جنبش خلافت ، جنبشی اسلامی ـ ملی در هند، برای جانبداری از خلافت عثمانی، بر ضد استعمار بریتانیا، از 1336 تا 1343 (1303ش)/ 1918ـ1924. برخی ریشه اصلی جنبش خلافت را در اندیشه اتحاد اسلام میدانند كه بهویژه در دوره سلطان عبدالحمید دوم (1291ـ1327) در عثمانی تبلیغ میشد و سیدجمالالدین اسدآبادی (متوفی 1315) از حامیان جدّی آن بود (اوزجان ، ص40، 56ـ57؛ عزیزاحمد، ص 123ـ126).
پیش از پیدایی جنبش خلافت، برخی حوادث بینالمللی موجب شد كه اندیشه اتحاد اسلام و طرفداری از خلافت عثمانی در میان مسلمانان هند تقویت شود. جنگ یونان و عثمانی در 1315/ 1897، در افزایش گرایش به این اندیشه در بین مسلمانان طرفدار خلافت، به ویژه اعضای ندوة العلما، دارالعلوم دئوبند/ دیوبند و فرنگی محل تأثیر فراوانی نهاد (اوزجان، ص 106). طرح تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ میان روسیه و انگلیس در 1325/ 1907، حمله ایتالیا به لیبی و اشغال این ایالت عثمانی در 1329/ 1911، تحكیم قیمومت فرانسه بر مراكش در 1329/ 1911، افزایش مداخلات نظامی روسیه و انگلیس در ایران در 1329/ 1911، گلولهباران حرم امامرضا علیهالسلام به دست روسها در 1330/ 1912، جنگهای بالكان با عثمانی در 1330ـ1331/ 1912ـ1913 و تجزیه بخشهای اروپایی آن، مسائل دیگری بودند كه موجب شدند مسلمانان هند نسبت به سرنوشت خلافت عثمانی و دیگر مسلمانان توجه و همدردی بیشتری نشان دهند، به گونهای كه در 1330/ 1912 هلالاحمر، هیئتی را شامل چند پزشك و پرستار، به سرپرستی دكتر مختار احمد انصاری، راهی عثمانی كرد تا به سپاهیان آنها كمك پزشكی برسانند. چند تن از علمای مسلمان، مانند محمد علی * و ابوالكلامآزاد * ، نیز این هیئت را همراهی میكردند (اسمیت، ص 225، 227؛ هاردی، ص 245؛ موثقی، ص 287، 289؛ اینجینیر، ص 67؛ تیتوس، ص 61؛ نیز رجوع کنید به اوزجان، ص 146ـ 183).
این رویدادهای بینالمللی، همراه با برخی حوادث داخلی (مانند موافقت بریتانیا با لغو تجزیه ایالت بنگال در 1329/ 1911، رد درخواست مسلمانان برای بر پایی دانشگاه اسلامی مستقل در 1330/1912 و حادثه مسجد كانپور در 1331/ 1913)، رنجش مسلمانان هند از دولت بریتانیا را دوچندان كرد (عایشه جلال، ص 197؛ اسمیت، ص 227).
با وجود تلاشهای انگلیس در تظاهر به پشتیبانی از عثمانی، تحكیم قیمومت فرانسه بر مراكش با اجازه ضمنی انگلیس، واكنش نشان ندادن انگلیس به اشغال لیبی از سوی ایتالیا و اتحاد پنهانی انگلیسیها با روسها در تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ و نیز بر ضد عثمانی، بر بدگمانی مسلمانان هند به انگلیس افزود (موثقی، ص 287).
جنگ جهانی اول (1914ـ 1918) و حمله متفقین به عثمانی، مسلمانان هندی را خشمگین و نگران ساخت و موجب شد علمای سنّتی و تحصیلكردگان به شیوه جدید در مخالفت با سیاستهای دولت بریتانیا با یكدیگر همراه شوند (هاردی، ص 247ـ249). برخی از این افراد همچون محمد علی و شوكت علی (كه برادر بودند)، ظفرعلیخان، ابوالكلام آزاد و محمودالحسن، از علمای دئوبندی/ دیوبندی، پس از آغاز جنگ جهانی به دلیل همین مخالفتها و پشتیبانی از دولت عثمانی بازداشت شدند (همان، ص 249؛ عزیز احمد، ص 133؛ عایشه جلال، ص 201). عامل دیگری كه زمینهساز جنبش خلافت شد، قیام شریف حسین در حجاز در 1334/1916 بود. او با داعیه خلافت و با تحریك و حمایت انگلیسیها علیه سلطان عثمانی قیام كرد و علمای هند به شدت او را محكوم كردند (عایشه جلال، ص 198؛ موثقی، ص 292).
پس از پایان جنگ جهانی اول در 1918، فشار بریتانیا بر عثمانی برای تحمیل پیمان صلحی كه سرزمینهای عربی، شامل جزیرهالعرب و اماكن مقدّس اسلامی، را از قلمرو حاكمیت خلیفه عثمانی خارج میكرد، تقریباً همه مسلمانان هند را به خشم آورد (هاردی، ص 251؛ موثقی، ص 293). هنگامی كه انگلیسیها باعث شدند احتمال فروپاشی خلافت عثمانی بیشتر شود، برخی رهبران مسلمانان هند كوشیدند تا اقدامات پراكنده مسلمانان هندی را در پشتیبانی از خلافت عثمانی منسجم و متمركز سازند. نتیجه این تلاشها به صورت جنبش خلافت ظاهر شد (قریشی ، جاهای متعدد).
نخستین حركت برای تشكیل جنبش خلافت در یازدهمین نشست سالانه جامعه مسلمانان سراسر هند *(مسلملیگ؛ در 26 ربیعالاول 1337/ 30 دسامبر 1918) در دهلی صورت گرفت. در این نشست، در باره مسائل خلافت عثمانی بحث شد. عبدالكاظم فضلالحق، رئیس نشست، نگرانی خود را در مورد اقدامات انگلیس و متحدانش علیه عثمانی و احتمال تغییر مرزهای قلمرو عثمانی ابراز كرد ( > تأسیس پاكستان <، ج 1، ص 475ـ477). در این نشست، قطعنامههایی مبنی بر دفاع از اماكن مقدّس و پاسداری از خلافت عثمانی تصویب شد و زمینه برای شكلگیری جنبش خلافت فراهم گردید (همان، ج 1، ص500 - 501؛ خورشید و راؤ، حصه 1، ص 170ـ171).
در 1337/ مارس 1919، دولت لایحهای به نام لایحه رولاتتصویب كرد كه به نیروهای دولتی اجازه میداد بدون حكم دادگاه، افراد را دستگیر و زندانی كنند. این لایحه اعتراض مسلمانان و هندوها را به شدت برانگیخت (عایشه جلال، ص 200؛ هاردی، ص 252؛ بازرگان، ص 92ـ93). سپس، شورشهای مردمی برضد دولت از منطقه امرتسرآغاز شد. در 12 رجب 1337/ 13 آوریل 1919، گروهی از مردم در محل «باغ جلیانواله»تجمع اعتراضآمیز كردند و سربازان انگلیسی به دستور فرمانده خود، ژنرال دایر، آنان را به گلوله بستند. در این درگیری، 379 تن كشته و حدود 200 ، 1 تن زخمی شدند (عایشه جلال، ص 205؛ هاردی، همانجا؛ > تأسیس پاكستان <، ج 1، ص 504 505).
در 6 شوال 1337/ 5 ژوئیه 1919، رهبران جنبش خلافت در بمبئی، در نشست مهمی، برای گسترش تشكیلات جنبش در سراسر هند تصمیم گرفتند تا بتوانند درخواستهای مردم هند را از دولت به صورت مؤثر مطرح سازند (خیمجی، ص 126). در اجلاس 16 ذیحجه/ 12 سپتامبر جامعه مسلمانان سراسر هند در لكهنو، موضوع خلافت و اماكن مقدّس مطرح شد. همچنین «كمیته خلافت سراسر هند»تشكیل شد كه مركز آن در بمبئی بود. روز 22 محرّم 1338/ 17 اكتبر 1919 نیز در سراسر هند روز خلافت اعلام شد و در این روز مردم هند با اقدامات اعتراضآمیز، مانند اعتصاب عمومی و برگزاری مراسم دعا و نماز، كوشیدند تا دولت را از احساسات خود نسبت به خلافت عثمانی آگاه سازند (همان، ص 128؛ عایشه جلال، ص 209؛ اسمیت، ص 231؛ نیز رجوع کنید به عزیزاحمد، ص 135ـ136).
در 29 صفر و اول ربیعالاول 1338/ 23 و 24 نوامبر 1919،شخصیتهای مهم جنبش خلافت، مانند مولانا عبدالباری *، حسرت موهانی و برادران علی (این دو تازه از زندان آزاد شده بودند)، از سراسر هند در دهلی حاضر شدند و نهادی به نام «كمیته خلافت» تشكیل دادند كه بعداً به «كنفرانس خلافت سراسر هند»تبدیل شد. این نهاد عمدتاً اهدافی چون حفظ و افزایش قدرت خلافت عثمانی، حفظ تمامیت ارضی عثمانی، دفاع از اماكن مقدّس اسلامی و دستیابی به «سواراج»(حكومت خودی یا خودگردانی) داشت ( > زندگی اجتماعی مسلمانان هند <، ص 3؛ مشیرالحسن، ص 11ـ30؛ اوزجان، ص190). در این كنفرانس، قرار شد تا هنگامی كه دولت خواستهای مسلمانان را در قبال دولت عثمانی نپذیرد، مسلمانان از شركت در جشنهای صلح (در پایان جنگ جهانی اول) و همكاری با دولت خودداری كنند و در صورتی كه پیشنهادهای صلح با عثمانی منصفانه نباشد، مسلمانان كالاهای اروپایی را تحریم نمایند. همچنین تصمیم گرفته شد كه جنبش برای مذاكره با دولت انگلیس، در خصوص مسائل مربوط به خلافت عثمانی، هیئتی تشكیل دهد (خیمجی، ص 128ـ130؛ هاردی، ص 251؛ اسمیت، ص 229).
در روز دوم این كنفرانس ــ كه حدود یك سوم حاضران آن را هندوها تشكیل میدادند مهاتما گاندی به ریاست برگزیده شد. گاندی اتحاد هندوها و مسلمانان را در مسئله خلافت عثمانی اعلام كرد. در واقع او به جای حكومت انگلیسیها به دنبال سواراج بود و به این منظور همكاری مسلمانان هند را بسیار مهم میدانست، همانطور كه مسلمانان هند (به جز گروهی) نیز همراهی هندوها را در مبارزه خود با دولت انگلیس مهم میدانستند. گروهی از مسلمانان همكاری هندوها را مغرضانه تلقی و با آن مخالفت میكردند؛ مثلاً، مولانا احمدرضاخان بریلوی * (متوفی 1300 ش/ 1921) در 1300 ش، برای مبارزه با جنبش خلافت، جماعت انصارالاسلام را تشكیل داد (خیمجی، ص 129ـ 130؛ عایشه جلال، ص 198؛ موثقی، ص 299). با وجود این، تفاهمی دوجانبه میان هندوها و مسلمانان به وجود آمد مبنی بر اینكه مسلمانان در سواراج با هندوها همكاری كنند و هندوها در فعالیتهای جنبش خلافت برضد دولت انگلیس، مسلمانان را یاری نمایند. در نتیجه، گاندی (رهبر هندوها) به عضویت كمیته خلافت در آمد و جنبش خلافت، با همكاری هندوها با مسلمانان، ادامه یافت (هاردی، ص 252؛ عایشه جلال، ص 201؛ نیز رجوع کنید به مینو، ص 22ـ23، 68؛ مشیرالحسن، ص 20).
در ربیعالآخر 1338/ اواخر دسامبر 1919، نشست مشترك كنگره ملی هند به رهبری گاندی، مسلملیگ، جمعیت علمایهند *و كمیته خلافت، در امرتسر برگزار شد. در این نشست، كمیته خلافت دو تصمیم مهم اتخاذ كرد: اول اینكه، اگر شرایط دولت انگلیس برای صلح (پس از جنگ جهانی اول) برضد عقاید مذهبی مسلمانان باشد، مسلمانان هند چارهای جز دفاع از باورهای مذهبی خود نخواهند داشت؛ دوم اینكه، كمیته خلافت با هدف ابراز همبستگی با خلیفه عثمانی و ابلاغ خواستهای مسلمانان به دولت انگلیس، دو هیئت به استانبول و لندن اعزام كند(خیمجی،ص133ـ134؛عایشه جلال،ص212؛ موثقی،ص295). بنابراین در 1338/ مارس 1920، جنبش خلافت، هیئتی را به رهبری محمد علی، به انگلیس فرستاد كه با دولتمردان انگلیسی از جمله جورج لوید، نخستوزیر، دیدار كرد و او را از احساسات مسلمانان در باره خلافت عثمانی آگاه ساخت، همچنین پیشنهاد كرد كه به رهبران مسلمان اجازه داده شود تا بتوانند در حل مسائل مربوط به خلافت عثمانی وظیفه خود را ایفا كنند؛ اما پاسخ قانعكنندهای از دولت انگلیس دریافت نكرد و بدون نتیجه به هند بازگشت (خورشید و راؤ، حصه 1، ص170ـ171).
درشعبان1338/مه1920،مسلمانانهندازشرایطتحمیلی متفقین به عثمانی در معاهده سورْ * ، كه رسماً در 5 ذیحجه 1338/ 20 اوت 1920 به امضا رسید و به مثابه فروپاشی سلطنت عثمانی بود مطّلع شدند. این امر، خشم آنان را بیش از پیش برانگیخت و آنان را به سیاستهای دولت انگلیس بدبینتر كرد (همان، حصه 1، ص 171ـ172؛ عایشه جلال، ص 224). لذا در 1338/ ژوئن 1920، حدود نود شخصیت با نفوذ هندی در نامهای به لرد چمسفورد، نایب السلطنه دولت انگلیس، هشدار دادند كه اگر در شرایط پیمان صلح سور تجدیدنظر نشود، آنها از ماه ذیقعده/ اوت «عدم همكاری» با دولت را در زمینههای گوناگون آغاز خواهند كرد؛ اما این هشدار نیز مؤثر واقع نشد و پیمان صلح به همان صورت به امضا رسید (مینو، ص 86).
در تابستان 1338/ 1920، چند تن از علمای مسلمان در طرحی ابتكاری هندوستان را «دارالحرب» اعلام و با صدور یك فتوا ــ كه به تأیید 925 شخصیت بانفوذ مسلمان رسید اعلام كردند كه مسلمانان هند یا باید به «دارالاسلام» هجرت كنند یا راه جهاد با دشمنان را در پیش گیرند. این علما افغانستان را، كه در همسایگی هند قرار داشت، دارالاسلام اعلام نمودند (بریگز، ص 164ـ 168؛ عایشه جلال، ص 215). پس از صدور این فتوا، هزاران مسلمان از سراسر هند، به ویژه از مناطق سند و شمالغربی شبه قاره، خانهها، وسایل و زمینهای خود را به بهایی اندك فروختند و از دره خیبر به سمت مرزهای افغانستان رهسپار شدند. فقط در ذیقعده/ اوت، تقریباً هجده هزار مسلمان هندی به سوی افغانستان هجرت كردند. از سوی دیگر، دولت وقت افغانستان كه به علت مشكلات مالی نمیتوانست پذیرای این تعداد مهاجر باشد، مرزهای خود را بر روی آنها بست. در نتیجه، بسیاری از این مهاجران در كوهها و بیابانها آواره شدند و از گرسنگی و تشنگی و بیماری جان باختند. بدینترتیب، این حركت كه به عنوان بخشی از جنبش خلافت آغاز شده بود، پایان یافت و به «جنبش هجرت» معروف شد (عایشه جلال، ص 215ـ 219، 223ـ 224؛ اسمیت، ص 234؛ اوزجان، ص 197؛ عزیزاحمد، ص 136). در همان اوان، دو كتاب در خصوص مسئله خلافت به چاپ رسید؛ ابوالكلام آزاد كتابی درباره مسئله خلافت و جزیرة العرب منتشر كرد و مولانا ابوالحسنات ندوی كتاب خلافت اسلامیه و تركان را به چاپ رساند (عایشه جلال، ص 194).
حركت مهم دیگری كه ضمن فعالیتهای جنبش خلافت آغاز شد و جنبش نیز از آن پشتیبانی كرد، «عدم همكاری» با دولت انگلیسی بود كه از 16 ذیقعده 1338 آغاز شد و برنامههای آن در جلسه رهبران جنبش خلافت در 1338 تعیین گردید. بنا بر این برنامهها، در سراسر هند اعتصاب عمومی صورت گرفت. دیگر اقدامات جنبش عبارت بودند از: پس دادن نشانهای دولتی، استعفا از نهادهای دولتی، تحریم دادگاههای انگلیسی، خودداری از پرداخت مالیات، خارج ساختن دانشآموزان و دانشجویان هندی از مدارس و دانشكدههای دولتی، و خودداری از مصرف كالاهای وارداتی به ویژه انگلیسی (هاردی، ص 252ـ253؛ مینو، ص 77ـ 78).
برای اجرای این برنامهها، رهبران جنبش خلافت به سراسر هند سفر نمودند و در صدها تجمع مردمی به حمایت از عدم همكاری سخنرانی كردند. درنتیجه تلاشهای این رهبران، برنامههای عدم همكاری با موفقیت اجرا شد (بازرگان، ص 106). با تشویق رهبران جنبش، مردم هند در سطحی گسترده اجناس اروپایی، به ویژه انگلیسی، را تحریم كردند (مینو، ص 78؛ نیزرجوع کنید به مشیرالحق، ص 378) كه بر اثر آن، دولت انگلیس شدیداً تحت فشار قرار گرفت. پیشنهاد مولانا حسیناحمد مدنی مبنی بر تحریم خدمت در ارتش انگلیس، با حمایت برادران علی در كنفرانس خلافت در تیر 1300/ ژوئیه 1921 در كراچی به تصویب رسید. دولت انگلیس، كه تحریم را بسیار خطرناك میدانست، در 23 شهریور 1300/ 14 سپتامبر 1921 برخی رهبران جنبش از جمله برادران علی را به اتهام شورش برضد دولت دستگیر كرد. دادگاهِ رهبرانِ دستگیر شده در 3 مهر 1300/ 26 سپتامبر 1921 در كراچی برگزار شد و با وجود دفاعیات مستدل محمد علی، وی به دو سال زندان محكوم گردید (موثقی، ص300؛ عایشه جلال، ص 229؛ هاردی، ص 252).
در شهریور 1300/ اواخر اوت 1921، دهقانانِ عمدتاً مسلمان ماپیلادر مالابار قیام كردند و بسیاری از زمینداران را ــ كه بیشتر هندو بودند كشتند و پادشاهی خلافت را تشكیل دادند. در جریان این قیام، كه بسیاری آن را متأثر از جنبش خلافت دانستهاند، برخی هندوها مجبور شدند كه دین خود را تغییر دهند. جنبش خلافتیها كوشیدند كه از این ماجرا فاصله بگیرند. پس از آن، ابوالكلام آزاد، كه در این زمان دبیر كمیته مركزی خلافت بود، به همراه شوكت علی در 1300 ش/ دسامبر 1921 دستگیر شد. این واقعه روابط هندوان و مسلمانان را تا اندازهای تیره كرد (عایشه جلال، ص 231؛ اسمیت، ص 235؛ تیتوس، ص 63). در اوج جنبش عدم همكاری، گاندی كه معتقد به راهبرد عدم خشونت بود، به بهانه واقعه چوریچورا ــ كه در آن دهقانان معترض 22 پلیس را كشته بودند در 3 اسفند 1300/ 22 فوریه 1922 اعلام كرد كه جنبش عدم همكاری با دولت پایان یافته است (خورشید و راؤ، حصه 1، ص 173ـ 174، 181؛ مشیرالحسن، ص 27؛ عایشه جلال، ص 237). به دنبال آن، مسلمانان هند به گاندی بسیار بدبین شدند و اتحاد مسلمانان و هندوها از هم پاشید و دشمنیهای آنها بار دیگر آغاز شد. این امر به جنبش خلافت بسیار آسیب رساند (خورشید و راؤ، همانجاها؛ مشیرالحسن، ص 27ـ 28).
از سوی دیگر پس از امضای معاهده سور (1338/1920)، مجلس ملی تركیه در 1301 ش/ نوامبر 1922 سلطنت و خلافت را از یكدیگر جدا كرد و در 1302 ش/ اكتبر 1923 در عثمانی «جمهوری» اعلام شد. در پی این رویدادها در 1302 ش/ دسامبر 1923، كنفرانس خلافت سراسر هند در نشستی مشترك با كنگره ملی هندتصمیم گرفت هیئتی را برای بررسی مسائل خلافت به عثمانی بفرستد. این هیئت دو نفره شامل امیرعلی (شیعه امامی) و آقاخان (شیعه اسماعیلی)، در 1302 ش/ نوامبر 1923 با مصطفی كمالپاشا و عصمت اینونو، نخستوزیر تركیه، دیدار كرد و از آنها خواست كه شأن نهاد خلافت مراعات شود (اوزجان، ص 197؛ خیمجی، ص 44، 166ـ 167؛ اسمیت، ص 239؛ هاردی، ص 259؛ موثقی، ص 302). برخی بر این باورند كه این درخواست عزم مقامات تركیه را برای برچیدن نظام خلافت راسختر نمود (رجوع کنید به هاردی؛ موثقی، همانجاها؛ عنایت، ص 103)، چنان كه در 13 اسفند 1303/ 3 مارس 1924 مجلس ملی تركیه خلافت را منحل و خلیفه را از تركیه اخراج كرد (هاردی، همانجا؛ اوزجان، ص 201).
این تحولات ضربه محكمی بر جنبش خلافت وارد ساخت، زیرا درنتیجه آن علت وجودی جنبش عملاً از بین رفت. جنبش خلافت از آن پس، به دلیل اختلافات سیاسی، دوپاره شد: گروهی كه همچنان به جنبش وفادار ماند، هر چند كه چندان فعال نبود و محمد علی آن را رهبری میكرد؛ و گروه بزرگتر كه مولانا عبدالباری در رأس آن قرار داشت و جذب ملیگرایی كنگره ملی شد. در گروه اخیر، مختار احمد انصاری، ابوالكلام آزاد، حكیم اجملخان و چند تن دیگر از بزرگان جنبش خلافت حضور داشتند. جمعیت علمای هند نیز بیشتر به این گروه ملیگرا تمایل نشان میداد (اسمیت، ص 238؛ عزیزاحمد، ص 139). همزمان با تحولات درونی جنبش، اتحاد كنفرانس خلافت و كنگره ملی هند نیز به علت افزایش اختلافات هندوها و مسلمانان از هم پاشید (عزیزاحمد، ص 138ـ139). بدینترتیب و با فروپاشی خلافت در تركیه، كمیته خلافت در 1304 ش/ 1925 رسماً اعلام كرد كه توجه خود را به بهبود شرایط اقتصادی و آموزشی جامعه مسلمانان هند معطوف كرده است (عنایت، ص 111؛ تیتوس، ص 202).
در 1305 ش/ ژوئن 1926، كنفرانس خلافت ــ كه پیشتر دعوت كنگره قاهره را در خصوص خلافت رد كرده بود برای احیا و تثبیت نهاد خلافت و وضع حاكمیت بر اماكن مقدّس اسلامی، دعوت ابنسعود را پذیرفت و هیئتی به ریاست محمد علی به مكه فرستاد، هرچند كه عبدالعزیزبنسعود پیشنهاد آنها مبنی بر احیای خلافت را نپذیرفت (عزیز احمد، ص 139؛ اسمیت، ص 239)؛ از اینرو، دیگر دلیلی برای ادامه كار جنبش خلافت باقی نماند، بنابراین بسیاری از رهبران دینی جنبش خلافت، از جمله علمای دئوبندی و كسانی چون مولانا عبدالباری، كه در 1305 ش/1926 درگذشت، از سیاست كناره گرفتند و بیشتر به فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی روی آوردند (موثقی، ص 305، 317).
در سالهای پایانی دهه 1300 ش/ 1920، جنبش توجه خود را بیش از پیش به مسائل داخلی، چون رفاه اقتصادی و پیشرفت اجتماعی،معطوفنمود(اسمیت، ص232، 239؛ مشیرالحسن، ص 28ـ30)؛ اما به برخی مسائل بینالمللی مسلمانان، چون مسئله فلسطین و درگیری با صهیونیستها، نیز توجه نشان میداد، به گونهای كه با وجود درگذشت محمد علی در 1309 ش/ ژانویه 1931، در دسامبر همان سال شوكت علی و اقبال لاهوری را برای شركت در كنگره اسلامی راهی بیتالمقدّس كرد (اسمیت، ص 240؛ موثقی، ص 318).
آخرین نشست كمیته مركزی خلافت در 1312 ش/ دسامبر 1933، به ریاست سیدمرتضی بهادر تشكیل شد ( > زندگی اجتماعی مسلمانان هند <، ص 22) و بدینترتیب جنبش خلافت بدون دستیابی به اهدافش به پایان راه رسید. در شكست این جنبش، دو عامل اهمیت داشته است؛ ابتدا كنارهگیری گاندی و پس از آن، الغای دستگاه خلافت عثمانی از سوی مجلس ملی تركیه كه رهبران جنبش خلافت را دچار سردرگمی كرد و با از بین رفتن علت وجودیاش (خلافت عثمانی)، این جنبش نیز رو به افول نهاد (خورشید و راؤ، حصه 1، ص 173ـ174).
پس از الغای خلافت عثمانی، برخی رهبران جنبش خلافت، از جمله ابوالكلام آزاد، با هدف رهایی از استعمار انگلیس، به افكار ملیگرایانه متمایل شدند. آزاد و امثال وی، بر اساس افكار ملیگرایانه خود، فعالیتهای آتی را در قالب كنگره ملی هند ادامه دادند و برخی دیگر، تحقق اهداف خود را در قالب فعالیتهای مسلملیگ جستجو كردند. در مجموع، گرچه جنبش خلافت در رسیدن به اهداف خود ناكام ماند، توانست در بیداری سیاسی تودههای مردم هند و بهویژه مسلمانان، نقش مهمی ایفا كند (لاپیدوس، ص 734ـ736).
در بنگلادش نیز جنبش خلافت، معروف به «آندولان خلافت»، وجود دارد كه مولانا محمداللّه، معروف به حافظیحضور *، آن را تشكیل داده است. هدف این جنبش «جهاد برای اجرای قوانین اسلامی و حاكمیت نظام اسلامی در بنگلادش است» (یوسف امین، ص150ـ153).
منابع: (1) مهدی بازرگان، آزادی هند، تهران: كتابفروشی محمدی، [ بیتا. ]؛ (2) عبدالسلام خورشید و روشن آراء راؤ، تاریخ تحریك پاكستان، حصه 1، اسلامآباد 1993؛ (3) حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران 1372 ش؛ (4) مشیرالحسن، «مذهب و سیاست در هندوستان: جنبش خلافت و علما»، در جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمره هند ، گردآوری مشیرالحسن، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1367 ش؛ (5) مشیرالحق، «قدرت دین در امور سیاسی مسلمانان هند»، در همان؛ (6) احمد موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران 1374 ش؛ (7) پیتر هاردی، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد 1369 ش؛ (8) یوسف امین، «جنبش خلافت و حافظی حضور، در بنگلادش»، ترجمه محسن مدیر شانهچی، مشكوة، ش 11 (تابستان 1365)؛
(9) Ayesha Jalal , Self and sovereignty: individual and community in south Asian Islam since 1850 , London 2000; (10) Aziz Ahmad, Islamic modernism in India and Pakistan: 1857-1964 , London 1967; (11) F.S. Briggs, "The Indian Hijrat of 1920", Moslem world , XX, no.2 (Apr. 1930); (12) Asghar Ali Engineer, India Muslims: a study of the minority problem in India , Delhi 1985; (13) Foundationsof Pakistan: all-India Muslim League documents: 1906- 1947 , ed. Syed Sharifuddin Pirzada, New Delhi 1982; (14) Husein Akberali Khimjee, "The legacy of the early twentieth-century Khilafat Movement in India", doctoral thesis on Islamic religion, Centre for the Study of Religion, University of Torento, 1999; (15) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991; (16) Gail Minault, The Khilafat Movement: religious symbolism and political mobilization in India , Delhi 1982; (17) Azmi Ozcan, Pan-Islamism: Indian Muslims, the Ottomans and Britain, 1877-1924 , Leiden 1997; (18) Public life in Muslim India: 1850-1947 , ed. K.K. Aziz, Delhi: Renaissance Publishing House, 1993; (19) M. Naeem Qureshi, Pan-Islam in British Indian Politics: a study of the Khilafat Movemet, 1918-1924 , Leiden 1999; (20) Wilfred Cantwell Smith, Modern Islam in India: a social analysis , New Delhi 1999; (21) Murray T. Titus, Indian Islam: a religious history of Islam in India , New Delhi 1979.