جمع در لغت به معنی گرد آوردن، فراهم آوردن (خليلبن احمد؛ جوهری؛ دهخدا، ذيل «جمع»)، و تفرقه در گروه اول معنايی عبارت است از پراكندن، جداجداكردن و پراكنده شدن و در گروه دوم معنايی بر امتياز و تشخيص و جدايی نهادن ميان دوچيز (رجوع کنید به خليل بن احمد؛ جوهری؛ دهخدا؛ ذيل «فرق») دلالت دارد. معنای اصطلاحی هر دو واژه جمع و تفرقه با معنای لغوی آنها مناسبت كامل و نزديك دارد.
اين زوج ـ اصطلاح جمع / جمعيت، و تفرقه/ فرق در اقوال نقل شده از مشايخ صدر تصوف نيز سابقه داشته و با تعابير متفاوت از آنها سخن رفته است ( رجوع کنید به ادامه مقاله). در مقايسه با زوج ــ اصطلاحهای پر كاربرد ديگری چون فنا و بقا يا سُكر و صَحو، اجزای اين زوج جمع و تفرقه ــ از استقلال كمتری برخوردارند و معمولاً در متونِ اصطلاح شناختيِ صوفيه، تعريفِ هريك از اين دو عميقاً به تعريف ديگری وابسته است. عامترين تعريف برای اين زوج اصطلاح، مفهومی است كه از اقوال مشاهيرِ صوفيه برمیآيد و بر اساس آن، جمع/ جمعيت عبارت از آن است كه سالك، همه همت و توجهِ خود را مصروف واحد متعال سازد و به ديگری نپردازد، و تفرقه بر خلاف آن، پراكندگی خاطرِ سالك در نتيجه توجه به ماسویاللّه و اشتغالات مربوط بدان است. بدينترتيب جمع و تفرقه، ذيل گفتمان اصلی صوفيه ــ توحيد مندرج میشود و با انديشه افرادِ واحد، پيوندی تام میيابد. با اين حال، تعابير و تفاصيلِ صوفيه در باره اين دو واژه، مختلف افتاده و گاه صورتی نامنسجم يافته است. برخی همچون ابوالحسين نوری (متوفی 295) با سادگيِ معمول در اقوال مشايخِ صدر تصوف، جمع با حق را تفرقه از غير، و تفرقه از غير را جمع با حق ( رجوع کنید به سلمی، ص 166) يا چون ابوبكر واسطی (متوفی 330) نظر بر پروردگار داشتن را جمع، و نظر بر خود داشتن را تفرقه ( رجوع کنید به سهروردی، ص 525) دانستهاند (برای قولی از ابوبكربن طاهر رجوع کنید به سلمی، ص 393).
پيچيدهتر شدن تعاريفِ اين زوج ـ اصطلاح در ادوار بعد، بيشتر حاصل لفظپردازی است تا فربهيِ مفهوميِ حاصل از گسترش و انشعاب در مبانی نظری، گو اينكه در ميان تعاريف اوليه نيز گاه تفاوتهای قابل ملاحظهای ديده میشود. مثلاً از قول مَمشاد دينَوَری ( رجوع کنید به عطار، ص 612) آمده است كه جمع آن است كه خلق را جمع گردانيد در توحيد و تفرقه آن است كه در شريعتشان متفرق گردانيد. از لحاظ نظام سلوك گفته میشود كه سالك در ابتدا بايد با مجاهده و تحمل رياضت و تمرينهای بسيار، در فروكاستن مشغوليتهای خود به يك مشغله كه توجه به حق است بكوشد و در اوايل كار ناچار است با قهر و تكلف، خود را از پراكندگی خاطر برهاند و آنگاه كه در اين ممارست توفيق يافت، طبعِ او ديگر به اين تكلف و الزامات بيرونی نيازی نخواهد داشت و حال جمع در وی استقرار خواهد يافت و بدينسان او اسير حق شده و متفرق نخواهد گرديد. در اين صورت سالك از اضطرابها رها شده، به اطمينان دست خواهد يافت و هيچچيز در او تلوّن و تغيّری پديد نتواند آورد ( رجوع کنید به مستملی، ربع 4، ص 1525ـ1527؛ عبّادی، ص 173ـ174). اين تلقی از جمع و تفرقه، صورت معمول و روشنی از زوج اصطلاحِ مورد بحث را نشان میدهد اما از زمان نخستين تأليفات صوفيه در معنای جمع و تفرقه اختلافات بسيار پديد آمده بود و نويسندگانی چون هجويری (ص 323ـ333) و قشيری (ص 64ـ67) از اين اختلاف در تعابير سخن گفتهاند.
ابونصر سرّاج (ص 339ـ340) جمع را اشاره به حق بدون خلق و تفرقه را اشاره به كَوْن و خلق دانسته، از نظر او اين دو اصل از يكديگر مستغنی نيستند و نمیتوان يكی از آن دو را بدون ديگری وجهه نظر قرار داد. هجويری به تقسيمبندی اقوال مشايخ در باب جمع و تفرقه پرداخته و آورده است كه به اعتقاد برخی از منظر توحيد، جمع بر دو درجه است يعنی آنچه در اوصاف بنده است توحيد، و آنچه در اوصاف حق است سِرّ توحيد است و بنده قادر به اكتساب آن نتواند بود. برخی ديگر معتقدند از منظر اوصاف، جمعْ صفت حق و تفرقه فعل وی است و باز بنده به آن وصولی ندارد؛ از منظر افعال نيز در عين اينكه در وحدانيت او فرق و عدد راه ندارد، افعال او را میتوان متفرق خواند چرا كه احكام او متفاوتاند ( رجوع کنید به ص 325). به گزارش هجويری (همانجا) برخی، جمع را علم توحيد و تفرقه را علم احكام دانستهاند. با اينحال او نظر جمهور محققان صوفيه را در اين باره چنين بيان داشته است كه منظور از تفرقه، مكاسب است يعنی آنچه بنده از راه مجاهدت بدان دست میيابد و مراد از جمع، مَواهب است يعنی آنچه بنده به صِرفِ عنايت و هدايت حق تعالی حاصل میكند (ص 326). در اين بيان، جمع و تفرقه تنافری ندارند. به عبارت ديگر بر خلاف اقوالی كه در آنها تفرقه به معنی اضطراب و پراكندگی خاطر و درنتيجه صفتی مذموم است و جمع به معنی يكدل شدن و عطف توجه محض به حق و ازاينرو حالتی ممدوح است، در اين تعابير تفرقه و جمع به صورت متعامل در میآيند. قول به تضاد ميان اين دو مفهوم آسيبهايی را در پی داشت (رجوع کنید به ادامه مقاله) كه از نظر بزرگان صوفيه دور نمانده بود. هجويری (ص 329) قولِ كسانی را كه معتقدند اظهار جمع عبارت از نفيِ تفرقه است و آندو را متضاد میدانند، تعطيلِ محض میخواند و معتقد است تا زمانی كه امكان معاملت و كسب باقی باشد ضرورت مجاهدت از بنده ساقط نمیشود و جمع و تفرقه از يكديگر جدا نيستند. پيش از او ابونصر سراج (ص 431) نيز، البته به اختصار و اشارت، به آسيبشناسی بحث جمع و تفرقه پرداخته و كسانی را كه با قول به جمع، به نوعی خود را مجبور میانگاشتند و ازاينرو هيچ حركتی را به خود منسوب نمیشماردند و شريعت را ترك میگفتند محكوم كرده بود. نمونهای از برقرار ساختن تلائم ميان جمع و تفرقه در ميان صوفيه، ابوالعباس سيّاری (متوفی 342) بود كه اساس طريقت وی بر جمع و تفرقه قرار داشت. هرچند لازمه جمع، فناشدن هستی عبد در حق است و برداشته شدن نسبت عبد از افعالش، در اين طريقت، باز نيل به جمع مستلزم نفی تفرقه نبوده است و ازاين رو سيّاری در عين آنكه مستغرق جمع بود، از مجاهدت كه لازمه تفرقه است باز نمیايستاد و ظواهر و آداب شريعت را رعايت میكرد (زرينكوب، 1369 ش الف ، ص 56) و بسياری ديگر از صوفيان از جمله سهلبن عبداللّه و ابوحفص حدّاد و بايزيد و شبلی نيز كه به تعبير هجويری (ص330ـ331) پيوسته مغلوب بودند، به هنگام اَدای فرايض به حال خود باز میآمدند، به اين معنی كه بنده بايد در مقام تفرقه اطاعت امر حق كند و در حالت جمع، خودِ حق، امورِ بنده را به دست خواهد گرفت، با اينحال اين امر، مستلزم نفی تفرقه نيست. در تبيين اين مطلب، هجويری اصطلاحِ جمعِ سلامت را مطرح میكند. وی از سوی ديگر با ارائه اصطلاح جمعِ تكسير، میپذيرد كه در اين صورت ــ حالت جمع ــ بنده در حكم حق، واله و مدهوش میشود و حكمش حكم مجانين خواهد بود ( رجوع کنید به همانجا).
در رساله قشيريه (قشيری، ص 64ـ65) نيز جمع و تفرقه به صورتی نزديك به عبارات هجويری مطرح و بر تلازم آن دو تأكيد و گفته شده (ص 65) كسی كه تفرقه ندارد عبوديت ندارد و كسی كه جمع ندارد، معرفت ندارد. در ساير آثار صوفيه همين مفاهيم بهويژه تلازم جمع و تفرقه تأييد و تكرار شده است مثلاً سهروردی (ص 524 - 525؛ ترجمه فارسی، ص 192) حاصل اقوال مختلف صوفيه را در اين باره چنين آورده كه مقصود از جمع، تجريد در توحيد و مقصود از تفرقه، كسبِ سالك است بهطوری كه كمال و صحتِ جمع به تفرقه، و نظام و صحتِ تفرقه به جمع است. به عقيده وی كسانی كه با ادعای رسيدن به مقام عينالجمع (مثلاً رجوع کنید به زرينكوب، 1369 ش ب ، ص 12ـ13) از كسب، اعراض میكنند زنديقاند، زيرا تا زمانی كه تركيب روح و جسم باقی باشد تلازم جمع و تفرقه (توحيد و عبوديت) باقی و جاری خواهد بود. به بيان ديگر، جمع كه رفع مباينت و اسقاط اضافات و اِفرادِ شهود حق است به روح، و تفرقه كه اشاره به وجودِ مباينت و اثبات عبوديت و فرق حق از خلق است به جسم و قالب آدمی متعلق است و طبعاً هر دو در كنار هم لازماند ( رجوع کنید به عزالدين كاشانی، ص 128؛ برای جمع و تفرقه با مفاهيمی كمابيش مشابه و تعابير مختلف رجوع کنید به مستملی، ربع 4، ص 1521ـ1545؛ انصاری، ج 1، ص 304؛ روزبهان بقلی، ص 563ـ564؛ نجمالدين كبری، ص200؛ نسفی، ص 166، 182، 217، 288؛ عبدالرزاق كاشی، ص 600ـ 606، كه جمع را به سه درجه جمع علم، جمع وجود و جمع عين تقسيم كرده است؛ جرجانی، ص 105؛ لاهيجی، ص 24، 472ـ473).
با آنكه بنا بر آنچه از اقوال صوفيه برمیآيد جمع از لحاظِ سلوكی در مجموعه مفهوميِ «فنا» مندرج است، در برخی اقوال به روشنی عبارت از خود فنا تلقی شده است، از ابوالحسن مزيّن (متوفی 328) نقل شده است كه جمع، عينِ فناءباللّه است ( رجوع کنید به سهروردی، ص 525). لاهيجی (ص 24) نيز جمع را مرتبه فنای سالك دانسته زيرا تا زمانی كه هستيِ سالك بر جای باشد شهود حق بیخلق نيست و به عبارت ديگر فنا همان زايل شدن تفرقه و تمييز ميان قِدَم و حدوث است (همان، ص 472). با اين حال برخی ديگر اين مرتبه فنا را عبارت از حالتی بالاتر از جمع میدانند كه جمعالجمع خوانده میشود و اقوال صوفيه در باره آن نيز متفاوت است. هجويری (ص 333) در بيان اين معنی، حالِ پيامبر اكرم صلی اللّهعليهوآلهوسلم را در شب معراج مثال زده كه كونين و عالمين را بدو بنمودند ولی او به هيچچيز التفات نكرد چرا كه در جمعِ جمع بود. قشيری (ص 66) جمعالجمع را استهلاك كامل و فنای احساس به ماسویاللّه در هنگام غلبه حقيقت تعريف كرده است.
جمع و تفرقه كه در آثار ابنعربی به وفور به آنها اشاره شده، نزد او مانند بسياری الفاظ و عبارات ديگر معانی مختلفی يافتهاند. او جمع و جمعيت را به معنی جمع كردنِ همت و توجهِ محض به امری چون وحدت حق تعالی كه در اقوال صوفيان ديگر آمده، نيز بهكار برده است (رجوع کنید به فصوصالحكم ، ج 1، ص 129، 158، ج 2، تعليقات عفيفی، ص 66؛ الفتوحات المكية، ج 2، ص 632؛ نيز رجوع کنید به حكيم، ص 271). اما معنای قابل توجه اين زوج ـ اصطلاح در نظر ابنعربی آن است كه او، جمع را تفريقِ ميان حق و خلق، و ميان صفات قدم و حدوث، و ردِّ همه مظاهرِ قِدَم به اصل آن ــ حق و همه مظاهر حدوث به اصلِ آن ــ خلق ــ دانسته كه اين امر البته نه در عالم واقع كه به صورتِ معقول روی تواند داد؛ بدينترتيب در بيان او جمع، عبارت از عينِ تفرقه میشود ولی عكس آن صادق نخواهد بود. در واقع كلمه جمع، فینفسه، كثرت را اثبات میكند چرا كه جمع، همان جمعِ متفرقات است ( رجوع کنید به الفتوحات المكية، ج 2، ص 516؛ حكيم، ص 272، پانويس 6). به عقيده ابنعربی، موجودات خارجی دارای دو جهتاند: جهت خلقيت و امكانِ عبوديت كه جهتِ ماهيت يا فرق است و هركس كه اين جهت را عينِ حق بداند كافر است؛ و ديگری جهتِ مبدئيت كه جهت حقيقت و ربوبيت يا جمع است و عارفِ كاشف ــ انسان كامل ميان اين دو جهت (جمع و فرق) خلط نمیكند و عبد را عبد و رب را رب میشمارد ( رجوع کنید به جهانگيری، ص 382ـ383؛ برای تمثيل معروف ابنعربی ( تلوّن و تكثرِ نورِ واحدِ تابيده در شيشه ) رجوع کنید به الفتوحات المكية، ج 2، ص 543، ج 4، ص 202؛ جامی، ص 84- 86). بر همين اساس، ابنعربی جمعالجمع را به مفهوم استهلاك دو وجه حقيقت (حق و خلق/ قدم و حدوث) دانسته (رجوع کنید به الفتوحات المكية، ج 4، ص 82؛ حكيم، ص 273، پانويس 8) و ازاينرو توصيه میكند كه بايد از جمع يا تفرقه به صورت منفصل، برحذر بود كه از اولی زندقه و الحاد و از دومی تعطيل فاعل مطلق ناشی میشود بلكه بايد ميانِ اين دو جمع كرد تا مُوَحّد حقيقی بود. او جامع اين دو را صاحب مقام والای جمع الجمع میداند. اين مرتبه كه در آن، شهود قيام خلق به حق، و رؤيتِ وحدت در كثرت و كثرت در وحدت حاصل میشود با فرق اول و جمع اول (جمع بعد از تفرقه) متفاوت است و عبارت از فرق ثانی است ( رجوع کنید به فصوص الحكم، ج 1، ص 93؛ آملی، ص 117). آملی در شرح اين مطلب آورده است همانگونه كه اگر كسی خلق و كثرت آن را ببيند و بهواسطه اين كثرت از حق و وحدت آن غافل و محتجب شود در تفرقه است، و هركسی كه حق و ذاتش را چنان ببيند كه از خلق غافل گردد او نيز از جمله محجوبان است و در توحيد بر خطا رفته؛ عارف محقق كسی است كه در مرحله فرق ثانی به واسطه هيچيك از اين دو وجه (حق و خلق)، از ديگری محجوب و غافل نگردد و بدينترتيب اين مرحله فرق بعد از جمع، نهايت مراتب در توحيد و عرفان است (ص 218؛ نيز رجوع کنید به لاهيجی، ص 24). از اين مرحله/ مقامِ فرق ثانی، با تعابير ديگری چون فرق بعد از جمع، بقاءباللّه و صَحو بعد از محو نيز ياد شده است (لاهيجی، همانجا).