1) واژهشناسی. واژه «جشن» در فارسی و «جَشَنْ» ( jasan) در پهلوی مأخوذ است از واژه اوستایی یسْنَه ( yasna )، كه «یك عمل عبادی» یا «نیایش» معنی میدهد (بارتولومه ، ستون 1270ـ 1274). اصل واژه همریشه ودایی یهْجَتی ( yajati) است كه به ریختهای دیگر هم تحول یافته: یز ( yaz ) و یشتَه ( yasta) در اوستایی، ید (- yad ) در فارسی باستان، یزْد ( -yazd ) در پهلوی [ و از آنجا به صور یزَتَه، ایزَد، یزَتان/ یزْدان ] و یشْنْ ( yasn )، یز (yz ) و یشتن ( ystn) در مانوی پارتی؛ و همه اینها به اصل بسیار كهن هندواروپایی ایجْ (iag ) بر میگردد (بیلی ، ص 108). مترادف كهنهتر جشن در فارسی، سور است كه بارها در شاهنامه فردوسی ( رجوع کنید به ولف ، ص 533) و دیگر متون فارسی آمده است، مثلاً در این مَثَل كه فخرالدین اسعد گرگانی (ج 1، ص 438) آورده: «چه نیكو گفت با جمشید دستور/ به نادانان مَه شیون باد و مه سور»، یا در این دعا كه ناصرخسرو (ص 281) گفته: «گر تو سوی سور میروی رو/ روزت خوش باد و سعی مشكور» (نیز رجوع کنید به دهخدا، ذیل «سور» با شواهد دیگر). این واژه هنوز در «ختنهسوران» و «سورنا/ سُرنا» (نایی كه در جشنها مینوازند) باقی مانده است. در شاهنامه (فردوسی، ج 3، ص 158، بیت 2428) در مورد زاده شدن كیخسرو آمده است كه پیرانِ ویسه، سیاوش را پس از مرگ او در خواب میبیند و سیاوش به وی میگوید: برخیز و شادی كن «كه روزی نوآئین و جشنی نواست/ شب سور ِ آزاده كیخسرو است». گفتنی است كه چون دو جشن نوروز و مهرگان نمونه اعلای عیدهای ایرانی بودند، نام آنها گاهی در فارسی و عربی صورت عَلَم یافته است، مثلاً در نوشتههای عربی واژه نوروز به معنای مطلق عید به كار رفته، چنانكه واژه مهرگان به شكل مهرجان ، به معنای مطلق جشن و آذین و نیز جشنواره هنوز هم در آن زبان به كار میرود (امام شوشتری، ص 12).
2) پیدایش و تحول جشنها. هر قومی مواقع معینی را به انجمن كردن و برپایی مراسمی به یاد رویدادها یا ایامی كه در زندگی آن قوم مهم شمرده میشده است اختصاص میدهد. این مواقع چون با بزم و شادی و بازی و كامرانی و تبادل هدیه (هرچند خُرد و ناچیز) همراه شود، جشن و عید محسوب میشود و هرگاه یادبود رویدادی غمانگیز باشد «سوك» و «ماتم» بهشمار میآید. هر دوی اینها معمولاً با دعاها و نیایشهایی همراه است كه ریشه كهن دارند ( د. دین و اخلاق ، ذیل "Feasting" ) ولی در بسیاری موارد معنای اصلی آنها فراموش شده و جایشان را هالهای از افسانه و تعبیرات مردمپسند و مرتبط با قهرمانان قومی گرفته است (كراسنوولسكا ، ص 371 و بعد). به همین سبب، در بسیاری از جوامع، كلمهای را كه برای «جشن» به كار میرود، در مورد ماتم هم میتوان آورد، مانند «عید مردگان» در فارسی كه جانشین «جشن فَروَهَرها» (فروردینگان/ فروردگان) است و با «جشن رفتگان» در انگلیسی و «عید مردگان» در فرانسه برابر است ( رجوع کنید به روحالامینی، ص 13).
آنچه در اصل مایه پیدایش یك جشن میشود، احتیاج خانوادهها و جوامع به همكاری و همدلی و همخوراكی است كه در موقعی معین به یاد رویداد و روزی كه بر همه آنان تأثیر گذاشته بوده، دست از كار میكشند، برخی از قیودات را كنار میگذارند، كهنهها را دور میریزند، به چیزهای نو روی میآورند، به بزم و كامرانی میپردازند و با نمایش شادی مشترك و نیایشهایی كه ریشه در آداب و رسوم قومی دارند، همبستگی خود را بیشتر و استوارتر میكنند ( د. دین و اخلاق ، همانجا). در جوامع ابتدایی، این انجمنها پس از پیروزی در شكار یا بر دشمن، یا بهدست آوردن آذوقه بر پا میشده و چون اینگونه كارها با دعا و نیت خیر كاهنان و پیشوایان دینی همراه بوده (زیرا به جوانان قوم نیروی روحی بیشتری میداده و آنان را كاریتر میكرده است)، كمكم شُكرگزاری و نیایشهای ویژهای برای هر جشن پیدا شده است (وونت ، ج 1، ص 141، 171 و بعد) و چون این كارها، به ویژه به دست آوردن آذوقه، در زمانهای خاصی میسر میشده، میان برگزاری عیدها و فصول سال یا وضع اجرام آسمانی (كه میپنداشتهاند در سرنوشت آدمی دخیلاند) رابطهای سنّتی برقرار شده است كه خود به تعیین مقاطع مهم زمانی و ایجاد سال و ماه انجامیده است ( رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، همانجا؛ نیلسون ، ص 133، 344ـ346). جشنهای اولیه و بسیار كهن معمولاً جشنهای كشاورزی و فصلی بودهاند و جشنهای دیگر وقتی به وجود آمدهاند كه گاهشماری در جامعهای پیشرفت و تحول منطقی كرده بوده است و مثلاً روز زایش شخصی یا سالگرد پیروزی قومی یا سر سال یا نجات مردمی از بلایی آسمانی یا ناشی از كردار آدمی میتوانسته دقیقاً تعیین شود و به یاد ماند.
بهطوركلی جشنها یا قومیاند یا فردی، اما وقتی فردی قومی را رهبری كرد، جشنِ فردی او جشنی قومی میشود ( رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، همانجا؛ نیلسون، ص 133، 341 و بعد؛ اشرادر و نرینگ ، ج 2، ص 70ـ76، 682 688؛ نیبرگ ، ص 38).
3) جشنهای ایرانی
الف) اسباب و ترتیبات. ایرانیان باستان به كار و كوشش و شادی و كامرانی و شكر نعمتها در مواقع معین خویگر بودند، به طوری كه كتیبههای هخامنشیان معمولاً با نیایش اهورمزدا كه آفریدگار زمین و آسمان و مردمان است و برای مردمان شادی آفریده، آغاز میشده است (رجوع کنید به كنت ، ص 210ـ211).
نتیجه این تفكر، وجود اعیاد بسیار در میان ایرانیان باستان است. این جشنها را به سه طبقه میتوان تقسیم كرد: جشنهای دینی، كه در متون دینی بیتوجهی به هریك از آنها گناهی بزرگ محسوب شده؛ جشنهای فصلی، كه برگزار كردن آنها ثواب داشته؛ و جشنهای محلی و فردی كه بر حسب زمان و مكان متغیر بوده است ( رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، ذیل "Festivals and fasts (Iranian))" ؛ د. ایرانیكا ، ذیل "Festivals. I: Zoroastrian").
جشنها همه با گاهشماری ارتباط دارند ( رجوع کنید به تقویم * ) اما نباید تصور كرد كه مردمان باستانی تقویم را به طور دقیق و با اصول علمی امروزی رعایت میكردند (حتی در متون فارسی و عربی دوره اسلامی هم خلط و اشتباهات شگفتانگیزی در مورد موقع اعیاد و روزها مییابیم رجوع کنید به تقیزاده، ص 174ـ176). مثلاً در میان مردمان بینالنهرین قدیم سال قمری و در میان مصریان كهن، سال شمسی ناقص (365 روزی) رواج داشته و ایرانیان دوره هخامنشی هر دو سال را میشناختند، اما همه آنها و بسیاری از مردمان دیگرِ جهان، در عمل سال 360 روزی را به كار میبردند، یعنی سال را دوازده ماه سی روزه میگرفتند (هنوز هم دولتها چنین میكنند) و علت آن، سادگی و كاربرد عملی آن در امور اداری بوده است ( رجوع کنید به همان، ص 50 52، 109ـ110). به همین دلیل، بیشتر جشنهای ایرانی با فرض اینكه سال قدیمی ایرانی را 360 روزه میشمردهاند ــ چنان كه ابوریحان بیرونی (1923، ص 11) و نیز تقیزاده (ص 50، پانویس 88) گواهی دادهاند قابل توضیحاند وگرنه مشكلات بسیاری پیش میآید.
بر اساس قرائن عدیده، زمانی سالِ ایرانی به شش فصل نامتساوی تقسیم میشد و آن را بر مبنای «پنجك/ پنجه» حساب میكردند. این فصول را «گاه» میخواندند و در زمانهای بسیار كهن، آمدن هر فصلی را جشن میگرفتند كه بعدها این جشنها جنبه دینی یافته و به «گاهانبار» (جَهَنبار)ها متحول شد. همه این گاهانبارها كه در اینجا به عنوان جشنهای فصلی به آنها اشاره میكنیم، در اصل یك روزه بودند و به سال 360 روزی تعلق داشتند، اما بعدها سال 365 روزی رواج یافت و ناچار یك واحد پنج روزی به سال افزودند. این واحد پنج روزه را «اندرگاه» یا «پنجك وِه» (پنجه خوب یا مبارك) خواندند و چون در عمل، آن را جزو سال حساب نمیكردند به آن نامهایی چون «دوزیدك» (دزدیده) هم دادند كه در ادوار بعد به «خمسه مُستَرَقه» معروف شد ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 11ـ16، 101ـ109، 229ـ233 و مآخذ آن؛ برای اطلاع بیشتر در باره گاهانبارها رجوع کنید به خرده اوستا ، ص 215ـ223، 238ـ243).
از سوی دیگر، با آنكه هخامنشیان ماههای ایرانی خود را بر طبق تقویم بابلی ترتیب داده بودند و سالی داشتند كه با بهار آغاز میشد و هر از چند سالی با وضع یك ماه كبیسه، فصول را به محل تقریبی خود باز میآوردند ( رجوع کنید به تقویم * ، بخش 4: قسمت الف، بند 2)، خود آنها هم در عمل با سال 360 روزی كار میكردند و مخصوصاً از نظر مالی و اداری آن را مأخذ قرار میدادند ( رجوع کنید به هالوك ، ص 606، پانویس 1). اما در همان دوره، با سال مصری 365 روزی آشنا شدند و آن را به كار گرفتند ( رجوع کنید به دیودوروس سیسیلی ، كتاب 17، فصل 77، فقره 6؛ كورتیوس روفوس ، كتاب 3، فصل 3، بند 24، كتاب 6، فصل 6، بند 8). اتخاذ این گاهشماری، اغتشاشی در موقع جشنها به بار آورد زیرا عدهای بر حسب تقویم قدیمی، سالروز اعیاد را جشن میگرفتند و عدهای دیگر پنج روز بعدتر، تا اینكه بهدستور هرمزد یكم ساسانی (حك : 272ـ273 میلادی) روزهای میانه هر دو روز را نیز جشن گرفتند و مشكل با بسط دادن اعیاد بزرگ به شش روز حل شد (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 224). اگرچه ابوریحان بیرونی این امر را تنها در مورد نوروز ذكر كرده اما در واقع، همه اعیاد بزرگ و گاهانبارها هم شش روزه شده بودند و ششمین روز را عید بزرگتر و مهمتری میدانستند و آن را «نوروز بزرگ» و «مهرگان بزرگ» میخواندند (بویس ، ص 807). با این حال، چون این سال 365 روزه هم به اندازه یك چهارم روز كمتر از سال حقیقی شمسی بود، به تدریج در مواقع فصول اختلاف افتاد و درست به همین دلیل در منابع، زمانی فروردینگان را در پایان آبان و زمانی در پایان اسفند ذكر كردهاند و به دو یا سه نوروز قائلاند و در مواقع گاهانبارها اختلاف دارند. ظاهراً قباد اول ساسانی (حك : 488ـ531 میلادی) در حدود 507 میلادی كوشید با ایجاد كبیسه، سال را 365 روز و رُبعی كند و موقع اعیاد را ثابت نگه دارد ( رجوع کنید به همان، ص 808)، اما در عمل این تجددگرایی چندان سودی نداشت و حتی در دورههای بعد هم تنها یك كبیسه یك ماهه برای هر 120 سال، در میان زردشتیان هند در نظر گرفته شد كه آن هم به تفرقه دینی انجامید ( د.ایرانیكا ، ذیل "Festivals. I:Zoroastrian" ). با كبیسههای علمی معتضدی و جلالی، تقویم ایرانی بر پایه سال حقیقی خورشیدی قرار گرفت ( رجوع کنید به تقویم * ) اما با آنكه مجلس دوم مشروطه در 1329، به موجب مادّه سوم قانون محاسبات عمومی، مقیاس زمان را «بعد از این در محاسبات دولتی، سالهای شمسی و ماههای شمسی (بروج)» معین كرد، در 1304 ش وقتی نام ماههای ایرانی را دوباره رایج كردند، بهسبب افزودن یك روز بر هر یك از شش ماه اول سال، ترتیب اصلی اعیاد و روزها به هم خورد، مثلاً جشن مهرگان شش روز و جشن تیرگان سه روز از زمان اصلی خود عقبتر افتادهاند و سیزدهم شهریور در واقع هجدهم شهریور است و 26 خرداد، 28 خرداد واقعی است ( رجوع کنید به تقویم * ، بخش 4: گاهشماری در ایران، قسمت ج).
سال ایرانی بر دو قطب نوروز و مهرگان میگشته است. ابوریحان بیرونی (1923، ص 224) روایتی نقل میكند كه به موجب آن سلمان فارسی گفته بود: «در زمان [ فرمانروایی( ایرانیان، ما میگفتیم كه خداوند بندگان خود را زینتی از عقیق در نوروز آفریده است و زینتی از زبر جد در مهرگان، بنابراین این دو روز بر دیگر روزها چنان برتری دارند كه این دو گوهر بر گوهران دیگر». در میانه هریك از این دو كسر نیمسال، اعیاد مهم دیگری بوده است: تیرگان برای آغاز تابستان و خرّم برای آغاز زمستان. هر روز از ماه را به نام یكی از ایزدان یا فرشتگان میخواندند و جشن و مراسم مخصوص او را در آن روز برگزار میكردند. روز اولِ هر ماه ویژه اهورامزدا بود و «هرمزد ) روز ( » نام داشت، روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم را هم مخصوصِ آفریدگار میدانستند و آن را «دَی = آفریدگار» مینامیدند و به نام روز بعد از آن موصوف كرده «دَی به آذر» و «دَی به مهر» و «دَی به دین» میگفتند. روزهای دوم تا هفتم به شش امشاسپند اختصاص داشت. روز نوزدهم را به یاد رفتگان، «فروشی ) واگویه دیگری از فروهر ] » مینامیدند و بر دیگر روزها نام ایزدان آتش، آبها، خورشید، ماه، تیر (باران)، گوش (چهارپایان)، باد، آسمان، زمین و ستارگان را میگذاشتند ( رجوع کنید به معین، ج 2، ص 182ـ262). روزهای باقی مانده به ایزدان محبوب اختصاص داشت، مثلاً روز شانزدهم (آغاز نیمه دوم ماه) را به مهر (ایزد پیمان و نگهدارنده سرزمینهای ایرانی) و روز بیستم را به بهرام (ایزد پیروزی و یاور رزمیان ایران) نسبت میدادند. هر گاه نام روز با نام ماه برابر میشد، آن روز را جشن میگرفتند و آن جشن را به نام مشتركشان میخواندند. مثلاً در مهر روزِ (روز شانزدهم) مهرماه جشنی به نام «مهرگان» میگرفتند. جشنهایی هم برای آتش داشتند كه مهمترینشان «جشن سده» بود (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 215ـ 240؛ همو، 1362 ش، ص 253ـ261؛ شهمردان بنابیالخیر، ص 43ـ 48؛ برای مطالعه بیشتر در باره جشنهای ایرانیان باستانی رجوع کنید به كریستنسن، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ج 1، ص 164ـ182، ج 2، ص 138ـ 160؛ همو، ایران در زمان ساسانیان ، ص 68 78؛ بویس، ص 792ـ 815؛ د. دین و اخلاق ؛ د. ایرانیكا ، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به مقاله هارتنر در تاریخ ایران كیمبریج ، ج 2، ص 714ـ792 كه به سبب شمول اشتباهات ارجاعی و تعبیرات ناروا باید با نهایت دقت استفاده شود). اساسیترین و سودمندترین بررسی را در آثار تقیزاده، بهویژه گاهشماری (ص 191ـ195، 305ـ306)، مییابیم كه در واقع بنیاد كلیه آثاری است كه در زمان ما راجع به گاهشماری و جشنهای ایرانی نوشته شده است.
ب) جشنهایادواری. پیش از پرداختن به جشنهای ادواری، گفتنی است كه مجموعه جشنهای نوروز و تیرگان و بهمنگان و سده و نیز گاهانبارها و چهارشنبه سوری و فروردینگان مدخلهای ویژه خود دارند. همچنین به سبب تغییرات گاهشماریها، تكرار جشنها و تغییر مواقع آنها در منابع به حدی زیاد است كه ممكن است به تعبیرات نادرست منجر شود؛ بنابراین، در این مقاله از بحثهای فنی در باره آنها خودداری میكنیم.
1. جشنهای فروردین ماه. نوروز یا عید سَرِسال، بزرگترین جشن ایرانی، از روز یكم (هرمزد روز) آغاز میشد. اگر چه به موجب روایتی (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 218) پادشاهانِ بعد از جمشید همه فروردین را به ششگاه تقسیم كردند و هر ششگاه پنج روزه آن را جشن گرفتند، اما آنچه بیشتر مسلّم است این است كه شش روز اول جشن بوده و اصل آن به جمشید بر میگشته است (برای اطلاعات تفصیلی، علاوه بر مقاله نوروز * رجوع کنید به همو، 1362 ش، ص 253؛ همو، 1923، ص 217ـ 219؛ ماه فروردین روز خرداد ، ص 38، بند 25؛ نیكنام، ص 35؛ قس ادامه مقاله، ذیل «دی ماه»). روز هفدهم (سروش روز) را «ابتدای باژ» یا «آغاز زمزمه» میخواندند و جشن میگرفتند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 219؛ معین ج 2، ص 236ـ 238). روز نوزدهم (فروردین/ فَرْوَدین) را «جشن فروردینگان» (با صور مختلف) میخواندند و مراسم ویژهای برای ارواح نیاكان به جا میآوردند ( رجوع کنید به معین، ج 2، ص 240ـ 241). جشن بزرگتر و مفصّلتر دیگری نیز برای ارواح میگرفتند كه برحسب تقویم معمولی، پنج روز آخر اسفند و پنجه اضافی سال (اندرگاه) را شامل میشد (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 224؛ همو، 1362، ص 256؛ نیز رجوع کنید به شهمردانبن ابیالخیر، ص 46).
2. جشنهای اردیبهشت. سومین روز هر ماه، اردیبهشت نام دارد و منسوب است به اردیبهشت، مظهر «بهترین راستی» و فرشته موكل بر آتش و روشنی و نگهداری پیمان. چون نام روز و ماه یكی است آن روز را جشن میگرفتند و آن جشن را اردیبهشتگان میخواندند (رجوع کنید به همو، 1923، ص 219؛ گردیزی، ص 242). كوشیار آن را «گلستانْ جشن» خوانده است ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 191) و «عیدالحلشان» در زیج ابوالقاسم بن محفوظ ( رجوع کنید به همان، ص 305) را باید «عیدالجُلستان» خواند. روزهای دهم تا پانزدهم از ماه اردیبهشت، در تقویمی كه مأخذِ آفرینگان و كوشیار قرار گرفت، گاهانبار مَئیذیو زرمیه بوده است ( رجوع کنید به همان، ص 191) اما به موجب گزارش ابوریحان بیرونی (1923، همانجا) و گردیزی (همانجا)، گاهانبار سوم در روز بیستوششم (اَشْتاد روز) آغاز میشد و در سیامین روز (اَنَگْران = روشنان روز) به پایان میرسید.
3. جشنهای خرداد. جشن خردادگان در ششم خرداد برگزار میشد (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 220) كه «خرداد جشن» و «عیدالبقر» (جشن گاو) هم خوانده میشد (تقیزاده، همانجا، به نقل از كوشیار). گاو در ایران باستان بسیار مهم و منبع آبادانی بود و از سویی با پرورش فریدون ارتباط داشت، بنابراین وجود چند جشنِ گاو ( رجوع کنید به ادامه مقاله) بیمناسبت نبوده است.
روزهای بیستوششم تا سیام را برخی ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، همانجا؛ گردیزی، ص 238، 242) گاهانبار چهارم دانستهاند كه آن را به یاد آفرینش گیاهان و نباتات جشن میگرفتند. روز بیستوهشتم را «عیدالریاحین» (جشن گلها) هم میخواندند ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 305، به نقل از زیج ابوالقاسمبن محفوظ ) و روز سیام را «آبریزگان» یا «عیدالاغتسال» هم مینامیدند ( رجوع کنید به قزوینی، ص 80).
4. جشنهای تیر. روز ششم تیرماه «جشن نیلوفر» گرفته میشد (ابوریحان بیرونی، 1923، همانجا). اگر چه ابوریحان بیرونی میگوید «آن را تازه بنیاد میدانند» اما نیلوفر، نباتی است كه با آب بستگی كامل دارد و خرداد نیز فرشته نگهبان آبهاست، مناسبت آن دو نمیتواند تازه بنیاد باشد.
روز سیزدهم (تیر روز) را به یاد تیراندازی آرش كمانگیر، جشن «تیرگان كوچك» میگرفتند (همان، ص220ـ221؛ همو، 1362 ش، ص 254؛ گردیزی، ص 243). این جشن را «جشن سَرشُوی» و «آبریزگان» هم میخواندند (گردیزی، ص 238). جشن تیرگان هم مثل نوروز و مهرگان شش روزه بود و روز هجدهم تیر (رشن روز) را «تیرگان بزرگ» مینامیدند (همانجا؛ تقیزاده، ص 192، به نقل از زیج سنجری ). «تیرگان» یا «جشن ستایش تیر» چنان مهم بود كه به همراه نوروز و مهرگان در تلمود هم از آن یاد شده است ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 324 و پانویس 4؛ نیز رجوع کنید به تیرگان * ).
5. جشنهای امرداد. بنا بر توافق نام ماه و روز، هفتمین روز امرداد را جشن «(اَ) مردادگان» (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 221؛ گردیزی، ص 238، 243) یا به قول كوشیار ( رجوع کنید بهتقیزاده، ص 192) «مرداذ جشن» میگرفتند. روز پانزدهم (دی به مهر) امرداد، «جشن آذر» (عیدالنار) میگرفتند ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 305، به نقل از زیج ابوالقاسمبن محفوظ ). در همان مأخذ آمده كه روز نوزدهم امرداد (فروردین روز) را «جشن آفریدون» میخواندند ولی مناسبت آن ذكر نشده است (همانجا).
6. جشنهای شهریر یا شهریور. هرمزد روز از شهریور ماه را «آذر جشن نجبا» دانستهاند كه در تخارستان پایدار ماند و آغاز زمستان شمرده شد (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 222ـ223) اما بیشتر «آذر جشن» را در روز چهارم (شهریر یا شهریور روز) میگرفتند (رجوع کنید به معین، ج 2، ص 213ـ214) و آن جشن را بنا بر توافقِ نام روز و ماه، «شهریورگان» میخواندند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، همانجا؛ گردیزی، ص 243). بنا به نقلی ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، همانجا)، این «آذر جشن» عید آتش خانگی بود، زیرا مردم بهسبب آمدن فصل سرما در خانههایشان آتش كلان میافروختند و با دقت تمام به ستایش پروردگار میپرداختند و سپس به بزم مینشستند. به موجب روایتی كه در برهان قاطع (برهان، ذیل «شهریور») آمده، این روز را «جشن تولد داراب» هم میدانستند.
روز پنجم (سپندارمذ روز) را به قول كوشیار «روز مویز و دانه انار كوبیده» میدانستند و «روز كژدم و حشرات» میگفتند ( رجوع کنید بهتقیزاده، ص 192)، اما ابوریحان بیرونی این خصایص را ویژه اسفندارمذ روزِ اسفند آورده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله). شانزدهمین روز (مهر روز) را بنا بر روایتی «خزان اول» میخواندند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1373ـ 1375، ج 1، ص 263) و آن را اولین روز گاهانبار پنجم میدانستند ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص 259؛ گردیزی، ص 244). هجدهمین روز (رَشَن روز) را «خزان خاصه» یا دوم میشمردند ( رجوع کنید به میدانی، ص 462). به موجب قانون مسعودی (همانجا) بیستمین روز (بهرام روز)، آخرین روز گاهانبار پنجم میشد، اما بنا بر آفرینگان گهنبار ( خرده اوستا ، ص 242، بند 9) و كوشیار ( رجوع کنید به تقیزاده، همانجا)، گاهانبار سوم در روزهای 25 تا 30 شهریر میآمد.
7. جشنهای مهر. جشن مهرگان ــ كه در منابع غیرایرانی هم كاملاً شناخته شده است در سراسر تاریخ ایران اهمیت بسیار داشته و مانند نوروز معمولاً شش روز برگزار میشده (از مهرگان خُردَك یا «عامه» در روز شانزدهم یعنی مهرروز تا پایان «مهرگان بزرگ» یا «خاصه» در روز بیستویكم یعنی رام روز) و بنیاد آن را به فریدون و پیروزی او بر ضحاك منسوب میكردند ( رجوع کنید به مهرگان * ). هرمزد روز از مهر را «خزان دوم» یا «خزان عامه» میگفتند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 222؛ تقیزاده، ص 193، به نقل از زیج سنجری ). بیستوپنجم تا سیام مهر، بنا بر آفرینگان گهنبار ( خرده اوستا ، ص 242، بند 10) و كوشیار ( رجوع کنید به تقیزاده، همانجا)، گاهانبار چهارم شمرده میشد.
8. جشنهای آبان. دومین روز آبان را بهقول زیجالمفرد «كاكیل اول» و روز یازدهم آن را «كاكیل [ دوم ] » میخواندند ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 305). ظاهراً این دو روز، اول و آخر یك دوره ده روزه گاهانباری یا فروردینگانی در تقویمی محلی بوده، اما از معنی و تفسیر آن خودداری شده است. روز دهم (آبان روز) را «جشن آبانگان» میگرفتند (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 224). در پایان ماه، گاهانبار ششم میآمد ( رجوع کنید به همانجا؛ همو، 1362ش، ص256؛ همو، 1373ـ 1375، ج 1، ص 264؛ گردیزی، ص 244؛ نیز رجوع کنید به تقیزاده، ص 73ـ74، 305؛ گایگر ، ص 325).
9. جشنهای آذر. در نخستین روز آذر (هرمزد روز) جشنی بزرگ میگرفتند كه نامهای مختلف داشته است: «بهار جشن» و «كوسه برنشین» (مسعودی، ج 3، ص 413؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 256؛ گردیزی، ص 239ـ 245) كه هر دو با جشن آغاز سال مناسبت دارد و «اَبسال بهار» كه «اوایل بهار» معنی میداده است (بیلی، ص 225). همه اینها نشانه این است كه زمانی این جشن را آغاز سال میدانستهاند و به واقع در دورهای، مثلاً دوره ساسانی، «اول آذر» با «اول بهار» حقیقی مصادف بوده است. به گفته ابوریحان بیرونی (1373ـ 1375، همانجا؛ نیز رجوع کنید به تقیزاده، ص 193) این روز میمون را «خُراسانخرّه» (یعنی فرّ و شكوه خراسان؛ به قیاسِ ایران خرّه، كیان خرّه) میخواندند.
روز نهم (آذر روز) از آذرماه را نیز «آذر جشن» میگرفتند و آن را به پایان گرفتن شدت سرما وابسته میدانستند.
10. جشنهای دی. دی (پهلوی: دَی، اوستایی: دَذووَه، اوستایی متأخر: دَثوش) به معنای «آفریننده» از صفات خدای بزرگ است كه در كلمات دادار، آفریدگار و جز آن مانده است (بارتولومه، ستون 678ـ679)؛ پس، دی یعنی «ماهِ آفریدگار» و از قرائنی برمیآید كه زمانی سال ایرانی از همین دی آغاز میشده (روت، ص 701؛ نیز رجوع کنید به تقیزاده، ص 54 55، قس ص 61ـ63) و به همین سبب مراسمی كه در این ماه رایج بوده، بهویژه آیینهای نخستین روزها، بیشباهت به آیینهای آغاز سال نبوده است. چون نخستین روز ماه (هرمزد روز) هم به خداوند اختصاص داشته، بنا بر توافق ماه و روز، آن را بسیار فرخنده و مبارك میدانستند (ابوریحان بیرونی، 1373ـ 1375؛ همو، 1923، همانجاها؛ گردیزی، ص 245) و چون از آن روز تا نوروز نود روز مانده بوده (به تقلید از «سده») «نَوَدْ روز» هم نامیده میشده است، اما نام رسمی آن «خرّه روز» [ «خرّم روز» تعبیر آن است ] به معنای «روز مبارك و فرخنده»، «روز سعادتآور»، «فرّ روز» و «فرّهیروز» بوده است. اینكه برخی آن را «خور روز» (روز خورشید) دانسته و با عید مسیحیالاصل «یلدا» ارتباط دادهاند، مبتنی بر تعابیر عامیانه است.
روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم دی را هم روزهای ویژه آفریدگار میدانستند و به نامهای «دی به آذر»، «دی به مهر» و «دی به دین» میخواندند و جشن میگرفتند ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 194؛ قس ابوریحان بیرونی، 1373ـ 1375، همانجا). یازدهمین روز را به عنوانِ اولِ گاهانبارِ اول، جشن میگرفتند (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 226). روز چهاردهم (گوش روز) عید «سیر سور» (نسخه بدل: سیرسوز، سیرسوا) بود (همو، 1373ـ 1375؛ همو، 1923، همانجاها؛ گردیزی، ص 245؛ یوستی ، ص 244؛ آیلرس ، ص 9).
بنا بر آفرینگان گهنبار ( خرده اوستا ، ص 242ـ243، بند 11) و كوشیار ( رجوع کنید به تقیزاده، همانجا) روزهای پانزدهم تا بیستمِ دی گاهانبار پنجم بود. كوشیار روز پانزدهم را «دی جشن» و روز خوردن سیر و سَعْتَر دانسته و نیز «كالیل» نام كرده است ( رجوع کنید به همان، ص 194). در شبِ این روز، یعنی شب میان روز پانزدهم و شانزدهم، جشن «گاو كثل» /گاو كُتل؟ (كتل، یعنی آرایشهایی كه در بعضی آیینها، چون تعزیه، بر اسب میبندند) میگرفتند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، همانجا؛ قس همو، 1373ـ 1375، ج 1، ص260، 265: لیله گاوكیل). موضوع تفأل برای سال نشان میدهد كه آیین مزبور از زمانی اتخاذ شده كه سال با ماه دی آغاز میشده است (كریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ، ص 175، پانویس 3).
در روز بیستوسوم، جشن «دی سوم» یا «عید سه دیگر» میگرفتند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1373ـ 1375، ج 1، ص260؛ گردیزی، ص 239، 246). كوشیار آن را «دی جشن» خوانده است ( رجوع کنید به تقیزاده، همانجا).
11. جشنهای بهمن. در دومین روز (بهمن روز ) از ماه بهمن، به مناسبت توافق نام روز و ماه، جشن بهمنگان یا بهمنجنه میگرفتند (ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 257؛ گردیزی، ص 246). روز پنجم بَرسَذَق [ یا برسده/ نوسده ( نام داشت (ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 258؛ گردیزی، همانجا) كه از جمله جشنهایی بود كه به ویژه برای آن فصل سال مناسبت داشت. روز دهم را سذق (سَدَه = پنجاه شب و پنجاه روزی كه تا نوروز مانده) میخواندند و شب دهم و یازدهم را جشن میگرفتند. این جشن از مفصّلترین و پایدارترین جشنهای ایرانی بوده ( رجوع کنید به سده * ، جشن) و تا مدتها به صورت رسمی یا محلی برگزار میشده است. هنوز هم در میان مردم اعتقاداتی به آن وجود دارد. روز پانزدهم، عید نوشیدنِ ) آب ] بهمن برای سلامتی بوده است (تقیزاده، ص 305، به نقل از زیج ابوالقاسمبن محفوظ ).
در روز بیستودوم (باد روز) جشنی به نام بادْبَرَه (واذبره، باذوره) میگرفتند به یاد روزی كه پس از مدتهای مدید كه باد [ بارانزا ] نیامده بود، بادی وزید كه پشم برهها را جنبانید (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 228؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 45؛ تقیزاده، ص 195، به نقل از كوشیار). ابوریحان بیرونی (همانجا) میگوید كه این جشن را در قم و حوالی آن با همان تفصیلات و شادیهایی میگرفتند كه مخصوص نوروز بود و مردم اصفهان بازاری هفتگی داشتند كه تمام مدت را در آنجا به شادی میگذرانیدند و نام آن كژین بود.
در سیامین روز بهمن (انیران روز) جشن آبریزگان برگزار میشد كه در آن مردم به هم آب میپاشیدند (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 228ـ229؛ گردیزی، ص 247). جشن آبریزگان مدتها پایدار ماند و حتی در زمان صفوی هم به نام «جشن آب پاشان» در اصفهان رواج داشت ( رجوع کنید به تیرگان * ).
12. جشنهای اسفند. هرمزد روز اسفند را به موجب روایتی «بهار جشن» میخواندند (تقیزاده، ص 305، به نقل از زیج المفرد) كه احتمالاً جشنی محلی، شاید در مازندران، بوده است. روز پنجم (اسفندارمذ روز) را به مناسبت تقارن روز و ماه، جشن میگرفتند. چون اسفندارمذ فرشته پاكی و نگهبان زمین و پاسبان خانه و زن خوب بود، در آن روز مردان به زنان هدیههای ناب و پربها میدادند و این رسم تا زمان ابوریحان بیرونی در اصفهان و ری و نواحی غربی ایران مرسوم بوده، و آن را به فارسی «مردگیران» میگفتهاند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1373ـ 1375، ج 1، ص 266؛ همو، 1362 ش، ص 260؛ نیز رجوع کنید به گردیزی، ص 247). این جشن را جشن برزیگران نیز گویند زیرا افسونی مخصوص برای محفوظ داشتن كشتزار از آسیب حشرات موذی مینوشتند ( خرده اوستا ، ص 210؛ نیز رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 229ـ230).
روزهای یازدهم تا پانزدهم اسفندارمذ ماه، جشن گاهانبار دوم را میگرفتند (ابوریحان بیرونی، 1923، ص 230). روز شانزدهم (مهرروز) جشن مُشك تازه یا مشك باده (به تصحیف) بوده است و با آنكه در باره آن توضیحی ندادهاند ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 195) شكی نیست كه «مشك تازه» همان عیدی است كه تا همین اواخر در شیراز به مناسبت رسیدن «بید مِشك» و گرفتن عرق آن در اواسط اسفند برگزار میگردید و اكنون فراموش شده است. در روز نوزدهم (فروردین روز) اسفند، جشن آبهای روان میگرفتند و در جوی و رود و دریاچه و دریا گلاب و عطر میریختند (ابوریحان بیرونی، 1923، همانجا). زیجابوالقاسمبن محفوظ ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 305) روز هجدهم را «عید زیادت آب» میشمارد و از اینجا معلوم میشود كه جشن آبهای روان در اصل دو روزه بوده است. ده روز به نوروز مانده، جشن اموات یا فروردینگان میگرفتند كه در واقع از 26 اسفند آغاز میشد و تا پنجمین روز اندرگاه (خمسه) ادامه مییافت ( رجوع کنید به فروردینگان * ). روز بیست و ششم اسفند در اصفهان جشن ویژهای به نام عید زندهرود برای زایندهرود میگرفتند (تقیزاده، ص 195، به نقل از زیج سنجری ).
به گفته شمسالدین دمشقی (متوفی 727؛ ص 365ـ366)، ایرانیان در جشنهای خود هنگام شب آتش میافروختند و سپیده دمان آب میپاشیدند و میگفتند آتش عفونتهایی را كه زمستان در هوا بهجا گذاشته است از بین میبرد. یكی از این جشنهای آتش، در آخر سال برگزار میشد كه پس از ورود اسلام به چهارشنبه سوری * بدل گشته و تاكنون پایدار مانده است.
ج) جشنهای شخصی، دولتی و قومی. تعدادی از جشنهای معمول در ایران جنبه شخصی یا دولتی یا قومی داشته است. از میان اینها به جشنهای عروسی و تولد و تاجگذاری و شكرگزاری پیروزی و عیدهای مرسوم در میان یهودیان و مانویان و ارمنیان اشاره میكنیم.
1. جشن عروسی. زناشویی و ادامه خانواده از آرمانهای بسیار مهم ایرانیان بوده است (هرودوت، كتاب 1، بند 136؛ راپ ، ص 107ـ114) و در كتب دینی و پندنامههای آنان بارها بر آن تأكید شده است ( رجوع کنید به یسنا ، 60، فقره 7، 65، فقره 11؛ > وندیداد پهلوی <، كرده 21، فقره 6 7؛ نیز رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، ذیل "Marriage (Iranian). I:Zoroastrian" ). اطلاعات ما در مورد جشن عروسی در ایران باستان مبتنی بر قواعد مرسوم در دربار و خاندانهای نجباست. در دوره هخامنشی، داماد پیشتر به مجلس بزم میآمد و بر صندلی مینشست و همه به شادی او مینوشیدند. سپس عروس وارد میشد و نزدیك وی میرفت و وی دست او را میگرفت و بر آن بوسه میزد و كنار خویش بر صندلی دیگری مینشاند. آنگاه به شادی همدیگر مینوشیدند و سور با خوشی و پخش هدیه پایان میگرفت (آریان ، هفتم، ج 2، ص 215، 217؛ آتنایوس ، دوازدهم، 538 539).
در مورد عروسی از دوره اشكانی گواهی معتبری از هرودیان ، مورخ رومی نیمه اول سده سوم میلادی، در دست است كه میگوید كاراكالا (امپراتور روم) از دختر اردوان پنجم (آخرین پادشاه اشكانی، حك : 209ـ226 میلادی) خواستگاری كرد تا دو كشور بزرگ متحد شوند و پس از اینكه اردوان راضی شد، امپراتور روم به مملكت پارتیان در آمد، همه جا مردم او را با نثار گل و بوی خوش پیشواز كردند... «و اردوان به دشت آمد تا از داماد آیندهاش استقبال كند. اشكانیان با تاجهای گل و جامههای زرنگار گرانبهای رنگارنگ بیرون آمدند و ساز و نی و طبل نواختند و شادیكنان باده نوشیدند و همه از سروكله هم بالا میرفتند تا داماد را ببینند» اما امپراتور ناگهان به سربازانش دستور داد بر میزبانان بیاسلحه و پیشوازكنندگان بیگناه حمله كنند و آنان را بكشند (كتاب 4، بند 20). در قصه منظوم ویس و رامین (فخرالدین اسعد گرگانی، ج 1، ص 324ـ327)، كه معتقدند اصل آن از دوره اشكانی است، عروسی رامین با گُل به تفصیل شرح داده شده است.
جشنهای عروسی دوره ساسانی را از راه انعكاس آنها در شاهنامه و داستانهای حماسی دیگر میتوان شناخت. دلانگیزترینِ همه آنها روایتی است كه در مورد رودابه و زال آمده است (رجوع کنید به فردوسی، ج 1، ص 207ـ 235، بیت 1080ـ 1464). آنان شیفته همدیگر بودند اما ناهمگونی در تبار و آیین مانع ازدواجشان میشد. پس از اینكه سام (پدر زال) و شاه منوچهر با امتحان زال و مشورت با منجمان و روحانیان مطمئن شدند كه چنان ازدواجی فرخنده و پربركت خواهد بود، سام به خواستگاری رودابه به كابل رفت و پس از دیدار با سیندخت (مادر رودابه) و مذاكرات مفصّل، بر سر شرایط ازدواج توافق كردند و سام هدیهای [چشم روشنی ( هنگفت به سیندخت داد و دست او را گرفت و به پیمانِ مؤكد «پذیرفت مر دخت او زال را». پس كابل را آذین بستند و بویهای خوش و گل و سبزه همه جا را پُر كرد. ایوانِ كاخ را با بساطی مروارید نشان و تختی زرین و گوهرنشان آراستند و رودابه را با هزار آرایش در كاخ نشاندند و به پیشواز داماد رفتند و زال با تاج گوهرنشان سواره بر اسبی اندوده با مشك و می و زعفران در رسید ( رجوع کنید به ج 1، ص 232، بیت 1432). سیندخت با سیصد كنیز، هریك جامی پر از مشك و گوهر بهدست، بیرون آمد و پدر داماد را پیشواز كرد و آن مشك و گوهر را نثار كردند چنانكه هركس كه به آن جشن آمده بود، از مال و خواسته بینیاز شد ( رجوع کنید به ج 1، ص 232، بیت 1436). سام از سیندخت پرسید «تا كی رودابه را پنهان میداری؟» و مادر پاسخ داد: «اول هدیه» معمول ) برای رونما ] باید بپردازی! پس هدیه داده شد و همه به كاخ رودابه آمدند (ج 1، ص 233، بیت 1443ـ1446؛ همچنین رجوع کنید به عروسی كیكاووس با سودابه، ج 2، ص 133، بیت 110ـ121؛ اسكندر با روشنك، ج 7، ص10ـ12، بیت 70ـ102؛ بهرام گور با دختران دهقان، ج 7، ص 344ـ346، بیت 691ـ716؛ خسروپرویز با مریم، ج 9، ص 98ـ99، بیت 1502ـ1519؛ جمشید با شاهدخت زابلی، اسدی طوسی، ص 36ـ37؛ نریمان با شاهدخت بلخ، همان، ص430ـ431؛ بهمن با كتایون دختر شاه صور، ایرانشاهبن ابیالخیر، ص 55 60).
2. جشن تولد. ایرانیان در زمره اقوامی بودند كه از دوران كهن زادروز خود را جشن میگرفتهاند. هرودوت (كتاب 1، بند 133) این گواهی مستند را برای دوره هخامنشی آورده است. به نوشته او، پارسیان [ = ایرانیان ] روز تولدشان را مفصّلتر از هر روز دیگر سال جشن میگرفتند و در آن روز میز را رنگینتر از معمول میچیدند و با شیرینی و میوه بزمشان را طولانی میكردند. پادشاهان زادروز خود را مفصّل جشن میگرفتند و به مهمانان هدیه میدادند (همان، كتاب 9، بند 110). زادروز پسر بزرگ پادشاه نیز در تمام كشور جشن گرفته میشد (افلاطون، آلكیبیادس، یكم، 121، فقره C ). آنتیوخوس كماژنی پادشاه سلوكی (سده یكم قبل از میلاد)، كه نژاد خود را به هخامنشیان میرسانید و آرامگاه باشكوهی برای خود در نیمرود داغ ساخت، برای زاد روز و تاجگذاری خود جشنهای سالانه مقرر كرده و برای هزینههای این جشنها اوقافی نهاده بود ( رجوع کنید به والدمان ، ص 203ـ207). در شاهنامه هم تولد پهلوانان و شاهزادگان نامور با جشن همراه بوده است. مثلاً در باره زاده شدن رستم از رودابه در شاهنامه آمده كه جشنی از زاولستان تا كابلستان گرفتند (فردوسی، ج 2، ص240، ابیات 1526 1536؛ نیز رجوع کنید به ص 159، بیت 2432: «شب سور» كیخسرو). همانطور كه گفته شد، تولد زردشت را هم در پانزدهم دی جشن میگرفتهاند.
3. جشن تاجگذاری. در ایران باستان تختنشینی و تاجگذاری فرمانروایان با تشریفات مفصّل همراه بود. نخست «آتش شاهی» تازهای مینشاندند و اغلب نامی تازه بر شخص تاجور میگذاشتند. در دوره هخامنشی پادشاه جدید به معبد آناهیتا در پاسارگاد میرفت تا آیین تاجگذاری را به سرپرستی مغان به جای آورد. پادشاه ردای خود را میكند و لباسی را كه كورش بزرگ پیش از رسیدن به پادشاهی میپوشید، در بر میكرد و معجونی از انجیر خشك و بادام میخورد و قدری برگ سقز میجوید و نوشیدنیای از شیر ترش [ = دوغ ] مینوشید و با آیین خاص تاج بر سر میگذاشت (پلوتارك، اردشیر ، بند 3). پادشاهان اشكانی را مجلسی از مهان و انجمنی از مغان بر میگزید (استرابون ، ج 5، كتاب 11، بند 9، فقره 3، ص 277) و یكی از اعضای خاندان سورِن (خانوادهای اشكانیتبار) وظیفه داشت تاج را بر سر شاه بگذارد (پلوتارك، كراسوس ، بند 21). در دوره ساسانی، شاهان جانشین خود را بر میگزیدند و تاج را خود بر سر میگذاردند اما از زمان بهرام گور (حك : 420ـ439 م)، كه نفوذ موبدان زیاد شد، وظیفه تاجگذاری گاهی با موبد موبدان بود ( د. ایرانیكا ، ذیل "Coronation" ).
4. جشن شكرگزاری برای پیروزی. هنگامی كه كمبوجیه پسر كورش بزرگ به سلطنت رسید، بردیا برادر كوچكتر خود را كشت تا مبادا شریكی برای او پیدا شود و یكی از افراد قبیله مادی مغان را به نیابت بر جای خود گذاشت و به مصر رفت. این مغ مادی كه میدانست مردم از كشتن بردیا بیخبرند، برادر خود گوماتا را به جای بردیا به تخت نشاند و آن دو هفت ماه پادشاهی را غصب كردند، اما داریوش هخامنشی و شش تن از بزرگان پارسی همپیمان شدند و آنان را كشتند ( رجوع کنید به شهبازی، ص 45ـ 48). «مغ» بودن این غاصبان به معنای «موبد بودن» آنان نیست، چه اینجا «مغ» بودن بر وابستگی به قبیلهای مادی به همین نام (هرودوت، كتاب 1، بند 101) دلالت داشته و «مغان» در این قضیه، بزرگزادگان مادی از قبیله مغ بودند كه به كلی با مغان = موبدان، كه همواره در دربار هخامنشی محترم ماندند، فرق داشتند. پارسیان در دوره هخامنشی به یاد روز كشتن این غاصبان جشنی بزرگ برپا میكردند كه به یونانی آن را مگوفونیا («مغكشان») نامیدهاند و برخی به غلط آن را جشن روحانیكشی تفسیر كردهاند، درحالی كه این جشن، جشنی ملی بوده كه بهمناسبت بر انداختن دولتی غاصب و به شكرانه پیروزی بر «مغانِ» فرمانفرمایی جسته، برپا میشده است (رجوع کنید به همان، كتاب 3، بند 97؛ نیز رجوع کنید به ماركوارت، ج 2، ص 132 و بعد). آثار این جشن پس از هخامنشیان، در داستانهای مربوط به جشن مهرگان و غلبه فریدون بر ضحاك ادغام و ماندگار شده است (ماركوارت، ج 2، ص 135ـ136؛ نیز رجوع کنید به تقیزاده، ص 251) چنانكه حتی در خوارزم، «مهرگان» را «چیری روچ» (روز پیروزی) میخواندند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص 236؛ قس ماركوارت، ج 2، ص 136).
همچنین به گزارش هرودوت (كتاب 8، بند 99)، هنگامی كه خبر فتح آتن به ایران رسید، مردم از شادی غریو كشیدند و جشنِ پیروزی باشكوهی برپا كردند، تاجهایی از برگ مورْد بر راهها ریختند و بوی خوش سوزاندند.
مراسم شكرگزاری و جشن پیروزی به تفصیل و مكرر در شاهنامه كه انعكاس جامعه ساسانی و حتی قدیمتر را دارد ذكر شده است (مثلاً پیروزی فریدون، ج 1، ص 79ـ81 ، بیت 1ـ 48؛ كاووس پس از مازندران، ج 2، ص 124ـ126، بیت 880 918؛ كاووس پس از هاماوران، ج 2، ص 168، بیت 621؛ آمدن كیخسرو به ایران، ج 3، ص 24، بیت 265ـ274؛ پیروزی رستم بر اكوان دیو، ج 4، ص 313، بیت 177؛ پیروزی رستم و نجات بیژن، ج5، ص83 84 ، بیت 1275ـ1293؛ بازگشتن پیروزمندانه اسفندیار، ج 6، ص 213ـ214، بیت 824 826 و موارد دیگر). زیباتر از همه بازگشت پیروزمندانه رستم و گودرز نزد كیخسرو است (رجوع کنید به ج4، ص297ـ300، بیت 1368ـ 1415) كه بدینگونه آغاز میشود: «یكی شادمانی بُد اندر جهان/ خنیده میان كهان و مهان...؛ جهانی به آئین شد آراسته/ می و رود و رامشگران خواسته...» و چنین توصیف میگردد: «همی بود یك هفته با می به دست/ ازو شادمان تاج و تخت و نشست// سَخُنهای رستم به نای و به رود/ بگفتند بر پهلوانی سرود» و بدینسان پایان میگیرد كه كیخسرو به پاداش خدمات رستم، برای او خلعتی فاخر میفرستد مشتمل بر یاقوت و تاج و انگشتری و دینار و جامه بربری و پرستار (كنیز) با تاج و گوشواره و صد اسب و صد استر و طبقهای زرین پُر از مشك و عود و دو نعلین زرین و یك جفت گرز گوهرنشان.
بنا بر منابع مذكور، در جشنهای پیروزی در و دیوار و كوی و برزن را با پارچههای گرانبهای رنگین آذین میبستند و در راهها مورْد و گل میپاشیدند و همه جا را از بوی خوش پُر میكردند. شكرگزاران نخست سر و تن میشستند و به نیایشگاه میرفتند، در پیشگاه یزدان پاك شكر بهجای میآوردند، سپس غالباً یك هفته به بزم و شادخواری و شنیدن سرود و موسیقی میپرداختند، سپس برای قدرشناسی میان خدمتگزاران هدیههای فاخر پخش میكردند و خلعت میدادند و بر بینوایان بخشایشها میكردند.
یكی از جشنهای ملی ایران باستان در دوره اشكانی كه 450 سال تداوم یافت، یادبود پیروزی اشكانیان بر سلوكیان بود، یعنی روز پیروزی ارشك بر سلوكوس دوم، كه آن را «روز نجات» خود میدانستند و باشكوه فراوان جشن میگرفتند (ژوستن، چهلویكم، بند 4). البته با آغاز دوره ساسانی این جشن هم بر افتاد. در این دوره، مجالس پیروزی بر دشمن را بر صخرهها حك میكردند كه نمونههای اعلای آن پیروزی شاپور یكم بر امپراتوران رومی بر صخرههای نقش رستم و بیشاپور است.
5. جشنهای یهودی. از میان جشنهای اقوام غیرزردشتی در ایران باستان، جشنهای یهودی از همه قدیمترند. یهودیان كه از زمان كورش بزرگ در ایران اقامت گزیدند اعیادشان را معمولاً با آزادی برگزار میكردند و اگرچه به نظر میآید كه اعیادشان از روزگار باستان دست نخورده باقی مانده است، ولی به جز چند مورد، بقیه مراسم را در طی زمان و به تبعیت از خاخامهای متنفذ (اَحْبار)، وضع كردهاند( رجوع کنید به گردیزی، ص220). تحقیقات اخیر نشان داده است كه حتی تا زمان ساسانیان بیشتر اعیاد یهودی جنبه رسمی نداشته و فقط «توصیه» خاخامها به برگزاری مراسم سنّتی یا ابداعی آنها گاهی مؤثر میشده است (نویسنر، یكم، ص 274ـ275). تقویم یهودی همان تقویم قمری بابلی و حتی نام ماهها نیز مأخوذ از بابلی است؛ بنابراین، موقع جشنها در هر سالی فرق میكند و فقط شماره روزهای معینی از ماهها مبنای اعیاد میشود ( رجوع کنید به«تقویم»، بخش 8). اعیاد یهودی به تفصیل در نوشتههای ابوریحان بیرونی (1923، ص 275ـ287؛ همو، 1362 ش، ص 243ـ247؛ همو، 1373ـ 1375، ج 1، ص 180ـ227) و گردیزی (ص220ـ229) آمده است. متنی تلمودی ( رجوع کنید به تقیزاده، ص 324 و پانویس 4) صریحاً اعیاد مهم ایرانی، از جمله نوروز و مهرگان و تیرگان، را نفی و گرفتنشان را برای یهودیان محكوم كرده است. از میان اعیاد یهودی تنها یكی با تاریخ ایران رابطه مستقیم دارد و آن پوریم (به فارسی: بوری رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 246؛ گردیزی، ص 226ـ 227) است و به مگوفونیا یا «مُغكشان» شباهت داشته است. برحسب روایات یهودی (مذكور در كتاب اِسْتِرْ )، پادشاه ایران خشایارشا/ خشَیارشا (اَحَشْ وِرُش [ اخشویرش در التفهیم ، ص 246 و پانویس 7، كه در آنجا به فارسی «خسرو» گفته شده () بزمی بزرگ در كاخ برپا كرد و به ملكه خود وَشْتی فرمود زیبایی خود را به مهمانان بنماید. ملكه سرپیچی كرد و شاه خشمگین شد و او را از مقام خود بر كنار كرد و بر آن شد كه دختری دیگر به جای او بنشاند. در مملكت گشتند و سرانجام دختری یهودی به نام اِسْتِر ملكه شد كه عمویش موردخا (مِرْدُخای) از درباریان بود و زمانی پادشاه را از توطئهای خطرناك نجات داده بود. هامان، وزیر پادشاه، با موردخا دشمن بود و با قرعهزدن روز سیام آذار را معین كرد تا موردخا را با دَه پسر او و هر یهودی دیگری كه یافت بكشد. موردخا از استر كمك خواست و وی در بزمی شاه را چنان مجذوب كرد كه شاه اعلام كرد هر خواهشی داشته باشد بر آورده میكند. استر توطئه هامان را فاش كرد و پادشاه هامان را دار زد و موردخا را به جایش وزیر كرد و اجازه داد یهودیان، دشمنان خود، از جمله ده پسر هامان، را قتلعام كنند. از آن پس روز چهاردهم آذار به عنوان روز نجات یهود جشنی برپا میشود كه معمولاً پوریم (قرعه، فال) خوانده میشود ( رجوع کنید به مور، 1971). یهودیان سالروز این واقعه را تا مدتها جشن میگرفتند. ابوریحان بیرونی شرحی مفصّل (و در اساس، هماهنگ با روایت یهودی) آورده است و میگوید یهودیان در این روز تماثیل (صورتكها) درست میكردند به نام هامان و آن را میزدند و بعد میسوزاندند و بدان بسیار شادی میكردند و بدین جهت آن روز را «هامان سوز» میخواندند (1923، ص 280ـ281؛ همو، 1362 ش، ص 247 و پانویس 2؛ قس گردیزی، ص 227 كه میافزاید «این روز را هامانكوب نیز گویند»، كه مشخص میكند «هامانكوب» و «هامانسوز» صحیح است نه «هامانسور»). چون یهودیان در این روز كتابی ( مِغیلا ) میخواندند ) همان كتاب استر]، این عید را عید مَجَلَّه هم مینامیدند و مراسم آن را در روز پانزدهم آذار هم برگزار میكردند ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1923، ص280؛ همو،1362 ش، ص 246؛ گردیزی، همانجا). بنا بر عهد عتیق (استر، 9:18) بوری/ پوریم را در شوش (شوشان) در روز پانزدهم آذار جشن میگرفته و آن را «بوری شوشانی» میخواندهاند. در تلمود آمده است كه چون قومی از مصیبتی نجات یابند باید جشنی چون پوریم برگزار كنند و آن را «پوریم كوچك» خوانند و از آنجا كه جشن اصلی در ایران پا گرفت، میان یهودیان ایران محبوبیت خاص یافت و اگر پوریم با نوروز مقارن میشد، سور و شادمانی دو برابر بود. آنان كتاب استر را میخواندند و در همدان (سر قبر استر و موردخا) مفصّلتر از جایهای دیگر جشن میگرفتند ( رجوع کنید به د. ایرانیكا ، ذیل "Festivals. VII:Jewish" ).
6. جشنهای مانوی. از جشنهای دیگری كه پیش از اسلام در میان گروهی از ایرانیان رواج داشت اعیاد مانوی بود كه البته بر مبنای وجود هفته و تقدس یكشنبه برپا میشد ( رجوع کنید به همان، ذیل "Festivals.II:Manichean" ). مانویان میبایست یكشنبهها را روزه میگرفتند، به آهنگ موسیقی و موعظه قاریان كتب دینیشان گوش میكردند و سرود میخواندند ( كفالیا، یكم، ص192ـ193، دوم، ص 262؛ آلفاری ، ج 1، ص 26؛ د.ایرانیكا، همانجا). مانویان جشنهای فصلی را بر مبنای سال قمری میگرفتند و از این رو هر سال، هنگام آنها عوض میشد. تعدادی (از چهار تا هفت) از اعیاد شهدا را دو روزه میگرفتهاند و به پارثوی، یمگ (به معنی جُفتی)، و به سغدی، ییمكی ، میخواندهاند ( د. ایرانیكا ، همانجا و منابع آن) و طی هر یك از آنها دو روز و یك شب روزه میگرفتند و دعا و نماز میخواندند و اعتراف میكردند و قصههای پندآموز میگفتند (هنینگ، ص 46ـ47؛ د. ایرانیكا ، همانجا). دو روز اولِ ماهی كه در آن مانی را 26 روز زندانی كرده و در بیست و هفتمین روز بهدار زده بودند، را عید شهادت «مبلّغان سهگانه مانی» میگرفتند و روزهای بیست و هفتم و بیستوهشتم را «عید شهادت مانی». عیدهای دو روزه دیگر به «انسان نخستین» (كه خود را برای رهایی روشنایی از جهان تاریكی فدا كرده بود و مانویان او را اُهْرمَزد میخواندند)، مار سیسین (حواری مانی) و عیسی اختصاص داشت (پولوتسكی ، ص 81 83؛ د. ایرانیكا ، همانجا). اینكه برخی این اعیاد دوگانه را شبیه گاهانبارها و فروردینگان زردشتیان دانستهاند بیمعنی است چون سنن و اصول مانوی و اهداف آن با عقاید و آداب زردشتی به كلی ناهمگون است (كلیمكایت ، ص 183، پانویس 6؛ د. ایرانیكا ، همانجا). مهمترین عید مانوی عید بیمَه/ بما (= عرش) بود. مانویان میگفتند عیسی برمیگردد و بر عرش جلوس و دنیا را از آلودگیها پاك میكند و چون مانی را همان مسیح موعود میدانستند، بیمَهْ (عرش) را مظهر جشنی به همان نام گرفته بودند كه مراسمی شبیه مراسم اعیاد شهدا داشت (هنینگ، ص 45ـ 46؛ د. ایرانیكا ، همانجا؛ آلبری ، ص 1ـ47). قرائنی یافتهاند كه مانویان نوروز را هم میشناختهاند و در آن برای همدیگر رقعه شادباش میفرستادهاند ( د. ایرانیكا ، همانجا).
7. جشنهای ارمنی. ارمنیان از دیرباز در سرنوشت ایرانیان شریك بودهاند و از آغاز سده یكم میلادی خاندانی اشكانی بر ارمنستان فرمان میراند. بنابراین، زبان و آداب و رسوم ایرانی در ارمنستان به شدت رخنه كرد و بهویژه در جشنهای ارمنی نشانههای آشكاری به جای نهاد (د. ایرانیكا ، ذیل : Armenian" VIII "Festivals. ). در واقع، تا سده چهارم میلادی تاریخ ارمنستان چنان تحت تأثیر فرهنگ ایرانیان قدیم است كه مطالبی كه در مورد جشنهای ایران باستان گفتیم در مورد ارمنستان هم صدق میكند. حتی از سده چهارم هم كه مسیحیت به شدت با اعتقادات قدیم به مبارزه برخاست، مراسم و عقاید قدیمی در مورد نوروز (راسل ، ص 161، 217، 378، 403)، مهرگان (همان، ص 266ـ267)، تیرگان (همان، ص 292)، آذرگان = آذرجشن [ سده اصلی ؟ ] ( رجوع کنید به همان، ص 482، 502 503)، آیینهای فروهران ( رجوع کنید به همان، ص 334ـ336، 345ـ 348)، خرداد و امرداد ( رجوع کنید به همان، ص 375ـ390)، اسفندارمذ ( رجوع کنید به همان، ص 334ـ 348)، آب و آناهیتا (رجوع کنید به همان، ص 251ـ 253) و جز آن در مراسم مسیحی ادغام شد و باقی ماند. حتی تا نزدیك به زمان ما در مناطق كوهستانی ارمنستان مردمی كه به «فرزندان خورشید» مشهور شدند، آداب و مراسم زردشتی را نگهداشتند ( رجوع کنید به همان، ص 515 539).
منابع: (1) علاوه بر كتاب مقدّس. عهد عتیق؛ (2) ابوریحان بیرونی، الا´ثارالباقیة عن القرونالخالیة، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ 1923؛ (3) همو، كتابالتفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ (4) همو، كتاب القانونالمسعودی ، حیدرآباد دكن 1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ (5) علیبن احمد اسدی طوسی، گرشاسبنامه ، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1354 ش؛ (6) محمدعلی امام شوشتری، «نوروز در ادبیات عرب»، در نخستین جلسات سخنرانی و بحث در باره جشن نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر ، تهران 1356 ش؛ (7) اوستا. خرده اوستا ، چاپ ابراهیم پورداود، بمبئی [? 1310 ش (؛ (8) همو، یسنا ، گزارش پورداود، بمبئی )? 1312 (؛ (9) ایرانشاهبن ابیالخیر، بهمننامه، چاپ رحیم عفیفی، تهران 1370 ش؛ (10) محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ (11) حسن تقیزاده، گاهشماری در ایران قدیم ، تهران 1316 ش؛ (12) محمدبن ابیطالب دمشقی، كتاب نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، بیروت 1408/1988؛ (13) دهخدا؛ (14) محمود روحالامینی، آیینها و جشنهای كهن در ایران امروز ، تهران 1378 ش؛ (15) علیرضا شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ ، شیراز 1350 ش؛ (16) شهمردانبن ابیالخیر، روضة المنجمین، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382 ش؛ (17) فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین ، ج 1، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1314 ش؛ (18) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی ، چاپ برتلس و دیگران، مسكو 1963ـ1971؛ (19) زكریابن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، بیروت: دارالشرقالعربی، ) بیتا. (؛ (20) عبدالحیبن ضحاك گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347 ش؛ (21) ماه فروردین روز خرداد ) ترجمه متنی به زبان پهلوی]، در جواد برومند سعید، نوروز جمشید: پژوهشی نوین از پیدایی نوروز ، تهران 1377 ش؛ (22) مسعودی، مروج (پاریس)؛ (23) محمد معین، مجموعه مقالات ، به كوشش مهدخت معین، مقاله 13: «روز شماری در ایران باستان و آثار آن در ادبیات پارسی»، تهران 1364ـ1367 ش؛ (24) احمدبن محمد میدانی، السّامی فیالاسامی ، عكس نسخه مكتوب به سال 601 هجری قمری محفوظ در كتابخانه ابراهیم پاشا (تركیه)، تهران 1345 ش؛ (25) ناصر خسرو، دیوان، چاپ جعفر شعار و كامل احمدنژاد، تهران 1378 ش؛ (26) كورش نیكنام، از نوروز تا نوروز: آیینها و مراسم سنتی زرتشتیان ، تهران 1379 ش؛
(27) Prosper Alfaric, Les ecritures manicheennes , Paris 1918- 1919; (28) Charles Robert Cecil Allberry, A Manichaean Psalm-book: Manichaean manuscripts in the Chester Beatty collection II , Stuttgart 1938; (29) Arrian, Anabasis of Alexander , tr. E. I. Robson, Cambridge, Mass. 1966; (30) Athenaeus, The Deipnosophists , tr. Charles Burton Gulick, Cambridge, Mass. 1927-1941; (31) Harold Walter Bailey, Dictionary of Khotan Saka , Cambridge 1979; (32) Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch , Strasbourg 1904; (33) Mary Boyce, "Iranian festivals", in The Cambridge history of Iran , vol 3, pt.2, ed. Ehsan Yarshater, Cambridge 1983; (34) Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Copenhagen 1944; (35) idem, Les types du premier homme et du premier roi dans l'histoire legendaire des Iraniens , vol.1, Stockholm 1917, vol.2, Leiden 1934; (36) Quintus Curtius Rufus, History of Alexander , ed. and tr. C. Rolfe, Cambridge, Mass. 1946; (37) Diodorus Siculus , Library of history , vol. VIII: books XVI, 66-XVII, ed. and tr. C. Bradford Welles, Cambridge, Mass. 1963; (38) Wilhelm Eilers, Der alte Name des persischen Neujahrsfestes , Wiesbaden 1953; (39) EIr . s.vv. "Coronation" (by A. Shapur Shahbazi), "Festivals. I:Zoroastrian" (by Mary Boyce), "ibid. II: Manichean" (by Werner Sundermann), "ibid. VII: Jewish" (by Amnon Netzer), "ibid. VIII: Armenian" (by A. Arkun); (40) Encyclopaedia of religion and ethics , ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.vv. "Feasting" (by J. A. Mac Culloch), "Festivals and fasts (Iranian)" (by Louis H. Gray), "Marriage (Iranian). I: Zoroastrian" (by Jivanji Jamshedji Modi); (41) Ludwig Wilhelm Geiger, ostranische Kultur im Altertums , Erlangen 1888; (42) Richard Treadwell Hallock, "The evidence of the Persepolis tablets", in The Cambridge history of Iran , vol. 2, ed. Ilya Gershevitch, Cambridge 1985; (43) Willy Hartner, "Old Iranian calendars", in ibid; (44) Walter Bruno Hermann Henning, Ein manichaischen Bet-und Beichtbuch , Berlin 1937; (45) Herodian, Roman history , ed. and tr. C. R. Whittaker, Cambridge, Mass. 1969-1971; (46) Herodotus, Histories , tr. G. Rawlinson, London1875; (47) Ferdinand Justi, "Die altpersische Monate", ZDMG , 51 (1897); (48) Justinus, Justin's history of the world, extracted from Trogus Pompeius, tr. John Selby Watson, London 1853; (49) Roland Grubb Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon , New Haven 1953; (50) Kephalia , ed K. Schmidt and H. Ibscher, Stuttgart 1940; (51) H.- J. Klimkeit, Hymnen und Gebete der religion des Lichte: Iranische und turkische liturgische Texte der Manichaer Zentralasiens , Opladen 1989; (52) Anna Krasnowolska, "Some heroes of Iranian calendar mythology", in Proceedings of the Second Conference of Iranian Studies held in Babmberg, 30th September to 4th October 1991 , Rome 1995; (53) Joseph Marquart, Untersuchungen zur Geschichte von Eran , vol.2, Leipzig 1905; (54) C. A. Moore, Esther: introduction, translation and notes , Garden City, N. Y. 1971; (55) Jacob Neusner, A history of the Jews in Babylonia , Leiden 1968-1976; (56) Martin Persson Nilsson, Primitive-time reckoning , Lund, Sweden 1920; (57) Henrik Samuel Nyberg , Texte zum mazdayasnischen Kalender , Uppsala 1934; (58) Pahlavi Vendidad ( Zand-i Jvit-Dev-Dat ), transliteration and translation in English by Behramgore T. Anklesaria, ed. Dinshah D. Kapadia, Bombay 1949; (59) Plato, Alcibiades in The works , vol. 12, ed and tr. W.R.M. Lamb, Cambridge, Mass. 1927; (60) Plutarch, Parallel Lives , ed. and tr. B. Perrin, vol.3, Cambridge, Mass. 1916, vol 11, Cambridge, Mass. 1926; (61) Hans Jacob Polotsky, Manichaischer Homilien , Stuttgart 1934; (62) Adolf Rapp, "Die Religion und Sitte der Perser und دbrigen Iranier nach den griechischen und romischen Quellen, II", ZDMG , 20 (1986) ; (63) R. Roth, "Der Kalender des Avesta und die Sogenannten Gahanbar", ZDMG , 34 (1880); (64) James R. Russell, Zoroastrianism in Armenia , ed. Richard N.Frye, Cambridge, Mass. 1987; (65) O. Schrader and A.Nehring, Reallexikon der indogermanischen Altertumskunde, vol.2, Berlin 1929; (66) Strabo, The geography of Strabo , with an English translation by Horace Leonard Jones, vol. 5, London 1961; (67) Helmut Waldmann, Der kommagenische Mazdaismus , Tubingen 1991; (68) Fritz Wolff, Glossar zu Ferdosis Schahname , Berlin 1935; (69) W. Wundt, Ethics , vol.1, London 1897.