چشتی ، معینالدین حسن سجزی، از عرفای قرن ششم و مروّج سلسله چشتیه *در هند. او در 537 به دنیا آمد (داراشكوه بابری، ص 93). گفتهاند كه نسل وی از سادات سیستان بودند و به احتمال بسیار خود او در قصبه سجز به دنیا آمد؛ از اینرو، وی را معینالدین حسینی سجزی (سیستانی) نیز میخوانند (رجوع کنید به لعلی بدخشی،ص 147 و پانویس 4؛ قس چشتی عثمانی، ص 100ـ101، كه سنجری ضبط كرده است). همچنین به دلیل سكونت و وفات معینالدین در اِجمیری به او اِجمیر نیز گفتهاند (رجوع کنید به غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 256).
معینالدین در نوجوانی پدر خود، غیاثالدین، را از دست داد و از او باغ و آسیابی به ارث برد (جمالی دهلوی، ص 5). علت ورود او را به سلك صوفیان، مواجههاش با مجذوبی به نام ابراهیم قُندوزی دانستهاند (رجوع کنید به جمالی دهلوی، همانجا؛ لعلی بدخشی، ص 147ـ 148؛ قس غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 257، كه نام او را ابراهیم قلندر ضبط كرده است). گفته شده است غارت سیستان به دست تركان غُز او را به مراقبه و تأمل در خود و سرانجام به عرفان كشاند (رجوع کنید به د. اردو، ذیل مادّه).
پس از این تحول روحی، معینالدین اموال خود را بین مستمندان تقسیم كرد و برای تحصیل علوم دینی به عراق رفت و در مدت كوتاهی از علمای دین محسوب گردید (لعلی بدخشی، ص 148). وی در یكی از سفرهایش به هاروَن، از توابع نیشابور، با خواجه عثمان هاروَنی (متوفی 617)، از خلفای چشتیه، دیدار كرد و به حلقه مریدانش پیوست (جمالی دهلوی؛ لعلی بدخشی؛ داراشكوه بابری، همانجاها).
معینالدین بیست سال، در سفر و حضر، ملازم خواجه عثمان هاروَنی بود (داراشكوه بابری، همانجا؛ قس جمالی دهلوی، همانجا، كه گفته است او دو نیم سال در خدمت خواجه عثمان بود). خواجه عثمان به مریدی او مباهات میكرد و به وی لقب محبوباللّه داد و همچنین معینالدین را خلیفه خود كرد (داراشكوه بابری، همانجا).
معینالدین در سفرهای خود با مشایخ بزرگی چون نجمالدین كبری *، عبدالقادر گیلانی *، ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی *و ابوسعید تبریزی (مرشد جلالالدینِ تبریزی*) دیدار كرد (جمالی دهلوی، ص 5 ـ6). او همچنین آرامگاه مشایخی چون ابوالحسن خرقانی در خرقان، خواجه عبداللّه انصاری در هرات و احمد خضْرَویه را در بلخ زیارت كرد (فرشته، ج 2، ص 376؛ غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 258ـ259). در مسیر خود به هند، مدتی در شهر لاهور و در جوار مقبره هجویری *(متوفی ح 456) اقامت گزید و به تفكر و عبادت مشغول شد. پس از آن، مدتی در دهلی ساكن شد (جمالی دهلوی، ص 12؛ غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 259). از آنجا به اجمیر رفت و بسیاری از هندوها را مسلمان كرد (داراشكوه بابری، ص 93؛ غلام سرور لاهوری، همانجا).
معینالدین در اجمیر ازدواج كرد و حاصل دو ازدواج وی، سه پسر (ابوسعید، فخرالدین، حسامالدین) و یك دختر (بیبیحافظه جمال) بود. ابوسعید دو فرزند داشت و پنجاه سال عمر كرد، فخرالدین (متوفی 661) از علما و عرفا بود و حسامالدین نیز در 45 سالگی به سلك عرفا پیوست و سپس به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد. بیبیحافظه نیز از دست پدر خرقه خلافت گرفت و زنان را ارشاد میكرد. مقبره وی، در كنار قبر پدرش، در اجمیر است (لعلی بدخشی، ص 165؛ غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 363ـ364).
معینالدین در 633 وفات یافت. سلاطین و امرا در قرون متمادی بر تربت وی كه زیارتگاه است، گنبد و بارگاه بنا كردند. هر سال مردم در ششم رجب، به مناسبت عُرس * وی، مراسمی برگزار میكنند (داراشكوه بابری، ص 93ـ94؛ عبدالحق دهلوی، ص 44).
به خواجه معینالدین كرامات بسیاری نسبت دادهاند. وی در گسترش اسلام و ترویج تصوف در شبهقاره سهم عمدهای داشت (رجوع کنید به داراشكوه بابری، ص 93؛ غلام سرور لاهوری، ج 1، ص 259ـ260). معینالدین خلفا و شاگردان بسیاری تربیت كرد (غلام سرور لاهوری، ج 1،ص264)كه معروفترین آنها قطبالدین بختیار كاكی*و حمیدالدین صوفی سعیدی ناگوری*، ملقب به سلطانالتاركین، هستند (داراشكوه بابری، ص 94؛ غلام سرور لاهوری، همانجا).
از معینالدین آثاری به جامانده است، كه برخی در صحت انتساب آنها به او تردید دارند (آریا، ص 99ـ100). بعضی از آثار منسوب به او عبارتاند از: 1) انیسالارواح یا انیس دولت، كه ملفوظات خواجه عثمان هاروَنی است (منزوی، 1357ـ 1361 ش، ج 2، ص 562 ـ 563). 2) گنج اسرار، كه مجموعه دیگری از ملفوظات عثمان هارونی است؛ بخشی از این ملفوظات راجع به شرح مناجات خواجه عبداللّه انصاری است (همان، ج 2، ص 770). 3) دلیلالعارفین، مشهورترین اثر او، كه مجموعه ملفوظات وی است و قطبالدین بختیار كاكی آنها را گردآورده است (لاهور 1311). این كتاب در باره مسائلی از قبیل طهارت، نماز، ذكر، محبت، وحدت و آداب سالكان است (همو،1362ـ1370 ش، ج 3، ص 1458).4) بحرالحقایق، ملفوظات معینالدین خطاب به قطبالدین بختیار است كه در آن سیر و سفر عرفانی خود، از جمله معراجش، را برای قطبالدین شرح داده و از رسیدن خود به مقام وحدت سخن گفته است (همان، ج 3، ص 1314). 5) اسرارالواصلین، شامل هشت نامه به قطبالدین بختیار (همان، ج 3، ص 1261ـ 1262). 6) رساله وجودیه، در باره نیروهایی كه به سبب ریاضت و چلهنشینی به وجود میآید و نیز كیفیت دَم (نَفَس). این رساله آداب دَمزدن و سرمایه جوگ نیز نامیده شده است (همان، ج 3، ص 2101ـ2102؛ همو، 1357ـ1361 ش، ج 2، ص 701). 7) كلمات معینالدین سَجزی ، در باره وحدت وجود، نفی و اثبات، ناسوت، لاهوت و ملكوت (همو، 1357ـ 1361 ش، ج 2، ص 763). 8) دیوان مُعین ، كه شامل غزلیات او به زبان فارسی است.در صحت انتساب این اثر به معینالدین تردید جدّی وجود دارد. برخی پژوهشگران آن را متعلق به معین فراهی (متوفی قرن دهم) دانستهاند(رجوع کنید به همو، 1362ـ1370 ش، ج 7، ص 631؛ آریا، ص 102ـ103).
در اقوال معینالدین، آرای وحدت وجودی آشكار است (رجوع کنید به چشتی، ص 40؛ میرخورد، ج 1، ص 55 ـ 56). وی علامت شناخت خدا را خاموشی در معرفت و گریختن از خلق دانسته است (میرخورد، ج 1، ص 55)، البته خدمت به خلق، كمك به درماندگان و روا كردن حاجات بیچارگان و گرسنگان نیز در تعالیم وی جایگاه مهمی دارد (رجوع کنید به چشتی، ص 44، 49؛ میرخورد، ج 1، ص 56). برخی از سخنان معینالدین در باره خوف و رجا شبیه به سخنان واعظان و زاهدان است (رجوع کنید به میرخورد، ج 1، ص 55). با این حال، عشق و محبت نیز در تعالیم عرفانی وی جایگاه بلندی دارد (رجوع کنید به چشتی، ص 41ـ44، 48)؛ بنابراین، از نظر او دوستان حق تعالی، متصف به خوف و رجا و محبتاند (رجوع کنید به لعلی بدخشی، ص 162).
معینالدین در ملفوظات خود بر شریعت و رعایت جزئیات و دقایق آن تأكید كرده است (رجوع کنید به چشتی، ص 2ـ13). به نظر او (همان، ص 7ـ 8) عارف باید در وهله اول در شریعت ثابت قدم باشد، آنگاه به پایههای طریقت، معرفت و حقیقت نایل شود.