responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4512

 

جُحا (یا جُحی '/ جُوحی ) ، شهرت مردی ساده لوح در سدة دوم که حکایتها و لطایف بسیاری به او منسوب است . در بارهواژة جحا اختلاف نظر می باشد. به گفتة بَلَوی (متوفی 604؛ ج 1، ص 407) جحا در اصل حِجا (به معنای خرَد) بوده ولی مردم ، به تصحیف ، آن را جحا خوانده اند. ریشة واژة جُحا از فعل جَحا است و فعل جَحا (از ریشة ج ح و) در لغت به معنای «راه رفت »، «قدم زد» یا «در جایی اقامت گزید» آمده است (ابن دُرَید، ج 1، ص 442؛ ازهری ، ج 5، ص 133؛ ابن منظور، ذیل مادّة ). نام جحا را دُجَیْن بن ثابت و کنیه اش را ابوالغُصْن گفته اند ( رجوع کنید بهابن حِبّان ، ج 1، ص 294؛ حمزة اصفهانی ، ص 116). جوهری (ذیل «جحی » و «غصن ») و ابن منظور (ذیل «جحی » و

«غصن ») جحا را نام ، و ابوالغصن را کنیة وی دانسته اند، ولی فیروزآبادی (ذیل مادّه ) تصریح کرده که جوهری به خطا رفته و جحا لقب است نه اسم . به گفتة برخی ، جحا لقبی است که بر اسم غلبه یافته و نام جحا، اسحاق بوده است (برای نمونه رجوع کنید بهحمزة اصفهانی ، ص 116، پانویس 20). نام جحا را عبداللّه نیز آورده اند ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل " ¦a ¤"Djuh ؛ د. ا. د. ترک ، ذیل " "Cuha ). مرتضی زَبیدی (ذیل «جحو»)، به نقل از استاد خود، گفته است که اسم ، اعم از لقب و کنیه است و ممکن است جحا نام باشد نه لقب ، زیرا نشان دهندة مدح یا ذمّ نیست .

ظاهراً نخستین کسی که در عربی از جحا نام برده ، ابن ابی ربیعه (متوفی 93)، شاعر عصر اموی (حک : 41ـ132)، بوده است ، در بیتی که ابوسعد آبی (ادیب و مورخ شیعی و وزیر آل بویه ، متوفی 421 یا 422؛ ج 5، ص 307) از ابن ابی ربیعه نقل

کرده «وَلَّهْتِ عَقلی و تَلَقَّبتِ ( تلعّبتِ ) بی / حتّی کأَنّی مِنْ جُنونی جُحا» (قس دیوان ابن ابی ربیعه ، که این بیت را ندارد). ابوالعتاهیه (متوفی 211؛ ص 488) نیز در بیتی سُست ــ که به سبب سرودنش بر او خرده گرفته اند (برای نمونه رجوع کنید به مرزُبانی ، ص 401) ــ جحا را نماد و مظهر شهرت دانسته است . جاحظ (متوفی 255) نیز حکایتی را به نقل از ابوالحسن مَدائنی (متوفی 215) از جحا آورده است (1384، ج 2، ص 239ـ 240) که نخستین حکایت منقول و مکتوب از جحاست . جاحظ در الرسائل السیاسیّة (ص 351) نیز از جحا نام برده و ابوموسی اشعری (متوفی 44) را پراشتباه تر از جحا معرفی کرده است . در آثار به جا مانده از جاحظ ، توضیح بیشتری در بارهجحا نیامده ، که شاید به سبب شهرت جحا در آن دوران و بی نیازی جحا از بیان بوده باشد (نجّار، ص 20)؛ اما، ابوسعد آبی (همانجا)، از قول جاحظ ، نقل می کند که نام جُحا، نوح بوده و او بیش از صد سال زیسته است ، سپس می افزاید که جحا، زمان خلفای عباسی ابوجعفر منصور (حک : 136ـ 158) و مهدی (حک : 158ـ169) را دریافته و در کوفه ساکن گشته است . به روایتی ، پدر جحا از بازرگانان بنامِ کوفه بوده است ( رجوع کنید بهد.ا.د.ترک ، همانجا).

ابومسلم خراسانی (متوفی 137) وقتی وارد کوفه شد درخواست دیدار با جحا را کرد، که دلیلی بر ناموری جحاست . در مجموع ، دو حکایت در بارهدیدار ابومسلم و جحا نقل شده است ( رجوع کنید به ابوحیان توحیدی ، کتاب الامتاع والمؤانسة ، ج 2، ص 57؛ حمزة اصفهانی ، ص 117؛ عسکری ، ج 1، ص 387).

ابن ندیم (ص 375) در زمرة «مُغَفَّلین » (افراد گول و ساده لوح ) ــ که در بارهنوادر و حکایتهای آنان کتاب تألیف شده است ــ از کتابی مجهول المؤلف به نام نوادر جحا نام برده که نشان می دهد حکایتها و لطایف جحا، در سدة چهارم گردآوری شده بوده است .

در بررسی منابع کهن ، گاه به دو شخصیت گوناگون از جحا بر می خوریم که این امر، برخی را واداشته تا به وجود دو نفر با این مشخصات تصریح کنند ( رجوع کنید به د.اسلام ؛
د.ا.د.ترک ، همانجاها). ابوحَیّان توحیدی (متوفی ح 400؛
البصائروالذخائر ، ج 5،ص 111) از ابن کُناسة کوفی (متوفی 207) نقل کرده که جحا، مردی کوفی و از مَوالی بنی اسد و راوی حدیث بوده است . از جحا، حدیث نیز نقل کرده اند. در برخی کتب رجال اهل سنّت ، از دُجَیْن بن ثابت یَربوعی بصری نام برده شده که از اَسْلَم ، مولای (آزاد شده ) عمربن خطّاب ، احادیثی شنیده و مسلم و ابن مبارک نیز از وی روایت کرده اند ( رجوع کنید بهبخاری ، ج 3، جزء 2، قسم 1، ص 257؛
ذهبی ، 1963ـ1964، ج 2، ص 23) ولی دجین را در روایت ، غیرثقه و ضعیف دانسته اند ( رجوع کنید به نَسائی ، ص 99؛
ابن ابی حاتم ، ج 3، ص 445)، زیرا در روایات معدودی که از او نقل شده ، تغییراتی داده است (ابن حبّان ، ج 1، ص 294). ابن حبّان (متوفی 354؛
همانجا) می گوید که یارانِ جوانِ ما می پندارند ابوالغصن دجین بصری ، همان جُحاست ، ولی این گونه نیست . در مقابل ، ابن عَدِیّ جرجانی (متوفی 365؛
ج 3، ص 584) از یحیی بن مَعین (متوفی 233) و یوسف بن بحر (متوفی سدة سوم ) نقل کرده که دجین ، همان جحاست . برخی نیز این نقل را از ابن معین خطا دانسته و گفته اند که ابن معین در علم رجال داناتر از آن است که از دجین سخن بگوید، زیرا دجین فردی اَعرابی (بادیه نشین ) بوده و ممکن نیست که راویان اخبار از او حدیثی نقل کرده باشند ( رجوع کنید بهذهبی ، 1963ـ1964، ج 2، ص 23ـ24؛
صَفَدی ، ج 13، ص 511 ـ 512؛
ابن حَجَر عَسْقَلانی ، ج 2، ص 428).

دلیل مرگ جحا را تشنگی در کشتی ذکر کرده اند ( رجوع کنید بهعَبْدَری شَیْبی ، ج 1، ص 142؛
فراهانی ، ص 74). حُصْری قَیْرَوانی (ص 82) نقل می کند که نقش انگشتری ابوالعِبَر محمدبن احمد (متوفی 250)، شاعر و ادیب هزل گوی بغدادی ، این بود: «تُوُفِّیَ جُحا یَوْمَ الْاَرْبَعاء» (جحا در روز چهارشنبه درگذشت ). سال درگذشت دجین 160 گفته شده ( رجوع کنید به صفدی ، ج 13، ص 512) و جالب توجه آنکه ابن شاکر کُتْبی (متوفی 764)، پس از تصریح به وجود دو شخصیت تاریخی که با هم خلط شده اند، می گوید که هر دو در سال 160 درگذشته اند ( رجوع کنید بهنجّار، ص 27ـ 28) و احتمال دارد که اهالی کوفه ، به سبب مخالفت با بصریان ، محدّث بصره را بدنام کرده باشند ( د. اسلام ، همانجا) و شاید سبب ضعیف دانستن جحا نیز همین لطایف منسوب به او و حکایتهای وی باشد (نجّار، ص 29ـ30).

ابن جوزی (متوفی 597) و دیگران در مقام دفاع از جحا بر آمده و او را مردی هوشمند دانسته اند که گاهی گولی و غفلت بر وی چیره می گشت و این حکایتها و لطایف ، برساختة دشمنان اوست ، و به نقل از مکّی بن ابراهیم (متوفی 214 یا 215) آورده اند که جحا مردی زیرک بود و آنچه درباره اش می گویند دروغ است ، چون او با همسایگان خود مزاح می کرده ، آنان نیز این حکایتها را برایش ساخته اند ( رجوع کنید به ابن جوزی ، ص 46؛
ابن حِجّه ، ص 190). خود ابن جوزی (ص 47ـ50) برخی از این حکایتها را آورده است .

ذَهَبی (متوفی 748) اقوال گوناگون را در بارهجحا گرد آورده و گفته که جحای بصری همان است که این حکایتها را در باره اش گفته اند و نیز احتمال دارد که کس دیگری باشد و از قول عَبّادبن صُهَیْب (متوفی 212) آورده که وی داناتر از جحا ندیده است . همچنین از برخی نقل کرده که شاید جحا در جوانی ، اهل مزاح بوده و در پیری دست از این کار کشیده و به نقل روایت روی آورده است . این احتمال نیز داده شده که جحای شوخ طبع ، کوچک تر از دجین بوده باشد زیرا عثمان بن ابی شَیْبَه (متوفی 239) جحا را درک کرده است ، ولی اینکه گفته اند ابوالغُصن ثابت بن قَیْس مدنی ، جحاست اشتباه است ( رجوع کنید بهذهبی ، 1402، ج 8، ص 172ـ173؛
دَمیری ، ج 1، ص 462ـ463).

عَبْدَری شَیْبی (متوفی 837؛
ج 1، ص 140ـ141)، از نوشتة استاد خود شرف الدین ابن کان موصلی و او نیز از نوشتة استاد خود تقی الدین ابن صلاح (متوفی 643)، نقل می کند که جحا ــ که از نظر شیبی همان دُجین بصری است ــ اَنَس بن مالک (متوفی 93) را دیده است . مرتضی زَبیدی (همانجا)، به نقل از سیوطی ، آورده که مادرِ جحا خدمتکار مادرِ اَنس بن مالک ، و جحا فردی ساده دل و دارای صفای باطن بوده و شایسته نیست که تمسخر شود بلکه باید از خداوند بخواهیم که ما را از برکات جحا بهره مند سازد، و بیشتر حکایتهای خنده داری که از جحا نقل می شود بی اساس است . مرتضی زبیدی ، به نقل از استاد خود، می افزاید که کرامتها و دانشهای گوناگونی نیز به جحا منسوب است .

در برخی آثار شیعی نیز از مُسند ابوشجاع فارس بن سلیمان اَرَّجانی (متوفی 320) نام برده اند که حاوی روایتهای منقول از ابونُواس ، جحا و دیگران بوده است ( رجوع کنید به استرآبادی ، ص 258؛
آقابزرگ طهرانی ، ج 21، ص 25).

زَمَخْشری (متوفی 538)، که چند حکایت از جحا را در رَبیع الابرار (ج 1، ص 262ـ263، ج 5، ص 172) و المُسْتَقْصی ' فی امثال العرب (ج 1، ص 76) آورده است ، می گوید حکایتهای جحا آنقدر زیاد است که نمی توان آنها را ثبت و ضبط کرد (همان ، ج 1، ص 76ـ77). این گفته عجیب است ، زیرا در منابع کهنی که به جا مانده ، حدود هشتادواندی حکایت از جحا تا سدة ششم در دست است که ترتیب تاریخی آنها از این قرار است : جاحظ : یک حکایت ( رجوع کنید به 1384، ج 2، ص 239ـ240)؛
حمزة اصفهانی : سه حکایت (ص 116ـ117)؛
ابوهلال عسکری : چهار حکایت (ج 1، ص 387)؛
ابوحیّان توحیدی : یک حکایت در الاِمتاع و المُؤانَسة (ج 2، ص 57) و 23 حکایت در البَصائر و الذخائر (ج 2ـ9، جاهای متعدد)؛
ابوسعد آبی : 44 حکایت (ج 5، ص 307ـ313)؛
ثعالبی نیشابوری : یک حکایت به نقل ابن جوزی در اخبارالحَمْقی و المُغَفّلین (ص 48) و یک حکایت ناتمام در ثِمارالقلوب (ص 455ـ456)؛
راغب اصفهانی : چهار حکایت (ج 1، جزء1، ص 328، جزء2، ص 602، ج 2، جزء4، ص 721)؛
و مَیَدانی : سه حکایت (ج 1، ص 396ـ397). البته برخی از این حکایتها تکراری است ، ولی از گفتة زمخشری (1397؛
همو، 1410، همانجاها) چنین برمی آید که حکایتهای دیگری تا سدة ششم وجود داشته که منابع آنها به دست ما نرسیده است .

جحا، به سبب حُمق (اَحمقُ مِن جُحا) و بازِ شکاری اش ، به کتابهای مَثَل عربی راه یافته است ( رجوع کنید به ثعالبی ، ص 144، 455). ابن اَبی یُمْنِ غِفاری کتابی در بارهنوادر جحا، مشتمل بر هزار صفحه ، نوشته بوده است که اینک موجود نیست و اطلاعی از آن نداریم (قزوینی ، ج 2، ص 138؛
مروّه ، ص 26، پانویس ).

نام شخصیت دیگری به نام نصرالدین خُوجه (یا خواجه نصرالدین ) نیز با نام جحا در آمیخته است . نصرالدین خوجه در سده های هشتم و نهم می زیست و در میان ترکها مثل شد و شخصیتی را که از جحا در جامعه وجود داشت ، به خود گرفت ( د. اسلام ، همانجا). منظور از جحای رومی ، همین شخص است که گفته اند آرامگاهش در آقْشهر ترکیه است ( رجوع کنید بهسامی ، ذیل «جحی »؛
عَزّام ، ص 25).

در سدة دهم ، با غلبة عثمانی بر کشورهای عربی ، نوادر و حکایتهای جحا را به ترکی ترجمه و آنها را به خواجه نصرالدین منسوب کردند. در سده های هشتم و نهم و در پرتو پیوند فرهنگی میان ایران و ترکیه ، ایرانیان نیز شخصی به نام ملانصرالدین را مطرح و حکایتهای جحا و دیگر حکایات را به او منسوب کردند؛
ازاین رو، نصرالدین در ایران و ترکیه بسیار مشهور شد ( المَوسُوعة العربیّة العالمیّة ، ذیل مادّه ؛
نیز رجوع کنید به ملانصرالدّین * ).

خُوجه به معنای دبیر و معلم است ( رجوع کنید به پاکالین ، ذیل "Hoca" ) و برخی این ادعا را که نام جحا به خوجه (خواجه ) تبدیل شده است ، صحیح نمی دانند (برای نمونه رجوع کنید به گولپینارلی ، دفتر 5، ص 450). عَقّاد بر آن است که خواجه نصرالدین درویش بوده و در ترکیه می زیسته و بسیاری از حکایتهای منسوب به او اصیل است و برگردان از عربی نیست . یکی از دلایل آن ، وجود جناس در بین واژه های ترکی این حکایتهاست که نمی تواند منقول از عربی باشد. دیگر آنکه این حکایتها، ویژگیهای مشهور شهرها و سرزمینهای آسیای صغیر را در بر دارد ( رجوع کنید به عقّاد، ص 189؛
قس دهخدا، ذیل «ملانصرالدین »، که وجود او را افسانه ای و آمیخته از چند شخصیت دانسته است ).

ترجمه ای از حکایتهای نصرالدین با عنوان نَوادر الخوجه نصرالدین المُلقَّب بِجُحا الرومی به عربی در 1298/1880 در بولاق به چاپ رسید و مصریان ، نصرالدین و جحا ( یِ روم ) را یک شخص قلمداد کردند ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل " ¦a ¤"Djuh ). این ادعا که عربها به ملانصرالدین لقب جحا داده اند و او را در مصر به نام جوحه (= جحا) می شناسند ( رجوع کنید به د.ا.د.ترک ، همانجا؛
سوپ ، ص 20)، درست نیست ، زیرا عربها، نصرالدین را جحای رومی می نامیدند که با جحای اصلی (متوفی 160) یکی نیست ( رجوع کنید به بستانی ، ذیل «جحی »). مجموعه ای نیز با عنوان مطایبات جناب ملانصرالدین در 1312 در بمبئی به چاپ رسید که بیشتر لطیفه های آن ، به نام جحاست (محجوبی ، ص 11؛
نیز





رجوع کنید به مشار، ج 2، ستون 3033). غربیان نیز در ترجمه های خود، حکایتهای جحا و نصرالدین را باهم ترجمه کرده اند، از جمله آلبر آده و آلبر یوسیپوویچی ، گزیدة لطایف منسوب به جحا و نصرالدین را در > کتاب جحای ساده دل < در 1334/1916 در پاریس به زبان فرانسه چاپ کردند. به نوشتة اوکتاو میربو در مقدمة این کتاب ، مترجمان ، شرح و توضیحی راجع به جحا نداده اند، زیرا جحا بخشی از زندگی شرقیان است و نیازمند توضیح و تعریف نیست . این کتاب پس از چاپ با استقبال عمومی مواجه شد و به دیگر زبانهای اروپایی نیز ترجمه گردید، از جمله به انگلیسی با عنوان > جحای احمق < . در 1317ش /1938، لئونید سالاویف کتابی به روسی در بارهجحا نوشت و در همان سال ، شبونینا آن را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. شخصیتی که در این کتاب از جحا ترسیم شده ، شخصیت کسی است که در کشورهای آسیایی ، برای گریز از ستم ستمکاران ، به این سو و آن سو می رود و ظرافتهای خود را، در مناسبتهای گوناگون ، به کار می بندد ( رجوع کنید به عقّاد، ص 180ـ182؛
د.ا.د.ترک ، همانجا). نکتة بسیار مهم در بارة جحا و نصرالدین یا جحای رومی آن است که بسیاری از لطایف منقول از آنان ، واقعاً از آنان نیست و منسوب به آنهاست و رمزش آن است که این افراد، یک شخصیت اولیه داشته اند ولی به مرور زمان نماد و مظهر گشته اند و یافتن شخصیت اولیة آنان ، پس از گذشت سالیان ، شاید ناممکن باشد (عقّاد، ص 132ـ133؛
فرّاج ، ص 5، 14؛
نجّار، ص 33ـ34). شگفت آنکه در طول تاریخ نیز برخی افراد سبک مغز را، که تمایل به شوخ طبعی و هزل داشتند، جحا می نامیدند، از جمله ازبک بن عبداللّه قانی بای را (متوفی 850؛
رجوع کنید به ابن تَغْری بِرْدی ، ج 2، ص 345ـ346).

بررسی ادبیات عامیانه نشان می دهد که مردم عرب ، جحا را نماد خود ساخته و در سختیها و دگرگونیهای روزگار و در مسائل روان شناسی و جامعه شناسی و نقد مسائل اجتماعی ، دیدگاههای خود را از زبان جحا مطرح کرده اند، همان گونه که در ترکیه ، خوجه نصرالدین و در ایران ، ملانصرالدین چنین حالتی یافته است ( رجوع کنید به الموسوعة العربیة العالمیة ، همانجا؛
نجّار، ص 7ـ12، 61ـ 62؛
وهمن ، سخن ، دورة 19، ش 8،ص 755ـ756،ش 9،ص 906).

تلاشهایی نیز صورت گرفته تا لطایف جحا و نصرالدین از یکدیگر متمایز شوند، ازجمله فرّاج درکتاب اخبار جحا این لطایف و حکایتها را به چهار نوع تقسیم کرده است : 1) حکایتهایی که در متون کهن عرب یافته شده و از آنِ جحاست ( رجوع کنید به ص 57 ـ 107)؛
2) حکایتهایی که در متون کهن عرب یافته نشده است (ص 108ـ166)؛
3) حکایتهای منسوب به نصرالدین ، که وقایع آن در دوران تیمورلنگ اتفاق افتاده است (ص 167ـ 175)؛
4) حکایتهایی که شامل و مبتنی بر واژگان و اصطلاحات زبان ترکی است (ص 176ـ179). در این بررسی حدود 40% حکایتها از متون کهن عربی و حدود 6% اصل لطیفه ها، ترکی است (برای نقد و بررسی این شیوه رجوع کنید بهد. اسلام ، همانجا). برخی بر این عقیده اند که تشابه برخی حکایتها و لطایف ، به دلیل توارُد است نه نقل و انتقال ، زیرا اقوام ایرانی و عرب و ترک پروردة فرهنگ اسلامی اند و داشتن اشتراکات فرهنگی در میان آنان ، طبیعی است (طیباوی ، ص 442؛
قس عقّاد، ص 173ـ174، که ویژگیهای هر قوم را معیاری تقریبی برای تشخیص این لطایف می داند).

شخصیت جحا در ادبیات فارسی با نمونه های عربی و ترکی آن ، قدری متفاوت است . ظاهراً نخستین بار «طنز جحا» به همراه نام ابوبکر رَبابی (از شخصیتهای طنز و هزل ، احتمالاً در دورة محمود عزنوی ) در شعر منوچهری دامغانی (متوفی 432؛
ص 140، بیت 1811) آمده است و احتمالاً نخستین حکایت و لطیفة منقول از جحا به فارسی در مقامات ابوسعید ابوالخیر (متوفی 440) ذکر شده است ( رجوع کنید به شفیعی کدکنی ، ص 73). ناصرخسرو (ص 468) طنزهای جحا را «خرافات خنده ناک » نامیده است . در شعر ادیب صابر تِرْمِذی (متوفی ح 542؛
ص 266، 389)، طنزهای جحا در برابر شعر نیک و هم طراز با دیوانگی قرار داده شده است . در سرودة پَیْغوملک (متوفی اوایل سدة هفتم ) نیز «هزلهای جحا» وسیله ای برای خنده ذکر شده است ( رجوع کنید بهعوفی ، ج 1، ص 55).

در حدیقة سنایی (ص 388ـ389) جحا، انسان فقیری است که به دلیل «اندوه چاشت » و غم نان ، مِهر و بغض کسی را نمی تواند در دل داشته باشد. انوری نیز، ضمن نقل یکی از حماقتهای جحا (ج 1، ص 92)، نخستین مَثَل منقول از جحا را در ادب فارسی بیان کرده است : «وین مَثَل برخوان که جُحی خر نداشت » (همان ، ج 2، ص 572). دیگر مَثَل منقول از جحا از یحیی کاشی ، دانشمند و ادیب قرن هشتم ، است : «جوحی نداشت کاری برخویش زد درفشی » (لاله تیک چند بهار، ذیل «جوحی و جحی »). در مقالات شمس تبریزی (ص 127، 166)، جحا عیّاری حیله جو و اهل طنز معرفی شده است (قس همان ، تعلیقات موحد، ص 350، که در آن جحا شخصیتی افسانه ای دانسته شده است ). در سروده های مولوی ، تصویرهای گوناگونی از جحا ترسیم گشته است ، گاه وی مظهر طرّاری ( رجوع کنید به1355 ش ، ج 1، ص 54، بیت 925) و گاه مکار بدبختی است که با همة استعدادهایش در نقشه کشی ، همواره در بینوایی است و مکر خود را در راههای انحرافی به کار می اندازد ( رجوع کنید بهاسلامی ندوشن ، ص 178ـ179). در حکایت جحا و جنازه ( رجوع کنید بهمولوی ، 1366 ش ، دفتر2، ص 421ـ422، بیت 3116ـ3127)، جحا برخوردار از ذوق طنز و هزل و مشابه با قهرمان داستانی اسپانیایی است ( رجوع کنید به زرّین کوب ، 1366 ش ، ص 280). این حکایت ، تصویری جالب و مبتنی بر واقعیت از زندگی طبقات محروم جامعة آن دوران است (همان ، ص 344). در داستان چادر پوشیدن جحا در میان زنان ( رجوع کنید بهمولوی ، 1366 ش ، دفتر 5، ص 211ـ212، بیت 3325ـ3336)، وی مظهر هزل بارگی است و این حکایتِ مستهجن نوعی از خشونت و وقاحت شوخیهای عامیانه را در بر دارد (زرّین کوب ، 1366 ش ، ص 280ـ281). در حکایت زن جحا و قاضی ( رجوع کنید به مولوی ، 1366 ش ، دفتر6، ص 530 ـ 535، بیت 4449ـ4537)، جحا در نقش یک عیّار حیله گر ظاهر می شود که گول و ساده نیست و با تمام زیرکساریهای خود، همواره دچار فقری است که در مثنوی ، دیگر خردمندان نیز به آن محکوم اند (زرّین کوب ، 1366 ش ، ص 281). حکایتهای جحا از جمله داستانهای عامیانه ای است که ظاهراً در دوران کودکی مولوی در باب مسخرگان و لطیفه پردازان در میان مردم نقل می شده و در بیشتر حکایتها، جحا مشهور به حماقت و در مثنوی نیز مظهر طنز و هزل است (زرّین کوب ، 1364 ش ، ج 1، ص 335). محمدتقی بهار (ج 1، ص 285ـ286) بر این باور است که شعر و نثر خنده آور (کمدی ) در ادبیات ایران بسیار نادر است ، زیرا خندانیدن ، ویژة گروهی بوده که آنان را مسخره می نامیدند و از زمرة آنان جحاست که در ادبیات دورة غزنوی (حک : 367ـ582) شهره گشته است . محمدعلی جمالزاده نیز جحا را مسخره ای معرفی کرده که ظاهراً همان جحای ترکها و فرنگیهاست ( رجوع کنید بهمولوی ، 1337 ش ، ص 113، پانویس 4).

از سدة هشتم تا دهم داستانهای منثور جحا در برخی آثار گردآوری شد، از جمله عُبید زاکانی (متوفی 772) ده حکایت را به اسم جحا در رسالة دلگشا (ص 21، 64ـ169) آورده که یک حکایت به عربی و نُه حکایت به فارسی است (برای تحلیل شخصیت جحا در آثار عبید زاکانی رجوع کنید بهسیدی ، ص 141). عبدالرحمان جامی (متوفی 898؛
ص 115) لطیفه ای از جحا آورده است . فخرالدین صَفی (متوفی 939؛
ص 153ـ390) دوازده حکایت و لطیفه از جحا را دسته بندی و نقل کرده است . حبیب اللّه کاشانی (متوفی 1340) باب چهاردهم کتاب خود (ص 195ـ 196) را به حکایتهای جحا اختصاص داده است . کامل ترین کتابی که تمام حکایتهای منسوب به جحا در آن گردآوری و به فارسی ترجمه شده ، کتاب جوحی از احمد مجاهد است .

برخی محققان بعید ندانسته اند که لطایف جحا از فارسی به عربی و ترکی منتقل شده باشد ( رجوع کنید بهطیباوی ، ص 441؛
د.اسلام ، همانجا) و به اعتقاد برخی ، حکایتهای منسوب به جحا، از

طریق ترکیه به بالکان و اروپا انتقال یافته است (برای نمونه رجوع کنید بهوهمن ، سخن ، دورة 19، ش 9، ص 906). همانندی برخی حکایتهای منقول از جحا با برخی حکایتهای شخصیتهای غربی ، نظیر ازوپ (نویسندة یونانی قرن ششم پیش از میلاد) و بوکاتچو جووانّی (متوفی 777/ 1375) در برخی از حکایتهای دکامرون ، و فرانسوا رابله (متوفی 960/1553) و هافل گلاس (مشهور به جُحای آلمانی ) درخور تأمل است ( رجوع کنید بهعقّاد، ص 137ـ138؛
نجّار، ص 266ـ267، 293، پانویس 1).

برخی لطایف جحا در سواحل شرقی آسیا منسوب به ابونُواس * است ، ولی شخصیت جحا بسیار مقبول است . در نوبه / نوبیا به جَوها ، در مالت به جهان و در سیسیل و ایتالیا به جوفا/ جوکا مشهور است . شهرت جحا در افریقای شمالی بسیار دیرین است . در سدة یازدهم ، یوسف بن وکیل میلَوی کتابی نگاشت با عنوان اِرشادُ مَن نَحا اِلی نَوادرِ جُحا . در میان بربرها نیز حکایتهایی گردآوری شده است که با جحای عربی مطابقت دارد. اهل مراکش ادعا می کنند که جحای اصلی ، که آنان او را زُحه می نامند، اهل فاس بوده و در آنجا خیابانی نیز به نام اوست . وی گاه چهره ای کینه جو دارد و گاه مسخره و ساده لوح است ( د. اسلام ، همانجا).

چندین نمایشنامه نیز در بارهجحا و کارهای او نگاشته شده است ( رجوع کنید به نجّار، ص 302ـ305؛
مجاهد، ص 838). در چندین فیلم سینمایی و مجموعة تلویزیونی و تئاتر در تونس ، پاریس ، مصر، لبنان و کویت نیز آثاری در بارهجحا به نمایش در آمده است ( رجوع کنید به مجاهد، ص 848 ـ853؛
د. اسلام ، همانجا). در ادبیات کودکان نیز از حکایتهای جحا بهره برده اند ( رجوع کنید به نجّار، ص 305ـ309). همچنین تندیسهایی از جحا و خواجه نصرالدین در برخی کشورها ساخته شده است ( رجوع کنید به مجاهد، ص 855 ـ 858؛
برای آگاهی از آثار مستقلی که در بارهجحا نگاشته شده رجوع کنید به سرکیس ، ج 2، ستون 1858ـ1859؛
مجاهد، ص 835 ـ837). با وجود شخصیتهای فراوانی که در عربی ، مَثَل و قهرمان طنز شده اند، هیچ یک به سان جحا ماندگار نگشته اند.


منابع :
(1) منصوربن حسین آبی ، نثرالدرّ ، ج 5، چاپ محمدابراهیم عبدالرحمان ، مصر 1987؛
(2) آقابزرگ طهرانی ؛
(3) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(4) ابن ابی ربیعه ، دیوان ، بیروت 1380/1961؛
(5) ابن تغری بردی ، المنهل الصافی ، ج 2، چاپ محمد محمدامین ، قاهره 1984؛
(6) ابن جوزی ، اخبار الحمقی و المغفلین ، چاپ عبدالامیرمهنّا، بیروت 1410/1990؛
ابن حِبّان ، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین ، چاپ محمودابراهیم زاید، حلب 1395ـ1396/ 1975ـ



(7) 1976؛
(8) ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، حیدرآباد دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1390/1971؛
(9) ابن حجه ، ثمرات الاوراق ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت 1407/1987؛
(10) ابن درید، کتاب جمهرة اللغة ، چاپ رمزی منیر بعلبکی ، بیروت 1987ـ 1988؛
11- ابن عدی ، الکامل فی ضعفاءالرجال ، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض ، بیروت 1418/ 1997؛
(12) ابن منظور؛
(13) ابن ندیم ؛
(14) اسماعیل بن قاسم ابوالعتاهیه ، ابوالعتاهیة : اشعاره و اخباره ، چاپ شکری فیصل ، دمشق ?( 1384/1964 ) ؛
(15) ابوحیان توحیدی ، البصائر و الذخائر ، چاپ وداد قاضی ، بیروت 1408/1988؛
(16) همو، کتاب الامتاع و المؤانسة ، چاپ احمد امین و احمد زین ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(17) صابربن اسماعیل ادیب صابر، دیوان ، چاپ محمدعلی ناصح ، تهران ( 1343ش ) ؛
(18) محمدبن احمد ازهری ، تهذیب اللغة ، ج 5، چاپ عبداللّه درویش ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(19) محمدبن علی استرآبادی ، منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال المعروف بالرجال الکبیر ، چاپ سنگی ( تهران ) 1307؛
(20) محمدعلی اسلامی ندوشن ، ایران چه حرفی برای گفتن دارد ؟، تهران 1379 ش ؛
(21) محمدبن محمد(علی ) انوری ، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی ، تهران 1364 ش ؛
(22) محمدبن اسماعیل بخاری ، کتاب التاریخ الکبیر ، بیروت ?( 1407/1986 ) ؛
(23) بطرس بستانی ، کتاب دائرة المعارف : قاموس عام لکل فن و مطلب ، بیروت 1876ـ1900، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(24) یوسف بن محمد بلوی ، الف باء ، جده : دارالعلم للطباعة و النشر، ( بی تا. ) ؛
(25) لاله تیک چند بهار، بهار عجم : فرهنگ لغات ، ترکیبات ، کنایات و امثال فارسی ، چاپ کاظم دزفولیان ، تهران 1380 ش ؛
(26) محمدتقی بهار، بهار و ادب فارسی ، به کوشش محمد گلبن ، تهران 1351ش ؛
(27) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ( 1985 ) ؛
(28) عمروبن بحرجاحظ ، رسائل الجاحظ ، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، رسالة 16: کتاب البغال ، قاهره 1384؛
(29) همو، رسائل الجاحظ : الرسائل السیاسیة ، چاپ علی ابوملحم ، رسالة 4: رسالة فی الحکمین و تصویب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فی فعله ، بیروت 1987؛
(30) عبدالرحمان بن احمد جامی ، بهارستان و رسائل جامی ، چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراُف ، و ابوبکر ظهورالدین ، تهران 1379 ش ؛
(31) اسماعیل بن حماد جوهری ، الصحاح : تاج اللغة و صحاح العربیة ، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران 1368 ش ؛
(32) ابراهیم بن علی حصری ، جمع الجواهر ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره 1372/1953؛
(33) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، سوائرالامثال علی افعل ، چاپ فهمی سعد، بیروت 1409/1988؛
محمدبن موسی دمیری ، حیاة الحیوان الکبری ، قاهره

(34) 1390/1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛
(35) دهخدا؛
(36) محمدبن احمد ذهبی ، سیراعلام النبلاء ، ج 8، چاپ شعیب ارنوؤط و محمدنعیم عرقسوسی ، بیروت 1402/1982؛
(37) همو، میزان الاعتدال فی نقدالرجال ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
حسین بن محمد راغب اصفهانی ، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و

(38) البلغاء ، بیروت : منشورات دارمکتبة الحیاة ، ( بی تا. ) ؛
(39) عبدالحسین زرین کوب ، بحر در کوزه : نقد و تفسیر قصه ها و تمثیلات مثنوی ، تهران 1366 ش ؛
(40) همو، سر نی : نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی ، تهران 1364 ش ؛
(41) محمودبن عمر زمخشری ، ربیع الابرار و نصوص الاخبار ، چاپ سلیم نعیمی ، بغداد ( بی تا. ) ، چاپ افست قم 1410؛
(42) همو، المستقصی فی امثال العرب ، بیروت 1397/1977؛
(43) شمس الدین سامی ، قاموس الاعلام ، چاپ مهران ، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ 1898؛
(44) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیة و المعربة ، قاهره 1346/ 1928، چاپ افست قم 1410؛
(45) مجدودبن آدم سنایی ، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1359 ش ؛
(46) ایوان سوپ ، «هزار و یک لطیفة ملانصرالدین »، پیام یونسکو ، ش 79 (اردیبهشت 1355)؛
(47) مهدی سیدی ، «هنر شخصیت پردازی عبید زاکانی »، در عبید زاکانی : لطیفه پرداز و طنزآور بزرگ ایران ، به کوشش بهروز صاحب اختیاری و حمید باقرزاده ، تهران : اشکان ، 1375 ش ؛
(48) محمدرضا شفیعی کدکنی ، «مقامات کهن و نویافتة ابوسعید ابوالخیر»، نامة بهارستان ، سال 2، ش 2 (پاییز ـ زمستان 1380)؛
(49) محمدبن علی شمس تبریزی ، مقالات شمس تبریزی ، چاپ محمدعلی موحد، تهران 1356 ش ؛
(50) صفدی ؛
(51) عبداللطیف طیباوی ، «جحاالعربی »، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق ، ج 56، ش 2 (جمادی الاولی 1401)؛
(52) محمدبن علی عبدری شیبی ، تمثال الامثال ، ج 1، چاپ اسعد ذبیان ، بیروت 1402/1982؛
(53) عبیداللّه عبید زاکانی ، رسالة دلگشا، به انضمام رساله های تعریفات ، صد پند و نوادر الامثال ، تصحیح و ترجمه و توضیح علی اصغر حلبی ، تهران 1383 ش ؛
عبدالوهاب عَزّام ، «جحا فی الادب الفارسی »، الرسالة : مجلة اسبوعیة للا´داب و العلوم و

(54) الفنون ، ش 20 (رجب 1352)؛
(55) حسن بن عبداللّه عسکری ، کتاب جمهرة الامثال ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش ، بیروت ?( 1384/1964 ) ؛
(56) عباس محمود عقّاد، جحا: الضاحک المضحک ، ( مصر ) : دارالهلال ، ( بی تا. ) ؛
(57) عوفی ؛
(58) علی بن حسین فخرالدین صفی ، لطائف الطوائف ، چاپ احمد گلچین معانی ، تهران 1336 ش ؛
(59) عبدالستار احمد فَرّاج ، اخبار جحا ، قاهره ?( 1373/1954 ) ؛
(60) ابوالحسن فراهانی ، شرح مشکلات دیوان انوری ، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1340 ش ؛
(61) محمدبن یعقوب فیروزآبادی ، القاموس المحیط ، بیروت : دارالمعرفة ، ( بی تا. ) ؛
(62) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش ؛
(63) حبیب اللّه بن علی مدد کاشانی ، ریاض الحکایات : مشتمل بر احادیث ، اخباروحکایات شیرین و خواندنی ، ( کاشان ) 1377 ش ؛
(64) عبدالباقی گولپینارلی ، نثر و شرح مثنوی شریف ، ترجمه و توضیح توفیق ه . سبحانی ، تهران 1371ـ1374 ش ؛
احمد مجاهد،

(65) جوحی ( 60ـ160 ه ق )، تهران 1382 ش ؛
منوچهر محجوبی ، «جناب

(66) ملانصرالدین تو اهل کجا هستی ؟ آیا نصرالدین خوجه ، خواجه نصرالدین جوهی ( کذا ) و ملانصرالدین همه یکی هستند؟»، سپید و سیاه ، ش 42 (خرداد1349)؛
(67) محمدبن محمد مرتضی زبیدی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، ج 10، بیروت 1386/1966؛
(68) محمدبن عمران مرزبانی ، الموشح ، چاپ علی محمد بجاوی ، مصر 1965؛
(69) یوسف احمد مروّه ، نوادر اعلام الفکاهة ، بیروت 1412/1991؛
(70) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1352 ش ؛
احمدبن قوص منوچهری ،

(71) دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1347 ش ؛
(72) الموسوعة العربیة العالمیة ، ریاض : موسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزیع ، 1419/1999؛
(73) جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، بانگ نای : داستانهای مثنوی مولوی ، به انتخاب محمدعلی جمال زاده ، تهران 1337 ش ؛
(74) همو، کلیات شمس ، یا، دیوان کبیر ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1355 ش ؛
(75) همو، مثنوی معنوی ، چاپ رینولد آلن نیکلسون ، تهران 1366 ش ؛
(76) احمدبن محمدمیدانی ، مجمع الامثال ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت 1407/1987؛
(77) ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق ، تهران 1378 ش ؛
(78) محمد رجب نجّار، جحا العربی : شخصیته و فلسفته فی الحیاة و التعبیر ، کویت 1398/1978؛
(79) احمدبن علی نسائی ، کتاب الضعفاء و المتروکین ، چاپ بوران ضناوی و کمال یوسف حوت ، بیروت 1407/1987؛
(80) محمد فرید وجدی ، دائرة معارف القرن الرابع عشر/ العشرین ، بیروت : دارالمعرفة ، ( بی تا. ) ؛
(81) فریدون وهمن ، «داستانهای ابلهان و ساده لوحان »، سخن ، دورة 19، ش 8 (دی 1348)، ش 9 (بهمن 1348)؛


/ باقر قربانی زرّین /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4512
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست