responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4927

 

جُنبَلاط‌ (جانبـُلاط‌/ جُمبلاط‌) ، خاندان‌ ، عنوان‌ مهم‌ترین‌ خاندان‌ دروزی‌مذهب‌ لبنانی‌. تبار خاندان‌ جنبلاط‌ به‌ جان‌ پولاد، پسر قاسم‌الكردی‌ می‌رسد. قاسم‌الكردی‌ از كردهای‌ ایوبی‌ بود كه‌ در منطقه حلب‌ واقع‌ در شمال‌ سوریه‌ حكمرانی‌ می‌كرد (شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 157؛ ثریا، ذیل‌ «جانپولادبك‌»)؛ اما، باشا (ج‌ 1، ص‌ 319) بر آن‌ است‌ كه‌ خاندان‌ جنبلاط‌ كردتبار نبودند، بلكه‌ پیشینه آنان‌ به‌ خاندان‌ عباسی‌ می‌رسد، ولی‌ این‌ قول‌، معتبر به‌ نظر نمی‌رسد(رجوع کنید به د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ "Djanbulat" ؛ شدیاق‌، همانجا).

نخستین‌ فرد مشهور از این‌ خاندان‌، مَنْتاشاه‌ بود كه‌ سلطان‌ عثمان‌ اول‌ (حك : 699ـ726) او را، به‌ سبب‌ شایستگی‌اش‌، حاكم‌ منطقه حلب‌ كرد. با مرگ‌ منتاشاه‌، فرزندش‌ عرب‌شاه‌ جانشین‌ او شد. عرب‌شاه‌ مدتی‌ بعد به‌ نفع‌ فرزندش‌، جمال‌الدین‌، از حكومت‌ كناره‌ گرفت‌. پس‌ از جمال‌الدین‌، فرزندش‌، احمد، حاكم‌ این‌ منطقه‌ شد (باشا، ج‌ 1، ص‌ 321).

این‌ دوران‌ مصادف‌ با ضعف‌ و نابودی‌ ایوبیان‌ بود و در برابر، قدرت‌ ممالیك‌ در مصر و بخشهایی‌ از منطقه شامات‌ فزونی‌ گرفت‌؛ ازاین‌رو، احمد به‌ ممالیك‌ روی‌ آورد و آنها وی‌ را مأمور كردند كه‌ قدرت‌ ایوبیان‌ را در شمال‌ سوریه‌ از بین‌ ببرد. پس‌ از مرگ‌ احمد، پسر بزرگش‌، حبیب‌، جانشین‌ او شد، اما حبیب‌ سیاست‌ پدر را در پیش‌ نگرفت‌ و همین‌ امر سبب‌ شد كه‌ ممالیك‌ از وی‌ بیمناك‌ شوند و به‌ دست‌ عوامل‌ خود، او را در حلب‌ به‌ قتل‌ برسانند (همانجا). قاسم‌، برادر حبیب‌، نیز از گزند ممالیك‌ در امان‌ نماند. ممالیك‌ با گسیل‌ داشتن‌ سپاهی‌ به‌ فرماندهی‌ عزالدین‌ كردی‌، قاسم‌ را شكست‌ دادند و او را از حلب‌ راندند. قاسم‌ به‌ كوهستان‌ پناه‌ برد و شماری‌ از دروزیان‌ * گرد او آمدند و از وی‌ پشتیبانی‌ كردند. در نبردی‌ دیگر میان‌ سپاهیان‌ قاسم‌ و سپاهی‌ به‌ فرماندهی‌ عزالدین‌ كردی‌، قاسم‌ بر او پیروز شد و به‌ حلب‌ بازگشت‌ (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 388). این‌ پیروزی‌ زمینه‌ساز هم‌پیمانی‌ سلطان‌ سلیم‌ اول‌ (حك : 918ـ926) و قاسم‌، برای‌ رویارویی‌ با گسترش‌ نفوذ ممالیك‌ در منطقه شامات‌، گردید.

وقتی‌ سلطان‌ سلیم‌ در 24 شعبان‌ 922 به‌ سرزمین‌ شام‌ وارد شد، فخرالدین‌ مَعْنی‌ اول‌، حاكم‌ دروزی‌ منطقه جبل‌لبنان‌، برای‌ دیدار با او به‌ حلب‌ رفت‌ كه‌ به‌ آشنایی‌ فخرالدین‌ با قاسم‌ جنبلاط‌ انجامید. در این‌ میان‌ عزالدین‌ كردی‌ ــ كه‌ به‌ دلیل‌ شكست‌ از قاسم‌، كینه او را در دل‌ داشت‌ با همدستی‌ قراجه‌پاشا، حكمران‌ حلب‌، از قاسم‌ نزد سلطان‌ سلیم‌ بدگویی‌ كرد و این‌ باور را در ذهن‌ او به‌ وجود آورد كه‌ درصورت‌ بازگشت‌ قاسم‌ به‌ حكومتِ حلب‌، مشكلات‌ فراوانی‌ در این‌ منطقه‌ بروز خواهد كرد. سلطان‌ سلیم‌، تحت‌ تأثیر بدگوییها، فرمان‌ كشتن‌ قاسم‌ را داد و او در ارزروم‌ كشته‌ شد (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 389؛ هشی‌، ص‌ 1ـ16). در دوره سلطنت‌ سلطان‌ سلیم‌ بود كه‌ پسر قاسم‌، جان‌پولاد، به‌ مقام‌ بیگی كلیس‌/ كلس‌ منصوب‌ شد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌ 3، بخش‌ 1، ص‌ 104). وی‌ نه‌ تنها كلیس‌ بلكه‌ تمامی‌ ولایت‌ حلب‌ را از وجود راهزنان‌ و یاغیان‌ پاك‌ كرد و به‌ همین‌ مناسبت‌ نفوذ و اعتبارش‌ در دربار عثمانی‌ افزایش‌ یافت‌، چنان‌كه‌ در عملیات‌ فتح‌ قبرس‌ در 976/1568 شركت‌ كرد (ثریا، همانجا). پس‌ از درگذشت‌ وی‌ (980/1572) امارت‌ كلیس‌ به‌ پسرش‌، حسین‌پاشا، واگذار شد. او نیز مانند پدرش‌ به‌ مقابله‌ با شورشیان‌ منطقه‌ برخاست‌ و نَصوح‌پاشا * ، والی‌ حلب‌ و بعدها وزیر و صدراعظم‌ عثمانی‌، را كه‌ به‌ محاصره شورشیان‌ دمشق‌ در آمده‌ بود، نجات‌ داد و از آن‌ پس‌ به‌ توسعه قلمرو خود پرداخت‌ (سامی‌، ذیل‌ «نصوح‌پاشا»). مدتی‌ بعد چغاله‌زاده‌ یوسف‌ سنان‌پاشا * (متوفی‌ 1014) كه‌ در 1012 فرمانده‌ سپاه‌ اعزامی‌ به‌ ایران‌ شده‌ بود، نصوح‌پاشا را از بیگلربیگی‌ ولایت‌ حلب‌ بركنار و حسین‌پاشا را به‌ جای‌ وی‌ منصوب‌ كرد (اوزون‌ چارشیلی‌، همانجا؛ نعیما، ج‌ 2، ص‌ 6).

حسین‌پاشا كه‌ به‌ چغاله‌زاده‌ یوسف‌ سنان‌ پاشا قول‌ داده‌ بود با سپاه‌ خود به‌ اردوی‌ اعزامی‌ به‌ ایران‌ بپیوندد، چندان‌ تعلل‌ كرد كه‌ وقتی‌ به‌ طسوج‌ (میان‌ شبستر و سلماس‌) رسید، سپاه‌ عثمانی‌ شكست‌ خورده‌ بود، لذا به‌ حوالی‌ وان‌ عقب‌ نشست‌. در آنجا به‌ دستور سنان‌پاشا وی‌ را به‌ سزای‌ این‌ تعلل‌ اعدام‌ كردند. نیروهای‌ تحت‌ فرمان‌ حسین‌پاشا پس‌ از كشته‌ شدن‌ اودر 1014/1605 به‌حلب‌ بازگشتند و علی‌پاشا، تحصیلدار (متسلّم‌) حلب‌ را، كه‌ برادرزاده حسین‌پاشا بود (نعیما، ج‌ 2، ص‌ 6ـ7)، به‌ ریاست‌ خود برگزیدند. علی‌پاشا، كه‌ نزد مورخان‌ به‌ جان‌پولاداوغلی‌ معروف‌ است‌، در 1015 سر به‌ شورش‌ برداشت‌ و پس‌ از تصرف‌ حلب‌، بر وسعت‌ قلمرو خود افزود (پچوی‌، ج‌ 2، ص‌410ـ411؛ اسكندرمنشی‌، ج‌ 2، ص‌ 702ـ 703، 706).

دولت‌ عثمانی‌ كه‌ در آن‌ ایام‌ گرفتار مشكلات‌ داخلی‌ و خارجی‌ بود، برای‌ آرام‌ كردن‌ وی‌، فرمان‌ حكومت‌ ایالت‌ حلب‌ را به‌ نام‌ او صادر كرد، اما این‌ تدبیر مؤثر واقع‌ نشد و او امارت‌ مستقلی‌ از جما تا اَدَنه‌ تشكیل‌ داد و فرمان‌ داد به‌ نامش‌ خطبه‌ بخوانند و سكه‌ بزنند. وی‌ همچنین‌ سپاهی‌ بزرگ‌ و منظم‌ ایجاد كرد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌ 3، بخش‌ 1، ص‌ 105). سرانجام‌ مرادپاشا *(قویوجی‌)، پس‌ از درگیریهای‌ خونین‌، او را سركوب‌ كرد. او كه‌ از این‌ جنگها جان‌ به‌ در برده‌ بود، با انگیختن‌ واسطه‌هایی‌، از دربار عثمانی‌ عذرخواهی‌ نمود و پس‌ از آنكه‌ بخشوده‌ شد، به‌ حكومت‌ طِمِشوار (تیمشوارا در رومانی‌ كنونی‌) منصوب‌ گردید؛ اما در 1018، پس‌ از درگیرشدن‌ با ینی‌چریها، به‌ بلگراد گریخت‌ و پس‌ از دستگیری‌ او را گردن‌ زدند (نعیما، ج‌ 2، ص‌ 18، 21ـ25؛ پچوی‌، ج‌ 2، ص‌ 438ـ439).

وقتی‌ نیروهای‌ شورشی‌ علی‌پاشا از سپاه‌ عثمانی‌ شكست‌ خوردند، بیشترشان‌، به‌ سبب‌ مناسبات‌ دوستانه‌ای‌ كه‌ با خاندان‌ مَعْن‌ داشتند، به‌ منطقه شوف‌ در لبنان‌ پناه‌ بردند كه‌ دروزی‌نشین‌ و تحت‌ فرمانروایی‌ فخرالدین‌ مَعنی‌ دوم‌ (حك : 994ـ1042) بود (شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 162؛ ابوعزالدین‌، ص‌ 180ـ181؛ بعینی‌، ص‌ 36). شماری‌ دیگر از آنان‌ به‌ مرور به‌ روسیه‌ رفتند و مسیحی‌ شدند. برخی‌ دیگر، كه‌ در آسیای‌ صغیر سكنا گزیدند، همچنان‌ سنّی‌مذهب‌ باقی‌ ماندند و گروهی‌ دیگر كه‌ در سوریه‌ باقی‌ ماندند، به‌ مذهب‌ اسماعیلی‌ پیوستند (باشا، ج‌ 1، ص‌320ـ321). از جمله‌ كسانی‌ كه‌ به‌ منطقه شوف‌ در لبنان‌ پناه‌ برد جنبلاط‌بن‌ سعیدبن‌ مصطفی‌بن‌ حسین‌بن‌ جنبلاط‌ بود كه‌ می‌توان‌ وی‌ را مؤسس‌ خاندان‌ جنبلاط‌ در لبنان‌ دانست‌.

در باره سال‌ ورود جنبلاط‌ به‌ منطقه جبل‌لبنان‌ * اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی‌ سال‌ 1021/1612 را زمان‌ مهاجرت‌ این‌ خاندان‌ دانسته‌اند، زیرا در این‌ سال‌ فخرالدین‌ معنی‌ (حاكم‌ این‌ منطقه‌) جنبلاط‌بن‌ سعید را مأمور گشودن‌ قلعه اَرنون‌ كرد. برخی‌ نیز نوشته‌اند كه‌ جنبلاط‌بن‌ سعید با پسرش‌ رَباح‌ در 1039/1630 وارد بیروت‌ شد و امیر فخرالدین‌، هم‌ پیمان‌ علی‌پاشا (والی‌ عَكّا)، از او به‌ خوبی‌ استقبال‌ كرد. بزرگان‌ جبل‌ به‌ دیدن‌ او آمدند و از وی‌ دعوت‌ كردند كه‌ به‌ شوف‌ برود و در روستای‌ مختاره‌ ساكن‌ شود (رجوع کنید به همان‌، ج‌ 1، ص‌ 322ـ323؛ شدیاق‌، همانجا). خاندان‌ جنبلاط‌ در همین‌ سال‌ كاخ‌ بزرگی‌ در مختاره‌ ساختند و به‌ زودی‌ نزد مردم‌ شوف‌ محترم‌ و مشهور شدند (شدیاق‌، همانجا).

با مرگ‌ جنبلاط‌بن‌ سعید (1050/1640)، نخست‌ فرزندش‌ رباح‌ و سپس‌ نوه‌اش‌ علی‌بن‌ رباح‌ جانشین‌ او شدند و در همین‌ دوران‌، رهبری‌ خاندان‌ جنبلاط‌ در لبنان‌ آغاز شد، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ از اوایل‌ سده یازدهم‌/ هفدهم‌ این‌ خاندان‌ در رویدادهای‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ لبنان‌ نقش‌ مؤثری‌ ایفا كردند. با این‌ همه‌، امیران‌ خاندان‌ شهابی‌ (شهابیان‌ * )، از بیم‌ گسترش‌ قدرت‌ و نفوذ خاندان‌ جنبلاط‌، همواره‌ می‌كوشیدند داراییهای‌ این‌ خاندان‌ را تصرف‌ كنند و از نفوذ آنان‌ بكاهند. امیرحیدر شهابی‌ از این‌ بیمناك‌ بود كه‌ با قدرت‌ گرفتن‌ خاندان‌ جنبلاط‌ نه‌ تنها دو خاندان‌ رقیب‌، یعنی‌ تَنوخی‌ و ارسلان‌، زیر نفوذ این‌ خاندان‌ روند، بلكه‌ با تكیه‌ بر تبارشان‌ ــ كه‌ بنا به‌ ادعایشان‌، به‌ عباسیان‌ می‌رسد درصدد به‌ دست‌ گرفتن‌ قدرت‌ و براندازی‌ حكومت‌ وی‌ برآیند (ضاهر، ص‌ 87؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 323).

چندتن‌ از مشاهیر خاندان‌ جنبلاط‌، كه‌ در سه‌ سده اخیر نقش‌ مهمی‌ در تاریخ‌ سیاسی‌ لبنان‌ داشته‌اند، عبارت‌اند از:

1) علی‌بن‌ رباح‌بن‌ جنبلاط‌ (1101ـ1192/ ح 1690ـ 1778). وی‌ در 1123/1712 با دختر قَبَلان‌ قاضی‌ تَنوخی‌، رئیس‌ منطقه شوف‌، ازدواج‌ كرد. قبلان‌ در 1127/1715 درگذشت‌ و چون ‌فرزند پسر نداشت‌، بنا به ‌تقاضای ‌بزرگان ‌شوف ‌و موافقت ‌حاكم ‌وقت‌ (امیرحیدرشهابی‌)،دارایی‌قبلان‌به‌دامادش‌، شیخ‌علی‌ جنبلاط‌، امیر منتخب‌ مردم‌، واگذار شد (باشا،ج‌1، ص‌ 380ـ381؛ شدیاق‌، همانجا؛ ابوعزالدین‌، ص‌ 312).

شیخ‌علی‌ جنبلاط‌، به‌سبب‌ ویژگیهای‌ فردی‌اش‌ و نیز اهمیتی‌ كه‌ منطقه زیرفرمانش‌ داشت‌، مهم‌ترین‌ فرمانروای‌ منطقه جبل‌ لبنان‌ در سده دوازدهم‌/ هجدهم‌ بود.املاك‌ او از ساحل‌ مدیترانه‌ در منطقه صیدا تا دشت‌ بِقاع‌ گسترده‌ بود. وی‌ از عُقّال‌ (رجال‌ مذهبی‌) دروزی‌ نیز به‌ شمار می‌آمد و با تسامحی‌ كه‌ در پیش‌ گرفت‌، توانست‌ به‌ اختلافهای‌ قومی‌ و مذهبی‌ در لبنان‌ پایان‌ دهد (باشا، ج‌ 1، ص‌ 385؛ ابوعزالدین‌، ص‌ 209).

در 1127/1715، والی‌ عكّا به‌ ولایت‌ دمشق‌ رسید و به‌ پاس‌ قرض‌ بی‌ضَمانی‌ كه‌ پیشتر علی‌ جنبلاط‌ به‌ وی‌ داده‌ بود، او نیز، بنا به‌ تقاضای‌ علی‌، روستاهایی‌ را در بقاع‌ به‌ اقطاع‌ او واگذار كرد (ابوصالح‌، ص‌ 33؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 382). علی‌ جنبلاط‌، به‌ دلیل‌ حسن‌ سلوك‌، مورد توجه‌ مردم‌ بود. وی‌ در 9 شوال‌ 1192/ 30 اكتبر 1778 در روستای‌ بعذران‌ درگذشت‌ و پسرش‌ قاسم‌ در بعذران‌ و پسر دیگرش‌، نَجْم‌، در مختاره‌ به‌ جای‌ او به‌ قدرت‌ رسیدند (شدیاق‌، ص‌ 163ـ164؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 385). از 1205 تا 1215/ دهه 1790 و اولین‌ ربع‌ از سده نوزدهم‌، دوران‌ تسلط‌ بشیر شهاب‌ ثانی‌ * و شیخ‌بشیر جنبلاط‌ بود (ابوعزالدین‌، ص‌ 211).

2) بشیربن‌قاسم‌بن‌ علی‌بن‌ رباح‌ (1189ـ1240/ 1775ـ 1825). وی‌ در 1206 در جنگ‌ اقلیم‌ الخَرّوب‌، به‌ همراه‌ سپاه‌ پدرش‌، برای‌ یاری‌ به‌ امیربشیر شهاب‌ ثانی‌ و مقابله‌ با احمد جزّارپاشا *، والی‌ صیدا، شركت‌ كرد كه‌ به‌ پیروزی‌ سپاه‌ امیر بشیر انجامید؛ اما، گرفتن‌ مالیات‌ سنگین‌ از سوی‌ امیربشیر، سبب‌ شد تا مردم‌ برضد او شورش‌ كنند و بشیر جنبلاط‌ نیز، با استفاده‌ از فرصت‌ و با تحریك‌ عشایر دروزی‌، سپاهیان‌ امیربشیر را در 27 ربیع‌الآخر 1207/ 12 دسامبر 1792 شكست‌ داد و آنان‌ را تا شهر صیدا عقب‌ راند. در نبرد دیگری‌ كه‌ احمد جزّارپاشا، در منطقه شحیم‌ داشت‌، سپاه‌ بشیر جنبلاط‌ توانست‌ در 10 جمادی‌الاولی‌ 1207/24دسامبر1792اوراشكست‌ دهد(باشا، ج‌1،ص‌ 325ـ326؛ بطرس‌ بستانی‌، ذیل‌ «جانبلاط‌»؛ شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 165).

سیاستهای‌ جزّارپاشا باعث‌ شد كه‌ در لبنان‌ بی‌ثباتی‌ و هرج‌ و مرج‌ و زمینه فساد مالی‌ به‌ وجود آید، به‌گونه‌ای‌ كه‌ هر خاندانی‌ كه‌ پول‌ بیشتری‌ به‌ جزّار می‌داد، فرمان‌ حكمرانی‌ را در منطقه خود به‌ دست‌ می‌آورد. هنگامی‌ كه‌ بشیر جنبلاط‌ و برادرش‌، حسن‌، برای‌ رویارویی‌ با احمد جزّارپاشا، در 1208/1793 به‌ منطقه المزاریب‌ رفتند، با امیر بشیر شهاب‌ و برادر وی‌ ملاقات‌، و در باره این‌ موضوع‌ توافق‌ كردند كه‌ از حكومت‌ امیربشیر شهاب‌ جانبداری‌ كنند؛ از این‌رو، با رفتن‌ به‌ شهرك‌ مختاره‌ سپاه‌ دو تن‌ از امیران‌ خاندان‌ شهابی‌ به‌ نامهای‌ حیدر و قعدان‌ را، كه‌ برای‌ براندازی‌ امیربشیر هم‌پیمان‌ شده‌ بودند، در منطقه مَرْج‌ بِعَقْلین‌ شكست‌ دادند (باشا، ج‌ 1، ص‌ 326؛ شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 165ـ166).

امیربشیر شهاب‌ را بارها حكام‌ عثمانی‌ بركنار كردند و به‌ زندان‌ انداختند؛ با این‌ همه‌، بشیر جنبلاط‌ با پول‌ و قدرت‌ و نفوذی‌ كه‌ داشت‌ همواره‌ در كنار او بود و از همین‌رو، بارها دارایی‌ خاندان‌ جنبلاط‌ مصادره‌ شد. امیربشیر، كه‌ به‌ خوبی‌ از خدمات‌ سیاسی‌ و مالی‌ جنبلاط‌ آگاه‌ بود و خود را مدیون‌ حمایتهای‌اومی‌دید، بدون‌ مشورت‌ او هیچ‌ تصمیمی‌ نمی‌گرفت‌ و قدرت‌ علناً در دست‌ بشیر جنبلاط‌ بود (باشا، ج‌ 1، ص‌ 327). امیربشیر از ادامه این‌ وضع‌ و فزونی‌ گرفتن‌ قدرت‌ و نفوذ بشیر جنبلاط‌ ناخرسند بود، اما چون‌ ثروت‌ و نفوذ بشیر را نداشت‌ نمی‌توانست‌ اوضاع‌ را تغییر دهد. خدمات‌ بشیر جنبلاط‌ به‌ امیربشیر تا آنجا بود كه‌ سرنوشت‌ سیاسی‌ دو خاندان‌ جنبلاط‌ و شهابی‌ به‌ هم‌ گره‌ خورد (همانجا). بشیر جنبلاط‌، افزون‌ بر اشتغال‌ به‌ امور سیاسی‌، توجه‌ ویژه‌ای‌ به‌ مناطق‌ اقطاعی‌ زیر نفوذ خود داشت‌ و در هنگام‌ لزوم‌، از موقعیت‌ خود به‌ نفع‌ دروزیان‌ بهره‌ می‌برد، ضمن‌ آن‌ كه‌ به‌ نفع‌ امیربشیر در سركوب‌ خاندانهای‌ معارض‌ حكومت‌ وی‌ شركت‌ كرد (ابوعزالدین‌، ص‌ 213؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 328).

با این‌ همه‌، امیربشیر شهاب‌ كه‌ نگران‌ متمایل‌ شدن‌ بشیر جنبلاط‌ به‌ سمت‌ حكومت‌ عثمانی‌ بود، با بردباری‌ و پنهان‌ كردن‌ ناخرسندی‌ قلبی‌ خود از قدرت‌ خاندان‌ جنبلاط‌، در انتظار فرصتی‌ بود تا بشیر جنبلاط‌ را از میان‌ بردارد (همانجاها). از این‌رو، در صدد اتحاد با خاندان‌ یزبَك‌، از خاندانهای‌ دروزی‌، برآمد، اما در نهایت‌ طرح‌ او شكست‌ خورد؛ لذا، برای‌ تحكیم‌ امارت‌ خود در جبل‌ لبنان‌، از عبداللّه‌پاشا، والی‌ شهر عكّا، یاری‌ خواست‌. عبداللّه‌پاشا در قبال‌ این‌ كار، درخواست‌ خراجی‌ غیرمتعارف‌ كرد و امیربشیر، برای‌ تأمین‌ آن‌، مردم‌ شهر عكّا را زیر فشار قرار داد كه‌ این‌ امر منجر به‌ طغیان‌ مردم‌ گردید و تنها با حمایت‌ بشیر جنبلاط‌، امیربشیر مجدداً حاكمیت‌ خود را بازیافت‌. در نزاع‌ میان‌ والی‌ عكّا و درویش‌پاشا، والی‌ دمشق‌، امیربشیر جانب‌ والی‌ عكّا را گرفت‌ و چون‌ والی‌ عكّا با محمدعلی‌ پاشا هم‌ پیمان‌ بود، این‌ امر خشم‌ دولت‌ عثمانی‌ را برانگیخت‌ به‌ طوری‌ كه‌ تصمیم‌ به‌ بركناری‌ او گرفتند و درویش‌پاشا را به‌ پاشایی‌ صیدا و توابع‌ آن‌ منصوب‌ كردند (فیرو، ص‌ 57 59؛ شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 168ـ 169). امیربشیر از بیم‌ جان‌ راهی‌ مصر شد و بشیر جنبلاط‌ و دیگر بزرگان‌ قوم‌، امیرعباس‌ اسعد شهابی‌ را به‌ جانشینی‌ او برگزیدند (شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌ 169). در توافق‌ میان‌ امیربشیر و محمدعلی‌ پاشا، قرار شد امیربشیر، در برابر واگذاری‌ منطقه جبل‌ به‌ پاشای‌ مصر، به‌ حكومت‌ خود باز گردد، ازاین‌رو امیربشیر در 1240/1824 به‌ لبنان‌ بازگشت‌ و با حمایت‌ نامحدودی‌ كه‌ والی‌ مصر از او می‌كرد، فرصت‌ را برای‌ رهایی‌ از نفوذ بشیر جنبلاط‌ مناسب‌ دید (باشا، ج‌ 1، ص‌ 328ـ 330). در درگیری‌ میان‌ بشیر جنبلاط‌ و امیربشیر، بزرگان‌ و اعیان‌ دروزی‌ و مسیحی‌، كه‌ از ستمهای‌ امیربشیر به‌ ستوه‌ آمده‌ بودند، از بشیر جنبلاط‌ حمایت‌ كردند، به‌ طوری‌ كه‌ او توانست‌ سپاهی‌ پنج‌ هزار نفری‌ فراهم‌ آورد. امیربشیر، كه‌ توان‌ رویارویی‌ با بشیر جنبلاط‌ را نداشت‌، از محمدعلی‌ پاشا، حاكم‌ مصر، درخواست‌ كمك‌ كرد. محمدعلی‌ نیز كه‌ چشم‌ طمع‌ به‌ سوریه‌ داشت‌ و چون‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ می‌بایست‌ از منطقه جبل‌ لبنان‌ گذر می‌كرد، دستور آماده‌باش‌ ده‌ هزار سرباز را داد (همانجا). در جمادی‌الاولی‌ 1240/ ژانویه 1825 جنگ‌ در سماقیه‌ آغاز شد. امیربشیر با كمك‌ سپاه‌ والی‌ عكّا، سپاه‌ بشیر جنبلاط‌ را در 29 جمادی‌الاولی‌ 1240/ 19 ژانویه 1825 شكست‌ داد و پس‌ از كشتن‌ شماری‌ از سپاهیان‌، دیگر نظامیان‌ به‌ منطقه وادی‌التّیم‌ گریختند (فیرو، ص‌ 53؛ خلیل‌، ص‌ 45ـ47). بشیر جنبلاط‌ به‌ همراه‌ شیخ‌علی‌ عماد، بزرگ‌ خاندان‌ عماد، به‌ سوریه‌ گریخت‌ و والی‌ شام‌ آنان‌ را به‌ عكّا فرستاد. حضور بشیر جنبلاط‌ در عكّا و حسن‌ رفتار عبداللّه‌پاشا با او، سبب‌ نگرانی‌ امیربشیر شد، به‌ طوری‌ كه‌ برای‌ محمدعلی‌ نامه‌ نوشت‌ و درخواست‌ مرگ‌ بشیر جنبلاط‌ را كرد؛ ازاین‌رو، والی‌ عكّا در 23 شوال‌ 1240/ 11 ژوئن‌ 1825 بشیر جنبلاط‌ و شیخ‌ علی‌ عماد را به‌ دار آویخت‌ (فؤاد افرام‌ بستانی‌، ص‌ 27ـ 28؛ شدیاق‌، ج‌ 1، ص‌170ـ172؛ ابكاریوس‌، ص‌ 56). با مرگ‌ بشیر جنبلاط‌، امیربشیر املاك‌ خاندان‌ جنبلاط‌ را در مناطق‌ بقاع‌ و جبل‌ مصادره‌ كرد و بیشتر زمینهای‌ متعلق‌ به‌ دروزیان‌ را از آنان‌ گرفت‌ (بعینی‌، ص‌ 46؛ فیرو، ص‌ 57 59). خاندان‌ جنبلاط‌، به‌ ناچار، شوف‌ را ترك‌ كردند و برخی‌ از رهبران‌ این‌ خاندان‌ نیز تبعید شدند تا آنكه‌ سعیدبن‌ بشیر در 1277/1860 توانست‌، با كمك‌ عثمانیها، دوباره‌ خاندان‌ خود را در مناطق‌ دروزی‌نشین‌ استان‌ جبل‌لبنان‌ حاكم‌ سازد (باشا، ج‌ 1، ص‌ 369؛ ابوعزالدین‌، ص‌ 215ـ216).

3) نایفه‌ بنت‌ بشیربن‌ قاسم‌بن‌ علی‌بن‌ رباح‌ (1225ـ 1297/ 1810ـ 1880). وی‌ در مختاره‌ به‌ دنیا آمد. بعدها با امین‌ شمس‌، حاكم‌ منطقه حاصبانی‌ (حاصبیا) در ناحیه جبل‌لبنان‌، ازدواج‌ كرد. او پس‌ از مرگ‌ شوهرش‌، در سی‌ سالگی‌ رهبری‌ حاصبانی‌ را بر عهده‌ گرفت‌. نایفه‌ به‌ مراكز و نهادهای‌ خیریه‌ و نگهداری‌ افراد بی‌سرپرست‌ كمك‌ می‌كرد و چون‌ در یاری‌ رساندن‌ به‌ افراد تنگ‌دست‌، از هر دین‌ و مذهبی‌ كه‌ بودند، تبعیض‌ قائل‌ نمی‌شد، هم‌ نزد مسلمانان‌ و هم‌ نزد مسیحیان‌ محترم‌ بود. در 1276/ 1860، كه‌ در منطقه جبل‌ میان‌ دروزیان‌ و مسیحیان‌ جنگی‌ خونین‌ درگرفت‌، نایفه‌ از كشتار گسترده مسیحیان‌ منطقه حاصبانی‌، كه‌ عمدتاً به‌ دست‌ نظامیان‌ عثمانی‌ و به‌ نام‌ دروزیان‌ صورت‌ می‌گرفت‌، جلوگیری‌ كرد. پس‌ از رویدادهای‌ خونین‌ 1276/ 1860، نفوذ نایفه‌ رو به‌ فزونی‌ نهاد به‌ گونه‌ای‌ كه‌ پیروان‌ دیگر ادیان‌ نیز جذب‌ او شدند. او در 1297/ 1880 درگذشت‌ و به‌ سبب‌ خدماتش‌ در حفظ‌ و یكپارچگی‌ دروزیان‌، در خلوة بَیاضِه‌ (مكان‌ عبادت‌ دروزیان‌) به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (باشا، ج‌ 1، ص‌ 400ـ402؛ فیرو، ص‌ 55).

4) كمال‌ بن ‌فؤاد بن ‌نجیب ‌بن‌ سعید، معروف‌ به‌ كمال‌ جنبلاط‌ (1336ـ1397 =1356 ش /1917ـ1977).اودر20صفر1336/ 6 دسامبر 1917 در مختاره‌ به‌ دنیا آمد. دوره دبیرستان‌ را در مدرسه عین‌ طوره‌ گذراند و در 1317 ش‌/ 1938 به‌ فرانسه‌ رفت‌ و از دانشگاه‌ سوربن‌ دو مدرك‌ كارشناسی‌ گرفت‌، یكی‌ در جامعه‌شناسی‌ و دیگری‌ در روان‌شناسی‌. پس‌ از بازگشت‌ به‌ لبنان‌، وارد دانشگاه‌ سن‌ژوزف‌ شد و از آنجا لیسانس‌ حقوق‌ گرفت‌، سپس‌ در 1321 ش‌/ 1942، به‌ مدت‌ یك‌ سال‌، در دفتر امیل‌ادّه‌ ، (1301ق‌ = 1262 1328ش‌/ 1884ـ 1949) رئیس‌جمهوری‌ وقت‌ لبنان‌، به‌ وكالت‌ پرداخت‌ (ابوترابی‌، ص‌ 213؛ هادسون‌ ، ص‌ 184). كمال‌ جنبلاط‌ در دوران‌ جوانی‌ از ادّه‌ ــ كه‌ «بلوك‌ ناسیونال‌» طرفدار فرانسه‌ را به‌ وجود آورده‌ بود حمایت‌ كرد، اما بعدها با سیاستهای‌ ادّه‌ مخالفت‌ كرد و به‌ بشاره‌ خوری‌ (1308 ق‌ = 1269 ش‌ 1343 ش‌/ 1890ـ 1964)، رئیس‌جمهوری‌ اسبق‌ آن‌ كشور، گرایش‌ یافت‌. كمال‌ در 1322 ش‌/ 1943 از منطقه شوف‌ به‌ نمایندگی‌ مجلس‌ ملی‌ لبنان‌ انتخاب‌ شد، در 1326ش‌/ 1947 وزیر امور اقتصادی‌ گردید اما به‌ كمیل‌ شمعون‌ (رئیس‌جمهوری‌ لبنان‌ از 1331 تا 1337 ش‌/ 1952ـ 1958) پیوست‌ تا به‌ استعفای‌ خوری‌ جامه عمل‌ پوشاند؛ گرچه‌ در 1335 ش‌/1956 با كمیل‌ شمعون‌ نیز به‌ مخالفت‌ پرداخت‌ (هادسون‌، ص‌ 156ـ 157، 184؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 393؛ خلیل‌، ص‌ 227ـ 228). وی‌ در سِمَت‌ وزیر كشور به‌ بسیاری‌ از گروههای‌ چریكی‌ اجازه فعالیت‌ داد و وقتی‌ كه‌ آن‌ سِمت‌ را ترك‌ كرد، دارای‌ مشی‌ كاملاً مخالفی‌ با دولت‌ بود. جنبلاط‌ از 1322 ش‌/ 1943 چندین‌ دوره متوالی‌ به‌ نمایندگی‌ مجلس‌ انتخاب‌ گردید و از 1337 ش‌/ 1958 در هیئت‌ دولت‌ شركت‌ كرد و مسئولیتهای‌ متعددی‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ و در 1348 ش‌/ 1969 بار دیگر وزیر كشور شد (رجوع کنید به تیمافی‌یف‌ ، ص‌ 283ـ 350؛ باشا، ج‌ 1، ص‌ 393). حمایت‌ او از مبارزان‌ فلسطینی‌ در پیكار با اسرائیل‌ باعث‌ شد تا سران‌ ارتش‌ لبنان‌ و دستگاههای‌ اطلاعاتی‌ اسرائیل‌ آشكارا علیه‌ وی‌ برخیزند. فؤاد شهاب‌ (1321ق‌ = 1282ش‌ 1352 ش‌/ 1903ـ 1973)، رئیس‌جمهوری‌ اسبق‌، از جمله‌ مخالفان‌ وی‌ بود ( الموسوعة العربیة العالمیة، ذیل‌ «كمال‌ جنبلاط‌»).

وی‌ از مشی‌ جمال‌عبدالناصر *، رئیس‌جمهوری‌ پیشین‌ مصر، و سوسیالیسم‌ عربی‌ در لبنان‌ طرفداری‌ می‌كرد، همچنین‌ حامی‌ دوستی‌ لبنان‌ و مصر و سوریه‌ با اتحاد شوروی‌ بود و در 1351 ش‌/ 1972 موفق‌ به‌ گرفتن‌ جایزه صلح‌ لبنان‌ شد (همانجا؛ خلیل‌، ص‌ 229). كمال‌ جنبلاط‌ در 1328 ش‌/ 1949 حزب‌ سوسیالیست‌ ترقی‌خواه‌ را با هدف‌ انجام‌ اصلاحات‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌، پایه‌گذاری‌ كرد (رجوع کنید به پتران، ص‌ 47). جنبلاط‌، به‌ سبب‌ حمایت‌ از ملی‌گرایی‌ عربی‌ و جنبش‌ ملی‌ آزادیبخش‌ فلسطین‌ «فتح‌» در لبنان‌، از مهم‌ترین‌ سیاستمداران‌ تاریخ‌ معاصر این‌ كشور به‌ شمار می‌آید (فیرو، ص‌ 359؛ هادسون‌، ص‌ 183؛ خلیل‌، ص‌ 83). حزب‌ سوسیالیست‌ به‌ رهبری‌ كمال‌ جنبلاط‌ توانست‌ نقش‌ كم‌اهمیت‌ جامعه دروزی‌ را در لبنان‌ تقویت‌ كند. همبستگی‌ میان‌ دو شاخه نظامی‌ و سیاسی‌ حزب‌ در دوران‌ جنگ‌ داخلی‌ (1354ـ 1368 ش‌/ 1975ـ1989) برای‌ دروزیان‌ موفقیتهای‌ مهم‌ سیاسی‌ در پی‌ داشت‌ (فیرو، ص‌ 359ـ360). تأكید جنبلاط‌ بر ملی‌گرایی‌ عربی‌ ــ كه‌ در بسیاری‌ از كتابها و مقاله‌هایش‌ نیز به‌ آن‌ پرداخته‌ است‌ در آغـاز بیشتـرین‌ مخاطبـان‌ را در میان‌ مسیحیان‌ و دروزیان‌ و به‌تدریج‌ در جامعه دروزی‌ داشت‌. او بر این‌ باور بود كه‌ لبنان‌ كشوری‌ عرب‌ است‌ و هیچ‌ تضادی‌ میان‌ وفاداری‌ به‌ لبنان‌ و وفاداری‌ به‌ جهان‌ عرب‌ نیست‌ (همان‌، ص‌ 359). كمال‌ جنبلاط‌ در اوایل‌ جنگ‌ داخلی‌ لبنان‌ رئیس‌ دفتر سیاسی‌ احزاب‌ و جریانهای‌ ملی‌ و پیشرو در لبنان‌ شد، همچنین‌ به‌ ریاست‌ كنگره همبستگی‌ با ملتهای‌ آسیا و افریقا و گروه‌ حمایت‌ از مبارزه مردم‌ فلسطین‌ برگزیده‌ شد. او از سرسخت‌ترین‌ طرفهای‌ جنگ‌ داخلی‌ بود و بارها خواستار پیروزی‌ نظامی‌ بر فالانژها (گروههای‌ شبه‌نظامی‌ مسیحی‌ در دوران‌ جنگ‌ داخلی‌) بود (فیسك‌ ، ص‌ 118؛ الموسوعة العربیة، ذیل‌ «كمال‌ جنبلاط‌»). افزون‌ بر این‌، تلاشهای‌ سوریه‌ برای‌ پایان‌ دادن‌ به‌ نبردها را نمی‌پذیرفت‌ و همواره‌ درصدد انتقام‌ از فالانژها بود و جنگ‌ 1277/ 1860 میان‌ مسیحیان‌ و دروزیان‌ را یادآوری‌ می‌كرد (فیسك‌، همانجا). او، با پشتیبانی‌ از هر حركت‌ تندرو در لبنان‌، تأثیرش‌ در امور سیاسی‌ این‌ كشور بیش‌ از تأثیر رئیس‌ یك‌ حزب‌ بوده‌ است‌. وی‌ در بُعدِ نظری‌ آرمان‌گرا و در رفتار سیاسی‌ عمل‌گرا بود (هادسون‌، ص‌ 184).

جنبلاط‌ افزون‌ بر فعالیتهای‌ سیاسی‌ و حزبی‌، كتابهایی‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ و عربی‌ تألیف‌ و یا ترجمه‌ كرده‌ است‌، كه‌ از مهم‌ترین‌ آنهاست‌: المشاركة بین‌ العلم‌ الحدیث‌ و الحكمة، غاندی‌ و العالم‌ المعاصر، الدیمقراطیة الجدیدة، الدیمقراطیة العالمیة و السلام، الوجه‌ الاخلاقی‌ للدروز، بلادالحكماء و نحو اشتراكیة اكثر انسانیة. سازمان‌ انتشارات‌ حزب‌ سوسیالیست‌ ترقی‌خواه‌ مجموعه‌ آثار كمال‌ جنبلاط‌ را در 1366 ش‌/ 1987 در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رساند (باشا، ج‌ 1، ص‌ 395ـ396). وی‌ در اوج‌ درگیریهای‌ جنگ‌ داخلی‌، در 25 اسفند 1355/ 16 مارس‌ 1977، در مسیر بازگشت‌ به‌ خانه‌اش‌ در مختاره‌، در منطقه شوف‌ به‌ قتل‌ رسید (فیرو، ص‌ 359ـ360؛ فیسك‌، ص‌ 76ـ 118؛ زهرالدین‌، ص‌ 107؛ خلیل‌، ص‌ 187).

پس‌ از او پسرش‌، ولید جنبلاط‌ (متولد مرداد 1328/ اوت‌ 1949)، جانشین‌ وی‌ شد.


منابع‌:
(1) اسكندربن‌ یعقوب‌ ابكاریوس‌، نوادرالزمان‌ فی‌ وقائع‌ جبل‌ لبنان، چاپ‌ عبدالكریم‌ ابراهیم‌ سمك‌، لندن‌ 1987؛
(2) جمیل‌ ابوترابی‌، من‌ هم‌ الموحدون‌ «الدروز»؟، دمشق‌ 1998؛
(3) عباس‌ ابوصالح‌، التاریخ‌ السیاسی‌ للامارة الشهابیة فی‌ جبل‌ لبنان‌: 1697ـ 1842 م‌، بیروت‌ 1404/1984؛
(4) اسكندرمنشی‌؛
(5) محمد خلیل‌باشا، معجم‌ اعلام‌ الدروز، بیروت‌ 1990؛
(6) بطرس‌ بستانی‌، كتاب‌ دائرة المعارف‌: قاموس‌ عام‌لكل‌ فن‌ و مطلب‌، بیروت‌ 1876ـ1900، چاپ‌ افست‌ [ بی‌تا. (؛
(7) فؤادافرام‌ بستانی‌، مذاكرات‌ رستم‌باز ، بیروت‌ 1968؛
(8) حسن‌ امین‌ بعینی‌، دروز سوریه و لبنان‌ فی‌ عهد الانتداب‌ الفرنسی‌: 1920ـ 1943، دراسة فی‌ تاریخهم‌ السیاسی‌، بیروت‌ 1993؛
(9) ایگور ولادیمیروویچ‌ تیمافی‌یف‌، كمال‌ جنبلاط‌: الرجل‌ و الاسطورة، ترجمه خیری‌ضامن‌، ) بیروت‌ ? 2000 (؛
(10) محمد ثریا، سجل‌ عثمانی‌، استانبول‌ 1308ـ1315/ 1890ـ 1897، چاپ‌ افست‌ انگلستان‌ 1971؛
(11) خلیل‌احمد خلیل‌، كمال‌ جنبلاط‌ ثورة «الامیرالحدیث‌»، ) بیروت‌ ( 1404/ 1984؛
(12) صالح‌ زهرالدین‌، تاریخ‌المسلمین‌ الموحدین‌ « الدّروز »،بیروت‌ 1994؛
(13) شمس‌الدین‌بن‌ خالدسامی‌، قاموس‌ الاعلام‌ ، چاپ‌ مهران‌، استانبول‌ 1306ـ1316/ 1889ـ 1898؛
(14) طنوس‌بن‌ یوسف‌ شدیاق‌، اخبارالاعیان‌ فی‌ جبل‌ لبنان‌، چاپ‌ مارون‌ رعد، ) بیروت‌ ( 1995؛
(15) مسعود ضاهر، الجذور التاریخیة للمسألة الطائفیة، بیروت 1984؛
(16) الموسوعة العربیة، دمشق‌: هیئة الموسوعة العربیة، 1998ـ ؛
(17) الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض‌: مؤسسه اعمال‌ الموسوعة للنشر و التوزیع‌، 1419/ 1999؛
(18) مصطفی‌ نعیما، تاریخ‌ نعیما: روضة الحسین‌ فی‌خلاصة اخبار الخافقین، ج‌ 2، استانبول‌ ) بی‌تا. ]؛
(19) سلیم‌ حسن‌هشی‌، علی‌پاشا جنبلاط‌ ، بیروت‌ 1986؛


(20) Nejla M. Abu-Izzeddin , The Druzes: a new study of their history, faith and society , Leiden 1984;
(21) EI 2 , s.v. "Djanbulat" (by P. Rondot);
(22) Kais M. Firro, A history of the Druzes , Leiden 1992;
(23) Robert Fisk, Pity the Nation: Lebanon at war , Oxford 2001;
(24) Michael C. Hudson, The precarious republic: political modernization in Lebanon , Boulder and London 1985;
(25) Ibrahim Pecevi, Pecevi tarihi , ed. Murat Uraz, Istanbul 1968-1969;
(26) Tabitha Petran, The Struggle over Lebanon , New York 1987;
(27) Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli tarihi , vol.3, pt.1, Ankara 2003.

/ حیدر بوذرجمهر /



تصاویر این مدخل:
کمال جنبلاط منبع: http://www.dara1takadoumya.com/pic5.htm

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4927
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست