responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3586

 

تصوف (بخش دوم) ، آمدن وی به ایران با استقبال فراوان مردم روبرو شد و از مهمترین کسانی که در همان ابتدا به دعوت وی وارد سلوک شدند، میرزامحمدعلی اصفهانی (ملقب به نورعلیشاه ) و پدر وی میرزاعبدالحسین (ملقب به فیض علیشاه ) بودند (شیروانی ، 1315، 223ـ224).

معصوم علیشاه قبل از اینکه به دست فقیه متنفذ زمان ، آقامحمدعلی بهبهانی (مرجوع کنید بهلف کتاب معروف خیراتیه در رد تصوف )، در 1212 به قتل برسد ( رجوع کنید به بهبهانی * ، آقامحمدعلی )، با اختیاراتی که از جانب شاه علیرضا دکنی داشت ، نورعلیشاه را به جانشینی منصوب کرد (همان ، ص 171ـ175).

نورعلیشاه که علاوه بر جذابیت معنوی ، به علوم دینی تسلط داشت و از ذوق شاعری برخوردار بود، از همان آغاز عدة بسیاری را از همة طبقات مجذوب خود کرد. گفته شده که از میان علمای بزرگ ، شیخ عبدالصمد همدانی (مرجوع کنید بهلف کتاب بحرالمعارف در «حکمت اربعة عملیه »، که در حملة وهابیان به کربلا در 1216 به شهادت رسید) از ارادتمندان وی بوده است ( رجوع کنید به هدایت ، ص 450). به طور کلی به سبب اوضاعی که از اواخر صفویه بر ضد تصوف وجود داشت ، روشن نیست که از میان علما چه کسانی واقعاً از طرفداران سلاسل صوفیه بوده اند. از سوی دیگر، در بارة صحت و سقم انتساب برخی از آثار به علما، که با آثار صوفیه مشابهت دارد، تردید هست ؛ مثلاً، برخی رسالة سیروسلوک را که شامل دستورهایی برای سیر الی اللّه است و مشابه دستورهای طریقتی سلسلة نعمت اللهی است ، به سید بحرالعلوم نسبت می دهند و در برابر، عده ای منکر آن هستند ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج 12، ص 284ـ285؛ بحرالعلوم ، پیشگفتار استادی ، ص 77ـ81).

نورعلیشاه قبل از وفات به تنی چند اجازة ارشاد و تربیت داد و در عتبات عالیات ، شیخ زین الدین حسین علیشاه اصفهانی (متوفی 1234) را به جانشینی خود تعیین کرد (دیوان بیگی ، ج 3، ص 1933). پس از درگذشت شاه علیرضا دکنی در 1214 در دکن ، حسین علیشاه رسماً قطب سلسلة نعمت اللهی شد. در تمام این ایام مخالفت فقها با تصوف ادامه یافت و گاه حکام را به اخراج و اذیت و آزارشان وا می داشتند. البته در میان شاهان قاجار کسانی مانند محمدشاه (حک : 1250ـ1264) نیز بودند که به بزرگان تصوف ارادت داشتند (زرین کوب ، ص 317، 332، 336ـ 338؛ همایونی ، ص 35ـ39، 44ـ45). در همین دوران مشتاق علیشاه ، به تحریک واعظی کرمانی ، در 1206 در کرمان کشته شد (معصوم علیشاه ، ج 3، ص 188ـ 192) و مرید وی ، میرزامحمدتقی کرمانی ملقب به مظفرعلیشاه ، که دیوان مشتاقیه را نیز به نام مرشد خود سروده ، به اصرار آقامحمدعلی بهبهانی از طرف فتحعلی شاه احضار و سرانجام در 1215 مسموم شد و در کرمانشاه مدفون گردید (همان ، ج 3، ص 208). این ایذا و طرد بلد به همین طریق در مورد حسین علیشاه نیز اعمال شد. جانشین وی حاج محمدجعفر کبودرآهنگی ، ملقب به مجذوبعلی شاه (متوفی 1238 یا 1239)، نیز از این حیث در امان نبود (زرین کوب ، ص 341). او که خود از علما و صاحب تألیفاتی در تصوف است ، بر اثر برخی اتهامات مجبور شد که در رسالة العقایدالمجذوبیّـة صراحتاً اعتقادات دینی و عرفانی خود را شرح دهد ( رجوع کنید به مجذوبعلی شاه ، ص 7). پس از وی حاج زین العابدین شیروانی ، ملقب به مست علیشاه (متوفی 1253)، نیز دچار همین مضیقه ها بود (شیروانی ، 1350 ش ، ص 32ـ34، 50 ـ54؛ نیز رجوع کنید به همایونی ، ص 186ـ189).

در این دوره انشعابی نیز در طریق نعمت اللهیه ، به سبب اختلاف در جانشینی مجذوبعلی شاه ، پیدا شد که حاصل آن پدیدآمدن دو شاخه در این سلسله بود؛ قطب شاخة اصلی مست علیشاه و قطب شاخة دیگر حاج ملامحمدرضا همدانی (متوفی 1247) ملقب به کوثرعلیشاه ( رجوع کنید به شیروانی ، 1348 ش ، مقدمة تابنده ، ص ج ـ د) بود. شاخة اخیر که به فرزند کوثرعلیشاه (حاج میرزا علینقی ملقب به جنت علیشاه ، متوفی 1296) رسید، بعداً به نام سلسلة نعمت اللهیة کوثریه مشهور شد ( رجوع کنید به همایونی ، ص 95ـ100). در شاخة اصلی ، پس از مست علیشاه ، حاج زین العابدین رحمت علیشاه (متوفی 1278) قطب سلسلة نعمت اللهی شد. محمدشاه قاجار او را نائب الصدر فارس کرده بود، ازینرو کمتر مورد ایذا قرار گرفت (همان ، ص 181، 189ـ192). بعد از رحمت علیشاه ، سلسلة نعمت اللهی دو شاخه شد: گروهی از حاج آقا محمدکاظم اصفهانی ملقب به سعادت علیشاه (متوفی 1293) و گروه دیگر از عموی رحمت علیشاه (حاج آقامحمد ملقب به منورعلیشاه ، متوفی 1301) تبعیت کردند.

در شاخة اول بعد از سعادت علیشاه ، حاج ملاسلطان محمد (سلطان علیشاه ) اهل بیدختِ گناباد جانشین او شد و در زمان وی سلسله نعمت اللهی شهرت بسیار یافت . سلطان علیشاه ، که در حکمت شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بود، از مشاهیر علما و عرفای اوایل قرن چهاردهم و صاحب آثار عرفانی شیعی است ، از جملة این آثار است : سعادت نامه ، توضیح ، تنبیه النائمین ، مجمع السعادات و ولایت نامه به فارسی و تفسیر مشهور کامل قرآن به سبک عرفانی شیعه به نام بیان السعادة فی مقامات العبادة به زبان عربی . وی در 1327 در بیدخت به قتل رسید و در همانجا مدفون شد. پس از او این شاخه به سلسلة نعمت اللهی گنابادی یا سلطان علیشاهی شهرت یافت (همایونی ، ص 199ـ207، 212، 216، 219ـ220).

شاخة دوم پس از منورعلیشاه ، به اعتبار جانشین و فرزندش (حاج علی آقا ذوالریاستین ملقب به وفاعلیشاه ) و همچنین فرزند وفاعلیشاه (حاج میرزاعبدالحسین ذوالریاستین ملقب به مونس علیشاه )، به نام سلسلة نعمت اللهی ذوالریاستین مشهور گردید (همان ، ص 241، برای اطلاع از مشایخ آن رجوع کنید به نوربخش ، 1373 ش ).

یکی از مریدان منور علیشاه ، حاج میرزاحسن صفی

ملقب به صفی علیشاه (متوفی 1316) بود، که پیروانش شاخة دیگر سلسلة نعمت اللهی را پدید آوردند ( رجوع کنید به همایونی ، ص 205ـ 206). وی در تهران ساکن شد و خانقاهی تأسیس

کرد و به تصنیف و تألیف آثاری همچون تفسیر منظوم قرآن پرداخت و شهرت یافت . پس از فوت وی در تهران ، میان پیروانش اختلافاتی پیدا شد و جانشین او، ظهیرالدوله ملقب

به صفاعلیشاه (متوفی 1342)، که داماد ناصرالدین شاه

بود، با تأسیس انجمن اخوت در 1317 این سلسله را از

صورت سلسله های فقر بیرون آورد (همایونی ، ص 135ـ136، 138، 333)؛ ازینرو، بعضی از رجال حکومتی به عضویت

آن در آمدند. خود وی نیز در اواخر عمر دیگر از کسی

دستگیری نکرد و جانشینی نیز تعیین ننمود (صفائی ، ج 1، ص 167). در حال حاضر از میان این سه شاخه از سلسله های نعمت اللهی ، شاخة گنابادی بیشترین طرفداران و فعالیتها را در ایران دارد.

کبرویه و سلسله های منشعب از آن (ذهبیه و نوربخشیه ). از

دیگر سلسله های مهمی که زمانی در ایران رایج بود کبرویه است . این سلسله منسوب به شیخ نجم الدین کبری ' (شهادت در 618) است .

کبرویه در زمان حملة مغول ، خصوصاً در مشرق ایران ، رونق فراوان داشت و مشایخ آن در عهد خوارزمشاهیان و ایلخانان ، از خراسان و ماوراءالنهر تا شام و آسیای صغیر، در نشر و ترویج این طریقت کوشیدند (زرین کوب ، ص 81)؛ از آن جمله اند: شیخ مجدالدین بغدادی خوارزمی که در زمان نجم الدین کبری کشته شد (607)، سیف الدین باخرزی (متوفی 659) در بخارا، رضی الدین لالا (متوفی اوایل سدة هفتم ) در خراسان ، و سعدالدین حمویه (متوفی 649) در خراسان و شام (همان ، ص 98). برخی دیگر از شخصیتهای مهم این سلسله عبارت اند از: شیخ نجم الدین رازی (متوفی 654) مشهور به دایه ، مرجوع کنید بهلف کتاب مشهور مرصادالعباد ؛ عزیزالدین نسفی (متوفی بین سالهای 680 تا 699) صاحب انسان کامل ؛ بهاءالدین محمد ولد، پدر مولوی ؛ شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی (متوفی 695)؛ شیخ علاءالدوله سمنانی (متوفی 736)؛ و امیر سیدعلی همدانی معروف به علی ثانی (متوفی 786؛ زرین کوب ، ص 98، 105، 169؛ مدیرشانه چی ، ص 256، 260؛ لباف خانیکی ، ص 251).

نکتة مهم و اصلی در بارة سلسلة کبرویه این است که خلفای آن غالباً به تشیع منسوب یا مربوط شده اند (زرین کوب ، ص 88)، از جمله در یکی از آثار سعدالدین حمویه (ص 137ـ 138) به پیوند ولایت و نبوت اشاره شده و مرید وی ، نسفی (ص 320ـ321)، از سعدالدین حمویه نقل کرده است که نام ولیّ در امت محمد منحصر به دوازده تن است و ولیّ آخر که ولیّ دوازدهم باشد، خاتم اولیاست و مهدی و صاحب زمان نام اوست . علاءالدولة سمنانی نیز فضائل اهل بیت علیهم السلام را نقل و آنان را ستوده (1366 ش ، ص 223) و در کتاب مناظر المحاضر للمناظر الحاضر که منسوب به اوست ، در شرح واقعة غدیرخم و اثبات وصایت علی علیه السلام و توصیف شیعة واقعی و تمایز آن از شیعه نما بحث می کند و شیعة واقعی علی علیه السلام را صوفیه می داند (ص 130، 145ـ161).

سلسلة کبرویه در زمان جانشین میر سید علی همدانی ، یعنی خواجه اسحاق خَتَلانی (مقتول در 826)، دارای انشعاباتی شد؛ در میان دو تن از مدعیان جانشینی ، یعنی سیدمحمد نوربخش * (متوفی 869) و سیدعبداللّه برزش آبادی * (متوفی ح 890)، اختلاف افتاد و گروهی به نام نوربخشیه طرفدار سیدمحمد نوربخش ، و گروهی نیز طرفدار برزش آبادی شدند (معصوم علیشاه ، ج 2، ص 344).

شعبة برزش آبادی بتدریج ذهبیه خوانده شد (همانجا)، گرچه در بستان السیاحه (شیروانی ، ص 292) آمده که مدتهای زیاد نیست که نام ذهبیه را بر این سلسله نهاده اند و گویا به صد سال نرسیده است . بدین ترتیب ، سلسلة نوربخشیه و ذهبیه استمرار سلسلة کبرویه و منشعب از آن است .

نوربخشیه . سیدمحمد نوربخش اهل قائن خراسان و از شاگردان میرسید شریف جرجانی و عالم بزرگ شیعی ، ابن فهد حلّی ، بود. او و جانشینانش که در نشر مذهب شیعه در قرن نهم و بعد از آن سهم بسیار داشتند، مقدّم بر صفویه در فکر قیام بر ضد سلطان وقت (شاهرخ گورکانی ) و تأسیس حکومت صوفی شیعی بودند. خواجه اسحاق ختلانی نیز با وی همکاری کرد ولی پس از آنکه شکست خورد، محبوس شد و خواجه اسحاق به امر شاهرخ در 826 به قتل رسید (شوشتری ، ج 2، ص 144ـ 148). از جمله سلسله هایی که نسبت اصلی خود را به نوربخشیه می رسانند، سلسلة اویسی است (عنقا، مقدمة صادق عنقا، ص 21، پانویس ؛ نیز رجوع کنید به عنقا * ، جلال الدین ؛ اویسیه * ). در میان بزرگان نوربخشیه باید از صوفی و فقیه بزرگ شیعی ایرانی ، سید حیدر آملی (متوفی پس از 782)، نام برد که بصراحت اتحاد تصوف و تشیع را مطرح کرده است . وی از علویان آمل ، و در فقه و کلام شاگرد فخرالمحققین حلی (آملی ، 1416، ج 1، ص 531) و در تصوف مرید شیخ نورالدین تهرانی اصفهانی (همان ، ج 1، ص 530) و احتمالاً محمدبن ابی بکر سمنانی (همان ، ج 1، ص 521) بود که هر دو از مشایخ سلسلة کبرویه بودند. سیدحیدر آملی در اکثر آثار خویش ، خصوصاً در جامع الاسرار ، با مخاطب قرار دادن شیعة رسمی (شیعة ظاهری ) و صوفیه می خواهد ثابت کند که شیعه و صوفیة حقه مرجع و مأخذ واحدی دارند (ص 4).

ذهبیه . این سلسله ، چنانکه گفته شد، منسوب به سیدعبداللّه برزش آبادی است و در اوایل حکومت صفویه ابتدا در خراسان و سپس در شیراز رواج یافت . سلسلة ذهبیه نیز در اظهار تشیع و تقید به آن در این مدت ممتاز بوده است . بزرگانی از علما و حکما نیز که صاحب تألیفات بودند، در میان آنها ظاهر شدند؛ از جمله ، شیخ علی نقی اصطهباناتی (متوفی 1126) و جانشین و دامادش سیدقطب الدین نیریزی (متوفی 1173 در نجف ) که مجدد این سلسله در اواخر صفویه نیز بود (خاوری ، ج 1، ص 290، 307 ـ 308).

در سلسلة ذهبیه پس از قطب الدین نیریزی سه تن به نامهای ملامحراب گیلانی و آقامحمد بیدآبادی و آقامحمدهاشم شیرازی ، که همگی از حکمای عصر و صاحب تألیفات بودند، ادعای جانشینی کردند و آنان نیز جانشینانی تعیین کردند، ولی از میان آنها آقامحمدهاشم درویش شیرازی (متوفی 1199) رسمیت بیشتر یافت . پس از او نیز دو تن دعوی جانشینی داشتند که رشتة معروفتر به میرزا ابوالقاسم شریفی ، معروف به میرزابابا و متخلص به راز (متوفی 1286)، رسید. وی از مشاهیر بزرگان ذهبیه در زمان خود و دارای تألیفات بسیار بود. مهمترین کتاب او آیات الولایة در تفسیر قرآن است . پس از وی فرزندش مجدالاشراف (متوفی 1331) جانشین او شد. مجدالاشراف متولی مزار شاه چراغ شیراز بود. بعد از وی نیز انشعابات جدیدی صورت گرفت ، از جمله گروهی از برادر او، میرزامحمدرضا ملقب به مجدالاشراف ثانی ، پیروی کردند، ولی شاخه ای که بیشتر شهرت یافت شاخه ای است که به میرزا احمد تبریزی (متوفی 1351) معروف به وحیدالاولیاء می رسد (خاوری ، ج 1، ص 322ـ325، 337؛ در بارة وحیدالاولیاء رجوع کنید به استخری ، ص 539 ـ 560).

سلسلة ذهبیه دومین سلسلة مهم پس از نعمت اللهی بود و بزرگانش با احتیاط با متشرعه رفتار می کردند؛ ازینرو، مورد تعرض و فشار قرار نگرفتند (زرین کوب ، ص 332). حاج زین العابدین شیروانی که از اقطاب سلسلة نعمت اللهیه بود و در اواسط دورة قاجاریه می زیست ، از فقدان ارشاد در این دوره یاد کرده (1348 ش ، ص 251) و بعید نیست که از همین ایام ، که دوران فترت و کثرت مدعیان ذهبیه بود، این سلسله به نام ذهبیة اغتشاشیه مشهور شده باشد ( رجوع کنید به معصوم علیشاه ، ج 2، ص 344؛ خاوری ، ج 1، ص 352ـ355).

نقشبندیه . یکی از سلسله های مهم صوفیه ایران که اهل تسنن اند و در زمان تیموریان متنفذترین سلسله و نزد سلاطین تیموری محترم بودند، سلسلة نقشبندیه است . این سلسله به سبب انتساب به بهاءالدین محمد نقشبند (متوفی 791)، به این نام مشهور شد و خود دنبالة سلسلة خواجگان * است ( رجوع کنید به بهاءالدین نقشبند * ؛ بخش 4: تصوف در آسیای مرکزی و قفقاز).

بزرگان سلسلة نقشبندیه رشتة اجازه خود را به دو طریق به پیامبر می رسانند: یکی همان طریق مشهور است که به بایزید بسطامی و از وی به امام صادق و با چند واسطه به پیامبر می رسد؛ دیگری ، طریق بکری است که به ابوبکر می رسد (پارسا، مقدمة طاهری عراقی ، ص 30ـ31). برخی طریقة اول ( رجوع کنید به محمد فضل اللّه ، ص 34) و برخی طریقة دوم را ترجیح می دهند ( رجوع کنید به پارسا، همان مقدمه ، ص 31).

سلسلة نقشبندیه در دورة تیموریان در آغاز در بخارا و اطرافش رواج یافت و جانشینان بهاءالدین این سلسله را به شهرهای دیگر ماوراءالنهر و خراسان نیز بردند (همان مقدمه ،

ص 20). از مشاهیر صوفیة ایرانی این سلسله ، خواجه محمد پارسا (متوفی 822)، خواجه عبیداللّه احرار و سعدالدین کاشغری و کاشفی سبزواری و عبدالرحمان جامی بودند (فخرالدین صفی ، ج 1، ص 101، 121،205؛ زرین کوب ، ص 206ـ 209). در این میان خواجه عبیداللّه احرار و جامی ، به لحاظ علمی و نظری ، در ترویج تصوف نقشبندی در تاریخ تصوف ایران و سپس در آسیای صغیر و شبه قارة هند نقش مهمی داشته است ( رجوع کنید به احرار، مقدمة نوشاهی ، ص 1، 3؛ مایل هروی ، ص 230ـ231). آثار وی در تصوف به زبان فارسی همواره مورد توجه مرجوع کنید بهلفان صوفی بوده و حتی لوایح وی حدود سه قرن قبل در جریان نفوذ نقشبندیه به چین به زبان چینی ترجمه شده است ( رجوع کنید به موراتا، ص 31ـ35).

سلسلة نقشبندیه در زمان شیخ احمد سرهندی (سهرندی ) که وی را مجدد الف ثانی (971ـ1034) خوانده اند با نام سلسلة مجددی در هند تجدید و احیا شد، ولی در این ایام که مقارن حکومت صفویه بود، در ایران نفوذ نیافت (زرین کوب ، ص 211ـ213؛ نیز رجوع کنید به بخش 5: تصوف در شبه قارة هند). بعدها در زمان مولانا خالدِ نقشبندی * (متوفی 1242) سلسلة نقشبندیه خالدیه در ایران ، در کرمانشاهان و کردستان ، توسعه یافت و از طریق جانشیان مولانا خالد به عراق و سوریه و ترکیه رسید و عده ای از علمای اهل سنّت و صاحب منصبان دولتی در این کشورها از پیروان این سلسله شدند (توکلی ، ص 223، 251ـ 252؛ سلطانی ، ج 9، ص 151). بیشتر مشایخ این سلسله اهل کردستان عراق بودند و برخی از آنها اجازة ارشاد از سلسلة قادریه نیز داشتند (توکلی ، ص 260ـ281؛ سلطانی ، ج 9، ص 163، 234ـ236). نقشبندیها، که عمدتاً در کرمانشاهان و کردستان بودند، در حوادث سیاسی از جمله در مقابل حملات روسیه به ایران و نهضت مشروطه شرکت فعال داشتند ( رجوع کنید به حسینی نقشبندی ، ص 40، 113، 116ـ117؛ سلطانی ، ج 9، ص 163، 219، 223).

سهروردیه . گفته می شود که این سلسله به شیخ ابونجیب عبدالقادر سهروردی یا برادرزاده اش شیخ شهاب الدین عمربن محمد سهروردی (متوفی 632) منتسب است . بزرگان بسیاری در ایران و هند در تصوف مرید شیخ شهاب الدین عمربن محمد سهروردی بوده اند، از جمله فخرالدین عراقی و اوحدالدین کرمانی و بهاءالدین زکریا مولتانی . سلسلة سهروردیه به واسطة بهاءالدینِ زکریا * (متوفی 661) بیش از ایران در هند رواج و رونق یافت (زرین کوب ، ص 178ـ179؛ زیدی ، ص 8).

قادریه . این سلسله به شیخ عبدالقادر گیلانی یا جیلانی (متوفی 561)، که مشهور به غوث گیلانی و از سادات حسنی است ، منسوب است . این طریقه ابتدا در عراق و سپس در مراکش ، بیت المقدّس ، آسیای صغیر و هند رواج یافت . در ایران نیز تا قرن نهم پیروانی داشت و بعدها از قرن دوازدهم به کوشش شیخ اسماعیل ولیانی (متوفی 1158)، که از مروّجان سلسلة قادری برزنجی بود، در کرمانشاه و بخصوص در کردستان پیروان بسیاری پیدا کرد ( رجوع کنید به توکلی ، ص 183ـ219؛ سلطانی ، ج 9، ص 243، 246ـ247). این سلسله در مناطق سنّی نشین ایران دارای شاخه های متعدد است که از مهمترین آنها شاخة طالبانی قادری و مرجوع کنید بهسس آن ملامحمود زنگنه طالبانی کرکوکی (متوفی 1215) است (سلطانی ، ج 9، ص 256ـ349). در دورة قاجاریه یکی از مشایخ این سلسله به نام شیخ عبیداللّه (متوفی 1310)، در ایران و در قلمرو عثمانی ، قیامی را بر ضد حکومتهای وقت رهبری کرد، ولی سرانجام پس از سه سال مبارزه ، این قیامها با همکاری دولت ایران و ترکیه سرکوب شد و شیخ عبیداللّه نیز زندانی و سپس به حجاز تبعید گردید (توکلی ، ص 183ـ187).

بسیاری از مشایخ سلسلة قادریه اهل کردستان عراق اند و برخی از آنها در هر دو سلسلة نقشبندیه و قادریه سمت ارشاد دارند (همان ، ص 192ـ193؛ سلطانی ، ج 9، ص 255).

سلسلة خاکسار جلالی . این سلسله که نسب خود را به سلمان فارسی و از او به پیامبر اکرم می رساند، همة مشایخ خود را

نیز از مریدان و ملازمان ائمه علیهم السلام معرفی می کند. خاکساریها عرفایی مانند سیدمحمد گیسودراز، تاج الدین زاهد گیلانی و سیدجلال الدین حیدر را از مشایخ خود می دانند و بخصوص برای شخص اخیر احترام بسیاری قائل اند و برخی او را سر سلسلة خاکسار جلالی می دانند (منجمی ، ص 27ـ35؛ سلطانی ، ص 380). بزرگان این سلسله بیشتر در هند و ماوراءالنهر می زیستند. مشایخ خاکسار که در ایران به سر می بردند، بر اثر سخت گیری اواسط تا اواخر صفویه به هند رفتند، اما در اوایل قاجاریه یکی از مشایخ آنها به نام فتحعلی خان ، ملقب به غلام علیشاه هندی جلالی ، به بوشهر و سپس به شیراز رفت . پس از او کرم علیشاه به تهران آمد و مستوفی الممالک وزیر محمدشاه قاجار مرید وی شد و در دِه ونک برای آنها خانقاهی ساخت (منجمی ، ص 40؛ سلطانی ، ج 9، ص 379، 385ـ386).

سلسلة خاکسار جلالی به دو دستة مهم تقسیم می شود: معصوم علی شاهی و غلامعلی شاهی . معصوم علی شاهی که در مشهد و اصفهان فعالیت داشته امروزه از رونق افتاده است و فعلاً خاکساریه منحصر به غلامعلی شاهی است . آخرین شیخ بزرگِ شاخة غلامعلی شاهی ، علی محمد ملقب به مطهرعلیشاه (متوفی 1361) بود. وی در بسیاری از شهرهای ایران خانقاه ساخت (منجمی ، ص 44، 49؛ خواجه الدین ، 1360 ش ، ص 49). مزار او در کنار مزار شیخ زاهد گیلانی در شیخانه در لاهیجان است (منجمی ، ص 49). مطهر علیشاه جانشینی معرفی نکرد و پس از او مشایخی که از وی اجازه داشتند در مناطق گوناگون به تبلیغ و ترویج این سلسله پرداختند ( رجوع کنید به همان ، ص 49ـ50).

اهل حق . از این سلسله تا قرن ششم در کتب ملل و نحل

و آثار صوفیان نامی نیست . گفته می شود که علت این امر سعی پیروان آنها در حفظ اسرار بوده است . آداب و عقاید

این سلسله شبیه غالیان است . آنها معتقدند که حضرت علی علیه السلام اسرار خود را به حسن بصری انتقال داد و این

اسرار به معروف کرخی رسید (خواجه الدین ، 1362 ش ، ص 1ـ2؛ قبادی ، ص 84، 89). برخی آغاز این سلسله را

به قرن دوم می رسانند که در قرن هشتم شخصی به نام سلطان اسحاق * (سلطان صحاک / سحاک ) در منطقه ای کردنشین بین ایران و عراق به تجدید آن همت گماشت (خواجه الدین ، 1362 ش ، ص 2ـ3؛ قبادی ، ص 87 ـ 88). برخی نیز سلطان اسحاق را مرجوع کنید بهسس این سلسله معرفی می کنند ( رجوع کنید به قبادی ، ص 89). طرفداران این سلسله بیشتر در استان کرمانشاه و لرستان و در برخی شهرها، از جمله در تبریز و اسدآباد همدان و حوالی کرج (هشتگرد) و ماکو و میاندوآب کردستان ، زندگی می کنند (خواجه الدین ، 1362 ش ، ص 3ـ4؛ قبادی ، ص 85 ـ 86؛ نیز رجوع کنید به الهی * ، نورعلی ).


منابع :
(1) آقابزرگ طهرانی ؛
(2) حیدربن علی آملی ، تفسیرالمحیط الاعظم و البحرالخضم فی تأویل کتاب اللّه العزیزالمحکم ، چاپ محسن موسوی تبریزی ، تهرانی 1416/1995؛
(3) همو، جامع الاسرار و منبع الانوار ، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی ، تهران 1368 ش ؛
(4) ابن بزاز، صفوة الصفا ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز 1373 ش ؛
(5) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران 1344ـ1349 ش ؛
عبیداللّه بن محمود احرار، احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، مشتمل بر ملفوظات احرار به تحریر میرعبدالاول نیشابوری ، ملفوظات احرار ( مجموعة

(6) دیگر )، مرقعات احرار، خوارق عادات احرار تألیف مولانا شیخ ، چاپ عارف نوشاهی ، تهران 1380 ش ؛
(7) احسان اللّه علی استخری ، اصول تصوف ، تهران ?( 1338 ش ) ؛
(8) محمد مهدی بن مرتضی بحرالعلوم ، رسالة سیروسلوک ، در هفده رسالة فارسی ، چاپ رضا استادی ، مشهد: آستان قدس رضوی ، بنیاد پژوهشهای اسلامی ، 1375 ش ؛
(9) یوسف بن احمد بحرانی ، لرجوع کنید بهلرجوع کنید بهة البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(10) شیرین بیانی ، دین و دولت در ایران عهد مغول ، تهران 1367ـ1375 ش ؛
(11) محمدبن محمدپارسا، قدسیّه : کلمات بهاءالدین نقشبند ، چاپ احمد طاهری عراقی ، تهران 1354 ش ؛
(12) سلطانحسین تابنده ، نابغة علم و عرفان در قرن چهاردهم ، شرح حال مرحوم حاج ملا سلطانمحمد گنابادی : سلطانعلیشاه ، تهران 1350 ش ؛
(13) احمد تمیم داری ، عرفان و ادب در عصر صفوی ، تهران 1372ـ1373 ش ؛
(14) محمد رئوف توکلی ، تاریخ تصوف در کردستان ، تهران 1378 ش ؛
(15) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران 1370 ش ؛
(16) هبة اللّه جذبی ، رسالة باب ولایت و راه هدایت ، ( بی جا ) 1372 ش ؛
(17) رسول جعفریان ، دین و سیاست در دورة صفوی ، قم 1370 ش ؛
(18) محسن جهانگیری ، محیی الدین ابن عربی : چهرة برجسته عرفان اسلامی ، تهران 1375 ش ؛
(19) عبدالرحمان حسینی نقشبندی ، سادات نقشبندی و جنبش های ملی کرد درگذر تاریخ ، ترجمة محمد بانه ای ، ارومیه 1381 ش ؛
(20) حمداللّه مستوفی ، تاریخ گزیده ؛
اسداللّه خاوری ، ذهبیه :

(21) تصوف علمی ـ آثار ادبی ، ج 1، تهران 1362 ش ؛
(22) محمدعلی خواجه الدین ، سرسپردگان : تاریخ و شرح عقائد دینی اهل حق ، تهران 1362 ش ؛
(23) همو، کشکول خاکساری : تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم خاکساریه ، تبریز 1360 ش ؛
(24) خوانساری ؛
(25) روشن خیاوی ، حروفیه : تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید ، تهران 1379 ش ؛
(26) یوهانس توماس پیتردوبروین ، شعر صوفیانة فارسی : درآمدی بر کاربرد عرفانی شعر فارسی کلاسیک ، ترجمة مجددالدین کیوانی ، تهران 1378 ش ؛
(27) احمدعلی دیوان بیگی ، حدیقة الشعراء ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1364ـ1366 ش ؛
(28) رشیدالدین فضل اللّه ، کتاب تاریخ مبارک غازانی : داستان غازان خان ، چاپ کارل یان ، لندن 1358/1940؛
(29) همو، کتاب مکاتبات رشیدی ، چاپ محمد شفیع ، لاهور 1364/1945؛
(30) عبدالحسین زرین کوب ، دنبالة جستجو در تصوف ایران ، تهران 1362 ش ؛
(31) شمیم محمود زیدی ، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی ، راولپندی 1353 ش ؛
(32) محمدبن مرجوع کنید بهید سعدالدین حمویه ، المصباح فی التصوف ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران 1362 ش ؛
(33) محمدعلی سلطانی ، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان ، ج 9: تاریخ تصوف در کرمانشاه ، تهران 1380 ش ؛
(34) محمدبن محمود شمس الدین آملی ، نفائس الفنون فی عرایس العیون ، ج 2، چاپ ابراهیم میانجی ، تهران 1379؛
(35) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری ، مجالس المرجوع کنید بهمنین ، تهران 1354 ش ؛
(36) کامل مصطفی شیبی ، الفکرالشیعی و النزعات الصوفیة حتی مطلع القرن الثانی عشرالهجری ، بغداد 1386/1966؛
(37) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، چاپ سنگی تهران 1315، چاپ افست ( بی تا. ) ؛
(38) همو، حدائق السیاحة ، تهران 1348 ش ؛
(39) همو، کشف المعارف ، چاپ جواد نوربخش ، تهران 1350 ش ؛
(40) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، رسالة سه اصل ، چاپ محمد خواجوی ، تهران 1376 ش ؛
(41) منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین ، تهران 1359 ش ؛
(42) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی ، تهران ، ج 4، ج 5، بخش 1، 1378 ش ؛
(43) ابراهیم صفائی ، رهبران مشروطه ، ج 1، تهران 1363 ش ؛
(44) حسن طارمی ، علامة مجلسی ، تهران 1375 ش ؛
(45) غلامرضا طباطبائی مجد، دردِ طلب : زندگانی شیخ صفی الدین اردبیلی ، تبریز 1376 ش ؛
(46) عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1353 ش ؛
(47) احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی ، چهل مجلس ، یا، رسالة اقبالیه ، تحریر امیر اقبالشاه بن سابق سجستانی ، مقدمه ، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی ، تهران 1366 ش ؛
(48) همو، مناظرالمحاضر للمناظرالحاضر ، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی ، تهران 1371 ش ؛
(49) علی بن علی عنقا، انوار قلوب سالکین ؛
(50) ( و ) ، حقایق المناقب ، ( تهران ) 1360 ش ؛
(51) قاسم غنی ، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ ، ج 2، قسمت 1، تهران 1366 ش ؛
(52) علی بن حسین فخرالدین صفی ، رشحات عین الحیات ، چاپ علی اصغر معینیان ، تهران 1356 ش ؛
(53) حمید فرزام ، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمت اللّه ولی ، تهران 1374 ش ؛
(54) محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی ، ده رسالة محقق بزرگ فیض کاشانی ، چاپ رسول جعفریان : شرح صدر ، اصفهان 1371 ش ؛
(55) همو، کتاب الاصول الاصیلة ؛
(56) و، رسالة الحق المبین فی تحقیق کیفیة التفقه فی الدین ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، ( تهران ) 1349 ش ؛
(57) محمد سعیدبن محمد مفید قاضی سعید قمی ، اسرارالعبادات و حقیقة الصّلوة ، چاپ محمدباقر سبزواری ، تهران 1339 ش ؛
(58) اسماعیل قبادی ، «تحقیقی پیرامون فرقة اهل حق »، مجلة تخصصی کلام اسلامی ، سال 4، ش 14 (تابستان 1374)؛
(59) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم : مکتبة بصیرتی ، ( بی تا. ) ؛
(60) عبدالرزاق بن علی لاهیجی ، گزیدة گوهرمراد ، چاپ صمد موحد، تهران 1364 ش ؛
(61) رجبعلی لباف خانیکی ، «کبرویة جوین »، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری ، ( عشق آباد ) : رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ترکمنستان ، 1380 ش ؛
(62) فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه ، ترجمة مهرآفاق بایبوردی ، تهران 1378 ش ؛
(63) نجیب مایل هروی ، جامی ، تهران 1377 ش ؛
(64) محمدجعفربن صفر مجذوبعلی شاه ، رسالة العقاید المجذوبیّه : بیانات حضرت مجذوبعلیشاه کبودر آهنگی ، ( تهران ) 1362 ش ؛
(65) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، اجوبه ، در محمدتقی بن مقصود علی مجلسی ، رسالة تشویق السالکین ، ( تهران ) 1375 ش ؛
(66) همو، عین الحیات ، چاپ مهدی رجائی ، قم 1376 ش ؛
(67) محمدتقی بن مقصود علی مجلسی ، رسالة تشویق السالکین ، ( تهران ) 1375 ش ؛
(68) محمد فضل اللّه ، عمدة المقامات ، چاپ بهادرخان زکریاجان ، کابل ?( 1355 ش ) ؛
(69) محسن مدیر شانه چی ، «حضور و نفوذ کبرویه در خراسان »، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری ، همان ؛
محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ،

(70) چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ?( 1318 ) ؛
(71) حسین منجمی ، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف ، تهران 1379 ش ؛
(72) عبداللّه بن محمد نجم رازی ، مرصادالعباد ، چاپ محمدامین ریاحی ، تهران 1352 ش ؛
(73) عزیزالدین بن محمد نسفی ، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل ، چاپ ماریژان موله ، تهران 1341 ش ؛
(74) عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی ، مقامات جامی : گوشه هایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران 1371 ش ؛
(75) جواد نوربخش ، گلستان جاوید ، ( تهران ) 1373 ش ؛
(76) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکرة ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( 1344 ش ) ؛
(77) مسعود همایونی ، تاریخ سلسله های طریقة نعمة اللهیه در ایران از سال 1190 هجری قمری تا سال 1399 هجری قمری ، ( تهران ) 1358 ش ؛
(78) جلال الدین همائی ، مولوی نامه : مولوی چه می گوید؟ ، تهران 1369 ش ؛


(79) A. Bausani, "Religion in the Saliuq period", in The Cambridge history of Iran , vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968;
(80) EI 2 , s.v. "Iran. VI : Religions" (by J. T. P. De Bruiin);
Sachiko Murata, Chinese gleams of sufi light: Wang Tai-yد's Great learning of the pure and real and Liu Chih's Displaying the concealment of the real realm , with a new translation of Ja ¦ m ¦ â 's Lawa ¦ 'ih ¤ from the

(81) Persian by William C. Chittick, New York 2000;
(82) Bernd Radtke, "The concept of wila ¦ ya in early Sufism", in The Heritage of Sufism , vol. 1, ed. Leonard Lewisohn, Oxford: oneworld, 1999.

/ شهرام پازوکی /





4) تصوف در آسیای مرکزی و قفقاز. تصوف در خراسان به مرکزیت نیشابور از سدة سوم تا ششم بتدریج اهمیت یافت (برتلس ، ص 293، 313) و در همین دوران از طریق مشایخ بزرگ خراسان ــ که حلقة اتصال تصوف خراسان و ماوراءالنهر بودند ــ به شمال خراسان بزرگ و ماوراءالنهر راه یافت . ماوراءالنهر مرکز تلاقی ادیان و فرهنگهای مهم آسیایی (نیکلسون ، مقدمة ابوالعلا عفیفی ، ص 18) و وارث فرهنگ مانوی در درة فرغانه و غربیترین مرز سرزمینهای بودایی نشین بود. تصوف در ماوراءالنهر، به رغم داشتن وجوه مشترک با تصوف در خراسان ، به سبب موقعیت فرهنگی آسیای مرکزی ویژگیهایی متفاوت یافت ؛
از جمله ، آیین بودا تأثیر بسزایی بر آن نهاد. شاید به سبب همین تأثیر بوده که صوفی بزرگی چون ابراهیم بن ادهم * (متوفی 161) ــ که سرگذشت و برخی گفته های منسوب به او شباهت فراوانی به زندگی و سخنان بودا دارد ــ چهره ای مهم محسوب شده و در منظومه ها و ادبیات عامة اقوام آسیای مرکزی به وی اشاره شده است (برای نمونه ، منظومة قوتاد غوبیلیک به ترکی از یوسف خاص حاجب ، ادهم نامه از عبداللطیف بلخی ، قصة ابراهیم ادهم به ازبکی رجوع کنید به برتلس ، ص 241ـ244، 245؛
برای تأثیر مانویت رجوع کنید به همان ، ص 246ـ250).

بخارا از مهمترین مراکز تصوف در ماوراءالنهر بود. این شهر، که زمانی آن را «بخارای شریف » می خواندند و به تعبیر جوینی (ج 1، ص 75) «قبة اسلام » در بلاد شرقی بود، از مراکز بزرگ علوم اسلامی به حساب می آمد (وامبری ، ص 224، 248). برخی صوفیان اعتقاد داشتند که خضر را در آنجا دیده اند و از طرف او مأمور تبلیغ تصوف در آنجا شده اند ( رجوع کنید به صدیقی علوی ، ص 38ـ39،41). امیرنشین بخارا محل تولد برخی عرفا یا مولد اسلاف آنان بوده است ؛
از جمله ، مولدِ ابوتراب نخشبی * (متوفی 245)، فُضَیل بن عیاض * ، ابوبکرمحمد کلاباذی * ، ابوبکرِ ورّاق * ترمذی ، عزیزالدین نسفی * ، مرجوع کنید بهیدالدین جَنْدی * شارح فصوص الحکم ، برهان الدین محقق ترمذی * ، سعیدالدین فَرغانی * ، شارح تائیة ابن فارض ، مُسْتَملیِ بخاری * شارح التعرف ، سیدمحمد بخاری مرجوع کنید بهلف مَناهجُالطالبینَ (جامی ، ص 123، 460، 556 به بعد، 673، 742)، بهاءالدین محمدولد * پدر مولوی ، نظام الدین اولیا * ، سیدجلال الدین حسینِ بخاری * و شیخ عبدالحق محدّث دهلوی * از علما و محدّثان و مشایخ قادری در قرن دهم که برای ترویج علم حدیث و نشر تعالیم صوفیانه در هند کوشش بسیار کرد (حسنی ، ج 5، ص 206).

تصوف ماوراءالنهر، علاوه بر هند، به سین کیانگِ چین ( رجوع کنید به بخش 7: تصوف در چین ) و قفقاز و داغستان راه یافت ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). همچنین در آسیای صغیر و آناطولی زمینه ساز ظهور بکتاشیه * و دیگر فرقه های مهم صوفیانه گردید ( رجوع کنید به بخش 8: تصوف در آسیای صغیر و بالکان ).

تصوف در ماوراءالنهر با نفوذ تدریجی به سرزمینهای دیگر، دگرگونیهایی یافت ، چنانکه در قفقاز و داغستان رنگ حماسی گرفت و به مرام و مسلک سیاسی دسته های جنگجوی چچنی و آلانی در مبارزه با روسیه تبدیل شد. این تصوف با تصوف رایج در ماوراءالنهر، که در سمرقند و بخارا و خوارزم در میان پیشه وران به وجود آمده بود، تفاوت داشت ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

به نظر می رسد تا پیش از قرن هشتم گرایش به تصوف در ماوراءالنهر به صورتهای گوناگونی وجود داشته است ، اما از قرن هشتم به بعد سلسله های صوفیانه در این منطقه شکل گرفتند. مهمترین این سلسله ها، بر اساس دامنة نفوذشان در آسیای مرکزی و قفقاز، عبارت اند از: نقشبندیه * ، قادریه * ، یَسویه * و کبرویه * ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

به گفتة برخی ، رونق این سلسله ها و اقبال مردم به آنها در دورة تیموریان به اوج خود رسید، زیرا سلاطین و شاهزادگان تیموری و امیران آنان به صوفیان ارادت داشتند و اختلاف علما و صوفیان نیز در این دوره از میان رفته بود ( رجوع کنید به پارسا، مقدمة طاهری عراقی ، ص 10ـ24؛
صفا، ج 4، ص 66، 68).

نخستین و مهمترین سلسلة صوفیانة ماوراءالنهر، نقشبندیه است . این سلسله منسوب به خواجه بهاءالدین نقشبند * (متوفی 791)، و ادامة سلسلة خواجگان * است . بنیانگذاران سلسلة خواجگان ، خواجه یوسف همدانی (متوفی 535؛
غُجدُوانی ، ص 71ـ72) و خواجه عبدالخالق غجدوانی یا خواجة بزرگ یاکلان (متوفی 575) بودند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به جامی ، ص 383ـ384؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 34ـ50؛
دیویس ، 1999، ص 492ـ 519).

برخی از صوفیان این سلسله عبارت اند از: خواجه احمد صدیق (فخرالدین صفی ، ج 1، ص 51)، خواجه اولیای کبیر (همانجا)، خواجه سلیمان (یا سلمان ) کَرْمینی (همان ، ج 1، ص 56)، خواجه عارف رِیْوِگِرَوی (جامی ، ص 385؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 58)، خواجه محمود انجیرفَغْنَوی (جامی ، همانجا؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 59)، خواجه علی رامیتَنی معروف به حضرت عزیزان (متوفی 715؛
جامی ، همانجا؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 62)، خواجه محمد باباسَماسی * (متوفی 755؛
جامی ، ص 385ـ387؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 73)، سیدامیر کُلال بن حمزه (متوفی 772؛
جامی ، ص 387ـ 388؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 75ـ80) و عارف دیگ گِرانی (جامی ، ص 837؛
فخرالدین صفی ، ج 1، ص 85)، که همگی از بخارا یا روستاهای اطراف آن برخاسته بودند. بهاءالدین نقشبند نیز در قصر عارفان ، روستایی در یک فرسنگی بخارا، به دنیا آمد و در همانجا نیز به خاک سپرده شد و آرامگاهش از همان تاریخ تا کنون مرکز تعالیم صوفیان و زیارتگاه هوادارانش بوده است .سلسلة نقشبندیه از همان ابتدا بسرعت در سرزمینهای ماوراءالنهر و خراسان رواج یافت (پارسا، همان مقدمه ، ص 25). علت این رواج اعتقاد به اصولی چون اعتدال در سلوک و التزام به شریعت و مقید نبودن به نظام خانقاهی (فخرالدین صفی ، ج 1، ص 37؛
پارسا، همان مقدمه ، ص 11) در تعالیم این سلسله بود. بعلاوه التزام به شریعت سبب پیوستن بیشتر علمای اهل سنّت در ماوراءالنهر و خراسان به این سلسله بود (شیروانی ، ص 483).

پس از بهاءالدین نقشبند، خلافت این سلسله را علاءالدین عطار (متوفی 802) و خواجه محمد پارسا * و یعقوب چرخی * (متوفی 851) و خواجه عبیداللّه احرار * (متوفی 895) بر عهده گرفتند (جامی ، ص 397ـ400، 840؛
فخرالدین صفی ، ج 1،



ص 101، 139ـ 158؛
پارسا، همان مقدمه ، ص 69).

نقشبندیه در دورة خلافت خواجه عبیداللّه احرار در تاشکند (چاچ / شاش )، در حیات معنوی و در عرصة سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر به عنصری تعیین کننده بدل شد. خواجه عبیداللّه به سبب ارتباط مستمر با دیگر حاکمان و داشتن ثروت و املاک و موقوفات بسیار و اجرای قانون اِلْجاء * (نوعی نظام حمایتی ) برای کشاورزان و پیشه وران ثروتی فراهم آورد و در میان آنان نفوذی معنوی یافت . وی از این طریق بر شرایط اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر، بویژه سمرقند و تاشکند و هرات ، تأثیر گذاشت و حتی در رابطة میان مرید و شیخ تغییراتی پدید آورد (برای اطلاع در بارة نظام حمایتی عبیداللّه احرار رجوع کنید به گراس ، 1999 ب ، ص 47، 59 ـ60). در دورة تیموری نقشبندیه نقش فعال سیاسی و اقتصادی داشت ، اما در میان شیوخ این سلسله ، خواجه عبیداللّه احرار را باید سرمشق شیوخ صوفی دانست ، که با تأسیس ساختار سازمان یافتة اقتصادی و به سبب اعتبار و نفوذ مذهبی اش (همان ، ص 47) توانست میان حاکمان و کشاورزان و پیشه وران واسطه شود و از میزان مالیاتها

بکاهد (احرار، مقدمة نوشاهی ، ص 55، 58؛
پال ، ص 534 ـ 535). بیشتر شیوخ سلسلة نقشبندیه پیشه ور بودند (برای نمونه رجوع کنید به فخرالدین صفی ، ج 1، ص 59، 70، 75). خواجه عبیداللّه احرار اولین شیخ نقشبندیه بود که مرکزی برای تعلیم و

تربیت مریدان بنیان نهاد. این مرکز نزدیک سمرقند در محلی

به نام «محوطة ملاّ یان » ساخته شد که مزار خواجه عبیداللّه نیز در آن واقع شده است (احرار، همان مقدمه ، ص 1ـ3؛
برای اطلاع بیشتر در بارة ساختار و نحوة ادارة این مرکز رجوع کنید به پال ، ص 542 به بعد).

در سدة دهم ، سلسلة نقشبندیه در هیئت شیوخ جویباری (نام محله ای در بخارا) ــ که از نوادگان عبیداللّه احرار (همان ، ص 545؛
ایرانیکا ، ذیل «ده بیدیه ») و از پیروان سلسلة ده بیدیه بودند ــ گسترش بیشتری یافت . رهبر ده بیدیه ، مخدوم اعظم سیداحمد خواجگی کاسانی (متوفی 949) سلسلة خود را در ده بید، دهکده ای در یازده کیلومتری سمرقند بنیان نهاد. در 1028، یلنگتوش بی (متوفی 1066)، مرید خواجه محمد هاشم ، در جوار مقبرة جدش (مخدوم اعظم ) خانقاه و مسجدی بنا کرد (توگان ، ص 22). طرفداران سلسلة ده بیدیه در بلخ و بدخشان و جوزان (فیض آباد) به فعالیت پرداختند و با عنوان خوجه های آق داغلیک و قره داغلیک در ترکستان شرقی و سرزمین چین ( رجوع کنید به بخش 7: تصوف در چین ) نفوذ فراوان یافتند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا؛
ده بیدیه * ).



نقشبندیان در سدة سیزدهم / نوزدهم در اقدامات استقلال طلبانه در ماوراءالنهر شرکت داشتند؛
از جمله در قیام «درة چرچیک » در 1289/ 1872، به رهبری خوجه ایشان قول قَره ؛
در نهضت ترکمانان در آخال تَکه در 1298/ 1881 به رهبری شیخ قربان مراد نقشبندی مشهور به قربان میرات یا دوکچی ایشان که به شکست انجامید؛
و در شورشی که در 1316/ 1898 به سرکردگی محمدعلی (مَدْلی ) ایشان در اَنْدیجان به پا شد (آکینر، ص 395؛
بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 46).

تصوف ، بویژه سلسلة نقشبندیه ، در اشاعة اسلام در قرقیزستان نیز نقش بسزایی داشته است . سابقة تصوف در این منطقه به دورة نفوذ خرقه پوشان ترکستان بازمی گردد. توسعة تصوف با تبعید چچنیها به این ناحیه پس از جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945) بیشتر شد. این سلسله اکنون نیز در قرقیزستان طرفدارانی دارد (احمدیان شالچی ، ص 287). تصوف ماوراءالنهر، بویژه سلسلة نقشبندیه ، در سدة دوازدهم / هجدهم به داغستان و قفقاز و در میان رهبران قیامهای این مناطق نفوذ کرد و تفکر مسلط قیامهای اقوام آن سامان بر ضد روسها شد؛
چنانکه گفته شده است که یک صوفی بخارایی نقشبندی ، شیخ منصور اُشُرْمه * (متوفی 1207 یا 1208/ 1793، رهبر نخستین قیام در داغستان ) را در راه سفر به مکه به سلسلة نقشبندیه در آورد (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 31). گرچه قیام شیخ منصور اشرمه شکست خورد و وی دستگیر و در زندان اشلسبورگ اعدام شد، سنّت مبارزة او را دیگر مریدان



نقشبندیه در سدة بعد ادامه دادند (برای اطلاع بیشتر در بارة منصور اشرمه رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «اشرمه ، منصور»؛
گوگچه ، ص 148ـ155،160ـ162، 212).

سدة دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم دورة شکوفایی نقشبندیان در قفقاز و بخش شرقی آن و داغستان بود (بنیگسن و ویمبوش ، 1985، ص 9ـ 15). شیوخ نقشبندی همچون شیخ اسماعیل کُردْمیر در شروان ، شیخ خالد کُرد از سلیمانیه و شیخ محمد شروانی یا محمد یَراقلار در جنوب داغستان نفوذ بسیار یافتند، چنانکه در 1240ـ1241/ 1825 محمد یراقلار در خانات کُرَن اعلام جهاد کرد و جمال الدین قاضی قُموقی را به سلسلة نقشبندیه فرا خواند. نهضت مذکور

در 1275ـ1276/ 1859 شکست خورد و جمال الدین و هوادارانش به قلمرو عثمانی مهاجرت کردند (همو، 1378 ش ، ص 32ـ 33). جمال الدین ، مرشدِ محمدغازی و شامل ، نایب محمدغازی بود (آکینر، ص 154). شامل رهبر نهضت «مریدان » بود و به سبب رهبری فره مند وی ، تصوف در میان قبایل کوه نشین قفقاز، بویژه آوارها و چچنها، نفوذ و قدرتی فراوان یافت (برای اطلاع بیشتر در بارة شامل رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «شامل »؛
مک لین ، 1370 ش ). در واقع ، قیامهای کوه نشینان نقشبندی قفقاز از 1239 تا 1272/ 1824ـ 1855، به سبب وفاداری مطلق به آرمانها و پیروی از انضباط سخت ، در مسلمان کردن اقوام چچن ــ که بیشتر پیرو عقیدة جاندارپنداری بودند ــ نقش مهمی داشت (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 33).

در سدة سیزدهم / نوزدهم ، جنبش صوفیه بین تاتارها در اوج قدرت بود و در ناآرامیهایی که پس از آزادی تاتارهای سِرْف (دهقانان روسیه ) در 1277ـ 1278/ 1861 در منطقه رخ داد، نقشبندیان احساسات ضدروسی را میان تاتارها تشدید کردند (آکینر، ص 73)؛
ازینرو، بسیاری از چهره های فرهنگی تاتار بویژه در اِرنْبورگ تمایلات نقشبندی خود را آشکار کردند، از جمله ابونصرکَرْسَوی (متوفی 1229/ 1814)، شهاب الدین مرجانی (متوفی 1317/ 1899)، شیخ زین الدین رسولی (متوفی 1335/ 1917) و شیخ عالم جان بارودی * (متوفی 1300 ش / 1921؛
بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 52 ـ53). یکی از شیوخ نقشبندی به نام بهاءالدین واسیوف (واعظ اف ؟، متوفی 1310 یا 1311/ 1893) شاخه ای از نقشبندیه را در قازان بنیان نهاد که طرز تفکر آنان آمیزه ای از سوسیالیسم و اندیشه های تولستوی بود (آکینر، ص 87). رهبر بعدی آنان ، پیر بهاءالدین ، در 1336/ 1918 با بلشویکها متحد شد اما اندکی بعد به قتل رسید و فرقة مذکور بسرعت از بین رفت (همانجا).

نقشبندیان در قیام باسماچیان * ــ که در 1336/ 1918 آغاز شد و تا 1349 (1309 ش )/ 1930 ادامه داشت ــ شرکت کردند. دو تن از رهبران این نهضت ، شیرمحمدبیگ یا کور شیرمت و جنیدخان نقشبندی بودند (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 49). این دو تن همچنین در مقاومتهای مسلحانه بر ضد حکومت شوروی ، که به غزوات (1335ـ1340/ 1917ـ1921) شهرت یافت ، شرکت کردند. پس از تشکیل مجمع علمای داغستان در 1335/ اوت 1917، رهبری این غزوات به عهدة شیخ نقشبندی ، نجم الدین هوتسو یا گوتسو (به روسی : گوتسینسکی )، گذارده شد. وی با همراهی اوزن حاجی ، دیگر شیخ نقشبندی ، ابتدا با نیروهای روس سفید به رهبری ژنرال دِنیکین جنگید و پس از مرگ اوزن حاجی در 1338/ مه 1920، مبارزه بر ضد بلشویکها را سازمان داد که در سیاست بین المللی بویژه در محدودساختن قدرت مداخلة ارتش سرخ در شمال ایران تأثیر گذاشت (همان ، ص 38ـ40).

از دیگر چهره های نقشبندیه در این دوره می توان از شیخ حاجی یاندارف (از شیوخ چچنی که در 1346ـ1347/ 1928 محاکمه و سال بعد اعدام شد) و شیخ علی آقوشه در داغستان مرکزی ، که در برابر بلشویکها موضعی بی طرف داشت ، نام برد (همان ، ص 41ـ42). با سرکوبی متوالی قیامهای نقشبندیان در قفقاز، اندک اندک سلسلة قادریه رونق گرفت ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

سلسلة دیگر در ماوراءالنهر یَسَویه است که بنیانگذار آن شیخ احمد یسوی * (متوفی 562) در شهر یسی (واقع در ترکستان کنونی ) به دنیا آمد (فخرالدین صفی ، ج 1، ص 41؛
بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 24؛
دیویس ، 1996، ص 180). شیخ احمد سومین خلیفه بعد از خواجه یوسف همدانی و از خواجگان بود (فخرالدین صفی ، همانجا). ازینرو، میان سلسلة یسویه و سلسلة خواجگان اشتراکهایی وجود داشت و چون خواجگان ، سَلَف نقشبندیه نیز بودند، میان

دو سلسلة یسویه و نقشبندیه مناسبات تنگاتنگی برقرار

بود، چنانکه میراث صوفیانة سلسلة خواجگان در میان یسویان قبایل ترک و طوایف چادرنشین آسیای مرکزی حفظ شد و

در ادبیات و متون ترکی یسویه تجلی یافت و در میان شهرنشینان و ایرانیان نقشبندی آن سامان نیز در ادبیات و متون فارسی نقشبندیه منعکس شد (دیویس ، 1996، ص 186؛
برای اطلاع بیشتر در بارة رابطة بین خواجگان و یسویه رجوع کنید به همان ، ص 187 به بعد).

مهمترین وجه تمایز یسویه با اخلاف خواجگانی و معاصران نقشبندی خود در نحوة برگزاری مراسم ذکر بوده است .





یسویه هوادار ذکر جلی (جهری ) بوده اند و به همین سبب آنان را «علانیه » یا «جهریه » نیز گفته اند، حال آنکه نقشبندیه و خواجگان بیشتر بر ذکر خفی تأکید داشته اند (دیویس ، 1996، ص 198، 200). همین اختلاف نظر بعدها به خصومت و تعارض میان صوفیان کاشغر و چین انجامید.

سلسلة یسوی در مسلمان کردن قبایل کوچ نشین دورترین بخشهای آسیای مرکزی ، در طول سیردریا در قزاقستان و قرقیزستان امروزی بیشترین نقش را داشته است (همان ، ص 180؛
بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 47، 189). همچنین بنا بر نظر پژوهشگرانی همچون فرانتس بابینگر و فرجوع کنید بهاد کوپرولو، یسویه زمینه ساز رواج تصوف در میان ترکان آناطولی بوده است ( رجوع کنید به دیویس ، 1996، ص 184، نیز رجوع کنید به پانویس 11). نقش مریدان احمد یسوی ، بویژه سلیمان باکیرگان ، در رواج تصوف در میان تاتارهای ولگا نیز بسیار مرجوع کنید بهثر بوده است (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 51). با اینهمه ، میراث معنوی یسویه در بیرون از آسیای مرکزی غالباً نادیده گرفته شده و این سلسله به اقوام ترک آسیای مرکزی محدود شده است (دیویس ، 1996، ص 180ـ181).

تعالیم احمد یسوی در اثری منسوب به او به نام دیوان حکمت آمده است (در بارة مباحث مربوط به صحت انتساب این اثر به او رجوع کنید به همان ، ص 183ـ184، پانویس 10). پس از درگذشت احمد یسوی ، خلفای وی (برای اطلاع بیشتر در بارة ایشان رجوع کنید به فخرالدین صفی ، ج 1، ص 19ـ34؛
جامی ، ص 388ـ 389، 830) این سلسله را در میان طوایف چادرنشین آسیای مرکزی و شاهزادگان ازبک اشاعه دادند (دیویس ، 1996، ص 196؛
برای نام این شاهزادگان رجوع کنید به همانجا، پانویس 35؛
برای اطلاع بیشتر در بارة نفوذ مشایخ یسوی در میان امیران ازبک رجوع کنید به معین الدین





نطنزی ، ص 91). دامنة نفوذ یسویه علاوه بر استپهای آسیای مرکزی ، به شهرهای ماوراءالنهر و حوزة سنّتی فعالیت نقشبندیان نیز کشیده شد (برای رقابتهای میان فرق صوفیانه رجوع کنید به دیویس ، 1996، ص 200 به بعد).

در سدة یازدهم / شانزدهم یسویه در نقشبندیه مستحیل شد (همان ، ص 199، 203) اما پس از مدتی بار دیگر سر بر آورد ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). دو شاخة افراطی یسویه (لاچیها و ایشانهای درازگیسو ) در درة فرغانه فعالیت داشته اند (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 24؛
قس گراس ، 1999 الف ، ص 528 که به نقل از دیویس انتساب این دو گروه به یسویه را نادرست می داند).

در نیمة دوم سدة سیزدهم / نیمة دوم سدة نوزدهم ، شیخی یسوی به نام سنور سلسلة لاچیها را بنیان نهاد. خان خوقند بعدها وی را به اتهام ارتداد به دار آویخت . پس از شکست حکومتهای محلی از روسها، لاچیها که مخفی شده بودند، بار دیگر به رهبری قرقیزی از شهر مَرکَلان به نام باباجان خلف رحمان قلی به عرصه آمدند. باباجان خلف به شرق فرغانه مهاجرت کرد و طریقت خود را در اُچ / اُش رواج داد (همان ، ص 48). لاچیها به سبب آنکه مراسم ذکر جلی را در شب و با حضور زنان ، همراه با خواندن بخشهایی از دیوان حکمت احمد یسوی و رقص و سماع ، برگزار می کردند و به برپایی ارجی (ازدواج جمعی ) متهم بودند، در میان مسلمانان منزوی شدند؛
ازینرو، از انقلاب اکتبر استقبال کردند. به نوشتة بنیگسن و ویمبوش (1378 ش ، ص 48ـ49)، دهکده های لاچی نشین عمدتاً قرقیزند و لاچیها جوامعی کاملاً بسته اند که نظام ازدواج درون همسری دارند.





ایشانهای درازگیسو شاخة دیگر یسویه و از فعالترین و تندروترین سلسله های تصوف بوده اند (همان ، ص 49)، اما در سالهای اخیر فعالیتشان کاهش چشمگیری یافته است . این سلسله را ابومطلب ساتیبالدیف ، که در 1315 ش / 1936 اعدام شد، بنیان نهاد. مرکز ایشانها، چلگازی در قرقیزستان بود و در کوههای جنوب قرقیزستان و اچ و جلال آباد و ارسلان آباد، میان قرقیزها و اقلیتی از ازبکها و تاجیکها هوادارانی داشتند (همان ، ص 50 ـ51). در 1342 ش / 1963، گروهی از ایشانهای درازگیسو به اتهام اقدام برای تشکیل دولتی مسلمان ، در بیشکِک (فِرونزه ) محاکمه شدند (همان ، ص 148).

شایان ذکر است که در هر دو شاخة یسویه حلقه هایی ویژة زنان وجود داشته است (همان ، ص 92).

کبرویه به لحاظ قدمت نخستین ، و از حیث نفوذ (پس از نقشبندیه و یسویه ) سومین سلسله در ماوراءالنهر، بویژه خوارزم ، است . بنیانگذار آن نجم الدینِ کبری * (متوفی 618) بود که پس از کشته شدنش به دست مغولان ، دو مرید معروفش ، سیف الدین باخَرْزی * (جامی ، ص 433ـ434) در ماوراءالنهر و باباکمال جَندی در ترکستان ، تعالیم او را اشاعه دادند (صفا، ج 3، بخش 1، ص 171). با اینهمه ، خوارزم مرکز کبرویه باقی ماند و دامنة نفوذ آن در میان قره قالپاقهای دلتای آمودریا گسترش یافت (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 25).

کبرویه در اسلام آوردن طوایف اردوی زرّین (دسته ای از مغولان به سرکردگی باتو در ولگای سفلا) نیز مرجوع کنید بهثر بوده اند (همان ، ص 47). ظاهراً سلسلة کبرویه در دوره هایی از رونق افتاد و اگرچه در سدة سیزدهم / نوزدهم احیا شد، پس از 1290/ 1873 هواداران آن به نقشبندیانی که از بخارا آمده بودند پیوستند (همان ، ص 25). با وجود نفوذ کبرویه در میان قره قالپاقها و حتی برگزاری مجالس ذکر در نیمة دوم سدة چهاردهم / بیستم (آکینر، ص 419ـ420)، آنان اکنون کم نفوذترین سلسلة آسیای مرکزی و قفقاز محسوب می شوند که فقط میان اندکی از دهقانان ، بویژه در محدودة خوارزم و قونیة اورگنج در ترکمنستان ، هوادارانی دارند (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 25، 62).

در بارة کبرویه منابع کمی وجود دارد (برای پژوهشهای جدید در بارة کبرویه رجوع کنید به دیویس ، 1996، ص 181، پانویس 4).

دیگر سلسلة صوفیانة معروف در این منطقه ، قادریه ، منسوب به عبدالقادر جیلانی یا گیلانی (متوفی 561) است . گرچه محل شکوفایی قادریه بغداد بود، به آسیای مرکزی نیز نفوذ یافت ؛
چنانکه در سدة ششم ، حُجاج بلغاری و بازرگانان عرب این سلسله را از بغداد به قلمرو پادشاهی ولگا و ترکستان ، بویژه شهرهای درة فرغانه ، آوردند (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 22،51). سلسلة قادریه از سدة هفتم تا نهم در برابر نفوذ نقشبندیه و یسویه از رونق افتاد (همان ، ص 22).

در سدة سیزدهم / نوزدهم ، قادریان در شمال قفقاز سربرآوردند و با تبعید چچنهای قادری به قزاقستان و قرقیزستان ، به دستور استالین ، بار دیگر قادریان به محل اولیة خود، درة فرغانه ، بازگشتند ( رجوع کنید به همان ، ص 47). عامل تجدیدحیات قادریان ، چوپانی از قیموقها به نام کونتاحاجی کیشیِفْ بود که به روایتی ، در سفر به بغداد و زیارت آرامگاه عبدالقادر گیلانی به سلسلة قادری پیوست و از 1278/ 1862 به اشاعة آن در قفقاز پرداخت (همان ، ص 34).

در نتیجة شکست نهضت مریدان و ایجاد وقفه در فعالیت نقشبندیان (از 1276 تا 1297/1859ـ1880)، مریدان که از نبرد طولانی خسته شده بودند، به شعار «عدم مقاومت در برابر شر»، که کونتاحاجی مطرح کرده بود، جذب شدند. دورة همزیستی مسالمت آمیز میان صوفیان قادری و حکومت روسیة تزاری دیری نپایید و در پی نفوذ روزافزون قادریان ، در 1280/ ژانویة 1864 کونتاحاجی و مریدانش دستگیر شدند. کونتاحاجی در 1284/ 1867 در زندان درگذشت (همان ، ص 35). مرگ وی و حتی مهاجرتِ گروهیِ برخی از قادریان به ترکیه ، در تداوم رونق قادریه خللی پدید نیاورد. این سلسله ، که بر خلاف نقشبندیه شعارهای عقیدتی ساده تر و ساختار داخلی متمرکزتر و مراسم ذکر جلی جذابتری داشت ، از غرب به سوی اینگوش و اُسِتیا و از شرق به داغستان گسترش پیدا کرد و بویژه در میان مردم فقیر و روستایی رواج یافت (همان ، ص 35ـ37). قادریه به چهار گروه تقسیم شد: شاخة اصلی کونتاحاجی در چچن و بخشهای کوهستانی داغستان ؛
با مَتْگرای در دهکدة کوهستانی آوْتورا در اینگوش به رهبری خانوادة میتایِف ؛
بَتَل حاجی بِلْهورف در شهرهای سرححی و یاندِرکا و اِگاژ و نَزران در قلمرو اینگوش و چیم میرزا یا طبالان در دهکدة کوهستانی میرتوپ در شالیِ چچن (همان ، ص 22ـ23؛
آکینر، ص 163). امروزه انشعابی از چیم میرزا که هواداران ویس حاجی بوده اند در تمام قلمرو چچن و اینگوش ، داغستان ، اُسِتیا، کابارده (قبارطه )، آذربایجان و قزاقستان پراکنده اند (بنیگسن و ویمبوش ، 1378 ش ، ص 23). به طور کلی توسعة قادریه در این مناطق در دهه های 1340 و 1350 ش / 1960 و 1970 بسیار چشمگیر بوده است (همان ، ص 23، 41، 44).





نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3586
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست