چراغ ، وسیله تولید روشنایی و گرما. این مقاله مشتمل است بر دو بخش: تاریخچه رواج، ساخت و استفاده از چراغ در جهان اسلام؛ و چراغ در فرهنگ عامه ایران.
1) تاریخچه رواج، ساخت و استفاده از چراغ در جهان اسلام. واژه چراغ در پهلوی و پارتی (مكنزی، ص 23؛ بهار، ص 167) و سغدی (قریب،ص 128) رواج داشته است و چون در زبان اوستایی نشانی از آن نیست و همچنین در زبانهای آرامی و سریانی وسیله روشنایی را شراگا گفتهاند (رجوع کنید به مشكور، ج 1، ص 371)، احتمالاً واژه چراغ از این زبانها به پهلوی راه یافته است (قس برومند سعید، ص 447). در تركی واژه كندیل در معنای چراغ كاربرد دارد (رجوع کنید به كانار، 1374 ش، ذیل "Kandil" ). طاهری (ص 205) سراج (جمع آن: سروج رجوع کنید به زبیدی، ذیل «سرج») را معرّب چراغ فارسی دانسته، حال آنكه آن نیز احتمالاً مأخوذ از شراگای آرامی است. در قرآن واژههای سراج (احزاب: 46؛ نوح: 16؛ فرقان: 61؛ نبأ: 13) و مصباح (نور: 35؛ فصّلت: 12) به معنای چراغ آمده است. همچنین واژه مشكاه، كه لغتی حبشی و به معنای چراغدان و طاق كوچك است (جفری، ص 266؛ خوری، ص 28، یادداشت 105؛ طاهری، ص 315)، به معنای چراغ كاربرد داشته است (رجوع کنید به نور: 35؛ زبیدی، همانجا). به نوعی چراغ آویخته از سقف یا ستون نیز در هر سه زبان قندیل *میگویند، ضمن آنكه در دورههای متأخر، به ویژه در سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم، واژه لامپ و لامپا در فارسی (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «لامپ») و لَمْبَه در عربی (ور، ذیل «لمبه») و لامبا در تركی (كانار، 1993، ذیل واژه) نیز رایج گردید كه از لمپس یونانی است (لیدل و اسكات، ذیل"ç" ).
پس از توسعه قلمرو اسلامی، مسلمانان مناطق مختلف با اشكال متنوعی از چراغها آشنا شدند (حمودی و توتونچی، ص 148) و شیوهها و مواد مورد استفاده در ساخت چراغها به سرعت تحول یافت هر چند شیوههای ابتدایی ساخت چراغ از سفال، كه پیش از اسلام رایج بود، در دوره اسلامی نیز ادامه یافت. به تدریج استفاده از سفالهای لعابدار شیشهكاری شده با رنگهای مختلف و نیز كاربرد سنگ و بلور در ساخت چراغ، بهویژه در دوره عباسی، رایج گردید (همان، ص 149؛ فریال داود مختار، ص 92؛ شالم ، ص 1ـ 8؛ علیهاشم خیری و انعامعون احمد، ص 20). از این دوره و ادوار متأخرتر، چراغهایی به جامانده كه از فلز، از جمله مس و برنز، ساخته شدهاند (حمودی و توتونجی، همانجا).
در اوایل دوره اسلامی شكل بدنه چراغها بیشتر به صورت اشكال هندسی بود و معمولاً از طرحهای حیوانی یا انسانی در قالببندی بدنه چراغها استفاده نمیشد، ولی در ادوار بعد، از جمله از عصر عباسی، اَشكالِ تعدیل شدهای از این طرحها در ساخت چراغها به كار رفت (همان، ص 149ـ150). بهتدریج، استفاده از نوشته نیز برای تزیین چراغها معمول گردید (زكی محمدحسن، 1401 الف، ص606ـ607؛ برای تفصیل در جزئیات شكل، طرح و تزییناتِ شماری از چراغهای به جامانده از ادوار گوناگون اسلامی در ایران و عراق رجوع کنید به حمودی و توتونجی، ص 150ـ151، و جدولهای ص 157ـ162؛ شالم، ص 8، تصویر 9؛ زكی محمدحسن، 1401 ب ، لوح 88، تصویر 99؛ همو، 1401 الف ، ص 294، تصویر220).
در ساخت پایه و ناودانكِ خروج فتیله و دسته چراغها نیز این تزیینات به كار میرفت(رجوع کنید به حمودی و توتونجی، ص 147ـ 148؛ نیز رجوع کنید به همان، تصاویر ص 149ـ156؛ فریال داود مختار، تصاویر 1ـ11؛ بطرس بهنام، ص 73).
فتیله چراغها از پشم، الیاف گیاهی و حتی لباسهای كهنه بود. مقدسی در سده چهارم از نوعی مادّه كانی در بدخشان به نام حجرالفتیله نام برده كه برای فتیله چراغ به كار میرفته است و برای تمیز كردن آن، آن را ساعتی در آتش میگذاشتهاند (ص 303). لسترنج (ص 436) آن را آسبست یا پنبه كوهی دانسته است.
سوخت چراغهای قدیمی، روغنهای گیاهی (نظیر روغن كنجد، زیتون و كتان) یا روغنهای حیوانی (رجوع کنید به مقدسی، ص 142؛ ناصرخسرو، ص 95؛ مقدم گلمحمدی، ج 1، ص 358؛ بطرس بهنام، ص 69، 75ـ76) و در دورههای بعد نفت بود (حمودی و توتونچی، ص 148، 163، پانویس 16). سمهودی در سده نهم (ج 2، ص 408) به چراغ نفتی ساخت شام در مسجدالنبی اشاره كرده است.
تأمین روشنایی مساجد در دوره اسلامی، بر اهمیت و كاربرد چراغها افزود (رجوع کنید به ازرقی، ج 2، ص 98ـ99؛ فریالداود مختار، ص 93؛ د. اسلام، چاپ دوم، ج 6، ص 665ـ 666). افروختن چراغ در اماكن عمومی چون مساجد، خانقاهها و زیارتگاهها بهتدریج شغل و سپس منصبی را ایجاب كرد كه چراغچی/ جراجی (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 1، ص 293) خوانده میشد. این منصب بهویژه در دوره صفوی اهمیت یافت. در این دوره، لوازم روشنایی دربار و ابزارهای آن (مانند چراغهای نفتی، شمع *، شمعدان *، و قیچی تمیز كردن فتیله) در محلی به نام چراغ خانه و زیر نظر چراغچیباشی نگهداری میشد (كمپفر، ص 148) كه در شمار تابعان و تابینان فراش باشیان بودند و در كنار مشعلدار باشی و شمّاع، تأمین روشنایی دربار را برعهده داشتند (رجوع کنید به میرزا سمیعا، ص 31).
در این دوره، در مساجد مهم و زیارتگاهها نیز چراغچیانی برای تأمین روشنایی و نگهداری از چراغها به كار گماشته میشدند. برای نمونه، طبق وقفنامه مسجد شاه اصفهان، در زمان شاه عباس اول این مسجد شش چراغچی داشته كه مواجب هر كدام چهار صد من غله، هم اندازه با مواجب كفشدار و فراش و مشعلدار و سقا و دربان، بوده است (رجوع کنید به سپنتا، ص 61).
اهدای وسایل روشنایی به حرم امام رضا علیهالسلام (رجوع کنید به خوشدل، ص 70) و عتبات عالیات (رجوع کنید به فریال داود مختار، ص 98؛ آلیاسین، ص 61) از سوی شاهان و دولتمردان از دوره صفوی و سپس قاجار بسیار رایج گردید (رجوع کنید به ناصرالدین قاجار، ص 158؛ عضدالملك، ص 154، 161). برای روشن نگاه داشتن و تمیز كردن و نگهداری این چراغها، شخصی با عنوان چراغچی، چراغچیباشی، چهلچراغی یا متولی چهلچراغ، از سوی دولت با حقوق سالانه تعیین و به كار گماشته میشد (رجوع کنید به ناصرالدین قاجار، ص 107؛ عضدالملك، ص 159، 161، 166؛ نیز رجوع کنید به بختیاری، ص 134). اقامت در حرم و روشن نگاهداشتن حرم و نیز مقام و منزلت اجتماعی چراغچی، در كنار انگیزههای مالی برای دریافت «صرف یا وجه روشنایی»، عده زیادی را ترغیب میكرد تا تولیت چهلچراغ را برعهده گیرند (رجوع کنید به بختیاری، ص 136ـ141). وجه مذكور نیز به صورت برات تجاری به نماینده دولت ایران در عتبات فرستاده و به چراغچی پرداخت میشد (همان، ص 142). در اوایل قرن چهاردهم شمسی، كه تأمین روشنایی معابر شهرهای بزرگ نیز در سطح محدودی رایج گردید، عنوان چراغچی به متصدیان نصب، نگهداری و تعمیر چراغهایروشنایی خیابانها نیز اطلاق میشد (رجوع کنید به شهریباف، 1381 ش، ج 1، ص 225ـ226). اعیان و اشراف نیز معمولاً در رفت و آمدهای شبانه، خدمتكاری با عنوانِ چراغكش یا فانوسكش به همراه میبردند (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 229 و پانویس 13؛ بطرس بهنام، ص 70ـ 71).
مدت كوتاهی پس از رواج چراغهای نفتی در مغرب زمین، استفاده از اینگونه چراغها در سرزمینهای اسلامی نیز معمول شد (رجوع کنید به بطرس بهنام، ص 71، 76؛ شهریباف، 1367ـ 1368 ش، ج 3، ص 84 ـ86) و طبعاً بازار تولیدكنندگان سنّتی چراغ را تا حدی از رونق انداخت (رجوع کنید به قزوینی، ص 13).
(32) EI 2 , s.v. "Masdjid. I. D. 2. h: Lighting" (by J. Pedersen); (33) Arthur Jeffery, The foreign vocabulary of the Quran , Baroda 1938; (34) Mehmet Kanar, Buyuk Farsca-Turkce sozluk , Istanbul 1993; (35) idem, Buyuk Turkce-Farsce sozluk, Tehran 1374 ş; (36) Nuha N. N. Khoury, "The mihrab image: commemorative themes in medieval Islamic architecture", Muqarnas , vol.9 (1992); (37) Guy LeStrange, The lands of the Eastern Caliphate , London 1966; (38) Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek-English lexicon , Oxford 1977; (39) David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionar y, Oxford 1990; (40) Avinoam Shalem, "Fountains of light: the meaning of medieval Islamic rock crystal lamps", Muqarnas, vol.11(1994(; (41) Hans Wehr, A dictionary of modern written Arabic: Arabic-English , ed. J. Milton Cowan, Ithaca, N. Y. 1994.
/ افسانه منفرد /
2) چراغ در فرهنگ عامه ایران، حرمت چراغ در فرهنگ عامه ایران، كمابیش یادآور احترام و قداست آتش * نزد ایرانیان باستان است (در باره آتش نزد ایرانیان باستان رجوع کنید به اوستا، بخش 2، ص 122ـ127، توضیحات پورداود). ایرانیان باستان ظاهراً آتش را زنده میپنداشتند و خاموش كردن آن را به معنای كشتن آن میدانستند (رجوع کنید به شایست ناشایست، فصل 20، بند 15، ص 247)، چنانكه فعلِ كشتن در زبان فارسی، برای خاموش كردن شمع و چراغ بهكار رفته است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «كشتن»). ظاهراً امروزه نیز برخی از عوام چراغ را زنده و ذیشعور فرض میكنند، چنانكه برخی از قصههای عامیانه خراسان با جملههایی این چنین آغاز میشود: «به چراغ گفتم: قصه بگو... چرخی زد و نشست و گفت...» (شكورزاده، ص 404، نیز رجوع کنید به ص 371). برخی از پیرزنان عامی اگر در روز برای كودكان قصه بگویند، در آغازِ قصه میگویند: «قصه را برای چراغ میگویم» (عناصری، ص 35) و اگر طفلی خواب آشفته ببیند، به او سفارش میكنند كه بگوید: «خوابم را به چراغ میگویم» (همانجا).
چراغ در اشعارِ مراسم «سخنوری» درویشان عجم (رجوع کنید به خاكساریه *) مانند انسانی والا ستوده شده است (رجوع کنید به آئین قلندری، ص 441ـ447). برخی از عوام سلام گفتن به چراغ را با شُگون میدانند (شكورزاده، ص 631) و اگر ناگهان چراغی را در جایی ببینند میگویند: «سلامعلیكم، شاهچراغ» (همان، ص 315؛ هدایت، ص 93).
به اعتقاد قلندران، چون آدم علیهالسلام از بهشت هبوط كرد و در سراندیب فرود آمد، جهان بسیار تاریك بود. پس، جبرئیل به امر خدا آنجا را از نور چراغ روشن كرد و چراغ از آن زمان برقرار مانده است ( آئین قلندری ، ص 225).
بر پایه باورهای عامیانه برای خاموش كردن چراغ، باید فتیله آن را پایین بكشند تا چراغ خود خاموش شود. اگر به آن پف كنند، چراغ آدمی را نفرین میكند و نكبت و عمر كوتاه نصیب انسان میشود (هدایت، ص 87؛ شكورزاده، ص 631). فوت كردن چراغ و شمع و اصولاً آتش گناه محسوب میشود و آنها را باید با دست یا وسیلهای دیگر خاموش كرد (شكورزاده، ص 179، پانویس 6). در ایلام معتقدند اگر كسی در خواب ببیند كه دیگران به چراغ فوت میكنند، مرگِ كدبانوی خانه فرامیرسد (اسدیان خرمآبادی و همكاران، ص 185). به هنگام روشن شدن چراغ صلوات میفرستند (عناصری، ص 34؛ شریعتزاده، ج 2، ص 408) یا در مواردی صلوات میفرستند و میگویند: «الصّلوه والسّلام یا آقام شاهچراغ» (رجوع کنید به همایونی، ص 364). به عقیده برخی، به هنگام افروختن چراغ، باید دعایی خاص بخوانند، كه شاید منشأ آن، دعایی است از امام صادق علیهالسلام برای هنگام دیدن چراغ رجوع کنید به مجلسی، ج 73، ص 165)؛ همچنین است نگاه كردن به روی خوش و سبزه و آیینه (هدایت، ص 89 ـ90؛ ماسه، ج 2، ص 320).
درویشان خاكسار و فرقه عجم، برخی از پیران و مقتدایان خود را «شاهچراغ» مینامند (آیین قلندری، ص 312، 426؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). امروزه، شاهچراغ عنوان خاصی برای امامزاده احمدبن موسی' علیهالسلام در شیراز است (در باره تداول سوگند به چراغ و شاهچراغ رجوع کنید به هدایت، ص 92؛ عناصری، همانجا؛ لمعه، ص 36).
چراغ همواره در زیارتگاهها و آیینهای نذر و دعا وجود دارد. عوام معتقدند كه برای برآورده شدنِ حاجتها، در شب یا روز بیستوهفتم رمضان، باید دوازده فتیله روشن كرد (هدایت، ص 78). در خراسان برای حاجت گرفتن، نذر میكنند كه آش اُماج و نان كُماج بپزند و آنها را در میان سفرهای میگذارند كه یكی از لوازم آن چراغ روشن است (شكورزاده، ص 28ـ29). در سفره بیبیحور و بیبینور و سفره ابوالفضل علیهالسلام نیز چراغ را كنار یا وسط سفره میگذارند (همان، ص 44، 56). برای امامزادهها شمعدان و چراغ نذر میكنند، حتی در پای درختان مقدّس، كه برای آنها نذر و نیاز میكنند، چراغ میافروزند (رجوع کنید به هدایت، ص 131). به نوشته دیولافوا (ص 394)، مردم نواحی اطراف پاسارگاد، چون آن مقبره را مقبره مادر حضرت سلیمان میدانستند، در آن چراغ روشن میكردند (نیز رجوع کنید به صداقت كیش، ص 106، پانویس 1). در برخی از تكیههای شاهرود، به ویژه در تكیه بیدآباد، كه از تكیههای قدیمی است، مراسم «شمع و چراغ» با آدابی ویژه در دهه اول محرّم، نیم ساعت بعد از غروب، برگزار میشود (شریعتزاده، ج 2، ص 409ـ413).
در خانقاهها، نیز مانند مساجد و زیارتگاهها، از چراغ استفاده میشده است، چنانكه شیخ مرشد ابواسحاق كازرونی (متوفی 426) گوشهای از خانقاه خود را به غریبان شهر اختصاص داده بود و سالها آنجا به «زیرچراغ» شهرت داشت، زیرا گروهی مدتها هر شب در آنجا چراغ برمیافروختند و در روشنایی آن تا صبح به قرائت قرآن میپرداختند (محمودبن عثمان، ص 192).
بهگفته ابنبطوطه (متوفی 779؛ ج 1، ص 293)، چراغ یكی از لوازم خاصِ فتیان بوده است. به نوشته كاشفی در قرن نهم، فتیان در مجلسِ میانْ بستنِ مریدان (فرزندان)، چراغی پنج فتیله میافروختند و آیه نور (نور: 35) را قرائت میكردند (ص 132).
چراغ همچنین از ابزارهای قلندران حیدری عهد صفوی و خاكساران عهد قاجار بوده است (رجوع کنید به آئین قلندری، ص 164، 209، 232ـ233) و در رسائل قلندران عهدصفوی «چراغ افروختن»، در كنار «مقراض راندن» و «میان بستن»، جزء آداب آنان ذكر شده است (رجوع کنید به همان،ص 164). در این رسائل «چراغچیگری» جزو وظایف قلندران محسوب شده و با تعبیری كنایی آمده است كه چراغ چهار لوله دارد: اول شریعت، دوم طریقت، سوم حقیقت و چهارم معرفت (همان، ص 175). یكی از مراحل سلوك درویشان خاكسار، «چراغی گرفتن» نام دارد كه گویا در این مرحله از پیر خود چراغی دریافت میكردهاند (همان، ص 257، 327، پانویس 1؛ نیز رجوع کنید به خاكساریه*).
معركهگیران در سفره معركه خود چراغی میگذاشتند (رجوع کنید به كاشفی، ص 289ـ 290) و پس از پایان معركه از ناظران پول طلب میكردند كه آن را اصطلاحاً «چراغ» یا «چراغاللّه» میگفتند (جمالزاده، مقدمه، ص 82). اعضای فرقه چهلتنان (گروهی از اهل حق) پیران خود را چراغ مینامند و نشان ویژه پیران، چراغی پیهسوز است كه در بالای مسندشان در جَمخانه (محل اجتماع و برگزاری مراسم اهل حق) میسوزد (بابازاده، ص 62ـ63).
وجود روشنایی و چراغ در همه مراحل زندگی، از تولد تا مرگ، سنّتی قدیمی است كه تا امروز نیز بیشوكم ادامه یافته است. چون هنگام زایمان زنی فرا میرسید، تا چهل روز در اتاق او چراغ میافروختند (شكورزاده، ص 609؛ قس ماسه، ج 1، ص 36). در عقایدالنساء، از دوره صفویه، آمده است هنگامی كه زائو را به حمام میبردند، حمام را چراغانی *میكردند (رجوع کنید به آقاجمال خوانساری، ص 16).
زردشتیان یزد و كرمان در طول سال كنار سفره غذای خود چراغ میگذاشتهاند (بهار، ص 357، به نقل از اسماعیل پور). برخی از ایرانیان نیز هنوز در شب سال نو و برخی هم در شب اول هر ماه، اتاقهای خانه را با چراغ روشن میكنند و معتقدند كه این كار برای آنان تندرستی و كامروایی و بركت میآورد (هدایت، ص 78؛ شهریباف، ج 4، ص 95ـ96؛ نیز رجوع کنید به مجلسی، ج 73، ص 165، حدیثی از امام صادق علیهالسلام كه در آن آمده است: افروختن چراغ پیش از غروب آفتاب فقر را نابود میكند و روزی را میافزاید).
از گذشته، چراغ در مراسم عقد نكاح و جشن عروسی كاربرد بسیار داشته است. در دوره صفویه وحتی بعدتر، هنگام عقد نكاح تشتی را سرنگون میكردند و زیر آن چراغی از روغن طعام با شعله كم روشن میكردند و عروس بر روی تشت مینشست (آقاجمال خوانساری، ص 8؛ ماسه، ج 1، ص 66).
چراغ، خاصه چراغ زنبوری، یكی از وسایل حتمی جهیزیه عروس بود (شكورزاده، ص 181؛ كتیرائی، ص 194). در تهران هنگامی كه عروس را به خانه داماد میبردند، دو چراغ، یكی در سمت چپ و دیگری در سمت راست عروس، و آیینهای را پیش روی او میگرفتند و عروس همراه آنها وارد خانه داماد میشد (كتیرائی، ص 216). همچنین، هنگام خواندن خطبه نكاح، زنهای خوشبختِ (به اصطلاح یك بخته) حاضر در مجلس، چراغهایی را روشن میكردند (ماسه، ج 1، ص 67). در دورههای اخیر، برخی به جای شمع و لاله، چراغهایی با لامپ روشن میكنند و چراغ [یا شمعدان] و آیینه از لوازمی است كه داماد آن را تهیه میكند و بر سر سفره عقد میگذارند (شكورزاده، ص 176؛ كتیرائی، ص 163).
به جز مراسم چراغانی، كه چراغها احتمالاً شبانهروز روشن میماند، كسبه در روز چراغ روشن نمیكردند، خاصه اگر پارچه یا فرش میفروختند و میگفتند با روشن كردن چراغ معامله آنان حرام میشود، زیرا خریدار در تشخیص رنگ كالا اشتباه میكند، اما در مواردی در روز هم چراغ روشن میكردهاند، از جمله قصابان و نانوایان اگر گوشت یا نان ارزان میشد، برای آگاهی مردم جلوی دكان خود چراغ میافروختند؛ صاحبان سفرهخانهها و طباخیها هنگامی كه غذا آماده میشد، برای اعلام آمادگی خود برای پذیرایی از مشتریان، جلوی محل كسب خود چراغ روشن میكردند (شهریباف، ج 4، ص 474).
پیشهوران به اول غروب، كه چراغ دكان خود را روشن میكردند، اصطلاحاً «سرچراغ» میگفتند (نجفی، ذیل «سرچراغ») و معتقد بودند سر چراغ مشتری را نباید رد كرد و قرض هم نباید داد (هدایت، ص 78). نیز سرچراغ، دكاندار نباید نسیه بدهد (اسدیان خرمآبادی و همكاران، ص 305).
چراغ در هواشناسی عامیانه نیز بهكار میآمده است: شب با دهان در نزدیك چراغ «ها» میكردند، اگر رنگ سرخ پدید میآمد، روز بعد هوا آفتابی بود و اگر رنگ سفید ظاهر میشد، معتقد بودند كه روز بعد هوا بارانی است (هدایت، ص 79). همچنین اگر در شب مورچه پردار یا مگس مرتباً دور چراغ میگشت، میگفتند فردا باد و بارندگی خواهد بود (شكورزاده، ص 336ـ337).
تا چندی پیش اگر كسی در شب درمیگذشت، خشتی بالای سر او میگذاشتند و روی آن شمع یا چراغی روشن میكردند تا اتاق میت روشن بماند (شكورزاده، ص 208؛ كتیرائی، ص 269؛ قس ماسه، ج 1، ص 96ـ97) كه این كار ظاهراً دنباله رسمی زردشتی (رجوع کنید به بندهش، ص 129) بوده است. هنگامی هم كه مرده را از اتاق بیرون میبردند، چراغ را روشن نگه میداشتند (هدایت، ص 65). ایرانیان باستان چند روز پیش از نوروز به قبرستان میرفتند و چراغ میبردند تا مسیر ارواح درگذشتگان را، كه معتقد بودند در آن ایام به زمین بازمیگردند، روشن و گشوده و آسان كنند (بهار، ص 341، 357). امروزه نیز مردم، بیشتر در شبهای جمعه و به ویژه در شب جمعه آخر سال، بر گور مردگان خود شمع یا چراغ روشن میكنند (كتیرائی، ص 433؛ عناصری، ص 193). در برخی مناطق، از جمله در خراسان، برآناند كه اگر در شب پروانهای دور چراغ بگردد، روح مردهای است كه برای دیدن اقوام خود آمده است (شكورزاده، ص 314). در میان عامه رسم است كه اگر مردی در جوانی، و به اصطلاح، ناكام بمیرد، دوستان و خویشانش در محله و گذر او «حجله» میگذارند كه چیزی شبیه به گنبد یا قبه كوچك است و چراغهای رنگارنگ در آن روشن است (رجوع کنید به كتیرائی، ص 289، پانویس 1).
در باورهای عامیانه، چراغ از قدرت شفادهندگی نیز برخوردار بود. در آیین سفره سبزی كردن (رجوع کنید به پری*)، چراغ روغنسوز یا شمع از لوازم درمان پریزدگان بود (هدایت، ص 56). زنی كه خونریزی داشت، به كمرش عسل میمالید و گَردِ كوبیده بیخته شده چراغ موشی را روی آن میگذاشت، با این اعتقاد كه چون چراغ مدتها سوخته، نیروبخش است (كتیرائی، ص 333، پانویس 9). برخی هم برای تسكین درد دندان، تور سوخته چراغ زنبوری را روی دندان میگذاشتند (اسدیان خرمآبادی و همكاران، ص 262).
چراغ دستمایه مَثَلهای متعددی شده است، از جمله «چراغی كه به خانه رواست به مسجد حرام است» و «چراغی را كه ایزد برفروزد/ هرآنكس پُف كند ریشش بسوزد» كه این بیت مقتبس است از آیه هشتم سوره صف: یریدُونَ لِیطْفِؤا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِه وَلَوْكَرِهَ الْكافِروُنَ.
منابع: (42) محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، عقایدالنساء مشهور به كلثوم ننه، در عقاید النساء و مرآت البلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگ توده، چاپ محمود كتیرائی، تهران: طهوری، 1349 ش؛ (43) آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاكساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، 1374 ش؛ (44) ابن بطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ (45) محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، و منصور كیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام ، تهران 1358 ش؛ (46) اوستا، یسنا ، گزارش پورداود، بخش 2، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1356 ش؛ (47) پرویز بابازاده، حماسه پرشكوه اهل حق: چهلتنان، [تهران( 1347 ش؛ (48) بندهش،) گردآوری ( فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369 ش؛ (49) مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران 1376 ش؛ (50) محمدعلی جمالزاده، فرهنگ لغات عامیه، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ) 1342 ش]؛ (51) دهخدا؛ (52) ژان پل راشل دیولافوا، ایران، كلده و شوش، ترجمه علی محمد فرهوشی، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1364 ش؛ (53) شایست ناشایست: متنی به زبان پارسی میانه ( پهلوی ساسانی )، آوانویسی و ترجمه كتایون مزداپور، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369 ش؛ (54) علیاصغر شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود ، تهران 1371 ش؛ (55) ابراهیم شكورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان ، تهران 1363 ش؛ (56) جعفر شهریباف، طهران قدیم ، تهران 1381 ش؛ (57) جمشید صداقتكیش، آرامگاه كوروش و باورهای مردم فارسی، تهران 1380 ش؛ (58) جابر عناصری، تجلی دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند 1374 ش؛ (59) حسینبن علی كاشفی، فتوتنامه سلطانی، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1350 ش؛ (60) محمود كتیرائی، از خشت تا خشت، تهران 1378 ش؛ (61) منوچهر لمعه، فرهنگ عامیانه عشایر بویراحمدی و كهگیلویه، تهران 1353 ش؛ (62) هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی ، ترجمه مهدی روشن ضمیر، تبریز 1355ـ1357 ش؛ (63) مجلسی؛ (64) محمودبن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوار المرشدیه فی اسرار الصمدیه، چاپ ایرج افشار، تهران 1358 ش؛ (65) ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیه، تهران 1378 ش؛ (66) صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران، تهران 1378 ش؛ (67) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان ، مشهد 1371 ش.