عزيزخانمُكرى، ، ملقب به سردار كل، فرمانده نظامى و از رجال عصر محمدشاه و ناصرالدين شاه قاجار. عزيزخان، پسر سلطان محمد مكرى، از طوايف مُكرى آذربايجان بود. وى در حدود 1207 در ناحيه سردشت به دنيا آمد (اقبال، ص 39؛ ناصرالدينشاه قاجار، 1372ش، ص 1، 183).
عزيزخان در دورۀ محمدشاه به علت داشتن سواد و خط خوش، با درجۀ ياورى به خدمت نظام در لشكر تبريز مشغول شد (خورموجى، ج 1، ص 294ـ295). وى در 1253، در لشكركشى محمدشاه به هرات نقش فعال داشت و نام وى در فهرست سرداران اين جنگ برده شده است (گرمرودى، ص550ـ551). همچنين در اين جنگ، عزيزخان به نمايندگى از سوى محمدشاه در مذاكرات صلح شركت ميكرد كه اين نشانۀ اهميت سياسى وى و اعتماد محمدشاه به اوست (رجوع کنید به همان، ص 572).
در 1256 پس از احضار فريدونميرزا، حاكم فارس، به تهران، عزيز خان مكرى به همراه ميرزانبيخان، حاكم جديد فارس، به شيراز رفت و مورد اعتماد وى واقع شد. در سفر دومِ ميرزانبيخان به فارس در 1259 نيز، عزيزخان همراه وى بود. در 1260 پس از شورش مردم فارس، اگرچه ميرزانبيخان معزول و حسينخان آجودانباشى حاكم فارس شد، اما عزيزخان در شيراز ماند و به خدمت حاكم جديد درآمد (فسائى، ج 1، ص 779، 782ـ784؛ اقبال، ص40ـ41). در 1264، مردم شيراز عليه حسينخان آجودانباشى قيام كردند و درنتيجه، وى محبوس گشت. عزيزخان نيز كه تا اين زمان در صدر فوج چهارم تبريز در خدمت آجودانباشى بود، به همراه سپاهش به دارالخلافه احضار شد (خورموجى، ج 1، ص 56).
عزيزخان به سبب توانايياش مورد توجه اميركبير قرار گرفت و در طول صدارت وى، مأموريتهاى مهمى يافت، از جمله در 1265 براى خوشامدگويى به الكساندر (وليعهد روسيه) كه براى نظم بخشيدن به قفقاز و گرجستان به ايروان رفته بود، به آنجا رفت (همان، ص 74). در شوال 1266، فتنه بابيها در زنجان موجب اغتشاش شده بود. عزيزخانمكرى و ميرزاحسنخان وزير نظام در بازگشت از مأموريت ايروان وارد زنجان شدند و كوشيدند تا با ملايمت فتنه را فرو بنشانند، ولى موفق نشدند و عزيزخان فرمان جنگ داد (رجوع کنید به اعتضادالسلطنه، ص 67). در رجب 1267 كه ناصرالدينشاه قصد سفر به عراق و اصفهان داشت، حكومت تهران در غياب ناصرالدين شاه، به شاهزاده بهرامميرزا سپرده شد. پيشكار بهرامميرزا عزيزخانمكرى بود كه در رأس نُه فوج به انتظام امور و محافظت از تهران اشتغال داشت (خورموجى، ج 1، ص 96ـ97).
پس از عزل اميركبير، بابيان كه قدرتى دوباره يافته بودند، در 18 شوال 1268 قصد ترور ناصرالدينشاه را كردند. عزيزخانمكرى اين بار نيز مأمور تعقيب و اعدام بابيها شد (اعتضادالسلطنه، ص 189)، از جمله زرّينهتاج معروف به قرّةالعين، از مبلّغان مذهب باب، كه از مدتى قبل در خانۀ محمودخان كلانتر در تهران محبوس بود و چون محمودخان كلانتر حاضر به كشتن او نشد، بنابه دستور عزيزخانمكرى، فراشان قرّةالعين را كشتند (اعتضادالسلطنه، ص 188ـ189؛ ديوانبيگى، ج 3، ص 2158).
در 1269 بهرغم ميل ميرزاآقاخان نورى صدراعظم، طى تشريفاتى خاص، عزيزخانمكرى به منصب سردارى كل رسيد (اعتمادالسلطنه، الف، ج 3، ص 1748). در 1271، ناصرالدينشاه تصميم به تقسيم وظايف صدراعظم گرفت و عزيزخان سردار كل را به طور مستقل مسئول امور لشكرى كرد (رجوع کنید به مجدالملك، ص 32؛ مستوفى، ج 1، ص 87). در 1273، ميرزاآقاخان نورى كه از رشد موقعيت سردار كل نگران بود، با بهانهجويى و اتهامات غيرواقعى درصدد بياعتبار ساختن عزيزخان در نظر شاه بود (خورموجى، ج 1، ص 229). سرانجام ميرزاآقاخان نورى در شوال همان سال (1273) فرمان عزل عزيزخان را از ناصرالدينشاه گرفت. سپس عزيزخان به سردشت تبعيد شد (خورموجى، ج 1، ص 229؛ اقبال، ص 52). پس از بركنارىِ ميرزاآقاخان نورى از منصب صدارت عظمى در 1275 و تبعيد وى به اصفهان، ناصرالدينشاه تمام درجات و مناصب سابق عزيزخان را به وى بازگرداند و سپس رياست قشون آذربايجان را به او سپرد و او را به عنوان پيشكار بهرامميرزا معزالدوله، والى آذربايجان، به تبريز فرستاد (خورموجى، ج 1، ص 244؛ اعتمادالسلطنه، الف، ج 3، ص 1811).
در 1276 ناصرالدينشاه، عزيزخان را عضو شوراى وزرا كرد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1345). در 1277، مظفرالدين ميرزا (وليعهد) حاكم آذربايجان شد و عزيزخان سردار كل، پيشكار وى گرديد (خورموجى، ج 1، ص 266؛ اعتمادالسلطنه، الف، ج 3، ص 1834). عزيزخان كه در تدارك افواج آذربايجان براى شركت در جنگ با تركمنهاى خراسان تلاش كرده بود، به منصب امير نويانى رسيد (مستوفى، ج 1، ص 93). شورش مردم آذربايجان و خصوصآ تبريز عليه سردار كل، از موقعيت و وجهۀ وى نزد ناصرالدين شاه نكاست (سازمان اسناد ملى ايران، 296000159). وى نه تنها مورد مؤاخذه قرار نگرفت، بلكه مقام وزارت مظفرالدينميرزا نيز در 1278 به وى اعطا گشت (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1406). عزيزخان با حفظ سمت، به تربيت قشون و افواج نظامى آذربايجان اشتغال داشت و در مواقع اضطرارى، همچون جنگهاى حكام داخلى با تركمنها، شورش در شهرهاى مختلف و حفظ استرآباد از تهاجم تركمنان، دستهها و فوجهايى از آن سپاهيان را به امداد ميفرستاد (رجوع کنید به سازمان اسناد ملى ايران، 295001960، 295001862). ملاقات با مقامات نظامى روسيه و انجام دادن مذاكراتى در مورد حدود و ثغور آذربايجان نيز از اقداماتى بود كه او در اين سال انجام داد (همان، 295001986، 295001977).
در 1281 به فرمان ناصرالدينشاه، عزيزخان بقعۀ شيخمحمود شبسترى را بازسازى كرد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1465). در 1282، طوايف كرد در مرزهاى آذربايجان ايجاد ناامنى كردند كه عزيزخان موفق شد آنان را سركوب نمايد (سازمان اسناد ملى ايران، 295000730). سپس، با پيشنهاد تعيين حكام محلى براى قراجهداغ، مشكين، سراب، مراغه و ارومى (اروميه) بهعنوان شهرهاى مرزى، نظم و امنيت را در اين منطقه تثبيت كرد (همان، 295000804، 295000822). ضمنآ عزيزخان همچنان درصدد يافتن راهحلى براى ممانعت از تهاجم تركمنها به استرآباد و خراسان بود كه سالها سبب بينظمى و ناامنى در آن مناطق شده بودند. اصلاح قشون استرآباد و اعزام قواى نظامى كمكى به آن منطقه همزمان با تشكيل يك قشون مجهز و تربيت شده با اسلوب نظامى جديد براى مطيع ساختن تركمنان، راهكارى بود كه وى چندين بار در اين سال به عرض ناصرالدينشاه رساند (همان، 295000863، 295000983). در همان سال (1282)، ميرزامحمدخان قاجار، صدراعظم وقت، كه نظر خوبى به وى نداشت او را به تهران احضار كرد (رجوع کنید به ديوانبيگى، ج 2، ص 1174؛ اقبال، ص 54)، اما عزيزخان پس از ملاقات با شاه و شرح فعاليتهاى خود و انجام دادن مذاكراتى درباره تدارك مخارج اردوى سيستان، موفق شد دوباره نظر مساعد شاه را بهخود جلب كند (سازمان اسناد ملى ايران، 295005915، 295005951).
از 1283، به فرمان شاه، عزيزخانمكرى از آذربايجان احضار و به وزارت جنگ منصوب شد (خورموجى، ج 2، ص 316). در 1284، اردوى همايونى به قصد سفر خراسان، دارالخلافه تهران را ترك كرد. عزيزخان علاوه بر مسئوليت فوق، تعيين قراولان و افواج ملتزم ركاب را نيز عهدهدار شد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص1530؛ سازمان اسناد ملى ايران، 295001285، 295001314). گزارشهايى از عزيزخانمكرى دربارۀ وقوع سيل در تهران و خسارات وارده، تنبيه و حبس خاطيان و متخلفان نظامى و غيرنظامى، برقرارى نظم در شهر، نظارت بر نرخ ارزاق و برگزارى مراسم تعزيهخوانى و غيره موجود است كه مسئوليت و مأموريت وى در انتظام امور دارالخلافه در ايام سفر ناصرالدين شاه به خراسان را نشان ميدهد (همان، 2950003386، 2950003368، 295003384، 295003364). وى از محل ماليات ايالت فارس مخارج اين سفر ناصرالدين شاه را تأمين كرد (همان، 295003376). علاوه بر اينها، نظارت بر امنيت مرزها و امور سرحدى آذربايجان نيز همچون گذشته، موضوع مورد علاقۀ وى بود، چنانكه طايفۀ امريلو با حمايت وى از خاك عثمانى به ايران مهاجرت كرد و حاكم خوى به سفارش و توصيۀ او موظف به تهيۀ محل سكونت و تأمين معاش ايشان گشت (همان، 295003380).
در 1285، عزيزخان از منصب وزارت جنگ عزل شد و بهجاى وى كامرانميرزا نايبالسلطنه انتخاب گرديد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1589). از مهمترين دلايل عزل عزيزخان، دخالت وى در امور آذربايجان و كارشكنى عليه پيشكارانى بود كه به آن ايالت اعزام ميشدند، زيرا عزيزخان در دورۀ پيشكارى خود در آذربايجان املاك زيادى به دست آورده بود و بدينسبب علاقه داشت كه به آنجا برگردد يا هركسى كه پيشكار آذربايجان ميشد، دستنشانده او باشد، درنتيجه، در امور پيشكارى كه مطيع او نبود خلل ايجاد ميكرد (اقبال، ص 55؛ نادرميرزا قاجار، ص 264ـ265). هنگامى كه طهماسب ميرزا مؤيدالدوله در 1285 پيشكار آذربايجان شد، طايفۀ اورامان عصيان كرد. پس از سركوبى آن طايفه، سندى به دست آمد كه حاكى از دخالت عزيزخان در اين شورش بود و درنتيجه املاك عزيزخان را ضبط كردند. او نيز به سلطانآباد اراك رفت (نادرميرزا قاجار، ص 265). عزيزخان در 1286، از سلطانآباد اراك به تهران احضار شد و حكومت مازندران و فرماندهى فوج چهارم تبريز را به او دادند و چون در ساوجبلاغ املاك زيادى داشت، حكومت آنجا را هم به او دادند (نادرميرزا قاجار، همانجا؛ ديوانبيگى، ج 2، ص 1176). در اواخر 1286، وى ملتزم ركاب شاه در سفر به گيلان بود (رجوع کنید به ناصرالدينشاه قاجار، 1367ش، ص 3ـ4، 64ـ66).
در اوايل 1287، عزيزخان بار ديگر به پيشكارى آذربايجان اعزام شد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1614)، اما به علت كهولت و از دست دادن نفوذ كلام سابق، اقتدار گذشته را نداشت (رجوع کنید به نادرميرزا قاجار، ص 391) و در هجدهم شوال همان سال در تبريز درگذشت و در همانجا در بقعه سيدحمزه دفن شد (اعتمادالسلطنه، ب، ج 2، ص 1634؛ نادرميرزا قاجار، همانجا؛ سلطانالقرائى، ص 69).
عزيزخانمكرى فردى باكفايت بود ولى از طمع، جاهطلبى، دسيسه و قساوت خالى نبود (اقبال، ص 59). وى سنّيمذهب بود (رجوع کنید به ديوانبيگى، ج 2، ص 1175). عزيزخان با يكى از دختران ميرزاتقيخان اميركبير ازدواج كرد و پسرانش عليخان، حسينخان و سيفالدينخان نام داشتند. سيفالدينخان چند بار حاكم ساوجبلاغ شد و پسر او، حسينخان سردار مكرى، نيز جانشين او گرديد (اقبال، ص 61ـ62).
منابع : (1) عليقلى، اعتضادالسلطنه، فتنه باب، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران، 1351ش؛ (2) محمدحسن اعتمادالسلطنه، الف، تاريخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعيل رضوانى، تهران 1367ش، همو، ب، مرآةالبلدان، چاپ عبدالحسين نوايى و ميرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367ش؛ (3) عباس اقبال، «عزيزخان سردار كل مكرى»، مجله يادگار، سال 4، ش 1ـ2 (شهريور و مهر 1326)؛ (4) ميرزاحسن حسينى فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران 1367ش؛ (5) محمدجعفر خورموجى، حقايقالاخبار، ناصرى، چاپ حسين خديوجم، تهران، 1363ش؛ احمد، ديوانبيگى شيرازى،
(6) حديقةالشعرا در شرححال و آثار شاعران و عارفان و صوفيان و دانشمندان دوره قاجاريه، چاپ عبدالحسين نوايى، تهران 1364ـ1366ش؛ (7) جعفر سلطانالقرائى، «محل قبر عزيزخان سردار كل»، مجله يادگار، سال 4، ش 4 (دى 1326ش)؛ (8) ميرزافتاح گرمرودى، سفرنامه ميرزاقتاحخان گرمردوى به اروپا، چاپ فتحالدين فتاحى، 1347ش؛ (9) ميرزامحمدخان، مجدالملك سينكى، رساله مجديه، چاپ سعيد نفيسى، تهران 1321ش؛ (10) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من يا تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران 1371ش؛ (11) نادرميرزا قاجار، تاريخ و جغرافى دارالسلطنه تبريز، چاپ غلامرضا طباطباييمجد، تبريز 1373ش؛ (12) ناصرالدين قاجار، روزنامه سفر گيلان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1367ش؛ (13) همو، شهريار جادهها: سفرنامه ناصرالدينشاه قاجار به عتبات، چاپ محمدرضا عباسى و پرويز بديعى، تهران 1372ش؛ (14) سازمان اسناد ملى ايران.