responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5309

 

جیحون‌ (یا آمودریا) ، رودی‌ در آسیای‌ میانه‌، به‌ طول‌ حدود 540 ، 2 كیلومتر، با مسیر عمومی‌ شرقی‌ ـ غربی‌ كه‌ به‌ دریاچه آرال‌ (بحر خوارزم‌ *) می‌ریزد.

جیحون‌ از یخچالهای‌ دائمی‌ وَخْجیر در رشته‌كوه‌ هندوكش‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و پس‌ از عبور از دره‌های‌ تنگ‌ و كوهستانی‌، وَخان‌ دریا نامیده‌ می‌شود. سپس‌، رود پامیر از سمت‌ راست‌ به‌ آن‌ می‌پیوندد و دریای‌ پامیر را به‌ وجود می‌آورد كه‌ در مغرب‌، مرز بین‌ افغانستان‌ و جمهوری‌ خودمختار بَدخشانِ *كوهستانی‌ را تشكیل‌ می‌دهد. در ادامه مسیر، پنج‌ (آبْپنج‌) نامیده‌ می‌شود (بولشایا، ج‌ 2، ص‌ 304؛ د. تاجیكی، ج‌ 1، ص‌170؛ نیز رجوع کنید به نقشه راههای‌ كشورهای‌ آسیای‌ مركزی‌ ). جیحون‌ از خاروغ‌ (مركز بدخشانِ كوهستانی‌) به‌ بعد مُرغاب‌ * نامیده‌ می‌شود. در افغانستان‌، با نام‌ آبْپیانْج‌ مرز شمالی‌ كشور افغانستان‌ و مرز جنوبی‌ كشور تاجیكستان‌ را تشكیل‌ می‌دهد و پس‌ از گذشتن‌ از شهر پیانج‌، در جنوب‌ تاجیكستان‌، با نام‌ جیحون‌ به‌ سوی‌ مغرب‌ ادامه‌ می‌یابد. از سرچشمه جیحون‌ تا نزدیكی‌ ایواج‌ در جنوب‌ تاجیكستان‌، علیای‌ رود جیحون‌ است‌.

جیحون‌ از شهر تِرْمِذ *، كه‌ بندر رودخانه‌ای‌ است‌، می‌گذرد و با خروج‌ از افغانستان‌ وارد مشرق‌ تركمنستان‌ می‌شود ( د. تاجیكی‌، همانجا؛ نیز رجوع کنید به < اطلس‌ جهان‌ تایمز>، نقشه 43) و پس‌ از آبیاری‌ مشرق‌ تركمنستان‌ و گذشتن‌ از شهرهای‌ خلاچ‌، چارجو (یا آمل‌*) و قاباقلی‌، مسافتی‌ از مرز بین‌ دو كشور ازبكستان‌ (در كران‌ راست‌) و تركمنستان‌ (در كران‌ چپ‌) را تشكیل‌ می‌دهد و سپس‌ وارد كشور ازبكستان‌ می‌شود، جنوب‌ و مغرب‌ آن‌ را آبیاری‌ می‌كند و با گذشتن‌ از قزل‌ رباط‌، هزاراسپ‌، اورگَنج‌ و خوجیلی‌ ، در این‌ كشور ادامه مسیر می‌دهد. سپس‌ از نوكوس‌، مركز جمهوری‌ خودمختار قراقالپاق‌، می‌گذرد و در سطح‌ آبهای‌ آزاد (< اطلس‌ جغرافیای‌ طبیعی‌ >، ص‌ 14ـ15)، از جنوب‌ وارد دریای‌ آرال‌ می‌شود (رجوع کنید به نقشه راههای‌ كشورهای‌ آسیای‌ مركزی‌ ). این‌ رود در انتهای‌ مسیر، دریالیك‌ یا كهنه‌دریا نامیده‌ می‌شود ( بولشایا، همانجا).

اختلاف‌ ارتفاع‌ بین‌ سرچشمه رود جیحون‌ و مصب‌ (در اینجا سطح‌ آبهای‌ آزاد) بیش‌ از چهارهزار متر است‌ ( < اطلس‌ جغرافیایی‌ طبیعی‌>، همانجا). میانگین‌ آبدهی رود بین‌ 66 تا 72 میلیارد متر مكعب‌ در سال‌ است‌. رود جیحون‌ در بهار و تابستان‌ طغیان‌ می‌كند. عرض‌ جیحون‌ در مسیر سفلای‌ آن‌ از مسیر علیا بیشتر و كران‌ آن‌ غالباً ریگزار است‌ (بارتولد، 1977، ص‌ 66؛ نیز رجوع کنید به نقشه راههای‌ كشورهای‌ آسیای‌ مركزی‌ ). جیحون‌ تا دره ایل‌چیك‌ به‌ شاخه‌هایی‌ تقسیم‌ می‌شود و جزیره‌هایی‌ ایجاد می‌كند ( د. تاجیكی‌، همانجا). اهمیت‌ شاخه‌های‌ آن‌ برای‌ آبیاری‌ بیشتر از خودِ رود است‌ (بارتولد، 1350 ش‌، ص‌ 99). دلتای‌ رود حدود هفتاد هزار كیلومتر مربع‌ است‌ ( د. تاجیكی‌؛ بولشایا، همانجاها).

بیش‌ از 400 ، 1 كیلومتر از این‌ رود و شاخه‌های‌ آن‌، به‌ سبب‌ عرض‌ مطلوب‌ و مناسب‌ (از 4 تا 25 كیلومتر) قابل‌ كشتیرانی‌ است‌ ( د. تاجیكی‌، همانجا).

گنجینه جیحون‌ در كران‌ جیحون‌، در مسیر جاده بازرگانی‌ در سرزمین‌ قبادیان‌، نزدیك‌ ملتقای‌ رودهای‌ كافرنهان‌ و جیحون‌، پیدا شده‌ است‌ (آذرپی‌، ص‌ 1143).

بندرهای‌ مهم‌ و معروف‌ جیحون‌ عبارت‌اند از: چارجو، فاراب‌ *، فِرَبْر*، تورْتْكول‌، خوجیلی‌ و كركی‌ (ملور، ص‌ 326).

قدیم‌ترین‌ نام‌ جیحون‌ در تاریخ‌، اكسس‌/ اكسیوس‌ است‌. نخستین‌ بار یونانیان‌ در لشكركشی‌ اسكندر (متوفی‌ 323 ق‌ م‌) با این‌ نام‌ آشنا شدند و آن‌ را در نوشته‌های‌ یونانی‌ و رومی‌ حفظ‌ كردند. هندیان‌ دست‌كم‌ از سده هفتم‌ میلادی‌ نام‌ این‌ رود را ذكر كرده‌اند (ماركوارت‌، 1938، ص‌ 31؛ برای‌ نام‌ یونانی‌ و لاتینی‌ جیحون‌ رجوع کنید به پاولی‌، ذیل‌ "Oxos"؛ اشپولر، ص‌ 231). به‌ نوشته ماركوارت‌ (1938، ص‌ 33)، ریشه اكسس‌ از وَخْش‌ بوده‌ كه‌ در فارسی‌ باستان‌ به‌ معنای‌ روینده‌ و آماسنده‌ است‌ و خوارزمیان‌ نیز آن‌ را به‌كار می‌بردند. از سوی‌ دیگر، بر اساس‌ آثار به‌ دست‌ آمده‌، جیحون‌ در سرزمین‌ اصلی كوشان‌ (بلخ‌) وخش‌ نام‌ داشت‌ و نماد آن‌ خدایی‌ نرینه‌ با نام‌ وَخشوا و در خوارزم‌ خدای‌ مادینه آب‌ با نام‌ وَخش‌ بود. نقش‌ مسكوكات‌ كوشان‌، پیكر مردی‌ است‌ با یك‌ ماهی‌ در دست‌ چپ‌ او (كه‌ نشانه دریاخدا یا رود خدای‌ است‌) و نام‌ او OAXPO نوشته‌ شده‌ است‌ (ماركوارت‌، 1938، ص‌ 33، 41). جیحون‌ در دوره ساسانیان‌ (ح 226ـ ح 652 میلادی‌) وِهْروذ، بِهْرود، بهروذ یا وِهْروت‌، مأخوذ از نام‌ ایرانی‌ وَخ‌ ـ آب‌، خوانده‌ می‌شد (همان‌، ص‌ 35؛ برای‌ نامهای‌ دیگر جیحون‌ رجوع کنید به همو، 1901، ص‌ 148؛ اشپولر، ص‌ 231ـ232). نام‌ جیحون‌ به‌ صورت‌ گِحُون‌، شاخه‌ای‌ كه‌ از عدن‌ سرچشمه‌ گرفته‌ و در سرزمین‌ كُوش‌ جاری‌ است‌، در تورات‌ (سفر پیدایش‌، 2:10ـ13) آمده‌ و احتمالاً همان‌ اُكسس‌ است‌ كه‌ به‌ دریای‌ قزوین‌ می‌ریزد. لفظ‌ جیحون‌ به‌ معنای‌ تندرو (از ویژگیهای‌ این‌ رود) است‌ و برخی‌ گفته‌اند كه‌ همان‌ اكسس‌ است‌ (هاكس‌، ذیل‌ مادّه‌؛ قس‌ ماركوارت‌، 1938، ص‌ 35، كه‌ جیحون‌ را معرّب‌ گحون‌ ذكر كرده‌ است‌). چینیان‌ از آن‌ با نامهای‌ كوئی‌ ـ شویی، وو ـ هو، پوـ تسو (اشپولر، ص‌ 232) و نیز آمو ـ مو ـ لین‌ یا آموُموران‌ (موُران‌ یا مولین‌ در مغولی‌ به‌ معنای‌ رود است‌؛ برتشنایدر، ج‌ 1، ص‌ 85 و پانویس‌ 213) یاد كرده‌اند. با آمدن‌ مغولان‌، واژه جیحون‌ از رواج‌ افتاد و در منابع‌ جغرافیایی‌ و تاریخی‌، آمودریا هم‌ به‌ كار رفت‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌). با توجه‌ به‌ اهمیت‌ شهر بلخ‌، بدون‌ در نظر گرفتن‌ فاصله زیاد آن‌ با رود جیحون‌، آن‌ را بلخْ آب‌ یا رود بلخ‌ نیز می‌خواندند (رجوع کنید به یعقوبی‌، ص‌ 278؛
مسعودی‌، ص 183؛
سهراب‌، ص‌ 144ـ 145؛
یاقوت‌ حموی‌، ذیل‌ مادّه‌؛
نیز رجوع کنید به بلخاب‌*). ابوالفداء نیز در تقویم‌البلدان‌ (ص‌ 61) اشاره‌ كرده‌ كه‌ رود بلخ‌ همان‌ رود جیحون‌ است‌. به‌ نوشته محمدبن‌ نجیب‌ بكران‌ در قرن‌ هفتم‌، مردم‌ رود بزرگ‌ را جیحون‌ می‌نامیدند (ص‌ 45). سرزمینی‌ كه‌ جیحون‌ در آن‌ جاری‌ است‌ (ماوراءالنهر)، در یونانی‌ باستان‌ ترانس‌اكسانیا و در فارسی‌ وَرَزْرود (وَرارود) خوانده‌ می‌شد. در منابع‌ اسلامی‌ به‌ زبان‌ عربی‌، ناحیه واقع‌ در شمال‌ جیحون‌ ماوراءالنهر * نامیده‌ شده‌ است‌ (لسترنج‌، ص‌ 433). دولتهایی‌ كه‌ در كرانه‌های‌ جیحون‌ به‌ وجود آمدند، در زمان‌ قدیم‌ به‌ اكسس‌ مشهور بودند ( بولشایا ، همانجا).

در آثار جغرافیانویسانی‌ مانند ابن‌خرداذبه‌، قرن‌ سوم‌ (ص‌ 33)، ابن‌رسته‌ (قرن‌ سوم‌؛
ص‌ 91)، ابن‌فقیه‌ (قرن‌ سوم‌؛
ص‌ 324)، مقدسی‌ (قرن‌ چهارم‌؛
ص‌ 22)، حدودالعالم‌ (قرن‌ چهارم‌، ص‌ 40)، اصطخری‌ (قرن‌ چهارم‌؛
ص‌ 287)، گردیزی‌ (قرن‌ پنجم‌؛
ص‌ 154) و یاقوت‌ حموی‌ (متوفی‌ 626؛
ذیل‌ «اَرْثَخشْمِیثَنْ» و «جیحون‌») نام‌ رود، جیحون‌ ثبت‌ شده‌، ولی‌ محمدبن‌ نجیب‌ بكران‌ (قرن‌ هفتم‌؛
ص‌ 48) نام‌ آن‌ را جیحونِ خوارزم‌ ذكر كرده‌ است‌ و به‌ نوشته حافظ‌ابرو (متوفی‌ 833؛
ج‌ 1، ص‌ 169)، به‌ آن‌ در عربی‌ جیحون‌ و در خراسان‌ آب‌ آمویه‌ گفته‌اند و دلیل‌ آن‌ قرار گرفتن‌ قریه آمویه‌ بر سر راه‌ خراسان‌ ـ بخاراست‌. ابن‌رسته‌ سرچشمه رود جیحون‌ را شهرهای‌ تَبّت‌ و مسیر آن‌ را به‌ سوی‌ مشرق‌ و در جهت‌ باد صبا ذكر كرده‌ است‌ (همانجا)، كه‌ از معادن‌ این‌ مسیر طلا استخراج‌ می‌شود (همان‌، ص‌ 93؛
جیهانی‌، ص‌ 181).

رود جیحون‌ مسیر مناسبی‌ برای‌ عبور كاروانها بود، زیرا مناطق‌ گوناگون‌ جمعیتی‌ را به‌ هم‌ متصل‌ می‌كرد و حمل‌ و نقل‌ مسافر و كالا با كشتی‌ آسان‌تر بود. در فصل‌ سرما، كه‌ سطح‌ آب‌ دو تا پنج‌ ماه‌ یخ‌ می‌بست‌، كاروانها با چهارپایان‌ و ارابه‌ و بارهای‌ سنگین‌ از روی‌ آن‌ می‌گذشتند. ضخامت‌ یخ‌ پنج‌ وجب‌ و گاه‌ بیشتر می‌شد. اهالی‌ خوارزم‌ در زمستان‌، برای‌ آب‌ مصرفی‌ خود و چهارپایان‌، در میان‌ یخ‌ چاه‌ حفر می‌كردند و با ظرفهای‌ بزرگ‌ آب‌ آن‌ را به‌ محل‌ زندگی‌ خود می‌بردند (اصطخری‌، ترجمه فارسی‌، ص‌ 238؛
ابن‌حوقل‌، ص‌ 481؛
قزوینی‌، ص‌ 353ـ 354). به‌ نوشته بكران‌ (ص‌ 49)، یخ‌بستن‌ جیحون‌ از جَند آغاز می‌شده‌ و به‌ طرف‌ بالا ادامه‌ می‌یافته‌ است‌. یاقوت‌ حموی‌ در معجم‌البلدان‌ (همانجا)، سفر خود را از مرو به‌ سمرقند شرح‌ داده‌ است‌. در زمستان‌ 616، هنگام‌ عبور او از جیحون‌ با كشتی‌، آب‌ آن‌ ناگهان‌ یخ‌ بست‌ و مسافران‌ ناگزیر به‌ راه‌ خود در خشكی‌ ادامه‌ دادند. در قرن‌ هفتم‌، ابن‌بطوطه‌ كه‌ از خوارزم‌ دیدن‌ كرده‌، نوشته‌ است‌ كه‌ در خارج‌ از خوارزم‌ نهر جیحون‌، یكی‌ از چهار نهر بهشت‌، جاری‌ بود و آب‌ آن‌ همانند رودخانه اتیل‌/ اَتِل‌ (ولگا)، پنج‌ ماه‌ در سال‌ منجمد می‌شد. مردم‌ روی‌ آن‌ راه‌ می‌رفتند و در مواقعی‌ كه‌ یخها در حال‌ آب‌ شدن‌ بودند، مسافران‌ در معرض‌ هلاك‌ قرار می‌گرفتند (ج‌1، ص‌366).

جغرافیانویسان‌ به‌ شرح‌ مفصّل‌ شاخه‌های‌ رود جیحون‌ پرداخته‌اند. به‌ نوشته اصطخری‌ (همانجا)، عمود جیحون‌ (شاخه اصلی‌ جیحون‌) رود جَریاب‌ (پنج‌) است‌ كه‌ از حدود بدخشان‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و پس‌ از پیوستن‌ وخش‌ و رودهای‌ دیگر، جیحون‌ نام‌ می‌گیرد.

رود جیحون‌ در طول‌ تاریخ‌ مرز طبیعی‌ برخی‌ مناطق‌ را تشكیل‌ می‌داد، برای‌ نمونه‌ مرز ایران‌ و توران‌ بود كه‌ دو سرزمین‌ ایرانیان‌ را از هم‌ جدا می‌كرد (بارتولد، 1977، ص‌ 64). محل‌ داستانهای‌ شاهنامه‌ نیز عمدتاً در اطراف‌ جیحون‌ بوده‌ است‌ (بهار، ص‌ 132). داریوش‌ هخامنشی‌ در كتیبه بیستون‌ از كشورهای‌ زیر فرمان‌ خود، كه‌ در دو سوی‌ رود جیحون‌ بودند، نام‌ برده‌ است‌ (رجوع کنید به داندامایف‌، ص‌ 343). خسرو انوشیروان‌ ساسانی‌، پس‌ از برانداختن‌ دولت‌ هفتالیان‌ (هونهای‌ سفید)، جیحون‌ را سرحد ایران‌ و سرزمینِ خاقانِ تُرك‌ نمود (كریستن‌سن‌، ص‌ 373).

به‌نوشته حافظ‌ ابرو (ج‌ 2، ص‌ 101)، در گذشته‌ از جیحون‌ تا فرات‌ را بلاد فارس‌ می‌نامیدند.

مصب‌ جیحون‌، در طول‌ تاریخ‌ چندین‌ بار تغییر كرده‌ است‌. استرابون‌ (متوفی‌ بعد از 20 میلادی‌؛
ج‌ 5، ص‌ 253، 287)، به‌ نقل‌ از آریستوبولوس‌ ، اكسوس‌ را بزرگ‌ترین‌ رود آسیا ذكر كرده‌ است‌ كه‌ در آن‌ كشتی‌رانی‌ می‌شد و كالاهای‌ هند را از این‌ رود به‌ دریای‌ خزر در هیركانیه‌ می‌رساندند. به‌ نوشته بطلمیوس‌ ، مسیر آمودریا در ناحیه كالف‌ و زمّ تقریباً رو به‌ مغرب‌ (هم‌اكنون‌ شمال‌غربی‌) بود كه‌ وارد بیابان‌ قراقوم‌ می‌شد (هم‌اكنون‌ آبراهه قراقوم‌ به‌ آن‌ محل‌ می‌ریزد؛
رجوع کنید به اشپولر، ص‌ 236) اما كشاورزی‌ و آبیاری‌ در خوارزم‌ ــ كه‌ قرنها سابقه‌ دارد ــ بدون‌ جیحون‌ امكان‌پذیر نبود. بر اساس‌ تحقیقات‌ زمین‌شناسان‌، از دوره نوسنگی‌، جیحون‌ مسیر ثابتی‌ به‌ سوی‌ دریاچه آرال‌ داشت‌ و فقط‌ از سده هفتم‌ تا اواسط‌ سده دهم‌ شاخه‌ای‌ از آن‌ از طریق‌ شاخه كهنه‌دریا به‌ دریاچه ساری‌قَمیش‌ می‌ریخت‌ و دریاچه‌ای‌ با عمق‌ هشت‌ متر تشكیل‌ می‌داد، سپس‌ از طریق‌ آبراهه اوزبوی‌ ، در نزدیكی‌ كراسنوودسك‌ (تركمنباشی‌) یا قزل‌ سو به‌ دریای‌ خزر می‌ریخت‌. طبق‌ تحقیقات‌ زمین‌شناسان‌، اوزبوی‌ پیش‌ از دو هزار سال‌ قبل‌ خشك‌ شده‌ بود ( بولشایا ، ج‌ 2، ص‌ 304). براساس‌ منابع‌ متعدد، در قرن‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد و قبل‌ از لشكركشی‌ اسكندر، جیحون‌ به‌ دریای‌ خزر می‌ریخت‌ (پاولی‌، ذیل‌ "Oxos" ). دخویه‌ مطالبی‌ از منابع‌ تاریخی‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد این‌ رود در دوران‌ تاریخی‌ همیشه‌ از طریق‌ چند شاخه اصلی‌ به‌ دریای‌ آرال‌ می‌ریخته‌ است‌ (رجوع کنید به اشپولر، ص‌ 239).

معلوم‌ نیست‌ در چه‌ زمانی‌ مسیر جیحون‌ از دریای‌ خزر به‌ دریای‌ آرال‌ تغییر یافته‌ است‌ و با اینكه‌ امروزه‌، رود جیحون‌ به‌ دریای‌ آرال‌ می‌ریزد، هنوز بقایای‌ مسیر قدیم‌ جیحون‌ به‌ دریای‌ خزر موجود است‌ (لسترنج‌، ص‌ 455).

در 617، مغولها برای‌ تصرف‌ شهر اورگنج‌، آب‌ بندهای‌ رود جیحون‌ را خراب‌ كردند كه‌ موجب‌ سرازیر شدن‌ شاخه‌هایی‌ از جیحون‌ به‌ شهر و خرابی‌ آن‌ شد. از آن‌ موقع‌، مسیر جیحون‌ به‌ سوی‌ مشرق‌ اورگنج‌ تغییر كرد و وارد بستر قدیم‌ خود شد و در محل‌ مَنْقَشْلاَغ‌ * / منگشلك‌ به‌ دریای‌ خزر ریخت‌ (ابن‌اثیر، ج‌ 12، ص‌ 394؛
لسترنج‌، ص‌ 456). یاقوت‌ حموی‌ (ذیل‌ «مَنْقَشْلاغ‌») نیز این‌ امر را تأیید كرده‌ است‌. به‌ نوشته حمداللّه‌ مستوفی‌ (ص‌ 239)، در گذشته‌ جیحون‌ به‌ دریای‌ مشرق‌ می‌ریخت‌ كه‌ محاذی‌ دیار یأجوج‌ و ماجوج‌ بود، اما نزدیك‌ خروج‌ مغول‌ مسیر آن‌ عوض‌ شد و به‌ دریای‌ آبسكون‌ ریخت‌. حافظ‌ ابرو (ج‌ 1، ص‌ 135ـ136) نیز به‌ مسیر جدید جیحون‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ در گذشته‌ به‌ سمت‌ خوارزم‌ بود و پس‌ از تغییر مسیر از قرنچه‌ می‌گذشت‌ و به‌ دریای‌ خزر می‌ریخت‌ (نیز رجوع کنید به كلاویخو، ص‌ 204ـ 205؛
بارتولد، 1973، ج‌ 8، ص‌ 77ـ 83). به‌ نظر می‌رسد این‌ تغییر قبل‌ از اواخر قرن‌ دهم‌ صورت‌ گرفته‌ باشد، زیرا ابوالغازی‌ بهادرخان‌، كه‌ خود اهل‌ اورگنج‌ بود، به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ 207؛
نیز رجوع کنید به لسترنج‌، ص‌ 457). به‌ علت‌ جابه‌جا شدن‌ مجراهای‌ جیحون‌ در دلتای‌ آن‌، نخستین‌ پایتخت‌ اسلامی‌ خوارزم‌، كاث‌، رو به‌ انحطاط‌ نهاد (لسترنج‌، ص‌ 446).

در قرن‌ سیزدهم‌، از كنار دلتا (در جنوب‌ دریاچه آرال‌) آبراهه جدیدی‌ ساخته‌ شد كه‌ به ‌طرف‌ چپ‌ متوجه‌ بود و شهر قدیم‌ اورگنج‌ تا حدودی‌ احیا شد (اشپولر، ص‌ 245). در اواخر قرن‌ سیزدهم‌ و اواسط‌ قرن‌ چهاردهم‌، برای‌ انحراف‌ رود جیحون‌ به‌ سوی‌ دریای‌ خزر طرحهایی‌ پیشنهاد شد. در 1290 اعلام‌ شد كه‌ بهتر است‌ مسیر از چارجو و از طریق‌ اونگوز آغاز شود. حدود هشتاد سال‌ بعد، در 1332 ش‌ نیز طرح‌ انحراف‌ این‌ رود را از طریق‌ قسمتی‌ از اوزبوی‌ از سر گرفتند. در این‌ طرح‌، تأسیس‌ نیروگاههای‌ برق‌ در تَشِز و طَشْ در مسیر قدیم‌ رود پیش‌بینی‌ شده‌ بود. بر اساس‌ آن‌، جیحون‌ در مجرایی‌ به‌ طول‌ 100 ، 1 كیلومتر به‌ اوزبوی‌ سفلا می‌پیوست‌ و در كراسنوودسك‌ به‌ دریای‌ خزر می‌ریخت‌. چندین‌ سد نیز برای‌ تولید برق‌ و تأمین‌ آب‌ كشاورزی‌ و آشامیدنی‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود (همانجا؛
بولشایا ، ج‌ 2، ص‌ 305).


منابع‌:
(1) علاوه‌ بر كتاب‌ مقدّس‌. عهد عتیق‌؛
(2) ابن‌اثیر؛
(3) ابن‌بطوطه‌، رحله ابن‌بطوطه‌، چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌ 1407/ 1987؛
(4) ابن‌حوقل‌؛
(5) ابن‌خرداذبه‌؛
(6) ابن‌رسته‌؛
(7) ابن‌فقیه‌؛
(8) ابوالغازی‌ بهادرخان‌، شجره ترك‌ ، چاپ‌ پیتر دمزون‌، سن‌ پطرزبورگ‌ 1287/1871، چاپ‌ افست‌ آمستردام‌ 1970؛
(9) اسماعیل‌بن‌ علی‌ ابوالفداء، كتاب‌ تقویم‌البلدان، چاپ‌ رنو و دسلان‌، پاریس‌ 1840؛
(10) اصطخری‌؛
(11) همان‌، ترجمه فارسی‌؛
(12) واسیلی‌ ولادیمیروویچ‌ بارتولد، آبیاری‌ در تركستان‌، ترجمه كریم‌ كشاورز، تهران‌ 1350 ش‌؛
(13) محمدبن‌ نجیب‌ بكران‌، جهان‌نامه، چاپ‌ محمدامین‌ ریاحی‌، تهران‌ 1342 ش‌؛
(14) مهرداد بهار، جستاری‌ چند در فرهنگ‌ ایران‌، تهران‌ 1373 ش‌؛
(15) ابوالقاسم‌ بن‌ احمد جیهانی‌، اشكال‌ العالم‌، ترجمه علی‌بن‌ عبدالسلام‌ كاتب‌، چاپ‌ فیروز منصوری‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(16) عبداللّه‌بن‌ لطف‌اللّه‌ حافظ‌ابرو، جغرافیای‌ حافظ‌ابرو، چاپ‌ صادق‌ سجادی‌، تهران‌ 1375 ش‌ ـ ؛
(17) حدودالعالم‌؛
(18) حمداللّه‌ مستوفی‌، نزهه القلوب‌ ؛
(19) محمد داندامایف‌، ایران‌ در دوران‌ نخستین‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌: قرن‌ ششم‌ قبل‌ از میلاد، ترجمه روحی‌ ارباب‌، تهران‌ 1373 ش‌؛
(20) دائره المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ ، زیرنظر كاظم‌ موسوی‌ بجنوردی‌، تهران‌ 1367 ش‌ ـ ، ذیل‌ «آمودریا» (از ایرانپور جزنی‌)؛
(21) سهراب‌، كتاب‌ عجائب‌ الاقالیم‌ السبعه الی‌ نهایه العماره، چاپ‌ هانس‌ فون‌ مژیك‌، وین‌ 1347/1929؛
(22) زكریابن‌ محمد قزوینی‌، كتاب‌ آثار البلاد و اخبارالعباد ، چاپ‌ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن‌ 1848، چاپ‌ افست‌ ویسبادن‌ 1967؛
(23) روی‌ گونثالث‌ د كلاویخو، سفرنامه كلاویخو ، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران‌ 1344 ش‌؛
(24) عبدالحی‌بن‌ ضحاك‌ گردیزی‌، زین‌الاخبار ، چاپ‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1347 ش‌؛
(25) مسعودی‌، تنبیه‌؛
(26) مقدسی‌؛
(27) نقشه راههای‌ كشورهای‌ آسیای‌ مركزی‌: ازبكستان‌، تاجیكستان‌، تركمنستان‌، قرقیزستان‌، قزاقستان‌ ، مقیاس‌ 000 ، 500 ،3: 1، تهران‌: گیتاشناسی‌، [بی‌تا.]؛
(28) جیمز هاكس‌، قاموس‌ كتاب‌ مقدس‌ ، بیروت‌ 1928، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1349 ش‌؛
(29) یاقوت‌ حموی‌؛
(30) یعقوبی‌، البلدان‌؛


(31) Guity Azarpay, "The development of the arts in Transoxiana", in The Cambridge history of Iran , vol.3, pt.2, ed. Ehsan Yarshater, Cambridge 1983;
(32) Vasily Vladimirovich Barthold, Sochineniia , vol.8, Moscow 1973;
(33) idem, Turkestan down to the Mongol invasion( , English translation], London 1977;
(34) Bol'shaya Savetskaya Ensiklopediya 2 , )Moscow] 1949-1958;
(35) E. Bretschneider, Mediaeval resarches , London 1967;
(36) Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Osnabruck 1971;
(37) Ensiklopediyayi Savetii Tajik , Dushanbe 1978-1988;
(38) Fizicheskaya geografii atlas , Tashkent 1998;
(39) Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , Cambridge 1930;
(40) Joseph Marquart Eransahr nach der Geographie des Ps. Moses Xorenac ـ i , Berlin 1901;
(41) idem, Wehrot und Arang: Untersuchung zur Mythischen und geschichtlichen Landeskunde von Ostiran , Leiden 1938;
(42) Roy E. H. Mellor, Sowjetunion , Munchen 1966;
(43) August Friedrich von Pauly , Der Kleine Pauly: Lexikon der Antike , Stuttgart 1964-1975;
(44) Bertold Spuler, "Der Amu Darja", in Jean Deny Armogan= Melanges Jean Deny , ed. Janos Eckmann, Agah Sirri Levend, and Mecdut Mansuroglu, Ankara 1958;
(45) Strabo, The geography of Strabo , with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.5, London 1961;
(46) The Times atlas of the world , London: Times Books, 1992;
(47) The Times comprehensive atlas of the world , London: Times Books, 2005.

/ معصومه‌ رضازاده‌ شفارودی‌ /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5309
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست