چَغانیان (1) ، ناحیهاى قدیمى و شهرى در ماوراءالنهر، در بخش علیاى رود جیحون*.
1) ناحیه چغانیان. ناحیه قدیمى چغانیان كه شهر مهم آن نیز چَغانیان نام داشت. امروزه تقریبآ مطابق با ولایت سُرخان دریا (به مركزیت شهر تِرمِذ*) در جنوب ازبكستان است.
ظاهراً نام چغانیان از واژه مغولى چَغان، به معناى سفید، گرفته شده (ماركوارت، ص 93) و احتمالا با نام قوم مغولى چَغان، كه در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه (ج 1، ص 89) آمده، مرتبط است (نیز رجوع کنید به همان، ج 2، ص 1046). نام این ناحیه در منابع فارسى (براى نمونه رجوع کنید به حدودالعالم، ص 45؛ گردیزى، ص 158؛ تاریخسیستان، ص 26ـ27؛ بیهقى، ص 903) جَغانیان و چغانیان و در منابع عربى (از جمله ابنفقیه، ص 324؛ بلاذرى، ص 572؛ ابنخرداذبه، ص 33ـ 34؛ طبرى، ج 6، ص 403) صَغانیان ضبط شده است. در مطالب یاقوت حموى (ذیل «صغانیان») هر دو ضبط آمده است. سمعانى (ج 3، ص 542) و ابوالفداء (ص 505) آن را جَغانیان نوشتهاند. در نوشتههاى چینى، این نام به صورت Taik-gok-yen-na ذكر شده است (رجوع کنید به ماركوارت، ص 36، پانویس 2). واژههاى چغانى و چغانیانى (معرّب آن: صغانى/ صغانیانى/ صاغانى) منسوب به چغانیان است (رجوع کنید به سمعانى؛ یاقوت حموى؛ ابوالفداء، همانجاها؛ سامى، ذیل «صغانى»).
پیشینه. آثار كشف شده در دلورزین تپه، در كرانه چپ چَغانرود (بارتولد، 1358ش، ص 13، پانویس؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله)، نشان میدهد كه ناحیه چغانیان ابتدا در قلمرو كوشانیان قرار داشته است (رتولادزه و امیناف، ص 75). این ناحیه در دوره ساسانیان، جزو سرزمینهاى اصلى هَیاطَله* به شمار میرفت (دینورى، ص 58؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 150؛ نیز رجوع کنید به نولدكه، ص 223) و بهرغم استقلال نسبى و داشتن حاكم مستقل، جزو نواحى تحت نفوذ ساسانیان شمرده میشد. احتمالا در نیمه نخست سده ششم میلادى، هنگامى كه جاماسب، برادرش قباد را از حكومت خلع كرد، قباد براى درخواست كمك روانه چغانیان شد. حاكم هیاطله، سیهزار نظامى به كمك قباد فرستاد. با لشكركشى خسرو انوشیروان، چغانیان كاملا به تصرف ساسانیان درآمد (رجوع کنید به دینورى، ص 65ـ68). در نیمه نخست سده اول/ هفتم، هیوئن تسانگ (زائر چینى) از رواج دین بودا و بناى پانصد دیر بودایى در ناحیه چغانیان خبر داده است (به نقل بارتولد، 1358ش، ص 13). پیش از ورود مسلمانان به این نواحى، چغانیان جزو ناحیه تاریخى تُخارستان* بود (رتولادزه و امیناف، همانجا) و به صاحب آن چَغان خُدات میگفتند (رجوع کنید به طبرى، ج 7، ص 115؛ ابناثیر، ج 5، ص 200) ولى بعدها این نام در منابع نیامده است (بارتولد، 1977، ص 234؛ مفتاح، ص 336).
هنگام گسترش اسلام در قسمتهاى شرقى ایران، ناحیه چغانیان گریزگاه بعضى حكام منطقه، از جمله حاكم ماوراءالنهر، بود (دینورى، ص 327ـ328) و آنها بارها براى تصرف این ناحیه اقدام كردند (رجوع کنید به بلاذرى، ص 577ـ578؛ طبرى، ج 5، ص 229).
در 106 مردم چغانیان از قبیله مُضَر، كه در برابر یمنیهاى نواحى چغانیان و ماوراءالنهر ایستاده بودند، حمایت كردند (طبرى، ج 7، ص 30؛ ابناثیر، ج 5، ص 127). در 119، خاقان به چغانیان حمله كرد و حاكم و بعضى از اهالى آنجا را كشت و اموالشان را غارت كرد (طبرى، ج 7، ص 115، 117؛ ابناثیر، ج 5، ص 202).
به گزارش ابنخرداذبه (ص 34، 37)، در اوایل سده سوم، چغانیان جزو قسمت سوم از قسمتهاى چهارگانه خراسان، در مغرب جیحون بود و500 ، 48 درهم مالیات میپرداخت (نیز رجوع کنید به ابنفقیه، ص 321ـ322؛ اسفزارى، بخش 1، ص 92، پانویس 2). در سده سوم و بهویژه سده چهارم، فرمانروایى برخى امراى محلى چغانیان در خراسان، بر اهمیت آن افزود (رجوع کنید به چغانیان( 2)*). در 334، ابوعلى چغانى برضد نوحبن منصور سامانى قیام كرد ولى لشكر بخارا در تعقیب او شهر چغانیان را غارت كرد (گردیزى، ص 154ـ 155؛ ابناثیر، ج 8، ص 460ـ462).
در نوشتههاى مؤلفان سدههاى سوم و چهارم، چغانیان گاهى تابع خراسان و گاهى جزو ماوراءالنهر و سرزمینى وسیع با كشت و نعمت فراوان با زعفران بسیار وصف شده است (رجوع کنید به یعقوبى، ص 292؛ ابنحوقل، ص 465، 477؛ قدامةبن جعفر، ص 243؛ جیهانى، ص 178، 189؛ اصطخرى، ص 295؛ حدودالعالم، ص 45). در اواخر سده چهارم، به نوشته مقدسى (ص 34ـ 35، 283)، چغانیان ناحیهاى بوده داراى چمنزار، پربركت و پرعمارت، مانند فلسطین اما كوچكتر از آن، با رودهایى منتهى به جیحون، كه شانزده هزار آبادى و ده هزار مرد جنگى داشته و اهالى آن سنّیمذهب و مهماننواز بودهاند. در حدود 375، خراج آنجا 525، 48 درهم بوده است. شكوفایى چغانیان در سدههاى سوم و چهارم به دلیل قرار گرفتن آن در مسیر تجارى و پررونق سمرقندـ هند و چین بوده است (حبیبى، 1345ش، ج 1، ص 491).
به سبب آنكه حاكم چغانیان در 416، پیش از امیران نواحى مجاور، به محمود غزنوى پیوست (بارتولد، 1977، ص 282)، چغانیان متحد نزدیك غزنویان به شمار میرفت. با این حال، علیتكین و فرزندانش بارها به این ناحیه حمله و چغانیان را غارت كردند. سرانجام، حاكم آنجا، امیرابوالقاسم، باتدارك نیروهایى از گنجینه و كَمیجیان، مانعِ هجوم مجدد فرزندان علیتكین به چغانیان و ترمذ شد (بیهقى، ص 77، 462، 604). در 430، لشكركشى امیرمسعود، براى شكست علیتكین، موفقیتى نداشت (رجوع کنید به بیهقى، ص 749)، در 432، فرزند مسعود غزنوى، سلطان شمسالدین محمد، جانشین وى شد و چغانیان را به همراه نواحى مجاور، مانند بلخ و وَخْش، تصرف كرد (منهاج سراج، ج 1، ص 386ـ387).
در 451 چغانیان به دست سلجوقیان خراسان افتاد و مدتها در اختیار آنها بود (ابناثیر، ج 10، ص 34؛ ابنخلدون، ج 3، ص 580؛ نیز رجوع کنید به د. ایرانیكا، ذیل مادّه). این ناحیه در نیمه دوم سده ششم مدتى به تصرف ملك شمسالدین محمود غورى درآمد (پژواك، ص 56؛ بارتولد، 1358ش، ص 321).
ناحیه چغانیان در 617 یا 618 به دست مغولان افتاد (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، ص 110ـ111؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 576؛ نیز رجوع کنید به ترمذ*) و احتمالا بهرغم اشاره برخى منابع، از دوره مغول به بعد اهمیت خود را از دست داد (رجوع کنید به بارتولد، 1358ش، ص 15). یاقوت حموى در حدود 623، چغانیان را ولایتى عظیم در ماوراءالنهر و ناحیهاى پربركت و آباد، با مراتع غنى و از مراكز پرندگان و شكارگاه عمده، كه اهالى سنّى مذهب دارد، وصف كرده است (ذیل «صغانیان»). در نیمه دوم سده هفتم، این ناحیه مركز حكومت چغتاى* و بُراقخان* شد (وصّافالحضره، ص 38؛ د. اسلام، ذیل مادّه؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، 1977، ص 491).
در سده هشتم، ابوالفداء (ص 504ـ505) چغانیان را كورهاى بزرگ در ماوراءالنهر خوانده و حمداللّه مستوفى (ص 259) آن را مملكتى كوهستانى و وسیع از اقلیم سوم و چهارم، با ولایات بسیار و مردمى مسلمان وصف كرده است. در نیمه دوم این سده، تیمور به چغانیان لشكر كشید (رجوع کنید به شرفالدین على یزدى، ج 1، ص 147؛ براى اطلاع بیشتر درباره وقایع نیمه دوم سده هشتم رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج 1، ص 375، 415). ظاهرآ در نیمه دوم سده نهم، ارتباط و وابستگى چغانیان به جنوب جیحون بیشتر از بخارا و سمرقند بود، زیرا ولایاتى مانند بَغْلان، بدخشان، قُنْدوز (در جنوب جیحون)، چغانیان، حصار و ختلان (در شمال جیحون) تحتحاكمیت یك نفر بود (رجوع کنید به خواندمیر، ج 4، ص 97).
در اوایل سده دهم، شاهان ازبك به چغانیان حمله كردند (همان، ج 4، ص 235، 525ـ526). نام چغانیان در منابع این دوره تا دوره معاصر كمتر آمده است، ظاهرآ به جز در بابرنامه (بابر، گ (134پ) با ضبط «چغان سراى»؛ تألیف سده دهم) و سفارتنامه خوارزم (هدایت، ص 104؛ تألیف سده سیزدهم)، كه در آن آبادیهاى ناحیه آباد و پر نعمت وصف شده است (نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).
ناحیه چغانیان در قرن چهاردهم/ بیستم، سُرخان دریا نامیده شد و از 1319ش/ 1941 در محدودهاى میان تاجیكستان در شمال و مشرق، افغانستان در جنوب، تركمنستان در جنوب غربى و قَشْقَه دریا (جزو ازبكستان) در مشرق، با تغییراتى اندك نسبت به حدود قبلىِ ناحیه، به استان (اوبلاست) تبدیل شد. جمعیت آن در سرشمارى 1375ش/1996، بیش از 5ر 1 میلیون نفر بوده است و تقریبآ 73% مردم آن از نژاد ازبك، 12% تاجیك و بقیه روس، تركمن و تاتارند. در استان سرخان دریا ویرانههایى از چند شهر قدیمى، معابد و آثارى از تپههاى باستانى متعلق به پیش از میلاد از جمله در شهرهاى خاتونْ رباط، خَلْچیان، اَیرِتام و قرهتپه، و نیز آثارى از راه تجارىِ باستانى به دست آمده است (كریماُف، ص 141؛ رتولادزه و امیناف، ص 78ـ79؛ د. ازبكستان شوروى، ج 10، ص 441؛ د. تاجیكى، ج 7، ص 176؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).شهرها و آبادیهاى مهم این ناحیه عبارتاند از: باسَنْد/ باسِند، در یك مرحلهاى (یا دو منزلى) شهر چغانیان كه مردمانى جنگجو داشته است (ابنحوقل، ص 519؛ مقدسى، ص 284، 344؛ حدودالعالم، ص 45). این شهر در نیمه راه ترمذ ـ چغانیان واقع است و بایسون نامیده میشود (ماركوارت، ص 93؛ لسترنج، ص 440).
دارَزَنْگى/ دارَزَنْجى، در یك مرحلهاى شهر چغانیان (مقدسى، ص 344)، كه شهرى زیبا در سه منزلى ترمذ، با جامعى در میان بازار، خندقى در اطراف شهر و بافتههاى پشمین وصف شده است (یعقوبى، ص 289؛ ابنخرداذبه، ص 33؛ ابنحوقل، ص 518؛ مقدسى، ص 604)؛ حدودالعالم، همانجا؛ یاقوت حموى، ذیل «دارزنج»).
شومان، در دو منزلى شهر چغانیان (ابنحوقل، ص 519؛ جیهانى، ص 198)، كه در سدههاى اولیه اسلامى جزو ناحیه اخرون و شومان بوده است (رجوع کنید به بلاذرى، ص 590؛ طبرى، ج 6، ص 425). جغرافیدانان مسلمان آن را شهرى استوار با دیوارى در گرداگرد آن و قلعهاى با چشمه پر آب، زعفرانِ بسیار و شهرى آباد و خوش آب و هوا دانستهاند (رجوع کنید به حدودالعالم، ص 46؛ مقدسى، ص 284؛ ابنخرداذبه، ص 34؛ اصطخرى، ص 298). یاقوت حموى (ذیل «شومان») نوشته است كه این شهر از ثغور اسلامى بوده است. ظاهرآ شومان در دره شرقى ناحیه چغانیان واقع بود كه شهر دوشنبه، پایتخت تاجیكستان، بر روى بقایاى آن بنا شده است (رجوع کنید به حدودالعالم، حواشى مینورسكى، ص 197؛ د. ایرانیكا، همانجا).
واشگرد، در چهار فرسخى شومان (ابنخرداذبه، همانجا)، كه اصطخرى (ص 295) با تأكید آن را جزو چغانیان دانسته است. مؤلف حدودالعالم (همانجا)، با ضبط ویشكرد، آن را شهرى استوار میان چغانیان و ختلان، با زعفران بسیار وصف كرده و مؤلف تاریخ سیستان (ص 26ـ27) چغانیان و واشجرد را از كورههاى خراسان شمرده است. به نوشته یاقوت حموى (ذیل «واشجرد»)، واشگرد از قراى ماوراءالنهر است. مقر این شهر با شهر كنونى فیضآباد، در حدود 75 كیلومترى مشرق شهر دوشنبه، مطابق است (ماركوارت، ص 62؛ ترجمه فارسى، ص 71؛ نقشه راهنماى كشورهاى آسیاى مركزى).
2) شهر چغانیان. به گفته مؤلف حدودالعالم (ص 45)، مقدسى(ص283)و یاقوتحموى (ذیل«صغانیان»)،اینشهر مركز (قصبه) ناحیه چغانیان بود. شهر چغانیان نزدیك كوه قرار داشت، با آبى روان، هوایى خوش و مردمانى درویش (حدودالعالم، همانجا). چغانیان از همه شهرهاى كرانههاى جیحون و حاشیه آن، مانند ترمذ و دارزنگى، بزرگتر بود و قلعه و رباط داشت؛ با این حال، ثروت و عمارات و جمعیت آن به ترمذ نمیرسید (یعقوبى، ص289؛ اصطخرى،همانجا؛ ابنحوقل، ص455، 477؛ جیهانى، ص182). مقدسى (همانجا) آن را مانند شهر رَمْلَه، اما بد آب و هواتر از آن دانسته است. در منابع از بازار سرپوشیده، جامع شهر با دیوارى بدون سقف در وسط بازار كه تا قرن ششم نیز شهرت داشت (رجوع کنید به سمعانى، ج3، ص542)، نان ارزان، گوشت و آب فراوانِ چغانیان یاد شده است (رجوع کنید به مقدسى؛ یاقوت حموى، همانجاها). چغانیان را شهرى بزرگ و پرجمعیت و زادگاه آلمحتاج (رجوع کنید به چغانیان(2)*) معرفى كردهاند (رجوع کنید به قدامةبن جعفر، همانجا؛ ابنحوقل، ص 477). چغانیان در 336، در حمله لشكر بخارا به ناحیه چغانیان، آسیب دید (رجوع کنید به گردیزى، ص154ـ157).
چغانیان با شهرها و آبادیهاى ناحیه و نیز شهرهاى مهم ماوراءالنهر ارتباط داشت. فاصله این شهر تا بَرَنجى (نزدیكترین آبادى مهم در جنوب) پنج فرسخ و تا بونذا (نزدیكترین آبادى مهم در شمال) شش فرسخ (ابنخرداذبه، ص 33ـ34؛ قدامةبن جعفر، همانجا)، تا بخارا سى فرسخ و ده مرحله، تا بوداب یك منزل (دو برید)، تا ختلان سى فرسخ، تا سمرقند چهل مرحله (ابنحوقل، ص 519؛ مقدسى، ص 344ـ345)، تا ترمذ چهار منزل (چهار مرحله)، تا قبادیان سه منزل و تا كَشْ شش منزل بود (جیهانى، ص 198ـ199؛ نیز رجوع کنید به ابنحوقل، ص 519، 521؛ اصطخرى، ص 340ـ341، 343).
شهر چغانیان از سده هفتم، بهویژه از دوره مغول، به بعد بهتدریج كم اهمیت شد (د. تاجیكى، ج 8، ص 63). به نوشته بارتولد (1358ش، ص 15)، به احتمال بسیار از سده هشتم به بعد شهر چغانیان وجود نداشته است (قس رتولادزه و امیناف، ص 172). وى (1358ش، همانجا؛ نیز رجوع کنید به همو، 1977، ص 72ـ73) و ماركوارت (ص 93) و مینورسكى (حدود العالم، حواشى، ص 197) محل آبادى دِهنو را ــكه در ظفرنامه شرفالدین على یزدى (متوفى 858؛ ج 1، ص 94) آمده و در سده یازدهم، محمودبن ولى آن را مطابق چغانیان دانسته و درباره بازار، مسجد بزرگ و خانقاه آنجا سخن گفته است (رتولادزه و امیناف، همانجا)ــ با مقرّ شهر چغانیان مطابقت دادهاند. در حالى كه نام دهنو در زینالاخبار گردیزى (تألیف حدود 442 یا 443؛ ص 258) آمده است و در آن زمان چغانیان هنوز شهر مهمى بود؛ این امر، از احتمال مطابقت دهنو با چغانیان میكاهد. همچنین بارتولد (1358ش، همانجا) ناحیه و شهر چغانیان را، كه در بابرنامه (بابر، گ(134پ)) ذكر شده، به احتمال متأثر از روایات كتب پیشین دانسته است. از سوى دیگر، ظاهرآ ویرانههاى دلورزین تپه با شهر چغانیانِ پیش از اسلام و نخستین سده اسلامى و ویرانههاى بِدْرَچ/ بدراچ، در شش كیلومترى جنوب شرقى دهنو در محل پیوستن رودِ قِزِلسو به چغانرود، با چغانیانِ سدههاى بعد مطابقت دارد (رجوع کنید به بارتولد، 1358ش، ص 13). لسترنج (ص 440) چغانیان را با آبادى سرآسیا/ سارى آسیا (یا نُوَنْدَك)، در حدود پانزده كیلومترى شمال دهنو در كرانه راست چغانرود، یكى دانسته است. از مؤلفان معاصر، رتولادزه و امیناف (همانجا) بر این باورند كه دهنو كنونى، با جمعیت حدود 000‘ 58 تن (طبق آمار 1375ش/ 1996)، در ارتفاع 610 مترى در میان سَنْگَرْدَك (در نوشته مقدسى، ص :284 سنكردة) و چغانرود واقع است و بعد از ترمذ دومین شهر بزرگ ولایت سرخان دریا شمرده میشود. به نوشته آنها (همانجا)، براساس یافتههاى باستانشناسى جدید،شهر چغانیان در محل بدرچ كنونى واقع بوده است.
سمعانى (ج 3، ص 542ـ543) و عوفى (ج 1، ص 148) تعدادى از فقها و راویان و حدّثان این شهر را معرفى كردهاند كه معروفترین آنها حسنبن محمدبن حسنبن صغانى ادیب و لغتشناس است.
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران[?1320ش[؛ (3) ابنحوقل؛ (4) ابنخرداذبه؛ (5) ابنخلدون؛ (6) ابنعربشاه، عجائب المقدور فى نوائب تیمور، چاپ احمد فایز حمصى، بیروت 1407/1986؛ (7) ابنفقیه؛ (8) اسماعیلبن على ابوالفداء، كتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس1840؛ (9) معینالدین محمد اسفزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدینة هرات، چاپ محمدكاظم امام، تهران 1338ـ1339ش؛ (10) اصطخرى؛ (11) بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ عكسى از نسخه خطى متعلق به سِرسالار جنگ، چاپ آنت س. بوریج، لندن 1971؛ (12) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقى، ترجمه كریم كشاورز، تهران 1358ش؛ (13) بلاذرى (بیروت)؛ (14) بیهقى؛ (15) عتیقاللّه پژواك، غوریان، (كابل) 1345ش؛ (16) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقى بهار، تهران: زوار،[?1314ش[؛ (17) ابوالقاسمبن احمد جیهانى، اشكالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام كاتب، چاپ فیروز منصورى، تهران 1368ش؛ (18) عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ج 1، كابل 1345ش؛ (19) همو، تاریخ مختصر افغانستان، ج 1، كابل 1346ش؛ (20) حدودالعالم من المشرق الیالمغرب، با مقدمه بارتولد و حواشى و تعلیقات مینورسكى، ترجمه میرحسین شاه، كابل 1342ش؛ (21) حمداللّه مستوفى؛ (22) خواندمیر؛ (23) احمدبن داوود دینورى، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (1379/ 1959)، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛ (24) رشیدالدین فضلاللّه؛ (25) شمسالدینبن خالد سامى، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ (26) سمعانى؛ (27) شرفالدین علییزدى، ظفرنامه : تاریخ عمومى مفصل ایران در دوره تیموریان، چاپ محمد عباسى، تهران 1336ش؛ (28) طبرى، تاریخ (بیروت)؛ (29) عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران 1353ش؛ (30) عوفى؛ (31) علیبن جولوغ فرخى سیستانى، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1371ش؛ (32) قدامةبن جعفر، كتابالخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ (33) عبدالحیبن ضحاك گردیزى، زینالاخبار، چاپ عبدالحى حبیبى، چاپ افست تهران 1347ش؛ (34) یوزف ماركوارت، وهرود و ارنگ، ترجمه داود منشیزاده، تهران 1368ش؛ (35) الهامه مفتاح، جغرافیاى تاریخى بلخ و جیحون و مضافات بلخ، تهران 1376ش؛ (36) مقدسى؛ (37) عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، چاپ عبدالحى حبیبى، كابل 1342ـ1343ش؛ (38) نقشه راهنماى افغانستان، مقیاس 000‘ 600‘1:1، تهران: گیتاشناسى، 1994؛ (39) نقشه راههاى كشورهاى آسیاى مركزى، ازبكستان، تاجیكستان، تركمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، مقیاس 000‘ 500 ‘1:3، تهران : گیتاشناسى، (بیتا.)؛ (40) تئودور نولدكه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران [?1358ش[؛ (41) عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تحریر تاریخ وصّاف، به قلم عبدالمحمد آیتى، تهران 1346ش؛ (42) رضاقلیبن محمدهادى هدایت، سفارتنامه خوارزم، چاپ على حصورى، تهران 1356ش؛ (43) یاقوت حموى؛ (44) یعقوبى، البلدان؛
(45) Vasily Vladimirovich Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion, [English translation], London 1977; (46) EIr. s.v. "Caganian" (by C. Edmund Bosworth); EI2, s.v.
(47) " Caghaniyan " (by B. Spuler); (48) Ensiklopediyayi Savetii Tajik, Dushanbe 1978-1988; (49) Islam Karimov, Uzbekistan on the threshold of the twenty-first century, Surrey, Engl. 1997; (50) Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, London 1966; (51) Joseph Marquart, Wehrot und Arang: Untersuchungen zur mythischen und geschichtlichen Landeskunde von Ostiran, Leiden 1938; (52) Edvard Vasil'evich Rtveladze and Muradjon Aminov, Surkhandaria, ed. Nurislam Tukhliev, Tashkent 1996; (53) Uzbek Savet Ensiklopediyasι, Tashkent 1971-1980.