responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3666

 

تُغْلُقیه (یا تَغْلَقیه ) ، سلسله سلاطین مسلمان حاکم در دهلی از 720 تا 815 . تغلق واژه ای ترکی به معنای سردار است (غیاث الدین رامپوری ، ذیل «تغلق »). این واژه در اصل قتلغ بوده که در هندی به صورت تغلق در آمده است (فرشته ، ج 1، ص 130). نیای این سلسله غازی ملک تغلق ، غلام غیاث الدین الغ خان بَلْبَن * (حاکم دهلی ، حک : 664ـ686)، بود که با

دختری هندو از مردم جَتْ ساکن در پنجاب ازدواج کرد و فرزند آنان غیاث الدین تغلق شاه شد (همانجا). سلاطین تغلقیه عبارت اند از:

1) غیاث الدین تغلق شاه . وی اولین سلطان این سلسله بود. در بارة چگونگی به قدرت رسیدن او دو روایت وجود دارد: به گفتة هندوشاه (فرشته )، وی ابتدا در خدمت ناصرالدین خسروشاه (حک : 718ـ720)، از سلاطین خَلجی هند، بود و پس از کشتن قاتلان خسروشاه ، در 720 بر تخت سلطنت دهلی نشست (همانجا)؛ اما به نوشتة ابن بطوطه ، غیاث الدین از ترکان قَرْونَه (محلی بین کوههای سند و ترکستان ) بود که ابتدا در خدمت تجار این منطقه بود و سپس در زمان علاءالدین محمدشاه (متوفی 715)، امیر سند، به خدمت برادر او (اُولوْخان ) در آمد. پس از چندی امیر سپاه شد و به گفتة خودش چون بارها با تاتارها جنگیده بود «غازی ملک » لقب گرفت . آنگاه به خدمت امیرقطب الدین مبارکشاه (متوفی 720)، امیر خلجی ، در آمد و به فرمان او حاکم شهر دِبال پور شد و پسر بزرگ خود، محمد جَونَه غیاث الدین الغ خان (بعداً محمد تغلق شاه ) را امیر سپاهش کرد. چون خسروشاه ، قطب الدین را کشت و به جای وی نشست . غازی ملک امیر سپاه خسروشاه خلجی شد، ولی با او به مخالفت برخاست و برای انتقام از قاتلان قطب الدین ، با کشلوخان (سردار دیگر قطب الدین ) متحد شد و به کمک الغ خان ، خسروخان را شکست داد و کشت و در 720 به عنوان سلطان دهلی بر تخت نشست (ابن بطوطه ، ج 1، ص 192، ج 2، ص 447ـ449). وی پس از سلطنت ، لقب خود را از غازی ملک به غیاث الدین تغییر داد (بوریج ، ج 1، ص 87؛ لین پول ، ص 120) و مناصب درباری را به کسان خود بخشید و به اصلاح امور پرداخت ؛ خزانه را رونق بخشید، قلمرو خود را از شورش داخلی و هجوم خارجی امن کرد، و پایتخت را به تغلق آباد، شهری که خود بنا کرده بود، منتقل کرد، زیرا دهلی به سبب شورشهای افغانها ناامن شده بود.

غیاث الدین در 725، بر اثر فرو ریختن کوشکی که فرزندش





ساخته بود، درگذشت و در مقبره اش در تغلق آباد دفن شد (ابن بطوطه ، ج 2، ص 452؛ فرشته ، ج 1، ص 132؛ ویلر ، بخش 1، ص 70؛ لین پول ، همانجا). ابن بطوطه مرگ او را بر اثر توطئة فرزندش الغ خان و خواجه ایاز، وزیر غیاث الدین ، ذکر کرده است (ج 2، ص 451؛ نیز رجوع کنید به دولافوس ، ص 105؛ بوریج ، ج 1، ص 87 ـ 88).

وی مسلمانی معتقد و سخت گیر بود؛ جمعی از هندوها را گردن زد و نوشیدن شراب را ممنوع کرد (بَرَنی ، ص 605ـ606؛ فرشته ، ج 1، ص 130ـ132؛ ویلر، بخش 1، ص 69ـ70).

2) محمدبن تغلق شاه . محمد جَونَه غیاث الدین الغ خان ، ملقب به ابوالمجاهد، دومین سلطان این سلسله بود که در 725 به سلطنت رسید. در قلمرو وسیع او، بر اثر سیاستهای نادرستش ، همواره شورش وجود داشت و او خود به این امر واقف بود (ابن بطوطه ، ج 2، ص 452؛ فرشته ، ج 1، ص 141ـ 142؛ لین پول ، ص 122). وی در 727 دستور تخریب دهلی را داد و مردم را به زور به منطقة دیوگری ــ که شهر دولت آباد را در آنجا بنا کرده بود ــ فرستاد (فرشته ، ج 1، ص 136ـ137؛ بوریج ، ج 1، ص 90ـ91؛ ویلر، بخش 1، ص 71ـ 72؛ لین پول ، ص 131ـ 132). از 732 تا 733 درگیر سرکوب شورش در مُلتان و بَنگال و لکهنو و بِهسیتان بود (فرشته ، همانجا). در 733، نام خلیفة عباسی مصر، ابوربیعه سلیمان المستکفی بن الحاکم اول ، را از سکه انداخت ، اما در 735 بار دیگر از خلیفة عباسی اطاعت کرد (همان ، ج 1، ص 139؛ ویلر، همانجا؛ لین پول ، ص 137ـ 138). در 735، خانهای گجرات به سبب آنکه محمد تغلق به افراد عامی ، مانند باغبان و حجام ، مناصب درباری بخشیده بود، علیه او شورش کردند و او شورش را سرکوب و اموال مردم را غارت کرد و آنان از وحشت به جنگلها گریختند. در همین سال در دکن



نیز شورش شد (فرشته ، ج 1، ص 143). محمد تغلق به کَرنال حمله کرد و راجة آنجا را کشت و هندوها را گردن زد (همانجا) و جنایات زیادی مرتکب شد و خون بسیاری ریخت . با اینهمه ، وی به شعائر دینی پایبند بود و با خطاکاران دینی بشدت برخورد می کرد (ابن بطوطه ، ج 2، ص 453). محمد تغلق شاه برای جلوگیری از حملة مغولان به هند ــ که در افغانستان و ماوراءالنهر بودند ــ به آنان بخشش سنگینی کرد. این بخشش با خشکسالی ای که در هند پدید آمده بود و کشتارهای پی درپی ، فقر و نابسامانی اقتصادی را در هند افزایش داد. محمد تغلق برای رفع تنگناهای اقتصادی اقدامات گسترده ای کرد، از جمله بر اراضی مالیات سنگین بست ؛ سپاهی به چین و سپاه دیگری به ایران برای غارت فرستاد، اما لشکر او بر اثر نداشتن امکانات لشکری پراکنده شدند؛ سکه های مسی ضرب کرد و مردم را به استفاده از آن وادار ساخت ، اما تحریم تجار این طرح را نیز با شکست روبرو ساخت . این دو عامل لطمة سختی به تجارت هند زد و فقر بیش از پیش را در هند ایجاد کرد (بوریج ، ج 1، ص 89؛ ویلر، بخش 1، ص 70، 72ـ73؛ دولافوس ، ص 107ـ 108).

محمد تغلق شاه به علم علاقه داشت و با علوم گوناگونی چون ریاضیات و نجوم و فلسفه و طب آشنا بود، تاریخ را خوب می دانست و شعر می سرود. میرسیدعلی همدانی (متوفی 786) در زمان او به هند مهاجرت کرد که در ترویج تصوف بسیار مؤثر بود. محمد تغلق در 752 بر اثر بیماری درگذشت .

3) فیروزشاه . وی پسر عموی محمد تغلق شاه بود. ظاهراً محمد تغلق به سبب آنکه پسری نداشت ، او را به جانشینی خود برگزید (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 1، ص 246؛ فرشته ، ج 1، ص 144؛ لین پول ، ص 138). چون محمد تغلق شاه درگذشت ، سپاه به چپاول اردوی شاه پرداخت . گرگین خان ، از فرماندهان سپاه ، به مغولان پیوست و آنان را به حمله و غارت اردو ترغیب کرد. فیروزشاه در 752 با مغولان جنگید و آنان را شکست داد (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 1، ص 247؛ فرشته ، همانجا؛ ویلر، بخش 1، ص 74). در دهلی احمد ایاز، وزیر محمد تغلق شاه ، کودکی خردسال و مجهول النسب را به نام پسر محمد تغلق بر تخت نشاند. در 752، چون فیروز به دهلی رسید سرداران و غلامان او را به پادشاهی برگزیدند (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 1، ص 248؛فرشته ، ج 1، ص 145؛ بوریج ، ج 1، ص 91). در 758، منشور سلطنت از سوی خلیفة عباسی مصر رسید که در آن پادشاهان سلسلة بهمنیانِ دکن * تأیید و حمایت شده بودند. در 775، شمس الدین دامغانی ، حاکم گجرات ، و در 779 صاحبان پَرْگَنِه * ها علیه فیروزشاه شورش کردند که با سرکوب و کشتار مواجه شدند (فرشته ، ج 1، ص 148).

فیروزشاه در سیاست داخلی نسبت به ترویج اسلام متعصب بود و نظر رهبران دینی را ارزش می نهاد. وی معابد هندوها را ویران کرد و به جای آنها مسجد ساخت و کتابهایشان را نابود کرد. در 782 عده ای از هندوهای کهر را کشت و پیشنهاد برهمنان را برای پرداخت جزیه رد کرد. وی به نقاط گوناگون ، از جمله بنگال ، مبلّغان دینی فرستاد و به این ترتیب ، در دورة سلطنت او بسیاری از هندوها مسلمان شدند (همان ، ج 1، ص 149ـ151؛ دولافوس ، ص 110، 117؛ ویلر، بخش 1، ص 74ـ 75). فیروزشاه بسیاری از خرابیها و ستمهای محمد تغلق شاه را جبران کرد، از جمله خراج را متناسب با حاصلِ کار رعایا وضع کرد، به بازماندگان و معلولان دورة محمد تغلق غرامت داد، پول رایج در آن دوره را اعتبار بخشید، مجازاتهای خشن چون مثله کردن را منع کرد، به نظامیان استقلال مالی داد و آنان را در کهولت از کار معاف کرد و برایشان مقرری تعیین نمود، استقلال سلاطین مسلمان دکن را تأیید کرد، اما در تصرف مجدد مناطق استقلال یافتة بنگال و دکن توفیقی نیافت (فرشته ، ج 1، ص 151؛ ویلر، بخش 1، ص 74؛ لین پول ، ص 140ـ146؛ دولافوس ، ص 110ـ111). فیروزشاه به علم و ادب علاقه داشت و در زمان سلطنت او کتابهایی از سنسکریت به فارسی ترجمه شد. ضیاءالدین برنی تاریخ فیروزشاهی را به نام او نوشت . فیروزشاه همچنین به مرمت و ساختن بناهای مختلف علاقه مند بود، چنانکه آبراهه ها را مرمت کرد و 150 پل و صد حمام و سی مدرسه و چهل مسجد و صد بیمارستان و صد کاروانسرا ساخت (فرشته ، همانجا؛ بوریج ، ج 1، ص 92). در اواخر سلطنت فیروزشاه قدرت در دست وزیر او، خان جهان ، بود. او به سبب دشمنی با ناصرالدین محمد، فرزند فیروزشاه ، مانع از رسیدن وی به سلطنت شد و از تغلق شاه ثانی حمایت کرد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ج 10، ص 593).

فیروزشاه در 782، به سبب ضعف ناشی از کهولت ، از سلطنت کناره گرفت و پسرش شاهزاده محمدخان ، معروف به ناصرالدین محمد، ادارة امور کشور را بر عهده گرفت . در 789، امیران صِده (صدی هندبت ) و غلامان فیروزشاه بر ناصرالدین محمد شورش کردند و جنگ میان آنها منجر به اغتشاش در دهلی و فرار ناصرالدین محمد شد. فیروزشاه در 790 درگذشت (فرشته ، ج 1، ص 150).

4) تغلق شاه ثانی ، غیاث الدین سالارشاه . وی نوة فیروزشاه بود و پس از مرگ او بر تخت نشست . تغلق شاه ثانی در زمان حیات فیروزشاه بسیاری از طرفداران او را کشت . آنگاه سپاهی برای دفع ناصرالدین محمد فرستاد. پس از آن ابوبکر، پسر





عموی خود، را به زندان افکند. ابوبکر از زندان گریخت و به غلامان فیروزشاه پیوست و تغلق شاه ثانی را پس از پنج ماه سلطنت در 791 کشت و خود جانشین وی شد (همان ، ج 1، ص 151ـ152).

5) ابوبکرشاه . او فرزند ظفرخان و نوة فیروزشاه بود. ابوبکرشاه در مدت کوتاه حکومتش مخالفان خود را کشت . پس از آن امیران صده شورش کردند و طرفداران ابوبکرشاه را کشتند. سپس از ناصرالدین محمد، فرزند فیروزشاه ، خواستند به شاهی بنشیند. ناصرالدین محمد در 792 بر ابوبکرشاه پیروز شد و وی را به زندان انداخت و بر تخت سلطنت نشست . ابوبکرشاه در 793 در زندان درگذشت (همان ، ج 1، ص 152).

6) ناصرالدین محمدشاه ثالث . وی در زمان حکومت خود با هرج و مرجهایی روبرو شد و تعدادی از غلامان فیروزشاه را کشت . در 793، حاکم گجرات و راجة سِنْگِه علیه او شورش کردند و به دنبال آن ، شورشهای پی درپی در قلمرو حکومتش صورت گرفت . ناصرالدین محمدشاه در 795 درگذشت (همان ، ج 1، ص 153).

7) سکندرشاه . او همایون نام داشت و فرزند ناصرالدین محمدشاه بود. وی پس از پدر با لقب سکندرشاه به سلطنت رسید، اما پس از یک ماه بر اثر بیماری درگذشت (همان ، ج 1، ص 154؛ بوریج ، همانجا).

8) ناصرالدین محمودشاه ثانی . پس از مرگ سکندرشاه ، امرا وی را، که کوچکترین پسر ناصرالدین محمدشاه بود، به پادشاهی بر گزیدند. در دورة سلطنت او هرج و مرجهای پیشین ادامه داشت . سرکشی هندوها و جنگ در سراسر هند سبب کشتار مسلمانان و هندوها شد. در 801 ، امیر تیمور (متوفی 807) به هند لشکرکشی کرد. ناصرالدین محمود دستور داد هندوهای پانزده سال به بالا را بکشند و به این ترتیب ، بسیاری از هندوها کشته شدند. تیمور دهلی را تصرف و غارت کرد و ناصرالدین محمود به گجرات رفت (فرشته ، ج 1، ص 154ـ



158). در 803، بار دیگر ناصرالدین محمودشاه به دهلی بازگشت و پس از جنگهای متعدد، که تا 808 طول کشید، برای مدت کوتاهی ظاهراً تا 815، در دهلی سلطنت کرد. پس از آن ، برای حفظ سلطنت خود با خوانین جنگید و این جنگ با

مرگ او در 830 پایان یافت . پس از ناصرالدین محمودشاه ، سلسلة تغلقیه منقرض شد (همان ، ج 1، ص 158ـ161؛ بوریج ، ج 1، ص 97).


منابع :
(1) ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمدعبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/ 1987؛
(2) ضیاءالدین برنی ، تاریخ فیروزشاهی ، ترجمة سیدمعین الحق ، لاهور 1991؛
(3) کلود فریزر دولافوس ، تاریخ هند ، ترجمة محمدتقی فخرداعی گیلانی ، ( تهران ) 1316 ش ؛
(4) عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1353 ش ؛
(5) محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری ، غیاث اللغات ، چاپ منصور ثروت ، تهران 1375 ش ؛
(6) محمدقاسم بن غلامعلی فرشته ، تاریخ فرشته ، یا، گلشن ابراهیمی ، چاپ سنگی لکهنو 1281؛


(7) William Henry Beveridge, A comprehensive history of India: civil, military and social , London 1871;
(8) EI 2 , s.v. "Tughluk ¤ ids. 1: History" (by P. Jackson);
(9) Stanley Lane- Poole, Mediaeval India under the Mohammedan rule , Delhi 1980;
(10) J. Talboys Wheeler, India under the Muslim rule: political, historical and social integration , Delhi 1975.

/ ابوالقاسم دادور /

تشکیلات دیوانی . پادشاهان تغلقی خود را پیرو خلفای عباسی مصر اعلام کردند و از این طریق در میان رعایا نفوذ و موقعیت دینیشان را تثبیت نمودند. آنان در خطبه هایشان نام خلفا را ذکر می کردند و بر سکه هایشان لقب آنان را نقش می زدند. محمد تغلق شاه سفیری به مصر فرستاد و در نامه ای از خلیفه مستکفی باللّه (حک :701ـ740) خواست که حکومت او را تنفیذ کند، خلیفه پذیرفت و برای او خلعت سلطنت فرستاد. جانشین مستکفی ، حاکم بامراللّه دوم (حک : 741ـ753)، نیز خلعت سلطنت برای وی فرستاد. در 742، محمد تغلق شاه با فرستادن هدایای گرانبها با پادشاهان چین رابطه برقرار

کرد. سلاطین تغلقیه با پادشاهان هند و همسایه نیز روابط سیاسی داشتند؛
از جمله ، با بهرام شاه غزنوی (متوفی 541 یا 552)، چنانکه وقتی بهرام شاه به دهلی آمد از او به گرمی استقبال کردند.

دیوان و دربار. پادشاهان تغلقی پس از تسلط بر دهلی و تصرف شهرها و ایالات هند، پایتخت (دهلی ) را گسترش دادند و شهرهای جدیدی چون فیروزآباد بنا کردند. آنگاه به حفظ امنیت دهلی و مناطق تحت سلطة خود پرداختند؛
سواره نظام را گسترش دادند و ساختمانهای نظامی از قبیل اسلحه خانه بنا کردند، گِرد شهر را با حصار و خندق محصور کردند و برجهایی بلند در جاهای مختلف حصار ساختند و برای حفظ امنیت ، نگهبانانی در برجها گماشتند و در طول حصار هجده دروازه تعبیه کردند که هنگام غروب دروازه ها را با زنجیر و قفل می بستند.

در شهرِ دهلی ، دارالسلطنه قرار داشت که بنای عظیمی برای اقامت سلطان بود. در برابرِ درِ دارالسلطنه نگهبانانی با شیپور و طبل می ایستادند و هنگام ورود سلطان و امیران و بزرگان ، ساز می نواختند. به نخستین دروازة دارالسلطنه ، درِ «مشورت خانه » (مجلس سلطان ) می گفتند. در کنار آن غرفه هایی (اتاقهایی ) وجود داشت که جایگاه مأموران اجرای احکام سلطانی بود. در فاصلة درِ اول و دوم ، نگهبانان دروازه ها می نشستند. در فاصلة درِ دوم و سوم ، غرفة بزرگی بود که در آن نقیب النقبا می نشست . وی نیزه ای از نقره در دست و عمامه ای طلایی با پر طاووس بر سر داشت . نقبا تحت امر او بودند که هر یک عمامه ای طلایی بر سر و تازیانه ای در دست و سلاحی از طلا یا نقره بر کمر داشتند. در کنار قصر سلطان ، قصرهای اهل حرم سلطان و خانه های کوچکتری که متعلق به کنیزان و خدمتکاران و غلامان بود، قرار داشت . در کنار قصر چند کارخانه یا کارگاه ، که معمولاً بیوتات نامیده می شد، وجود داشت که غذا و لباس و ادوات مورد نیاز ساکنان قصر را تهیه می کرد و آنان را از بیرون رفتن بی نیاز می نمود ( رجوع کنید به بیوتات سلطنتی * ).

در دورة حکومت تغلقیان ، این صاحب منصبان وجود داشتند:

1) سلطان . سلطان حاکم مطلق بود و در رأس قدرت قرار داشت . تکیه گاه قدرتِ سلطان ، سپاه بود. سلطان بر تمام شئون دولت و کارهای آن و به کمک والیان مناطق ، بر تمام سرزمینهای متصرفة خود تسلط داشت . او وزرا و رؤسای دیوان و رجال بزرگ دولتی را تعیین می کرد.

سلطان مجلس مشورتی داشت که این مجلس را برای تبادل نظر در امور سلطنت تشکیل می داد. رسم بر این بود که در این مجلس وقتی سلطان بر تخت می نشست ، وزیر در برابرش می ایستاد و پشت سر او کاتبان قرار می گرفتند. در دو طرف مجلس ، سپاهیان مسلّح با شمشیر می ایستادند. در این مجلس غالباً قاضی القضاة و خطیب الخطبا و قضات و بزرگان و مشایخ در اطراف می ایستادند. حاجب بزرگ شکایتنامه ها را، که حاجبان جمع کرده بودند، تقدیم سلطان می کرد. سلطان دستورهای لازم را می داد. پس از جلسة مشورتی ، سلطان در مجلسِ خاص با علما می نشست و آنان درخواستهای خود را بیان می کردند.

2) نایب السلطنه . بالاترین مقام اداری ، پس از سلطان ، نایب السلطنه بود که حاجب بزرگ نیز خوانده می شد. نایب السلطنه جانشین سلطان بود و در صورت غیبت سلطان از دارالسلطنه ، وی عهده دار حفظ امنیت پایتخت و ادارة سرزمینهای تحت فرمان بود. نایب السلطنه در نبود سلطان ، صاحب اختیار بزرگان و خاصان خانة سلطان بود. وی در همة امور به سلطان یاری می رساند، از جمله در صدور احکام و گردآوری خراج از ولایات و حراست از مرزها. وی کسانی را برای ادارة امور مهم کشور بر می گزید و سلطان با او در انتخاب وزرا و قضات و صاحبان دیوان مشورت می کرد. نایب السلطنه در دیوان مظالم با سلطان حضور می یافت و سلطان در صدور احکام و بررسی دادخواستها با او مشورت می کرد. نایب السلطنه مسئول سرکشی به سپاه نیز بود و هر روز پیش از آمدن سلطان ، از سپاه سان می دید و به امور سرکردگان سپاه توجه و خطاکاران را تنبیه می کرد. او بر فعالیت مشرِف نیز نظارت داشت . مشرف رئیس دیوان اِشراف ( رجوع کنید به بازرسی * ) بود و در بارة کارمندان دولت و سپاهیان و نزدیکان سلطان و اوضاع ولایات و ایالات اطلاعات کاملی داشت .

3) وزرا. وزارت از منصبهای مهم دولتی بود و وزرا یا از دولتمردان برجستة اهل شمشیر بودند، که سرپرستی امور نظامی را بر عهده داشتند، یا اهل قلم بودند و بر امور داخلی کشور، از جمله بر دخل و خرج ولایات و دولت اشراف کامل داشتند. از آنجا که دولت تغلقی همواره در جنگ بود، به وزرای باکفایت در امور نظامی نیاز داشت . اهمیت وزیر سپاه تا آنجا بود که در 797، سلطان ناصرالدین محمود، به وزیر و فرمانده سپاهش ، خواجه جهان سرور، لقب شاه شرقی بخشید و







حکومت سرزمینهای میان کنوج / قنوج و بِهار * را برعهدة او گذاشت . وزیر سپاه وظیفه داشت که از امور حکومت ولایات مطّلع باشد و احتیاجات سپاهیان دولتی را در اختیار آنان قرار دهد و به دیگر نیروهای نظامی ، برای گذران زندگی ، از خزانة دولتی «اقطاع » پرداخت کند.

در دیوان وزارت بخشهایی وجود داشت که در آن کاتبان بسیاری کار می کردند؛
از جمله ، مشرِف مالیه که بر امور مالی کشور نظارت و بازرسی داشت و سرپرست درآمدها و هزینه ها بود. مشرف مالیه میزان مالیاتهای زراعی را نیز حساب می کرد. هر وزیر نایبی داشت که در زمان غیبت وی ، وظایف و امور مهم را انجام می داد.

4) والیان . آنان بر مناطق زیر نفوذ تغلقیه حکومت می کردند. این مناطق از شمال به هانسی / حانسی ، پتیاله ، لاهور، پنجاب ، اسلام آباد، سرینگر، سیملا، از شرق و جنوب شرقی به دوآب ، علیگره ، کنوج ، بهار، جایا، لکهنو، جوالپور، کلنجر، اللّه آباد، از غرب و جنوب غربی به فتحپور، جَی پور/ جایپور، راجپوتانا، بهاولپور، حیدرآباد، میوار (اودی پور)، مالوه ، ستبور، مهارشترا و از جنوب به کَرا و مهبرا و بهوپال محدود می شد.

والیان در مناطق زیرنفوذ خود لقب امیر داشتند و شیوة حکومت و زندگی آنان شبیه سلاطین تغلقیه بود، اما مطیع سلطان بودند و هر سال با خلعتهایی که سلطان می فرستاد، مقام آنان تجدید می شد.

والیان بیشتر در سرزمینهای خود سکونت داشتند، اما گاه در دهلی اقامت می گزیدند که در آن صورت جانشینانی از نزدیکان خود به آن سرزمینها می فرستادند. والیان تا هنگامی که از امر سلطان اطاعت می کردند در ادارة ولایات آزاد بودند و سلطان در کار آنها دخالت نمی نمود. سیاست شاهان تغلقی تقویت والیان و دادن استقلال و آزادی به آنان برای تعیین «عامل » در شهرها و





روستاها بود. در ولایات اداره هایی برای رتق و فتق امور مالی وجود داشت که به «جِبایه » (دیوان استیفاء) معروف بود و در آنجا اموال ولایات تعیین می شد و دخل و خرج ولایات و تقسیم درآمد هر منطقه بین والی و دولت مرکزی و سپاه

محاسبه می شد.

پادشاهان تغلقی برای نظارت بر کار والیان ، غلامی را همراه والی می فرستادند تا از احوال ولایات و والیان خبر پیدا کند و برای اطلاع از اخبار اندرون والی نیز کنیزانی را روانه می کردند. همچنین مُنهیانی ، که آنها را نیز مشرِف می گفتند، تعیین می کردند که این افراد موقعیت ممتازی داشتند و از امور ولایات آگاهی داشتند و پنهانی و بسرعت خبر عصیان والی را به شاه می رساندند.

5) قضات . سلطان تغلقی شخصی به نام قاضی القضاة را از میان علمای دینی انتخاب می کرد تا بر امور قضا رسیدگی کند و قاضی القضاة نیز قضات شهرها و ولایات را بر می گزید. همچنین سلطان تعدادی قاضی در دهلی تعیین می کرد که آنان وظیفه داشتند در مراسم خاص دربار شرکت کنند. محمد تغلق شاه محلی برای کار قاضی القضاة در قصر خود فراهم ساخت و برای او سالانه دوازده هزار دینار طلا مواجب تعیین نمود و خلعت و اسبی تندرو به او داد. برخی سلاطین تغلقی در امر قضا دخالت می کردند و در محاکم حضور می یافتند و نظر می دادند. قضات در امور مهم و قضاوتهای دشوار، بخصوص در قضایایی که به اجتهاد و قیاس نیاز بود، از مشورت علمای دینی استفاده

می کردند. سلطان هفته ای دو روز در دیوان مظالم می نشست . در این مجلس علاوه بر سلطان ، حاجب حضور داشت و ورود افراد به آنجا برای تظلم خواهی آزاد بود. احکام را سلطان ابلاغ می کرد و همانجا اجرا می شد.

6) کارمندان دارالسلطنه و رؤسای دیوانها. این افراد عبارت بودند از:

الف ) وکیل دارالسلطنه و نایب او. وکیل دارالسلطنه از بزرگانِ معتمد بود و کلیدهای قصر سلطان را داشت و ریاست کارمندان نیز بر عهدة او بود. وی به تعیین مراتب و مأموریت مأموران قصر و همچنین بر تربیت و آموزش کودکان قصر نظارت دقیق داشت و مسئولیت اداره های گوناگون قصر، چون انبار و اصطبل و مطبخ و نگهبانی ، نیز بر عهدة او بود.

ب ) امیرحاجب . وی از نظر مقام با وکیل دارالسلطنه برابر بود. وظیفه اش تدارک مراسم سلطنتی ، استقبال از مهمانان قصر، تودیع با آنان و اجرای مراسم منصوب شدن وزرا و بزرگان دولتی بود. امیرحاجب و معاون او در زمرة حاجبان درگاه بودند، چند کاتب تحت امر داشتند که هر کاتب بر یکی از دروازه های قصر می نشست و نام کسانی را که به قصر وارد می شدند می نوشت . فهرست این نامها هر روز به سلطان داده می شد. وجه تمایز این کاتبان با دیگر کاتبان دربار، در تشخیص مشخصات و القاب و مناصب دیدارکنندگان قصر و نوشتن این اطلاعات در دفتر تشریفات بود.

ج ) صاحب دیوان عرض . وظیفة وی رسیدگی به امور سپاه بود، از جمله دادن سلاح و آذوقه و گردآوری رسته های

مختلف سپاه و شمارش آنان برای دادن امکانات و نیز

استقبال از سپاهیانی که از دیگر ولایات برای دولت مرکزی فرستاده می شدند و نظارت بر دادن امکانات به آنان . در

میدانهای جنگ ، صاحب دیوان عرض یا نایب او جلو سپاه

قرار می گرفت .

نیروی نظامی پادشاهان تغلقی سلسله مراتبی داشت و از امرا و فرماندهان سپاهیان محلی تشکیل می شد. بالاترین مقام را خانها و پس از آن ، بترتیب ، ملوک و امرا و سپهسالاران و سپاهیان داشتند. هر خان صد هزار تَنَکَه دریافت می کرد، مَلِک پنجاه تا شصت هزار، امیر سی تا چهل هزار، سپهسالار پانزده تا بیست هزار و سپاهی هزار تا ده هزار تنکه دریافت می کرد.

د) صاحب برید. وی بر دیوان برید * اشراف داشت و از میان کارمندان عالی رتبة دولتی انتخاب می شد و بر گردش کار اداری برید و تنظیم دیوان برید نظارت داشت . صاحب برید افرادی را برای پیغام رساندن بر می گزید که آنان از شهرها و راهها و محل زندگی مردم شناخت دقیق داشتند. سلطان از میان نوشته های کارکنان برید بر تمام جزئیات زندگی مردم تحت سلطنت خود آگاه می شد. کارمندان برید اطلاعات خود را در اختیار صاحب برید می نهادند. صاحب برید در میان راهها منزلگاههایی

برای تجدید قوا و استراحت مأموران برید ایجاد می کرد و سپاهیان سلطانی برای حفظ امنیت ، در برخی از این منزلگاهها مستقر بودند. صاحب برید، همچنین برید اسبان (الولاّق ) را

زیر نظر داشت .


منابع :
مطالب این مقاله از کتاب زیر ترجمه و تلخیص شده است :

(11) محمود عرفه محمود، النظم السیاسیة و الاجتماعیة بالهند فی عهد بنی تغلق ، در حولیات کلیة الا´داب (جامعة الکویت )، ج 18، ش 128 (1418/ 1998).

/ محمود عرفه محمود /

معماری . سه تن از سلاطین تغلقی از حامیان جدّی معماری بودند و فعالیتهای عمارت سازی خود را در دهلی متمرکز کردند. بزرگترین اثر معماریِ سلطان غیاث الدین تغلق شاه ارگ عظیم تغلق آباد بود که در هفت کیلومتری شرق مسجد جامع (متعلق به اواسط قرن ششم و اواخر قرن هشتم / اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن چهاردهم ) در دهلی کهنه قرار داشت . قدیمترین شهر سلطانی موجود، دیوارهایی سنگی به بلندی نه تا پانزده متر دارد که محوطه ای در حدود 162 هکتار را احاطه کرده است . آب از طریق آبگیر هایی متشکل از چند بند و دریچه های آب و آب انبار ها در دسترس قرار می گرفت . آب انبارها در گورستانی که سلطان درون حصاری ساخته بود تا آرامگاهش را در آنجا بنا کند ( رجوع کنید به شکوهی ، 1994، ص 516 ـ 550)، دریاچه ای مصنوعی به وجود می آوردند. در بخش شمالیتر و در نزدیکی رود جَمنا، رهبر قدرتمند چشتیها، نظام الدین اولیا، بر ساختن «درگاه » عظیم خود نظارت می کرد که از بهترین آثار به جا مانده در میان شماری از اینگونه مراکزِ صوفیه است که در دهلی در طول دوران تغلقیان ساخته شد ( رجوع کنید به ظفر حسن ، 1922؛
آرا، 1977).

سلطان محمدبن تغلق حس زیبایی شناختی پرورش یافته ای داشت و یک رشته فعالیتهای گستردة عمارت سازی را دنبال کرد. وی پایتخت دوم را در دولت آباد واقع در دکن بنا نمود. در جنوب دهلی «ساتپولا »ی باشکوهی ساخت . این بنا شامل سدی مستحکم و آب بندی بود. این سد و آب بند جزء دیوارهایی به طول هشت کیلومتر بود، که مراکز قدیمتر سیری و لالکوت را به اقامتگاه جدید سلطان در «جهان پناه » پیوند می دادند ( رجوع کنید به ولش ، 1985، ص 74ـ81). این منزلگاه شاهانه شامل مسجد جامع باشکوهی (مسجد بیگم پور ) منسوب به



معمار سلطنتی ، ظاهرالدین جَیوش ، بود. وی طرح سنّتی ایرانی ( مشهور به ) «چهار ایوان » را با طاقنماهای گنبدی و چهار اتاق گنبددار گرداگرد اندرونی وسیعی به کار برد. ورودی اصلی ، در سمت شرقی ، به پلکان مجللی می رسید که به طرز باشکوهی بر خیابان پایینی مشرف بود. در حدود 68 کیلومتری شمال شهر ویرانه های کاخ دارْسَرا (بیجی مندل ) قرار دارد، که ابن بطوطه آن را بتفصیل توصیف کرده و بویژه کاخ دیوان عام (هزار ستون ) را تحسین نموده است ( رجوع کنید به ج 2، ص 453ـ454).

شمس سراج عفیف ، وقایع نگار معاصر فیروزشاه ، از علاقة فراوان وی به معماری ابراز شگفتی می کند و ساخت صدها شهر و قلعه و کاخ و مسجد و مدرسه و باغ و آب انبارها و آبگیرها را به او نسبت می دهد (ص 329 به بعد). فیروزشاه (752ـ790/ 1351ـ 1388) در خاطراتش ، فتوحات فیروزشاهی ، به مبالغ هنگفتی که صرف طرحهای ساختمانی و بازسازی استادانة بناهای پیشینیان خود کرده بود، اشاره می کند. حمایتهای

او با یاری یک دستگاه اداری کارآمد صورت می گرفت .

آثار معماری اش نشان دهندة مهارت ، تجربة جسورانه ، و تنوع گرایی خالی از تعصب است و در آنها شیوه های معماری هندی پیش از اسلام در هم آمیخته یا انواع معماری جدید آزموده شده است . نهرهای آبیاری شاهی امکان توسعة سریع شهرها را به وجود آورد، مانند حصار در پنجاب که سلطان در آنجا خیال انگیزترین بوستانش را ایجاد کرد (شکوهی ، 1988؛
برای تحقیقی در بارة بوستانهای سلطنتی رجوع کنید به ولش ، 1996 الف ، ص 59 ـ 93). فیروزشاه شیفتة شکار بود، ازینرو چند «مَحَلّ» (کلبه های کوچک شکار) در حومة دهلی ساخت . در سواحل رود جمنا، واقع در یازده کیلومتری شمال جهان پناه ، هم اقامتگاهی باشکوه و بسیار مستحکم به نام فیروزآباد بنا کرد ( رجوع کنید به پیج ، 1937). در میان بناهای دیگر، ارگ شامل سه باغ ، قصر،





تالار بارعام و چاهی با پلکان مارپیچ است . در صحن مسجد جامع کلاه فرنگی گنبدداری با کتیبة فتوحات سلطان قرار داشت که یکی از چند نوشتة تاریخی دورة تغلقیان به شمار می رود. در سمت شمالی مسجد، منارِ زرین فوق العاده ای قرار گرفته که از هرم پلکانی با سه ردیف پله به ارتفاع بیش از چهارده متر تشکیل شده است و تکیه گاهِ ستونی عظیم از دورة آشوکا است که یادآور ابهت دوران پیش از اسلام هند است . ( این ستون ) بعدها به مناری تبدیل شد که بر منطقة مجاور اشراف دارد ( رجوع کنید به ولش ، 1993، ص 311ـ322).

فیروزشاه از ستونهای دورة آشوکا در ساختن قصری در غرب دهلی و مسجدی در حصار استفاده کرد.

مساجد انواعی دارند و مبیّن روشی تجربی هستند. مسجد فیروزآباد (متعلق به ح 753) چهار طاقنما با سه دهانه گرداگرد صحن مرکزی داشت . مسجد خیرکی (متعلق به ح 752ـ755). جزو مساجد چهار محوری است با چهار صحن کوچک که نور را به اندرونی چند گنبدی هدایت می کنند. مناره ها در اطراف دروازة شرقی باشکوهی ، که بر فراز پلکانی طولانی است ، قرار گرفته اند. این مناره ها با لبه های سه گوش ، به وضوح بنای بزرگ «قطب منار» را به خاطر می آورند که در اواسط قرن ششم و اواخر قرن هفتم / اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم ، دو تن از نخستین سلاطین دهلی ، قطب الدین ایبک و اِلتُتْمِش ، بنا کردند. تعدادی دیگر از مساجد شامل صحنی باز با تالارهای نمازگزاری ساده بودند ( رجوع کنید به ولش و کرین ، ص 123ـ166). اطراف دیوارهای فیروزآباد، درگاهِ «قَدَم شریف » قرار داشت که شامل سه طاقنما گرداگرد سقف کلاه فرنگی بی حصاری بود که مقبرة پسر سلطان فتح خان و قدمگاه مقدس در آن قرار داشت ( رجوع کنید به ولش ، 1997، ص 166ـ 178).

مدرسة فیروزشاه (در حال حاضر «حوض خاص »)، در



امتداد ضلعهای جنوبی و شرقی آب انبار بزرگی (حوض ) ساخته شده بود. این مدرسه شامل حجره هایی برای تدریس و اقامت ، و یک مسجد و باغ بود و به سبب کیفیت آموزشی و طلابش شهرت داشت . در محل اتصال دو ضلع ( یادشده ) ، مقبرة مؤسس مدرسه قرار داشت . این مقبره ، بنای گنبدی چهار گوشه ای بود که محراب ( = دهلیز ) آن میان دو ضلع مدرسه راهرویی به وجود می آورد. پلکان عریضی از مقبره تا آب انبار (سرداب ) کشیده شده بود. مسجدِ مدرسه در منتهی الیه شمالیِ ضلع شرقی ، محراب ( = دهلیز ) روبازی داشت که از آنجا پلکانی تا سرداب پایین می رفت ( رجوع کنید به همو، 1996 ب ، ص 165ـ190). این ارتباط نزدیک میان آب و معماری همچنین در بسیاری از چاههای پله دار بزرگ در دهلی و اطراف آن وجود دارد و در آنها از سبکها و فنونی استفاده شده که در دورة پیش از اسلام در هند به کار می رفته است .

از فعالیت ساختمانی در ادامة دورة حکومت تغلقیان ، پس از مرگ فیروزشاه اثری باقی نمانده است ، اما تیمور هنگام فتح دهلی در801/ 1398، دستاورد معماری تغلقیان را تحسین کرد که این امر رواج سبکهای مهم ساخت بناها و حمایت امپراتوری مغول از آن را در پی داشت .


منابع :
(12) ( ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمدعبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/1987 ) ؛
(13) ضیاءالدین برنی ، تاریخ فیروزشاهی ، ترجمة سیدمعین الحق ، لاهور 1991؛
(14) سیداحمدخان ، آثارالصنادید ، دهلی 1847؛
(15) سیرت فیروزشاهی (مجهول المؤلف )؛
(16) ( شمس سراج عفیف ، تاریخ فیروزشاهی ، چاپ ولایت حسین ، کلکته 1891 ) ؛
(17) فیروزشاه تغلق ، فتوحات فیروزشاه ؛


(18) M. Ara, Darga ¦ hs in medieval India (in Japanese), Tokyo 1977;
(19) EI 2 , s.vv. "Dihl ¦ â ", "Hind. VII : Indo-Muslim architecture" (by J. Burton-Page);
(20) M. A. Husain, A record of all the Qur'anic and non-historical epigraphs on the protected monuments in the Delhi Province , Calcutta 1936 (منبع اصلی برای مطالعة کتیبه های مربوط به فتوحات سلطانی ) ;
(21) R. Nath, A history of Sultanate architecture , New Delhi 1978;
(22) J. A. Page, A memoir on Kotla Firoz Shah, Dihl  ¦ , Delhi 1937;
(23) M. Shokoohy and N. Shokoohy, Hisar-i Firuza. Sultanate and early Mughal architecture in the District of Hisar, India , London 1988;
(24) idem, "Tughluqabad, the earliest surviving town of the Delhi Sultanate", BSO [ A ] S , LVII (1994);
(25) A. Welch, "Architectural patronage and the past: the Tughluq Sultans of India", Muqarnas , X (1993);
(26) idem, "Gardens that Babur did not like", in Mughal gardens: sources, places, representations, and prospects , ed. J. L. Wescoat and J. Wolschke - Bulmahn, Washington, D. C. 1996 a ;
(27) idem, "Hydraulic architecture in medieval India: the Tughluqs", in Environmental design. Journal of the Islamic Environmental Design Research Centre , Rome, vol. 2, 1985;
(28) idem, "A medieval center of learning in India: the Hauz Khas Madrasa in Delhi", Muqarnas , XIII (1996 b ), idem, "The shrine of the Holy Footin Delhi", Muqarnas , XIV (1997);
(29) A. Welch and H. Crane, "The Tughluqs: master builders of the Delhi Sultanate", Muqarnas , I (1983);
T. Yamamoto, M. Ara and T. Tsukinowa, Delhi. architectural remains of the Sultanate period (in Japanese), Tokyo 1968-1970

(30) (شامل عکسها و نقشه های عالی و نیز بررسیهای دقیق تاریخی و جغرافیایی همة بناهای سلطنتی موجود در دهلی )؛


(31) Zafar Hasan, Guide to Nizamuddin , Calcutta 1922;
idem, List of Hindu and Mohammadan architecture of Dihl  ¦ Province , Delhi 1916-1919

(32) (فهرست اساسی بناهای تاریخی که بسیاری از آنها دیگر وجود ندارند).

/ ا. ولش ( د. اسلام ) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3666
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست