responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4574

 

بلوچ و بلوچستان- دوران حاضر ،

بلوچ و بلوچستان

دوران حاضر. از پايان جنگ جهاني دوم به بعد، تغييرات شگرفي در سراسر بلوچستان پديد آمد. اين تغييرات كه نخست تدريجي بود، به سبب دگرگوني در اقتصاد سياسي خليجفارس، از 1350 ش به بعد سرعت گرفت. در افغانستان، عوامل عمدهاي كه در زندگي بلوچها تأثير كرد عبارت بود از برنامههاي عمراني رود هيرمند، سياست دولت براي پشتونستان، درآمدن كشور به تصرف شوروي. در ايران، دولتهاي دوران پهلوي يكي پس از ديگري كوشيدند تا نفوذ سرداران را از ميان ببرند.
دولت افغانستان، به بلوچهاي آن كشور توجه بسيار كمي معطوف داشته است. اثر عمدة طرح هيرمند در زندگي ايشان، از زمان شروع آن در 1327 ش و ادامة آن به اشكال مختلف تا پايان رژيم داودخان * در 1357 ش، اين بوده كه سيلي از افراد غريبه به اين بخش دورافتادة كشور روانه كرده است. اعلامية دولت افغانستان دربارة «پشتونستان» ـ كه عمداً مبهم بود ـ نيز چندان اثري در وضع ايشان نداشت. تا 1357 ش، بسياري از بلوچهاي افغانستان نسبت به همقومان خود در ايران و پاكستان نزديكي بيشتري احساس ميكردند تا نسبت به بقية اهالي افغانستان.
كمي پس از كودتاي ارديبهشت 1357/ آوريل 1978، مقامات حكومت جديد به ناحيه وارد شدند و خواستند كه حيات اجتماعي آنجا را بر مبناي اصول ماركسيستي بازسازي كنند. بلوچها، بويژه در مورد اقداماتي كه با معتقدات ايشان نسبت به روابط ميان زن و مرد و مالكيت و قدرت سر و كار داشت، شديداً عكسالعمل نشان دادند. پس از تسلط روسها بر افغانستان در 1359 ش، حدود نودهزار بلوچ افغانستان به ايران يا پاكستان نقل مكان كردند. اكثريت عظيمي از بلوچهاي هر سه كشور ايران، افغانستان و پاكستان، به سبب رقابت با پشتوها و پنجابيهاي پاكستان، از اتخاذ موضع موافق يا مخالف با حكومت كابل سرباز زدند. اندكي پس از كودتا، زبان بلوچي، همراه با اُزبكي و تركمني و نورستاني، در فهرست زبانهاي رسمي افغانستان به پشتو و دري افزوده شد و بدين ترتيب، بلوچي نيز تبديل به زبان انتشارات و آموزش و پرورش گرديد. ولي، در زمان حاضر، از تداوم اين سياست يا نشر متون به زبان بلوچي، شاهدي در دست نيست.
در ايران، بلوچها اندكي بيش از نصف جمعيت استان سيستان و بلوچستان را تشكيل ميدادند. چاپ نشريات به زبان بلوچي غير قانوني و زبان آموزش فقط فارسي بود. در مدارس يا در اجراي امور دولتي پوشيدن لباس بلوچي مجاز نبود.
باركزاييها ـ كه پس از رفتن انگليسيان از پاكستان به ايران بازگشته بودند ـ زمينهاي خالصهاي را كه از 1307 ش تنها منبع درآمد ايشان بود، پس گرفتند. سياست دولت بر اين بود كه وسايل معيشت خانوادههاي حكام قديم را در سراسر استان فراهم كند تا آنها به دولت متكي شوند و به نظام حكومت سراسري بپيوندند. آنها را به مقامات محلي، مانند رياست شهرداري، نيز منصوب ميكردند. اين سياست در دراز مدت، و با استثناهايي در كوتاه مدت نيز، موفق بود. از سوي ديگر، از اصلاحات اجتماعي و اقتصادي كه در سطحي ملي به اجرا درآمد در اين استان تقريباً خبري نبود؛ مثلاً هيچيك از بلوچها آنقدر زمين نداشت كه مقررات قانون اصلاحات ارضي شامل حال او شود. در استان آرامش كامل حكمفرما نبود، ولي رويدادهاي مهم بندرت پيش ميآمد. در 1337 ش/ 1958، تغييراتي جزئي در خط مرزي آن ناحيه با پاكستان داده شد.
مهمترين رويدادهاي تاريخ بلوچ، از زمان عزيمت انگلستان، در ناحيهاي پيش آمده است كه انگليسيان آنجا را ترك كردهاند. ايشان رابطة اميرنشينهايي چون كلات را با دولتهاي هند و پاكستان در وضعي بسيار مبهم و پيچيده رها كردند و رفتند. بعلاوه، كلات اعلام كرده بود كه چون «هند»ي نيست وضعش با بقية اميرنشينها متفاوت است. ازينرو، در 24مرداد 1326/ 15 اوت 1947، يعني روز بعد از تأسيس كشور پاكستان، خان استقلال كلات را اعلام كرد ولي آمادگي خود را براي مذاكره با پاكستان دربارة روابطي ويژه در زمينههاي دفاع و امور خارجي و ارتباطات ابراز داشت كه اين پيشنهاد رد شد. سياستي كه دولت پاكستان در سالهاي پس از استقلال دنبال كرده تا حدي متأثر از سياست پشتونستانِ افغانستان و تا حدي نيز معلول نياز حتمي به ايجاد حكومتي دائمي بوده است. در مارس 1948، محمدعلي جناح * (متوفي 1327 ش)، بنيانگذار پاكستان، توانست بهرغم مخالفت سردارها، موافقت خان را با پيوستن بلوچستان به پاكستان جلب كند. يك ماه نگذشته بود كه ارتش پاكستان بلوچستان را به بقيه كشور منضم ساخت (بلوچ، 1975، ص 150ـ166).
يكي از دلايل عمدة مخالفت سردارهاي بلوچ با پيوند مستقيم با پاكستان اين بود كه پاكستان نسبت به ادامة وضع جداگانة سه ناحية «استيجاري» بلوچنشين (لسبلا، خاران، مكران) كه انگليس جداشان كرده بود، اصرار ميورزيد (اس. هريسون، ص 24). ولي اقدام چند سال بعد دولت براي تشكيل اتحادية ايالات بلوچستان در چارچوب پاكستان غربي (1331ـ1334 ش/ 1952ـ1955)، كه متضمن مقدار زيادي خودمختاري بود و ادغام كامل را به تأخير ميانداخت، از شدت زور و اجبار كاست (ويرسينگ ، ص 10). در 1334ش/1955 با منضم ساختن بلوچستان و ديگر ايالات پاكستان غربي در حكومتي واحد، ضربة نهايي به آمال و اهداف بلوچها وارد شد (گوادر در تملك عمان باقي ماند، تا اينكه در 1337ش/1958 پاكستان آن را به قيمت سه ميليون ليره خريد).
بزرگترين مشكل بلوچها فقدان رهبري نيرومند بود. به موازات تشديد مقاومت در دورة اتحاد (1334ـ1359 ش/ 1955ـ1970)، بتدريج سه نفر به عنوان رهبران بالقوه شاخص شدند كه عبارت بودند از خيربخش مَري، ميرقوسبخش بيزَنجو، و عطاءالله مِنگَل (اس. هريسون، ص 40ـ69). پس از انحلال حكومت واحد در 1350ش/1970، واكنش بلوچها آميخته به احتياط بود. در انتخابات عمومي بعدي، حزب مردم پاكستان، به رهبري بوتو * ، با كسب فقط دو درصد آرا، هيچيك از كرسيهاي بلوچستان را در مجلس ملي يا ايالتي به دست نياورد. حزب عوامي ملي سه كرسي در مجلس ملي و هشت كرسي در مجلس ايالتي به دست آورد. رهبري حزب عوامي ملي در دست خان عبدالوليخان بود كه او پسر يكي از رهبران مليگراي پشتوها موسوم به خان عبدالغفارخان بود. اين حزب در اصل مبتني بر اتحاد بلوچها و پشتوهاي منطقه بود، كه در 1336 ش/ 1957 تأسيس شده و تا حدودي خلف نهضت ضدجدايي متعلق به دوران قبل از استقلال بود. چند روز پس از انتخابات، بوتو سعي كرد كه با انتصاب يكي از حاميان بلوچ خود، يعني قوسبخش رئيساني به فرمانداري بلوچستان، نتايج انتخابات را ناديده بگيرد، ولي بر اثر فشار پذيرفت كه به حزب عوامي ملي اجازه دهد تا با ائتلاف با حزب محافظهكارِ «جمعيتالاسلام» حكومتي تشكيل دهد. در فروردين 1351/ آوريل 1972، ميرقوسبخش بيزنجو فرماندار بلوچستان شد. ائتلاف پارلماني حزب عوامي ملي و جمعيتالاسلام در مجمع ايالتي بلوچستان سردار عطاءالله منگل را به رهبري خود انتخاب كرد. بدين ترتيب، او وزير اعظم ايالت شد. در ارديبهشت 1352/ آوريل 1973، بوتو هر دو فرماندار و دولت بلوچستان را با اين بهانه بركنار كرد كه حكومت حزب عوامي ملي و جمعيتالاسلام اشاعة بيقانوني و خشونت را در سراسر ايالت ناديده گرفته و حتي آن را تشويق كرده و هدفش رسيدن به استقلال است. در سفارت عراق نيز محمولهاي از سلاحهاي ساخت شوروي كشف شد كه تصور ميشد مقصد آن بلوچستان باشد. بوتو، اكبرخان بوگطي سركردة ايلي به همين نام و از دشمنان حزب عوام ملي را به فرمانداري منصوب كرد، ولي بوگطي در كمتر از يك سال ناچار به كنارهگيري شد و بينظمي و خشونت همهجا را گرفت. ميرقوسبخش بيزنجو و عطاءالله خان منگل و نيز خيربخش مري، كه رياست حزب عوامي ملي را در بلوچستان عهدهدار بود، دستگير شدند. از 1352 ش/ 1973 تا 1356 ش/ 1977 بلوچستان شرقي صحنة شورش ايلي عمدهاي بر ضد دولت پاكستان بود. در 1353 ش، در اوج شورش، حدود پنجهزار بلوچ، عمدتاً از ايلهاي منگل و مري، به مبارزه
مشغول بودند. عدة نيروهاي دولتي پاكستان را هفتادهزار تن تخمين زدهاند. ايران، كه هنوز نگران جداييطلبي بلوچها بود، تعدادي بالگردان (هليكوپتر) به كمك فرستاد. بسياري از بلوچها به افغانستان گريختند. با انتشار كتاب سفيدي از جانب دولت پاكستان حاوي نظر آن دولت مبني بر آنچه روي داده بود، بخش عمدة نبرد در 1353ش/1974 خاتمه پذيرفت، ولي خصومتها به صورت متناوب تا پايان حكومت بوتو در 1356 ش/ 1977 ادامه يافت. در فروردين 1355/آوريل1976، بوتو با خطابهاي در كويته، «نظام سرداري» را ملغي كرد و نظام ايليِ عايدات و قدرت اجتماعي را غيرقانوني خواند (ايوبخان قبلاً براي الغاي آن اقدام كرده ولي موفق نشده بود). در 1356 ش، مقامات حكومت نظامي رهبران حزب عوامي ملي را آزاد كردند و اعمال خصومتآميز متوقف شد (ويرسينگ، ص 11).
در عين حال، زبان بلوچي در پاكستان براي نشريات و آموزش و پرورش به رسميت شناخته شده بود. براي پيشبرد زبانها و فرهنگهاي بلوچي و برهويي دو فرهنگستان تشكيل گرديد (پيشرفت برهويي به صورت هويتي مشخص باعث تضعيف همبستگي بلوچستان و ازينرو به نفع دولت بود). راديو كويته تهيهكنندة عمدة برنامه به زبان بلوچي شد (راديو زاهدان و راديو كابل هر يك در هفته كمتر از ده ساعت برنامه داشتند). نويسندگان بلوچ به انتشار مجله و كتاب به زبانهاي بلوچي و انگليسي و اردو پرداختند. از آغاز دهة 1340 ش، عدة روزافزوني از نويسندگان بلوچ آثاري دربارة تاريخ و فرهنگ بلوچي به چاپ رساندند.
بلوچها در مناطق مختلف. علاوه بر ايالت بلوچستانِ پاكستان و استان سيستان و بلوچستانِ ايران و گوشهاي از خاك افغانستان كه در مجاورت آنها قرار دارد، گروههاي بلوچ در نواحي مجاورِ هر يك از اين سه كشور ـ سند و پنجاب در پاكستان؛ فراه و هرات و بادغيس و فارياب و جوزجان در افغانستان؛ كرمان و خراسان و سمنان و گرگان در ايران ـ و نيز در كشورهاي همسايه يعني در تركمنستان، هند، كشورهاي خليجفارس، عمان، كنيا، و تانزانيا (بويژه زنگبار) ـ يافت ميشوند.
دربارة اين گروههاي پراكنده چندان مطلبي منتشر نشده و دسترسي به اطلاعات موثق دربارة آنها مشكل است. گرايش كشورهاي ميزبان اين است كه آنها را به توجه به هويت قومي خويش تشويق نكنند. در ايران، بلوچهاي گرگان در دهة 1340 ش، به صورت كارگر مهاجر از سيستان بدانجا رفتند. بلوچهاي خراسان و سمنان پيشتر و گاه بسيار پيشتر بدان نقاط رفتهاند. بسياري از آنها ديگر به زبان مادري خود تكلم نميكنند، و اين امر براي بعضي در ايام اخير اتفاق افتاده است. كساني كه در شمال بلوچستان هستند به شباني مشغولاند يا تا كمي پيش از اين شبان بودهاند. بلوچهاي تركمنستان همگي از دو سوي افغاني و ايراني سيستان، طي سه موج مهاجرت، به آنجا رفتهاند. نخستين مهاجرت در اواخر قرن سيزدهم/ نوزدهم، و دومين در سالهاي ميان 1336 تا 1339/ 1917ـ1920، و آخرين مهاجرت كه مهاجران آن از همه بيشتر بودند، از 1302 تا 1307ش/ 1923ـ   1928 روي داده است (رجوع کنید به  بلوچهاي تركمنستان * ). در تاجيكستان نيز گروههاي كوچك بلوچ وجود دارند، ولي از نظر زباني جذب تاجيكها شدهاند. گروههاي كوچكي از برهوييهاي تركمنستان هنوز به زبان برهويي تكلم ميكنند، ولي بسرعت در حال جذب شدن در زبان بلوچي هستند. دولت تركمنستان، احتمالاً به دلايلي مشابه تشويق برهوييها از طرف دولت پاكستان، بقاي بلوچها را به عنوان يك قوم تشويق ميكند (بنيگسن ، ص 120ـ121). ايل بلوچي ذهيره آن قدر در عمان بوده كه امروزه در عداد قبايل عمان آورده ميشود. آنها با بلوچهاي ساحل باطنه * يا نقاط ديگر عمان ارتباط مستقيمي ندارند. گروه ديگري در داخل كشور، در حدود 150 كيلومتري جنوب بُرَيمي * سكونت دارند. بلوچهاي زنگبار در خدمت كشور مسقط بودند كه پس از كودتاي 1342 ش/ 1963 موقعيت ممتاز خود را از دست دادند. در 1344 ش/ 1965 يكي از بلوچهاي كنيا به عنوان دانشجوي خارجي در دانشگاه تهران ثبت نام كرد.
مداركي دال بر مهاجرت از مكران از اوايل قرن سيزدهم/ نوزدهم موجود است. قسمت اعظم مهاجرت گروههاي پراكنده ظاهراً در قرون دوازدهم و سيزدهم روي داده است. ولي برخي در قرن نهم از آنجا حركت كردند، و ديگران ممكن است قبل از آمدن به اين ناحيه از راههاي ديگري عزيمت كرده باشند. عزيمت ايشان عمدتاً به دلايل اقتصادي بود، و قبل از اشتغال به كار در صنعت نفت، در صنعت مرواريد كار ميكردند. بلوچها احتمالاً از زمان ساسانيان به صورت سربازان اجير به اينجا و آنجا رفتهاند. بسياري از گروههاي مهاجر، از نظر زبان و جهات ديگر، با جامعة پيرامون خود يكسان شدهاند ولي هنوز هويت خود را حفظ كردهاند. از مميزات نواحيي مانند مكران، كه باروري زنان در آنجا اندك است، يكي اين است كه به جمعيت آنها افزوده نميشود.
اسپونر، تلخيص از ايرانيكا






نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4574
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست