جرجانی ، عبدالقاهر بن عبدالرحمان ابوبكر ، ادیب، نحوی، مؤسس و نظریهپرداز بلاغت در سده پنجم. تاریخ ولادت او معلوم نیست. در برخی منابع، نام وی عبدالقادر (رجوع کنید به ابناسفندیار، ج 1، قسم 1، ص 128؛ فیروزآبادی، ص 126) آمده و نام پدرش عبدالواحد (كُردعلی، ص 260) ذكر شده است. به تصریح بسیاری از منابع، خانواده جرجانی ایرانی بودند و عبدالقاهر در جرجان * زاده شد (برای نمونه رجوع کنید به قِفْطی، ج 2، ص 188؛ فَرّوخ، ج 3، ص 183). از زندگانی او اطلاع چندانی در دست نیست، حتی باخَرْزی *(متوفی 467)، كه معاصر جرجانی بوده و او را ملاقات كرده (رجوع کنید به ج 1، ص 24)، از زندگانی او چیزی نگفته و به تمجید از وی بسنده كرده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 578). جرجانی در زادگاهش نزد ابوالحسین محمدبن حسن فارسی (متوفی 421)، خواهرزاده ابوعلی فارسی *(متوفی 377)، نحو آموخت (ابنانباری، ص 363؛ سُبْكی، ج 5، ص 149؛ ابنمُلقّن، ص 267ـ 268). یاقوت حموی (ج 4، ص 1797) از قاضی ابوالحسن علیبن عبدالعزیز جرجانی (متوفی 392) نیز به عنوان استادِ عبدالقاهر نام برده، ولی در جای دیگر (ج 6، ص 2524) گفته كه ابوالحسین فارسی تنها استادِ جرجانی بوده است. بسیاری از شرححالنگاران تصریح كردهاند كه عبدالقاهر، جرجان را، حتی برای دانشاندوزی، ترك نگفته و این از نكات شگفت زندگی اوست (برای نمونه رجوع کنید به ابنانباری، همانجا؛ قفطی، ج 2، ص 189؛ سیوطی، ج 2، ص 106؛ طاشكوپریزاده، ج 1، ص 165).
جرجانی را با القاب و صفاتی همچون امام در نحو و ادب، شیخِ زبان عربی، مؤسس علم معانی و بیان، علامه و دارای تألیفات سودمند، فقیه، متكلم، دیندار، قانع و آرام ستودهاند (رجوع کنید به ذهبی، ج 18، ص 432؛ ابنشاكر كتبی، ج 2، ص 369ـ370؛ یافعی، ج 3، ص 78؛ سبكی، همانجا؛ اسنوی، ج 2، ص 275؛ ابنملقّن، ص 267؛ فیروزآبادی؛ سیوطی، همانجاها؛ زیدان، ج 2، جزء 3، ص 44؛ قس قفطی، ج 2، ص 188 كه جرجانی را در آموزش دیگران بخیل دانسته است).
جرجانی، پس از استادش، ابوالحسین فارسی، در جرجان به تدریس پرداخت و بسیاری از طالبان علم برای یادگیری نحو و علوم ادبی و درك محضر او به آنجا شتافتند (قفطی؛ سبكی؛ فرّوخ، همانجاها). از جمله شاگردان جرجانی، احمدبن عبداللّه مهابادی، ابوالحسن علیبنمحمد فصیحی، فضلبن اسماعیل تمیمی، محمدبن احمد ابیوردی، احمدبن ابراهیم شَجَری و خطیب تبریزی* بودند (ابنانباری، همانجا؛ یاقوتحموی، ج 1، ص 357، ج 5، ص 1964، 2166، 2365، ج 6، ص 2824؛ قفطی، ج 2، ص 189ـ190). جرجانی پیرو فقه شافعی و در كلام، اشعری بود (سبكی، همانجا؛ ابنقاضی شُهْبه، ج 1، ص 259؛ سیوطی؛ طاشكوپریزاده، همانجاها). وی به عربی شعر میسرود و به گفته فیروزآبادی (ص 127) اشعار فراوانی داشت. حدود صد بیت از سرودههایش را باخرزی (ج 1، ص 579 - 594) و ابنشاكر كتبی (ج 2، ص 370) نقل كردهاند. بسیاری از سرودههای او در شكایت از احوال زمانه و برخی نیز در مدح اشخاص بوده است، از جمله در مدح خواجه نظامالملك طوسی، وزیر سلجوقیان (متوفی 485؛ قفطی، همانجا؛ فرّوخ، ج 3، ص 183، 185).
در باره تاریخ وفات وی اختلاف نظر هست؛ ابنشاكر كتبی (همانجا) و زیدان (همانجا) و فرّوخ (ج 3، ص 184) تاریخ درگذشت او را 471 آوردهاند و اسماعیلپاشا بغدادی (ج 1، ستون 606) نیز سال 474 را ذكر كرده و در دیگر منابع هر دو تاریخ آمده است (رجوع کنید به ذهبی؛ یافعی؛ سبكی؛ ابنملقّن، همانجاها).
دانشمندان مسلمان از سده دوم برای اثبات اعجاز قرآن به تدوین علوم بلاغی پرداختند و عبدالقاهر جرجانی نیز برخی آثار خود را در همین زمینه تألیف كرد. وی، بر خلاف كسانی كه بلاغت را بیشتر در لفظ میدانستند و به آن بها میدادند (از جمله جاحظ *، قُدامة بن جعفر * و قاضی جرجانی) یا آنان كه جلوه بلاغت را بیشتر در معنی میدیدند (مانند ابوعَمرو شیبانی * و حسنبن بِشر آمِدی *)، نظریه جدیدی عرضه كرد ( د. ایرانیكا، ذیل «عبدالقاهر جرجانی»؛ نیز رجوع کنید به بلاغت *). وی با نقد دقیق نظریه هر دو گروه (رجوع کنید به 1398، ص 35ـ52)، دیدگاه خود را، كه به نظم و تَلاؤُم شهره گشت، مطرح كرد. پیشینیان لفظ را به لباس یا غلافی مانند میكردند كه بر اندیشهها سایه میافكند و آنها را میپوشاند و غلاف و پوشش نیز طبیعتاً غیر از محتوا و از جنسی دیگر است (عَشْماوی، ص 280). جرجانی در پی ابطال این نظر بود. پیش از وی بیشتر به مفردات و اجزا بها میدادند، بیآنكه بدانند زیبایی یك اثر در تركیب و نظم اجزای آن است؛ چیزی كه در نقد ادبی و زیباییشناسی معاصر نیز بسیار مهم است (رجوع کنید به شفیعی كدكنی، 1362 ش، ص 55 - 56). از اینرو، به نظر جرجانی، یك كلمه مادام كه در گروهی از كلمات مرتبط با یكدیگر واقع نشده باشد، خالی از هرگونه اهمیت و مفهوم است ( د. اسلام ، چاپ دوم، تكمله 5 - 6، ذیل مادّه). جرجانی برای بیان این معنی، تابلو نقاشی را مثال میزند كه هر رنگی در كنار دیگر رنگها جلوهگر میشود و گیرایی یك تصویر در مجموع و انتظام این رنگهاست (1398، ص 70). آیور آرمسترانگ ریچاردز، نقاد معروف، نیز همین مطلب را در باره یك نقاشی و یك قطعه موسیقی مطرح كرده و گیرایی و جاذب بودن آنها را در پیوند رنگها و صداها دانسته است. ریچاردز در مبحث نظریه استعمال میگوید كه فضیلت و برتری ادبی هر سخن، در كاربرد صحیح و مناسب واژگان است و در سازگاری و پیوند میان آنها، و این همان سخن جرجانی است (رجوع کنید به ریچاردز، ص 60ـ61، 79ـ80؛ عشماوی، ص 282ـ 293). به گفته كمال اَبودیب، این نظر جرجانی همان است كه زبانشناس معاصر، بنیامین لی ورف، مطرح كرده است كه معنی، حاصل كلمات یا تكواژها نیست، بلكه محصولِ طرح ارتباطی میان تكواژهاست (رجوع کنید به شفیعی كدكنی، 1362 ش، ص 56)؛ از اینرو، در مبحث اعجاز قرآن، بر خلاف معتزله كه خصوصیات فصاحت را در تكتك كلمات و حتی حروف و صداها جستجو میكردند، جرجانی بر اساس نظریه نظم، اعجاز قرآن را در ساختار میداند نه در كلمات. او توضیح میدهد كه این كلمات پیش از نزول قرآنكریم در بین مردم عرب وجود داشته و تقریباً با همان مفاهیم نیز در قرآن كریم به كار رفته است. البته نبودِ كلمات متنافر در قرآنكریم مهم است، ولی برای اعجاز قرآن كافی نیست. از سوی دیگر آرایههای ادبی و مجاز و استعاره نیز نمیتواند ملاك اعجاز قرار گیرد، زیرا در بسیاری از آیات قرآنكریم چنین صنایعی به كار نرفته است؛ پس، آنچه مهم است ارتباط اسلوب موجود در میان واژگان است كه در دیدگاه جرجانی عنوان نظم به خود گرفته است (رجوع کنید به د. ا. د. ترك ، ذیل «عبدالقاهر جرجانی»). این نظریه جرجانی، كه زبان صرفاً مجموعهای از واژهها نیست، با نظریه فردینان دو سوسور كه زبان را مجموعهای از پیوندها و ارتباطها، میداند قابل مقایسه است. مقیاس نقد نیز نزد جرجانی همین است، یعنی نظمی كه روابط میان اشیا را برقرار كرده و هدف زبان نیز تعبیر از این پیوندهاست (رجوع کنید به مندور، ص 334ـ336؛ د. ایرانیكا ، همانجا).
پیوند میان علم نحو و معانی نیز در آثار جرجانی مطرح گشته است. به تعبیر وی، «علم معانیالنحو» یعنی یافتن بهترین روابط نحوی در میان كلماتی كه برای ادای مقصود بیان میشود (رجوع کنید به 1398، ص 276، 282ـ283، 403ـ404). به بیانِ دیگر، علم معانی نحو، آگاهی شاعر و ادیب از كاربردهای نحوی زبان است و اینكه هر ساختاری در چه حالتی، چه نقشی میتواند داشته باشد (شفیعی كدكنی، 1370 ش، ص 31). زبانشناسان معاصر، نظیر بلومفیلد و چامسكی، نیز به جایگاه و نقش مسائل نحوی و پیوند میان نحو و بلاغت پیبردهاند (رجوع کنید به عبدالمطلب، ص 51 72).
از دیگر اندیشههای ابتكاری جرجانی، نشان دادن ارتباط میان ساختارِ اندیشه و ساختار زبان بود. وی انتظام بین لفظ و معنی را انعكاس نظم ذهنی میشمرد (رجوع کنید به 1398، ص 44؛ زرّینكوب، 1378 ش، ج 2، ص 724؛ د. ایرانیكا ، همانجا). گفتنی است كه پیش از جرجانی نیز اصطلاح «نظمالقرآن» در مبحث اعجاز به كار رفته بود. جاحظ نخستین كسی است كه «نظم» و «تألیف» قرآن را برهانی عظیم دانسته است (رجوع کنید به ج 1، ص 383). ابنندیم نیز از چندین مؤلف یاد كرده است، از جمله از جاحظ و ابناِخشید (متوفی 326) و ابوعلی حسنبن علیبن نصر كه كتابهایی با عنوان نظمالقرآن داشتهاند. محمدبن زید واسطی معتزلی (متوفی 307) نیز كتابی با عنوان اعجازالقرآن فی نظمه و تألیفه داشته است (ابنندیم، ص 41). خَطّابی (متوفی 388؛ ص 24ـ25) نیز اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است. باقلاّ نی (متوفی 403؛ ص 177ـ 178) هم تصریح كرده كه اعجاز قرآن در حروف آن نیست، بلكه در نظم، انضمام و چینش آنهاست. قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفی 415؛ ج 16، ص 199) نیز فصاحت را نه در اجزای كلام به تنهایی، بلكه در پیوند آنها میداند. در واقع، این بحث به طور پراكنده در آثار دانشمندان پیش از جرجانی مطرح بوده، ولی مبتكر این نظریه، جرجانی است كه زمینهساز علم معانی، بهعنوان دانشی مستقل شد (ضیف، ص 189؛ بدوی، ص 353؛ قس ناصف، ص 18، 20، 29 كه معتقد است جرجانی، بیشتر، نظر پیشینیان را تنظیم كرده و مبتكر این نظریه نبوده است؛ برای نقد گفتههای ناصف رجوع کنید به بدوی، ص 411ـ 415). اما نكته مهم این است كه كار جرجانی در نظریه نظم، از چنان كمال و استحكامی برخوردار است كه اخلاف او نتوانستهاند چیز مهمی بر نظریه وی بیفزایند (شفیعی كدكنی، 1362 ش، ص 56).
از دیگر مباحثی كه در باره جرجانی مطرح میشود آن است كه وی تا چه حد متأثر از فلسفه یونان و اندیشههای ارسطو بوده است. به نظر طهحسین، جرجانی به واسطه مطالعه آثار ابنسینا با اندیشهها و تقسیمات ارسطو آشنا شده و مباحث خود را بر آن مبنا پیریزی كرده و به خوبی توانسته است میان قواعد نحو عربی و اندیشههای ارسطو جمع بندد (ابنوهب كاتب، مقدمه، ص 29ـ30؛ قس بدوی، ص 392ـ394)، البته شباهت موجود میان مباحث جرجانی و اندیشههای ارسطو آن اندازه نیست كه حاكی از تبعیت و تقلید باشد و همچنین تأثیر و نفوذ معارف یونانی در آرای جرجانی چندان مهم و قابل اعتنا نیست؛ اما، چون عبدالقاهر از دانشمندان علم كلام بوده و با مباحث عقلی و ذوقی انس داشته است، عجیب نیست كه آرای او در بعضی موارد با بعضی تحقیقات حكیمان یونان شباهت یافته باشد (زرّینكوب، 1356 ش، ص 192؛ همو، 1378 ش، ج 1، ص 169ـ170). به گفته كمال ابودیب، كار جرجانی در طبقهبندی اقسام استعاره از لحاظ بلاغت و مشابهت میان آنها، كه نشاندهنده آخرین گسترش تحلیلی استعاره در مطالعات اروپایی نیز هست، اساساً با طبقهبندی ارسطو متناقض است ( د. اسلام ، همانجا). امین خولی (ص 123) معتقد بود كه جرجانی در كتاب دلائلالاعجاز متكلمی است كه با جدل و منطق مباحث خود را مطرح میكند، ولی در اسرار البلاغة ادیب بلیغی است كه به دور از استدلالهای منطقی، با تكیه بر ذوق، مباحث را پیش میكشد (برای نقد نظریه خولی رجوع کنید به بدوی، ص 395ـ397).
نكته مهم دیگر در آثار جرجانی آن است كه وی فقط به طرح نظریهها بسنده نكرده، بلكه با آزمودن آرای خود با آیات قرآن و اشعار عرب به آنها جنبه عملی بخشیده است (برای نمونه رجوع کنید به 1398، ص 221ـ 225؛ برای بررسی آیات قرآن رجوع کنید به همو، 1954، ص 284ـ 285؛ برای نقد اشعار نیز رجوع کنید به عشماوی، ص 296).
جرجانی در استفاده از اشعار عربی، از دورههای گوناگون ادب عربی (جاهلیت تا عصر عباسی) شاهد آورده (برای نمونه رجوع کنید به 1954، فهرست، ص 401ـ412) و این موضوع باعث شده است كه دیدگاههای ادبی، نقدی و بلاغی جرجانی، عام و شامل باشد و همه این دورانها را در بر گیرد (رجوع کنید به حمدی ابوعلی، ص 62ـ 65).
بر عبدالقاهر خرده گرفتهاند كه در بحث اعجاز قرآن و مباحث بلاغی، از نقش موسیقیایی آیات و مسئله اصوات در زبان غافل مانده است (رجوع کنید به دُهمان، ج 1، ص 127؛ زوبعی، ص 60ـ69). برخی ناقدان نیز معتقدند كه جرجانی نسبت به اسلوب، اهمال كرده و بیشتر به تركیب نحوی گرایش داشته است؛ ولی، جرجانی به اسلوب، زبان و متكلم اشاره كرده و نقش هر یك را بیان داشته است (رجوع کنید به ابوزید، ص 163ـ164). مسئله دیگر آن است كه جرجانی به طور پراكنده مباحث صنایع بدیعی را مطرح كرده (رجوع کنید به 1954، ص 5 19) و نظریهای كلی و عمومی برای بدیع نداده است و اگر چنین میكرد میتوانست مانع از پراكندگی مباحث اصحابِ بدیع گردد (رجوع کنید به ضیف، ص 218ـ219).
جرجانی بر محققان پس از خود تأثیر جدّی گذاشت. فخررازی * (متوفی 606) كتابش را بر اساس دو كتاب جرجانی، یعنی دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغة، اما با تقسیمبندی جدید تألیف كرد (رجوع کنید به فخررازی، ص 51). سَكّاكی *(متوفی 626) با تكیه بر آرای جرجانی و دیگر دانشمندان بلاغت، كتاب مفتاح العلوم *را تألیف كرد و در بخش سوم آن، در باره معانی و بیان جداگانه بحث نمود (ضیف، ص 288). یحییبن حمزه علوی *(متوفی 745؛ ج 1، ص 4) نیز جرجانی را مؤسس قواعد علم بلاغت دانسته است. سعدالدین تفتازانی *(متوفی 792) در مقدمه كتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح (ص 4) بیان كرده كه نهایت توان خود را در مطالعه دو كتاب جرجانی به كار گرفته است (نیز رجوع کنید به جرجانی، 1954، مقدمه ریتر، ص 6ـ7).
برخی گفتههای جرجانی به كتابهای تفسیر نیز راه یافته است (از جمله رجوع کنید به طبرسی، ج 1، ص 108ـ109). زَمَخشَری * (متوفی 538) نخستین مفسری است كه به پیروی از اندیشههای جرجانی، به تفسیر بلاغی آیات قرآن پرداخته است (ضیف، ص 243؛ عتیق، ص 28ـ29). آرای جرجانی در شعر و ادبیات فارسی نیز مؤثر بوده است. خاقانی شروانی در بیتی (دیوان، ص 275، بیت 6)، تركیب «نظم قرآن» را آورده است. حافظ به واسطه كشّاف زمخشری، به طور غیرمستقیم، با آرای عبدالقاهر جرجانی آشنا شده و رمز و رازهای قرآن را آموخته و این رمزِ دلبستگی حافظ به «كشفِ كشّاف» است (رجوع کنید به حافظ، غزل 44، بیت2؛ شفیعی كدكنی، 1362 ش، ص 56) و حافظ كه اوج هنر خود را «نظم» خوانده (برای نمونه رجوع کنید به غزل 162، بیت 11، غزل 328، بیت 7، غزل 329، بیت 11) احتمالاً توجه خود را به تركیب و ساخت در هنر نشان داده است (رجوع کنید به شفیعی كدكنی، 1362 ش، همانجا).
آثار جرجانی
1) اسرارالبلاغة، مشتمل بر مطالبی از قبیل تشبیه و استعاره، كه بعدها نام علم بیان به خود گرفت (رجوع کنید به اسرارالبلاغه *).
2) دلائل الاعجاز، مشتمل بر مباحثی از قبیل فصل و وصل و قصر و اختصاص، كه بعدها نام علم معانی به خود گرفت (رجوع کنید به دلائلالاعجاز *). جرجانی را، به سبب تألیف این دو كتاب، بنیانگذار دو علم معانی و بیان دانستهاند. هر چند سكّاكی در سده هفتم این دو علم را معانی و بیان نامید، ولی اصول كلی آن را جرجانی پایهریزی كرد (رجوع کنید به طاشكوپریزاده، ج 1، ص 166؛ د. اسلام ، همانجا). به گفته ریتر این دو كتاب سرچشمه مباحث مهم دو شاخه بلاغت، یعنی معانی و بیان، بود و توانست در مطالعات بلاغی مشرق زمین دگرگونی ایجاد كند (جرجانی، 1954، مقدمه، ص 6ـ7؛ نیز رجوع کنید به بلاغت *؛ بیان *).
3) الرسالة الشافیة، در باره اعجاز قرآن. جرجانی در این كتاب به مبحث تَحَدّی قرآن و ناتوانی مردم عرب در معارضه با قرآن پرداخته (رجوع کنید به ص 107ـ117) و اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است (همان، ص 121ـ122). او در مخالفت با نظریه صَرفه * در اعجاز قرآن سخن گفته است (همان، ص 133ـ140). این رساله به همراه دو رساله دیگر در اعجاز قرآن از خَطّابی (متوفی 388) و رُمّانی (متوفی 386) در مصر به چاپ رسیده است. برخی بر آناند كه این رساله، بخشی از دلائلالاعجاز بوده و كتاب مستقلی نیست (برای نمونه رجوع کنید به جرجانی، 1410، مقدمه یسری عبدالغنی عبداللّه، ص 13).
4) العُمْدَه، در باره تصریف. ابنقاضی شهبه (ج 1، ص 259) نام آن را العُمُد آورده و كتاب نیز با عنوان العُمُد به چاپ رسیده است؛ ولی، در برخی منابع كهن (از جمله سبكی، ج 5، ص 150؛ سیوطی، ج 2، ص 106)، نام آن العُمدة آمده است. این كتاب دارای مباحث معمول در كتابهای صرفی است و جرجانی بحث جالبی در باره مخارج حروف آورده است (رجوع کنید به ص 140ـ141).
13) العوامل المائة یا مائة عامل، در باره صد عامل در نحو، كه به نوشته حاجیخلیفه (ج 2، ستون 1179)، كتابی مشهور و متداول است. عوامل در این كتاب به لفظی و معنوی و سَماعی و قیاسی (قانونمند) تقسیم شده است (رجوع کنید به ازهری، ص 83 86). به گفته ریتر (جرجانی، 1954، مقدمه، ص 6) این كتاب مشهورترین كتاب در باره عوامل نحو است. العواملالمائة در 1026/1617 به لاتینی ترجمه شد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «نحو»). این كتاب از متون درسی بوده است و بارها به چاپ رسیده و، به نظم و نثر، به تركی برگردانده شده و شرحهای متعددی نیز بر آن نوشته شده است (رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1179ـ1180؛ بروكلمان، ج 5، ص 200ـ204). از شارحان شیعی این كتاب قطبالدین راوندی *، ملامحسن فیض كاشانی *و فاضل هندی بودهاند (خوانساری، ج 5، ص 93). در فارسی نیز با عنوان عوامل منظوم و عوامل صدگانه به نظم كشیده شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج 15، ص 360).
14) العروض یا كتاب فیالعروض، در باره علم عروض و ریشهشناسی زبان (رجوع کنید به د. ایرانیكا ؛ د. ا. د.ترك ؛ فرّوخ، همانجاها).
15) المختار من دواوین المتنبّی و البحتری و ابیتمّام، كه گزیدهای از بهترین سرودههای این سه شاعر است. وی اشعاری را كه جنبه مَثَل داشته یا مشتمل بر مطالب حِكْمی بوده، در این گزیده آورده است (رجوع کنید به المختار، مقدمه جرجانی، ص 201). جرجانی در این كتاب گاه به نقد برخی ابیات پرداخته (رجوع کنید به ص 219) و برخی ابیات را نیز شرح كرده است (رجوع کنید به ص 291، 293، 295). این كتاب، به ضمیمه چند مجموعه شعری دیگر، با عنوان الطرائف الادبیة به چاپ رسیده است. نامی از این اثر جرجانی در منابع كهن نیامده است؛ اما، بروكلمان (ج 5، ص 206ـ207)، فرّوخ (همانجا) و دایرة المعارفها (برای نمونه رجوع کنید به د. ایرانیكا ؛ د.ا. د. ترك ؛ د. اسلام ، همانجاها) آن را ذكر كردهاند.
17) شرح اعجاز القرآن . محمدبن زید واسطی * (متوفی 306) كتابی داشته با عنوان اعجازالقرآن و جرجانی دو شرح كوتاه و بلند بر آن نگاشته و شرح بلند خود را المعتضد نامیده است (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 120)؛ ولی، در برخی منابع، اعجازالقرآن را اثر خود جرجانی معرفی كردهاند (رجوع کنید به ابنانباری؛ ابنشاكر كتبی، همانجاها؛ ابنملقّن، ص 267) و در برخی منابع نیز اعجاز القرآن الكبیر والصغیر را به نام جرجانی آوردهاند (رجوع کنید به سبكی؛ سیوطی، همانجاها؛ طاشكوپریزاده، ج 1، ص 165).
21) مختار الاختیار فی فوائد معیار النُظّار، در باره معانی، بیان، بدیع و قوافی (اسماعیل بغدادی، همانجا). جرجانی با اینكه ایرانی بوده، كتابی به فارسی ننوشته، جز اینكه در بررسی یك بیت عربی اشاره كرده كه اصل آن بیت به فارسی بوده است (رجوع کنید به 1954، ص 256؛ د. ایرانیكا ، همانجا).
در دوره معاصر، شیخ محمد عَبْده، مفتی مصر، با تدریس دو كتاب اسرارالبلاغة و دلائلالاعجاز در جامع الازهر و چاپ آنها، نام جرجانی را زنده كرد (رجوع کنید به جرجانی، 1398، مقدمه رشیدرضا، ص زـ ح). از جمله كسانی كه در مقایسه بین نظریات جرجانی و برخی پیشگامان زبانشناسی جدید و نقادان ادبی، بسیار كوشیدند، محمد مندور، محمد زكی عَشماوی و كمال ابودیباند ( د. ایرانیكا ، همانجا). بازگشت به مباحثی كه جرجانی مطرح كرده است، میتواند در بررسیهای ادبی و بلاغی و انتقادی مشرق زمین افقهایی نو بگشاید و آن را پویا كند.
منابع: (1) آقابزرگ طهرانی؛ (2) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران [?1320 ش(؛ (3) ابن انباری، نزهة الالباء فی طبقات الادباء، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره )?1386/1967(؛ 4- ابنشاكركتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ (5) ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة،چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: دارالندوة الجدیدة، 1407ـ 1408؛ (6) ابنمُلَقّن، العقد المُذهَّب فی طبقات حملة المذهب، چاپ ایمن نصر ازهری و سیدمهنّی'، بیروت 1417/1997؛ (7) ابنندیم؛ (8) ابنوهب كاتب، كتاب نقد النثر ) = البرهان فی وجوه البیان (، منسوب به قدامة بن جعفر، ) چاپ طه حسین و عبدالحمید عبادی(، بیروت 1402/1982؛ (9) نصر حامد ابوزید، اشكالیات القراءة و آلیات التأویل، بیروت 1999؛ (10) خالدبن عبداللّه ازهری، العوامل المائة النحویة فی اصول علم العربیة لعبدالقاهر الجرجانی، چاپ بدراوی زهران، ) بیجا 1996(؛ (11) عبدالرحیمبن حسن اسنوی، طبقات الشافعیة،چاپ كمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ (12) علیبن حسن باخرزی، دمیة القصر و عُصرة اهل العصر، چاپ محمد تونجی، ج 1، دمشق )? 1391/1971(؛ (13) محمدبن طیب باقلانی، كتاب تمهیدالاوائل و تلخیص الدلائل، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1414/1993؛ (14) احمد احمد بدوی، عبدالقاهر الجرجانی و جهوده فیالبلاغة العربیة، قاهره )? 1381/1962 (؛ (15) كارل بروكلمان، تاریخ الادب العربی ، ج 5، نقله الی العربیة رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛ (16) اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین ، ج 1، در حاجیخلیفه، ج 5؛ (17) عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لبّ لباب لسان العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1967ـ1980؛ (18) مسعودبن عمر تفتازانی، كتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، ) استانبول ( 1330، چاپ افست قم 1407؛ (19) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت )? 1367/ 1948 (؛ (20) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، دلائل الاعجاز، چاپ محمد رشیدرضا، بیروت 1398/1978؛ (21) همو، الرسالة الشافیة، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، چاپ محمد خلفاللّه و محمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف، )بیتا. (؛ (22) همو، ) العُمُد ( : كتاب فی التصریف، چاپ بدراوی زهران، قاهره 1996؛ (23) همو، كتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ (24) همو، كتاب الجُمل فی النحو، چاپ یسری عبدالغنی عبداللّه، بیروت 1410/1990؛ (25) همو، كتاب المفتاح فی الصرف ، چاپ علی توفیق حمد، ) بیروت ? 1405/1985 (؛ (26) همو، كتاب المقتصد فی شرح الایضاح ، چاپ كاظم بحرالمرجان، ) بغداد ( 1982؛ (27) حاجیخلیفه؛ (28) شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369 ش؛ (29) محمد بركات حمدی ابوعلی، معالم المنهج البلاغی عند عبدالقاهر الجرجانی ، عمان 1405/1984؛ (30) بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378 ش؛ (31) حمدبن محمد خَطّابی، بیان اعجاز القرآن، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، همان؛ (32) خوانساری؛ (33) امین خولی، الاعمالالكاملة، ج 10: مناهج تجدید فیالنحو و البلاغة و التفسیر و الادب، ) قاهره ( 1995؛ (34) احمدعلی دهمان، الصورة البلاغیة عند عبدالقاهر الجرجانی: منهجاً و تطبیقاً ، دمشق 1986؛ (35) محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج 18، چاپ شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت 1406/1986؛ (36) آیور آرمسترانگ ریچاردز، فلسفه بلاغت، ترجمه علی محمدی آسیابادی، تهران 1382 ش؛ (37) عبدالحسین زرینكوب، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، تهران 1356 ش؛ (38) همو، نقد ادبی: جستجو در اصول و روشها و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان ، تهران 1378 ش؛ (39) طالب محمداسماعیل زوبعی، البلاغة العربیة: علم المعانی بین بلاغة القدامی و اسلوبیة المحدثین، بنغازی 1997؛ (40) جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت 1983؛ (41) عبدالوهاببن علی سُبكی، طبقات الشافعیة الكبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛ (42) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ (43) محمدرضا شفیعی كدكنی، موسیقی شعر ، تهران 1370 ش؛ (44) همو، «نظر جرجانی در باب صور خیال»، نشر دانش ، سال 3، ش 3 (فروردین و اردیبهشت 1362)؛ (45) شوقی ضیف، البلاغة: تطور و تاریخ، قاهره ) 1976 (؛ (46) احمدبن مصطفی طاشكوپریزاده، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت 1405/1985؛ (47) طبرسی؛ (48) محمدعبدالمطلب، قضایا الحداثه عند عبدالقاهر الجرجانی ، بیروت 1995؛ (49) عبدالعزیز عتیق، علمالبیان، بیروت 1405/1985؛ (50) محمد زكی عَشْماوی، قضایا النقد الادبی بین القدیم و الحدیث ، بیروت 1404/1984؛ (51) محمدبن عمر فخررازی، نهایة الایجازفیدرایة الاعجاز، چاپ احمد حجازی سقّا، بیروت 1412/ 1992؛ (52) عمر فَرّوخ، تاریخ الادب العربی ، ج 3، بیروت 1989؛ (53) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، البلغة فی تاریخ ائمة اللغة، چاپ محمد مصری، دمشق 1972؛ (54) قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ، ج16، چاپ امین خولی، قاهره1380/1960؛ (55) علیبن یوسف قفطی، انباه الرواة علی انباه النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 2، قاهره 1371/1952؛ (56) محمد كردعلی، كنوز الاجداد، دمشق 1370/ 1950؛ (57) المختار من دواوین المتنبی و البحتری و ابی تمام لعبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی ، در الطرائف الادبیة، چاپ عبدالعزیز میمنی، قاهره: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1937؛ (58) محمد مندور، النقد المنهجی عندالعرب ، قاهره ) 1972 ]؛ (59) مصطفی ناصف، «النظم فی دلائل الاعجاز: عرض و تفسیر و منهج»، حولیات كلیة الا´داب ، ج 3 (ژانویه 1955)؛ (60) عبداللّهبن اسعد یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، بیروت 1417/1997؛ (61) یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛ (62) یحییبن حمزه علوی، كتاب الطراز المتضمن لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز، بیروت 1402/1982؛
(63) EIr ., s.v. " ـ Abd- A l-Qa her Jorjanī " (by K. Abu Deeb); (64) EI 2 , s.v. "Nahw" (by G. Troupeau); (65) ibid, suppl. fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. " A l-Djurdjanī " (by K. Abu Deeb); (66) TDVIA , s.v. "Abdulkahir el-Curcanî " (by Nasrullah Hacimuftuoglu).