چاند بیبی سلطان ، آخرین سلطان مستقل نظامشاهی *در اوایل سده یازدهم. چاندبیبی سلطان (ماه رو خانم) دختر حسین نظامشاه بحری (حك: 961ـ971) بود. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست. پس از مرگ حسین نظامشاه، پسرش مرتضی نظامشاه به سلطنت رسید. وی برای تحكیم موقعیت خود و اتحاد با علی عادلشاه بیجاپوری، چاندبیبی را به عقد علی عادلشاه درآورد (طباطبا، ص 414ـ 415؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 699).
چاندبیبی پس از كشتهشدن همسرش در 988، نایبالسلطنه ابراهیم عادلشاه دوم، برادرزاده علی عادلشاه، شد. وی در برابر قدرتطلبی كاملخان (از امرای عادلشاه) ایستادگی كرد و به كمك حاجی كشورخان، زمام امور را بهدست گرفت (فرشته، ج 2، ص 49؛ طباطبا، ص 510؛ میرعالم، ج 1، ص 189ـ190).
در همین زمان، مرتضی نظامشاه، پانزده هزار سوار به مرزهای بیجاپور روانه كرد، ولی سپاه او با كمك امرای حَبْشی دربار بیجاپور شكست خورد و بازگشت. چند روز بعد، حاجی كشورخان به طور مستقل فرمانهای حكومتی برای امرا فرستاد و از استرداد غنایم به دربار و چاندبیبی خودداری كرد. امرا تصمیم گرفتند از مصطفیخان، حاكم بیجاپور، برای دفع كشورخان كمك بگیرند اما كشورخان پیشدستی كرد و مصطفیخان را به قتل رساند (فرشته، ج 2، ص 49ـ50؛ طباطبا، همانجا) و، پس از مشورت با مرتضی نظامشاه، چاندبیبی را حبس كرد و خود به استقلال به حكومت پرداخت، اما در دوره كوتاهِ حكومتش با مخالفت امرا و مردم روبهرو شد (فرشته، ج 2، ص 51 ـ52).
در این زمان، سربازان حبشی به فرماندهی اخلاصخان به سوی بیجاپور حركت كردند. كشورخان گریخت اما در راه، یكی از افرادش به انتقام مصطفیخان، او را كشت (همانجا). سرداران و سربازان وارد بیجاپور شدند و اطاعت خود را از ابراهیم شاه دوم اظهار كردند. اخلاصخان نیابت سلطنت را برعهده گرفت و دستور داد تا چاندبیبی را آزاد كنند. پس از آن، اخلاصخان تربیت پادشاه خردسال را به عهده گرفت و چاندبیبی نایب سلطنت شد و فرمانها و احكام را صادر كرد. پس از مدت كوتاهی، چاندبیبی از استقلال رأی اخلاصخان بیمناك شد و چند تن از درباریان و امرا و اشراف را از بیجاپور اخراج كرد. سپس، چاندبیبی به اتفاق حمید خان و دلاورخان (از امرای حبشی) به امور سلطنت مشغول شد (همانجا)، اما چون از جانب آنها احساس خطر میكرد، به دستگیری آنان اقدام كرد كه به شورش سربازان حبشی در بیجاپور انجامید. از سوی دیگر، بهزادالملك، حاكم دكن، با مرتضیخان (امیرالامرای برار ) و مرتضی نظامشاه متحد شدند و بیجاپور را غارت كردند (همان، ج 2، ص 53).
امرا و اشراف از چاندبیبی خواستند كه اداره امور كشور را از حبشیان به یكی از اشراف اصیل منتقل كند. او نیز ابوالحسن ولدشاه، پسر شاه طاهر، را كه در قلعهای محبوس بود، به امیری برگزید. ابوالحسن ولدشاه از فرماندهان سپاه، كه در اطراف بیجاپور خیمه زده بودند، خواست تا كار را به صلح تمام كنند، اما صلح صورت نگرفت و سپاهیان بدون نتیجه به سرزمینهایشان بازگشتند (همان،ج 2، ص 53-54؛ میرعالم، ج 1، ص 195، 206). ابوالحسن خان دست چاندبیبی را از امور كوتاه نمود و از 990 تا 998 در بیجاپور حكومت كرد. چاندبیبی در 922، راهی احمدنگر شد (فرشته، ج 2، ص 56؛ میرعالم، ج 1، ص 213ـ 214).
در 998، حكومت بیجاپور به دست ابراهیم عادلشاه دوم افتاد كه تا زمان مرگش در 1003، بر آنجا حكم راند. از 1003، بار دیگر كشمكش در بیجاپور آغاز شد. عدهای خواهان پادشاهی بهادرشاه، پسر ابراهیم عادلشاه دوم و عدهای طرفدار احمد شاهبن طاهر بودند كه سلطنت را غصب كرده بود. جنگ بین امرای حبشی و دكنی در گرفت. مراد میرزا، فرزند اكبرشاه بابری و حاكم گجرات، نیز برای ضمیمه كردن دكن به امپراتوری مغول، سپاهی روانه بیجاپور كرد. هنگامی كه سپاه مغول به دروازههای احمدنگر رسید چاندبیبی به دفاع از شهر پرداخت. محمدخان، از امرای دوره مرتضی نظامشاه، نیز به حمایت از او برخاست و حكومت احمدنگر به دست چاندبیبی افتاد و به عنوان پادشاه برای او چتر گرفتند و از آن پس، او را چاندسلطان نامیدند (فرشته، ج 2، ص 90ـ92، 159، 161؛ طباطبا، ص 594 ـ 595). چاندسلطان، بهادرشاه را اسماً به پادشاهی احمدنگر منصوب كرد، اما زمام امور را در دست داشت و نزدیكان خود را به كار گماشت (فرشته، ج 2، ص 162).
اندكی بعد، سپاه مغول وارد احمدنگر شدند و شهر را غارت و قلعه را محاصره كردند. سپاه اخلاصخان و آهنگ خان، از امرای حبشی، كه از احمدنگر دفاع میكرد، شكست خورد و حلقه محاصره تنگتر شد (فرشته، ج 2، ص 159ـ161؛ طباطبا، ص 595 ـ596، بوریج، ج 1،ص 138). سرانجام، مغولان به قلعه راه یافتند. چاندسلطان لباس رزم پوشید و با تشویق سربازان، مانع ورود مغولان به قلعه شد. جنگ تن به تن كه چاندسلطان آن را هدایت میكرد، با پیروزی مردم احمدنگر خاتمه یافت و چاندسلطان مورد توجه دوست و دشمن قرار گرفت (فرشته، همانجا؛ طباطبا، ص 617ـ622).
در 1004، بین اهل قلعه و امرای احمدنگر و مغولان مصالحه شد و با واگذاری ناحیه برار به مغولان، جنگ پایان یافت (فرشته،ج 2، ص 162؛ طباطبا،ص 625ـ631؛ بوریج، همانجا).
با پایان گرفتن جنگ، بار دیگر اختلافات داخلی شروع شد. محمدخان، كه وكیل و امیرالامرای چاندسلطان بود، آهنگخان و شمشیرخان را، كه در جنگ با مغولان شركت داشتند، دستگیر كرد. چاندسلطان از ابراهیم عادلشاه كمك خواست. سرانجام محمدخان دستگیر شد و چاند سلطان آهنگخان حبشی را وكیلالسلطنه كرد (فرشته، همانجا).
در 1008، مغولان بار دیگر تصمیم به تصرف دكن گرفتند و سپاهی از سوی قطبشاهیان، عادلشاهیان و نظامشاهیان روانه جنگ شد. با تمام تلاش دكنیان، سرانجام مغولها پیروز شدند (همان، ج 2، ص 162ـ163؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص701ـ702). مغولان احمدنگر را محاصره كردند. چاندسلطان دریافت كه قلعه به زودی سقوط خواهد كرد؛ ازاینرو، از جیتهخان خواجهسرا خواست كه قلعه را به دانیال تسلیم نماید تا مغولان به ناموس مردم دستاندازی نكنند. جیتهخان اهل قلعه را فراخواند و اعلام كرد چاندسلطان با مغولان مصالحه كرده است و قلعه را به آنها تسلیم خواهد كرد. اهل قلعه نیز به حرمسرا رفتند و چاندسلطان را به قتل رساندند. طبق پیشبینی چاندسلطان، چند روز بعد قلعه احمدنگر به دست مغولان افتاد و بسیاری از اهالی به قتلرسیدند و تمام خزاین نظامشاهیان تصرف شد. پس از این واقعه، اكبرشاه شخصی به نام مرتضی، از خاندان نظامشاهی، را بر دكن حاكم نمود (فرشته، ج 2، ص 163؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 702؛ اكرام ، ص 283، 582). با قتل چاندبیبیسلطان استقلال نظامشاهیان به پایان رسید.
(5) William Henry Beveridge, A comprehensive history of India: civil, military and social, London 1871; (6) S. M. Ikram, History of Muslim civilisation in India and Pakistan [ 93-1273/711-1856 ] : a political and cultural history , Karachi 1995.