وارد نمودند (الگود؛ دایماك و همكاران، همانجاها). بهنوشته میرزا قاضیبن كاشفالدین، این دارو در سال 900 به ایران وارد شد (به نقل الگود، 1951، ص 365؛ همو، 1970، همانجا)، اما بهاءالدوله رازى(قرن نهم ـ دهم)، كه روش درمان آتشك را در كتاب خلاصةالتجارب (ص 135ـ 136) ذكر كرده، نامى از این دارو به میان نیاورده است؛ با این همه، با توجه به نوشته عمادالدین شیرازى (1383ش، ص 88)، این دارو در زمان وى در ایران شناخته شده بوده است. رساله او قدیمترین و كاملترین اثر در اینباره است. تاریخ تألیف آن را 950 یا 954 (رجوع کنید به عقیلى علوى شیرازى، ص 862؛ عمادالدین شیرازى، نسخه خطى، گ 7؛ قس الگود، 1951؛ همو، 1970، همانجاها، كه بهترتیب سالهاى 957 و 952 را آورده است) نوشتهاند. عمادالدین در رساله خود از داستان شهرت این ریشه (1383ش، ص 88)، طبیعت (ص 89ـ90) و منافع (ص 90ـ 93) آن، و موضوعات دیگر، مطالبى نوشته كه به اختصار یا با كمى تفاوت در رسالات متأخر درباره چوبچینى تكرار شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).
اگر چه عبدالبارى و ارشد حسین (ص 79) بر آناند كه نخستینبار حكیم نوراللّه علاءالدین تبریزى (متوفى 984، طبیب شاه طهماسب اول) رسالهاى درباره چوبچینى نوشته، اما خود نوراللّه در رسالهاش از رساله حكیم عمادالدین موجود در كتابخانه آستان مقدّس امام رضا علیهالسلام نام برده و حق تقدم را از آن حكیم عمادالدین دانسته است (رجوع کنید به الگود، 1970، همانجا). احتمالا اختلاف نظر در تقدم دو حكیم مذكور، از آنجا ناشى شده است كه آن دو معاصر هم بوده و رسالاتى شبیه به یكدیگر، اما با تاریخهاى متفاوت، تألیف كردهاند، چنانكه مطالب ابتداى نسخه 5093 موجود در كتابخانه آستان قدس رضوى از «محمود مشهور به عماد» و رساله سه صفحهاى شماره 2/172 كتابخانه مجلس شوراى اسلامى از «نوراللّه معروف به علاء»، شبیه به هم است. در صفحه دوم رساله نخست، سال 954 و در صفحه نخست رساله دیگر، سال 944 به عنوان تاریخ تحریر این رسالات ذكر شده است.
میرزا قاضیبن كاشفالدین یزدى، حكیم محمدباقر فرزند حكیم عمادالدین محمود، محمدهاشم طهرانى (زنده در 1088) و برخى دیگر نیز رسالاتى درباره این دارو نوشتهاند كه نسخههاى متعددى از آنها وجود دارد (رجوع کنید به منزوى، 1348ـ 1353ش، ج 1، ص 400ـ401، 414ـ416؛ همو، 1374ش، ج 5، ص 3797ـ3798، 3823ـ3831). از تعدد نسخههاى خطى و اینكه آخرین رسالهها درباره این دارو در سده سیزدهم نوشته شدهاند، میتوان نتیجه گرفت تا سه قرن متوالى چوبچینى مهمترین دارو براى بسیارى از بیماریها و مخصوصآ آتشك بوده است. پولاك نیز در كتاب خود (تألیف در 1282/1865؛ ص 417)، به استفاده از این دارو اشاره كرده است؛ اما ظاهرآ از آن پس، بهتدریج، از شهرت چوبچینى كاسته و استفاده دارویى از آن منسوخ شده است، بهطوریكه انواع دیگرى از سارسپاریلا مورد توجه قرار گرفت و چوبچینى را به عنوان داروى همراه تجویز میكردند (رجوع کنید به همانجا)، همچنانكه در گذشته هم از عُشْبه مغربى براى درمان آتشك استفاده میكردند (رجوع کنید به طولوزان، ص 44ـ45).
عوامل گوناگونى براى كنار گذاشتن این گیاه دارویى وجود داشته است. این گیاه همزمان با ورود آتشك به ایران، به دربار صفویه راه یافت. بیشك این مادّه در بهبود آتشك مؤثر بوده است و چون بیمارى آتشك، جدید و براى مردم ایران هولناك بود، داروى آن، یعنى چوبچینى، نیز از شهرتى جادویى برخوردار شد و آن را براى بسیارى از بیماریها مفید دانستند، اما به تجربه دیدند كه برخى بیماریها را درمان نمیكند (رجوع کنید به عمادالدین شیرازى، 1383ش، ص 88ـ89). میرزا محمد كرمانشاهانى (1245ـ1326؛ ص 74) نیز به بیاثر بودن این دارو در درمان سیفلیس اشاره كرده است. احتمالا، با گذشت زمان و رواج داروهاى دیگر در درمان این بیمارى، از شهرت چوبچینى كاسته شد.
طبع و خواص. حكیم عمادالدین (1383ش، ص 89)، بهسبب اثربخشى این دارو در امراض سوداوى، آن را گرم و مرطوب میدانست، اما میرزا قاضى یزدى و حكیم هاشم طهرانى (به نقل عقیلى علوى شیرازى، ص 161، 864) آن را سرد و خشك میدانستند. حكیم محمداكبر ارزانى (به نقل همو، ص 864) و حكیم مؤمن (ص 76) نیز نظر به مُركّبالقُوى بودن آن دادهاند. تأثیر این گیاه بر بهبود آتشك در اوایل رواج این دارو از نظر طبیبان قطعى بود (رجوع کنید به عمادالدین شیرازى، 1383ش، ص 90؛ نیز رجوع کنید به همو، 1382ش، ص 20، 32ـ35). حكیم عمادالدین این ریشه را در رفع ضعف ناشى از ابتلا به آتشك، و در درمان بیماریهایى نظیر داءالثَعلَب، داءالحیه، سرطان رحِم، جَرَب، اعتیاد به افیون، مالیخولیا، استسقا، بَرَص و موارد دیگر مفید میدانست و بر آن بود كه چوبچینى براى رقیق و صاف كردن خون از مواد غلیظ و سوداوى مفید است (1383ش، ص 90ـ93). حكیم عمادالدین تأثیرات سودمند این دارو را از یازده وجه متفاوت بررسى كرده است (همان، ص 94ـ97). به نظر او، خوردن این دارو با در نظر گرفتن شرایطى مؤثر خواهد بود كه این شرایط مشتمل است بر انتخاب ریشههاى مناسب چوبچینى (همان، ص 98ـ 99)، روشهاى تهیه و استفاده از این ریشه و نكاتى كه باید به هنگام استفاده از این دارو رعایت كرد (همان، ص 99ـ103). مثلا، باید غذاى بینمك خورد، از خوردن ترشیها و لبنیات احتراز كرد و بدن را از سرما دور نگاه داشت؛ البته از نظر او تأثیر این دارو بر افراد مختلف و سنین گوناگون، بهسبب تفاوت مزاج آنان، متفاوت است (همان، ص 103ـ105). او شایسته میدانست كه پیش از خوردن این دارو، برخى اخلاط اضافه تعدیل شوند تا دارو مؤثرتر عمل كند (ص 105ـ107). آنچه حكیم عمادالدین بهتفصیل در رسالهاش آورده است، به طور خلاصه در آثار گیاه ـ داروشناسى متأخر دیده میشود (مثلا رجوع کنید به حكیم مؤمن، همانجا؛ عقیلى علوى شیرازى، ص 160ـ161، 862ـ899؛ صفیالدین على، ص 132ـ133؛ عبدالوحید، ص 215).
منابع : (1) بهاءالدوله رازى، كتاب خلاصةالتجارب، چاپ سنگى كانپور 1893، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1382ش؛ (2) یاكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك، ترجمه كیكاوس جهاندارى، تهران 1361ش؛ (3) محسن جاویدان، «قرنها پیش در ایران جینسینگ بعنوان بیخچینى شناخته شده بود»، دانشمند، سال 15، ش10 (دى 1356)؛ (4) حكیم مؤمن؛ (5) سیدصفیالدین على، كتاب ادویه مفرده طب سنتى (یونانى ادویه مفرده)، دهلینو 2002، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1383ش؛ (6) طولوزان، اسرارالاطبا یعنى مجربات ایلات چغتائى، ترجمه شهابالدین ثاقب دهلوى خراسانى، چاپ سنگى بمبئى (بیتا.)؛ (7) محمد عبدالوحید، كتاب بیاض وحیدى، چاپ سیدظلالرحمان، علیگره 1973، چاپ افست (تهران): مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1383ش؛ (8) محمدحسینبن محمدهادى عقیلیعلوى شیرازى، قرابادین كبیر، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1349ش؛ (9) نوراللّه علاءالدین تبریزى، فواید بیخچینى، نسخه خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ش 2/172؛ (10) محمودبن مسعود عمادالدین شیرازى، رساله بیخچینى، نسخه خطى كتابخانه آستان قدس رضوى، ش 5093؛ همو، رساله بیخچینى، در
Studies in history of medicine and science, XVII, no. 1-2 (2001),
(11) چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1383ش؛ (12) همو، كتاب آتشك، نسخه خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ش 6307، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1382ش؛ (13) احمد قهرمان و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهاى كهن گیاهان دارویى با نامهاى علمى، تهران 1383ش ـ؛ (14) محمدبن پیرمحمد كرمانشاهانى، كتاب امراض مقاربتى، چاپ سنگى تهران 1297، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1382ش؛ (15) احمد منزوى، فهرست نسخههاى خطى فارسى، تهران 1348ـ1353ش؛ (16) همو، فهرستواره كتابهاى فارسى، تهران 1374ش ـ ؛ (17) هروى؛
(18) Abdul Bari and Arshad Hussain, "Hakim Imad al-din Mahmud Shirazi and Risalah bikh-i chini", Studies in history of medicine and science, XVII, no. 1-2 (2001); (19) William Dymock, C.J.H. Warden, and David Hooper, Pharmacogaphia Indica, London 1890-1893, repr. Karachi 1972; (20) Cyril L. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge 1951; (21) idem, Safavid medical practice, London 1970; (22) Berthold Laufer, Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in ancient Iran, Chicago 1919, repr. Taipei 1967; (23) Pharmacopoeia of people's Republic of China, Peking: Ministry of Public Health, 1992; (24) J. L. Schlimmer, Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique: Francaise-persane, litho. ed., Tehran 1874, typo. repr., Tehran 1970.