responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4773

 

جلالی‌ ، قیامها ، قیامهایی‌ در اواخر قرن‌ دهم‌ و اوایل‌ قرن‌ یازدهم‌ بر ضد دولت‌ عثمانی‌، غالباً در آناطولی‌. نام‌ این‌ قیامها منسوب‌ است‌ به‌ شیخ‌جلال‌ بوزاوقلی‌ ، كه‌ در 925/ 1519 در نزدیكی‌ توقات‌ * قیام‌، و به‌ قولی‌ ادعای‌ مهدویت‌ كرد ( د.ا.د.ترك‌ ، ذیل‌ "Celali isyanlari") و به‌ قولی‌ دیگر منتظر ظهور حضرت‌ مهدی‌ بود (رجوع کنید به آق‌داغ‌، ص‌117). این‌ درویش‌ تركمن‌ ( میدان‌ لاروس‌، ج‌2، ص‌839)، كه‌ یك‌ سپاهی تیماردار (تیولدار) بود (كونت‌ ، ص‌125)، با شعار «بهبود زندگی‌ انسانهای‌ تنگدست‌، دهقانان‌ بی‌زمین‌ و به‌ ستوه‌ آمدگان‌ در زیر بار مالیاتهای‌ سنگین‌» مردم‌ را به‌ گردِ خود فراخواند (یتكین‌ ، ج‌1، ص‌204). به ‌رغم‌ ضربه‌ سختی‌ كه‌ سلطان‌سلیم‌ اول‌ پیش‌ از جنگ‌ چالدران‌ *(920) بر قزلباشان‌ آناطولی‌ وارد آورده‌ بود، روابط‌ معنوی‌ قزلباشان‌ آناطولی‌ و صفویان‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ (اوزون‌ چارشیلی، ج‌2، ص‌345؛ د.ا.ترك‌، ج‌6، ص‌790) و لذا هزاران‌ نفر با تمایلات‌ قزلباشی‌، دعوت‌ او را پذیرفتند و بیش‌ از بیست‌ هزار نفر، در 924، زمانی‌ كه‌ سلطان‌سلیم‌ به‌ مصر لشكركشی‌ كرده‌ بود تا از اتحاد ممالیك‌ با صفویه‌ جلوگیری‌ كند، در توقات‌ قیام‌ كردند و در اندك‌ مدتی‌ منطقه‌ بین‌ رودهای‌ قزل‌ایرماق‌ و یشیل‌ایرماق‌ را تسخیر كردند. سلطان‌سلیم‌ هم‌ برای‌ جلوگیری‌ از گسترشِ روزافزونِ دامنه‌ قیام‌، فرهادپاشا (بیگلربیگی روم‌ایلی‌) و علی‌بیگ‌ شهسوار اوغلی‌ (والی مرعش‌) را مأمور سركوبی‌ آنان‌ كرد (سعدالدین‌ افندی‌، ج‌2، ص‌385؛ آق‌داغ‌، ص‌117ـ118). قیام‌ به‌ شدت‌ سركوب‌ گردید و شیخ‌جلال‌ كه‌ در صددِ پناهنده‌ شدن‌ به‌ قلمرو دولت‌ صفوی‌ بود، در ارزروم‌ دستگیر و اعدام‌ شد (كونت‌، همانجا؛ پچوی‌ ، ج‌2، ص‌403، پانویس‌2).

قیام‌ شیخ‌جلال‌، از نوع‌ قیامهای‌ علوی‌ ـ قزلباشی شاهقلی‌ و نورعلی‌خلیفه‌ بود. آن‌ دو خلفای‌ شاه‌اسماعیل‌ در آناطولی‌ بودند كه‌ اولی‌ در 917 (حاجی‌خلیفه‌، ص‌162) و دومی‌ چند ماه‌ بعد به‌ قتل‌ رسید و گروههایی‌ از پیروانشان‌ به‌ ایران‌ پناهنده‌ شدند (یتكین‌، ج‌1، ص‌196ـ203). قیام‌ شیخ‌ جلال‌ سرآغاز قیامهای‌ سوگْلون‌ (سولون‌) قوجه‌ و پسر شاهْولی‌ در بوز اوق‌، بابا ذوالنون‌ یا ذوالنون‌ خلیفه‌، دوموز یا تونوز اوغلان‌ ، ینْی‌جِه‌ بیگ‌ ، ولی‌خلیفه‌ (شاه‌خلیفه‌)، قلندرچلبی‌، از نوادگان‌ حاجی‌بكتاش‌ولی‌ و معروف‌ به‌ قلندرشاه‌ (قلندرخلیفه‌)، سیدی‌ ، انجیرْـ یمَزْ و دیگران‌ بود كه‌ در فاصله‌ سالهای‌ 932 تا 935، در دوره‌ سلطنتِ سلطان‌ سلیمان‌ قانونی‌ (926ـ974)، به‌وقوع‌ پیوست‌(پچوی‌، ج‌1، ص‌67ـ70؛ اوزون‌چارشیلی‌، ج‌2، ص‌345ـ348؛ د.ا.د.ترك‌ ، همانجا؛ یتكین‌، ج‌1، ص‌204ـ209). این‌ قیامها، كه‌ عمده‌ترین‌ علت‌ آنها تشدیدِ فشارهای‌ مالیاتی‌ سلیمان‌ قانونی‌ برای‌ تأمین‌ هزینه‌های‌ روزافزون‌ لشكركشیهای‌ وی‌ به‌ شرق‌ و غرب‌ بود (آق‌داغ‌، ص‌118ـ119)، ضمن‌ آنكه‌ دارای‌ خصوصیاتِ علوی‌ ـ قزلباشی‌ بود و بعضی‌ از رهبرانشان‌، به‌ویژه‌ آنهایی‌ كه‌ عناوینی‌ چون‌ «شاه‌» و «خلیفه‌» داشتند، با صفویه‌ بی‌ارتباط‌ نبودند، عموماً از قیامهای‌ جلالی‌ به‌شمار آمده‌اند (حاجی‌خلیفه‌، ص‌165؛ د.ا.د.ترك‌، همانجا؛ د.ترك‌ ، ذیل‌ Celali isyanlarl"")؛ حتی‌ قیام‌ مصطفی‌ دوزمه‌ (مصطفای‌ دروغین‌)، كه‌ پس‌ از اعدام‌ شاهزاده‌ مصطفی‌ به‌ اشاره‌ پدرش‌ سلیمان‌ قانونی‌ در 960 به‌وقوع‌ پیوست‌، قیامِ جلالی‌ قلمداد شده‌ است‌ (پچوی‌، ج‌1، ص‌182ـ183؛ د.ا.د.ترك‌ ، همانجا؛ د.ا.ترك‌ ، ج‌11، ص‌135).

جلالی‌ نامیده‌ شدن‌ قیامهای‌ مذكور، به‌ سبب‌ همانندی‌ آنها با قیام‌ شیخ‌جلال‌ و نیز مفهومی‌ بوده‌ كه‌ لفظ‌ «جلالی‌» پیدا كرده‌ بود. جلالی‌ در منابع‌ رسمی‌، مترادفِ یاغی‌، باغی‌، اهلِ فساد، الشراء، شقی‌، حرامی‌، دزد، راهزن‌، سارق‌ ( د.ترك‌ ، همانجا)، رجّاله‌، اوباش‌ (اسكندر منشی‌، ج‌2، ص‌635، 766؛
جنابدی‌، ص‌806) و حتی‌ مُلحد و كافر (سومر ، 1992، ص‌74) آمده‌ كه‌ به‌ قتل‌ و غارت‌ اموال‌ عمومی‌ مشغول‌ و مشمول‌ حُكم‌ «خروج‌ علی‌السلطان‌» و «سعی‌ بالفساد» بوده‌ است‌ ( د.ا.د.ترك‌ ، همانجا). در منابعِ عثمانی‌ از جنبشهای‌ ضد دولت‌ عثمانی‌ در سده‌های‌ دهم‌ تا یازدهم‌، با عنوان‌ «ملالِ جلالی‌»، «فتنه‌ جلالی‌»، «محاربه‌ جلالی‌»، «واقعه‌ جلالی‌» و «پریشانی‌ جلالی‌» یاد شده‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به عطائی‌، ص‌477ـ480) و شورشگران‌ را «آدمهای‌ جلالی‌»، «یاغیان‌ جلالی‌»، «اشقیای‌ جلالی‌» ( د.ترك‌ ، همانجا) و كسانی‌ كه‌ از جاده‌ اطاعت‌ خروج‌ و به‌ قلل‌ خیانت‌ و عصیان‌ عروج‌ كرده‌ بودند (نعیما، ج‌1، ص‌232) خوانده‌اند؛
لیكن‌ رشته‌ قیامهایی‌ كه‌ از دوره‌ آنان‌ (1004ـ1019) «فترتِ بزرگِ جلالی‌» خوانده‌ شده‌، به‌طور اخص‌ قیامهای‌ جلالی‌ به‌شمار آمده‌اند (آق‌داغ‌، ص‌376). پیش‌ از پرداختن‌ به‌ این‌ قیامها، به‌ علل‌ درگیری‌ و تركیب‌ نیروهای‌ تشكیل‌دهنده‌ آنها اشاراتی‌ می‌شود.

جنگهای‌ دوازده‌ ساله‌ عثمانی‌ با ایران‌ كه‌ از 985 آغاز شده‌ بود و لشكركشی‌ عثمانی‌ به‌ اتریش‌ در 1001/1593، كه‌ ده‌ سال‌ به‌طول‌ انجامید، از مهم‌ترین‌ علل‌ قیامهای‌ جلالی‌ به‌شمار آمده‌ است‌ (سومر، 1980، ص‌186؛
اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌99). این‌ جنگهای‌ فرساینده‌، افزون‌ بر تلفات‌، هزینه‌های‌ سنگینی‌ داشت‌ كه‌ در نتیجه‌ آن‌، «تكالیف‌ دیوانیه‌» و «تكالیف‌ عرفیه‌» و فشار بر مردم‌ افزایش‌ یافت‌ و به‌ فقر و نارضایی‌ و در نهایت‌، نافرمانی‌ مردم‌ انجامید. درنتیجه‌ نیرومندتر شدنِ اروپای‌ در حال‌ گذار از قرون‌ وسطا به‌ قرون‌ جدید، دیگر دوره‌ كشورگشاییهای‌ غنایم‌آور برای‌ عثمانی‌ به‌ سر آمده‌ بود ( د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تكمله‌ 3ـ4، ذیل‌ "Djalali"). این‌ جنگها عواقب‌ دیگری‌ نیز داشت‌ كه‌ از مهم‌ترین‌ آنها، بر هم‌ خوردن‌ نظامِ تیمار * (اقطاع‌) بود. از سویی‌ تصاحب‌ تیمار (وسیله‌ گذران‌ زندگی‌ سپاهیان‌) به‌ دست‌ دولتمردان‌، و ناممكن‌ شدن‌ تأمینِ معاش‌ ارباب‌ تیمار به‌ علت‌ خالی‌شدن‌ روستاها و ورشكستگی‌ روستاییان‌ از سوی‌ دیگر، سپاهیان‌ را به‌ قیام‌كنندگان‌ نزدیك‌ كرد. سران‌ قیامهای‌ جلالی‌ معمولاً از همین‌ سپاهیان‌ تیمار و معاش‌ از دست‌ داده‌ و فراریان‌ از جبهه‌های‌ جنگ‌ و بركنارشدگان‌ از وظایف‌ نظامی‌ و اداری‌ دولت‌ عثمانی‌ بودند (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌99ـ100؛
آق‌داغ‌، ص‌308ـ309؛
جودت‌پاشا، ج‌1، ص‌47؛
د.ترك‌ ؛
د. ا. د. ترك‌ ، همانجاها). شركتِ بیگلربیگیها و سنجق‌بیگیهای‌ ولایت‌ و سنجقهای‌ آناطولی‌ به‌ همراه‌ سپاهیانِ تحت‌ فرمانشان‌، باعث‌ فقدانِ نیروهای‌ مهاركننده‌ و آزادی‌ عمل‌ قیام‌كنندگان‌ در برخی‌ مناطق‌ می‌شد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، همانجا). به‌نوشته‌ جودت‌پاشا (همانجا)، مشغولیتِ دولت‌ عثمانی‌ در روم‌ایلی‌ باعث‌ شد كه‌ اطراف‌ آناطولی‌ دور از نظارت‌ بماند و جلالیان‌ بر هر سو مسلط‌ شوند. غالب‌ قیامهای‌ آناطولی‌ در اثنای‌ لشكركشیها به‌وقوع‌ می‌پیوست‌.

بحران‌ اقتصادی‌ ناشی‌ از جنگهای‌ داخلی‌ و خارجی‌، انتقال‌ و تغییر مسیر تجاری‌ از قلمرو عثمانی‌ به‌ دریاهای‌ خارجی‌، صدور موادخام‌ و ورود مصنوعات‌ و از رونق‌ افتادن‌ صنایع‌ بومی‌ و بازارهای‌ داخلی‌، ركود كشاورزی‌ به‌ علت‌ نبودِ امنیت‌، خشكسالی‌ و قحطی‌ و مهاجرت‌ كشاورزان‌ به‌ شهرها و پیوستن‌ به‌ بی‌خانمانان‌ و بیكاران‌ ــكه‌ به‌ آنان‌ «چفت‌ بوزان‌» (زراعتْ به‌هم‌ زن‌) و به‌ عبارتی‌ «لَوَندات‌ آشفته‌ روزگار» نیز گفته‌اندــ زمینه‌ساز اصلی قیامها بود. برهم‌ خوردنِ نظام‌ اداری‌ كشور و تشدید اختلافات‌ بین‌ واحدهای‌ نظامی‌، به‌ویژه‌ سواره‌نظام‌ تیولدار و اُجاق‌ قپوقولی‌ (سواره‌نظام‌ ینی‌چری‌)، به‌ بروز نافرمانی‌ و بی‌انضباطی‌ در بین‌ نیروهای‌ نظامی‌ و گاه‌ كشته‌ شدن‌ دولتمردانِ درجه‌ یك‌ و حتی‌ شخص‌ سلطان‌ و كاهش‌ اعتبار و اقتدارِ دولت‌ می‌انجامید؛
از این‌رو، خلا قدرت‌ به‌خصوص‌ پس‌ از مرگ‌ سلیمان‌ قانونی‌ را می‌توان‌ از عللِ تشدید قیامهای‌ جلالی‌ دانست‌ (اسكندر منشی‌، ج‌2، ص‌766؛
د.اسلام‌ ؛
د.ا.د.ترك‌ ، همانجاها). رواجِ جملاتی‌ چون‌ «تفنگ‌ باعث‌ فساد»، «تفنگ‌ باعث‌ ظهور جلالی‌» در منابع‌ آن‌ دوره‌، خود نشان‌دهنده‌ نقش‌ این‌ جنگ‌افزار جدید در قیامهاست‌ (د.ا.د.ترك‌ ، همانجا). تلاش‌ برای‌ خلعِ سلاحِ اهالی آناطولی‌ در جریان‌ عملیات‌ مرادپاشا * (قویوجی‌) و اسماعیل‌پاشا (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌)، دلیل‌ دیگری‌ بر اهمیت‌ نقش‌ تفنگ‌ در این‌ شورشهاست‌. در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ كه‌ بُنیه‌ دولت‌ دستخوش‌ فرسایش‌ تدریجی‌ بود، مردم‌ آمادگی‌ گردآمدن‌ در اطراف‌ هر بشارت‌دهنده‌ای‌ را داشتند؛
پس‌ دسته‌های‌ جلالی‌ با به‌هم‌ پیوستن‌ گروههای‌ كوچكِ راهزن‌ تشكیل‌ شدند و به‌سبب‌ فراهم‌ بودن‌ شرایط‌، به‌ سرعت‌ رشد یافتند و به‌ اردوهای چند هزار نفری‌ و حتی‌ چند ده‌ هزار نفری‌ تبدیل‌ شدند و قیامهای‌ كوچك‌ راه‌ قیامهای‌ بزرگ‌ را هموار كردند (آق‌داغ‌، ص‌139ـ144). به‌ عبارت‌ دیگر، هرگاه‌ جنگ‌ در حال‌ پیشرفت‌ بود، شمار دسته‌های‌ نظامی‌ محلی‌ افزایش‌ می‌یافت‌ و اینان‌ آنگاه‌ كه‌ دور از مردم‌ زندگی‌ می‌كردند جلالی‌ قلمداد می‌شدند (اینالجق‌ ، ص‌347).

قیام‌ عبدالحلیم‌ قره‌یازیجی‌ * نخستین‌ قیامِ بزرگ‌ جلالی‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ (رجوع کنید به اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌766؛
اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌100؛
سومر، 1980، همانجا؛
هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌304). عبدالحلیم‌ قره‌یازیجی‌، «متسلِّم‌» (تحصیلدار مالیات‌) سنجقی‌ در سیواس‌ بود و چون‌ شخص‌ دیگری‌ را به‌جایش‌ منصوب‌ كردند، یاغی‌ شد (پچوی‌، ج‌2، ص‌403ـ404؛
د.ا.د.ترك‌ ، همانجا) و با سپاهش‌ كه‌ از فراریهای‌ جنگ‌ حاچ‌اوسی‌ (1005) تشكیل‌ شده‌ بود، به‌ اورْفه‌ حمله‌ كرد. حسین‌پاشا، مفتش‌ سابق‌ امور یاغیان‌، نیز با عبدالحلیم‌ هم‌پیمان‌ شد؛
اما، سرانجام‌ قره‌یازیجی‌ حسین‌پاشا را وجه‌المصالحه‌ قرار داد و خود بخشیده‌ شد و به‌ حكومت‌ آماسیه‌ منصوب‌ گردید و حتی‌ در سركوبی‌ «سوخته‌ها» («سُفته‌»ها یا طلاب‌ علوم‌ دینی‌) شركت‌ كرد، و حسین‌پاشا اعدام‌ شد (اوزون‌چارشیلی‌؛
هامر ـ پورگشتال‌، همانجاها). گفته‌اند كه‌ قره‌یازیجی‌ سپاه‌ و دیوانی‌ نظیر دولت‌ عثمانی‌ تشكیل‌ داده‌ و فرمانهای‌ طغراداری‌ با عبارت‌ «حلیم‌شاه‌ مظفربادا» به‌ ولایات‌ فرستاده‌ بود ( د.ا.ترك‌ ، ج‌6، ص‌341؛
اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌100ـ101). نعیما (ج‌1، ص‌246ـ247) صورت‌ یكی‌ از احكامِ منسوب‌ به‌ عبدالحلیم‌ (صادره‌ 1009) را آورده‌ كه‌ در آن‌ تصریح‌ شده‌ است‌: «فرمودم‌ كه‌ دست‌ عثمانیان‌ از این‌ طرفها كُلاً منقطع‌ و سلطنت‌ بلانزاع‌ به‌ من‌ مقرر [شود (»؛
اما، آق‌داغ‌ (ص‌243ـ248) و سومر (1980، ص‌186ـ187) بر آن‌اند كه‌ قره‌یازیجی‌ در پی‌ برانداختن‌ حاكمیت‌ عثمانی‌ نبوده‌ و ظاهراً توانایی‌ آن‌ را هم‌ نداشته‌ است‌. پس‌ از كشته‌ شدن‌ قره‌یازیجی‌ (1010)، برادرش‌، دلی‌حسن‌، جانشین‌ وی‌ شد و بعضی‌ سركردگان‌، چون‌ شاهْوِردی‌، طویل‌ و احمد قره‌قاش‌، به‌ او پیوستند (پچوی‌، ج‌2، ص‌404؛
حاجی‌خلیفه‌، ص‌178ـ179؛
اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌768ـ769؛
نعیما، ج‌1، ص‌295)، لیكن‌ گروههای‌ جلالی‌ دیگر در آناطولی‌ پراكنده‌ شدند و به‌ غارت‌ پرداختند (آق‌داغ‌ ص‌400ـ402،470). دلی‌حسن‌ یكی‌ از نیرومندترین‌ جلالیها بود كه‌ حتی‌ صوقُلْلی‌زاده‌ حسن‌پاشا * ، خسروپاشا و حافظ‌ احمدپاشا * در سركوبی‌ وی‌ توفیقی‌ نیافتند و سرانجام‌ دولت‌ مركزی‌، با انتصاب‌ دلی‌حسن‌ به‌ حكومتِ بوسنه‌، به‌ قیام‌ او خاتمه‌ داد و حتی‌ بخشی‌ از نیروهای‌ تحتِ فرمان‌ دلی‌حسن‌ را به‌ جنگ‌ با اتریش‌ گسیل‌ كرد و به‌ روایتی‌ شش‌هزار تن‌ كشته‌ شدند. دلی‌حسن‌، به‌ اشاره‌ صدراعظم‌ و به‌ اتهام‌ تلاش‌ در جلب‌ حمایت‌ پاپ‌ و جمهوری‌ و نیز، در 1014/1606 به‌ قتل‌ رسید (پچوی‌، ج‌1، ص‌295ـ296، 381ـ384،440؛
عطائی‌، ص‌478ـ479). پس‌ از دلی‌حسن‌، یولارقِصْدی‌ بر اطراف‌ قَسطَمونی‌، سلیمان‌ اَرابه‌جی‌ بر صاروخان‌، چورَك‌اوغلی‌ بر آنقره‌، قره‌سعید بر آق‌شهر و كوتاهیه‌، مصطفی‌ قِنالی‌اوغلی‌ بر افیون‌ قره‌حصار و دیگر شورشیان‌ جلالی‌ چون‌ كِزیراوغلی‌، مرادِكافر، دونْدار، دَلی‌ذوالفقار، ییلْدیزْلی‌، ابراهیم‌بیك‌، گورگوراوغلی‌، موصلی‌چاوش‌، قلندر اوغلی‌، آغاچْدان‌ پیری‌، جانپولاد اوغلی‌ بر نواحی‌ آناطولی‌ مسلط‌ شده‌ تاخت‌وتاز می‌كردند (هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌365، 398). نتیجه‌ این‌ درگیریها، مهاجرتهای‌ روزافزون‌ از روستاها به‌ شهرهای‌ بزرگ‌ به‌ویژه‌ استانبول‌، و نیز از آناطولی‌ به‌ روم‌ایلی‌ بود. این‌ دوره‌ هفت‌ ساله‌ (1011ـ1018)، كه‌ آغازش‌ نقطه‌ پایانی‌ بر «فترتِ جلالی‌» به‌شمار آمده‌، دوره‌ فرار بزرگ‌ نام‌ گرفته‌ است‌ (آق‌داغ‌، ص‌389، 470). این‌ دوره‌، به‌سبب‌ جدایی‌ هزاران‌ تن‌ از كار و تولید و بی‌خانمانی آنان‌، بهانه‌ای‌ برای‌ شورش‌ دسته‌های‌ عصیانگر جلالی‌ فراهم‌ آورد (همان‌، ص‌482). این‌ وضع‌، كه‌ در درجه‌ اول‌ معلول‌ گرفتاریهای‌ جنگی‌ دولت‌ در مرزهای‌ شرقی‌ و غربی‌ بود، نمی‌توانست‌ دائمی‌ باشد. قرارداد صلح‌ ژیتواتوروك‌ با اتریش‌ در 10 رجب‌ 1015/11 نوامبر 1606، كه‌ به‌ جنگِ سیزده‌ ساله‌ با اتریش‌ پایان‌ بخشید، و انتصابِ مرادپاشا قویوجو كه‌ در مذاكرات‌ صلح‌ حاضر بود (به‌ صدراعظمی‌)، نخستین‌ گام‌ در تسكین‌ و دفع‌ فتنه‌ جلالی‌ بود (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌769؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌8، ص‌652؛
نیز رجوع کنید به عطائی‌، ص‌480). مرادپاشا پس‌ از دریافت‌ مُهرِ صدارت‌ (شعبان‌ 1015) و تدارك‌ مقدّمات‌ لازم‌، به‌ جنوب‌ آناطولی‌ و شمال‌ سوریه‌ رفت‌ كه‌ جولانگاهِ شورشیان‌ جلالی‌ بود (رجوع کنید به شدیاق‌، ج‌1، ص‌160). نخستین‌ هدف‌ او سركوبی‌ جانپولاد اوغلی‌، یكی‌ از خطرناك‌ترین‌ یاغیانِ مسلط‌ بر حلب‌، بود. مرادپاشا از استانبول‌ تا حلب‌ چند دسته‌ یاغی‌، از جمله‌ دسته‌های‌ جمشید (اطراف‌ اَدَنَه‌/ آدانا/ آطنه‌) و احمدبیگ‌ سراج‌زاده‌ (حوالی‌ قونیه‌)، را قلع‌ و قمع‌ كرد و برای‌ تأمین‌ امنیت‌ راه‌، محمدبیگ‌ قلندر اوغلی‌ را، كه‌ بر مَغنیسا تسلط‌ داشت‌، عفو و او را حاكم‌ آنقره‌ كرد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌106ـ107؛
سامی‌، ذیل‌ «قویوجی‌ مرادپاشا»؛
عطائی‌، ص‌610؛
یتكین‌، ج‌1، ص‌233، 245). علی‌پاشا جانپولاد اوغلی‌ از خاندان‌ كُردتبار جانبولاط‌ (جانپولاد) بود كه‌ سنجق‌ كلیس‌ (نزدیك‌ حلب‌) را نسل‌ در نسل‌ در اختیار داشتند ( د.اسلام‌ ، همانجا؛
هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌398ـ399). او پس‌ از اعدام‌ شدن‌ برادرش‌ (حسین‌پاشا) به‌ فرمان‌ سنان‌پاشا، در 1013، عصیان‌ كرد (رجوع کنید به اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌768ـ769؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌3، ص‌164). دولت‌ مركزی‌، والیگری‌ حلب‌ را به‌ او وعده‌ داد (هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌399ـ400)، لیكن‌ او به‌ یاغیگری‌ ادامه‌ داد، قلمرو خود را از حماه‌ تا ادنه‌ توسعه‌ بخشید و با امضای‌ قرارداد مصالحه‌ با فردیناند، دوك‌ بزرگ‌ توسكان‌، به‌ خطری‌ بزرگ‌ برای‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ تبدیل‌ شد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌104ـ105؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌3، ص‌22ـ23؛
د.ترك؛
د.ا.د.ترك‌ ، همانجاها). لشكر مرادپاشا متشكل‌ از دوشیرمه‌ (ینی‌چریهای‌ مسیحی‌) و نیروهای‌ حكام‌ محلی‌ ( د.اسلام‌ ، همانجا) در صحرای‌ اروچ‌ اُواسی‌ شكست‌ سختی‌ بر جانپولاد اوغلی‌ وارد آورد و وی‌ را مجبور به‌ گریز كرد (3 رجب‌ 1016). گفته‌اند از سرهای‌ 000 ، 26 اسیر، كه‌ جلادهای‌ مرادپاشا آنها را از تن‌ جدا كردند، «كلّه‌منارها» ساختند (پچوی‌، ج‌2، ص‌437؛
نعیما، ج‌2، ص‌16؛
حاجی‌خلیفه‌، ص‌180؛
یتكین‌، ج‌1، ص‌237). جانپولاد اوغلی‌ با نیروهای‌ باقیمانده‌ به‌ قلندر اوغلی‌ پیوست‌، اما چون‌ با وی‌ سازش‌ نداشت‌ به‌ استانبول‌ گریخت‌ و از پادشاه‌ عثمانی‌ طلب‌ بخشایش‌ كرد و با موافقت‌ پادشاه‌ حكومت‌ طِمِشوار به‌ او داده‌ شد؛
اما، سال‌ بعد به‌ دستور مرادپاشا، كه‌ مخالف‌ زنده‌ماندن‌ سركردگان‌ جلالی‌ بود، به‌ قتل‌ رسید (پچوی‌، ج‌2، ص‌438ـ439؛
عطائی‌؛
اوزون‌ چارشیلی‌، همانجاها؛
هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌406؛
د. ا. ترك‌ ، ج‌3، ص‌23). مرادپاشا پس‌ از پاك‌ كردن‌ ولایت‌ حلب‌ از جانپولادیان‌ (جان‌ فولادیان‌)، در صدد پایان‌ دادن‌ به‌ غائله‌ قلندر اوغلی‌ برآمد. محمدقلندر اوغلی‌ * ، به‌ علتِ رنجیدگی‌ خاطر از دولت‌، در 1013 دوباره‌ عصیان‌ كرد و مغنیسا را تصرف‌ و غارت‌ نمود و هرچند مرادپاشا حكومت‌ آنقره‌ را به‌ او واگذار كرد، چون‌ مردم‌ راهش‌ ندادند با جلب‌ نیروهای‌ جلالی‌، مانند قره‌سعید، میمون‌، و آغاچدان‌ پیری‌، بر قدرتِ خود افزود و با حدود سی‌هزار تن‌، از بورسه‌ تا آیدین‌ را غارت‌ نمود و موجب‌ وحشت‌ حكومت‌ استانبول‌ شد (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌770؛
سومر، 1980، ص‌188ـ189؛
میدان‌ لاروس‌ ، ج‌6، ص‌800ـ 801). او در نامه‌ای‌ به‌ موصلی‌چاوش‌ آرزوهای‌ خود را چنین‌ بیان‌ داشته‌ است‌: «ولایات‌ آیدین‌ و صاروخان‌ و... را تالان‌ كرده‌ با غنایم‌ بیشمار مراجعت‌ كردیم‌... اگر حق‌ تعالی‌ مدد كند با دلاوران‌ كار آمد... آن‌ پیر فرتوت‌ را برطرف‌ كرده‌، از اُسكدار به‌ این‌ سو از چنگ‌ عثمانی‌ درآورده‌ می‌شود. در صورتی‌ كه‌ فرصت‌، پیر ) مرادپاشا ] را دست‌ دهد، زبانزد شدن‌ آنچه‌ كرده‌ایم‌ خودْ ما را كفایت‌ كند (یتكین‌، ج‌1، ص‌232ـ233؛
نعیما، ج‌2، ص‌14). از قضا مرادپاشا فرصت‌ به‌ دست‌ آورد. وی‌ با دادنِ سنجق‌بیگی‌ ایچ‌ایل‌ به‌ موصلی‌چاوش‌، از پیوستن‌ او به‌ قلندر اوغلی‌ جلوگیری‌ كرد و در دشت‌ گوكسون‌ (نزدیك‌ مرعش‌) ضربه‌ای‌ سخت‌ بر قلندر اوغلی‌ وارد آورد (24 ربیع‌الا´خر 1017). پچوی‌ (ج‌2، ص‌440) تعداد كشته‌های‌ جلالی‌ را بی‌شمار نوشته‌ و افزوده‌ است‌ كه‌ فراریان‌ هم‌ كشته‌ شدند. قلندر اوغلی‌ و تعدادی‌ از سركردگانش‌، از جمله‌ خلیل‌ طویل‌ و برادرش‌ میمون‌، نیز به‌ ایران‌ فرار كردند و دربار اصفهان‌ از آنان‌ استقبال‌ كرد ( د.ا.ترك‌ ، ج‌8، ص‌652؛
حاجی‌خلیفه‌، ص‌180؛
عطائی‌، همانجا؛
اسكندر منشی‌، ج‌2، ص‌771؛
نیز رجوع کنید به حسینی‌ استرآبادی‌، ص‌193ـ194). به‌ قوجه‌ مرادپاشا، صدراعظم‌ هشتاد و چند ساله‌، «قویوجی‌» (چاه‌كن‌) لقب‌ دادند، زیرا به‌ دستور او اسیران‌ جلالی‌ را گردن‌ می‌زدند و در چاهها دفن‌ می‌كردند. روایات‌ موجود همه‌ حاكی‌ از قساوت‌ و قاطعیت‌ او در بر خورد با جلالیهاست‌. تعداد كشته‌شدگان‌ را در دوره‌ سه‌ ساله‌ عملیات‌ تنبیهی‌ جلالیان‌، بین‌ 000 ، 65 تا یكصد هزارتن‌ نوشته‌اند (هامر ـ پورگشتال‌، ج‌4، ص‌419؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌8، ص‌653؛
یتكین‌، ج‌1، ص‌245ـ246). مرادپاشا، موصلی‌ چاوش‌ و یوسف‌پاشای‌ جلالی‌ را نیز با نیرنگ‌ اسیر كرد و كشت‌ (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌111؛
د.ا.ترك‌ ، همانجا). بر اثر همین‌ اقدامات‌ خونین‌، قیامهای‌ جلالی‌ به‌طور محسوس‌ فروكش‌ كرد و آرامش‌ در آناطولی‌ مدتی‌ برقرار شد؛
لیكن‌ اندكی‌ بعد، قیامهای‌ جلالی‌ و شبه‌جلالی‌، چون‌ قیامهای‌ آبازه‌ محمدپاشا، قره‌حیدر، قره‌حیدر اوغلی‌ (جلالی جلالی‌زاده‌)، قاطرجی‌ اوغلو محمدپاشا * ، عبدالنبی‌ گرجی‌ و آبازه‌ حسن‌پاشا *، با انگیزه‌های‌ گوناگون‌، در گوشه‌ و كنار آناطولی‌ آغاز شد. از آن‌ میان‌، محمدپاشا و حسن‌پاشا، كه‌ از دولتمردان‌ بودند و به‌ علت‌ رنجیدگی‌، عصیان‌ كرده‌ بودند، بخشیده‌ شدند، اما به‌ سبب‌ ادامه‌ ناسازگاری‌، محمدپاشا در 1043 به‌ قتل‌ رسید و حسن‌پاشا در 1069 (سامی‌، ذیل‌ «آبازه‌ محمدپاشا»؛
میدان‌ لاروس‌ ، ج‌1، ص‌8ـ 9). قره‌حیدر اوغلی‌، كه‌ از 1055 به‌ انتقام‌ خون‌ پدرش‌ عاصی‌ شده‌ و بارها از دام‌ نیروهای‌ سركوبگر فرار كرده‌ بود، سرانجام‌ به‌دست‌ آبازه‌حسن‌پاشا دستگیر و در 1058 در استانبول‌ كشته‌ شد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌311ـ 312؛
یتكین‌، ج‌1، ص‌240ـ242). قاطرجی‌ اوغلو (محمدپاشا)، از دسته‌ قره‌حیدر اوغلو و جانشین‌ او، در حمله‌ عبدالنبی‌ گرجی‌ به‌ استانبول‌ مشاركت‌ كرد، لیكن‌ پس‌ از شكست‌ تقاضای‌ عفو نمود و به‌ مقامهایی‌ چون‌ سنجق‌بیگی‌ و بیگلربیگی‌ و عنوانِ پاشا رسید. قاطرجی‌اوغلو در رأس‌ نیرویی‌ كه‌ برای‌ سركوبی‌ آبازه‌ حسن‌پاشا اعزام‌ شده‌ بود، قرار گرفت‌ و سرانجام‌ در جنگ‌ كِرت‌ (1079) كشته‌ شد (یتكین‌، ج‌1، ص‌242ـ243؛
اوزون‌ چارشیلی‌، همانجا). عبدالنبی‌ گرجی‌ نیز كه‌ در 1059 قصد بر انداختن‌ دولت‌ عثمانی‌ را داشت‌ و با نیروی‌ مردمی‌ تا نزدیك‌ دروازه‌ استانبول‌ پیشروی‌ كرده‌ بود، شكست‌ خورد و اعدام‌ شد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌312ـ314؛
یتكین‌، ج‌1، ص‌243ـ245).

در این‌ دوره‌ پاشاهای‌ جلالی‌ بسیار قدرت‌ گرفتند و حتی‌ به‌ یكی‌ از آنها، اِپشیر مصطفی‌پاشا*، مُهر صدارت‌ داده‌ شد (در 1064) كه‌ این‌ امر نشان‌دهنده‌ قدرت‌ جلالیان‌ در سرزمین‌ آناطولی‌ است‌ (اینالجق‌، ص‌349؛
اولیاچلبی‌، ج‌1، ص‌279ـ 280). برخوردِ قاطع‌ با قیامهای‌ جلالی‌ با صدارت‌ محمدپاشا كوپْریلی‌ (1066) و انتصاب‌ اسماعیل‌پاشا (شوال‌ 1069)، به‌ عنوان‌ مفتش‌ ولایات‌ عثمانی‌، آغاز شد. اسماعیل‌پاشا سیاست‌ مرادپاشا قویوجی‌ را پی‌ گرفت‌ و با كشتار هزاران‌ تن‌ و جمع‌آوری‌ بیش‌ از هشتاد هزار قبضه‌ تفنگ‌، به‌ قیامهای‌ آن‌ دوره‌ جلالیان‌ پایان‌ داد (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌397ـ 398؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌6، ص‌896ـ897). به‌ روایت‌ یتكین‌ (ج‌1، ص‌247ـ248)، مردم‌ آناطولی‌ توان‌ مقاومت‌ عملی‌ را از دست‌ دادند و قیامهای‌ پراكنده‌ پس‌ از آن‌، جنبه‌ سیاسی‌ نداشت‌. شاو (ج‌1، ص‌188) سركوبِ جنبشِ جلالی‌ را نشانِ قدرت‌ كافی عثمانیان‌ برای‌ مقابله‌ هم‌ زمان‌ با بیگانگان‌ و مخالفان‌ داخلی‌ دانسته‌ است‌. از اواسطِ نیمه‌ دوم‌ قرن‌ یازدهم‌، از قیامهای‌ وسیعِ جلالی‌ خبری‌ نبود؛
گر چه‌ پس‌ از جنگ‌ طولانی‌ با اتریش‌ و عقب‌نشینی‌ از وین‌ (1095)، اوضاع‌ بحرانی‌ 1005 تكرار شد و در 1098 یكی‌ از جلالیان‌ به‌ نام‌ یگن‌ (یه‌ین‌) عثمان‌پاشا، قدرتمندترین‌ شخصیت‌ امپراتوری‌ گردید (اینالجق‌، ص‌350) و كمی‌ پس‌ از پیمان‌ كارلوویتس‌/ كارلوفچه‌ (1110/1698)، دشواریهای‌ بعد از جنگ‌ (مانند افزایش‌ مالیات‌ و فقرِ عمومی‌ در كشور) سبب‌ غارتگریهای‌ مجدد جلالیان‌ در آناطولی‌ شد و امپراتوری‌ عثمانی‌ را به‌ راهِ انحطاطی‌ افكند كه‌ نتوانست‌ از آن‌ خلاصی‌ یابد (همان‌، ص‌352ـ353).

از جمله‌ علل‌ فروكش‌ كردنِ این‌ قیامها، آغازِ جنگ‌ طولانی‌ با اتریش‌ و هم‌پیمانان‌ آن‌ و نیازِ روزافزون‌ به‌ سرباز و جلب‌ جلالیان‌ به‌ صفوف‌ نظامی‌ بود ( د.ترك‌ ، همانجا) و از جمله‌ علل‌ اصلی شكستِ قیامهای‌ جلالی‌، هماهنگ‌ نبودن‌ قیام‌ كنندگان‌، برخورد خصومت‌آمیز مردم‌ ولایات‌ با دسته‌های‌ جلالی‌، و ناتوانی‌ آنان‌ در نبرد با نیروهای‌ سازمان‌یافته‌ نظامی‌ عثمانی‌ بود (شاو، همانجا).

جلالیها در ایران‌. در 1017، وقتی‌ نیروهای‌ زیر فرمانِ قلندر اوغلی‌ از نیروهای عثمانی‌ شكست‌ خوردند، با دادنِ تلفات‌ زیاد به‌ جانب‌ آناطولی شرقی‌ فرار كردند و پس‌ از ضربه‌ دیگری‌ كه‌ در حوالی بایبورد خوردند، به‌ سوی‌ مرزهای‌ دولت‌ صفوی‌ عقب‌ نشستند. میمون‌ نیز پس‌ از شكست‌ در ارزروم‌ به‌ ایران‌ گریخت‌ (اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌3، بخش‌1، ص‌109ـ110). جلالیهای‌ فراری‌ نماینده‌ای‌ نزد امیرگونه‌خان‌ قاجار (حاكمِ چُخورسعد) كه‌ در ایروان‌ مستقر بود، فرستادند و ضمن‌ اعلامِ «شاهی‌ سُوَنی‌» [ = هواداری‌ از شاه‌ صفوی‌( درخواست‌ پناهندگی‌ كردند (بلان‌، ص‌210ـ211). امیرگونه‌خان‌ گزارشِ مكتوب‌ ورود جلالیان‌ را برای‌ شاه‌عباس‌ به‌ مازندران‌ فرستاد (رجوع کنید به اسكندرمنشی‌، همانجا). منجم‌ یزدی‌ (ص‌347ـ348) گزارش‌ امیرگونه‌خان‌ را كه‌ درباره‌ ورود ده‌ هزار جلالی‌ پناهجو و اقامتشان‌ در اوچ‌كلیسا و تقاضای‌ قشلاق‌ آنان‌ است‌ درج‌ كرده‌ است‌. نماینده‌ سرداران‌ جلالی‌ هم‌ عریضه‌ای‌ مبنی‌ بر هواداری‌ از شاه‌ و مخالفت‌ با دولت‌ عثمانی‌ تقدیم‌ كرد (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌771). شاه‌عباس‌، كه‌ قصد عزیمت‌ به‌ آناطولی‌ داشت‌، از آمدن‌ جلالیان‌، كه‌ با قزلباشان‌ هم‌زبان‌ و هم‌رزم‌ و هم‌تبار بودند، خرسند گشت‌ و نماینده‌ جلالیها را به‌ گرمی‌ پذیرفت‌ و ضمن‌ اهدای‌ خلعت‌، دستور برقراری‌ تسهیلات‌ برای‌ پناهندگان‌ و پذیرایی‌ از آنان‌ را به‌ امیرگونه‌خان‌ صادر كرد و حاتم‌بیك‌ اعتمادالدوله‌، وزیراعظم‌، را برای‌ استقبال‌ از آنان‌ و مشاهده‌ احوال‌ آنان‌ و هدایت‌ سرانشان‌ به‌ دربار، به‌ تبریز فرستاد (بلان‌، ص‌211) و بودجه‌ كلانی‌ برای‌ پذیرایی‌ و اسكانشان‌ تعیین‌ كرد (رجوع کنید به اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌772). جلالیان‌، كه‌ به‌ سبب‌ اختلافات‌ داخلی‌ و درگیری‌ بین‌ محمدپاشا قلندر اوغلی‌ و قره‌سعید عرب‌، به‌ سه‌ جوخه‌ تقسیم‌ شده‌ بودند، از اوچ‌كلیسا به‌ تبریز عزیمت‌ كردند. حاكم‌ تبریز (وزیر آذربایجان‌) هر طبقه‌ از ایشان‌ را در مكانی‌ مناسب‌ در آذربایجان‌ و عراق‌ عجم‌ اسكان‌ داد. وزیراعظم‌ ایران‌ در سفر به‌ آذربایجان‌، با گروههای‌ جلالی‌ در زنجان‌ و نیك‌پی‌ و میانه‌ ملاقات‌ كرد و در تبریز مورد استقبال‌ آنان‌ قرار گرفت‌. اسكندر منشی‌ كه‌ شاهد این‌ استقبال‌ بوده‌، تعداد جلالیان‌ را «از پیاده‌ و تفنگچی‌ و سواره‌ یراقدار»، ده‌ هزار تن‌ برآورد كرده‌ است‌ (ج‌2، ص‌775). اكملچی‌اوغلی‌ (ابراهیم‌پاشا)، كه‌ با دوهزار تن‌ در تعقیب‌ جلالیان‌ تا سرحد آمده‌ بود، با شنیدن‌ خبر ورود وزیراعظم‌ ایران‌ به‌ تبریز، بازگشت‌ (همانجا). لوئی‌بلان‌ (ص‌210) شمارِ جلالیان‌ پناهنده‌ به‌ ایران‌ را حدود پانزده‌هزار تن‌ نوشته‌ است‌. پس‌ از ضیافتی‌ باشكوه‌، و گروه‌بندی‌ جلالیان‌ و تعیین‌ محل‌ قشلاق‌ برای‌ آنان‌، وزیر اعظم‌ در 12 جمادی‌الا´خره‌ 1017 به‌ اتفاق‌ رؤسای‌ جلالی‌ و ملازمانشان‌ (پانصد تن‌) از تبریز عازم‌ پایتخت‌ صفوی‌ شد. در ضیافتی‌ كه‌ به‌ افتخار رؤسای‌ جلالی‌ در نطنز ترتیب‌ یافته‌ بود، بین‌ محمدپاشا قلندر اوغلی‌، كه‌ تحت‌ توجه‌ خاص‌ وزیراعظم‌ بود، و بعضی‌ رؤسای‌ دیگر نزاعی‌ درگرفت‌ كه‌ با پا در میانی‌ صدراعظم‌ رفع‌ شد. جلالیان‌ در سوم‌ شعبان‌ روانه‌ اصفهان‌ شدند (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌775ـ777؛
بلان‌، ص‌214) و در هفدهم‌ شعبان‌ میرزاحاتم‌بیگ‌ و جلالیانِ همراهش‌، به‌ دربار شاه‌عباس‌ بار یافتند (منجم‌یزدی‌، ص‌352). منجم‌ یزدی‌ (ص‌352ـ353) سه‌ مادّه‌ تاریخ‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ حاتم‌بیگ‌ اعتمادالدوله‌، به‌ مناسبت‌ ورود جلالیان‌، به‌ تركی‌ و فارسی‌ سروده‌ است‌. جلالیان‌ پس‌ از برخورداری‌ از «نوازشات‌ خسروانه‌» و شركت‌ در جشنی‌ در باغِ نقشِجهان‌ (فروردین‌ 987/ محرّم‌ 1018)، به‌ وان‌ و ارزروم‌ فرستاده‌ شدند (30 محرّم‌ 1018). در آستانه‌ حركت‌، شاه‌عباس‌ رؤسای‌ جلالی‌ را به‌ همدلی‌ و اتحاد دعوت‌ كرد و محمدپاشا ) قلندر اوغلی‌ ] را امیر امرای‌ آنان‌ گردانید و آنان‌ را به‌ اطاعت‌ او فرا خواند (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌781؛
منجم‌ یزدی‌، ص‌360ـ361). پس‌ از بازگشت‌ رؤسای‌ جلالی‌ به‌ آذربایجان‌، یك‌ فوج‌ دو هزار نفری‌ از جلالیان‌، به‌ سرداری‌ قره‌سعید و آغاچدان‌ پیری‌، به‌ اتفاق‌ قزلباشان‌ به‌ فرماندهی‌ امیرگونه‌خان‌، تا ارزروم‌ پیش‌ رفتند و بدون‌ برخورد با مانعِ جدّی‌ به‌ آذربایجان‌ برگشتند (رجوع کنید به اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌788؛
بلان‌، ص‌215ـ216). پس‌ از آن‌ جلالیان‌ با عساكر صفوی‌ به‌ كردستان‌ گسیل‌ شدند تا از حملات‌ عثمانیان‌ جلوگیری‌ كنند و در صورت‌ لزوم‌ به‌ آنان‌ حمله‌ نمایند. در همین‌ ایام‌، كُردحیدر، یكی‌ از رؤسای‌ جلالی‌، به‌سبب‌ توهین‌ به‌ قلندر اوغلی‌، به‌ قتل‌ رسید و ملازمانش‌ به‌ اطاعت‌ قلندر اوغلی‌ تن‌ دادند (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌791). آخرین‌ حادثه‌ با مشاركت‌ جلالیان‌ در قلمرو صفوی‌، تمردِ امیرخانِ بَرادُوست‌ (امیرخان‌ چلاق‌)، حاكمِ ارومیه‌ و سر باز زدن‌ وی‌ از پیوستن‌ به‌ نیرویی‌ شامل‌ ده‌ هزار جلالی‌ بود (بلان‌، ص‌218). عذرِامیرخان‌ غیر از مخالفت‌ با پیربوداق‌، فرمانده‌ نیروی‌ مذكور، این‌ بود كه‌ «طایفه‌ جلالی‌ مردمِ خودرأی بی‌اعتدالِ بی‌مآلِ نااعتمادند». امیرخـان‌ در قلعه‌ دُمْدُم‌ پناه‌ گرفت‌ و چون‌ برخوردی‌ بین‌ كردهای‌ بَرادوست‌ و گروهی‌ از جلالیان‌ روی‌ داد و جمعی‌ از طرفین‌ كشته‌ و مجروح‌ شدند، خلیل‌ طویل‌ و عده‌ای‌ جلالی‌ به‌ امیرخان‌ پیوستند (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌794ـ795). شاه‌عباس‌ حل‌ مشكل‌ امیرخان‌ را به‌ حاتم‌بیگ‌ اردوبادی‌ واگذار كرد و پنج‌ هزار تومان‌ زرِ نقد در اختیارِ وزیراعظم‌ گذارد تا به‌ «مدد خرج‌ جلالیان‌» دهد و آنگاه‌ اگر از امیرخان‌ اخلاص‌ دید، جلالیان‌ را به‌ صلاحدید امیرخان‌ كوچ‌ دهد وگرنه‌ طغیان‌ را فرو نشاند و قلمرو او را میان‌ جلالیان‌ تقسیم‌ كند تا به‌ دفع‌ دیگر كُردان‌ یاغی‌ بپردازند (همان‌، ج‌2، ص‌795؛
جنابدی‌، ص‌808ـ809). در مذاكرات‌ طولانی‌ وزیراعظم‌ با امیرخان‌، توافق‌ حاصل‌ نشد، زیرا امیرخان‌ سبب‌ تحصن‌ خود را «اطوار ناهموار جلالیان‌» و طمع‌ قلندر اوغلی‌ محمدپاشا به‌ سرزمین‌ او اظهار می‌كرد و رضایت‌ نمی‌داد حتی‌ یك‌ تن‌ از آن‌ طایفه‌ در مذاكرات‌ باشند، لذا قلعه‌ دمدم‌ به‌ محاصره‌ قزلباشان‌ و جلالیها درآمد. چون‌ محاصره‌ به‌طول‌ انجامید، جلالیها دچار تفرقه‌ شدند (رجوع کنید به اسكندر منشی‌، ج‌2، ص‌795ـ796، 800، 801ـ811) و به‌ آناطولی‌ بازگشتند. از علل‌ بازگشت‌ جلالیان‌ یكی‌ هم‌ ارسال‌ نامه‌های‌ دلجویی‌ از جانب‌ نصوح‌پاشا (حاكم‌ دیاربكر) به‌ رؤسای‌ جلالی‌، حاوی‌ دعوت‌ به‌ بازگشت‌ به‌ سرزمین‌ خویش‌، بود. نصوح‌پاشا جزوِ جناح‌ منتقدِ حاكمیت‌ عثمانی‌ بود كه‌ از شیوه‌ برخوردِ خشنِ مرادپاشا با جلالیان‌، كه‌ باعث‌ فرارِ آنان‌ به‌ ایران‌ شده‌ بود، انتقاد كرد و با كسب‌ اجازه‌ از سلطان‌ عثمانی‌ عفونامه‌هایی‌ برای‌ فراریان‌ فرستاد و اكثر آنان‌ را بازگرداند (سومر، 1992، ص‌155؛
اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌801). لوئی‌بلان‌ (ص‌220) بر آن‌ است‌ كه‌ نصوح‌پاشا عده‌ای‌ را محرمانه‌ به‌ اردوی‌ ایران‌ فرستاده‌ بود تا جلالیان‌ را تشویق‌ به‌ بازگشت‌ كند.

نخستین‌ جلالی‌ كه‌ فرار كرد آغاچدان‌ پیر بود. وی‌ از اوشنویه‌ به‌ كركوك‌ رفت‌. اعتمادالدوله‌، وزیراعظم‌، كه‌ به‌سبب‌ فرارِ آغاچدان‌ به‌ دیگر جلالیان‌ نیز بدگمان‌ شده‌ بود، شاه‌عباس‌ را آگاه‌ ساخت‌ و شاه‌حكمی‌ صادر كرد به‌ این‌ مضمون‌ كه‌ جلالیانی‌ كه‌ به‌ این‌ كشور آمده‌اند، مهمان‌ ما به‌شمار می‌آیند، پس‌ هر كه‌ قصد رفتن‌ دارد، عارِ فرار بر خود نپسندد و طایفه‌ قزلباش‌ را بدنام‌ نسازد، زیرا نگهداری‌ آنان‌ برخلاف‌ میلشان‌، شهرت‌ مهمان‌نوازی‌ قزلباشی‌ را لكه‌دار خواهد كرد. وزیراعظم‌ حكم‌ شاه‌ را در اجتماعی‌ از جلالیها ابلاغ‌ كرد، لیكن‌ حاضران‌، به‌ ظاهر، از رفتن‌ منصرف‌ شدند و به‌ شاهسونی‌ [ = شاه‌دوستی‌ ] خود اذعان‌ كردند؛
اما، چند روز بعد دو هزار تن‌ از بلوكباشان‌ خاص‌ قلندر اوغلی‌ به‌ دیاربكر گریختند و حدود هزار ملازم‌ خاصِ او نیز از سلماس‌ فرار كردند و سپس‌ بقیه‌ جلالیها در گروههای‌ كوچك‌ گریختند. در اثنای‌ فرارها، در اواخر صفر 1019 قلندر اوغلی‌ براثر بیماری‌ قلبی‌ درگذشت‌ و تمام‌ ماترك‌ او، به‌ فرمان‌ شاه‌، به‌ قره‌سعید واگذار شد.

سرانجام‌، از پانزده‌ هزار جلالی‌، كه‌ با چنان‌ احترام‌ و صرفِ هزینه‌های‌ سنگین‌ از آنان‌ پذیرایی‌ شده‌ بود، بیش‌ از پانصد تن‌ در ایران‌ نماند (اسكندرمنشی‌، ج‌2، ص‌797، 801ـ803، 1321ـ 1323؛
بلان‌، ص‌221). به‌ روایت‌ لوئی‌بلان‌ (همانجا)، ماجرای‌ شاهسونی جلالیها با چپاولی‌ به‌ هنگام‌ ترك‌ ایران‌، پایان‌ گرفت‌، لیكن‌ شكی‌ نیست‌ كه‌ شاه‌عباس‌ توانست‌ با استفاده‌ از اوضاع‌ ناشی‌ از قیامهای‌ جلالی‌، آذربایجان‌ و شروان‌ و قارص‌ را، كه‌ با قرارداد 999 رسماً جزو قلمرو عثمانی‌ شده‌ بود، دیگر بار تصرف‌ و قرارداد 1021/1612 را به‌ عثمانی‌ تحمیل‌ كند (كین‌راس‌، ص‌296؛
محمدوف‌ ، ص‌469؛
نیز رجوع کنید به د.ا.د.ترك‌ ، همانجا).

خاطرات‌ و روایات‌ مربوط‌ به‌ جلالیها در داستان‌ كوراوغلو * ، از داستانهای‌ حماسی‌ تركی‌، انعكاس‌ یافته‌ و نظرهایی‌ مبنی‌ بر اینكه‌ قهرمان‌ داستان‌، یعنی‌ كوراوغلو، از سركردگانِ جلالی‌ بوده‌، ابراز شده‌ است‌ (آق‌داغ‌، ص‌265، 298ـ 299؛
د.ا.ترك‌ ، ج‌6، ص‌912ـ913؛
د.آ. ، ج‌10، ص‌411؛
د.اسلام‌ ، همانجا؛
سومر، 1980، ص‌185ـ186؛
محمدوف‌، ص‌472ـ473؛
رئیس‌نیا، ص‌132ـ137).


منابع‌:
(1) اسكندر منشی‌؛
(2) اولیا چلبی‌؛
(3) لوسین‌ لوئی‌بلان‌، زندگی‌ شاه‌عباس، ترجمه‌ ولی‌اللّه‌ شادان‌، تهران‌ 1375ش‌؛
(4) میرزابیگ‌بن‌ حسن‌ جنابدی‌، روضةالصفویه‌، چاپ‌ غلامرضا طباطبایی‌مجد، تهران‌ 1378ش‌؛
(5) احمد جودت‌پاشا، تاریخ‌ جودت‌، استانبول‌ 1309؛
(6) مصطفی‌بن‌ عبداللّه‌ حاجی‌خلیفه‌، ترجمه‌ تقویم‌ التواریخ‌: سالشمار وقایع‌ مهم‌ جهان‌ از آغاز آفرینش‌ تا سال‌ 1085ه.ق‌ ، از مترجمی‌ ناشناخته‌، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌ 1376ش‌؛
(7) حسن‌بن‌ مرتضی‌ حسینی‌ استرآبادی‌، تاریخ‌ سلطانی‌: از شیخ‌ صفی‌ تا شاه‌صفی‌ ، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ 1366ش‌؛
(8) رحیم‌ رئیس‌نیا، كوراوغلو در افسانه‌ و تاریخ‌ ، تهران‌ 1377ش‌؛
(9) شمس‌الدین‌بن‌ خالد سامی‌، قاموس‌ الاعلام‌ ، چاپ‌ مهران‌، استانبول‌ 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛
(10) محمدبن‌ حسنجان‌ سعدالدین‌ افندی‌، تاج‌ التواریخ‌، [ استانبول‌ ( 1279ـ1280؛
(11) طنوس‌بن‌ یوسف‌ شدیاق‌، اخبارالاعیان‌ فی‌ جبل‌ لبنان‌، چاپ‌ مارون‌ رعد، ) بیروت‌ ( 1995؛
(12) محمدبن‌ یحیی‌ عطائی‌، حدائق‌ الحقائق‌ فی‌ تكملة الشقائق‌، در شقائق‌ نعمانیه و ذیللری‌ ، چاپ‌ عبدالقادر اوزجان‌، استانبول‌: دارالدعوة‌، 1989؛
(13) پاتریك‌ بالفور كین‌راس‌، قرون‌ عثمانی‌ ( ظهور و سقوط‌ امپراطوری‌ عثمانی‌ )، ترجمه‌ پروانه‌ ستاری‌، تهران‌ 1373ش‌؛
(14) جلال‌الدین‌ محمد منجم‌ یزدی‌، تاریخ‌ عباسی‌، یا، روزنامه‌ ملاجلال‌ ، چاپ‌ سیف‌اللّه‌ وحیدنیا، تهران‌ 1366ش‌؛
(15) نعیما، تاریخ‌ نعیما: روضة‌الحسین‌ فی‌ خلاصة‌ اخبار الخافقین‌ ، استانبول‌، ج‌1، 1281، ج‌2، ) بی‌تا.]؛


(16) Mustafa Akdag, Turk halkinin dirlik ve duzenlik kavgasi: Celali isyanlari, Istanbul 1975;
(17) Azarbayjan Savet Ensiklopediyasi, Baku 1976-1987;
(18) EI 2 , suppl . fascs. 3-4, Leiden 1981, s.v. "Djalali" (by W.J. Griswold);
(19) Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Graz 1963;
(20) Halil Inalcik, "The heyday and decline of the Ottoman Empire", in The Cambridge history of Islam , vol. 1A, ed. P.M. Holt, Ann K.S. Lambton, and Bernard Lewis, London: Cambridg University Press, 1980;
(21) IA , s.vv. "Canbulat" (by M.C. Sahabeddin Tekindag), "Cigala- Zade" (by M. Tayyib Gokbilgin) "Kara-yazici" (by Mustafa Akdag),"Kizil-Bos" (by Abdulbaki Golpinarli), "Koprululer" (by M. Tayyib Gokbilgin), "Kor-oglu" (by Pertev Naili Boratav), "Murad Pasa" (by Cengiz Orhanlu), "Suleyman I" (by M. Tayyib Gokbilgin);
(22) Metin Kunt, "Siyasal tarih (1300-1600)", in Turkiye tarihi , ed. Sina Aksin, vol.2, Istanbul: Cem Yayinevi, 1989;
(23) S.A.Mammadov,"Azarbayjan Safavilar dovlati", in Azarbayjan tarihi , ed. Z.M. Bunyadov and Y.B. Yusufov, Baku: Azarbayjan Dovlat Nashriyyati, 1994;
(24) Meydan Larousse , Istanbul 1979-1981;
(25) Ibrahim Pecevi, Pecevi tarihi , ed. Murat Uraz, Istanbul 1968-1969;
(26) Stanford J. Shaw, History of the Ottoman Empire and modern Turkey , Cambridge 1985;
(27) Faruk Sumer, Oguzlar , Istanbul 1980;
(28) idem, Safavi devletinin kurusu ve gelismesinde Anadolu Turklerinin rolu: Sah Ismail ile halefleri ve Anadolu Turkleri , Ankara 1992;
(29) TA , s.v. "Celali isyanlari";
(30) TDVIA , s.v. "Celali isyanlar " (by Mucteba Ilgurel);
(31) Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli tarihi , vol. 2, vol.3, pt. 1, Ankara 1983;
(32) Cetin Yetkin, Turk halk hareketleri ve devrimler , Istanbul 1974.

/ رحیم‌ رئیس‌نیا /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4773
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست