خَمريّه ، سرودههايی كه درونمایۀ اصلی آنها باده و بادهخواری، و ملزومات و مقتضیات آن باشد (رجوع کنید به كاشفی، ص 37). مرادفهای متداول خمر در فارسی، باده، می، شراب، مُل، صهبا، و نبید (نبیذ) است. بیش از صد معادل عربی برای باده وجود دارد كه معدودی از آنها، مانند راح و رحیق، در اشعار فارسی نیز به كار رفته است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «خمر»، «باده»، «شراب»).
از نخستین مراحل ظهور و تكوین شعر فارسی در سدههای آغازین اسلامی، خمریه یكی از مهمترین موضوعات فارسی سرایان بوده است. گرایش به خمریه سرایی، پس از اسلام، امری خلق السّاعه و بی پیشینه نبوده است. مجاورت جغرافیایی و داد و ستد فرهنگی میان ایران و جهان عرب، به ویژه پس از ورود اسلام به ایران، سبب تأثیرپذیری شعر فارسی از ادب عرب شده است ( رجوع کنید به محجوب، ص 91ـ92)، بهویژه از حیث قالبها، پارهای ویژگیهای صوری و بعضی مضامین خمری، نه اصل پیوند شعر و شراب. شواهد فراوانی بیانگر این است كه ایرانیان از روزگار بسیار كهن با تاك آشنا بوده و میگساری در میان آنان رواج داشته است. مثلاً، منوچهری در قصیدهای، می را دختر جمشید خوانده كه هفتصد هشتصد سال در خانه گبركان محبوس بوده است (ص143). اشارات متعدد شاهنامه ، از اهمیت می در شادیها و جشنهای ایرانیان عهد باستان حكایت میكند (مثلاً رجوع کنید به فردوسی، دفتر یكم، ص44؛ دفتر سوم، ص6؛ دفتر پنجم، ص 324، 339؛ برای اطلاع از می و میخواری، جایگاه آن در زندگی دینی، شیوههای استفاده از آن و آداب مجالس میگساری، رجوع کنید به معین، ج 1، ص 450ـ451).
از آغاز ظهور شعر فارسی، خمریه و خمریهسرایی در كنار وصف معشوق، یكی از درون مایههای اصلی شعر فارسی و دارای گذاشتهای كهن بوده است. اینكه در یكی از مسمطهای منوچهری از زردشت به رزبان پیام میرسد كه دختركان تاك را «دگرباره بباید كشت» (ص 202، بیت 2495) و اینكه در سیرالملوك نظامالملك (ص 173ـ174) و قابوسنامۀ عنصرالمعالی (ص 67ـ70) و راحةالصدور راوندی (ص 416ـ428) فصلی به آداب مجلس شراب و شرایط و سود و زیان شراب اختصاص دارد، نشان میدهد كه خمریهسرایان سدههای آغازین شعر فارسی، از قرنها میسازی و میگساری در تاریخ ایران آگاهی گستردهای داشته و بیشتر اصطلاحات و صور خیال خود را بر پایۀ آن پیشینه ساختهاند. به سبب نفوذ زبان و ادب عربی در ایران، خمریهسرایی عرب نیز در كار شاعران ایرانی تأثیر گذاشته است (برای نمونه رجوع کنید به الكك، ص 52 ـ61).
آغاز خمریهسرایی در زبان فارسی. نخستینبار در سرودههای شاعران عهد سامانی (261ـ389) خمر وصف شد. به نظر هرما اته، احتمالاً سرایندۀ اولین خمریۀ فارسی ابوعبداللّه محمد جنیدی، از شاعران عصر سامانی، بوده است (ص 22). نخستین شعر مهم و مفصّلی كه با درونمایۀ خمر از عهد سامانیان در دست است، قصیدۀ نونیۀ92 بیتی رودكی سمرقندی (متوفی 329) است كه سرمشق بسیاری از خمریهسرایان پس از او شد. رودكی مراحل تهیۀ می را با بیانی شاعران وصف كرده است: از زمانی كه انگور از درخت چیده میشود تا زمانی كه شیرۀ آن به صورت بادۀ گلرنگ، رامشافزای مجلس انس ممدوحش، نصربن احمد سامانی، میگردد؛ مجلسی كه در آن امیر خراسان و بزرگان و اطرافیان او به یاد ابوجعفر، شهریار سجستان، باده مینوشند ( رجوع کنید به تاریخ سیستان ، ص 317ـ319). در برخی اشعار سرایندگان دورۀ سامانی و اوایل عهد غزنوی، مضامین خمری به چشم میخورد، مانندِ دو بیت از شعرهای ابوالحسن علی لوكری (متوفی 387؛ صفا، ج 1، ص 422)، سرودههای طاهربن فضل چغانی (صفا، ج 1، ص 428)، ابوالعلاء شوشتری (همان، ص 439)، ابوعبداللّه محمد جنیدی (همان، ص 441)، ابوالمؤید بلخی (همان، ص 403)، كسائیمروزی (همان، ص 447)، عمارۀ مروزی، ابوشكور بلخی، آقاچی و رونقی بخاری ( رجوع کنید به محجوب، ص 93). به نظر میرسد كه بشار* مرغزی بهترین و كاملترین وصف می را، بعد از رودكی، سروده باشد. این قصیدۀ هجده بیتی، نمونۀ خمریهای تقریباً كامل است كه یكی از الگوهای خمریهسرای عهد غزنوی، منوچهری دامغانی (متوفی 432)، بوده است (برای متن كامل این قصیده رجوع کنید به صفا، همان، ص 452). خمریهسرایی در چكامهها و چامههای منوچهری به اوج زیبایی خود میرسد. با همۀ تأثیری كه ممكن است منوچهری از شعر عرب پذیرفته باشد، بسیاری از تشبیهات و استعارات و مضمونهایی كه او در وصف شراب آفریده، نو و با ذوق و طبع عرب ناسازگار است ( رجوع کنید به الكك، ص 54 ـ63).
خمریهسرایی گرچه به وسعت و كیفیت اشعار منوچهری ادامه نیافت، ولی خمر و خمریهسرایی بهگونهای ركن ثابت شعر فارسی باقی ماند. هر جا شاعر از شادی یا غم سخن میراند، باده حضور دارد؛ وی افزایش فرح و كاهش افسردگی را در باده میبیند. حتی شاعران متدین و پرهیزكاری چون سنایی (مثلاً رجوع کنید به ص 12ـ13، 28ـ29، 107ـ109) و خاقانی (مثلاً، ص 39، 111، 143ـ144، 630ـ631)، در اشعار خود از باده سخن گفتهاند. نسیب قصایدی كه در وصف شراب، ساقی، حلقة بادهنوشان در خانهها یا در دامان دشت و صحرا است، از دلنشینترین و زندهترین نسیبهاست. یكی از شاعران خمریهسرا، سراجالدین قمری (متوفی 625) است كه مقدمۀ بعضی از چكامههایش را به وصف شراب اختصاص داده است (مثلاً، ص 79، 83، 105، 155). عبید زاكانی (متوفی 771) نیز در برخی از قصاید و در تركیببندش از می و باده گساری سخن گفته است (مثلاً، ص 33ـ34، 97ـ 98). بدر چاچی، از شاعران سدة هشتم، در قصیدهای پر استعاره به وصف جام و بادۀ ممدوح خود پرداخته است (ص 33ـ34). مثنوی 577 بیتی دستورنامه ، سرودۀ نزاری قهستانی (متوفی 721)، در واقع نوعی ستایش می و آداب میخواری است (رجوع کنید به همان، ص 264ـ265، 267، 272، 295؛ نیز همان، مقدمۀ مصفا، ص 254). از شاعران دیگری كه به نظر میرسد گرایش بیشتری به خمریهسرایی داشته و آثاری در این نوع ادبی آفریدهاند، یغمای جندقی (متوفی 1276؛ مثلاً ص 108ـ110، 141ـ142) و میرزا حبیب قاآنی (متوفی ح 1272؛ مثلاً، ص 505 ـ506، 582، 924) بودهاند. از معاصران، ملكالشعرای بهار (متوفی 1330 ش) علاوه بر اشعار خمری پراكنده (از جمله ج 1، ص 173ـ174، 250، 268)، قصیدۀ مفصّلِ «شب و شراب» (ج 1، ص 602ـ606) را در وصف می، بر وزن و قافیۀ خمریۀ بشار مرغزی، و قصیدۀ «در وصف انگور» (همان، ص 118ـ119) را در حال و هوای خمریۀ رودكی سروده است. عماد خراسانی (متوفی 1382 ش) نیز در كمتر غزلی از غزلهایش، یكی دو بیت را به می و میخواری اختصاص نداده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 113، 116، 135، 241).
واژگان و اصطلاحات. خمریهها انگیزۀ ابداع صدها نام، لقب، استعاره و كنایه شدهاند. شاعران القابی برای خمر ساختهاند كه بر محبوبیت آن نزد ایشان دلالت میكند، و بر صفاتی از شراب تأكید میكنند، نظیر گلرنگ، ناب، نوشین، شفقی، خردسوز، كهن، زلال، روشن، زرد، سوری، مردافكن، می دو ساله، كافور (سفید)، دینارگون، صبحگاهی و غیره. بهعلاوه، درخت رز، انگور و عصارۀ آن صور متفاوتی را در ذهن شاعر ترسیم كرده و منشأ استعارهها و تشبیههای رنگارنگی شده است. این توصیفهای كنایی دید گاه شاعران را به هر چه مربوط به خمر است نشان میدهد، نظیر دختر رز، كودك انگور، فرزند مجوس، چشمۀ خورشید، خون خروس، اشك صراحی، سیم مذاب، چشم كبوتر، گل نشاط، شعلۀ تاك، عیسی هر درمان، امّ الخبائث و آب حرام. پارهای از صفات بیانگر نوع شراب است، مانند پخته، خام، پشت دار (ادویهدار)، بیپشت، سرجوش (كنایه از بادۀ صاف)، سیكی یا مثلث یا سه منی (شرابی كه دو سومش تبخیر شده باشد)، یك آتشه، دو آتشه، دُرد و درده (برای نمونههای بیشتر رجوع کنید به دهخدا، ذیل «می» و «شراب»). این تلخ وشِ شیرین اثر را باید در محلهایی خاص انبار كنند، از جمله در میخانه، میكده، خمخانه، خمستان، خمّارخانه، شرابخانه و بادهخانه؛ افراد خاصی به نام خَمّار، می فروش، پیر میخانه، شرابی و شراب فروش آن را از خم بیرون آرند؛ به پیمانه و رطل اندازه گیرند و بفروشند؛ در قرابه و سبو و صراحی به مجالس بزم و میگساری بیاورند؛ و باز افرادی خاص به نامهای ساقی، شرابی، شرابدار، پیالهدار آن را در ظرفی با نامهایی نظیر جام، كاسه، پیاله، ساغر، قدح، مینا، شرابه، ساتكین، به طالبان باده بپیمانید، گاه بدان اندازه كه فقط شاد شوند و گاه بر اثر افراط، مست لایعقل، میزده، سرانداز و شراب آلوده گردند. بنابراین، میخوارگی هر گروه حدی دارد كه بر دیوارۀ جام با خطوطی مشخص شده است؛ كم طاقتان باید از خط فرودینه (خط هفتم) آغاز كنند و پر تحملترها به خط كاسهگر روند و پلهپله به خط ورشكر (یا خط اشك)، خط ازرق (یا سبز، سیاه)، خط بصره، خط بغداد بروند تا سرانجام به خط جود یا خط اول برسند كه در اینصورت، هفت خط خواهند بود ( رجوع کنید به دهخدا، ذیل «خط»؛ معین، ج 1، ص 446).
اشعار خمری و تصوف. تا اواخر سدۀ پنجم، می و میگساری در معنای حقیقی و اصلی خود بهكار میرفت و مراد از زلال فرحبخش، عصارۀ سكرآور انگور بود. با گسترش تصوف و استخدام شعر برای بیان اندیشههای عرفانی، خمریات و اصطلاحات خمری بهصورت مجازی بهكار گرفته شدند (رجوع کنید به پورجوادی، ص 7ـ13). متصوفه كه رواج شعر را در میان مردم می دیدند، دریافتند كه برای انتقال و تعلیم اندیشههای عرفانی، شعر از نثر جذابتر است. آنچه جذاب بود نه صرف موزون بودن كلام، بلكه چاشنی عشق و شیدایی و شور شراب بود. شاعران صوفی، از خشكی تعلیمات فلسفیگونه و گاه بسیار انتزاعی با زبان پر طراوت خمریات كاستند و اذهان سالكان طریقت را به اندیشههای صوفیانه راغب كردند. درنتیجه، شاعرانی كه احتمالاً حتی می را نچشیده یا با گرویدن به تصوف دست از باده پیمایی كشیده بودند، تجربیات عرفانی و ذوق معنوی خود را با واژگان خمری بیان كردند. از جمله باب چهل و چهارم مختارنامۀ عطار (ص 292ـ300)، قلندریات و خمریات نام دارد. اندكی بعد، این شیوه چنان در ادب فارسی مرسوم شد كه دلنشینترین اشعار فارسی آنهایی بود كه ظاهر خمری و باطن عرفانی داشت. این تحول در شعر حافظ به اوج خود رسید.
با وجود این، كاربرد زبان خمری در معانی حقیقی همچنان ادامه یافت و زمانی رسید كه تشخیص زبان حقیقی از مجازی دشوار و حتی ناممكن گردید. آنچه مخصوصاً كار را پیچیدهتر كرد، این بود كه بعضی از شاعران هم خمر حقیقی و هم مجازی را در سرودههای خود وارد كردند. بر اثر خلط كاربردهای حقیقی و مجازی، بازشناسی خمر مادّی از خمر معنوی مشكل گردید و گروهی از اهل تحقیق، در شرح معانی رمزی واژگان خمری رسالات و كتابهایی نوشتند. مثلاً، بخشی از كتاب گلشن راز (ص 97ـ108) در واقع توضیح پارهای از همین معانی رمزی است. شرح بیشتر این معانی را شمسالدین محمد لاهیجی (متوفی 912) در مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز (ص 506 ـ514) و شاه داعی شیرازی (متوفی 870) در نسایم گلشن (ص 266ـ272) به دست دادهاند. شیخ محمود شبستری (متوفی 720؛ ص 97ـ98)، محمد شیرین مغربی (متوفی 810؛ ص 6ـ 8) و هاتف اصفهانی (متوفی 1198؛ ص 29) تصریح میكنند كه مراد اهل معنی یا «ارباب معرفت» از اصطلاحاتی چون می و ساقی و خرابات معناهایی رمزی است.
قالبهای اشعار خمری. از آغاز شعر دری، درونمایۀ خمر به اندازهای برای شاعران كشش داشته كه كمابیش از آن در هر قالب شعری استفاده كردهاند. گرچه قصایدی كه تماماً به موضوع خمر پرداخته باشد، معدود است، ولی قصیدههایی كه تشبیب آنها را خمریات تشكیل میدهد فراوان است. مضامین خمری كه در طول تاریخ دوازده سدهای غزل فارسی خلق شده، از حد احصا بیرون است. معذلك، غزلهای خمری خواجه حافظ، در این میان شاخص است و به نظر میرسد که حافظ بیش از هر شاعر دیگری از می و میخوارگی گفته است. بسیاری از رباعیات نیز محتوای خمری دارند (مثلاً رجوع کنید به شروانی، ص 139ـ149)؛ اما رباعیات منسوب به خیام، از این لحاظ، وضع ویژهای دارند. می در این رباعیها بیگمان می انگوری است، منتها در بافت اندیشههای خیامی نقش خاصی پیدا كرده است و باید با توجه به دغدغههای فلسفی او در نظر گرفته شود. مسمطها و تركیببندها و ترجیعبندهای خمری به منوچهری ختم نمیشود. در طول تاریخ شعر فارسی، هر شاعری كه از این قالبها استفاده كرده، بخشی از آنها را به خمریات اختصاص داده است، مانند ترجیعبند عارفانۀ وحشی بافقی (متوفی 991؛ ص 625ـ 635) و بخشهایی از بعضی قصاید و مسمطهای قاآنی (متوفی 1270؛ ص 24، 47، 287، 388، 810 ـ811). حجم مثنویهای خمری درخور توجه است، ولی آنچه در این قالب سهم بیشتری از خمریات را دارد، ساقینامههاست ( رجوع کنید به ساقینامه* ).