کَعْببن اَشرف ، ، از بزرگان و ثروتمندان يهود و ازمخالفان پيامبر اكرم در مدينه. پدرش از اعراب بنينَبهان، تيرهاى از قبيلۀ طَيِّىء، و مادرش عَقيله، دختر ابوحُقَيق (از بزرگان بنينَضير) بود (رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص160؛ طبرى، ج 2، ص 488؛ حلبى، ج 3، ص 223) و از كعب با نسبت طائى ياد شده است (رجوع کنید به بلاذرى، ج 1، ص 331). هنگامى كه پدرش درگذشت، مادرش وى را نزد برادران خود برد. كعب در ميان بنينضير پرورش يافت و آيين يهود را برگرفت. به اين دليل، گاه وى را از اين قبيله شمردهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 22، ص 94). به روايتى ديگر، پدر كعب به خاطر خونى كه در روزگار جاهليت از قبيله خويش ريخته بود به يثرب رفت و با بنينضير پيمان بست (حلبى، همانجا).
كعببن اشرف شاعرى سخنور و به فَحْل فَصيح ملقب بود (ابوالفرج اصفهانى؛ حلبى، همانجاها). در پارهاى اشعار، وى را سيدالاحبار ناميدهاند (رجوع کنید به ابنهشام، ج 3، ص210). او بسيار ثروتمند و از اين لحاظ سرآمد يهوديان حجاز بود و به همكيشان خود كمك مالى ميكرد (حلبى، همانجا). به روايتى، لفظ طاغوت در آيۀ 60 سوره نساء به كعببن اشرف اشاره دارد (رجوع کنید به بلاذرى، ج 1، ص 322).
پس از پيروزى مسلمانان در غزوه بدر در سال دوم، كعب به قصد برانگيختن قريش بر ضد مسلمانان به مكه رفت و در رثاى كشتگان قريش شعر گفت. برخى از مسلمانان اشعار او را با اشعار ديگرى پاسخ گفتند، از جمله حَسّانبن ثابت به دستور پيامبر، مكيانى را كه به وى پناه داده بودند، هجو گفت (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 185ـ187؛ ابنهشام، ج 3، ص 55ـ57؛ بلاذرى، ج 1، ص 451). كعب و چهل يهودى كه وى را در اين سفر همراهى كرده بودند، با چهل تن از مردان قريش در مكه بر ضد پيامبر همپيمان شده بودند (ديار بكرى، ج 1، ص460). چون اشعار هجويه حسان درباره مكيان به اطلاع آنان رسيد، كعب را از نزد خود راندند (بلاذرى، همانجا). كعب در بازگشت به مدينه نيز، اشعار توهينآميزى در وصف زنان مسلمان سرود. او پيامبر اكرم و يارانش را نيز هجو ميكرد و با سخنان خود به آنان آزار ميرساند و ديگران را عليه آنان تحريك ميكرد (ابنهشام، ج 3، ص 58؛ ابنسعد، ج 2، ص 32؛ ابنكثير، ج 2، جزء4، ص 7).
به نظر ميرسد كعببن اشرف، علاوه بر فعاليتهاى تبليغاتى بر ضد مسلمانان (رجوع کنید به وات، ص 128ـ129)، مخالف فعاليتهاى اقتصادى و تجارى آنان نيز بوده است. به هنگام برپايى بازار مسلمانان در محله بقيعالزُبير مدينه، كعب طنابهاى بازار مسلمانان را بريد. ازاينرو، به دستور پيامبر، مكان بازار را به جايى نزديك مسجدالنبى منتقل كردند (سمهودى، ج 2، ص 747ـ748). چون كعب از آزار پيامبر و يارانش دستبردار نبود (ابوالفرج اصفهانى، ج 22، ص 94)، پيامبر از مسلمانان خواست تا به شر و آزار وى پايان دهند. محمدبن مَسلَمه براى اين كار اعلام آمادگى نمود و به دستور پيامبر، با سعدبن مُعاذ در اين باره مشورت كرد. پس از آن، چند تن از اَوْس با وى همراه شدند كه از آن جمله عبّادبن بِشر، ابونائله سِلكانبن سَلامه برادر رضاعى كعب، حارثبن اوس و ابوعَيْسبن جَبر بودند و پيامبر به آنان اجازۀ قتل كعب را داد (واقدى، ج 1، ص 187؛ ابنسعد، ج 2، ص 32). كعببن اشرف در خارج از حصن خود، در حوالى شِعْبالعَجوز، در بيرون مدينه، به شكل غافلگيرانهاى كشته شد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 2، ص 32ـ33؛ قس ابنحبيب، ص 144ـ146؛ طبرى، ج 2، ص490؛ ياقوت، ذيل «شعبالعجوز»). گفته شده است كه سر وى اولين سرى بود كه در اسلام حمل شد (سهيلى، ج 5، ص 413؛ نيز رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص190). مورخان از اين رويداد با عنوان سَرِيّه ياد كرده و تاريخ وقوع آن را چهاردهم ربيعالاول در سال سوم هجرى ذكر كردهاند (واقدى، ج 1، ص 189؛ بلاذرى، ج 1، ص 451؛ طبرى، ج 2، ص 487؛ مسعودى، ص 243).
به نظر ميرسد، قتل كعببن اشرف مدت كوتاهى پيش از محاصره و اخراج بنينضير از مدينه روى داده باشد. به نوشته حلبى (رجوع کنید به ج 2، ص 359)، بنينضير هنگام نقض پيمان، عزادار كعببن اشرف بودند. شركتكنندگان در سريّه ذكر شده پس از انجام دادن مأموريت خود، در آخر شب نزد پيامبر رفتند و به آن حضرت مژده دادند. به روايتى نيز، آنان در كنار بقيع تكبير گفتند و رسول خدا دريافت كه آنان موفق شدهاند. روز بعد، يهوديان از اينكه سرورشان كشته شده بود، هراسان نزد پيامبر رفتند. پيامبر كارهاى ناپسند و اشعار و آزار كعب را به آنان يادآورى كرد و آنان را به قرار صلحى دعوت نمود.
كعببن مالك و حسانبن ثابت اشعارى دربارۀ كشته شدن كعببن اشرف سرودهاند (رجوع کنید به ابنهشام، ج 3، ص60ـ61؛ ابنسعد، ج 2، ص 34). حصن كعببن اشرف در ناحيۀ عوالى قرار داشت (ابنسعد، ج 2، ص 33؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 22، ص 94). برخى محققان معاصر از وجود ويرانههاى اين حصن در بلنديهاى حَرّه (ريگستان) جنوبى بنينضير، در حدود چهار كيلومترى جنوبشرقى مسجدالنبى، گزارش دادهاند (رجوع کنید به نجفى، ج 1، ص 246ـ248؛ حميداللّه، ص 105).
منابع : (1) عبدالملك ابنهشام، السيرةالنبوية، چاپ مصطفى سّقا، ابراهيم بيارى و عبدالحفيظ شلبى قاهره 1936؛ (2) ابنسعد، بيروت؛ (3) محمد ابنحبيب بغدادى، كتاب اسماءالمغتالين...، ضمن نوادر المخطوطات، مجموعه ششم، چاپ عبدالسلام هارون، قاهره 1374/1954؛ (4) ابوالفرج اصفهانى، كتاب الاغانى، چاپ احسان عباس، ابراهيم سعافين و بكرعباس، بيروت 1425ق/2004م؛ (5) ابوالفداء ابنكثير دمشقى، البداية و النهاية، چاپ احمد ابوملحم و ديگران، بيروت 1405/1985؛ (6) احمدبن يحيى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق 1997م؛ (7) ابراهيم بن احمد حلبى، السيرة الحلبية، چاپ عبداللّه محمد خليلى، بيروت 1422ق/2002م؛ (8) حسينبن محمد دياربكرى، تاريخ الخميس فى احوال انفس نفيس، بيروت دارصادر (بيتا.)؛ (9) عبدالرحمن سهيلى، الروض الانف، چاپ عبدالرحمن وكى، قاهره 1410ق/1990م؛ (10) نورالدين على سمهودى، وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفى، چاپ محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت 1374ق/1995م؛ (11) محمدبن جرير طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (12) مسعودى، تنبيه؛ (13) محمدباقر نجفى، مدينهشناسى، كلن، 1363ش؛ (14) محمدبن عمر واقدى، كتابالمغازى، چاپ مارسدن جونس، قاهره 1966م؛ (15) ياقوت حموى؛
(16) Muhammad Hamidullah, The Battlefields of the prophet Muhammad, Centre Culturel Islamique, Heyder Abad-deccan, 1403H/ 1983 A.C; (17) william montgomery watt, Muhammad, prophet and statesmam, Oxford 1974.