جنگ نزد عرب دوره جاهلی ، منابع تاریخ عرب، به ویژه ادبیات ایامالعرب * ، نشان میدهند كه جنگ نه تنها بخش عمدهای از زندگی عرب جاهلی بود، كه از اركان و مقومات زندگی در جزیرهالعرب به شمار میرفت. انگیزههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، مانند یافتن چراگاه و محل زندگی، تنگی معیشت و امید به یافتن غذا و غنیمت، انتقام و خونخواهی و مهمتر از همه عصبیتهای قومی و قبیلهای، آتش جنگ را میان اقوام عرب، به ویژه بادیهنشینان، برمیافروخت. در میان شهرنشینان، مانند ساكنان مكه و یثرب و طائف، علاوه بر این انگیزهها، دلایل دیگری، مانند دفاع از قافلههای تجاری در برابر غارتگران بادیهنشین، نیز در بسیاری موارد اسباب جنگ را فراهم میآورد. صرفنظر از اسباب و انگیزهها، آنچه در تاریخ جنگ مردم عرب اهمیت دارد، بررسی روشهای جنگ (فن جنگ) نزد آنان پیش از اسلام و پیگیری تحولات آن تا دوره اسلامی است. در واقع، باید دید كه آیا فن جنگ در صدر اسلام و پس از آن، استمرار سنّت جنگ در میان عرب قبل از اسلام بوده یا مسیری مستقل را پیموده و در صورت تأثیرپذیری، میزان این تأثیرات چقدر و چگونه بوده است.
فن جنگ در میان اعراب ساكن در مرزها، در مقایسه با اعراب مركز جزیرهالعرب، یكسان نبود. اعراب ساكن در مرزها، بهویژه در دو منطقه غَسّان و حیره، در مرزهای دو دولت مهم روم شرقی و ایران با تأثیرپذیری از شیوههای جنگاوری بیزانسی و ایرانی، روشهایی كاملاً متفاوت با مناطق مركزی جزیرهالعرب داشتند. برای نمونه، نعمانبن مُنذِر، فرمانروای لَخْمِی حیره، بر اساس سازمان رزم ایرانیان، از نیروهای عرب و ایرانی دو گردان (كتیبه) به نامهای «الشَهْباء» و «الدَّوْسَر» تشكیل داده بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج16، ص381، ج24، ص64؛ ابناثیر، الكامل، ج 1، ص400؛ نیز رجوع کنید به جوادعلی، ج 5، ص 410ـ 411). حكومتهای حیره، غسان و یمن تنها حكومتهای عربی بودند كه ارتش دائم داشتند، اما در عربستان مركزی و در میان قبایل، تشكیلات منظم نظامی وجود نداشت و تنها در مواقع ضروری، افراد به جنگ فراخوانده میشدند (جوادعلی، ج 5، ص 412). اعراب ساكن در مركز جزیرهالعرب، به جز در جنگهای بزرگی چون ذوقار* كه بنا بر روایاتی، سازماندهی لشكر اعراب در آنها بر اساس نظام خمیس بود (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 1034؛ مسكویه، ج1، ص137ـ 138)، سازماندهی و آرایش رزمی ویژهای نداشتند و عمدتاً به شیوه حمله و گریز (كرّ و فرّ) میجنگیدند (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص 336؛ آلوسی، ج2، ص56). با این حال، ممكن است اعراب جنوبی، به واسطه روابط گسترده با ایرانیان، با نظام خمیس آشنا بوده باشند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 5، ص 401)، ضمن آنكه در زبان اعراب جنوبی، واژه خمیس اصولاً بر جیش اطلاق میشده است (رجوع کنید به ابندرید، ج 1، ص 599). همچنین به گفته ثعالبی (ص 237)، برخی از اعراب به لشكر چهار تا دوازده هزار نفری، خمیس میگفتند.
در شیوه كرّ و فرّ، جنگجویان با تمام قوا به دشمن حمله میكردند و بعد از وارد كردن ضربه كارساز، برای تجدیدقوا به عقب باز میگشتند و با نیروی تازه، بار دیگر حمله میكردند. سرعتعمل در این شیوه چنان بود كه دشمن نمیتوانست عكسالعمل سازماندهیشدهای نشاندهد. این روند حمله و گریز، تا پیروزی نهایی، بارها تكرار میشد (رجوع کنید به سامرائی، ص 7ـ 8). معمولاً در این شیوه، جنگجویان زنان و كودكان و اموال خود و گاه بتها را در صف نهایی، پشت سر خودشان، قرار میدادند تا علاوه بر ترغیب بیشتر به جنگ، فكر فرار از مصاف، حتیالامكان منتفی گردد. این تدبیر را اتخاذ المَجبوره یا ضربالمصاف میخواندند (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص336ـ 337؛ آلوسی، ج 2، ص 58ـ59، 148؛ سامرائی، ص 8).
فرماندهی جنگ را بزرگ قوم (شیخ *) یا خبرهترین ایشان به فنون جنگی برعهده میگرفت. فرمانده را قائد *، امیر*یا قاسد یعنی نیرومند (رجوع کنید به ابنمنظور، ذیل «قسد») و در میان عرب جنوبی مَقْتَوی (خادم؛ رجوع کنید به همان، ذیل «قتا») میخواندند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 5، ص 405ـ406). در غیاب شیخ، جانشین وی (ردیف) فرمانده جنگ بود (رجوع کنید به ابندرید، ج 2، ص 634؛ ابنمنظور، ذیل «ردف»). معمولاً ردافَت در میان یك قبیله موروثی بود (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 1، ص 649). گاه نیز یكی از بزرگان قوم به قید قرعه و با عنوان حُلوان النّفر به فرماندهی برگزیده میشد (ابنعبدربّه، ج 3، ص 268؛ قس زریاب خویی، ص 44، كه این منصب را تشریفاتی دانسته است). به فرماندهی كه هزار مرد و بیش از آن را اداره میكرد، جرّار میگفتند (جوادعلی، ج 5، ص 407). از مشهورترین كسانی كه لقب جرّار داشتند، مطلببن عبدمناف بن قُصَی و ابوسفیان (صخربن حرب) بودند (رجوع کنید به ابنحبیب، ص 246ـ253؛ نیز رجوع کنید به جوادعلی، همانجا). به فرمانده گردان كَبْش الكتیبه میگفتند (رجوع کنید به ابندرید،ج 1، ص 345؛ جوادعلی،ج 5، ص418).
شبیخون یا حمله ناگهانی نیز، با اینكه در میان بسیاری از مردم عرب خلاف جوانمردی تلقی میشد، در میان برخی قبایل رایج بود (جوادعلی، ج 5، ص 408). اگر كسی پیش از حمله ناگهانی دشمن متوجه قصد آنان میشد، موظف بود قوم خود را آگاه كند، به این فرد صریخ یا قاصد میگفتند (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 1599؛ جوادعلی، ج 5، ص 409). گاه قاصد با كندن لباسهای خود، قومش را آگاه میكرد كه در این صورت النذیرالعُریان خوانده میشد (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 16، ص 381؛ میدانی، ج 1، ص50؛ ابناثیر، النهایه، ذیل «عرا»). اگر شرایط به گونهای بود كه فرد نمیتوانست شخصاً قبیلهاش را آگاه كند، با فرستادن پیام شفاهی كنایهآمیز یا كاری رمزگونه، مثل فرستادن كیسهای خاك، رمل یا خار شكسته، قومش را از خطر جنگ قریبالوقوع آگاه میكرد (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 1، ص 628ـ629؛ جوادعلی، ج 5، ص 436ـ437). ایجاد دود (تدخین) هم از روشهای رایج خبر دادن بود (رجوع کنید به میدانی، ج 1، ص 475). چند شب پیش از جنگ، به منظور فراهم آوردن سپاه لازم، بر بالای كوه یا مكانی مرتفع، «آتش جنگ» میافروختند (رجوع کنید به جاحظ، 1388، ج 4، ص 474). ترساندن (انذار) دشمن در میان بسیاری از قبایل رایج و نشانه شهامت و نیرومندی و نیز كوچك شمردن دشمن بود. در برخی موارد پس از اعلان جنگ، به طور موقت رفتاری زاهدانه در پیش میگرفتند و از همنشینی با زنان، استحمام، استعمال بویخوش، نوشیدن شراب و جز آنها خودداری میكردند؛ هرچند خلاف این قاعده هم رایج بود، مانند پوشیدن لباسهای فاخر و برپا كردن جشن و نوشیدن شراب در ظرفهای مخصوص به نام «قِحاف» (ظرفی شبیه جمجمه انسان) (رجوع کنید به میدانی، ج 1، ص 202، ج 2، ص 386؛ نیز رجوع کنید به ابوعلی، ص 155ـ156، 169ـ170).
قبل از شروع جنگ، تحلیف (پیمان بستن بر خون، عطر، نمك، شیر و...) و ادای سوگندِ استقامت، از سنّتهای رایج در میان اعراب بود (رجوع کنید به میدانی، ج 2، ص 226؛ نیز رجوع کنید به حلف *). شروع جنگ با دمیدن در شیپوری فلزی یا شاخ یا كوبیدن بر طبلها و یا فریاد زدن اعلام میشد، سپس همه جنگجویان با سلاحهایشان حاضر میشدند. گاه زنان هم، برای اموری چون پختن غذا و تشجیع جنگجویان، در صحنه نبرد حاضر میشدند. به غیر از غنایمِ به دست آمده از جنگ، مزدی به جنگجویان داده نمیشد (جوادعلی، ج 5، ص 434). هر قبیله شعار مخصوصی داشت كه با فریاد كردنِ آن، جنگجویان را ترغیب میكرد (همان، ج 5، ص440). پرچمهای جنگ را معمولاً شجاعترین و نامآورترین جنگجویان حمل میكردند. برافراشته ماندن پرچم در جنگ بسیار مهم بود (رجوع کنید به پرچم *). هر قبیله پرچمی داشت كه نسل به نسل به ارث میرسید و محافظت از آن (منصب لِواء) منصب مهمی بود كه به بزرگان قوم یا خانوادهای خاص واگذار میشد. مثلاً، پرچم ویژه قریش عقاب نام داشت و منصب محافظت از آن نیز به همین نام خوانده میشد (رجوع کنید به ابن عبدربّه، همانجا). قُبّه و أعنّه منصب دیگری بود كه ظاهراً تهیه تجهیزات جنگی، به ویژه خیمه و لوازم اسب و سواری، را برعهده داشت (رجوع کنید به زریاب خویی، همانجا). جاسوسان چند روز قبل از جنگ معمولاً در هیئت تاجر یا مسافر به میان دشمن میرفتند و اطلاعات لازم را گرد میآوردند (جوادعلی، ج 5، ص 436). در جنگهای بادیه، دلیل راه (راهنمایی كه راههای آسان و بیخطر را میشناخت) اهمیت ویژهای داشت (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، جزء 2، ص 142). زمان شروع جنگ، بهویژه در غارت و شبیخون، قبل از طلوع خورشید بود (جوادعلی، ج 5، ص 440). اگر جنگ با اعلان قبلی بود، زمان و مكان جنگ نیز از قبل تعیین میشد. در جنگهایی از نوع اخیر، معمولاً سرآمد سواران، كه به قهرمانی و شجاعت معروفبود، هماوردی از گروه متخاصم را به نبرد دعوت میكرد. پس از رجزخوانی و شمردن مفاخر خاندان و قبیله و...، مبارزه میان دو قهرمان آغاز میگردید و با كشته شدن یكی از ایشان، جنگ گروهی درمیگرفت (رجوع کنید به رجز *). سلاح جنگ در مرحله اول كه دو گروه متخاصم در فاصلهای دور از یكدیگر بودند، تیروكمان، در هنگام برخورد دو گروه نیزه و در مرحله جنگ تن به تن، شمشیر بود (همان، ج 5، ص 422ـ 433).
كاربرد نیزه و شمشیر نزد اعراب بیش از تیروكمان بود. كثرت واژگان مربوط به انواع شمشیر و نیزه (رجوع کنید به طرسوسی، ص 47ـ52، 137ـ139) و در مقابل، واژگان محدودِ مترادف كمان، مؤید این مطلب است. اعراب برای پوشش سر در هنگام جنگ از عمامه استفاده میكردند. رنگ عمامهها متنوع بود و یك جنگجو در جنگهای مختلف از عمامههایی با رنگهای گوناگون استفاده میكرد. از كلاهخود بهندرت استفاده میشد و بیشتر، اعراب عراق و شام و یمن آن را به كار میبردند (جوادعلی، ج 5، ص 433). زره (مِجَنّ، تُرس، دَرَقَه) برای حفاظت بدن از ضربات شمشیر بود و معمولاً از پوست و چرم تهیه میشد (رجوع کنید به ابندرید، ج 1، ص 93؛ آلوسی، ج 2، ص 67؛ نیز رجوع کنید به زره *، كلاهخود *). مِغْفَر، پوشش فلزی سر بود كه به اندازه سر بافته و در زیر قَلَنْسَوه (عرقچین) پوشیده میشد (ابنمنظور، ذیل «غفر»؛ نیز رجوع کنید به جوادعلی، همانجا).
سه چهارم غنایم جنگی به تساوی میان جنگجویان تقسیم میشد. ربع غنایم (مرباع، یك چهارم) و نیز نَشیطه (آنچه در مسیر و قبل از رسیدن به محل جنگ نصیب لشكر میشد)، صَفیه (آنچه مورد توجه و پسند فرمانده واقع میشد) و فضول (مازاد غنایم پس از تقسیم) سهم فرمانده بود (رجوع کنید به ابوتمّام، ص 290؛ جاحظ، 1968، ج 2، ص 18؛ ابنمنظور، ذیل «ربع»، «نشط»).
اسیران هم جزو غنایم به شمار میآمدند و میان جنگجویان تقسیم میشدند. اعراب، اسرا را یا به بردگی میگرفتند یا در مقابل فدیه و گاه از سر جوانمردی بیدریافت سربَها، آنان را آزاد میكردند (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 1، ص 567؛ حسانبن ثابت، ص 425). جنگ در حَرَم (مكه) و نیز در ماههای حرام، ممنوع بود. جنگهایی كه در آنها قواعد حرمت زمان و مكان زیرپا گذاشته میشد، به حروب الفجار شهرت مییافتند (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 1، ص 588ـ 595، 676، 678ـ680).
3) از صدر اسلام تا پایان خلافت عباسی. مبانی مشروعیت جنگ در اسلام، به اقتضائات دعوت دینی و دفاع در برابر دشمن متجاوز خلاصه میشود. تلاش پیامبراكرم برای بازداشتن مسلمانان از خشونتهای رایج در زمان جاهلیت و تأكید بر رعایت اخلاق در همه مراحل جنگ، در منابع حدیثی و تاریخی گزارش شده است (رجوع کنید به بخش كلیات همین مقاله).
سربازگیری(تجنید). شروط عمومی سربازان برای عضویت در سپاه طبق احكام اسلامی، بلوغ، حریت، سلامت جسمی، اسلام، شجاعت و آگاهی از شیوههای جنگاوری بود (رجوع کنید به ماوردی، ص 203ـ204). با این حال، در زمان پیامبر صلیاللّه علیهوآلهوسلم، گاه در مواقع ضروری، افراد جامعه اسلامی به جهاد فراخوانده میشدند و بر هر مرد مسلمانی شركت در جهاد واجب بود. طبق برخی روایات، پیامبر به پسران از پانزده سالگی به بعد اجازه شركت در جهاد میداد (رجوع کنید به ابنهشام، ج 3، ص70؛ طبری، سلسله 1، ص1391ـ1392؛ ابنخلدون، ج 2، ص 434). همچنین طبق برخی روایات (برای نمونه رجوع کنید به ابنحنبل، ج 2، ص 163ـ 164)، پیامبر به كسی كه تنها پسر خانواده بود اجازه نبرد نمیداد.
پس از پیامبراكرم، ابوبكر سپاه واحد اسلامی را به یازده سپاه كوچكتر تقسیم كرد و هر یك را، برای سركوب مرتدان و آشوبگران، به قسمتهای گوناگون جزیرهالعرب گسیل داشت. قوانین مربوط به سربازان و جنگجویان در زمان عمربن خطّاب نظم بیشتری یافت. اسامی سربازان و مشخصات آنها و مقدار ارزاق و مواجب سالانه ایشان در دفاتر دیوان جُند ثبت و ضبط میشد. در واقع، با تنظیم دیوان در زمان عمر، شركت داوطلبانه افراد در جنگها به شركت اجباری و ادواری تبدیل شد. این گروه (مرتزقه/ مستزرقه) موظف به شركت در جنگها بودند و حق نداشتند به مشاغل دیگری چون كشاورزی و تجارت بپردازند، اما متطوّعه/ مطّوّعه (كسانی كه داوطلبانه به سپاه میپیوستند) پس از پایان جنگ و دریافت حقوق، بر سر كار و زندگی خود بازمیگشتند (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 1206؛ ابناثیر، الكامل، ج 6، ص 46، ج7، ص81؛ قرهغولی، ص160؛ برای آگاهی بیشتررجوع کنید به دیوانِ جُند*، سپاه *، مطوّعه *). حقوق مرتزقه و متطوعه به ترتیب از محل فَیء و زكات پرداخت میشد (ماوردی، ص 36). به نظر میرسد پدید آمدن پادگان ـ شهرهایی مثل كوفه، بصره و فسطاط در جریان فتوحات نیز برای اسكان همین سربازان دائمی بود.
امویان اموال زیادی را به راضی نگاه داشتن سپاهیان و برآوردن خواستهای آنها اختصاص داده بودند. در مقابل، قانون خدمت اجباری در سپاه با سختگیری و دقت بیشتری اعمال میشد. به ویژه در زمان ولایت حجاجبن یوسف، برای مقابله با شورشهای داخلی، شركت در جنگ برای عموم الزامی بود و خاطیان بهسختی مجازات میشدند (رجوع کنید به مسعودی، ج3،ص332ـ 336؛ ابناثیر، الكامل، ج 4، ص 380ـ387، 425ـ 430).
در دوره عباسی، اقبال سپاهیان به جمعآوری ثروت و شیوع فساد اقتصادی در میان ایشان، وضع سپاه را آشفته و نابسامان ساخته بود. اعطای امتیازهای مالی بیشتر از طرف دولت (برای نمونه حق جمعآوری خراج مناطق تحت سلطه) بر این نابسامانیها میافزود (رجوع کنید به ابنمقفع، ص 122ـ123).
فرماندهی. در آغاز، در انتخاب فرمانده جنگ، علاوه بر شجاعت و كاردانی، ویژگیهایی چون تقوا و اعتقاد راسخ دینی نیز ملاك بود (رجوع کنید به هرثمی شعرانی، ص 14؛ نویری، ج 6، ص 151). توصیه سپاهیان به رعایت حدود الاهی و دورداشتن آنها از منكراتی مثل چپاول، غارت، تجاوز به حقوق افراد و قطع درختان، یكی از وظایف فرمانده بود (طبری، سلسله 3، ص 819؛ ماوردی، ص 44؛ در باره صفات فرمانده رجوع کنید به طرسوسی، ص 226ـ230).
در بسیاری از جنگها، پیامبر اكرم خود فرماندهی را بر عهده میگرفت. در غیر این صورت، شخصی را به عنوان فرمانده تعیین میكرد و پس از دعا و سفارشهای لازم، برای قبایلمختلف پرچمهایی میبست و به فرمانده هر گروه میسپرد (رجوع کنید به ابویوسف قاضی، ص 209؛ ابنهشام، ج 2، ص 245؛ ابنسعد، ج 2، ص 14ـ15).
در جنگ بدر پیامبر یك لواء سفیدرنگ و دو رایت سیاهرنگ بر نیزه بست. لواء را به مصعببن عُمَیر و از دو رایت، یكی را كه عقاب نام داشت به علیبن ابیطالب علیهالسلام و دیگری را به یكی از انصار سپرد (رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص 264). مراتب فرماندهی در تشكیلات نظامی مسلمانان را با توجه به منابع، میتوان به این صورت ردهبندی كرد:عَریف* فرمانده ده سرباز، نقیب *فرمانده ده عریف، قائد فرمانده ده نقیب، امیر فرمانده ده قائد (رجوع کنید به مسعودی، ج 4، ص 279؛ نیز رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 2224، 2496؛ قس زیدان، ج 1، ص 161ـ162). این شیوه ظاهراً تحت تأثیر مراتب فرماندهی در تشكیلات نظامی رومشرقی بود (رجوع کنید به زیدان، ج1، ص142ـ 143) كه در سازماندهی به شیوه كرادیس (رجوع کنید به ادامه مقاله) كاربرد داشت.
وظایف فرماندهان نظامی گاه به ساماندهی سپاهیان و تدبیر جنگ محدود بود (امارت خاصه) و گاه همه احكام و تصمیمهای مربوط به جنگ، از جمله تقسیم غنایم و بستن قرارداد صلح، را نیز دربرمیگرفت (امارت عامه؛ رجوع کنید به ماوردی، ص 35).
تجهیز و تنظیم نیروها. تدارك قوای مادّی و معنوی لازم برای جنگ و حركت دادن نیروها و انتخاب مواضع مناسب برای جایگیری آنها و پیشبینی نیازهای لشكر پیش از آغاز جنگ (تعیین راهبرد)، همچنین نحوه حركت دادن نیروها حین نبرد و سازماندهی عملیاتی مناسب در صحنه جنگ (رزمآرایی = تاكتیك)، همواره از مهمترین اركان جنگ و از وظایف اصلی فرماندهی نیروهای نظامی بوده است. مورخان مسلمان، استراتژی و تاكتیك را بهطور كلی به معنای تجهیز و تنظیمِ (سازماندهی) سپاه، قلمداد و از آن با تعبیر تعبئه/ تعبیه یاد كردهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص 335ـ 336؛ آلوسی، ج 2، ص 57).
مهمترین و ابتداییترین استراتژی جنگی، عملكرد آگاهانه و اهمیت دادن به عنصر كسب اطلاعات و حفاظت اطلاعات در برابر فعالیتهای جاسوسی قوای دشمن است. بنا بر روایات سیرهنویسان، پیامبر اكرم معمولاً مقصد لشكركشیها و راههای عبور لشكر را تا زمان مناسب اعلام آن، مخفی میداشت. برای نمونه، در فتح مكه یاران و اصحاب از مقصد نهایی و مقصود پیامبر، جز به حدس و گمان، اطلاعی نداشتند (رجوع کنید به ابویوسف قاضی، ص 231؛ ابنهشام، ج 4، ص 39). با این حال، در غزوه تبوك، به سبب دوری راه و لزوم فراهم آوردن امكانات (آذوقه و تسلیحات فراوان)، مقصد حركت از قبل اعلام شد (رجوع کنید به ابنهشام، ج 4، ص 159).
در دورههای بعد نیز بر كتمان سرّ بسیار تأكید میشد (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، جزء 2، ص 113؛ هرثمی شعرانی، ص 22). كسب اطلاعات از دشمن و جاسوسی نیز همواره موردتوجه مسلمانان بود (رجوع کنید به جاسوس *). به نظر میرسد سختگیری بر اهل ذمه در باب پوشیدن لباس متمایز (غیار *) نیز تا حد زیادی برای حفاظت اطلاعات و هوشیاری مسلمانان در برخورد با غیرمسلمانان بوده است (درباره لباس اهل ذمه رجوع کنید به ابویوسف قاضی، ص 137ـ 138).
سازماندهی
1) پیش از حركت سپاه. مهمترین و مرسومترین وظیفه فرمانده كل، پیش از حركت سپاه، سان دیدن (استعراض) از سپاه بود (رجوع کنید به هرثمی شعرانی، ص 44ـ45؛ ماوردی، همانجا؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به عرض *؛ سپاه *؛ برای سان دیدن پیامبر اكرم از سپاه اسلام در فتح مكه رجوع کنید به ابنهشام، ج 4، ص 46ـ47؛ واقدی، كتاب المغازی، ج 2، ص 818 ـ 819).
یگانهای رزمی، بر اساس تعداد سربازان تشكیلدهنده، اسامی گوناگونی داشتند. معمولاً تعداد یك تا پنج سرباز را جَریدَه، پنج تا ده سرباز را رَهْط، گروههای ده تایی را حَضیرَه، بین سی تا چهل سرباز را عَصَبَه (یا مِقْنَب یا مِنْسَر)، بین چهل تا پنجاه سرباز را سَریه، بین صد تا هزار سرباز را كَتیبه، حدود هزار تا چهارهزار سرباز را جیش و جَحْفَل، از چهارهزار تا دوازدههزار سرباز را خمیس و كل افراد سپاه را عسكر مینامیدند (قرهغولی، ص 165؛ قس هرثمی شعرانی، ص 27). پیش از حركت سپاه و در مرحله استعراض، فرماندهان و افراد زیردست آنها، از سوی فرمانده كل انتخاب میشدند و در جایگاه خود قرار میگرفتند. شعار رزم نیز در این مرحله تعیین میشد (برای شعار مسلمانان در غزوههای بدر، بنیمُصطَلِق و خندق رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص 287، ج3، ص 237، 306؛ ابنسعد، ج 2، ص 14؛ ماوردی، ص 36ـ37؛ نیز رجوع کنید به واقدی، فتوحالشام،ج 2، ص 283).
2) هنگام حركت. برای آمادگی لازم در مواقع هجوم ناگهانی دشمن و نیز برای حفظ انضباط و امنیت، سپاه در طول مسیر با سازماندهی و آرایشی شبیه سازماندهی به هنگام نبرد، حركت میكرد (رشیدی، ص 79). معمولاً در مقدمه سپاه سواران، در دو طرف آنان تیراندازان، پس از آن پیادگان با صفوف متراكم، به دنبال آنان صفوف شترهای حامل ابزارها و ادوات جنگ و سایر تجهیزات، سپس پزشكان و پرستاران حركت میكردند. ابزارها و آلات و سلاحهای سنگین، مثل منجنیقها و عرّادهها، را بر پشت شترها و قاطرها، یا به وسیله آنها، در ردیف آخر (مؤخّره) سپاه حركت میدادند (رجوع کنید به همان، ص 72ـ74؛ نیز رجوع کنید به منجنیق *). به نوشته هرثمی شعرانی (ص 29)، اگر لشكر به هنگام حركت از روبهرو در معرض تهدید و خطر باشد، باید نیمی از جناح چپ در مقابل صفوف، نیمی از جناح راست در پشت سر آن، سپس قلب، آنگاه مابقی جناحهای چپ و راست حركت كنند. اما اگر خطر از جانب راست باشد، میمنه یا جناحراست در مقابل صفوف، آنگاه قلب و سپس میسره و اگر خطر از جانب چپ باشد، ابتدا میسره، سپس قلب و پس از آن میمنه حركت كند (برای اطلاع در باره سفارشهای مكرر خلفا و فرماندهان جنگ به حفظ آرایش جنگی در هنگام حركت رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص 153؛ عبدالحمیدبن یحیی كاتب، ص 200ـ 201؛ هرثمی شعرانی، همانجا؛ دینوری، ص 166).
برای اطمینان از امنیت مسیر، تعدادی سوارهنظام سبكْمعونه سریع، شجاع و ماهر در سواركاری (حداقل سه تن) به نام طلیعه (جمع آن: طلایع)، پیش از حركت لشكر، با حفظ فاصله مناسب، حركت میكردند و اخبار و اطلاعات لازم را مخفیانه برای فرمانده كل میفرستادند (هرثمی شعرانی، ص 48ـ49؛ نیز رجوع کنید به ابنقتیبه، همانجا؛ ابنعبدربّه، ج 1، ص 85، 118).
لشكر در اردوگاه. انتخاب محل مناسب برای اردو زدن، چه در طول مسیر چه در مقصد، بسیار مهم و درنتیجه جنگ تعیینكننده بود. فرماندهان مسلمان میكوشیدند در جایی فرود آیند كه به لحاظ موقعیت سوقالجیشی، از اطراف دارای موانع طبیعی مثل كوه، دره یا رود باشد تا در مواقع خطر، تمركز نیروها برای دفاع فقط از یك یا دو جهت باشد (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 7، ص211ـ212؛ نیز رجوع کنید به غازیاسماعیل مطیعمهر، ص145ـ 149).
معمولاً در اطراف اردوگاه، بهویژه هنگامی كه خطر حمله دشمن وجود داشت، حتی برای اقامت كوتاهمدت، خندق حفر میكردند (رجوع کنید به هرثمی شعرانی، ص31؛ مسعودی، ج 4، ص 285؛ ابناثیر، الكامل، ج 5، ص 591 ـ592، ج 6، ص412). اردوگاه را نگاهبانان به طور كامل احاطه میكردند (رجوع کنید به هرثمی شعرانی، ص30ـ31). برای حفاظت اطلاعات و امنیت بیشتر، در بخشهای گوناگون لشكر نیز نگهبان گماشته میشد (رجوع کنید به دیدهبان *؛ نگهبان *). با استفاده مكرر و طولانی مدت از برخی اردوگاهها، این مكانها به تدریج به قریه و شهر تبدیل میشدند (برای اطلاع بیشتر در باره بافت و ساختار پادگان ـ شهرها رجوع کنید به كوفه *؛ بصره *؛ فسطاط *). به هنگام حركت و نیز در اردوگاه، به غیر از فرماندهان و جنگجویان، اصناف دیگری نیز در وظایف ویژه خود سازماندهی میشدند. برخی از این اصناف، به نوشته هرثمی شعرانی (ص 25 و پانویس)، عبارت بودند از: المُبَدْرِقه (سواران نگهبانان رجوع کنید به دزی، ذیل «بذرق»)، الدیادبه (جمع دیدهبان، نگهبانان در روز)، عُسّاس (نگهبانان شب)، الخیل المُرتَفِعه (سوارانی كه مأمور نگهبانی بر راههای دور بودند)، النَفائِض/ النوافض (نیروهای گشتی كه پیشاپیش سپاه فرستاده میشدند رجوع کنید به ابندرید، ج 2، ص 908)، الربایا (گروهی از طلیعه كه مأمور كسب اخبار از مسیر جلوی لشكر بودند رجوع کنید به ابنمنظور، ذیل «ربأ»)، الاَرصاد (نیروهای كمین)، الدرَّاجات (نیروهایی كه برای كسب اخبار در سرزمین دشمن پرسه میزدند)، عیون (جواسیس)، الرَّدْء (نیروهای احتیاط و ذخیره)، المُدَد (امدادرسانان)، الخیل المُمِدّه (گروه سواران احتیاط) و الخَیلُ المانِعه (سواران حافظ لشكر و بارها). در دوره عباسی، در برخی جنگها گروهی نگهبان به نام كوهبانیه بر بلندیها نگهبانی میدادند و با تكان دادن پرچم، اخبار دشمن را به فرمانده میرساندند (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 1196).
برخی گروههای غیرنظامی نیز در جنگها حضور داشتند كه بیشتر، پشتیبانی و تداركات جنگ برعهده آنها بود، از جمله دُعاه (افرادی كه به تأسی از سیره پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، دشمنان را قبل از شروع نبرد به دین اسلام دعوت میكردند)، قرّاء، خطباء، وعّاظ و قصّاص كه با خواندن آیات قرآن، اشعار حماسی و وعظ و خطابه، جنگجویان را به استقامت در جنگ تشویق میكردند (برای نمونه رجوع کنید به خلیفهبن خیاط، ص 181؛ یعقوبی، ج 2، ص 278؛ ابناثیر، الكامل، ج 4، ص 182) و گروه كارگران و خدمتكاران كه خدماتی مانند حفر خندق و آمادهسازی راه (سد مسیرهای كوهستانی و ایجاد پلها و راههای ارتباطی) را برعهده داشتند (رجوع کنید به هرثمی شعرانی، ص 28؛ مسعودی، ج 3، ص 143). در دوره عباسی، به این گروه، الكِلْغَریه و به رئیس آنها صاحب الكلغریه میگفتند (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 1199، 1212). حضور پزشكان و پرستاران هم اهمیت بسیاری داشت. از صدر اسلام، زنان بهویژه در این امور شركت داشتند (رجوع کنید به واقدی، كتاب المغازی،ج 1، ص 249ـ250، 268). گروههایی نیز مسئول پختن غذا و توزیع آن میان جنگجویان و تهیه علوفه برای حیوانات بودند. حضور برخی گروههای اداری نیز در اردوگاه لازم بود، گروههایی چون صاحب الاقباض (متولی جمعآوری و تقسیم غنایم)، مُفَتِّشالخیل (مسئول آمار و محاسبات اسبها و سواران)، كاتب (نویسنده نامهها و وقایع)، مترجم (برای ترجمه نامههای دشمن)، قاضی (برای رسیدگی به دعاوی در میان جنگجویان)، مؤذنان و مكبران، صاحب البرید، ساعی (نامهرسان)، اصحابالطبول (طبلزنان) و خادمان (سوید، ص 95؛ هرثمی شعرانی، ص 36ـ 37؛ در باره جایگاه برخی از این اصناف در میمنه، میسره، قلب و ساقه و نحوه آرایش آنها در سپاه رجوع کنید به هرثمی شعرانی، همانجا).
اسلحه. اسلحه جنگ شامل اسلحه سبك (مثل تیر، كمان، شمشیر و نیزه، كه یك سرباز به تنهایی آن را حمل میكرد) و اسلحه سنگین (مثل منجنیق، دبابه، عرّاده، رأسالكَبْش، و آلات حصار و قلعهگیری) بود كه برای انتقال آنها به میدان جنگ از حیوانات استفاده میشد (برای آگاهی از سلاحهای سبك رجوع کنید به سلاح *؛ تیر *؛ شمشیر *؛ كمان *؛ نیزه *؛ برای جنگهایی كه به روش محاصره انجام میشد و روشها و ابزارهای قلعهگیری رجوع کنید به بارو *؛ برج *؛ باروت/ باروتخانه *).
در صدر اسلام، هر سرباز از سلاحی كه شخصاً تهیه كرده بود استفاده میكرد و بعد از جنگ هم نگهداری از آن برعهده خود وی بود، اما بهتدریج، پس از تأسیس دیوان جند و سازمان جنگ، اسلحه مورد نیاز را در خزاین سلاح نگهداری و پیش از جنگ آنها را میان سربازان مرتزقه توزیع میكردند (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 3223).
سازماندهی در میدان جنگ
1) صف *. در غزوات و سریههای نخستین صدر اسلام، بهویژه سریههایی كه تعداد كمی از مسلمانان برای مأموریتهای نظامی كوتاهمدت و محدود گسیل میشدند، همان شیوه كرّ و فرّ یا زَحف (حمله همگانی و یكپارچه به دستور فرمانده رجوع کنید به انفال: 15)، بدون سازماندهی مشخص، اعمال میشد. با گسترش تدریجی قلمرو مسلمانان، سازماندهی رزم نیز بهتدریج تحول یافت و روشهای جدید، جانشین روش سنّتی و متداول اعراب گردید. نخستین بار در جنگ بدر بود كه با نزول آیه 4 سوره صف، مسلمانان به جنگیدن بر اساس نظام صف مأمور شدند (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 1319؛ طرسوسی، ص 223؛ رجوع کنید به صف *). هرچند پیش از اسلام، این شیوه در میان رومیان و ایرانیان مرسوم بود (رجوع کنید به عباسی، ص 341؛ ابنخلدون، ج 1: مقدمه ، ص 336).
2) خمیس. از سازمانهای رایج نزد مسلمانان سازمان خمیس بود. در این سازمان، سپاه به پنج تقسیم میشد: بخش مقدمه (طلیعه)، میمنه، قلب، میسره و ساقه (عَقَبه). در نظام خمیس، تیراندازان ماهر در مقدمه جای داشتند. مقرّ فرمانده كل و محل تجمع بیشتر نیروها، قلب بود. ساقه هم پشت سر سپاه حركت میكرد و حامل ادوات و تجهیزات پشتیبانی و تداركات جنگی بود (در باره برخی شیوههای رایج تعبیه رجوع کنید به عباسی، ص 341ـ 343). به نوشته هرثمی شعرانی (ص 40ـ41)، وظیفه میمنه حمله به میسره سپاه دشمن و خارج كردن آنها از محل استقرارشان بود. وظیفه قلب این بود كه بهطور مستقیم حركت كند، در مقابل دشمن ــ هنگامی كه به جلو میتازد ــ مقاومت كند و به هنگام فرار دشمن در پی او بتازد. وظیفه میسره این بود كه در محل استقرار خود بماند و جایگاه خود را ترك نكند و به دشمن اجازه پیشروی ندهد. ساقه هم، ضمن حمل تداركات، میبایست مراقب بود كه دشمن از پشت سر حمله نكند و نیز نیروهای عقب مانده از جنگ یا مجروح را نگهداری كند و مانع كار كسانی شود كه برای جاسوسی به نفع دشمن، از سپاه عقب ماندهاند (رجوع کنید به عبدالحمیدبن یحیی كاتب، ص 201ـ202).
مسلمانان در جنگهای موته و فتح مكه، نظام خمیس را به كار گرفتند(رجوع کنید به ابن هشام ، ج 4، ص 19، 49). در جنگهای ردّه در دوره ابوبكر (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 1876) و در جریان فتوحات ایران (برای نمونه در جنگهای قادسیه و نهاوند؛ رجوع کنید به همان، سلسله 1، ص 3618؛ ابناثیر، الكامل، ج 2، ص 452) نیز از نظام خمیس استفاده شد (برای كاربرد این نظام در دورههای بعد رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص 156ـ157؛ طبری، سلسله 2، ص 711، 1094، سلسله 3، ص 1787). معمولاً هریك از اجزای پنجگانه سپاه به صورت نظام صف در جای خود مستقر میشدند (رجوع کنید به سپاه *).
در نیمه اول قرن سوم، هرثمی شعرانی (ص 35) شیوه تقسیم سپاه به پنج بخش را، با تفاوتهایی، به صورت تقسیم به پنج حین توضیح داده است. حین اول، شامل قلب، میمنه و میسره؛ حین دوم نیز شامل سه بخش، كه پشت سر قلب و میمنه و میسره حین اول قرار میگیرد و ردءالقلب نام دارد؛ حین سوم، اثقال نامیده میشود كه اصناف در آن مستقر میشوند؛ حین چهارم، ردءالاثقال؛ و حین پنجم، ساقه. در سازماندهی به شیوه خمیس، مردم هر قبیله یا شهر در یكی از اجزای خمیس قرار میگرفتند تا همبستگی و آشنایی میان آنها باعث نتیجه بهتری شود (ابنمَنكَلی، 1409، ص 177). برای نمونه، در جنگ با خوارج در زمان عبدالملكبن مروان (حك: 65ـ86)، مردم بصره همگی در میمنه سپاه و مردم كوفه در میسره سپاه سازماندهی شدند (رجوع کنید به طبری، سلسله 2، ص 852؛ برای موارد دیگر رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص1946؛ نصربن مزاحم، ص227؛ خلیفهبن خیاط، ص 117؛ ابناثیر، الكامل،ج 2، ص363 ـ364، ج 8، ص 437).
3) كرادیس. كردوس، مأخوذ از واژه یونانی كورتیس، نظامی بود كه رومیان در جنگها به كار میبستند. كردوس گروهی از لشكر متشكل از ششصد تا هزار تن بود. هر كردوس به گروههای دهدهی تقسیم میشد. فرماندهی هر ده تن را یك عریف، هر ده عریف و سربازان زیردستشان (صد تن) را امیرالاعشار یا نقیب و فرماندهی هر ده امیرالاعشار با افرادش (هزار تن) را قائدالكردوس بر عهده داشت (رجوع کنید به زیدان، ج 1، ص 161ـ162، 184). اگر تعداد نیروها زیاد و نظارت بر آنها دشوار بود، سازماندهی كرادیس، شیوه آسانی برای سازماندهی بهشمار میرفت. در این شیوه، هر كردوس میتوانست برای خود، رمز، شعار و پرچم ویژه داشته باشد تا در میدان نبرد، نیروهایش با انسجام بیشتری وارد عمل شوند. همچنین اگر یكی از كردوسها دچار آسیب یا شكست و عقبنشینی میشد، به سبب فاصله زیاد كردوسها از یكدیگر و نیز استقلال عمل آنها، این شكست به سایر كردوسها منتقل نمیشد، در حالیكه در سازمان صف، شكست بخشی از صف به سرعت كل سپاه را تحت تأثیر قرار میداد (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 312).
نخستین بار، خالدبن ولید *در جنگ یرموك *، سپاه را به 36 تا 40 كردوس تقسیم و نظام كرادیس و خمیس را درهم ادغام كرد. این سازمان به التعبئه الخالدیه شهرت دارد (رجوع کنید به همان، سلسله 1، ص 2092ـ2094؛ سامرائی، ص 11).
خالدبن سعید در فتح شام و سعدبن ابیوقاص در نبرد قادسیه از روش خالد پیروی كردند. بهرغم موفقیتآمیز بودن شیوه كرادیس، این روش تا اواخر دوره اموی رواجی نداشت، تا زمانی كه مروانبن محمد از سال 128، بهطور مكرر از این شیوه استفاده كرد و پس از آن در میان مسلمانان رواج یافت (برای این شیوه در دوره اموی و عباسی رجوع کنید به خلیفهبن خیاط، ص 246؛ طبری، سلسله 2، ص890 ـ891، سلسله 3، ص 866، 1197، 1238، 2142).
اتخاذ تدابیر مناسب در عرصه نبرد نیز بسیار پراهمیت بود. وضع استقرار نیروهای عملكننده در میدان نبرد میبایست به نحوی میبود كه نور خورشید از پشت سر بتابد و جهت وزش باد موافق حركت نیروها و از پهلوی آنها باشد (ابنقتیبه، همانجا؛ عباسی، ص 331). تعیین ساعت سعد برای شروع جنگ هم معمولاً مورد توجه قرار میگرفت (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 819). فرمانده در مكانی مرتفع زیر سایه چتر یا در خیمهای مستقر میشد و سیر نبرد را بهدقت زیر نظر میگرفت و دستورهای لازم را صادر میكرد. دستور تغییر آرایش جنگی با اصطلاحات مختصر و ویژهای ــ كه پیشتر در تمرینهای نظامی به سربازان آموزش داده شده بود ــ صادر میشد. برای نمونه، المیل (به معنای به طرفی برگشتن)، انقلاب (برهم خوردن صف)، جیش منحرف (منحرف شدن صف)، جیش مستقیم (مرتب شدن)، جیش مورّب (اریب شدن)، استداره صغری (حلقه كوچك)، استداره كبری (ترتیب به صورت حلقه بزرگ؛ سامرائی، ص 14؛ زیدان، ج 1، ص190). در صدر اسلام، برای آمادگی سپاه شعار «السلاح السلاح»، برای شروع هجوم «النفیر النفیر»، برای بازگشت «الرجعه الرجعه» و برای پیاده شدن از اسب و پراكنده شدن، شعار «الارض الارض» بهكار میرفت (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 5، ص 485، ج 7، ص 212ـ213؛ سامرائی؛ زیدان، همانجاها). تكبیر و تعداد دفعات تكرار آن نیز معنای خاصی را افاده میكرد (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 2328). در صورت كثرت شمار لشكریان و نرسیدن صدای فرمانده كل، با تكان دادن پرچم اصلی به دفعات معین و كوبیدن بر طبلها، دستور هجوم صادر میشد (رجوع کنید به بلاذری، ص 426؛ طبری، سلسله 3، ص 1214؛ عباسی، ص 342).
در ابتدای جنگ تیراندازان و سپس سوارهنظام وارد عمل میشدند. حمایت از دو جناح چپ و راست لشكر و حمله به جناحین دشمن و تعقیب فراریان دشمن در پایان جنگ، بر عهده سوارهنظام بود (در باره وظایف سوارهنظام رجوع کنید به قرهغولی، ص 162ـ163). گردانهای پیاده نیز در مكانهای مخصوص خود مبارزه میكردند و مأمور به پایداری و حتیالامكان بلند نكردن صدای خود بودند. فرماندهان همواره این نكته را یادآوری میكردند كه فریاد كشیدن و سروصدای زیاد در میدان جنگ از اسباب شكست است (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، جزء 2، ص 108؛ آلوسی، ج 2، ص 61).
بهكار بردن حیلههای جنگی نیز در تغییر نتیجه جنگ بسیار مؤثر بود و گاه شكست قطعی را به پیروزی مبدل میكرد یا دستكم موجب حفظ جان باقیمانده سپاه میشد (برای نمونه رجوع کنید به ابنعبدربّه، ج 1، ص110؛ در باره انواع حیل رجوع کنید به ابنمنكلی، 2000، ص 308ـ311). یكی از حیلههای رایج جنگی، كمین گذاشتن در مسیر حركت سپاه دشمن برای حمله ناگهانی از پشت سر بود (برای كمین گذاشتن خالدبن ولید در جنگ الوَلَجَه با ایرانیان در سال 12 و شكست آنها رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 2030).
در میان فرماندهان مسلمان، خالدبن ولید استاد فن جنگ و حیلههای جنگی بود. از تدابیر مهم و سرنوشتساز او، اتخاذ مسیری غیرمعمول برای حركت سپاه از عراق به شام به منظور غافلگیر كردن دشمن در جنگ یرموك بود (رجوع کنید به ابناثیر، الكامل، ج 2، ص407- 410). مدیریت سپاه شكست خورده مسلمانان در جنگ موته و نجات جان باقیمانده مسلمانان با بهكار بستن حیله جابهجایی میمنه با میسره و مقدمه با مؤخره سپاه در شب هنگام، به طوری كه دشمن تصور كند برای مسلمانان نیروهای جدید كمكی رسیده است، نیز از ابتكارات وی بود (رجوع کنید به واقدی، كتاب المغازی، ج 2، ص 764).
اشعار و رجزهایی كه مسلمانان معمولاً در آغاز نبردهای تن به تن میخواندند نیز حاوی تفاخرهای دینی و گاه قومی و قبیلهای و نیز حاكی از ایمان و شجاعت و برتری فرد در جنگاوری بود (برای نمونه رجوع کنید به همو، فتوح الشام، ج 2، ص252ـ 253، 293؛ ابنهشام، ج 3، ص 136ـ177).
در برخی موارد ایجاد جنگ روانی با روشهایی چون برافروختن آتش، هلهله، ایجاد اصوات بلند و گوشخراش، شایعهسازی و نشان دادن بیش از واقع نیرو و تعداد سپاهیان به طرق مختلف، در تضعیف روحیهدشمن مؤثر بود (دربارهروشهای جنگ روانی رجوع کنید به غازی اسماعیل مطیع مهر، ص 101ـ 107).
تقسیم غنایم جنگ. طبق آیه خمس (انفال: 41)، یك پنجم غنایم جنگ متعلق به حكومت اسلامی و چهار پنجم دیگر سهم جنگجویان بود. اموالی كه بدون جنگ و معمولاً در مسیر حركت سپاه به دست میآمد، فیء *محسوب میشد و بهطور كامل متعلق به حكومت اسلامی بود و به مصارف عامه میرسید. عمل تقسیم غنایم جنگی به صاحب منصبی به نام صاحب الاقباض سپرده میشد (واقدی، فتوحالشام ، ج 2، ص 203، 205). در تقسیم غنایم، سوارهنظام دو یا سه برابر پیاده نظام سهم دریافت میكرد (رجوع کنید به ابویوسف قاضی، ص 211؛ ابنكلبی، ص 26؛ طبری، سلسله 1، ص 1685؛ خلیفهبن خیاط، ص 82). به زنان، بردگان و ذمیان نیز در صورت شركت در جنگ و انجام دادن برخی خدمات، هدایایی داده میشد (رجوع کنید به ابویوسف قاضی، ص 214).
اسیران جنگ. اسیران جنگ معمولاً در برابر دریافت فدیه * از سوی خانوادهشان، آزاد میشدند (رجوع کنید به زهری، ص 65ـ66؛ ماوردی، ص 46ـ47). اگر اسیر، فقیر بود یا كسی حاضر نبود فدیه او را بپردازد، معمولاً به عنوان برده به فروش میرسید و مجبور بود در خدمت ارباب مسلمانش باشد (رجوع کنید به ماوردی، ص 50) یا بیدریافت فدیه آزادش میكردند (رجوع کنید به محمد: 4)، به شرط اینكه از آن پس علیه مسلمانان اقدام نكند. از دوره عباسیان، گزارشهایی درباره مبادله اسرا میان دو دولت عباسی و روم شرقی وجود دارد (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص730، 1339؛ ابناثیر، الكامل، ج 6، ص 159، 209، ج 7، ص 24).
با اینكه در قرآن و سیره پیامبر اكرم و بزرگان دین (رجوع کنید به بقره: 177؛ مجادله: 3؛ عباسی، ص 357) بر آزاد كردن بردگان و اسیران و رعایت حقوق آنها تأكید شده، اما در دورههای گوناگون حكومت اسلامی، نحوه رفتار با این گروه، تابع ویژگیها و اخلاق فردی حاكمان و اربابان مسلمان و مختصات اجتماعی هر عصر بوده است، چنانكه گاه زمینههای پیشرفت علمی و اجتماعی برای بردگان نیز مانند گروههای دیگر فراهم و برابر بود؛ دانشمندان و نامداران برخاسته از طبقه بردگان در جوامع مسلمان، بسیار بودهاند (برای نمونهای از این بردگان رجوع کنید به یاقوت حموی *؛ ممالیك *). در مقابل، گزارشهای فراوانی هم وجود دارد كه حاكی از تعدی به حقوق اسیران است، از جمله كشتار دستهجمعی آنان در بدو اسارت (برای نمونه رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 341، 362؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به برده و بردهداری *).
پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ، معمولاً با چراغانی كردن و آراستن معابر، جشنی برپا میشد و خلیفه، خلعتها و هدایایی به سران سپاه میبخشید. مثلاً، پس از بازگشت معتضد از تكریت (283) و كشته شدن صاحبالزنج (269) و شكست بابك از افشین (223)، جشنهای مفصّلی برپا شد (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص 1233، 2080ـ2081؛ مسعودی، ج 5، ص 157).
حفاظت از مرزها. فرماندهان مسلمان عمدتاً پس از فتح سرزمینهای جدید،در مرزها (ثغور*) و مناطق سوقالجیشی، بخشی از سپاه را برای مرزبانی و حفاظت باقی میگذاشتند. مثلاً در سال 17 برای ثغر كوفه، چهار مرز حلوان، ماسبذان، موصل و قرقیسیا تعیین شد و برای هر مرز یك فرمانده و یك نایب انتخاب گردید (رجوع کنید به طبری، سلسله 1، ص 2497). در فتوحات ایران و شام معمولاً به مسئله ثغور و عواصم *توجه میشد، اما در فتوحات شمال افریقا عمدتاً جنگها به شكل حمله و غارت و تنبیه قبایل آشوبگر و بازگشت از منطقه بود و پایگاه ثابتی در بسیاری از مناطق مفتوحه تشكیل نمیشد.
در دوره عباسی، با توقف جریان فتوحات، اصلیترین و مهمترین وظیفه نیروهای نظامی علاوه بر حفظ امنیت و سركوب شورشهای داخلی، حفظ ثغور بود و به نظر میرسد ارتش ثابت، به صورتی كه در دوره فتوحات در زمان خلفای راشدین و امویان مورد نیاز بود، از اركان ضروری دولت اسلامی تلقی نمیشد.
برای جنگهای دریایی رجوع کنید به بحریه *؛ دریانوردی *؛ نیروی دریایی *. نیز رجوع کنید به جشن *؛ سپاه *؛ سلاح *؛ عهدنامه *؛ فتحنامه *