جلال مجرد سِلهِتی ، معروف به شاه جلال، عارف شبهقاره در قرن هفتم و هشتم. تاریخ تولد او معلوم نیست [ در گلزار ابرار (غوثی شطّاری، ص112) اصل او تركستانی و محل تولدش بنگال ثبت شده (نیز رجوع کنید به اكرم، ص315) ولی در منابع متأخر آمده است كه نسل او به قریش میرسد و پدرش، محمد، از یمن به قونیه آمده بوده است (همان، ص316). در كتاب سهیلِ یمن (بهنقل اكرم، همانجا)، بدون ذكر محل تولد شاه جلال، اشاره شده است كه پس از فوت پدرش، پرورش و تربیت او را سیداحمد كبیر (از مشایخ سهروردیه شبهقاره)، پدر جلالالدینِ بخاری * ، به عهده گرفت (. جلالالدین بخاری شاه جلال را برای تعلیمات دینی و روحانی به مكه فرستاد و پس از آن، به ارشاد او، شاهجلال برای تبلیغ دین به هندوستان رفت. ) وی به شهرهای مُلتان و اوچ سفر كرد، در اوچ به طریقت سهروردیه متمایل گشت، و سپس به دهلی و بنگال رفت (رضوی، ج1، ص315) ] و در دهلی با نظامالدیناولیا * ملاقات كرد.
گفتهاند كه وقتی شاهجلال در تَرونی اقامت داشت شخصی به نام برهانالدین، كه از اهالی سلهت بود، با وی ملاقات كرد. برهانالدین برای تولد پسر خود گاوی عقیقه كرد و این خبر به حاكم هندوی منطقه رسید. وی، به كیفر كشتن گاو، دستور داد تا نوزاد را بكشند و دست راست برهانالدین را قطع كنند. برهانالدین از پادشاه مسلمان بنگال كمك خواست. پادشاه نیز لشكری را همراه اسكندرخان غازی برای مقابله با حاكم هندو فرستاد، اما لشكر شكست خورد. پس برهانالدین از شاه جلال خواست كه در این واقعه به اسكندرخان غازی كمك كند. شاه جلال نیز همراه با 360 یا 313 تن از مریدانش به اسكندرخان پیوست و با تلاش مریدان او، حاكم هندو شكست خورد [(رجوع کنید به غوثی شطّاری، ص113؛ رضوی، ج1، ص314ـ315)]. در كتیبهای، كه به مناسبت پیروزی و فتح مناطق بنگال شرقی نوشته شده و امروزه در موزه داكا نگهداری میشود، ورود فاتحانه شاهجلال به سلهت، 703/1303 ثبت شده است.
نام برخی از مریدان او، كه در این مبارزه همراهش بودند، نشان میدهد كه او چنان شهرت داشته است كه از دور و نزدیك برای شاگردی نزدش میآمدهاند. شاهكمال یمنی، سیدعمر سمرقندی، سیدمحمد غزنوی، زكریا عربی، عارف ملتانی، شاه جنید گجراتی، سید علاءالدین بغدادی، سیدقاسم دكنی، و شاه شمسالدین محمد بیهاری از اینگونه افراد بودند.
شاه جلال، پس از فتح سلهت، به مریدان خود دستور داد تا در تمام كشور پراكنده شوند و به تبلیغ اسلام بپردازند. خود وی نیز تا پایان عمر در سلهت با زهد به سر برد و همسری اختیار نكرد و از اینرو، به شاه جلالالدین مجرد شهرت یافت [ (رضوی، همانجا) ].
[ به گفته غوثی شطّاری (ص112)، وی از خلفای احمد یسوی * بوده است.
بعضی گمان كردهاند كه شیخی كه ابنبطوطه (ج2، ص624) در سفرش به بنگال، او را ملاقات كرده و شیخ جلالالدین تبریزی نامیده، همان شیخ جلال مجرد است، كه چنین گمانی درست بهنظر نمیرسد (رجوع کنید به اكرم، ص302؛ رضوی، همانجا) ].
شاه جلال در 740 [ یا 748 (رضوی، همانجا) ] درگذشت و در منطقه شمالی شهر سلهت، بر روی تپهای بلند، به خاك سپرده شد. بعدها در آن محل خانقاه و مسجد ساختند و به تدریج آنجا را وسعت دادند. قسمتی از خانقاه را در 1088/1677 در عهد اورنگزیب ساختند و مسجد دیگری را نیز بهرامخان، فرماندار سلهت، در جنوب گنبد در 1157/ 1744 بنا كرد كه از مساجد بزرگ سلهت به شمار میآید. حكمرانان مسلمانی كه به سلهت میآمدند، برای زیارت و عرض ارادت به این مزار میرفتند. این محل هنوز هم زیارتگاه است.
منابع: (1) [ ابنبطوطه، رحلةابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ (2) محمداكرم، آب كوثر، لاهور 1990؛ (3) محمد غوثی شطّاری، گلزار ابرار: تذكره صوفیا و علما، چاپ محمد ذكی، پتنه 1994؛
(4) Athar Abbas Rizvi , A history of sufism in India , New Delhi 1978-1983].
(5) برای صورت كامل منابع رجوع کنید به د. اردو ، ذیل «جلالشاه».