طریقههای صوفیه در مصر. تاریخ دقیق تأسیس طریقهها در مصر یا ورودشان به آنجا دانسته نیست، اما بهطوركلی طریقههای صوفیه بعد از تأسیس خانقاه در مصر بهظهور رسیدند. تفاوت آنها با یكدیگر چندان اساسی نیست و بیشتر به تفاوت عَلَمها، اذكار روزانه (احزاب) و رویكردشان به ذكر و اعتزال یا حضور در اجتماع بر میگردد؛ مثلاً، خلوتیه عموماً طرفدار ذكر و اعتزال، و شاذلیه علاقهمند به حضور در اجتماعاند (طویل، ج 1، ص 74ـ 75؛ برای اطلاع در باره حزب رجوع كنید به تریمینگام، ص 215ـ 216).
طریقههای مهم مصر عبارتاند از: رفاعیه، احمدیه یا بدویه، شاذلیه، خلوتیه، دسوقیه یا ابراهیمیه یا برهانیه، بكتاشیه، نقشبندیه، قادریه، و میرغانیه.
رفاعیه. تأسیس آن منسوب به احمد رفاعی است و از طریقههای دیگر زودتر وارد مصر شد. وروداین طریقه به دوره ایوبی برمیگردد. این طریقه را عمدتاً تركها در مصر و سوریه گسترش دادند. اعمال این طریقه گاه شبیه سحر و جادو بود؛ مثلاً، پیروان یكی از شاخههای آن به نام سعدیه، منسوب به سعدالدین جَباوی، زغال گداخته و شیشه و مار میخوردند و آسیبی نمیدیدند یا سر و اعضای خود را قطع و بعد به هم وصل میكردند. مراسم دوشه را هم آنان در زادروز پیامبر برگزار میكردند (لین، ص 241ـ242؛ هیسكت، ص 59؛ فاروق احمدمصطفی، ص 81)، اما شورای صوفیه برگزاری آن را ممنوع كرد (فاروقاحمدمصطفی، ص 82، پانویس؛ تریمینگام، ص 73، پانویس 2، ص 247). برخی از شاخههای رفاعیه عبارتاند از: عِلوانیه منسوب به محمدبن احمد عِلوان، حنیفیه منسوب به شمسالدین حنفی، و حبیبیه منسوب به محمد حبیب (لین، ص 241؛ تریمینگام، ص280). عَلَم و عمامههای شاخههای این طریقت سبز، سیاه و كبود است (لین، همانجا؛ فاروق احمد مصطفی، ص 81).
احمدیه یا بدویه. مؤسس آن احمد بدوی است. عَلَم و دستار آنان سرخ است. شاخههای آن عبارتاند از: بیومیه، شَنّاویه منسوب به محمدبن عبداللّه شَنّاوی، حلبیه منسوب به ابوالعباس احمد حلبی و سَطوحیه منسوب به جمالالدین عمر (مبارك، ج 3، ص 436ـ437؛ تریمینگام، ص 79ـ80، 274).
خلوتیه. وقتی صفویه تبریز را گرفتند، این طریقه بتدریجاز آنجا به مصر رفت. اولین زاویه خلوتی را در مصر ابراهیم گلشنی (متوفی 892)، مرید عمر روشنی، برپا كرد. این طریقه عَلَم ندارد و شاخههای آن عبارتاند از: منسوبان به محمدبن سالم حَفناوی/ حِفْنی (متوفی 1181)، بكریه، بیرامیه * ، شرقاویه منسوب به عبداللّه شرقاوی، تِجانیه * ، دَمرداشیه * منسوب به شمسالدین محمد دمرداشی (متوفی 932)، و دردیریه * یا سباعیه منسوب به احمد دردیر (تریمینگام، ص 76ـ 78؛ مبارك، ج 3، ص 437؛ طویل، ج 1، ص 77).
دسوقیه یا ابراهیمیه یا برهانیه. عَلَم آنان سبز است (مبارك، همانجا؛ تریمینگام، ص 45ـ46). این طریقه در مصر چند شاخه دارد: بَرهامیه كه مصری است و بَرهانیه كه از سودان به مصر وارد شده است. برهانیه، به علت موافقت عقاید محمد عثمان عبده (متوفی 1362 ش/ 1983)، مؤسس آن، با عقاید ابنعربی و همچنین نداشتن شیخ مصری، تحت فشار قرار گرفته است تا به شاخه مصری برهامیه بپیوندد (هوفمان، ص300، 311، 315ـ316). یكی دیگر از شاخههای دسوقیه، شُرنوبیه منسوب به احمدعثمان شُرنوبی (متوفی 994) است (مبارك، ج 3، ص 436، تریمینگام، ص 275).
بكتاشیه. عبداللّه مَقاویری آن را در اواخر قرن چهاردهم به مصر برد. این طریقه همواره از حمایت عثمانیها و از حمایت دربار مصر برخوردار بود. بعد از سرنگونی فاروق (1331 ش/ 1952) این طریقه وضع سابق خود را از دست داد و از كمكهای اوقاف محروم شد. بالاخره با مرگ احمد سیری، آخرین شیخ بكتاشیه در مصر، این طریقه به پایان راه خود رسید و اعضای تكیه احمد سیری به امریكا مهاجرت كردند (یونگ، 2000، ص 40، 45؛ تریمینگام، ص 254، پانویس 1).
نقشبندیه. این طریقه تا قرن سیزدهم/ نوزدهم در مصر وجود نداشت. از زمانی كه حق قِدَم لغو شد، شاخهای از نقشبندیه به نام خالدیه در مصر حضور یافت. محمدامین كردی، عالم و صوفی قرن سیزدهم/ نوزدهم، آن را در مصر گسترش داد (یونگ، 2000، ص 131).
قادریه. محمدبن عبدالصمد در قرن هفتم آن را به مصر برد. قبل از او فرزندان عبدالقادر گیلانی، مؤسس طریقه قادریه، به مصر رفته بودند، از جمله علاءالدین بغدادی. مزار فرزندان گیلانی در دارالقرافه است (زیدان، ص 178، 185ـ187،190). عمامه و علمهای قادریه بیشتر سفید و سرخ است. قدیمترین شاخه قادریه در مصر، فارضیه است كه شیخ محمد فارضی مؤسس آن بود و دومین شاخه آن، قاسمیه است كه قاسمبن محمد كبیر آن را تأسیس كرد (همان، ص 185، 191، 197؛ فاروقاحمد مصطفی، ص 82).
میرغانیه/ میرغینیه. منسوب به محمدعثمان میرغنی است. این طریقه را تركها گسترش دادند و مركز اصلی آن در سودان است (مبارك، ج 3، ص 437؛ كوك، ص 473ـ474).
منابع: (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنایاس، بدائعالزهو رفی وقائع الدهور ، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ (3) ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه ، چاپ علی منتصر كتانی، بیروت 1395/1975؛ (4) ابنتغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوك مصر والقاهره ، قاهره[ ? 1383/ 1963(؛ (5) ابنجبیر، رحله ابنجبیر ، بیروت 1404/1984؛ (6) ابنجوزی، صفهالصفوه ، چاپ محمد فاخوری و محمد روّاس قلعهجی، بیروت 1399/ 1979؛ (7) سمیرابوحمدان، الشیخ رشید رضا و الخطاب الاسلامی المعتدل ، بیروت 1992/ 1413؛ (8) عمر اسكندری و سلیمحسن، تاریخ مصر من الفتح العثمانی ( الی قبیل الوقت الحاضر )، قاهره 1410/ 1990؛ (9) عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش؛ (10) بایارد داج، دانشگاه الازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی ، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران 1367 ش؛ (11) عاصم محمد رزق، خانقاوات الصوفیه فی مصر فی العصرین الایوبی و المملوكی ( 567 ـ923 ه / 1171ـ1517 م )، قاهره 1417/ 1997؛ (12) یوسف محمد طه زیدان، الطریق الصوفی و فروع القادریه بمصر ، بیروت 1411/1991؛ (13) سمیح زین، الصوفیه فی نظر الاسلام ، بیروت 1405/ 1985؛ (14) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع ، قاهره ] 1354ـ 1355 ) ؛ (15) سعاد ماهر محمد، مساجد مصر و اولیاوها الصالحون ، [قاهره ( ، ج 1، )?1391/ 1971 (، ج 2، )?1393/1973(، ج 3، )?1399/ 1979 ( ؛ 16- عبد الرحمان بن ابیبكر سیوطی، حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 1، )قاهره ( 1387/ 1967؛ (17) عبد الوهاب بن محمد شعرانی، الطبقات الكبری ، مصر 1343/ 1925؛ (18) كامل مصطفی شیبی، الصله بین التصوف و التشیع ، بیروت 1982؛ (19) توفیق طویل، التصوف فی مصر إبان العصر العثمانی ، مصر 1988؛ (20) عبدالرحمان ابوراس، شیخ الشیوخ بالدیارالمصریه فیالدولتین الایوبیه و المملوكیه ، قاهره 1407/1987؛ (21) فاروق احمد مصطفی، البناء الاجتماعی للطریقه الشاذلیه فی مصر ، اسكندریه 1980؛ (22) ژوزف كوك، مسلمانان افریقا ، ترجمه اسداللّه علوی، مشهد 1373 ش؛ (23) لویس عوض، تاریخ الفكر المصری الحدیث ،) قاهره ] 1388ـ1389؛ (24) علیباشا مبارك، الخطط التوفیقیه الجدیده لمصر القاهره ، قاهره 1980ـ1983؛ (25) عبدالغنیبن اسماعیل نابلسی، الحقیقه و المجاز فیالرحله الی بلاد الشام و مصر و الحجاز ، چاپ احمد عبدالمجید هریدی، مصر 1986؛
(26) Mervyn Hiskett, The course of Islam in Africa , Edinburgh 1994; (27) Valerie J. Hoffman, Sufism, mystics, and saints in modern Egypt , Columbia S. C. 1995; (28) Frederick de Jong, "Opposition to sufism in twentieth - century Egypt(1900-1970)" , in Islamic mysticism contested: thirteen centuries of controversies and polemics , ed. Frederick de Jong and Bernd Radtke, Leiden: Brill, 1999; (29) idem, Sufi orders in Ottoman and post - Ottoman Egypt and the Middle East , Istanbul: The Isis Press [2000 ?]; (30) Edward William Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians , 5th ed. by Edward Stanley Poole, New York 1973 Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991; (31) Linda S. Northrup, "The Bahri Mamluk sultanate, 1250-1390", in The Cambridge history of Egypt , vol. 1 , ed. Carl. F. Petry, Cambridge 1998; (32) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Sufism and politics" (by J. E. A. Johansen); (33) J. Spencer Trimingham, The sufi orders in Islam , London 1973.
/ پروانه عروجنیا /
11) تصوف در افریقا. تصوف در قرن پنجم از طریق اندلس وارد مغرب (مراكش) شد و از آنجا به دیگر سرزمینهای افریقایی راه یافت (بل، ص 377؛ غنیمی، ج 6، ص 93). بهرغم تحریم آثار متصوفه، بخصوص آثار غزالی در شمال افریقا، تصوف در دوره مرابطون (447ـ541/ 1055ـ1146) در این سرزمین گسترش یافت و در دوره موحدون (515 ـ 668/ 1121ـ1269) صوفیان بزرگی بخصوص در مغرب ظهور یافتند (بل، همانجا؛ هیسكت، ص40). برخی دلایل عمده نفوذ و گسترش تصوف در افریقا عبارتاند از: بیزاری مردم از خشونت و فساد و اوضاع آشفته اقتصادی در دوره مرابطون و موحدون، اشتغال علما و فقها به امور دنیوی و اعمال و رفتار مقبول شیوخ صوفیه و نفوذ معنوی آنان ( رجوع كنید به بل، ص 378ـ391؛ ناصریطاهری، ص 313ـ317، 342).
توجه و اقبال به صوفیان چندان بود كه مردم در هنگام وقوع بلایا و حوادث طبیعی، برای شفای بیماریها و رفع گرفتاریها و نیز برای تظلم از حاكمان، به صوفیان رو میآوردند؛ ازینرو، سالانه فتوح و هدایای بسیاری به آنان داده میشد و بدینترتیب، صوفیه گاه به مال بسیار دست مییافتند (بل؛ غنیمی، همانجاها؛ حسنعلی حسن، ص 476ـ477).
جایگاه خاص صوفیان نزد مردم، موجب شد كه حكام نیز در ایام صلح درصدد جلب حمایت و توجه مشایخ برآیند و به هنگام جنگ به آنان متوسل شوند (حسنعلی حسن، ص 477ـ 478). این محبوبیت و نقش سیاسی و اجتماعی صوفیان، موجب ترس و نگرانی حكام و فقها میشد، زیرا برخی صوفیان از آن برای دعوت به خود و ادعای مهدویت استفاده میكردند (همان، ص 479؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «طریقت»).اوج مخالفت با صوفیه در مغرب و اندلس، آتش زدن آثارآنان در مساجد بود ( رجوع كنید به حسنعلیحسن، ص 451ـ452).البته در سِجِلماسه و فاس، علمایی مانند ابوالفضل یوسفبن محمدبن یوسف (متوفی 513) معروف به نحوی، با اینعمل مخالفت كردند (همان، ص 453).
بهرغم مخالفت برخی فقها با صوفیان، از همان ابتدادر افریقا بخصوص در مراكش، متون صوفیانه در مدارسو دیگر علوم دینی در زوایا (خانقاهها) تدریس میشد( د. اسلام ، همانجا). به نوشته ابنبطوطه (ج 2، ص 744)در سده هشتم، در دربار پادشاه مراكش تفسیر و حدیث و فقه مالكی و كتب صوفیه تدریس میشد. متصوفه خصوصاً در اوایل رواج تصوف در افریقا، كاملاً به انجام دادن فرایض دینی ملتزم بودند (بل، ص 386) و مریدان و متعلمان در محضرِ صوفیانی كه جامع تصوف و فقاهت بودند، جمع میشدند. برخی از این صوفیان عبارت بودند از: احمدبن مخلوف شابی اهل تونس، مؤسس طریقه شابیه در قرن نهم؛ احمدبن قاسم تادْلی (متوفی 1013) مؤلف حدود هفتاد كتاب در تصوف و مناقب صالحان؛ عبدالرحمانبن محمد فاسی (متوفی 1036)، مؤسس یكی از زوایای مهم فاس كه مركز تعلیم و تربیت علما و صوفیه بوده است؛ محمدبن ابیبكر دَلاّ ئی (متوفی 1046) پیرو طریقه شاذلیه كه از محدّثان بود و علمای مراكش در محضر وی حاضر میشدند؛ محمدبن ناصر دَرعی (متوفی 1085) كه مریدان و متعلمان بسیاری از صحرا و سودان به زاویه او میرفتند (حجّی، ج 2، ص 484ـ 485؛ ولی، ص 104؛ بل، ص 393).
صوفیان در تبلیغ اسلام در میان قبایل افریقایی بسیار مؤثر بودهاند، بهطوری كه در برخی كشورهای افریقایی، اسلام رنگی از تصوف دارد (كوك، ص 228). برخی از صوفیان برای مسلمان كردن قبایل حتی اقدامات نظامی كردند، از جمله عثمان دان فودیو * (متوفی 1232/ 1817) با اعلام جهاد مقدّس علیه كفار، بر بخشهایی از نیجریه دست یافت و پس از او پسرش محمدبِلّو * (حك : 1232ـ1253/ 1817ـ1837) حاكمِ همان مناطقی شد كه پدرش گرفته بود و بتدریج قلمرو خود را گسترش داد (همان، ص310ـ320).
زوایای صوفیه مراكز علوم دینی بهشمار میآمدند و در آنها زبان عربی و فقه و كلام تدریس میشد (ملك شهمیرزادی، ص 79). صوفیه بخصوص در شمال افریقا، مبلّغ عقیده مهدویت بودند. این عقیده كه از طریق فاطمیان مصر به صوفیه رسیده بود، منجر به ظهور بسیاری از مدعیان مهدویت در سودان و سومالی و سنگال و نیجریه و كامرون شد (بل، ص 391ـ392؛ كوك، ص 382ـ383). از جمله در حوادثی كه به تأسیس دولت مهدی در سودان به رهبری محمداحمدبن عبداللّه (حك : 1298ـ1302/ 1881ـ 1885)، یكی از مریدان طریقه سَمّانیه، انجامید، نقش مؤثری داشتند (ابوسلیم، ص 55؛ د. اسلام ، همانجا).
طریقهها و زوایای صوفیه در تحولات سیاسی افریقا نیز نقش تعیینكنندهای داشتند، از جمله زاویه «دَلاء» یا «تادْلا * » كه حركت مرابطون از آنجا آغاز شد. فرقه مُریدین نیز از اتباع طریقههای صوفیه در مغرب بودند (زبیب، ج 4، ص 387؛ مونس، ج 2، جزء 3، ص 82).
صوفیان از مردم در برابر جور حكام و استعمارگران دفاع میكردند. سلطان تونس در 713 قیام یكی از مریدان شیخ عبدالرحمان تَسولی را سركوب كرد، ولی دو قرن بعد شیخ طریقه شابیه در قیروان قیام كرد و حاكم آنجا شد. قیام صوفیان ریف در مراكش نیز سبب شد كه ابویوسف یعقوب، پادشاه مَرینیان در فاس (656ـ 685)، برای جلوگیری از قیام مردم برضد سلطنتش، اقدام كند (بل، ص 390ـ391، 394؛ نیز رجوع كنید به حسنعلی حسن، ص 478ـ479). طریقههایی مانند قادریه و شاذلیه نیز سابقهای طولانی در درگیری با استعمارگران داشتند. این دو طریقه در مراكش و الجزایر با فرانسه و در اتیوپی و سومالی با ایتالیا و انگلیس مبارزه كردند. امیرعبدالقادر (متوفی 1300/ 1883) كه در الجزایر با فرانسه مبارزه كرد، یكی از مریدان طریقه قادریه بود (< دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد > ، ج 4، ص 129ـ130، 132). طریقههای دیگری چون جَزولیه و احمدیه و دَندراویه و دَرقاویه نیز در غرب و شاخ افریقا با ایتالیا و انگلیس مبارزه كردند (همان، ج 4، ص130، 132؛ مونس، ج 2، جزء 3، ص 84). در مغرب تمام زوایای صوفیه مراكز دفاعی در برابر هجوم و اشغالگری اسپانیا و پرتغال بودند (زبیب، ج 4، ص 356). برخی از مریدان احمدبن ادریس مؤسس طریقه ادریسیه با استعمارگران شمالغرب و غرب افریقا، و احمدبن شریف سَنوسی (1290ـ1351/ 1873ـ1933) از مشایخ طریقه سنوسیه، از 1320 تا 1330/ 1902ـ1912 در صحرا با فرانسه و در 1329/ 1911 در لیبی با ایتالیاییها مبارزه كردند. محمدبن عبداللّه حسن (متوفی 1301 ش/ 1922) از سومالی، در برابر اشغالگران اتیوپیایی و ایتالیایی و انگلیسی ایستادگی كرد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «طریقت» و «السنوسی»). در عین حال، برخی طریقهها در سنگال و سودان و موریتانی هنگام درگیری میان استعمارگران و مردم، بین آنها میانجیگری میكردند و حتی برخی مشایخ با استعمارگران همكاری مینمودند، مثلاً چند تن از مشایخ قادریه به گسترش نفوذ فرانسه در صحرا كمك كردند (<دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ج 4، ص130).
اندیشه اتحاد اسلامی نیز از طریق برخی طریقههای اصلاحطلب، مانند قادریه و شاذلیه، در افریقا گسترش یافت و زوایای صوفیه با استفاده از تعالیم اسلامی برای متحدكردن قبایل افریقایی در برابر استعمارگران بسیار كوشیدند (مونس، ج 2، جزء 3؛ < دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد> ، ج 4، ص130ـ131).
طریقههای صوفیه در افریقا. این طریقهها در افریقا ابتدا در خاندان وَزّانی (ساكن وَزّان در شمال مغرب)، شكل گرفتند. عبدالسلامبن مَشیش، مؤسس طریقه مَدْینیه و مرید ابومَدْین تلمسانی، از مشاهیر این خاندان بود (مونس، همانجا؛ زبیب، ج 4، ص 355) و هر دو آنها از بزرگترین شیوخ صوفیه در مغرب بودند (همانجاها).
طریقه قادریه و شاذلیه زودتر و طریقههای دیگر مانند تجانیه و جزولیه و ختمیه و سنوسیه دیرتر از طریقههای دیگر در افریقا رواج یافتند. چهار طریقه اخیر اغلب تحتتأثیر قادریه و شاذلیه بودند (بل، ص 421ـ422؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «طریقت»؛ غنیمی، ج 6، ص 95). پرطرفدارترین طریقههای صوفیه نیز قادریه و شاذلیه و تجانیهاند و بسیاری از طریقهها از آنها منشعب شدهاند (مونس، همانجا).
قادریه. گفته میشود كه این طریقه از یمن یا حَضْرَموت ابتدا به اتیوپی وارد شد. احتمالاً ابوبكرعبداللّه العَیدَروس (متوفی 909/ 1503) اول بار آن را به اتیوپی برد (كوك، ص 472). این طریقه در انتشار اسلام در افریقا نقش مهمی داشته است. از برنامههای كنونی آن تعلیم قرآن به اطفال و فرستادن پیروان، به سرمایه زوایا، برای تحصیل در مراكز علمی جهان اسلام و مراجعت به وطنشان برای تبلیغ دین اسلام در برابر تبلیغات مسیحیان است (عقبی، ص 144ـ145). برخی شیوخ مهم قادری این اشخاص بودند: محمد بقّاعی كه موجب رواج طریقه قادریه در غرب افریقا شد؛ مختار كُنْتی (متوفی 1226/ 1811) و شیخعثمان دان فودیو هر دو از مبلّغان اندیشه اتحاد مسلمین و اصلاحات؛ احمدبن محمدبن ابوبكر، مرید عثمان دان فودیو، كه او را مجدِّد (احیاكننده) میدانستند و در غرب افریقا نهضتهای جهادی را رهبری میكرد؛ عبدالرحمانبن عبداللّه شاشی، سراینده نعت مشهوری به نام شجرهالیقین (<دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ج 4، ص 130؛ علمالدین، ص 604ـ 605؛ كوك، ص 502).
از قرن دوازدهم/ هجدهم طریقه قادریه تحتالشعاع تجانیه قرار گرفت، اما تأثیر معنوی این طریقه، بخصوص مؤسس آن عبدالقادر گیلانی * ، باقی مانده است. عبدالقادر هیچگاه به افریقا نرفت، اما به عقیده مسلمانان این سرزمین، او تلاش بسیار كرد تا كفارِ منطقه شاخ افریقا را مسلمان كند. در داستانی گفته شده است كه عبدالقادر گیلانی چهل جان داشته است و بدینترتیب، وجود قبرهای او را در برخی شهرهای افریقا توجیه میكنند ( د. اسلام ، همانجا؛ ملك شهمیرزادی، ص 75). برخی طریقهها در افریقا، ادعا میكنند كه با عبدالقادر گیلانی پیوند معنوی دارند ( د. اسلام ، همانجا).
بعضی از شاخههای منشعب از قادریه عبارتاند از: مُریدیه * ، كه آن را احمدو بامبا (1267ـ1346/ 1851ـ1927)، از مخالفان مشهور استعمار فرانسه، در 1304/ 1887 در سنگال بنیان نهاد (علمالدین، ص 607؛ كوك، ص170ـ171؛ < دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ج 4، ص 131)؛ بهاریه، از شاخههای قادریه در سودان و منسوب به تاجالدین بهاری، این طریقه در 1155/ 1742 متشتت شد و بسیاری از پیروان آن بتدریج به طریقه ختمیه پیوستند (علمالدین، ص 588)؛ فاضلیه ، شعبهای از قادریه در موریتانی كه مؤسس آن محمد فاضل (1194ـ1286/ 1780ـ1869) بود (كوك، ص 141ـ142).
شاذلیه. ابوالحسن شاذِلی (متوفی 656/ 1258)، مرید عبدالسلام مَشیش، این طریقه را ــ كه از جمله طریقههای اصلاحطلب است ــ در تونس بنیان نهاد (مونس، همانجا). گفتهاند كه حَمْدا بُودونانه این طریقه را به سودان برد. از مبلّغان مشهور آن شیخ خُوجَلیبن عبدالرحمانبن ابراهیم (متوفی 1155/ 1742) بود (كوك، ص 428). یكی از شعب مهم این طریقه در افریقا، درقاویه * است كه ابتدا در تِلِمسان در قرن یازدهم/ هفدهم ظهور كرد (عقبی، ص 230، 232).
طَیبیه. یكی از شاخههای شاذلیه است و وزانیه و تهامیه نیز نامیده میشود (كوك، ص 105). این طریقه منسوب به عبداللّهبن ابراهیم وزانی (متوفی 1089) است و از مشایخ آن عبدالحی كتانی است. او از استادان مسجدجامع قَرَویین بود و به خروج از دین متهم شد. این طریقه از اوایل قرن دوازدهم/ اواخر قرن هفدهم وارد امور سیاسی شد و تا قرن سیزدهم/ نوزدهم پیروانی داشت (زبیب، ج 4، ص 357؛ عقبی، ص 227).
زَروقیه. یكی دیگر از شاخههای شاذلیه است و منسوب است به احمد بُرنسی مشهور به زَرّوق (متوفی 899/ 1494)، عالِم مراكشی. شاخههایی كه نَسَب معنوی خود را به او میرسانند عبارتاند از: رُشدیه یا یوسفیه هر دو در مراكش در قرن دهم؛ ناصریه در مراكش، شیخیه در الجزایر و شابیه در تونس، همه در قرن یازدهم ( د. اسلام ، همانجا) و دَرقاویه * منسوب به ابوحمید عرب دَرقاوی (متوفی 1238/ 1823) در قرن دوازدهم. از مشایخ معروف درقاویه، احمد علوی (متوفی 1303 ش/ 1924) بود كه طریقه علویه منسوب به او در الجزایر رواج دارد. شهرت و نفوذ معنوی وی چنان است كه حتی در میان پژوهشگران اروپایی علاقهمند به عرفان پیروانی دارد (مونس؛ د. اسلام ، همانجاها؛ زبیب، ج 4، ص 357؛ برای زندگی شیخاحمد علوی رجوع كنید به لینگز، 1360 ش).
ختمیه یا مَرغانیه. پس از وفات سیداحمدبن ادریس فاسی (متوفی 1253/ 1837)، میان مریدان او بر سر تعیین خلیفه اختلاف افتاد. سیدمحمد عثمان میرغَنی (1208ـ 1268/ 1794ـ1852)، كه سیداحمد او را برای تبلیغ از مصر به سودان فرستاده بود، طریقه خود را جدا كرد. محمد عثمان ادعا داشت كه تعالیم طریقههایی مانند قادریه و نقشبندیه و شاذلیه را با هم جمع كرده و طریقه او خاتم طرق است. وی تلاش میكرد تا این طریقهها را یكی كند، اما در نهایت این طریقه نیز طریقهای در كنار آن طریقهها شد (ولت، ص 77ـ 78). محمد عثمان فرزند و جانشین خود، محمد سرّالختم (متوفی 1280)، را مسئول طریقه در یمن كرد و دو فرزند دیگرش، جعفر در حجاز و حسن در سودان، مسئول تبلیغ طریقه شدند. بعد از مرگ محمد عثمان هر كدام از پسران او به استقلال، در منطقه خود زعامت طریقه را بر عهده گرفتند (همان، ص 134). بدینترتیب ختمیه به شاخههای مختلفی تقسیم شد. مهمترین مركز آن در سودان است و بیش از همه طریقهها در آنجا پیروانی دارد، چنانكه برخی طرفداران شاذلیه در سودان به ختمیه پیوستند ( رجوع كنید به علمالدین، ص540 ـ541؛ كوك، ص 473). علیمایه دورُگْبا این طریقه را در سومالی معرفی كرد. ختمیه در حوالی موگادیشو و منطقهای در ناحیه اُوگادِن اتیوپی نیز پیروانی دارد (ملك شهمیرزادی، ص 76ـ77).
طریقه ختمیه از مصر و عثمانی كمكهای مالی دریافت میكرد و در درگیریها از حمایت آنهابرخوردار بود و برای گسترش خود از نفوذ آنها سود میجست. هنگام قیام مهدی سودانی در سودان، ختمیه در زمره مخالفان او بودند و حركت وی را فتنهای بر ضد اسلام میدانستند. گرچه قوای مهدی مقاومت نظامی ختمیه را در هم شكستند، پس از سركوبی قیام مهدی و پس از آنكه سربازان مصری و انگلیسی در 1316/ 1898 سودان را اشغال كردند، این طریقه دو باره قوّت گرفت (< دایرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ج 4، ص 131؛ ولت، ص 148، 296).
جَزولیه. این طریقه را ابوعبداللّه محمد جَزولی * ، صوفی مراكشی، در قرن نهم تأسیس كرد. زاویههای آن از تلمسان تا سوسالاقصی گسترده است و از طریقههای مهم شمال افریقا محسوب میشود. جزولیه، در حوادث سیاسی تأثیر داشتند و با استعمار پرتغال و اسپانیا در شمالغربی افریقا مبارزه كردند (بل، ص 421). عبداللّهبن مبارك، مرید جزولی، در مبارزه با پرتغالیها در برابر درخواست بزرگان سوس برای تصدی رهبری، شریف سعدی (متوفی 923) را معرفی كرد. سعدی با لقب القائم بامراللّه با مردم بیعت و دولت سعدیه را تأسیس كرد ( رجوع كنید به بل، ص 421ـ427؛ غنیمی، ج 6، ص113ـ 115؛ حجی، ج 2، ص 483ـ 485).
عیساویه * یا عیسویه یكی از شاخههای جزولیه و منسوب به محمدبن عیسی فهدی (متوفی 931/ 1525)، صوفی مراكشی، است. عیساویه به زیارت قبور شیوخ و سماع اهمیت میدادند، ولی علمای دینی با آنان مخالف بودند و آنان را عامل انحطاط اسلام در شمال افریقا میدانستند ( د. اسلام ، همانجا). ملكمحمد پنجم، پادشاه مغرب، مجالس سماع آنها را ممنوع كرد و این طریقه را باطل خواند (زبیب، ج 4، ص 357ـ 358؛ د. اسلام ، همانجا)، با اینحال عیساویه هنوز در الجزایر و تونس وجود دارند (كوك، ص 83، 105).
سَمّانیه. این طریقه یكی از شاخههای خلوتیه است. بنیانگذار آن محمدبن عبدالكریم سمّانی (1130ـ1189/ 1718ـ 1775) است. این طریقه را احمدبن طبیببن بَشیر (متوفی 1239/ 1824) در اتیوپی و سودان رواج داد. محمد احمد (مهدی) از مریدان سمّانیه بود و شاخهای از این طریقه در به قدرت رساندن او سهم مهمی داشت ( د. اسلام ، همانجا؛ ولت، ص 153ـ154). امروزه سمّانیه از طریقههای دیگر پیروان كمتری دارد (علمالدین، ص 594).
رحمانیه. این طریقت یكی از شاخههای طریقه خلوتیه است. بنیانگذار آن محمدبن عبدالرحمان ادریسی (متوفی 1208) است. این طریقه، مبارزاتی بر ضد استعمار فرانسه، بخصوص در الجزایر، داشت. بیشترین مریدان آن در الجزایر و تونساند (عقبی، ص 155، 157).
مجذوبیه. پیش از آنكه طریقه مجذوبیه بهوجود آید، در مغرب به كسانی كه به واسطه جذبه الاهی به مقام قرب میرسیدند و صاحب كرامات و باخبر از غیب میشدند، مجذوب میگفتند. از جمله مجذوبان، علیبن احمد صنهاجی دوار (متوفی 949/ 1542) بود كه در قصر بزرگان بنیوطاس (حك : 831ـ957/ 1428ـ1550) از او استقبال میشد و او هرچه از آنان میگرفت به فقرا میداد. یكی دیگر از این مجذوبان در مغرب، عبدالرحمان مجذوب (متوفی 976/ 1568) مرید صنهاجی بود، هرچند كه حالت جذبه وی دائمی نبود. وی مریدان را از اقتدا كردن به افعال خود در هنگام جذب نهی میكرد. در باره سیرت و مناقب او آثار بسیاری وجود دارد، دیوانهایی به او منسوب است و سخنانی شبیه به سخنان حلّاج و ابنعربی از او نقل كردهاند (حجی، ج 2، ص 485ـ486).
طریقه مجذوبیه را، كه شاخهای از شاذلیه محسوب میشود، حمدبن محمد مجذوب (متوفی 1190/ 1776) بنیان نهاد. جانشین وی، پسرش قمرالدین (متوفی 1155) معروفبه محمد صغیر، مدارس و مساجد بسیاری در سودان بنا كرد.در هنگام انقلاب مهدی سودانی، مجذوبان به او پیوستند
و در جنگ با تركها با قوای مهدی همراه بودند، ولی بعداز دوران مهدی این گروه به اجتماعات كوچك محدود شد (علمالدین، ص599 ـ601؛ برای زندگی حمدبن مجذوب رجوع كنید به درنیقه، ص 97).
نیز رجوع كنید به تجانیه * ، سنوسیه * ، صالحیه *
(51) EI 2 , svv. " A l-Sanusi" (by A. H. D e Groot), "Tarika. 2: In North Africa" (by P. Lory); (52) Mervyn Hiskett, The course of Islam in Africa , Edinburgh 1994; (53) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic World , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Sufism and politics" (by J. E. A. Johansen).
/ ملیحه معلم و پروانه عروجنیا /
12) تصوف اسلامی در غرب. تأثیر تصوف در غرب (ایالات متحده امریكا، كانادا، اروپای غربی و امریكای جنوبی) بیشتر در حوزه مطالعات دانشگاهی، فرهنگ عامه و آیینهای دینی آشكار است.
مطالعات دانشگاهی. ترجمه متون اصلی صوفیان با ترجمه اشعار فارسی ــ كه بخش اعظم آنها آكنده از مفاهیم عرفانی است ــ شروع شد. در دهههای اولیه قرن یازدهم/ هفدهم، گلستان سعدی به آلمانی برگردانده شد و یك قرن بعد سر ویلیام جونز ، مستشرق و زبانشناس انگلیسی، در دانشكده فرت ویلیامِ كلكته مطالعه و ترجمه گسترده متون كهن فارسی را آغاز كرد. این ترجمهها باعث شد كه شاعران غربی، همچون گوته و والت ویتمن ، درصدد جستجو و كشف مضامین عرفانی شرقی در آثار آنها برآیند. پس از اشغال استعماری جوامع مسلمان توسط فرانسه و انگلیس و دیگر قدرتهای اروپایی، محققان اروپایی و كارگزاران مستعمرات به این جنبه از اسلام علاقهمند شدند. با گسترش صنعت چاپ در اروپا و بعد از آن در خاورمیانه در قرن سیزدهم/ نوزدهم، امكان انتشار و اشاعه متون صوفیه به زبانهای رایج در كشورهای اسلامی و ترجمههای اروپایی آن بیشتر شد. نخستین مطالعات اروپاییان در باره تصوف، در بر گیرنده تأملاتی راجع به ریشههای غیراسلامی آن، از جمله ایرانباستان و هند و مسیحیت و حتی تأثیرات بودایی، بود. در آغاز قرن چهاردهم/ بیستم، مستشرقانی همچون آربری و رینولد نیكلسون در انگلستان، متون قدیمی منثور و منظوم صوفیه را از فارسی و عربی به انگلیسی برگرداندند. در مطالعات اسلامی ایالات متحده امریكا، بررسی تصوف اهمیت ویژهای داشته است و بسیاری از محققان امریكایی به این حوزه از اسلام توجه دارند. برای دینپژوهان و هنرمندان و عموم مردم غرب، جنبه عرفانی تصوف جذابیت ویژهای داشته است. در ایالات متحده، بویژه از دهه 1350 ش/ 1970، بسیاری از دانشجویان رشته مطالعات اسلامی علایق فكری و شخصیشان را در این جنبه از اسلام یافتند. هنگامی كه مؤسسات دانشگاهی اروپایی عموماً شرایط مناسبی برای مطالعات دینی نداشتند، محققانی نظیر لویی ماسینیون (متوفی 1341 ش/ 1962)، فریتس مایر (متوفی 1377 ش/ 1998)، و آنهماری شیمل (متوفی 1381 ش/ 2003) مقالههای درخور توجهی در زمینه تصوف نگاشتند.
جنبه عملی تصوف. در ایالات متحده، تصوف به عنوان آیینی دینی و زنده از زمان تشكیل شورای جهانی مذاهب در 1310/ 1893، رایج شد. متعاقب آن نخستین استاد بزرگ تصوف در[ ایالات متحده ]، حضرت عنایتخان (متوفی 1306 ش/ 1927)، در 1328/1910 در سفری سیاحتی، به عنوان موسیقیدان هندی، به ایالات متحده رفت و پس از آن در امریكا و اروپا به اشاعه تعالیم طریقه هندی چشتیه * پرداخت.
تأثیر تصوف در ایالات متحده تا اواخر دهه 1340 ش/ 1960 بسیار محدود بود. از طرفی، تا بعد از تغییر قوانین مهاجرت در 1342 ش/ 1963 ــ كه منجر به آزادی مهاجرت شمار بیشتری از غیر اروپاییان به ایالات متحده شد ــ مسلمانان در ایالات متحده حضور چندانی نداشتند. وضع فرهنگی دهه 1960/ 1340 ش و مقارن آن علاقه به معنویت شرقی، موجب تمایل به جنبش عنایتخان شد. پسر وی، پیر ولایتخان، در دهه مذكور این جنبش را با نام «طریقه تصوف در غرب» یا «رسالت در عصر ما» احیا كرد. اكنون نام آن طریقه تصوف جهانی است كه نشاندهنده جریانهای فراملیتی امروزی است. در 1379 ش/ 2000، مقام جانشینی عنایتخان به نوه وی، ضیاء عنایتخان، تفویض شد كه در حال حاضر در مقر خویش در لبنان جدید واقع در نیویورك رهبری طریقه و انتقال تعالیم را برعهده دارد.
امروزه در ایالات متحده بهطور كلی سه نوع جنبش تصوف وجود دارد. یكی از این جنبشها بیشتر نگرش جهانی دارند. آنان به تصوف و جنبههای سنّت اسلامی استناد میكنند، اما از پیروان خود نمیخواهند كه مذهب خود را تغییر دهند و مسلمان شوند. این دسته شامل طریقت تصوف جهانی، انجمن تحقیقات تصوف (ادریس و عمرعلیشاه) و جنبش سماع صلح جهانی است.
جنبشهای دیگر، با اینكه بیشتر عضوگیریشان از میان امریكاییان است، ریشه در شریعت اسلامی دارند و مسلمان بودن را برای رشد معنوی در سنّت تصوف ضروری میدانند. بیشتر رهبران این جنبشها را مهاجران جوامع مسلمان تشكیل میدهند. نمونههای برجسته این جنبشها عبارتاند از: طریقه نقشبندی ـ حقّانی، طریقه خلوتی جرّاحی، پیروان گورو باوا محییالدین ، و طریقه مولویه. دانشگاهیان مرتبط با جنبشهای تصوف امریكایی، چون هیوستون اسمیت و سیدحسین نصر، مدافع پیروی از حقیقت جاودان یا حكمت خالده اند و با نظری موافق، تعالیم اسلامی را در پرتو دریافتهای باطنی و عرفانی عرضه و معرفی كردهاند. همچنین فریتیوف شوئون (شووان) (متوفی 1377 ش/ 1998)، سوئیسیای كه در بلومینگتونِ ایندیانا ساكن شد، در اشاعه تلقی سنّتگرا از تصوف یا حكمت خالده مرجوع كنید بهثر بود. وی در همان زمان ریاست طریقهای معروف به «میریامیه»، شاخهای از طریقه شاذلیه، را بر عهده داشت.
صوفیان امریكایی مشتملاند بر گروههایی از مهاجران جوامع مسلمان، بخصوص در مراكز شهرهای بزرگتر همچون نیویورك و شیكاگو و لوسآنجلس. آنان از تعالیم تصوف به شیوههایی پیروی میكنند كه بسیار شبیه به آیینهای مرسوم در جوامع خودشان است. در بریتانیای كبیر نقش صوفیان مهاجر، بخصوص آنهایی كه از آسیای جنوبی به آنجا رفتهاند، بهسبب الگوی مهاجرتی مراكز صنعتی بزرگ در میدلندز انگلستان، بسیار برجستهتر است. در آنجا تعداد زیادی از مهاجران هندی و پاكستانی، پیرانی سنّتیاند كه بسیاری از جنبههای عامیانه و محلی آیینهای فرهنگی اسلامی را ادامه میدهند.
در جوامع غربی اروپایی آیینهای دینی رایجی وجود دارد كه با نفوذ مهاجران مسلمان مرتبط است؛ آلمانیها با طریقتهایی مانند سلیمانیه روبرو هستند كه از تركیه به آنجا رفتهاند، و هلندیها و فرانسویها با رگهها و عناصری از تصوف شمال افریقا مواجهاند. سازگاری و انطباق مراسم و آیینهای صوفیانه با شرایط غربی، متضمن نادیدهانگاشتن برخی جنبههای عمومی و رایج اعمال و آیینهای اسلامی است، مانند زیارت مزارهای اولیا و داشتن نگرش انعطافپذیرتر نسبت به حضور و مشاركت زنان در امور اجتماعی. با اینحال، در برخی موارد آیین صوفیانه و سنّتی زیارت مقابر و مزار صوفیان، به زمینه امریكایی منتقل شده و به یاد اولین نسل رهبران طریقت، در امریكا بقعههایی بنا شده است، از جمله بقعه مرشد ساموئل لوئیس در نیومكزیكو، گورو باوا در پنسیلوانیا، و شاهمقصود در كالیفرنیا.
حامیان و اعضای جنبشهای متنوع تصوف امریكایی مختلفاند، زیرا نماینده جهتگیریهای دینی و اجتماعی متفاوتاند. طریقت تصوف در غرب و جنبش ادریسشاه، بهواسطه فعالیتهای انتشاراتی و یاریرساندن به جماعتهای دیگر از طریق روانشناسی فراشخصی و سلامت كلنگرانه و سماع، تأثیر گستردهتری بر فرهنگ امریكایی داشته است. اعضا مجبور نیستند كه شیوه زندگی كاملاً صوفیانه داشته باشند یا با اجتماع سازگار شوند. گرایش به این جنبشها احتمالاً در نیمه دوم دهه 1350 ش/1970 به اوج خود رسید. از وقتی كه طریقت تصوفِ پیر ولایتخان ادعا كرد كه ده هزار تن از طریقِ وی به طریقت مشرّف شدهاند، تعداد بسیار زیادی از امریكاییان در اردوها و هماندیشیهای تصوف شركت میكنند و كتابهایشان را میخوانند.
تصوف سنّتگرا یا حكمت خالده در جهت آثار فریتیوف شووان و سیدحسین نصر و هیوستون اسمیت ــ از طریق رسانههایی چون فیلمهای مستند، گفتگوهای تلویزیونی و فعالیتهای انتشاراتی عالمانه و عامیانه ــ مخاطبان وسیعی در فرهنگ امریكایی پیدا كرده است. نفوذ این جنبشها در اصل بهسبب عقاید آنهاست تا مشاركتشان در جنبشهای سازمانیافته.
جنبشهای تصوف دورگه یا امریكایی ـ اسلامی در روند كلی فرهنگ امریكایی تأثیر كمتری داشتهاند، زیرا عقاید عرضهشده بیشتر اختصاص به علایق مسلمانان دارد. از آنجا كه برخی تفسیرهای صوفیانه از اسلام، مانند عقیده به رهبران فرهمند و شفاعت اولیا، را همه مسلمانان نپذیرفتهاند، نباید تصور كرد كه چنین جنبشهایی را همه مسلمانان امریكا تأیید میكنند. در عین حال، بسیاری از مسلمانان غیر صوفی موفقیتهای آنان را در جلب امریكاییان به اسلام ارج مینهند.
تصوف در هر دو شاخه شیعه و سنّی اسلام به وجود آمده است و تعدادی از سلسلههای شیعی، از جمله سلسله نعمتاللهی و اویسی ـ شاهمقصودی، در بین مهاجران ایرانی و جماعت امریكایی پیروانی دارند. تصوف به همان نسبت در میان مسلمانان افریقایی مقیم امریكا تأثیر كمتری داشتهاست، اگرچه فعالیتهای سلسله تجانیه * و طریقه نقشبندی ـ حقّانی شیخ ناظم ــ كه احتمالاً در میان طریقههای موجود در ایالات متحده و اروپا متنوعترین پیروان را دارد ــ علایقی برانگیخته است. با اینهمه، حتی قدیمترین جنبشهای اسلامی افریقایی ـ امریكایی، همچون احمدیه و معبد علم موریش ، با جریانهای رمزی و عرفانی، از جمله برخی تأثیرات تصوف، موافق بودهاند.
فرهنگ عامه. رواج تصوف در غرب، آشكارا از رهگذر علاقه بسیار به اشعار مولانا بوده است. شاعری امریكایی به نام كولمان باركز آثار او را ترجمه كرد. افراد شناخته شدهای چون دیپك چوپرا و برخی خوانندگان نیز در یادآوری و مرور آثار مولانا سهیم بودهاند. علاقه به موسیقی جهان در جوامع غربی منجر به محبوبیت و شهرت آیینهای صوفیانهای همچون قوالیهای هندی و دستههای ذكر و مناجاتخوانی صوفیان، مانند مراسم سماع مولویه، شده است.
منابع:
(54) Marcia K. Hermansen, "Hybrid identity formations in Muslim America: the case of American Sufi movements", The Muslim world , vol. 90, no. 1 & 2( Spring 2000), 158-197; (55) idem , "In the garden of American Sufi movements: Hybrids and Perennials", in New trends and developments in the world of Islam , ed. Peter B. Clarke, London 1997, 155-178; (56) Zia Inayat Khan, A pearl in wine: essays on the life, music and sufism of Inayat Khan , New Lebanon, N.Y. 2001; (57) James Jervis, "The Sufi order in the West and Pir Vilayat Inayat Khan" , in New trends and developments in the world of Islam , ibid; (58) Andrew Rawlinson, The book of enlightened masters: Western teachers in Eastern traditions , Chicago 1997; (59) Gisela Webb, "Sufism in America", in America's alternative religions , ed. Timothy Miller and Harold Coward, Albany, N. Y. 1995; (60) idem, "Tradition and innovation in contemporary American Islamic spirituality: the Bawa Muhaiyaddeen Fellowship", in Muslim communities in North America , ed. Yvonne Y. Haddad and Jane I. Smith, Albany, N.Y. 1994.
/ مارشا هرمانسن /
13) مستشرقان و تصوف. برخی مستشرقان بر اساس تمایلشان به قولِ به اخذ و اقتباس با نظر به بعضی از اجزا و عناصر تصوف، كلیت آن را غیراسلامی و دخیل در عالم اسلام تلقی كردهاند، لیكن این مستشرقان در باره اصل و منشأ آن اتفاق نظر ندارند و هر گروه از آنها آن را مأخوذ یا متأثر از سنّتی متفاوت دانستهاند:
الف) مسیحیت. به نظر مركس ، تصوف بر گرفته از رهبانیت شام است. گولدتسیهر قائل است كه فقر و درویشی ظاهر شده در عالم اسلام از فروع مسیحیت است. نولدكه پشمینهپوشی و نیكلسون مصطلحات صوفیه را نصرانی و مسیحی دانستهاند. آسین پالاسیوس و ونسینك و تور آندرهآ نیز تأثیر عقاید مسیحی را در تصوف اسلامی نشان دادهاند. دلایل و مستندات این گروه اجمالاً همان است كه ابنتیمیه (متوفی 728) مطرح كرده است. ابنتیمیه ترجیح فقر بر غنا را آموزهای مسیحی دانسته است، همچنانكه توكل بر خدا در امر معاش و تن زدن از كار و ظهور شیخ در میان صوفیه و امتناع برخی از آنان از ازدواج و تأهل و تمایل ایشان به تجرد، بهرغم نهی پیامبر اكرم از رهبانیت، و استشهاد آنان به اقوال حضرت مسیح و اناجیل، بر تأثیر عقاید مسیحی در تصوف و عرفان اسلامی دلالت میكند (رجوع كنید به ابنتیمیه، ج 7، جزء 11، ص 14ـ 30؛ نیكلسون، مقدمه عفیفی، ص 21ـ22؛ كیلانی، ص 21ـ22؛ فاخوری و جر، ص297ـ300؛ زرینكوب، ص12ـ 13، 22ـ27).
عقیده برخی فرق صوفیه به حلول و اتحاد متناظر با اعتقاد مسیحی در باب الوهیت مسیح است. همچنین گفته شده كه قول به اسقاط تكلیف برای واصلان، شاید مأخوذ از نامه پولس رسول به غلاطیان (5:18) باشد: «اما اگر روح خدا شما را هدایت كند، شما در قید شریعت نیستید». این دو عقیده اساس ردیههای بسیار علیه صوفیان بوده است، چندانكه از همان ابتدا ابنحنبل آنان را به اباحه، و خَشیش و ابوزُرعه (دو شاگرد وی) متصوفه را به طایفهای از زنادقه (روحانیه) منتسب كردهاند ( رجوع كنید به ابونصر سرّاج، ص 433؛ فاخوری و جر، ص 300؛ د. اسلام ، چاپ اول، ذیل «تصوف»).
ب) سنّت یونانی. وینفلد ، براون ، مركس، نیكلسون و ماسینیون بر تأثیر آرای گنوسی و فیثاغوری و نوافلاطونی بر تصوف تأكید كردهاند (براون، ج 1، ص 613ـ615؛ زرینكوب، ص 13؛ كیلانی، ص 22ـ23). نیكلسون (ص 60ـ61) به مقایسه آرای دیونوسیوس با ذوالنون مصری * (متوفی 245) پرداخته است و میدانیم كه آرای این متأله مسیحی تا چه مایه متأثر از برقلس * بوده است (بریه، ص 43ـ46). در مورد ذوالنون نیز گفتهاند كه همچون جابربن حیان از علوم اوایل اطلاع داشته است (ابنندیم، ص 423؛ قفطی، ص 185؛ زرینكوب، ص 59). مفاهیم و معانیی نظیر زندان بودن تن برای روح، عدم امكان معرفت به حقیقت عالی از طریق فكرت عقلی و لزوم اشراق و جذبه، معرفت نفس و عالم صغیر بودن انسان و قول به فیض و سریان جملگی از حكمت و فلسفه یونان به تصوف و عرفان اسلامی سرایت كرده است (كیلانی، ص 22ـ23؛ فاخوری وجر، ص 300ـ303؛ نیز رجوع كنید به غنی، ج 2، قسمت 1، ص 110ـ 111؛ لاهیجی، مقدمه سمیعی، ص سیونه ـ پنجاهوپنج؛ زرینكوب، ص 20ـ22). از حیث ریشهشناسی كلمات نیز ابوریحان بیرونی (ص 24) اصل كلمه صوفی را مأخوذ از سوف یونانی به معنای حكمت و دانایی دانسته است.
ج) سنّت هندی و بودایی. هورتن با نقل اقوال ابوریحان بیرونی و داراشكوه، بر مشابهت اوپانیشادها و یوگا سوترا و آرای متصوفه متقدم حكم كرده و تأثیر آرای هندوان و مذاهب برهمنان را مخصوصاً بر سخنان حلاج * و بعضی دیگر از متصوفه، چون بایزیدِ بسطامی * و جنیدِ بغدادی * ، قوی یافته است. جونس نیز بر همین اعتقاد است. این مستشرقان به مسئله ذكر در طریقتهای صوفیه، عبادت و مجاهده و قول به تناسخ و اتحاد نفس با معقول خود و وصول به مقام فنا متناظر با اتحاد با نیروانا، به عنوان شواهد این رأی استناد میكنند. در مجموعه مشهور اوپانیشادها یا حكمت وِدانتا (مخزن عمده یوگا)، برهما ، كه مبدأ كل عالم است، با آتما (اصل درونی آدمی)، در حقیقت یكی است و برای رهایی از جدایی ظاهری میان انسان و برهما راه چاره عبارت است از تصفیه وجود از آلایشهای جسمانی و عبور متوالی از تنگنای تناسخ، كه به آن سمساره گویند. شباهت این سخن و سوز و گداز جدایی از اصل در میان عرفا و قول برخی از آنان به تناسخ، آشكار است. گولدتسیهر مشابهت سرگذشت بودا و ابراهیم ادهم را دلیل بر توارد افكار و تشابه حالات دانسته و اولیری گفته است كه نمیتوانیم از اثر بودا، كه از طریق بلاد فارس و ماوراءالنهر به جزیرهالعرب رفته بود، غفلت ورزیم (فاخوری و جر، ص 295ـ 297؛ كیلانی، ص 23ـ24؛ زرینكوب، ص 12ـ13، 17ـ20؛ د. اسلام ، همانجا).
د) سنّت ایرانی پیش از اسلام. نخستین كتابی كه در اروپا در باره تصوف منتشر شد، نوشته ثولاك بود. وی ابتدا مدعی شد كه منشأ عمده تصوف، آیین مجوس بوده است و حتی بعضی مشایخ صوفیه نیز مجوسی تبار بودهاند، اما بعدها در آرای خود تجدید نظر كرد. دوزی عقیده نخستینِ ثولاك را تأیید نموده و بلوشه نیز به تأثیر عقاید و مبادی ایرانی اشاره كرده است. به اعتقاد براون، شباهت زهد در عالم اسلام به زهد و عبادت مانویان و مزدكیان و اینكه حقیقت محمدیه شبیه هرمز در نظر زردشت است و نیز نفوذ ایرانیان در عهد عباسی، تأثیر آنان را آشكار میسازد (براون، ج 1، ص 611ـ613؛ نیكلسون، مقدمه عفیفی، ص 12 ـ 13؛ كیلانی، ص 24ـ 25؛ زرینكوب، ص 12ـ 13).
در این میان، برخی در باره اصل و منشأ تصوف گفتهاند كه چند عنصر و عامل، با هم و به صورت تركیبی، تأثیر داشتهاند. هارتمان بیشتر به نفوذ هندوان، به علاوه بعضی عوامل دیگر، توجه كرده است. فون كرمر از تأثیر عنصر هندی و بودایی، كه به عقیده وی مظهرش جنید و بایزید است، سخن گفته و عنصر دیگر را رهبانیت مسیحی معرفی كرده است. وی مخصوصاً حارثِ محاسبی * وذوالنون مصری را از مظاهر آن دانسته است. كارادوو منشأ تصوف را در آیین مسیح، در حكمت یونان، در ادیان هند و ایران و حتی در آیین یهود میداند. در این خصوص، توضیح دادهاند كه این عناصر بدان صورت در آن داخل نشدهاند كه تعیین و تحدید آنها آسان باشد و بتوان هر عنصری را بهطور دقیق و صریح به اصل خود ارجاع داد. مثلاً حیات ناسكانه را هم در میان بوداییان میتوان دید هم در میان مسیحیان. همچنین است فقر و توكل كه میان آن دو مذهب مشترك است و موضوع محبت الاهی، عاملی مشترك میان مسیحیت و نحله نوافلاطونی است؛ همچنانكه حجابهای گنوسی تا اندازهای فلوطینی است. بعلاوه، این مذاهب، مستقل از یكدیگر و دور از هم به وجود نیامدهاند، بلكه با یكدیگر در اسكندریه معارضه كرده و بر هم تأثیر داشتهاند؛ همچنانكه بعدها این امر در دمشق و بصره و كوفه و بغداد پدید آمد (زرینكوب، ص 13 ـ 14؛ فاخوری و جر، ص 302). اما نیكلسون كه ابتدا تصوف را از حیث نظری نتیجه امتزاج و اتحاد آرای نو افلاطونی و دین مسیحی و آیین گنوسی میدانست و از حیث عملی متأثر از طرز فكر هندوایرانی، سرانجام اظهار كرد كه حكم به اینكه تصوف امری دخیل در اسلام بوده مطلقاً پذیرفتنی نیست و در قرآن و حدیث، معانی عمیق عرفانی وجود دارد (نیكلسون، مقدمه عفیفی، ص 27ـ29؛ د. اسلام ، همانجا). پل نویا (ص 9ـ14) نیز در تكمیل مطالعات ماسینیون در كتاب < تحقیق در مبادی اصطلاحات عرفان اسلامی >، با تحقیق در آثار كهن و با توجه به كتاب دریای جان هلموت ریتر ، بر آن است كه نشان دهد چگونه زبان تأویلی عرفا و اصطلاحات صوفیه از قرآن نشئتیافته است. به بیان زرینكوب (ص 13)، شكی نیست كه اندیشههای فلسفی و دینی گوناگون در جریان تصوف اسلامی وارد و حل شده است، لیكن فرض آنكه تصوف به ناچار باید منشائی غیراسلامی داشته باشد، موجه و معقول نیست. همچنانكه فرضیههایی از این قبیل كه تصوف عكسالعمل دماغ آریایی است در مقابل مذاهب و عقاید سامی، نیز قابل دفاع نیست (نیز رجوع كنید به كیلانی، ص 16ـ21؛ لاهیجی، مقدمه سمیعی، ص پنجاهوشش؛ مطهری، ج 14، ص 555 ـ 559).