ثقفی ، محمد بن عبدالوَهّاب ، محدّث ، فقیه شافعی ، متکلم و عارف قرن سوم و چهارم . کنیه اش ابوعلی و به قبیلة ثقیف * منسوب است . نسبش با شش واسطه به حَجّاج بن یوسف می رسد، ازاین رو حجاجی نیز خوانده شده و چون مقیم نیشابور بوده ، او را ثقفی نیشابوری نیز نامیده اند. به وی لقب شیخ خراسان نیز داده اند (سُلَمی ، ص 361؛ سمعانی ، ج 1، ص 509؛ ذهبی ، ج 15، ص 280ـ 282؛ اِسْنَوی ، ج 1، ص 157).
پدرش ، عبدالوهّاب بن عبدالرحمان ، به همراه عبداللّه بن
طاهر (از والیان عهد مأمون عباسی ) از بصره به خراسان رفت و از طرف او والی قُهِستان / قوهستان گردید. ثقفی در 244 در آنجا به دنیا آمد و بعدها مقیم نیشابور شد (سمعانی ، همانجا؛ ذهبی ، ج 15، ص 281).
ثقفی در بغداد از محمدبن جَهم سِمَّری و احمدبن حَیّان بن مُلاعِب ، در ری از موسی بن نصر رازی ، و در نیشابور از
اسحاق صِبغی ، ابوالولید حسان بن محمد فقیه ، ابوعلی نیشابوری و محمدبن محمدحجاجی از جمله کسانی اند که از وی حدیث نقل کرده اند. ابواحمدمحمدبن محمد حاکم نیشابوری (متوفی 378) نیز در مجلس وعظ او شرکت می کرده و از او حدیث نقل کرده و در شرح حال او سخن بسیار گفته است (سمعانی ، ج 1، ص 510؛ ذهبی ، همانجا؛ سُبکی ، ج 3، ص 192، 194).
ثقفی فقه را نزد ابوعبداللّه محمدبن نصر مَروزی (متوفی 294) و ابن خُزَیمه آموخت و خود نیز به تدریس فقه پرداخت . ابوالولید حسان بن محمد قرشی (متوفی 349)، فقیه شافعی ، از شاگردان وی بود. ثقفی سرآمد دیگر فقیهان خراسان گشت و گفته اند که ابن خزیمه ، با اینکه استاد او بود، برای خود و دیگر فقیهان خراسان اِفتا را جایز نمی دانست و پاسخ استفتائات را به او واگذاشته بود. همچنین گفته اند که ثقفی کتابی با نظر به الجامع الصغیر محمدبن حسن شیبانی نوشته بوده است (سمعانی ، ج 1، ص 510؛ ذهبی ، ج 15، ص 281ـ282؛ یافعی ، ج 2، ص 218ـ219؛ اسنوی ، ج 1، ص 157ـ 158).
ثقفی در مسائل متعدد، به ویژه در مسائل کلامی ، با ابن خزیمه مخالف بود، از جمله در مسئلة ایمان و توفیق و خذلان . وی برخی مسائل کلامی را بر خلاف عقاید رایج مردم بیان می کرد و همین امر باعث شد تا پایان عمر خانه نشین و متحمل سختیهای فراوان شود (صَفَدی ، ج 4، ص 75؛ اسنوی ، ج 1، ص 158؛ ابن قاضی شهبه ، ج 1، ص 119).
وی در تصوف نیز شهرت فراوان دارد. به نظر برخی ، وی ابتدا به تصوف گروید و در کهنسالی به فراگیری علوم شرعی پرداخت ، اما به نظر برخی دیگر، او ابتدا علوم شرعی را فرا گرفته و سپس به تصوف روی آورده و با گرویدن به تصوف ، بیشتر این علوم را کنار گذاشته بوده است (سلمی ، ص 361؛ انصاری ، ص 540؛ سبکی ، ج 3، ص 192). ثقفی از مریدان ابوحفص حدّاد نیشابوری و حَمدون قصّار، شیخ ملامتیه ، بود. بدین ترتیب ، آشنایی او با تصوف از طریق ملامتیه بوده و گفته اند که وی در اشاعة آرای ملامتی در خراسان مؤثر بوده است (قشیری ، ص 73؛ انصاری ، همانجا؛ زرین کوب ، 1362 ش ، ص 89). برخی او را عامل ظهور تصوف در نیشابور می دانند
(انصاری ، همانجا؛ عطار، ص 749)، اما با توجه به سابقة حضور کرامیان و ملامتیان در نیشابور، این سخن درست به نظر نمی آید و شاید بتوان گفت که ترویج تصوف در نیشابور مرهون مساعی او بوده است ( رجوع کنید به زرین کوب ، 1363 ش ، ص 47ـ49).
ثقفی در مجلس وعظ خود در باب عیوب نفس آدمی و آفات اعمال سخن می گفت (انصاری ؛ عطار، همانجاها). گفته اند که ابوبکر شبلی (متوفی 334) یکی از اهل علم را به خراسان فرستاد و به او مأموریت داد تا یک سال ، صبح و شام ، ناشناس در مجلس وعظ ثقفی شرکت کند و سخنان او را بنویسد. او نیز چنین کرد و مطالب را به شبلی داد. شبلی سخنان مجلس صبحگاهی او را ارجمند، و آنها را ناشی از شب زنده داری و خلوت شبانة او دانست (سمعانی ، همانجا؛ سبکی ، ج 3، ص 193).
ثقفی در 23 جمادی الاولی 328 درگذشت و پس از تشییع جنازة باشکوهی به خاک سپرده شد (یافعی ، ج 2، ص 218؛ سبکی ، ج 3، ص 192ـ193). برخی ، بخصوص سُلَمی (ص 361ـ 365؛ نیز رجوع کنید به انصاری ، ص 450؛ ابن مُلَقَّن ، ص 298ـ299)، سخنان و اشعاری پندآموز و حکیمانه از وی نقل کرده اند.
منابع : (1) ابن قاضی شهبه ، طبقات الشافعیة ، چاپ حافظ عبدالعلیم خان ، بیروت : دارالندوة الجدیدة ، 1407/1987؛ (2) ابن مُلَقِّن ، طبقات الاولیاء ، چاپ نورالدین شریبه ، بیروت 1406/1986؛ (3) عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیة ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت 1407/1987؛ عبداللّه بن محمد انصاری ، طبقات الصوفیه ، چاپ محمد سرور
(4) مولائی ، تهران 1362 ش ؛ (5) ذهبی ؛ (6) عبدالحسین زرین کوب ، ارزش میراث صوفیه ، تهران 1362 ش ؛ (7) همو، جستجو در تصوف ایران ، تهران 1363 ش ؛ (8) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمودمحمد طناحی و عبدالفتاح محمدحلو، قاهره 1964ـ1976؛ محمدبن حسین سلمی ، طبقات الصوفیة ، چاپ نورالدین شریبه ،
(9) قاهره 1389/1969؛ (10) سمعانی ؛ (11) صفدی ؛ (12) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران 1346 ش ؛ (13) عبدالکریم بن هوازن قشیری ، ترجمة رسالة قشیریه ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1361 ش ؛ (14) عبداللّه بن اسعدیافعی ، مرآة الجنان و عبرة الیقظان ، بیروت 1417/ 1997.