responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4062

 

توکّل ، اصطلاحی دینی و عرفانی و اخلاقی . توکل در لغت به معنای «اظهار عجز در کاری و اعتماد کردن به دیگری » است و در اصطلاح و اختصاصاً وقتی «دیگری » خدا باشد، اطمینان به خدا و یأس از مردم و تسلیم خدا بودن و تنها به او اعتماد کردن است ( رجوع کنید بهجوهری ؛ ابن فارِس ؛ مرتضی زبیدی ؛ صفی پوری ؛ بستانی ، ذیل «وکل »). بر این اساس ، متوکل کسی است که می داند خدا رزق و امر او را کفالت می کند و ازینرو فقط به او متکی است و امید به غیر او ندارد (ابن منظور، ذیل «وکل »).

1) در قرآن و تفاسیر. مصدر توکل در قرآن نیامده ،اما مشتقات و واژه های هم ریشه با آن هفتاد بار، مرتبط با مضامین گوناگون ، به کار رفته است . نسبت میان توکل و ایمان را می توان مهمترین مضمونی دانست که در قرآن در بارة توکل آمده است . تکرار عبارت «و عَلی اللّهِ فَلْیَتَوَکَلِالمُؤمنون » در سوره های متعدد قرآن (آل عمران : 122،160؛ مائده : 11؛ توبه : 51؛ ابراهیم : 11؛ تغابن : 13؛ مجادله :10) حاکی از اهمیت این نسبت است . گذشته از این عبارت ، که بصراحت توکل را لازمة ایمان می شمارد، آیات متعدد دیگری نیز بر این مطلب دلالت دارد و از ایمان و توکل در کنار هم سخن می گوید ( رجوع کنید به ملک : 29؛ یونس : 84؛ مائده : 23؛ شوری ': 36؛ نحل : 99؛ انفال : 2). در قرآن توکل و تقوا در کنار هم به کار رفته (طلاق : 2ـ3) و از صبر نیز همراه با توکل یاد شده است (نحل : 42؛ عنکبوت : 59). بر این اساس ، توجه به مفاهیم ایمان * و تقوا * و صبر * در درک عمیقتر مفهوم قرآنی توکل اهمیت دارد.

از مضامین جالب توجه در آیات مرتبط با توکل ، متوکل بودن پیامبران الاهی است ؛ همچنانکه نوح و هود و شعیب علیهم السلام به قوم خویش می گویند که به خداوند توکل کرده اند (یونس : 71؛ هود: 56، 88) و ابراهیم علیه السلام نیز به خداوند می گوید: «ربَّنا عَلَیکَ تَوَکَّلْنا» (ممتحنه : 4). پیروان شُعَیب هم خطاب به کافران قوم می گویند که بر خدا توکل کرده اند (اعراف : 89).

از واژه های هم ریشه با توکل که در قرآن مکرر به کار رفته ، « وکیل » است . این واژه در قرآن کاربردهای متفاوتی دارد: به معنای «گواه » و «شاهد» (مثلاً، یوسف : 66؛ قصص : 28)؛ در بارة پیامبر اسلام صلی اللّه علیه وآله وسلم ، آنجا که خداوند خطاب به او می گوید که تو وکیل (گماشته و مسلط ) بر مردم برای هدایت آنها نیستی و رسالت تو فقط ابلاغ پیام است (شوری ': 6؛ اسراء: 54؛ یونس : 108؛ انعام : 66، 107؛ زمر: 41؛ فرقان : 43) و در بارة خداوند که وکیلِ (حافظ ) وحی در قلب پیامبر (اسراء: 86؛ نیز رجوع کنید بهطَبْرِسی ، ج 6، ص 676)، وکیلِ (حافظ و حامی ) بندگان در مقابل شیطان (اسراء: 65؛ نیز رجوع کنید به طبرسی ، ج 6، ص 658؛ طباطبائی ، ج 13، ص 147؛ برای نمونه های دیگر کاربرد وکیل به معنای حافظ و حامی و مدافع رجوع کنید بهنساء: 109؛ اسراء: 68) و یگانه وکیلِ کارسازی است که می توان همة امور خویش را به او واگذارد، به او اعتماد کامل کرد و او را در تدبیر و کفالت کار خویش کافی دانست (احزاب : 3، 48؛ آل عمران : 173؛ نساء: 81، 132، 171؛ اسراء: 2؛ مزّمّل : 9). بر این اساس ، وکیل از اسماءاللّه به شمار می آید و همین کاربرد اخیر است که آن را با معنای اصطلاحی توکل پیوند می دهد (نیز رجوع کنید بهتفلیسی ، ص 308ـ309، که برای وکیل در قرآن چهار وجه برمی شمرد: پروردگار، نگاه دارنده و بازدارنده ، گماشته ، و گواه ).

در تفسیر آیات مرتبط با توکل ، مفسران معانی چندی برای توکل ذکر کرده و مطالبی در شرح آن آورده اند. طبری در امور به خدا اعتماد کردن (ج 9، ص 3)، امر خود را به او واگذاردن و به قضای او راضی بودن (ج 10، ص 16) و منقاد و تسلیم او بودن (ج 19، ص 18) را در معنای توکل آورده است . شیخ طوسی توکل به خداوند را تفویض امر به او بر اساس اطمینان به حسن تدبیرش (ج 3، ص 32، ج 5، ص 330، 409)، تسلیم بودن به امر خدا همراه با اطمینان و رضایت (ج 5، ص 136)، اعتماد به تفضل خدا و حسن تدبیر او (ج 10، ص 72) معنی می کند و در جایی آن را با اطاعت از اوامر خدا پیوند می دهد (ج 6، ص 11). او توکل را از صفات مؤمنان می شمارد (ج 6، ص 167) و در موضعی آن را واجب می انگارد (ج 9، ص 168). به گفتة زمخشری توکل ، به معنای امور را فقط به خدا تفویض کردن و فقط از او ترسیدن و به او امید داشتن است (ج 2، ص 196) و شرط آن ، سالم و خالص کردن نفس برای خداست (ج 2، ص 364). طبرسی توکل را تفویض امور به خدا، خرسندی از تقدیر او، و اعتماد به او و حسن تدبیرش (ج 9، ص 50، ج 10، ص 452، 460ـ461، 495)، تسلیم امر خدا بودن و به فعل و حکمش رضایت دادن (ج 4، ص 846، ج 6، ص 450) و اِسناد امور به خدا (ج 5، ص 193) معنی کرده و حقیقت توکل را تمسک به طاعت خدا و ترک معصیت او (ج 5، ص 259، 287) دانسته است . به نظر فخررازی ، توکل به خداوند آخرین درجة سیر الی اللّه است (ج 18، ص 82) و عبارت است از تسلیم بودن به امر خدا و اعتماد کردن به فضل او (ج 15، ص 177)، تفویض همة امور به خدا و اعتماد به او در همة احوال (ج 17، ص 146، ج 24، ص 173). او در تفسیر آیة 159 سورة آل عمران می گوید که امر به مشاوره با امر به توکل منافاتی ندارد؛ توکل آن است که انسان اسباب ظاهری را رعایت کند، اما قلباً به این اسباب تکیه نکند و تنها به ریسمان حق چنگ زند (ج 9، ص 68). او در تفسیر عبارت «و علی اللّه فلیتوکّلِ المؤمنون » هم می گوید که مؤمنان همواره مطیع خدایند و در اقامة طاعات الاهی از هیچکس نمی ترسند (ج 11، ص 182). به نظر رشیدرضا، توکل همراه با رعایت اسباب است و ترک اسباب به بهانة توکل برخاسته از جهل به شرع یا فساد در عقل است . بنا به استدلال او، توکل که امری قلبی است و عمل به اسباب ــ که به واسطة اعضا و جوارح است و انسان به مقتضای فطرت الاهی خویش مأمور به انجام دادن آن است ــ دو امر وجوبی اند که میانشان جدایی نیست (ج 4، ص 207ـ 208، ج 9، ص 593، نیز رجوع کنید به ج 10، ص 36، 151ـ153). طباطبائی توکل را واگذاردن تدبیر خود به خدا، مشیت او را پذیرفتن و او را وکیل خود کردن در تدبیر امور (ج 19، ص 232) معنی می کند و لازمة آن را برتری دادن ارادة خدا بر ارادة خود و عمل به احکام او می داند (ج 19، ص 314). به نظر او نیز توکل به معنای الغای اسباب ظاهری نیست ، بلکه سلب اعتماد از این اسباب و اعتماد کردن به خداوند است که همة اسباب به مشیت اوست (ج 9، ص 117).

در تفاسیر عرفانی قرآن به موضوع توکل توجهی خاص شده است ، از جمله میبدی در کشف الاسرار و عدة الابرار حقیقت توکل را رضا و تسلیم به قضا و قدر می داند و می گوید توکل شرط ایمان (ج 8، ص 12ـ13) و نشان یقین و ثمرة توحید است (ج 5، ص 245). او برای توکل دو درجه ذکر می کند: توکل عام و توکل خاص که از آنِ راضیان است ( رجوع کنید بههمان ، ج 5، ص 245ـ 247). در بیان السعادة فی مقامات العبادة (سلطانعلیشاه ، ج 1، ص 310) توکل مفهومی نزدیک به مفاهیم تسلیم و تفویض دانسته شده و آمده است که این سه مفهوم به معنای یکدیگر به کار می روند و فرق آنها بسیار دقیق است . برای بحث عرفانی توکل رجوع کنید بهبخش سوم مقاله ؛ نیز رجوع کنید بهتفویض * ؛ تسلیم *


منابع :
(1) علاوه بر قرآن ؛
(2) ابن فارس ؛
(3) ابن منظور؛
(4) بطرس بستانی ، محیط المحیط : قاموس مطوّل للّغة العربیّة ، بیروت 1987؛
(5) حبیش بن ابراهیم تفلیسی ، وجوه قرآن ، چاپ مهدی محقق ، تهران ?( 1340 ش ) ؛
(6) اسماعیل بن حماد جوهری ، الصحاح فی اللغة والعلوم ، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی ، بیروت 1974؛
(7) محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار ، ( تقریرات درس ) شیخ محمد عبده ، مصر، ج 4، 1373، ج 9، 1367، ج 10، 1369؛
(8) زمخشری ؛
سلطانمحمدبن حیدر سلطانعلیشاه ، بیان السعادة فی مقامات العبادة ،

(9) تهران 1344 ش ؛
(10) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری ، منتهی الارب فی لغة العرب ، چاپ سنگی تهران 1297ـ 1298، چاپ افست 1377؛
(11) طباطبائی ؛
(12) طبرسی ؛
(13) طبری ، جامع ؛
(14) طوسی ؛
(15) محمدبن عمر فخررازی ، التفسیرالکبیر ، قاهره ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(16) محمدبن محمد مرتضی زبیدی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، چاپ سنگی مصر 1306ـ1307/ 1888ـ1890؛
(17) احمدبن محمد میبدی ، کشف الاسرار و عدة الابرار ، چاپ علی اصغر حکمت ، تهران 1361 ش .

/ مالک حسینی /

2) در حدیث و اخلاق . در احادیث مضامین بسیاری در تبیین و اهمیت توکل آمده و بر آن تأکید و سفارش شده است (برای نمونه رجوع کنید بهابن ماجه ، ج 2، ص 1394ـ 1395؛
کلینی ، ج 2، ص 63ـ 65؛
متقی ، ج 3، ص 100ـ105؛
مجلسی ، ج 68، ص 135، 138، 143، 147، 153). بنا بر حدیثی از پیامبر اکرم ، معنای توکل آن است که بنده بداند آفریدگان هیچ سود و زیانی برای او ندارند و فقط به خداوند امیدوار باشد و از غیر او نهراسد و تنها برای او کار کند. بر اساس این حدیث ، توکل بر خدا راه دستیابی به یقین است و کسب صفاتی چون صبر و رضا و زهد و اخلاص از نتایج و آثار توکل است ( رجوع کنید بهابن بابویه ، 1361 ش ، ص 261؛
نیز رجوع کنید بههمو، 1404، ج 1، ص 54؛
کلینی ، ج 2، ص 57). اهمیت توکل بدان پایه است که امام علی ، بنا بر حدیثی از امام صادق ، توکل را، در کنار تفویض امور به خدا و رضا به قضای او و تسلیم در برابر اوامر او، ارکان چهارگانة ایمان برشمرده است ( رجوع کنید بهکلینی ، ج 2، ص 47؛
نیز رجوع کنید بهحِمْیَری ، ص 354، که حدیثی به همین مضمون را از امام رضا علیه السلام نقل کرده است ). همچنین بنا بر حدیثی از حضرت رضا ــ که در آن ایمان برتر از اسلام ، تقوا برتر از ایمان و یقین برتر از تقوا دانسته شده ــ توکل بر خدا یکی از اجزای یقین است ( رجوع کنید به کلینی ، ج 2، ص 52). در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق ، توکل از جنود عقل و ضد حرص معرفی شده است ( رجوع کنید بههمان ، ج 1، ص 21؛
برای تفصیل بیشتر در بارة ارتباط توکل و حرص رجوع کنید به مازندرانی ، ج 1، ص 227ـ 228). در بخشی دیگر از این حدیث طولانی ، امام به نقل از لقمان حکیم ، دنیا را به دریایی عمیق و تقوا را به کشتی و توکل را به بادبان آن کشتی تشبیه کرده است ( رجوع کنید بههمان ، ج 1، ص 16).

در احادیث مرتبط با توکل ، مکرراً بر این مضمون که خداوند امور بندة متوکل را کفایت می کند و همو برای رساندن روزی وی کافی است ، تأکید شده ، بدان پایه که گویی توصیة به توکل برای ایجاد اطمینان به کفایت رزق و روزی و انجام شدن همة امور به دست خدا بوده است . در برخی از احادیث به آیة «و مَنْ یتوکّل علی اللّه فهوحَسبُهُ» (طلاق :3) استشهاد شده است ( رجوع کنید بهابن حنبل ، ج 1، ص 30، 52؛
کلینی ، ج 2، ص 63ـ 65؛
نهج البلاغة ، خطبة 90؛
حویزی ، ج 5، ص 358ـ359).

یکی دیگر از مضامینی که در احادیث ، همراه با توکل بسیار به کار رفته ، تطیر و طیره به معنای فال بد زدن

است . در این احادیث ، ضمن ناپسند شمردن تطیر، راه بر طرف کردن آن ، توکل به خدا دانسته شده است ( رجوع کنید بهابن ماجه ، ج 2، ص 1170؛
ابوداوود، ج 2، ص 230؛
کلینی ، ج 8، ص 198؛
حرّ عاملی ، ج 11، ص 361ـ362؛
نیز رجوع کنید بهتفـأّل و تطیـّر * ). همچنین در چند حدیث نبوی که بخاری (ج 7، ص 183) و ابن حنبل (ج 4، ص 251، 253) و دیگران روایت کرده اند، به کارگیری روشهایی چون سوزاندن با آتش (کَیّ) و استفاده از تعویذ (رُقْیه ) برای درمان بیماریها منافی با توکل دانسته شده است . در توضیح این حدیث ، از جمله گفته شده است که مراد از آن اتکای به آن روشها و اعتقاد به کارآیی آنها، بدون قید و شرط ، است (ابن اثیر، ج 2، ص 232، ج 4، ص 184؛
مجلسی ، ج 1، ص 68ـ70).

توکل بر خدا با توجه کردن به اسباب مادّی و کار و تلاش منافاتی ندارد. بنا بر حدیثی مشهور، مردی نزد پیامبر اکرم آمد و پرسید: شترم را آزاد بگذارم و توکل کنم یا اینکه آن را ببندم و توکل کنم ؟ پیامبر در پاسخ او فرمود: «اِعقِلها و توکّل » (آن را ببند و توکل کن ؛
تِرْمِذی ، ج 4، ص 77، ج 5، ص 417؛
ابن حِبّان ، ج 2، ص 510؛
ابن بابویه ، 1387، ص 362؛
طَبْرِسی ، ص 551). بدین جهت ، پیامبر کسانی را که برای کسب روزی تلاش نمی کردند، نه تنها متوکل نمی دانست که آنان را متّکل (سربار) می خواند (نوری ، ج 11، ص 217).

در علم اخلاق نیز به توکل بسیار توجه شده است . خواجه نصیرالدین طوسی (ص 115ـ116) توکل را یکی از انواع دوازده گانة اخلاق ، که ذیل فضیلت عدالت قرار می گیرند، آورده و آن را به معنای زیادت و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبیدن در اموری دانسته است که قدرت و کفایت و اندیشة بشری مجال تصرف در آنها را ندارد. از سوی دیگر، وی (ص 257) معتقد است کسانی که منتظر کمک خلق می نشینند و این کار را توکل می نامند، به تنهایی و انفراد میل کرده ، از فضیلت بی بهره می مانند.

محمدمهدی نراقی (ج 3، ص 223ـ224) توکل را از نظر قوّت و ضعف دارای سه درجه دانسته است : درجة نخست آنکه حال متوکل در اعتماد به خدا مانند حال وی در اعتماد به یک وکیل باشد. این درجه ، که ضعیفترین درجة توکل است ، فراوان یافت می شود و بقای آن در شخص طولانی است و با تدبیر و اختیار منافاتی ندارد. درجة دوم اینکه حال متوکل با خدا مانند حال طفل با مادرش باشد که جز او را نمی شناسد و به غیر او پناه نمی برد و جز او به کسی اعتماد نمی کند. فرق این حالت با حالت اول آن است که در اینجا متوکل فقط به کسی که بر او توکل کرده ، توجه می کند و حتی در دلش هم به توکل خود هیچ التفات و توجهی ندارد. دوام چنین توکلی در فرد، اندک است و فقط خواص به آن دست می یابند. درجة سوم و بالاترین درجة توکل آن است که حال متوکل در افعال و کردار خود در برابر خدا مانند حالت مرده ای در دستهای مرده شوی باشد و همانگونه که مرده شوی جسم بی اختیار میت را حرکت می دهد، حرکت وی نیز تحت قدرت خداوند می باشد. تفاوت این درجه با درجة دوم آن است که در آنجا متوکل ، دعا و تضرع را همچون طفل نسبت به مادرش ترک نمی کند، اما در این حالت چه بسا شخص متوکل به سبب اعتماد به کرم و عنایت پروردگار، دعا و تضرع به درگاه او را نیز ترک نماید. این درجه از توکل بسیار نادر و مرتبة صدیقین است (نیز رجوع کنید بهبخش 3).


منابع :
(18) علاوه بر قرآن ؛
(19) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ، چاپ صلاح بن محمدبن عویضه ، بیروت 1418/1997؛
(20) ابن بابویه ، التوحید ، چاپ هاشم حسینی طهرانی ، قم 1387؛
(21) همو، عیون اخبار الرضا ، چاپ حسین اعلمی ، بیروت 1404/1984؛
(22) همو، معانی الاخبار ، چاپ علی اکبر غفاری ، قم 1361 ش ؛
(23) ابن حبان ، صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان ، ج 2، چاپ شعیب ارنؤوط ، بیروت 1414/1993؛
(24) ابن حنبل ، مسندالامام احمدبن حنبل ، بیروت : دارصادر، ( بی تا. ) ؛
(25) ابن ماجه ، سنن ابن ماجة ، استانبول 1401/1981؛
(26) سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود ، چاپ سعید محمد لحام ، بیروت 1410/1990؛
(27) محمدبن اسماعیل بخاری جعفی ، صحیح البخاری ، استانبول 1401/1981؛
(28) محمدبن عیسی ترمذی ، سنن الترمذی ، استانبول 1401/1981؛
(29) حرّ عاملی ؛
(30) عبداللّه بن جعفر حمیری ، قرب الاسناد ، قم 1413؛
(31) عبدعلی بن جمعه حویزی ، تفسیر نورالثقلین ، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، قم 1370 ش ؛
(32) علی بن حسن طبرسی ، مشکاة الانوار فی غررالاخبار ، نجف 1385/1965؛
(33) علی بن ابی طالب (ع )، امام اول ، نهج البلاغة ، چاپ صبحی صالح ، قاهره 1411/1991؛
(34) کلینی ؛
(35) محمدصالح بن احمد مازندرانی ، شرح اصول الکافی ، با تعلیقات ابوالحسن شعرانی ، چاپ علی عاشور، بیروت 1421/2000؛
(36) علی بن حسام الدین متقی ، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال ، چاپ بکری حیّانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛
(37) مجلسی ؛
(38) مهدی بن ابی ذر نراقی ، جامع السعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(39) محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، اخلاق ناصری ، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری ، تهران 1360 ش ؛
(40) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم 1407ـ 1408.

/ محسن معینی /

3) در تصوف و عرفان . توکل یکی از مقامات عرفانی ، به معنای اعتماد و امیدِ تمام به خدا و قطع اعتماد و امید از مخلوقات یا اسباب و وسایط است .

توکل ، به معنای متعارف ، کار خویش را به دیگری سپردن است ، با اعتماد به کفایت او، که حاصل آن اطمینان و آرامش است . در آثار عرفانی نیز به همین کاربرد متعارف کلمه توجه شده است . غزالی در احیاء علوم الدین (ج 5، ص 136)، پس از بیان ریشة لغوی واژه و مشتقات آن ، توکل را به معنای اعتماد قلب ، فقط به وکیل دانسته و وکالت در خصومت (وکالت حقوقی ) را مثال زده و شروط لازم را برای وکیل بر شمرده که از آن جمله هدایتگری ، قدرت و شفقت است . وی تحقق وثوق و اطمینان شخص به وکیل را در گرو احراز این صفات می داند. بنا بر شرح التعرف (مُسْتَمْلی ، ج 3، ص 1298)، توکیل کار خود را به دیگری (خلق ) سپردن و توکل کار خویش را به حق سپردن است . به نظر می رسد درست تر آن است که توکیل در بافت و زمینة عرفی به کار می رود و متعلَّق توکل فقط خداست . به این معنا، توکل یعنی سپردن کار خویش به خدا، با همان اطمینان و جمعیت خاطری که انسان کار خود را به وکیل یا مباشر معتمد و با کفایت خویش می سپارد. عرفا و مشایخ نیز در جاهای متعدد توکل را اعتماد و امید به خدا معنا کرده اند؛
اعتماد و امیدی که مبدأ آن حسن ظن به خدا و منتهایش آرامش و اطمینان قلبی است (ابونصر سَرّاج ، ص 53؛
هُجویری ، ص 146؛
قُشَیری ، ص 166؛
عطار، ص 462، 729؛
ابن عربی ، سفر 14، ص 152).

در متون عرفانی توکل در زمرة مقامات آمده است ( رجوع کنید به قشیری ، ص 475ـ476؛
عزالدین کاشانی ، ص 396). ابونصر سرّاج (ص 51 ـ53) آن را پس از مقام صبر و ابوطالب مکّی (ج 2، ص 20) پس از زهد و هر دو پیش از مقام رضا آورده اند. در صوفی نامه (عبّادی ، ص 110) تصوف به دو رکن اَعمال و احوال تقسیم شده و توکل جزو اعمال منتهیان آمده است . ابن عربی (سفر 4، ص 254) نیز توکل را، در کنار یقین و صبر و عزیمت و صدق ، از اعمال باطنی می شمارد.

غزالی (ج 5، ص 118) توکل را مانند دیگر ابواب ایمان متشکل از سه رکن علم و حال و عمل دانسته است . علم ، اصل و به تعبیری پیش فرض توکل است ، عمل ثمره و نتیجة آن ، و حال همان است که از مفهوم توکل مراد می شود و هر چه در بیان توکل گفته شود، تعبیرِ آن حال است (همان ، ج 5، ص 136؛
اِسْنَوی ، ج 2، ص 138). منظور از علمْ توحید یا ایمان است ، یعنی باور و تصدیق قلبی به قدرت و روزی بخشی و عزت و حکمت وکیل مطلق (خداوند) و اینکه منع و عطای او به اقتضای عزت و حکمت اوست (ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 3؛
غزالی ، ج 5، ص 134ـ136). قوّت توکل به میزان علم و معرفت به وکیل است (سهروردی ، ص 500). به گفتة احمدبن حنبل علم است که صوفیان را به توکل می نشاند ( رجوع کنید بهعطار، ص 261). این علم باید به مرتبة یقین برسد، یعنی یقین به تحقق وعدة خداوند، و یقین هر کس بیشتر باشد توکل او درست تر است (نَسَفی ، ص 335ـ336؛
اَبَرقوهی ، ص 323).

به گفتة نقشبندی خالدی (ج 2، ص 322)، توکل چیزی نیست مگر کامل شدن یقین به خداوند. اما علم شرط کافی نیست ، زیرا ممکن است نفس انسان ضعیف باشد و دچار وهم و اضطراب گردد و از توکل او کاسته شود، مانند غلبة وهم و اضطراب بر انسان در خوابیدن کنار مرده ، به رغم یقین به اینکه مرده در حکم شی ء است و خطری ندارد ( رجوع کنید بهغزالی ، ج 5، ص 137). بنابراین ، برای کسب توکل ، شخص باید پس از تصدیق به فاعلیت تام و تمام خداوند و ورزیدنِ درونی این باور، و مطالعه و تأمل در احوال متوکلان ، نفس خویش را قوّت ببخشد. پس توکل دو شرط لازم و کافی دارد: قوّت یقین و قوّت نفس که نتیجة آنها سکون و آرامش ضمیر است ( رجوع کنید بههمانجا). عمل نیز از ارکان توکل است . به گفتة غزالی (ج 5، ص 143)، تأثیر توکل ، در حرکت و تلاشِ انسان به سوی مقاصدش آشکار است . این سعی و تلاش یا برای جلب و حفظ منافعی است یا برای دفع و خلاصی از مضار و در هر حال مستلزم پرداختن به اسباب و وسایط است . وی شقوق مختلف این موضوع را به تفصیل بررسی کرده و نتیجه گرفته که اگر دو شرط علم و حال رعایت شود، در بیشتر موارد عملِ شخص متوکلانه خواهد بود ( رجوع کنید بهادامة مقاله ).

در تحلیل ساخت معنایی توکل ، شبکه ای از مفاهیم مرتبط و خویشاوند به چشم می خورد. در بسیاری از آثار عرفانی ، با استناد به آیات قرآن ، به رابطة نزدیک ایمان و توکل اشاره شده است ( رجوع کنید بهابونصر سرّاج ، ص 51؛
ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 3؛
سُلَمی ، ج 2، ص 483، 486). توکل از ارکان ایمان ، و حقیقت ایمان حفظ توکل است (ابوطالب مکّی ، همانجا؛
هجویری ، ص 373). افزون بر این گفته اند که توکل ثمرة ایمان است

و آن را همچون ایمان ذومراتب دانسته اند. هر که ایمانش قویتر باشد، توکلش صحیحتر است (حارث محُاسِبی ، 1984، ص 198؛
عَبّادی ، ص 112؛
نسفی ، ص 335؛
نیز رجوع کنید بهتوکل در قرآن و تفاسیر).

توکل از نظر ساخت معنایی ، نزدیکترین رابطه و خویشاوندی را با توحید * دارد. این رابطه احتمالاً اولین بار، بصراحت در گفتار جنید آمده و هر دو به قلب مربوط شده اند ( رجوع کنید بهادامة مقاله ). توحید و توکل یک چیزند اما از دو منظر و جهت . از نظر جنید، توکل عمل قلب است و توحید قول قلب ( رجوع کنید بهقشیری ، ص 47؛
اسنوی ، ج 2، ص 141). غزالی ــ که مفصّلترین و احتمالاً مدونترین بحث را در باب توکل عرضه کرده است ــ فصلی از ربع منجیات را در احیاء علوم الدین به «توحید و توکل » اختصاص داده و توکل را ذیل توحید و در ارتباط با آن توضیح داده است . از نظر او هر آنچه در قرآن در ذکر توحید آمده ، تنبیه انسانهاست که از غیر خدا روی بگردانند و تنها به خداوند قهار توکل کنند (ج 5، ص 116). وی پس از بیان معانی و مراتب چهارگانة توحید، توکل را ناظر به سومین مرتبة توحید دانسته که در آن سالک حقیقتِ عبارت «لااله الااللّه » را به طریق کشف و به نور حق مشاهده می کند (ج 5، ص 118، 120). توحید موجب یکسو نگریستن به مسبب الاسباب است و ایمان به رحمت و حکمت خداوند، اعتماد به سبب سازی او را در پی دارد (همان ، ج 5، ص 134). در مجموع می توان توکل را تحقق توحید در نفس دانست .

توکل مانند توحید واجد دو جنبة سلب و ایجاب است . وجه ایجابی آن رو به خدا دارد و عبارت است از بسنده کردن به خدا و اعتماد به وعده و روزی بخشی و کارسازی او در هر وضع و حالی (ابونصر سرّاج ، ص 53؛
قشیری ، ص 166؛
نسفی ، ص 335)، ناامید نبودن از خدا حتی هنگامی که هیچ امیدی نیست و به گفتة ابن عربی (سفر 14، ص 152) اعتماد بی اضطراب به خداوند به هنگام فقدان اسباب و علل دنیوی و تنها از خدا ( روزی ) گرفتن (قشیری ، ص 167). اما وجه سلبی توکل مربوط می شود به هر چه غیر خداست ، اعم از اسباب و وسایط یا دیگر مخلوقات و حتی نفس شخص . این جنبة سلبی ، چنانکه در سخنان مشایخ آمده ، عبارت است از ترک تدبیر نفس و رها کردن و تبری جستن از حول و قوة خویش (ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 6؛
قشیری ، ص 164؛
عزالدین کاشانی ، ص 396)؛
نا امیدی از خلق و عدم رؤیت خلایق (عبّادی ، ص 113)؛
ترک طاعت خدایانِ بسیار و درخواست نکردن از غیر خدا (قشیری ، ص 163؛
عطار، ص 153؛
جامی ، ص 158)؛
شکایت نکردن از هیچ چیز و هیچ کس ، زیرا منع و عطا همه از جانب حق است ، و خداوند را متهم نکردن (عطار، ص 98، 318، 508)؛
قطع نظر و علاقه از وسایط و اسباب و عدم اعتماد بر کسب و اموال (نسفی ، ص 336؛
اسنوی ، ج 2، ص 138) و به گفتة بایزید در اندیشة فردا نبودن ( رجوع کنید بهعطار، ص 196).

شقیق بلخی (متوفی 149)، که از نخستین صوفیانی است که در باب توکل سخن گفته ، توکل را بر چهار قسم دانسته است : توکل بر مال ، توکل بر نفس ، توکل بر مردم و توکل بر خدا (ابونعیم ، ج 8، ص 61). عمادالدین اسنوی (ج 2، ص 147ـ 148) نیز فهرستی از انواع اعتماد و توکل به غیر خدا را آورده که از آن جمله است : اعتماد به قدرت و سلامت بدنی ، ثروت و تجارت ، کشت و زرع ، دوستان و آشنایان ، بلاغت و فصاحت زبان ، علم و فقه و سخنوری . وی ضمن نقل روایتی از پیامبر اکرم ، حتی توسل به اعمال و طاعات ، به منزلة سببی برای جلب رحمت خداوند، را در ردیف توکل به غیر خدا می آورد. همچنین در رسائل اخوان الصفاء (اخوان الصفا، ج 4، ص 68ـ69) کمابیش چنین تحلیلی از اعتماد و توکل به غیر خدا آمده است .

مهمترین جزء در میان مؤلفه ها و متعلقات توکل ، قلب است . از نظر عرفا جایگاه توکل ، قلب است و توکل اعتماد و آرامشی است که بر قلب و ضمیر سالک عارض می شود (ابونصر سرّاج ، ص 53؛
قشیری ، همانجا). ابراهیم خوّاص ( رجوع کنید بهسلمی ، ج 2، ص 485) توکل را سکون یافتن قلب می داند به آنچه در غیب است و نسفی (ص 336) بصراحت می گوید توکل کارِ دل است و آرامِ دل . ژنده پیل (ص 161) نیز برای توکل سه ویژگی بر شمرده که هر سه به احوال قلب مربوط اند، یعنی توجه قلب به خدا، قوّت قلب در هنگام شداید و بی توجهی قلب به دنیا. خراز ( رجوع کنید بهقشیری ، ص 166) سکون و اضطراب را به طور یکسان به توکل نسبت می دهد، سکون به جهت اعتماد به خدا و اضطراب به جهت آنکه معلوم نیست تقدیر و مقاصد خداوند (وکیل ) برخواست بنده (موکِّل ) صحه بگذارد (نویا، ص 249؛
برای شرحی دیگر از گفتة خراز رجوع کنید به عطار، ص 462).

در سخنان مشایخ و در نظام مفهومی تصوف ، توکل با تسلیم * و تفویض * و رضا * نیز خویشاوندی دارد. توکل تسلیم شدن به قضا و قدر الاهی است (کَلاباذی ، ص 101؛
قشیری ، ص 166). برخی نیز ( رجوع کنید بهمستملی ، 1349 ش ، ص 309؛
عزالدین کاشانی ، ص 396) حقیقت توکل را تفویض دانسته اند، یعنی تفویض امر به تدبیر وکیل علی الاطلاق ( رجوع کنید بهادامة مقاله ). توکل مقتضی رضاست و ازینرو مقامِ رضا پس از توکل حاصل می شود (ابونصر سرّاج ، همانجا؛
کلاباذی ، ص 100ـ102). از سوی دیگر، آنچه در بیان مقام رضا گفته شده ، بسیار به معنای توکل نزدیک است (برای نمونه رجوع کنید بهابونصر سرّاج ، ص 53 ـ54؛
کلاباذی ، ص 102).

در اندیشة عرفانی ، در باب اینکه در چه امری باید توکل کرد (موضوعِ توکل )، در مقایسه با کاربرد اولیة آن در قرآن ، پیشرفت یا دست کم بسط مفهومی دیده می شود. در آیات قرآن و در روایات ، موضوع توکل ، بیشتر رزق و معیشت بوده است . در آثار عرفانی نیز این روایت از پیامبر اکرم به تکرار نقل شده که اگر به خداوند چنانکه حق توکل اوست توکل کنید، روزیِ شما را مانند روزی پرندگان می رساند که صبحگاه از آشیانه گرسنه بیرون می آیند و شامگاه سیر باز می گردند (برای نمونه رجوع کنید به مستملی ، 1349 ش ، ص 307؛
غزالی ، ج 5، ص 116؛
عبّادی ، ص 113). سخنان عرفا نیز در باب توکل ، در بسیاری جاها مؤید همین مطلب است (برای نمونه رجوع کنید بهسلمی ، ج 2، ص 484؛
قشیری ، ص 163، 165؛
هجویری ، ص 146؛
مولوی ، ج 2، دفتر پنجم ، بیت 2851، 2854). اما توکل در رزق دنیوی مختص عموم است (ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 8) و خواص و اهل معرفت از توکل در رزق که خداوند آن را کفایت کرده پرهیز، و در امر آخرت توکل می کنند که خداوند کفایت آن را تضمین نکرده است و اکثر متوکلان از آن غافل اند (همانجا؛
سلمی ، همانجا)، اموری مانند مرگ ، تنهایی ، وحشت قبر، برخاستن مردگان ، ایستادن و انتظار در محضر داوری الاهی (سلمی ، همانجا)، صبر بر آزارِ قولی و فعلی دیگران و یکسان بودن مدح و ذم خلق نزد شخص (ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 8 ـ9). توکل دنیوی و اخروی را می توان با آنچه عزالدین کاشانی (ص 397) تحت عنوان توکل کفایت و توکل عنایت آورده است ، مقایسه کرد. ابوطالب مکّی (ج 2، ص 10) سنخ شناسی دیگری را در باب توکل ذکر کرده است : توکل فرض و توکل فضل . توکل فرض ، به معنای تسلیم به قضا و قدر الاهی ، در گرو ایمان است و توکل فضل همان مشاهدة وکیل است که تنها در مقام معرفت عین الیقین دست می دهد. وی برای تأیید رأی خویش شواهد قرآنی نیز می آورد، آیاتی را که در آنها عباراتی نظیر «وعَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلوا اِن کُنْتُم مُؤمنین » (مائده : 23) آمده ، مصداق توکل فرض و آیاتی را که عباراتی نظیر «انَّاللّه یُحبُّالمُتَوَکّلین » (آل عمران : 159) در آنها آمده ، مصداق توکل فضل می داند.

توکل مراتبی دارد. مرتبة اول آن است که حالِ توکلِ انسان به خدا و اعتماد به کفالت و عنایت او، مانند اعتماد انسان به وکیلِ معتمد خویش باشد. در این مرتبه شخص از روی اختیار و تدبیر توکل می کند و نسبت به توکل خویش آگاهی نیز دارد. در مرتبة دوم ، که قویتر است ، حال انسان با خدا مانند حال کودک است با مادر که جز او کسی را نمی شناسد و به غیر او پناه نمی برد و اعتماد نمی کند. این توکل از روی فکر و تدبیر نیست ، متوکل نسبت به توکل خود توجه و آگاهی ندارد، از توکل خود فانی است و تنها وکیل را می بیند. سومین و برترین مرتبة توکل آن است که انسان نسبت به خدا مانند مرده در دستهای غسال باشد و خود را مجرای قدرت و حرکت و علم و ارادة حق بداند و در انتظار باشد. در این مرتبه به دلیل اعتماد به علم و عنایت و کَرَم وکیل ، گذشته از اختیار، دعا و درخواست نیز ترک می شود؛
به خلافِ مرتبة دوم که فقط مقتضی ترک طلب و سؤال از غیر وکیل است نه از خود وکیل (غزالی ، ج 5، ص 137ـ 138؛
اسنوی ، ج 2، ص 141ـ142). به نظر غزالی (ج 5، ص 138ـ 139) از میان این سه مرتبه ، مرتبة اول ممکن تر و مراتب دوم و سوم ، خصوصاً مرتبة سوم کمیابتر و کم دوامترند. مرتبة اول ، مانند وکیل گرفتن در مشکلات حقوقی ، فقط بعضی از تدبیرهای انسان را نفی می کند. مرتبة دوم همة تدبیرها، بجز طلب و سؤال از خدا را نفی می کند، اما در مرتبة سوم همه تدبیرها بکلی از میان بر می خیزند. بنابراین ، آنچه در تعریف توکل به نفی تدبیر و نفی اسباب تعبیر شده ، دارای مراتب و شدت و ضعف است و توکل در مراحل برتر، حالی است که به سالک دست می دهد و از اختیار و ارادة او خارج است . غزالی با بیان تمثیل وکیل حقوقی و وجوه تشابه و تفاوت آن با وکیل حقیقی (خداوند)، تفاوت مراتب فوق و نسبت توکل را با توسل به اسباب در هر یک از این مراتب روشن می کند (برای توضیح بیشتر رجوع کنید بهج 5، ص 139ـ141).

خواجه عبداللّه انصاری (1408، ص 44) همین مراتب را با اندکی تفاوت ، چنین آورده است : مرتبة اول توکل به خدا به همراه درخواست و طلب و پرداختن به سبب ، که خود نوعی توکل به اسباب است ؛
مرتبه دوم توکل به خدا با کنار گذاشتن درخواست و چشم پوشی از سبب که در حقیقت توکل بر توکل خویش است ؛
مرتبة سوم توکل فقط به خدا، نه بر اسباب یا بر توکل خویش ، و دانستن اینکه خدا در مالکیت امور شریکی ندارد و سپردن به او آنچه را که می پندارد سهم خویش است (نیز رجوع کنید بهاسنوی ، ج 2، ص 141؛
برای طبقه بندیهای دیگر در همین زمینه رجوع کنید بهانصاری ، 1372 ش ، ج 1، ص 273؛
ژنده پیل ، ص 161ـ162).

عارفان ، حضرت ابراهیم علیه السلام را نمونة متوکل کامل می دانند که وقتی او را به آتش افکندند، دعایی نکرد و گفت علم خدا به حال من مرا از سؤال بی نیاز کرده است (عبّادی ، ص 116؛
عطار، ص 508 ـ509؛
شبستری ، ص 35؛
نراقی ، ص 620). مولوی (ج 1، دفتر سوم ، بیت 1880) نیز می گوید قومی از اولیا هستند که لب از دعا فرو بسته اند. عَبّادی (همانجا) داستان حضرت ابراهیم را نه در بحث توکل بلکه در باب تسلیم آورده است . از همین جا برخی از عارفان تسلیم را برتر از توکل و تفویض را برتر از تسلیم دانسته اند. توکل مختص عامة مؤمنان است ، تسلیم مختص خواص و اولیا، و تفویض مختص خواص الخواص . متوکل به وعدة خدا آرام می گیرد، صاحب تسلیم همچون ابراهیم به علم خدا بسنده می کند و صاحب تفویض به حکم خدا رضا می دهد (قشیری ، ص 166ـ167؛
اسنوی ، ج 2، ص 140).

عارفان ، کمال توکل را نه تنها عدم رؤیت اسباب ، بلکه عدم رؤیت خودِ توکل و حتی ترک توکل دانسته اند (عزالدین کاشانی ، ص 397؛
ابن عربی ، ج 14، ص 164)؛
چنانکه منصور حلاج ، ابراهیم خوّاص را که در تصحیح مقام توکل خویش می کوشید، به گذشتن از توکل و فنای در توحید دعوت کرد (قشیری ، ص 165). توکل صحیح در مقام توحید اَفعالی دست می دهد و مرتبة پس از آن فراتر رفتن از توکل است (عبدالرزاق کاشی ، 1372 ش ، ص 172)، زیرا سالک باید رونده باشد و در توکل و در هیچ مقام دیگری ساکن نشود (ابوطالب مکّی ، ج 2، ص 5 ـ6؛
عطار، ص 609). در تبیین دیگری از همین موضوع (ترک توکل )، توکل که از جهتی عین توحید است ، از جهتی دیگر معارض توحید و عبودیت محسوب می شود. عبودیت یعنی خداوند را تنها مالک اشیا و امور بدانیم ، در این صورت شخص متوکل کار چه کسی را به چه کسی می سپارد؟ به این لحاظ ترک توکل ، یعنی بیرون آمدن از این پندار که شخص مالک امری است و می خواهد خدا را بر آن وکیل کند، زیرا خداوند خویش را وکیل کرده و وقوف بر این نکته ، توکل را که نزد عامه از دشوارترین مقامات است ، برای خواص آسان نموده است (انصاری ، 1408، ص 44؛
عبدالرزاق کاشی ، 1413، قسم 2، ص 238؛
همو، 1379 ش ، ص 195؛
همو، 1372 ش ، همانجا). بر همین اساس گفته اند که توکل از مقامات عامه است نه از مراتب اولیا ( رجوع کنید بهمستملی ، 1349 ش ، ص 308ـ309).

تبیین نسبت میان توکل به معنای ترک تعلق به اسباب ، و «کسب » به معنای حرکت و کوشش برای معیشت ، مسائلی در حیطة علم و نظر و مشکلاتی در عمل پدید آورد. این موضوع به تعارضی مربوط است که در بادی امر میان توکل و کسب به چشم می خورد و در اصل جنبة دیگری از تضاد دوران ساز در تاریخ اندیشة اسلامی و حتی مسیحی است ؛
یعنی ، تضاد میان علیت ارسطویی که اسباب و علل طبیعی را واجد جوهر و قدرت اثربخشی می داند، با اعتقاد دینی که هرگونه قدرت و حرکتی را فقط به خدا منتسب می کند. کسب ، مستلزم اعتماد انسان به توانایی خویش و نیز اعتماد به اثربخشی زنجیره ای از اسباب است که در نهایت به حصول نتیجه منجر می گردد (برای نمونه مولوی معتقد است که تمام تعالیم انبیا و از جمله قرآن برای «قطع اسباب » بوده است ؛
رجوع کنید بهج 1، دفتر سوم ، بیت 2517، 2520، 2525). درنگِ اغلب کتابهای تعلیمی عرفا بر این مسئله و ارائة راه حل در این خصوص ، نشان می دهد که پیچیدگی موضوع موجب بدفهمیهایی میان صوفیان و احتمالاً عامة مسلمانان شده بود ( رجوع کنید بهادامة مقاله ).

اگر چه اغلب عرفا در جمع و تلفیق توکل و کسب سخن گفته اند، برخی از ایشان به تضاد میان توکل و کسب تصریح کرده اند (برای نمونه رجوع کنید بهسُلَمی ، ج 2، ص 483؛
انصاری ، 1372 ش ، ج 1، ص 8؛
مولوی ، ج 2، دفتر پنجم ، بیت 2401ـ 2427). تلقی شقیق بلخی از توکل مبنی بر تعارض آن با کسب از جمله موارد انتقادبرانگیز بوده است . حارث محاسبی در کتاب المکاسب (ص 61ـ66)، که عنوان آن نشان دهندة اهمیت موضوع کسب است ، تفسیر شقیق از توکل را نقد کرده و با توسل به کتاب و سنّت پیامبر می کوشد نشان دهد که کسب ، نافی توکل نیست . همچنین بایزیدبسطامی بر شیوة توکل شقیق خرده گرفته و نشستن به حکم توکل و منتظر روزی ماندن را امتحان کردن خدا دانسته است (هجویری ، ص 468). از سهل بن عبداللّه نقل شده که توکل حال نبی است و کسب ، سنّت او ( رجوع کنید بهقشیری ، ص 166؛
اسنوی ، ج 2، ص 137). در روایت قشیری و اسنوی ، سهل بن عبداللّه مقام برتر را برای توکل قائل شده و گفته است هر کس از حال نبی بازماند لااقل سنّت او را ترک نکند. اما سلمی (همانجا) از قول سهل بن عبداللّه آورده که توکل ترک کسب است ، هر چند در جایی دیگر (همان ، ج 2، ص 486) سخنی از او نقل کرده که لزوم جمع و تلفیق توکل و کسب را بیان می کند.

غزالی نیز در ابتدای مبحث «توحید و توکل » (ج 5، ص 115)، توکل را به لحاظ نظری غامض و به لحاظ عملی مشکل می داند؛
از آنرو که دیدن اسباب و اعتماد بر آنها، خدشه در توحید و نوعی شرک است ، از سوی دیگر به کلی وا نهادن اسباب نیز طعن در سنّت و شریعت است . به اعتقاد وی تنها کسانی بر این دشواری غلبه کرده اند که چشمشان به سرمة فضل خدا بینا شده ، حقیقت توکل را به تحقیق * دریافته و سپس این دریافت و مشاهده را بیان کرده اند. مولوی نیز (ج 2، دفتر پنجم ، بیت 2393) کمتر کسی را در توکل ماهر می داند.

صورتبندیهای مختلفی از لزوم جمع و تلفیق میان توکل و کسب و امکان آن عرضه شده است . به عقیدة ابوطالب مکّی (ج 2، ص 15ـ16) نباید به بهانة توکل بطالت پیشه کرد و اگر کسی توکلش صحیح باشد، کسب و تصرف در معیشت نافی مقام توکل نیست . به اعتقاد او توکل با توسل به اسباب

منافات ندارد، به شرط آنکه در پشتِ اسباب ، مسبب الاسباب دیده شود. به عبارت دیگر، توکل نفی اسباب نیست ، بلکه نفی رؤیت وسایط و اسباب است (سلمی ، ج 2، ص 484؛
نجم الدین کبری ، ص 93؛
مولوی ، ج 2، دفتر پنجم ، بیت 1540ـ1554)؛
یعنی ، عدم اعتماد قلبی به اسباب در عین پرداختن به آنها و اعتقاد به اینکه خداوند رزق را در سببْ خلق می کند (اسنوی ، ج 2، ص 144) و شفا از خداست اگرچه نزد طبیب است (نسفی ، ص 336).

غزالی (ج 5، ص 142)، ذیل «اعمال متوکلان »، رابطة توکل را با انواع پرداختن به کسب و اسباب به طور مشروح و با مثال و تمثیل توضیح داده است . وی ابتدا این تلقی را که توکل یعنی ترک کسب به تن و ترک تدبیر به دل ، رد کرده و آن را پندار جاهلان دانسته که شرعاً حرام است ، در حالی که شرع ، به توکل توصیه کرده و آن را ستوده است . او برای اسباب نیز تقسیماتی در نظر گرفته است : اسبابی که پرداختن به آنها نافی توکل است و اسبابی که نافی توکل نیستند. قسم اول نیز خود به دوگونه است : اسبابی که رسیدن به مطلوب به واسطة آنها قطعی و حتمی است و اسبابی که ظنی و احتمالی اند. توسل به اسباب قطعی ، نافی توکل نیست ، به شرط آنکه علم و حال توکل موجود باشد، یعنی اینکه در پشت اسباب مسبب الاسباب را ببیند و بر او اعتماد کند. وی برای اسباب ظنی سه شق در نظر گرفته و توضیح داده که توسل به اسباب ظنی نیز با رعایت شروطی ، منافی توکل نیست . سپس مثالهایی از چگونگی رفتار اولیا در مقام توکل آورده و با طرح سؤال و جواب کوشیده موضوع غامض جمع توکل و کسب را روشن کند (برای توضیح بیشتر رجوع کنید بهج 5، ص 146ـ151). غزالی در ادامه حجم عمده ای از نوشتة خویش را به اصناف مسائل در بارة توکل اختصاص داده ، از قبیل چگونگی توکل شخص عیال وار (ج 5، ص 153)، حکم توکل و ذخیره کردن (ج 5، ص 158)، آداب متوکلان اگر چیزی از ایشان دزدیده شود (ج 5، ص 164)، توکل و پرداختن به درمان (ج 5، ص 170).

ابن جوزی (متوفی 597)، که از منتقدان صوفیه است ، در تلبیس ابلیس (ص 310 به بعد) فصلی را به ادعای توکل صوفیان و خطاهای ایشان در این باره اختصاص داده است . وی کوشیده تلقیهای افراطی از توکل را نقد کند و عموماً شواهدی از قرآن و نیز قول و فعل پیامبر اسلام و دیگر پیامبران و اولیا آورده که به تصریح یا تلویح آنها را نقض می کنند؛
تلقیهایی از قبیل ترک کسب و کار (ص 314ـ320)، ذخیره نکردن مال (ص 311)، ترک احتیاط (ص 312)، ترک درمان و دارو (ص 321ـ322) و ترک زاد و توشه در مسافرت (ص 334ـ335). وی در جاهای مختلف این بخش ، سخنان و حکایتهایی را در باب توکل از صوفیان نقل کرده و سپس با لحنی طعنه آمیز به نقد آنها پرداخته است . کسانی گفته اند که توکل ، حال رسول اللّه است ، در حالی که کسب ، سنّتِ ایشان و برای کسانی است که به کمالِ توکل نرسیده اند (ص 315). به نظر ابن جوزی (همانجا) هر کس چنین بپندارد انبیا را، که همگی اهل کسب و کار بوده اند، غیر متوکل دانسته است . به نظر او توکل باید با عقل سلیم و عمل همراه باشد والاّ نه تنها فضیلتی نیست ، بلکه خوار شمردن نعمتهای الاهی و خلاف شرع است (ص 314ـ317).

نراقی (ص 618) نیز توکل به معنای ترک کسب و عمل و فکر و تدبیر را منافی دستور خداوند به انسان برای طلب روزیِ حلال و محافظت از نفس و اهل و عیال دانسته است . وی در معراج السعادة (ص 617ـ619) در باب جمع توکل و اسباب ، امور بندگان را بر دو قسم دانسته است ، اموری که از قدرت ایشان بیرون است و اموری که از قدرت ایشان بیرون نیست و برای آن اسبابی وجود دارد. به نظر او قسم اول خاص توکل است و در قسم دوم تلاش و توسل به اسباب ، با در نظر گرفتن شروطی ، منافی توکل نیست . این شروط همانهاست که غزالی نیز گفته است . نراقی (همانجا) معتقد است که توسل به اسباب احتمالی ، مانند احتراز از فال بد و چشم زخم ، و توسل به جادو و اموری از این قبیل که نزد عقلا سبب محسوب نمی شوند، خلاف توکل است . عبّادی (ص 113) نیز روایتی از پیامبر اکرم نقل کرده که اهل توکل در هیچ کاری به فال و افسون متمسک نمی شوند (برای بحثی مفصّل در باب مشکلات توکل در مقام عمل رجوع کنید بهتک نگاری راینرت در بارة مفهوم توکل در تصوف کلاسیک ، خصوصاً ص 217ـ284).

مهمترین استدلال در امکان جمع توکل با کسب و کار، آن است که توکل ، بنا به تعریف ، موقفی قلبی و درونی (جوانحی ) است و با عمل و حرکت بیرونی (جوارحی ) منافات ندارد. اعضا و جوارح انسانِ متوکل ، به امر خدا، در پی اسبابْ متحرک و قلبش به وعدة او آرام است (قشیری ، ص 163؛
عبدالقادر جیلانی ، ج 2، ص 192؛
نسفی ، ص 336؛
اسنوی ، ج 2، ص 144). روایت شده که مردی سوار بر شتر نزد پیامبر اکرم رفت و هنگامی که از مرکب خویش پیاده شد، از پیامبر پرسید رهایش کنم و توکل کنم ؟ و پاسخ شنید: ببندش و توکل کن . در نظر عرفا این روایت دلالت بر آن دارد که توکل در عرض عمل و جایگزین آن نیست ، بلکه در طول عمل است ( رجوع کنید بهقشیری ، ص 164؛
عبدالقادر جیلانی ، همانجا؛
مولوی ، ج 1، دفتر اول ، بیت 916، 950)، کمااینکه رابطة اسباب دنیوی با مسبب الاسباب نیز رابطه ای طولی است . افزون بر این ، آنچه منافی توکل است حرص آوری و آرزوپروری است و متوکل باید از امل ، طمع و انتظار به دور باشد (عبّادی ، ص 114؛
اسنوی ، ج 2، ص 153). با در نظر گرفتن مجموع این نکات می توان گفت که شرط توکل ، ترک امل است نه ترک عمل .


منابع :
(41) شمس الدین ابراهیم ابرقوهی ، مجمع البحرین ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران 1364 ش ؛
(42) ابن جوزی ، تلبیس ابلیس ، چاپ خیرالدین علی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(43) ابن عربی ، الفتوحات المکیّة ، چاپ عثمان یحیی ، قاهره ، سفر 4 و 14، 1412/1992؛
(44) ابوطالب مکی ، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید ، قاهره 1310، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(45) ابونصر سرّاج ، کتاب اللُّمَع فی التصوف ، چاپ رینولد آلن نیکلسون ، لیدن 1914، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(46) احمدبن عبداللّه ابونعیم ، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت 1387/ 1967؛
(47) اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّان الوفاء ، بیروت 1377/1957؛
(48) محمدبن حسن اسنوی ، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، در هامش ابوطالب مکی ، همان منبع ؛
(49) عبداللّه بن محمد انصاری ، کتاب منازل السائرین ، بیروت 1408/1988؛
(50) همو، مجموعة رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری ، چاپ محمد سرور مولایی ، تهران 1372 ش ؛
(51) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک ، تهران 1370 ش ؛
حارث محاسبی ، آداب النفوس ، چاپ عبدالقادر احمد عطا،

(52) بیروت 1984؛
(53) همو، المکاسب ، چاپ عبدالقادر احمدعطا، بیروت 1407/1987؛
(54) احمدبن ابوالحسن ژنده پیل ، انس التائبین ، چاپ علی فاضل ، تهران 1368 ش ؛
(55) محمدبن حسین سلمی ، مجموعة آثار ابوعبدالرحمن سلمی : بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر ، چاپ نصراللّه پورجوادی ، 14: المقدمة فی التصوف و حقیقته ، چاپ حسین امین ، تهران 1369ـ1372 ش ؛
(56) عمربن محمد سهروردی ، کتاب عوارف المعارف ، بیروت 1403/1983؛
(57) محمودبن عبدالکریم شبستری ، گلشن راز ، چاپ احمد مجاهد و محسن کیانی ، تهران 1371 ش ؛
(58) منصوربن اردشیر عَبّادی ، صوفی نامه : التصفیة فی احوال المتصوفة ، چاپ غلامحسین یوسفی ، تهران 1368 ش ؛
(59) عبدالرزاق کاشی ، اصطلاحات الصوفیة ، چاپ عبدالعال شاهین ، قاهره 1413/1992؛
(60) همو، شرح منازل السائرین ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372 ش ؛
(61) همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام ، چاپ مجید هادی زاده ، تهران 1379 ش ؛
(62) عبدالقادر جیلانی ، الغنیة لطالبی طریق الحق فی الاخلاق والتصوف و الآداب الاسلامیة ، دمشق 1996؛
(63) محمودبن علی عزالدین کاشانی ، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، چاپ جلال الدین همایی ، تهران 1367 ش ؛
(64) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران 1378 ش ؛
(65) محمدبن محمد غزالی ، احیاء علوم الدین ، بیروت 1412/1992؛
(66) عبدالکریم بن هوازن قشیری ، الرسالة القشیریة ، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی ، بیروت 1408/ 1988؛


(67) ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی ، التعرف لمذهب اهل التصوف ، دمشق 1407/1986؛
(68) اسماعیل بن محمد مستملی ، خلاصة شرح تعرّف ، بر اساس نسخة منحصر به فرد مورخ 71هجری ، چاپ احمدعلی رجایی ، تهران 1349 ش ؛
(69) همو، شرح التعرف لمذهب التصوف ، چاپ محمد روشن ، تهران 1363ـ1366 ش ؛
(70) جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، مثنوی معنوی ، بر اساس نسخة قونیه ، چاپ عبدالکریم سروش ، تهران 1378 ش ؛
(71) احمدبن عمر نجم الدین کبری ، اقرب الطرق الی اللّه ، ترجمة علی همدانی ، شرح کمال الدین حسین خوارزمی ، چاپ علیرضا شریف محسنی ، تهران ?( 1362 ش ) ؛
(72) احمدبن محمد مهدی نراقی ، کتاب معراج السعاده ، تهران 1371 ش ؛
(73) عزیزالدین بن محمد نسفی ، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل ، چاپ ماریژان موله ، تهران 1341 ش ؛
(74) احمد نقشبندی خالدی ، جامع الاصول ، ج 2: الطرق الصوفیة ، چاپ ادیب نصراللّه ، بیروت 1997؛
(75) پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی ، ترجمة اسماعیل سعادت ، تهران 1373 ش ؛
(76) علی بن عثمان هجویری ، کشف المحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی ، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358 ش ؛


(77) Benedikt Reinert, Die Lehre vom tawakkul in der klassischen Sufik , Berlin 1968.

/ بابک عباسی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4062
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست