خسروسلطان، ، شاهزادۀ بابری، فرزند ارشد جهانگیر* . وی در 995، از مادری هندو به دنیا آمد ( رجوع کنید به جهانگیر، چاپ سنگی، مقدمۀ معتمدالخدمت، ص 7). او محبوب پدربزرگش (اكبرشاه) بود، ازاینرو اكبرشاه به ولیعهدی خسرو بیش از پسرش سلیم (بعدها جهانگیر) تمایل داشت (رجوع کنید به كنبو، ج1، ص 28؛ خافیخان، ج 1، ص 227).
پس از مرگ اكبر، با نرسیدن سلیم به آگره اكثر امرا و اعیان دربار با سلطنت خسروسلطان موافقت كردند (اسكندرمنشی، ج 2، ص710ـ711). پس از مدتی، جهانگیر بر او تسلط یافت و اندكی پس از آغاز سلطنت جهانگیر در 1014، خسروسلطان بهسبب انتخاب نشدنش به ولیعهدی و با تحریك مخالفانِ جهانگیر بر او شورید و از آگره به سوی پنجاب و لاهور گریخت (جهانگیر، ص30ـ32؛ معتمدخان، ص 8ـ9؛ كنبو، ج 1، ص 32؛ خافیخان، ج 1، ص 233، 249ـ250). براثر این اختلاف، مادر خسروسلطان خودكشی كرد (جهانگیر، ص 33). هنگام عزیمت خسروسلطان، در حوالی سكندره در راه پنجاب، برخی از امرا و شمار بسیاری از افغانها، راجپوتان، جغتاییان و هزارهایان به او پیوستند. جهانگیر برای جلوگیری از پیوستن خسروسلطان داییاش، بهراجهمان سنگ (سنگه )، او را تعقیب كرد، زیرا خسروسلطان خطری جدّی برای سلطنت جهانگیر بود (رجوع کنید به جهانگیر، ص 31ـ32؛ اسكندرمنشی، ج 2، ص 711؛ كنبو، ج 1، ص 33ـ34؛ خافیخان، ص250ـ251). خسروسلطان قصد تصرف لاهور را داشت، اما با مقاومت حاكم آنجا و استحكام قلعۀ لاهور، شكست خورد. ناكامی او سبب شد تا بسیاری از سپاهیان راجپوتان و افغانان از گرد او پراكنده شوند. خسروسلطان سپس به پیشنهاد حسینبیگ (یكی از امرا) روانۀ كابل شد، اما تصمیم خود را تغییر داد و به پنجاب رفت. در پنجاب نتوانست كشتی تهیه كند و از آب بگذرد و در 1015، او را دستگیر كرند و نزد پدرش بردند (جهانگیر، ص 36ـ40؛ كنبو، ج 1، همانجا؛ خافیخان، ج 1، ص 251ـ253).
به فرمان جهانگیر، خسروسلطان را زندانی كردند همراهان او را كشتند (رجوع کنید به جهانگیر، ص40ـ43؛ اسكندرمنشی، ج 2، ص 711؛ معتمدخان، ص 17ـ18؛ خافیخان، ج 1، ص 251ـ253). به چشمان خسروسلطان میل كشیدند، اما ظاهراً چشمانش آسیب چندانی ندید (اسكندرمنشی، ج 2، ص 712).
در 1023 به خواهش خواهرانِ خسروسلطان، از محدودیتهای او كاسته شد و در 1028 از اسارت رهایی یافت (خافیخان، ج 1، ص 278، 299)، اما وی همچنان هوای سركشی داشت و بار دیگر با چند تن از امرا متفق شد تا جهانگیر را از میان بردارد. جهانگیر، شاهزاده خرم (بعدها شاهجهان) را مأمور دستگیری خسروسلطان كرد اما خسروسلطان گریخت. امرای دربار به شاه پیشنهاد كردند كه پنجاب را به خسروسلطان دهد تا دست از شورش بردارد، اما شاهزاده خرم او و همراهانش را دستگیر كرد و همگی را كشت (كنبو، ج 2، ص 225؛ خافیخان، ج 1، ص 258). جهانگیر كشته شدن خسروسلطان را پنهان كرد. او در جهانگیرنامه (ص390) مرگ خسروسلطان را بر اثر قولنج در 1030 نوشته است (نیز رجوع کنید به معتمدخان، ص 206).
اسكندرمنشی، شاهبلاقی (ملقب به شیرشاه) را كه مدتی نیز حكومت كرد، از اعقاب خسروسلطان برشمرده است (ج 2، ص 1067) اما كنبو، شاهبلاقی را فرزند خسروسلطان دانسته است. نام اصلی شاهبلاقی داوربخش بود و پس از مرگ جهانگیر در 1037، آصفخان* و دیگر امرا در مخالفت با شاهجهان او را به پادشاهی برداشتند (ج 1، ص 169ـ175). گویا داروبخش نیز كه قتل پدرش را از سوی شاهجهان میدانست، در این راه همگام شد.
در سال چهارمِ سلطنت شاهجهان، بندینام كه ادعای فرزندی خسروسلطان را داشت، دستگیر شد. فرزندی از خسروسلطان نیز قاسم نام داشت و حاكم اندخو، در حوالی بلخ بود (كنبو، ج 2، ص 276، 371، ج 3، ص 9ـ10).