responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4562

 

باغ (3) ،

 ادامه مقاله باغ
و) هند و پاكستان . پيش از عصر اسلامي در هند و پاكستان باغ اهميّت خاصي نداشت، ولي مسلمانان چون فتوحاتشان در شبه قاره وسعت يافت، به سنّت خود در اطراف عمارتها و قصرها و قلعهها درختهاي ميوه و نهالهاي گلدار كاشتند.
اين امر باعث رشد و گسترش باغسازي شد. پس از قرن هشتم، با تأسيس سلطنتهاي ايالتي چون گجرات، خانْديش، دَكَن، مانْدو، شاديآباد، جونْپور در هند، دورة جديدي در معماري آغاز شد و در اين ايالتها قصرهايي بزرگ ساخته و باغهايي در اطراف آنها احداث شد. مثلاً در گجرات، چون سلطان محمودْ بيگره چَنپانير يا محمدآباد را در ناحية احمدآباد پايتخت خود ساخت، باغبان باهنري را كه از خراسان آمده بود به خدمت گرفت. در ماندو نيز باغهاي بسيار احداث شد. همچنين در بنگاله چند باغ قديمي از اين دوره به جا مانده كه در ناحية پيدْوا و گور ساخته شده است و تأثير هنر باغسازي ايراني در آنها آشكار است. طرح باغهايي كه در هند ساخته بودند از مطالعة توزُك ظهيرالدين بابُر به دست ميآيد. بابر از راه بهيره بارها به هند رفته و از خوشاب و بهيره گذشته بود و در بخش جَهْلُم، كه جاي زيبا و پاكيزه و خوش آب و هوايي بود، باغي ساخت و آن را باغ صفا ناميد. بعداً، در حوالي راولپندي، به قلعة معروف به چهارباغ وارد شد. ذكر باغ چهار را، كه يوسف علي ركابدار بابر در آن مستقر شده بود، در توزُك بابري ميبينيم. بابر بار ديگر چند روز در باغ وفا كه بسيار آراسته و پر سبزه و گياه بود توقف كرد. اين باغ حوضهاي پر آب و درختان شاداب داشت و درختان نارنج و كثرت اشجار آن جلب نظر ميكرد. او، پس از ترك اين ناحيه، رهسپار كابل شد و در اين سفر به باغ اِسْتالِف رسيد. ذكر انگورهاي اين باغ در توزُك آمده است. بابر از اينجا به «خواجه شهاب» رفت، كه در حوالي استرنج بود و باغ بزرگي داشت. سپس، براي گردش و تفريح، به باغ پادشاهي رفت و از آنجا بار ديگر به چهارباغ بازگشت و در باغ چنار مجلسي ساخت. او در ذكر وقايع سال 927، از توقف پنج روزة خود در باغ وفا سخن ميگويد و به وصف نارنجهاي رسيده و زردرنگ آن ميپردازد.
در 932، بابر به قصد هند بيرون آمد و در باغ وفا چندين روز در انتظار ورود همايون به سر برد. بابر، پس از فتح پاني پَت باغهايي را ديد كه لودْهيان در آنجا احداث كرده بودند. وي در هند به نقايصي كه در كار باغ سازي وجود داشت پيبرد و ديد كه در آن نه نظام درست نهرسازي هست و نه از چرخهاي آبكشي در جاهاي مناسب استفاده ميشود و نه در انتخاب زمين دقت كافي به كار ميرود. آنگاه، براي احداث باغ، بعضي از زمينهاي آن طرفِ رودخانة جَمْنا را، كه باير و خراب شده بود، انتخاب كرد، و پس از هموار كردن چند قطعه زمين پوشيده از درختهاي تمرِهندي، طرح چهارباغ را ريخت. نخست يك حوض بزرگ هشت ضلعي با كنارههاي سنگي در وسط و حوض ديگري در مقابل دروازة باغ ساخت و سپس باغچة خلوتخانه و ساختمان آن را بنا كرد و در كنار آن حمّامي قرار داد. سرانجام، در اين ناحية ناهموار، باغهاي زيبا و عمارتهايي ساخته شد كه از نمونههاي خوب اين گونه آثار هندي است. در اينجا، در هر قطعه زمين، چمنزاري پر گل و گياه طرحريزي و در آنها انواع مختلف گلها و نهالها كاشته شد. براي آبياري اين باغها چاههايي كنده و بر روي آنها چرخ چاه نصب شد. اين روشي بود كه در لاهور و ديپالپور رواج داشت.
بابر، در شهر آگره، با الگوبرداري از كابل، باغها و كاخهايي ترتيب داد. ازينرو، بنابرآنچه در توزُك آمده است، كنارة آن طرف رودخانة جمنا را كابل ناميده بودند. پس از آن، در آگره باغي بسيار بزرگ به نام هشت بهشت ساخت و در آنجا، در 933، دو عيد بزرگ را جشن گرفت. بابر به باغ سازي و بناي عمارت شوق و رغبت فراوان داشت و در دوران سلطنت خود چندين باغ بزرگ در آگره و گُواليار و دَهولْپور احداث كرد و بر بعضي از آنها، به تقليد از اسامي باغهاي اصفهان، چهارباغ و هشت بهشت نام نهاد.
شاهان مغولِ هند، اكبر و جهانگير و شاه جهان، عشق به طبيعت و علاقه به احداث باغ را از جدّ خود بابر به ارث بردند. اكبر، در 1006، باغ نسيم را در كنار درياچة دَل در كشمير طرحريزي كرد. اين باغ امروزه رو به ويراني ميرود، امّا چنارهاي تناور و قد برافراشتهاي كه در زمان شاه جهان (حك  : 1037 ـ 1068) در آن كاشته شده هنوز باقي است. زيباترين باغ كشمير نشاط باغ است كه به دستور آصفخان ساخته شده است (كنبو، ج 2، ص 29). اين باغ، كه از حيث زيبايي طبيعي و معماريِ استادانه نمونه بود، به صورت پلكاني (مطبّق) طرحريزي شده بود و دوازده طبقه داشت كه نمودار دوازده صورت فلكي منطقةالبروج بود.
معروفترين شاليمار در 1029، در زمان جهانگير، ايجاد شد. لفظ شاليمار يا شالامار، كه ريشهاش بدرستي معلوم نيست، حتي قبل از دورة مغول متداول و، در زمان جهانگير، آبشار كوچكي در دَل به اين نام بوده است ( توزك جهانگيري ، ج 2، ص 151). استرآبادي، مورّخ دوران نادرشاه، آن را «شعلة ماه» ضبط كردهاست (ص 318). رنجيت سينگر (حك  :1214ـ1255) اين لفظ را نحس دانسته و به «شهلا» تبديل كرده است (س. م.لطيف، ص 360).
گذشته از شاليمار سرينگر (كشمير)، باغ ديگري به همين نام و با همين شهرت در لاهور هست (رجوع کنید به ادامة مقاله). شاليمار ديگري نيز در دهلي بوده كه اكنون از ميان رفته است. شاليمار كشمير، به دليل عمارت كلاه فرنگي آن كه به فرمان شاه جهان بنا شده، يادكردني است. اين عمارت، كه ستونهاي بسيار خوشتراش از مرمر سياه دارد، با رديفي از آبشارهاي كوچك احاطه شده و در روزگار برنيه داراي چهار دروازة بزرگ سنگي بوده است.
ديگر باغهاي سبك مغولي شبه قارة هند و پاكستان عبارتاند از: پنجور در نزديكي انباله؛ گلابي، سَدا و هَرا و دلگشا در لاهور؛ روشنآرا و تَلَكه تورا و مهتاب در دهلي؛ نگين و وِري ناگ و آچيبال و هَبَك و پَري مَحَل در كشمير. باغهاي مغولي هند طرح واحدي دارند. ويژگيهاي بارز آنها عبارتاند از يك جوي مركزي، حوضهايي كم عمق در وسط كه پيرامون آن چمن كاشته شده است، يك ديوار بلند سراسري، درختان چنار، بركههاي مصنوعي، و فوارههاي متعدد. باغ مغولي معمولاً به صورت مجموعهاي از مربعها يا طرحهاي هندسي ديگر انگارهبندي شده و معمولاً به شكل پلكاني است و در وضعي قرار گرفته است كه توزيع و جريان آب در آن آسان باشد. هر طبقه، براي آنكه با طرح سنّتي چهارباغ مطابق باشد، به چهار بخش تقسيم شده است. رويهمرفته باغ تركيبي از قطعات مستطيل شكل و خطوط راست است و خيابانهاي پر پيچ و خم و باغچههاي مدوّر در آن ديده نميشود.
در انتخاب محل احداث باغ دقت بسيار ميشد. باغ را در پاي تپهاي پردرخت يا صخرهاي خوش منظر ميساختند تا جلوه و نماي بيشتري داشته باشد. شاليمار كشمير بهترين نمونة هنر باغآرايي مغولي است.

منابع:
(1) محمد مهديبن محمدنصير استرآبادي، جهانگشاي نادري ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش؛
(2) امرنات اكبري، تاريخ رنجيت سينگه ؛
(3) نوراحمد چشتي، تحقيقات چشتي ، چاپ احسان علي، لاهور 1964؛
(4) گنيش داس، چهارباغ ؛
(5) صادقخان، تاريخ شاهجهاني ؛
(6) محمدبن محمد عوفي، لبابالالباب ، چاپ ادوارد براون، ليدن 1903ـ1906؛
(7) كرپارام، تاريخ گلزاركشمير ، لاهور 1870، ص 208 به بعد؛
(8) پاندت كلهن كشميري، راج ترنگيني = تاريخ كشمير ، ترجمة فارسي شاهمحمد شاهآبادي، چاپ صابر آفاقي، راولپندي 1353 ش؛
(9) محمدصالح كنبو، عمل صالح ، الموسوم به شاهجهاننامه ، ترتيب و تحشيه غلام يزداني، چاپ وحيد قريشي، لاهور 1967ـ1972؛
(10) گلبدننامه ؛
(11) عبدالحميد لاهوري، پادشاهنامه ، (مجموعه آثار هندي)، ج 1، ص 2، 24ـ26، 47، ج2، ص223؛
(12) مرآة آفتابنما ؛
(13) اسكندربن محمد منجو، مرآة سكندري ؛
14-
Abu'l- Fadi, Alla ¦ mi â , A ¦ ' ¦ â n-i Akbar ¦ â , tr.Jarret ii, 36I;
(15) [Ba ¦ bur, Emperor of India, Ba ¦ bur- Na ¦ ma= Memoirs of Ba ¦ bur= Tuzuk-i-Baburi , ed.Annette Susannah Beveridge, New Delhi 1979(;
(16) F.Bernier, Travels in the Mogol Empire , London 1891, 283, 399-400;
(17) EI., sv."Busta ¦ n" (by A.S.Bazmee Ansari);
(18) Ja ¦ hang ¦ â r, Emperor of India, The
 

Tu ¦ zuk-i-Jaha ¦ ngâ ¦ ri ¦ , or, Memoirs of Jaha ¦ ngi ¦ r , tr.Alexander Rogers, ed.Henry Beveridge, London 1909-1914;
S. Muhammad Lat ¦ â ¤ f, History of the panjab , Lahore I89I, 360, 364;
idem, Lahore: its history, architectural remains and antiquities , Lahore 1892, 140-144, 246-250b;
V. Sackville- west, "Persian Gardens", in The legacy of Persia , ed. A.J.Arberry, Oxford 1968, 259-291 C. M. Villiers-Stuart, Gardens of the Great Moghuls , London I9I3;
idem, "mooirsh Gardens", Journal of The Royal Society of Arts (July 1931).
) / د. اردو / عبداللّه چغتايي (
باغ شاليمار ، باغي در حدود هفت كيلومتري مركز شهر لاهور، كنار جادهاي كه از لاهور بزرگ به مشرق ميرود. اين فاصله امروزه به صورت گستردهاي بناسازي شده كه از نتايج مهاجرت گستردة روستاييان به اين شهر در سدة گذشته است. وجود مقبرههاي نيمه مخروبه و دروازههاي مرتفع در طول جاده گواه آن است كه اين منطقه در قديم چشمانداز ديگري داشته است. از اواخر قرون وسطي تاكنون، در امتداد ديوارهاي شمالي شهر باغهاي وسيعي به وجود آمده كه در عصر غزنويان، در قرن پنجم، به صورت قطعات به هم پيوسته، تكميل شده است.
باغ شاليمار از جمله معدود باغهاي دورة مغول است كه در طول تاريخ، طرح اصلي ساختمان خود را حفظ كرده است. در حاليكه از صدها باغ عهد مغول تنها نامي در آثار تاريخي ديده ميشود و گاهي نيز بقاياي ناچيز آنها را بسختي ميتوان به يكي از شاهان شيفتة معماري نسبت داد، از تاريخ بناي باغ شاليمار اطلاع كافي در دست است. شاليمارِ لاهور را، عليمردانخان، حاكم قندهار از اعيان ايراني، احداث كرد. وي پس از تسليم آن شهر به سپاه مغول در 1048 به لاهور آمد. شاهجهان او را بگرمي پذيرا شد و به حكومت كشمير و همچنين در 1049 به حكومت پنجاب گماشت. چون در حفر قنات و ترعهسازي مهندس مشهوري بود، اندكي پس از ورود، به فرمان شاه مأمور حفر ترعهاي شد تا از رودخانة راوي به باغهاي شاهي آب برساند. اما پيش از اتمام كار به كابل منتقل گشت و ترعه يك سال بعد تكميل شد. ساختمان اين باغ كه به صورت پلكاني و در سه طبقه بود، با همة گردشگاهها و بناها و متعلقاتش، در 1052 پايان يافت و در آن وقت شاه از آن بازديد كرد.
معماران از شيب باغ براي بناي پلكاني سه طبقهاي از جنوب به شمال بهرهبرداري كردهاند. بازديدكنندگان امروزي از قسمت جنوبي وارد باغ ميشوند، و حال آنكه معماران مدخل آن را از دو دروازة مجلل در پايينترين قسمتها در نظر گرفته بودند و اين امر براي عرضة مناظر برانگيزنده و غيرمنتظره، به وجود آوردن چشماندازهاي دلفريب به هنگام صعود از طبقهاي به طبقة ديگر، روياروشدن ناگهاني با منظرة باغ، كلاه فرنگيها، آبراهها و گلكاريهاي گوناگون، صورت گرفته بود.
بعلاوه، اعجاب بيننده از ديدن آبنماها و آبشارها نيز موردتوجهبودهاست كه اختلاف ارتفاعبين سهطبقه را تحتالشعاع قرار ميداد، و ديداركننده هنگام بالا رفتن از طبقهها تمام آن مناظر را پيش چشم داشت. ورود به باغ از پايينترين طبقه تنها براي عرضة زيباييها نبوده، بلكه با مراسم ويژة دربار نيز تناسب داشته است. از ويژگيهاي باغ شاليمار بهرهمندي آن از طبيعتي نيمهاختصاصي (ويژة شاه و درباريان) و نيمهعمومي براي پذيرايي از ميهمانان و بارعام بود. شاليمار علاوه بر اينكه از بيرون ديدهنميشد،با ديوارهاي آجري نيز محصور شده بود. مرتفعترين و اندرونيترين و، نيز به سبب ارتفاعش، خوش آب و هواترين و خنكترين طبقة آن فقط براي درباريان پيشبيني شده بود، و ساختمانهاي محكم و متعدد آن به اقامت آنها اختصاص داشت.
به گزارش نويسندهاي كه در آن عصر ميزيسته، بر خلاف رسم متداول به هنگام اقامت شاه و اهل حرمسراي او حتي احتياجي به بر پا كردن يك خيمه هم نبود. بنا به منابع تاريخي اين دوران، طبقهها نامهاي خاصي داشتند؛
طبقة اول «فرحبخش» و طبقات دوم و سوم «فيضبخش» خوانده ميشد. اگر چه نميتوان بصراحت اين نامگذاريها را ناشي از رستنيهاي طبقهها دانست، ولي احتمالاً وجه تسمية آنها نخست به سبب وجود درختان ميوه از قبيل هلو، گيلاس، انبه، سيب و پرتقال در دو طبقة پايين و باغچههاي گل در طبقة بالا بوده است.
ساختار داخلي باغ از طبقههاي پايين و بالا با ابعاد يكسان و بخش باريكتر مياني تشكيل شده كه مجهزتر و آراستهتر است. طبقههاي باغ مستطيل شكل و به شيوة سنتي چهارباغ * ساخته شده است. در قسمت مياني استخر بزرگي آب چهار آبراه متقاطع را تأمين ميكرد. در آبراههاي عريض و نيز در استخر مركزي، بيش از صد فواره به شكل غنچة نيلوفر آبي وجود داشت؛
هر يك از بخشهاي مربع شكل منشعب از آبراههاي متقاطع نيز به شكل چهار باغ طراحي شده بودند. گذرگاه متقاطعي نيز مجدداً اين بخشها را به باغچههاي منفرد تقسيم ميكرد.
فرحبخش داراي هشت عمارت بود كه چهار باب آن در نقطة منتهااليه آبراههاي متقاطع بود وبه حصار باغ تكيه داشت و چهار باب ديگر به صورت برج در چهار كنج قرار گرفته بود. بناي وسطي «آرامگاه»، يعني محل استراحت شاه جهان بود كه سه اتاق آن با گچبري تزيين شده بود. فوارهاي نيز هواي آنجا را خنك، و دسترسي به آب را تأمين ميكرد.
عمارت وسيعتري به نام ايوان خصوصي و عمومي قصر نيز با پيشرفتگي به سمت خارج در جانب مشرق وجود داشت كه به مصداق نام خود، محل بارعام بود. در اين مراسم، شاه نبايد محل اقامت خود را ترك ميكرد يا به افراد پذيرفته شده، اجازة دخول ميداد، بلكه با جلوس بر تخت، از بالاي ايوان و بر فراز سر ديداركنندگان و هيئتهاي اعزامي به اين كار مبادرت ميورزيد. روبروي ايوان اطاق خواب بيپيرايةبيگم صاحب قرار داشت كه مخصوص شاهزاده خانم ارشد دربار بود. در انتهاي شمالي طبقة سوم، تالار بزرگي با ستونهاي مرمري سفيد قرار داشت. تا زمان قبل از بازسازي آن در اوايل قرن سيزدهم، ستونها و سقفها گچبريهايي به شيوة معماري عهد مغول، با نقش گلها، درختان ميوه، پيالههاي پر از انگور و صراحيهاي شراب داشتند.
بينندهاي كه از پايينترين طبقة باغ به سمت ديوار طبقة مياني ميرفت به فضايي روباز ميرسيد كه در آن ضلع تعبيه شده بود. روي ديوار، طاقچههايي ساخته بودند كه بر رويشان در طول روز، ظروف چيني پر از مواد معطر و شبها چراغ بادي مينهادند. فوارههاي روبروي ديوار و ذرات آبافشان آنها از چند سو نور را ميشكست. ظرفهايي كه از اين طريق در معرض نمايش قرار ميگرفت، «چينيخانه» را، بويژه شبها، به گنجينة كوچك تمام عمارتها تبديل ميكرد.
از دو طرفِ چينيخانه پلهها و پاگردهايي به طبقة مياني و به دو كلاهفرنگي مرمري، در شمال استخر چهار گوش، منتهي ميشد. كنارههاي استخر با شكوفههاي نيلوفر آبي طراحي و تزيين شده بود. در حال حاضر، پل باريكي طول استخر را به دو بخش تقسيم ميكند و در وسط همچون جزيرة مرمري مصنوعي وسعت ميگيرد و در آنجا حفاظي دارد كه بر روي آن با ظرافت كار شده است. اين پل از دو سو به دو كلاه فرنگي منتهي ميشود كه با سنگِ ماسهاي ساخته شده است. در زير كلاه فرنگي طبقة فوقاني باغ، آب از شيب مرمريني به استخر جريان مييابد. درست در محل تلاقي اين آبشار مصنوعي با سطح استخر، اورنگي از مرمر با مليلهكاري ظريف قرار دارد كه شاه جهان در مناسبتهاي رسمي بر آن جلوس ميكرد.
در دو جانب استخر باغهايي هم وسعت و كمارتفاع قرار دارند. طراحي هندسي راهها، كه زمين را به باغچههاي جداگانه تقسيم ميكند، هنوز باقي است. اين راهها كه از سطح پيراموني خود كمي بلندتر و آجر فرشاند، در گذشته زير ساية دو رديف سرو قرار داشتهاند.
اين باغ در دوران حكومت سيكها خسارت بسيار ديد؛
بيشتر مرمرهايش به تاراج رفت و به آمريتسار * منتقل شد. ترعة عليمردانخان، كه با لاي و لجن مسدود شده بود، در 1216، به دستور رنجيت سينگه باز شد. مدخل فعلي، در 1259، به دستور مك گرگور ، كميسر مأمور در لاهور، ساخته شده است.
/ ت. لايستِن ( >
باغ در اسلام <
)/
ز) افغانستان . بخش اعظم سرزمين افغانستان كوههاي پست و بلند بيدرخت و بيابانهاي خشك شني يا دشتهاي نيمهكويري است. لذا باغ در نظر ساكنان اين سرزمين عزيز است و جزء لاينفك فرهنگ آنان شده است. روستاييان در بوستانها گردهم ميآيند و با هم ديدار ميكنند. رفتن به باغهاي بيرون شهر براي
افراد طبقة متوسط شهري لذتبخش است. ثروتمندان اغلب در خانههايي درون باغهاي محصور بزرگ زندگي ميكنند. عدهاي از آنان نيز در بيرون شهر باغي با ساختمان مسكوني يا بدون آن دارند و روزهاي آخر هفته و ايام تعطيل به آنجا ميروند.
باغهاي پيش از عصر مغول. از قرن ششم پيش از ميلاد، كه هخامنشيان به گسترش قلمرو خود در شرق دست زدند، خطّة افغانستان در هر دوره زير سلطة حكومت پادشاهاني قرار داشته است كه از ايران و آسياي مركزي و هند برخاسته بودند. همة اين حكومتها سنت باغداري را تشويق كردهاند. نظر به اينكه باغهاي قديم بر اثر تهاجم سپاهيان فاتح نابود شده است، براي دستيابي به اطلاعات راجع به آنها ناچاريم به وصفهاي نويسندگان كهن يا اكتشافات باستانشناسي روآوريم. براي نمونه، در 546 علاءالدين غوري كاخها و باغهاي غزنويان را در غزنه (بُمباجي، ص 3ـ56) و همچنين در بُست و لشكري بازار (شلامبرگر، ص 80) ويران كرد. سپاهيان چنگيز و تيمور لنگ ويراني بسيار به بار آوردند (فيشر)؛
اما اخلاف مغول و تيموريِ آنها، كه در هرات و كابل حكومت كردند، سنت فرهنگي تازهاي پديد آوردند كه بر همة نواحي ايران و هند تأثير نهاد. باغ از عناصر بارز اين شكوفايي فرهنگي بود.
باغهاي گازرگاه در هرات كه شاهرخ (متوفي 850) تيموري بدانها توجه داشت و باغهاي تختِ سفر، كه سلطان حسين بايقرا (متوفي 912) آنها را احداث كرد، امروزه به باغهاي اصيل ايراني هيچ شباهتي ندارند، اما نام آنها يادآور عصري زرين است.
باغهاي عصر مغول. بابُرشاه كه حكومت مغول را در هند بنياد نهاد، در 910 كابل را فتح كرد. وي در سراسر عمر خويش به آراستن كابل و اطراف آن شوقي وافر داشت. اين پادشاه در خاطرات خود به نام بابُرنامه مينويسد كه يك سال پس از فتح كابل، باغي را با درختهاي بزرگ چنار در اِسْتالِف، روستايي كوهستاني در 55 كيلومتري شمال كابل، خريده است. او به زير درختان چنار تختي ساخت و نهرهاي مارپيچيِ آن را مستقيم و منظم كرد تا با شكل آرماني باغ ايراني سازگار شوند (ص 216). درست پايين اين باغ، چشمة خواجه سه ياران را با سنگ و ساروج محصور كرد تا بتواند از ديدن ارغوان بيشتر لذت برد (همان، ص 217). اين تخت و چنار و چشمه و ارغوان تا پايان دهة 1970ـ1980، كه افغانستان دچار آفت جنگ شد، از گردشگاههاي مردمي بود.
بابُر از بيش از دوازده باغِ در بيرون حصار كابل ياد ميكند كه در آنها سفيران را ميپذيرفته و به افراد خلعت ميداده است و با دوستانش مجالسي شبانهروزي ترتيب ميداده يا به استراحت ميپرداخته است. وي در ايام اقامت در هند، تا هنگام مرگ، با اشتياق باغها را به ياد ميآورد و براي نگهداري آنها نامه مينوشت (ص 645).
بابُر وصيت كرد كه او را در يكي از باغهاي كابل به خاك بسپارند، اما نام باغ معلوم نيست. جهانگير در خاطرات خود، توزُك جهانگيري ، هفت باغ معروف كابل را كه در 1016 آنها را «طواف» كرده است، نام ميبرد (ص 106)، اما نام باغي راكه در آن آرامگاه بابُر را زيارت كرده وبه فقرا صدقه داده است، ذكر نميكند (ص 110). در پادشاهنامه نام ده باغ كابل كه در زمان بازديد شاهجهان در 1048 از كابل داير بوده ياد شده و دربارة دستورهايي كه وي براي آراستن محلّ آرمگاه بابر داده شرحي آورده، اما نام باغ را مشخص نكرده است (ضميمة 5 در ترجمة بابرنامه ).
با اينهمه، در اين گزارش اين باغ پلكاني به طول حدود پانصد متر در پانزده طبقه به فاصلة سي متري از يكديگر وصف شده است. دوازده آبشار به درون حوضهاي مرمريني كه در طبقات نهم و دهم و نيز مدخل باغ در پايين سراشيبي ساخته شده بود، سرازير بوده است. شاه جهان فرمان داد تا آرامگاه واقع در طبقة چهاردهم را با ديواري از مرمر مشبك محصور و در طبقة پايين آن مسجدي از سنگ مرمر بنا كنند. اين بنا، بر اساس تاريخ كتيبة آن، در 1050 به اتمام رسيده است. اين وصف با هيئت كنوني باغ بابُر راست ميآيد. اما فقط شكل كلّي آن، يعني طبقهها و سه درخت چنار مقدّس و مسجد و آرامگاه، تميز دادني است. در 1300 كه امير عبدالرحمن از اقامت در شهر كابل منصرف شد (فيض محمد، ص 379)، يك كلاه فرنگي داراي ايواني با ستونهاي چوبي مُشرف بر حوض واقع در ايوان طبقة دهم باغ و حرمسرايي وسيع در نزديكي آن بنا كرد. پس از آن، باغها رفته رفته شكل باغهاي انگليسي پيداكردند كه سخت مطلوب خاندانهاي پادشاهي بعدي بود. «ميله» (به ياي مجهول)ي زنان (بازار مكاره) و جشنهاي ديگر، از جمله تاجگذاري امير حبيباللّه (حك 
: 1319ـ1337)، را در اين باغ برگزار ميكردند (سراج و دوپري، شمارههاي 90ـ93).
از ساختمان كلاه فرنگي و حرمسرا بعداً براي اقامت خارجيان (هميلتن ، ص 354، 375) و سفارتخانهها (فون نيدرمير ، ص 31ـ32؛
ترينكلر ، ص 176) استفاده شد. سرانجام، باغ بابُر به صورت گردشگاه عمومي درآمد و استخرهاي شنا نيز به آن افزوده شد. اما در دهة 1960 كه ساختمان كلاه فرنگي به صورت بيمارستان، و حرمسرا به صورت مدرسة شبانهروزي براي پسران عشاير درآمد، به اين مجموعه توجهي نشد. در 1343 
 
ش/1964 هيئت باستانشناسي ايتاليا بازسازي مسجد را آغاز كرد و شش سال بعد امكان بازسازي باغها به سبك عصر مغول بررسي شد (پارپاليولو )، اما اين طرحها هرگز به مرحلة اجرا درنيامد.
در افغانستان، يگانه باغي كه هنوز شكل اصلي عصر مغول را حفظ كرده است باغ نمله، در 42 كيلومتري غرب جلالآباد، كنار راه قديم كابل است. افسانههاي محلّي احداث اين باغ را به نورجهان، همسر جهانگير، كه باغهايش شهرت دارد، نسبت ميدهند. جهانگير در خاطرات خود به احداث باغ جهانآرا در 1016 در كابل اشاره دارد (ص 106)، اما از باغ نِمْله ياد نميكند، و تنها اشاره ميكند كه در بازگشت به هند، در آن حوالي به شكار رفته است. جزئيات معماري دلالت دارد كه تاريخ بنا ميان پايان قرن دهم و آغاز قرن يازدهم است (پارپاليولو، ص 2، حاشية 3).
اين باغ محصور حدود چهار صد مترمربع مساحت دارد و داراي بسياري از خصوصيات اصيل مغولي است؛
از جمله شبكة منظم نهرهاي متقاطع كه در امتداد آنها درختان سرو و تبريزي و ميوه كاشتهاند. ديوارة مشبك پشت آبشار داراي طاقچههاي عميقي است كه بر روي آنها در پس آبشار شمع روشن ميكردهاند و اين از كارهاي مطلوب آن عصر بوده است. عمارتي كه در وسط باغ جاي دارد در زمان امير حبيباللّه ساخته شده است.
باغهاي بعد از عصر مغول. دورة بعدي رونق كار احداث باغ در پايان سدة سيزدهم در زمان حكومت امير عبدالرحمن (حك 
: 1297ـ1319) آغاز شد. قصرهاي او در باغهاي محصور پر درخت بر پا گشته بود و وي در شرح حال خود (ج 2، ص 104)، با شور بسيار دربارة آنها داد سخن ميدهد. امير، باغباني انگليسي از اهالي يوركشير، به نام وايلد را به خدمت گرفت (گري ، ص 482) تا براين باغها، كه پُر از داربست مو و آلاچيق و آبنماها و فوارههاي حجّاري شده و چراغهاي پايه بلند گازي بود، نظارت كند. اين ويژگيها در دورههاي بعد امتياز بيشتر يافت (سراج، ش 89، مورخ 1900).
امير، بيرون شارستان كابل، در مغرب رودخانه، قلعة نظامي بزرگي (ارك، ح 
: 1299) به وسعت حدود 500 مترمربع ساخت و باغي تقريباً به وسعت شهر كابل در اطراف آن پديد آورد (عبدالرحمن، ج 2، ص 61). در سراسر اين مجموعه، باغچههاي وسيعي احداث كردند و گلهاي خوشبو گرداگرد كوشك خصوصي امير، يعني كُتِ (خانة) باغچه، را فراگرفته بود (هميلتن، ص 350). اين ارك هنوز هم مقر حكومت است، اما فضاي بيروني باغ بيشتر با بناهاي تازه اشغال شده است. امير به برنامههاي ساختماني خود ميباليد (همان، ص 68) و از بسياري از كاخهايش، هر چند با پارهاي تغييرات، هنوز استفاده ميشود. باغ شاهي و حرمسراي مجاور آن در باغ كوكب (احداث: 1300ـ1303 ؛
فيض محمد، ص 424، 489) در جلالآباد، شهري در مشرق افغانستان كه پايتخت زمستاني آن كشور بود، قرار دارد. از اين كاخ پيوسته استفاده ميشده است. درختهاي سبز و سرزندة باغ شاهي با دقت فراوان حفظ شده است، ولي عامة مردم بندرت حق استفاده از آن را داشتهاند. «منزلْ باغ» (احداث: 1300ـ1301؛
همان، ص 417) باغي است محصور، به مساحت حدود 000 ، 8 مترمربع واقع در يك منزلي مشرق شهر جنوبي قندهار. بخش اعظم اين باغ، كه به صورت هتل و سينما و آشيانة تراكتور استفاده شده، از صورت اصلي بيرون آمده است؛
با اينهمه، نشانههايي از گذشته در آن باقي است. كاخ عظيم باغ جهانآرا در شهر شمالي خُلْم (احداث: 1306ـ1309؛
همان ص 784) با درختهاي صنوبر و ميوه و باغهاي پلكاني و آبنماي زيبا آراسته شده است. اين كاخ، كه در 1354 ش تعمير شد وبه صورت موزه درآمد، در 1355 ش، بر اثر زمينلرزه از حيّز انتفاع افتاد.
در كابل، باغ 000 ، 121 متري گرداگرد كاخ چهلستون (احداث بنا بر كتيبه: 1297) هنوز داراي وضع مطلوبي است. بيرون دروازة جنوبي ارك دو باغ با عمارت مسكوني به نام بوستان و گلستان وجود دارد. بابُر غالباً به اين دو باغ، كه نام دو اثر سعدي بر آنها نهاده شده، اشاره كرده است. بوستان و گلستان روزگاري به الغبيگ كابلي، عموي بابُر، كه از حدود 868 تا 906 بر كابل و غزنه حكومت كرده است، تعلق داشتهاند (بابُر، ص 95ـ251). امير عبدالرحمن در اين جا كاخي ساخت كه حرمسرايي نيز كنار آن بود (احداث بنا بر كتيبه: 1310). كاخ امير در بوستانسراي سرانجام آرامگاه او شد و ديوارهاي آن در 1343 ش برداشته شد و به صورت باغ ملّي زرنگار، جديدترين باغ عمومي كابل، درآمد.
كاخ اين باغ كه داراي گنبدها و طاقنماهاي بسيار است (احداث: 1310؛
گري، ص 498) روي تپهاي بلند و پوشيده از تاك در چهار كيلومتري مغرب كابل قرار گرفته و بهترين نمونة باغهاي كاخدار امير است. اين باغ، پس از تعميرات در 1345 ش، به شكل تالارهاي پذيرايي امروزي در آمده است. نقشة كف آن، كه آشكارا از سنّت اسلامي آسياي مركزي اقتباس شده، داراي يك ميدان و دو تالار وسيع با گنبدهاي بلند در مركز و چهار اتاق با گنبدهاي كوچك در هر طرف است كه ايوانهاي ستوندار عريضي آنها را به يكديگر متصل ميسازد.
نماي بيروني را با گچ جلاداري پوشاندهاند. تزيينات دروني، با گچبريهايش منشأ اصيل اسلامي دارند و در آنها نقوش اسليمي و انواع انگارههاي گياهي يافت ميشود. آذينهاي ترنجي با رنگهاي شاد، پيرامون آينهكاري را فراگرفته است. در درگاههاي قوسي بين اتاقها، به جاي نصب در، پردههاي قلابدوزي شده آويخته و اتاقها را با اشياي نوظهوري مانند بخاري ديواري و چلچراغ بلور خارجي آراسته بودند. فوارهاي به سبك مغول، كه در آغاز در دهليز ورودي قرار داشت، در جريان بازسازي حذف شد، اما آبنما، كه در ايوان مرتفع بلندي در سمت مشرق واقع بود، بر جاي ماند. امير از پنجرة اتاقي مشرف بر استخر بارعام ميداد (عبدالرحمن، ج 2، مجلس اوّل) و در نيمهشب 15 رجب 1319، در همانجا درگذشت.
امير حبيباللّه، پسر عبدالرحمن، كاخهايي مجلل بنا كرد كه عمدتاً به سبك معماري رايج در مستعمرات انگليس بود. اما جنبش بعدي باغسازي در زمان حكومت پسرش، اماناللّه (حك 
: 1297ـ1307 ش)، روي داد. چشمانداز باغ واقع در مركز دارالامان (1301 ش)، شهر جديدي در ده كيلومتري جنوب كابل، برخي از غربيها را به شگفتي واميداشت (فلمينگ ، ص 328). اماناللّه از طرفداران برداشتن ديوار باغها بود و همو
 

بود كه نخستين باغ عمومي را در چهارباغ بابر، در امتداد رودخانة كابل، افتتاح كرد. مجموعة ديدني طبقات درختكاري شدة باغ عمومي امانالله در تپههاي ييلاقي پَغْمان، بيست كيلومتري مغرب كابل، هر چند رفته رفته ساختمانهايي در آن احداث شد، تا 1358 ش كه خصومتهاي اخير درگرفت، همچنان مردمي بود. اين باغ داراي شماري فواره و يك قهوهخانه و محل نوازندگان و سينما ـ و تالار تجمع و نمايش است كه در يك برنامة بلند پروازانة ساختماني پيشبيني شده بوده است. اين برنامه در «نظامنامة تعميرات پغمان» (تير 1301 ش) بدقت تنظيم شده بود. مادة 4 اين آييننامة ساختماني مقرّر ميدارد كه جلوي همة ساختمانها باغهايي از بيد و چنار و درختچههاي گلدار تعبيه شود تا سرتاسر شهر غرق گل و گياه باشد. محمد ظاهرشاه، آخرين پادشاه افغانستان (حك 
: 1300 ش ـ1351 ش)، خود به امر باغداري علاقة وافر داشت و پيوسته در صدد آن بود كه بر زيبايي باغ روي «تپه» (باغ شاه)، كه آن هم در پغمان است، بيفزايد.

منابع :
(19) فيض محمد، سراج التواريخ ، كابل 1915؛
20-
Abd al- Rahma ¦ n kha ¦ n, The Life of Abdur Rahman: Amir of Afghanistan , ed. Sultan Mahomed Khan, London 1900 )Ba ¦ bur, Emperor of India, Ba ¦ bur- Na ¦ ma= Memoirs of Ba ¦ bur , ed. Annette Susannah Beveridge, New Delhi 1979];
(21) A. Bombaci, U. Scerrato, "Summary report on the Italian Archaeological Mission in Afghanistan. Introduction to the excavations at Ghazni", East and west , N.S. 10 (1959);
(22) S. Crowe, et al. The Gardens of Mughul India , London 1972;
(23) N. H. Dupree, "A Building Boom in the Hindukush, Lotus International 26, Milan 1980, 114-121;
(24) idem "Early twentieth century Afghan adaptations of European architecture", Art and Archaeology Research Papers 11, London 1977, 15-21;
(25) Klaus Fischer, Nimruz, Bonn 1974-1976;
(26) J. Fleming, Asia , 29/4;
(27) J. A. Gray, At the Court of the Amir , London 1895;
(28) Gul- badan Begum, Huma ¦ yu ¦ n- na ¦ ma , tr. H. Beveridge, London 1902;
(29) A. Hamilton, Afghanistan , London 1906;
(30) Jaha ¦ ng ¦ â r, Emperor of Hindustan, The Tu ¦ zuk-i-Jahangi ¦ ri ¦ , or, Memoirs of Jaha ¦ ngi ¦ r , tr. Alexander Rogers, ed. Henry Beveridge, London 1909-1914;
(31) F. Martin, Under The Absolute Amir , London 1907;
(32) C. Masson, Narratives of Various Journeys in Balochistan, Afghanistan, the Punjab and Kalat;
(33) London 1844, ج 2، ص 293) رجوع کنید به (دربارة باغ بابر 
34-  
(35) ;
(36) Nez ¤ a ¦ m-na ¦ me-ye ta'mi ¦ ra ¦ t-e
pag ¦ ma ¦ n (July 1922);
37- ;
(38) O.von .Niedermayer, Afghanistan , Leipzig 1925;
(39) M. Parpagliolo, Kabul: The Bagh-i-Babur , Rome 1972;
(40) D. Schlumberger, "Lashkari Bazar", in MDAFA , 18 (1963);
(41) K. Seraj, N. H. Dupree, The KES Collection of Vintage photographs , New York 1979;
(42) E and A. Thornton, Leaves from an Afghan Scrapbook , London 1910;
(43) E. Trinkler, Through The Heart of Afghanistan , tr. B. Featherston, London 1928;
D. N. Wilber, Persian Gardens and Garden Pavilions , Tokyo 1962.
) / ايرانيكا / دوپري (







نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4562
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست