responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3499

 

تَرَنجبین (به فتح یا کسرِ جیم ) ، مادّه ای «به شیرینی و قِوام شَهْد ( = عسل ) » (شاد، ذیل واژه ) که از ساقه ها و برگهای دو گونه از گیاه خاردار بیابانی ، معمولاً موسوم به «خار شُتُر» (از تیرة پروانه آسایان ) می تراود و امروزه عمدتاً به عنوان داروی مُلیّنِ مزاج و شُشها خورده می شود.

واژگان . ترنجبین (به همین صورت معرَّب در همه منابع قدیم عربی و فارسی ) مرکّب از دو واژة فارسی تَر (= تَر و تازه ) و اَنگَبین ( > فارسی میانه ، اَنگُبین ؛
= شهد، عسل ) روی هم به معنای «عسلِ تَر»، است (قس خُشک انگبین / خُشکنجبین که در مآخذِ ما نخستین بار علی بن عباس مجوسی ( سدة چهارم ) آن را ذکر و وصف کرده ( به نقل ابن بیطار، ج 2، ص 61 ) و به نوشتة صادق مقدّم ( ص 103 ) همان «گزانگبین »/ «گزِ خونسار» است که در اثر گزش حشره ای مخصوص ، از انواعی درختچة گز ، عمدتاً تاماریکس گالّیکا گونة مانیفرا ، می تراود؛
رجوع کنید به گز * و مَنّ * ؛
نیز رجوع کنید به حکیم مؤمن ، ص 346 ؛
تعلیقات لوکلر بر ترجمة فرانسوی الجامع ابن بیطار، ج 2، ص 32 ؛
لاوفر ، ص 348). لذا، معنای لفظیِ «عسل النَّدی '» (شهدِ شَبنَم ) که اسحاق بن عِمران ( متوفی ح 292 ؛
به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 137 ) و شاید به تبع او، بعض مؤلفان غربی (مثلاً، فولرس ، ج 1، ص 440 ؛
رنو و کلن ، شرح بر تحفة الاحباب ، ش 295 ، ص 115ـ116) و شرقی ، یا «عسل الوَرْد» (= شهدِ گُل ( سرخ ) ) (لیوی و الخالدی ، تعلیقات بر اقراباذین سمرقندی ، ش 248، ص 202) انگاشته اند، نادرست است . در منابع ما، داوود انطاکی (متوفی 1008) ظاهراً قدیمترین دانشمندی است که معنای درست این واژه را تحقیق کرده (ص 134): «واژه ای فارسی ... به معنای ' عسل رَطْب ` و نه ، چنانکه گمان برده اند، ' طلّ النَّدی ' ` .». به نقل ابوریحان بیرونی (ص 147) از حمزة اصفهانی (نیمة دوم سدة چهارم ) ترنجبین را در اصفهان «اُشتُرْ انگبین » می گفتند.

گیاهان ترنجبین آور. از لحاظ گیاه شناسی ، نام عامِّ خار شتر (در عربی : اَلحاج یا عاقول ) را بر چندین نوع درختچة کوتاه خاردار بیابانْزی از جنس . (اسم جنس لاتینی مأخوذ از همان الحاج عربی ) اطلاق می کنند. رشینگر (ص 470ـ 475) پنج تا از آنها را در حوزة گیاهْ جغرافیایی فلورا ایرانیکا (شامل ایران کنونی ، افغانستان ، بخشی از غرب پاکستان ، شمال عراق ، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان ) گزارش و وصف کرده است ، که سه تای آنها (و یک دورَگه ) در

ایران کنونی به فراوانی یافت می شوند. از اینها فقط این

دو گونه ترنجبین ترشح می کنند: 1) (لفظاً، «الحاج مَنّ آور»؛
مترادفهای اکنون متروکِ آن : رویشگاه : بویژه در غرب و جنوب ایران (شامل جزیرة قشم ) فراوان است . در عراق ، شمال شرقی عربستان ، فلسطین ، سوریه و شمال افریقا نیز بومی است . 2) (لفظاً ، «الحاج ایرانی »؛
مترادف قدیمتر آن : لفظاً، «الحاجِ شُتری »). رویشگاه : در ایران تقریباً در همة نواحی بیابانی ؛
در شرق آناطولی ، عراق ، ترکمنستان و افغانستان نیز به فراوانی یافت می شود (برای تصویرهای رنگی از اجزای این نوع ، وصف کوتاه ریخت شناختی و رویشگاههای آن در ایران رجوع کنید به قهرمان ، ج 7، ش 755). دورگة را از فارس گزارش کرده اند (رشینگر، ص 475). برای ریخت شناسی مشروح انواع رجوع کنید به بواسیه ، ج 2 (به لاتینی ؛
ترجمه فرانسوی بخش مربوط به در مقدّم ، ص 82 ـ83 ؛
برای جدیدترین بحث ریخت شناسی و تفصیل رویشگاههای پنج گونة مذکور در بالا رجوع کنید به رشینگر، همانجا ( به لاتینی ) ؛
در بارة خارشتر و ترنجبین رجوع کنید به ایرانیکا ، مقالة ).

به سبب گستردگی رویشگاهها و فراوانی «خار شتر» در نواحی ای که بومیان آنها به زبانهای ایرانی یا گویشهای فارسی سخن می گویند، نامهای محلی بسیاری برای به کار می رود، که پارسا (ج 8 ، ص 9ـ10) شماری از آنها را ضبط کرده است : علفِ شتر ، شترْخار ، مَخ ، تَنْدَن / تَنْوَن / تینْدن ، زَزْ ، خَروش (در بلوچستان ) ؛
اُشترْخار (در اراک ، تفرش )؛
یانْداغ (در بختیاری )؛
تیغْ شتری (در باغ فیض در مرکز ایران )؛
کَنْدَر / کَنْدِرا / کَنْدیرا (در ناحیه ای نامعیّن ). ( واژة یانداغ مذکور، نیز به صورتهای یانْتاق / یانْدِق / یَنْدِق / یَندک ، ترکی جغتایی ، و مترادف آن ، لفظاً «شترْخار»، است . ترنجبین را به ترکی یانْتاق شَکَری می گویند؛
لاوفر، ص 345 ) .

به گزارش شلیمّر (ص 357)، اولاً، تراوش ترنجبین در ایران در همه جا به یک اندازه نیست و ظاهراً بستگی به بعض احوال اقلیمی (دمای هوا، جنس خاک ، و غیره ) دارد (چنانکه ، مثلاً، در مورد کتیرا هم دیده می شود)؛
ثانیاً، این تراوش «فقط در بعض نواحی ــ خراسان ، طبس ، زَرَند، طَغَرود (نزدیک قم )،





بندر بوشهر، تبریز ــ و آن هم در دمای شدید، روی می دهد و ترنجبین به شکل قطره های کوچکی بر شاخ و برگ خارشتر منعقد می گردد»؛
دیگر اینکه برعکس گزارش ( دانشمند آلمانی ) لاندرر ، که «در لبنان ، الحاج فقط پس از این که بُزها برگها و جوانه های آن را چریدند، ترنجبین می دهد»... بومیان «نواحی ترنجبین خیز ایران ... می گویند که طبق قراردادهای عُرفی ، شبانان مجبورند که با گلّه های خود از دشتهای ترنجبین خیز دور شوند زیرا گوسفندها و بزها با چَرای خود، محصول ترنجبین را سخت ضایع می کنند». انواع خارشتر خوراک مرغوبی برای مواشی در نواحی بیابانی و نیمه بیابانی در ایران و مناطق دیگر است ( رجوع کنید بهدینوری ( سدة سوم ؛
ج 1، ص 120، ش 249 ) که از قول یک اعرابی ، ابو زیاد، می گوید که «الحاج را الماشیة ( چهارپایان اهلی ) بیش از یَنْبوت ( = خُرنوب ) دوست می دارند». ظاهراً بویژه شتران الحاج را می جویند و به خوردن آن سخت راغبند (وجه تسمیه این گیاهان به «خارشتر» و ترکیبهای نظیر آن ــ مثلاً

در انگلیسی ــ حاکی از این رغبت است ). البته در جایهایی که انواع خارشتر هیچ محصول شیرینی ندارند، روستاییان آنها را بریده برای تعلیف زمستانی دامهای خود ذخیره می کنند.

فرآوردة دیگر خارشتر عَرَقی است که از آن می گیرند. شگفتا که پیشینیان این عرق را که اکنون خواص درمانی مهمی به آن نسبت می دهند و به طور تجارتی در داروخانه ها در جزو «عرقیّات سنّتی » عرضه می کنند، نمی شناختند و ذکری از آن در تألیفات قدیم نیست . مجتمع کشت و صنعت ایران تَرگل در دَفتَرَک (بروشور) تبلیغاتی خود آن را چنین وصف کرده است : ( عرق ) خارشتر طبیعت سرد دارد. خواص : مُدرّ قوی ، تصفیه خون و کبد، شستشوی کلیه ها؛
مفید برای ( دفع ) سنگ کلیه و مثانه ، ( و برای درمان ) سیاهْسرفه و تبهای نوبه ای و گرم .»

ترکیب شیمیایی ترنجبین . شیرینی ترنجبین ناشی از وجود دو گونه مادّه قندی ، ساکارز و ملزیتوز ، در آن است ، ولی مقدّم فقط ساکارز در آن یافته است (برای تفصیل چگونگی بازشناخت این قند ( ها ) در ترنجبین رجوع کنید به وصف نادقیق و مغشوش زرگری از خارشتر ( ج 2، ص 30ـ31 ) و برای گزارشی دقیقتر و علمیتر رجوع کنید بهمقدّم ، ص 79ـ93 ( به زبان فرانسه ) ).

پیشینة شناخت ترنجبین . پزشکان ـ داروشناسان قدیم یونانی (دیوسکوریدس ، جالینوس و پسینیان ایشان ) این مادّه را نمی شناختند. به گزارش لاوفر (ص 346)، پی یر بلن مُنْسی ، سیّاح و طبیعیدان فرانسوی (1518ـ1564 میلادی )، آن را در سدة شانزدهم در اروپا شناسانید. لذا «کشف » و مصارف درمانی آن را ظاهراً به بعض حکیمان دورة اسلامی (مسلمان و غیرمسلمان ) مدیونیم . در منابع ما، قدیمترین ذکر این مادّه و بعض خواص آن محتملاً از ابوجُرَیجِ راهب (به اغلب احتمال ، سدة دوم ) است (به نقل رازی ( 250ـ313 ) ، ج 20، ص 189): «ترنجبین تشنگی ، لهیب سینه و لهیب تب را فرو می نشاند؛
مُسهل ملایمی ( نیز ) هست .» چون از تألیفات ابوجریج بجز منقولات رازی در الحاوی و منقولات ابوریحان بیرونی در الصیدنة چیزی نمانده است ( رجوع کنید به سزگین ، ج 3، ص 208ـ 209)، نمی دانیم او به ماهیت یا منشأ ترنجبین نیز اشاره کرده بوده یا نه . به هر حال ، در مآخذ ما قدیمترین اشاره به ماهیت آن در فردوس الحکمة طبری (تألیف در 236) است (ص 394) که آن را «طَلّ» (شبنم )ی دانسته که «در خراسان بر بوته ها/ درختچه ها ( «الشَّجَر» ) واقع می شود/ می نشیند». در همان سدة سوم ، اسحاق بن عِمران نیز، که شاید قدیمترین وصف نسبتاً مشروح خارشتر و ترنجبین از او باشد، ترنجبین را «طلّ» انگاشته است (به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 137): «طلّی است مانند عسل ، جامد و دان دان («مُتحبّب ») که از آسمان بر بوتة حاج / عاقول که در شام و خراسان می روید، می نشیند. بهترینِ آن سفیدِ خراسانی است . حاج ... گلهایی سرخ دارد ( اما ) میوه نمی دهد» (نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ). تقریباً همة مؤلفان سپسین این ماهیت نادرست را، بدون تحقیق ، تکرار کرده اند، مثلاً : ابن سینا (370ـ 428؛
ج 1، کتاب دوم ، ص 752): «ترنجبین طلّی است که بیشتر در خراسان و ماوراءالنهر... و در بلاد ما پیشتر بر حاج می افتد ( ! ) » (نیز رجوع کنید بهابن جَزْلة ( متوفی 493 ) ، به نقل غَسّانی ، ص 50 ؛
انطاکی ( ص 134 ) ؛
حکیم مؤمن ، ص 210، 266؛
و حتی عقیلی علوی شیرازی در مخزن الادویة ( تألیف در ? 1185 ) ، ص 270: «شبنمی است که بر خار شتر می نشیند و مانند ریزه های نبات منعقد می گردد»).

در این میان ، در منابع ما قدیمترین و شاید یگانه رأی درست در بارة ماهیت ترنجبین آنِ دانشمند ایرانی ، ابوحنیفة دینوری ، گیاه شناس جزیرة العرب باشد، زیرا این مادّه را، نه شبنمی نازل از آسمان ، بلکه از «مَغافیر» (صمغهای ) مترشّح از بعض گیاهان بادیه دانسته است . او در فصل مربوط به صمغها نوشته (ج 3، ص 86 ، ش 359) که «مغافیر مانند صمغ است ، جُز اینکه شیرین است ، ( پس از تراوش ) می خشکد، و همچون قند/ شکر می شود». سپس (ج 3، ص 95، ش 388) چنین گفته است : «از انواع مغافیر، عسل جامدی است که نزد ما ( ایرانیها ) ترنجبین نام دارد، و آن نبع ( عَرَق ، ترشح ؟ ) درختچة خارداری است ؛
لذا در ( ترنجبین ) خارهای بسیار یافت می شود.» اما شگفتا که دینوری



در وصف درختچة حاج (ج 1، ص 120، ش 249) هیچ اشاره ای به مغافیر آن (= ترنجبین ) نکرده است . وی ، پس از ذکر نظر ابو زیاد در بارة حاج (که «اهل عراق آن را عاقول می گویند») و وصفی از برگهای کوچک و خارهای درازِ بسیار تیز آن ( رجوع کنید بهنگاره ) ، می گوید: «نزد ما ( = در ایران ) حاج از گیاهانِ همیشه سبز است ؛
( در طلب رطوبت ) ریشه های بسیار عمیقی در زمین می دواند؛
جوشاندة این ریشه ها در تداوی به کار می رود ( ؟! ) ». (نیز رجوع کنید به نظر انصاری شیرازی ( 729ـ806 ) ، ص 104: «حاج خاری است که ترنجبین از او حاصل می شود... و ( آن را ) به شیرازی خارْ دارو گویند.»)

چون گیاه بیابانی ای که مادّة خوراکیِ ترنجبین از آن به دست می آید در بیابان شبه جزیرة سیناء (فلسطین ) نیز فراوان است ، بعضی در گذشته ترنجبین را آن «مَنّ»ی پنداشته اند (که همراه با سَلْوی ' ( = بلدرچین * ) ) برای خوراک بنی اسرائیل در دورة چهل سالة سرگردانیشان در بیابان پس از خروج از مصر، سحرگاهان هر روز (بجز شنبه ها) از آسمان نازل می شد ( رجوع کنید بهسِفْرِ خروج ، 16: 4، 8، 12ـ15). پژوهشهای مبسوط دانشمندان غربی در بارة گیاهان فلسطین منجر به اتفاق نظر در بارة ماهیت و منشأ مَنِّ عبرانیان نشده (ضمناً ترادفِ منّ = ترنجبین منتفی گشته است ). طبق یکی از سه نظریة غالب در این باره ، «مَنِّ» منظور از نوعی گز ( تاماریکس مذکور)، می تراود (برای تفصیل این مسائل رجوع کنید به گَز * ؛
مَنّ * ؛
مقدّم ، ص 123ـ 135؛
و مقالة در د.جودائیکا ).

طبع و خواص درمانی . در منابع ما، قدیمترین یادکرد طبع ترنجبین از ابن ماسویه (متوفی 243؛
به نقل رازی و طبری ، همانجاها) است . طبری آن را «معتدل ( یعنی از حیث گرمی و سردی طبع ) ، لطیف و لَیّ ِن ( یعنی مُلیّن شکم ) » دانسته و ابن ماسویه ، با اندکی توضیح گفته است : «رَطْب '( تَر ` ؛
از طبایع چهارگانه ) و در گرمی و سردی ، معتدل ... و ( لذا ) برای تب حادِّ همراه با یبوست مزاج سودمند است » ( رجوع کنید به نظر مشابه ماسَرْجویة بَصْری ( رونقش در اواخر سدة دوم و اوایل سدة سوم ) ، به نقل رازی ، همانجا). اما حکیمان قدیم کم کم خواص دیگری برای آن دریافته اند. ابوجُرَیج (مذکور) آن را برای «تسکین لَهیب سینه » نیز سودمند دانسته است ، و ثابت بن قُرَّه (221ـ 228)، علاوه بر این که در مبحث «صُداع » (سَرْدرد) ترکیبی از ترنجبین با چیزهای ملیّن دیگری (مثلاً، آب آلو، جوشاندة هلیلة زرد، و تَباشیر) را برای درمان سَردردِ ناشی از (یا همراه با) یبوست تجویز کرده (ص 16، 19)، آن را در جزو اجزای «جوشانده »ای «خوب / شایسته برای معده و جگر» ذکر کرده است (ص 71ـ72).

اسحاق بن عمران (به نقل از ابن بیطار، همانجا)، پس از تکرار خواص پیشین افزوده است : «خیساندة آن در آب آلو و عُنّاب سینه را ترطیب می کند و برای مَحروران ( = مبتلایان به گرمی مزاج ، گرمْ مزاجان ) سود دارد.» حُبَیش بن الحسن ، شاگرد حُنَین بن اسحاق (194ـ260)، بعض نکات پیشینیان را چنین ایضاح یا تکمیل کرده است (به نقل ابن بیطار، همانجا): «جَلاء ( = پاک کنندگی اَخلاط و فضولات از سینه و غیره ) آن بیش از جلای قند است ؛
لهیب تبهای تیز را تسکین می دهد و تشنگی ( تَبداران ) را فرو می نشاند... و برای سُرفه سود دارد.»

در دورة دوم پزشکی اسلامی ، دستاوردهای دیگری در بارة طبیعت و موارد درمانی ترنجبین یافت می شود، که بعض آنها را در اینجا ذکر می کنیم (با حذف نوشته های تکراری پیشین ): ابومنصور علی هِرَوی (سدة چهارم ؛
ص 80): «طبعش قریب به شیرْخِشت * ( یعنی ) گرم و نرم است اندر درجة دوم ... مثانه را نیز ( یعنی علاوه بر سینه ) جَلا دهد؛
ادرار بول آرد، قَی ء را یاوری دهد ( یعنی کمک به استفراغ ) و قولنج بگشاید.» ابن سینا (همانجا؛
فقط مطالب غیرتکراری او را می آوریم ): طبعش «معتدلِ مایل به گرمی است ...؛
به خاصیتی که در آن است ، ( دفع ) زردآب را آسان می کند... مقدار خوراکش از ده تا بیست ( مثقال ؟ ) است .» انطاکی (همانجا) این چند نکته را به نوشته های پیشین افزوده است : «گرم است در درجة اول و تَر در درجة دوم ، یا معتدل ( ! ) ؛
از شیرْخُشک ( کذا؛
= شیرْخِشت ) ( در تلیین ) لطیفتر... و برای ( رفع ) غَثَیان و دردهای سینه سودمند است . ( خوردن ) یک أوقیه از آن در نیم رَطْل شیر بدن را فربه و باه را تحریک می کند...؛
با روغن گاو عُسْرالبول را درمان می کند. برای سِپُرز زیان دارد. مُصلح آن آب عُنّاب و آلو، و قدر خوراکش از ده تا شصت و سه ( مثقال ؟ ) است .» دو پزشک سپسین ایرانی ، یعنی انصاری شیرازی و حکیم مؤمن ، که منبع عمدة اطلاعاتشان تذکرة انطاکی بوده ، چیز تازه ای نیاورده اند مگر این چند نکته : مُصلح آن تَمرِهندی * و عُنّاب ، قدر خوراکش ده دِرْهَم تا بیست مثقال (انصاری شیرازی ، همانجا) یا هفت تا سی مثقال (حکیم مؤمن ، ص 210) نیز رجوع کنید به عقیلی علوی شیرازی ، ص 270ـ271، که علاوه بر تقریباً همة مطالب مذکور، مطالب جدیدی هم از بعض مآخذ دیگر و از روی تجربة خود ذکر کرده است ).

نکتة مُتطبّبانة آخر این که ، چون هیچیک از منابع ما اشاره ای به سودمندی ترنجبین برای درمان «خَفَقان » (= طپش نابهنجار قلب ) نکرده اند، توجیه این بیت عاشقانة سعدی (سدة هفتم ؛
ص 729) برای ما ممکن نشد: «ترنجبین وِصالم بده که شربت صَبر/ نمی کُند خفقان فؤاد را تسکین .»






منابع :
(1) علاوه بر کتاب مقدّس . عهد عتیق ؛
(2) ابن بیطار؛
(3) ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار قش ، بیروت 1408/ 1987؛
(4) ابوریحان بیرونی ، الصیدنة ؛
(5) علی بن حسین انصاری شیرازی ، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات )، چاپ محمد تقی میر، تهران 1371 ش ؛
(6) انطاکی ؛
ثابت بن

(7) قُرّه ، کتاب الذخیرة فی علم الطب ، چاپ صُبحی ، قاهره 1928؛


(8) حکیم مؤمن ؛
(9) احمد بن داوود دینوری ، کتاب النبات ، ج 1: حروف ا ـ ز، چاپ ب . لوین ، اوپسالا 1953، ج 3، و نیم اول ج 5 ، چاپ ب . لوین ، ویسبادن 1974؛
(10) محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390 / 1955ـ1971؛
(11) علی زرگری ، گیاهان داروئی ، ج 2، تهران 1367 ش ؛
مصلح بن عبد اللّه سعدی ، متن

(12) کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1340 ش ؛
(13) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363 ش ؛
علی بن

(14) سهل طبری ، فردوس الحکمة فی الطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی ، برلین 1928؛
(15) عقیلی علوی شیرازی ؛
یوسف بن عمر غَسّانی ، المعتمد

(16) فی الادویة المفردة ، چاپ مصطفی سقا، بیروت ?( 1370/ 1951 ) ؛
(17) احمد قهرمان ، فلور ایران ، ج 7، تهران 1364 ش ؛
مجتمع کشت و

(18) صنعت ایران ترگل ، عرقیّات سنّتی ( برگچة (بروشور) تبلیغاتی ) ، تهران ( بی تا. ) ؛
(19) هروی ؛


/ هوشنگ اعلم /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3499
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست