تعطیل ، اصطلاحی در کلام و عرفان اسلامی . تعطیل در لغت به معنای فرو گذاشتن و متوقف کردن کار است (زوزنی ، ج 2، ص 582؛ نیز رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «عطل »). در اصطلاح نفی وجود خداوند، نفی دخالت خداوند در جهان ، نفی نبوت ، نفی معاد و نیز نفی صفات خداوند را تعطیل گفته اند (مقدسی ، ج 2، ص 561؛ عبدالجلیل قزوینی ، ص 489؛ کیخسرو اسفندیار، ج 1، ص 241). این اصطلاح به طور عام در مقابل اسلام و توحید و به طور خاص در مقابل تشبیه به کار رفته است ( رجوع کنید بهفرخی سیستانی ، ص 254؛ خاقانی ، ص 172؛ نیز رجوع کنید به تشبیه و تنزیه * ). قائلان به تعطیل را «معطّله » یا «معطّلیه » و نیز «ملاحده » و «مهمله » می گفته اند (مقدسی ، ج 2، ص 560).
بنا بر معانی تعطیل ، به گروههای مختلفی معطّله گفته شده است ، از جمله به گروهی که معتقد بوده اند عالم همیشه بوده و خواهد بود و صانعی علیم و حکیم ندارد ( هفتادوسه ملت ، ص 10). به این معنا، دهریه که شریعت را امری نامعقول (عبدالجلیل قزوینی ، ص 489ـ490)، و عالم را قدیم می دانسته اند و می گفته اند خداوند صانع عالم نیست بلکه عقولِ افلاک و ستارگان ، صانع گیاهان و حیوانات اند، اهل تعطیل دانسته شده اند (ناصرخسرو، ص 31). در تقسیم بندیهای دیگر، این گروه از معطّله را در زمرة زنادقه و قرامطه و اهل اباحت آورده اند ( رجوع کنید به ابوالمعالی ، ص 48).
به گروههایی از عرب جاهلی نیز معطّله یا معطّلة عرب گفته اند. گروهی از آنان منکر خدا و معاد بودند، گروهی خداوند را قبول داشتند، ولی معاد را منکر بودند و گروهی هم صرفاً نبوت و پیامبری را انکار می کردند. به گروه اخیر «عبادالاصنام » (بت پرستان ) می گفتند (شهرستانی ، ج 2، ص 235ـ236).
از سوی دیگر، در مقابل مشبّهه ، به گروههایی که بیشتر جانب تنزیه را می گرفته اند، معطّله گفته شده است . به این معنا گروههای مختلفی را اهل تعطیل خوانده اند، مانند گروهی که می گفته اند خدا را نباید شی ء یا موجود یا حی یا قادر یا عالم و سمیع و بصیر و امثال اینها دانست (علم الهدی ، ص 86). همچنین به گروههایی که زیادت صفات خدا را بر ذات
انکار می کرده اند و قائل به عینیت ذات و صفات بوده اند،
معطّله گفته شده است . جهمیه ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «جهمیه »؛ قس محمود غزالی ، ص 84، که در آن معطّله یکی
از گروههای دوازده گانة جهمیه قلمداد شده اند)، معتزله (شهرستانی ، ج 1، ص 92)، باطنیه یا اسماعیلیه (اقبال آشتیانی ، ص 264) و حکما و فلاسفه (امام الحرمین ، ج 1، کتاب 1، ص 166؛ شبستری ، ص 184) به رغم اختلاف نظرهایشان در بارة صفات ، همگی از جانب مخالفانشان اهل تعطیل دانسته
شده اند. البته در مورد اخیر علت این نامگذاری صرفاً مسئلة صفات نبوده و موضوعات دیگری نیز مطرح بوده که سبب تشدید این اتهام می شده است ( رجوع کنید بهکیخسرو اسفندیار،
همانجا؛ نیز رجوع کنید بهمحمد غزالی ، 1987) تا جایی که گاهی
فلسفه را «علم تعطیل » خوانده اند ( رجوع کنید به خاقانی ، همانجا).
البته هیچیک از گروههایی که به سبب نظرشان در بارة صفات ، اهل تعطیل دانسته شده اند، چنین اتهامی را نپذیرفته اند
و غالباً اطلاق این عنوان به این گروهها به سبب بدفهمی آرای آنان بوده است .
از سوی دیگر فلاسفه و حکما نیز به متکلمان از آن جهت که به حدوث زمانی قائل بوده و خداوند را از ازل فیاض نمی دانسته اند، اهل تعطیل گفته اند (مطهری ، ج 3، ص 238؛ نیز رجوع کنید به صدرالدین شیرازی ، سفر اول ، ج 3، ص 160ـ163).
اهل عرفان نیز تعطیل را مذموم و باطل شمرده و سبب آن را دخالت و زیاده روی عقل ــ که مستقل از کتاب و سنّت است ــ دانسته (هجویری ، ص 346؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 189) و به آن «تفرقة بی جمع » گفته اند (سهروردی ، ص 192). در بعضی متون عرفانی ، تشبیه و تعطیل را به جهت عظمت پروردگار ناگزیر دانسته و آن را نتیجة غلو در وحدانیت و گرایش عقل به تنزیه ــ که مغایر با خواست دل است ــ دانسته اند (سنایی ، ص 63؛ علاءالدولة سمنانی ، ص 136، 144). عارفان نیز گاهی به سبب بعضی دعاوی شاعرانه و عارفانه در معرض اتهام به تعطیل بوده اند ( رجوع کنید به هفتادوسه ملت ، ص 12).
به معطّله آرای فرعی نیز نسبت داده شده است ، از جمله اینکه آنان معتقد بوده اند ایمان به دل است نه به زبان ، و عذاب قبر و حوض و ملک الموت و سؤال نکیرومنکر و سخن گفتن موسی با خدا را انکار می کرده اند (محمود غزالی ، همانجا). بعضی از آنان قائل به تناسخ و گروهی بر این باور بوده اند که کفار پس از یک بار سوختن در دوزخ ، دیگر نمی سوزند، درد و رنجی نمی کشند و مانند زغال در آنجا می مانند (مقدسی ، ج 2، ص 561؛ علم الهدی ، ص 86). از نظر اخلاقی نیز صفات نکوهیده ای به اهل تعطیل نسبت داده شده است ( رجوع کنید بهمقدسی ، ج 2، ص 562 ـ563؛ ابوالمعالی ، همانجا).
منابع : (1) ابن منظور؛ (2) محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی ، بیان الادیان ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1376 ش ؛ (3) عباس اقبال آشتیانی ، خاندان نوبختی ، تهران 1345 ش ؛ (4) عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین ، الشامل فی اصول الدین ، ج 1، کتاب 1، چاپ هلموت کلوبفر، قاهره 1989؛ (5) بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران 1368 ش ؛ (6) حسین بن احمد زوزنی ، کتاب المصادر ، چاپ تقی بینش ، تهران 1374 ش ؛ (7) مجدودبن آدم سنایی ، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1359 ش ؛ عمربن محمد سهروردی ، عوارف المعارف ، ترجمة ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی ، چاپ قاسم
(8) انصاری ، تهران 1364 ش ؛ (9) محمودبن عبدالکریم شبستری ، مجموعة آثار شیخ محمود شبستری ، چاپ صمد موحد، تهران 1371 ش ؛ (10) محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل و النحل ، چاپ محمد سیدکیلانی ، قاهره 1387/ 1967؛ (11) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة ، تهران 1377 ش ، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛ (12) عبدالجلیل قزوینی ، نقض ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1358 ش ؛ (13) احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی ، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران 1369 ش ؛ (14) مرتضی بن داعی علم الهدی ، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام ، چاپ عباس اقبال ، تهران 1364 ش ؛ (15) محمدبن محمد غزالی ، تهافت الفلاسفة ، چاپ سلیمان دنیا، قاهره ( 1987 ) ؛ (16) محمود طاهر غزالی (نظام )، رسالة معرفة المذاهب ، در محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی ، کتاب بیان الادیان ، چاپ عباس اقبال ، تهران ?( 1312 ش ) ؛ (17) علی بن جولوغ فرخی سیستانی ، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1371 ش ؛ (18) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران 1362 ش ؛ (19) مرتضی مطهری ، حرکت و زمان در فلسفة اسلامی ، ج 3، تهران 1375 ش ؛ (20) مطهربن طاهر مقدسی ، آفرینش و تاریخ ، مقدمه ، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران 1374 ش ؛ (21) ناصرخسرو، کتاب جامع الحکمتین ، چاپ هانری کوربن و محمد معین ، تهران 1363 ش ؛ (22) علی بن عثمان هجویری ، کشف المحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی ، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1371 ش ؛ (23) هفتاد و سه ملت ، یا، اعتقادات مذاهب : رساله ای در فرق اسلام از آثار قرن هشتم هجری ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران : عطائی ، 1337 ش ؛