responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3374

 

تخلّص ، یکی از صنایع بدیعی و نام شعری شاعر.

1) صنعتی بدیعی . تخلص در لغت به معنای خلاص شدن است . در اصطلاح ، گذار از مقدمة سخن به مقصود نهایی را در شعر تخلص و گاه «براعت تخلص » می گویند که اغلب در قصیده به کار می رود و در واقع خلاص شدن از تغزل و تشبیب و آغازِ مدح است . تخلص در غزل پیش از چند بیت مدیحة پایانی می آید (تفتازانی ، ص 479؛ ابن ابی الاصبع ، ص 167؛ فروغی ، ص 108). گاه تخلص ، گریز شاعر از مفاخره یا شکایت یا حکایت رنجها به ستایش ممدوح است ( رجوع کنید بهتفتازانی ، همانجا؛ فاطمی ، ص 498).

در ادبیات فارسی گریز استادانه به مدح ممدوح را در قصیده «حُسن تخلص »، «حُسن مَخلَص » یا «حُسن خروج » می نامند (کاشفی ، ص 134؛ همائی ، ج 1، ص 97، 100؛ قس رادویانی ، ص 57، که «حُسن المخالص » آورده است ). در ادبیات عربی ، اگر شاعر بتدریج و با ملایمت و مهارت از تشبیب به مدح برسد آن را تخلص می گویند و اگر این کار را شتابزده و بدون مقدمه انجام دهد آن را «اقتضاب » (بُریدن ) می خوانند (ابن اثیر، ج 3، ص 147؛ خطیب قزوینی ، ص 442ـ443)؛ احتمالاً این کار در اجرای امر ممدوح دایر بر رها کردن مقدمه چینی در قصیده ، و یا تغییر دادن موضوع آن بوده است ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه ). این شیوه بین شعرای جاهلی و مُخَضرَم (کسانی که جاهلیت و اسلام را درک کردند) مرسوم بود. از زمان عباسیان (قرن دوم تا هفتم )، گروهی از شاعران که به شاعران مُحدَث مشهورند، ظرافت بیشتری در گفتار به کار بردند و گریز از مقدمه به متن قصیده ، شامل چند بیت و اغلب همراه وصفهای زیبا و شگفت انگیز شد (ابن اثیر، ج 3، ص 147ـ 148؛ د. اسلام ، همانجا).

بعضی علمای بدیع معتقدند که «بیت مَخْلَص » (بیت گریز به مقصود) باید قویتر و زیباتر از ابیات دیگر باشد، وگرنه شاعر ممکن است به ظاهرسازی و تصنّع در شعر متهم شود (رادویانی ، همانجا).

حسن تخلص در غزل ، احتمالاً از قرن هفتم به بعد مرسوم شده است (همائی ، ج 1، ص 101). در شعر عربی ، مُتَنَبّی (303ـ 354) به استادی در این صنعت شهرت دارد و از میان شاعران ایرانی ، عنصری به او تشبیه شده است (رشید وطواط ، ص 32ـ 33). اصطلاح تخلص بتدریج به مقطع غزل اطلاق شد و این صنعت را «گریز» نیز خواندند (هدایت ، ص 128).

در بارة تخلص از زمان ابوعبیده (110ـ209) به بعد در آثار بلاغی تحقیق و بحث شده است ( د.اسلام ، همانجا). ابن اثیر (ج 1، ص 152) تخلص را یکی از پنج رکن مهم اثر بلاغی دانسته است .

2) نام شعری شاعر. تخلص در این معنا، نام یا شهرت شاعر است که در انواع شعر ذکر می شود. ظاهراً نخستین تخلصهای بجا مانده در شعر فارسی ، از آنِ رودکی ( رجوع کنید بهرودکی ، ص 32)، دقیقی ، کسایی ، عماره مروزی ، منوچهری و بسیاری از شاعران قرن چهارم و پنجم است (شفیعی کدکنی ، ص 350). علامه قزوینی (ج 2، ص 44) احتمال می دهد که نامهایی مانند فردوسی و عنصری تخلص نبوده باشد و شخص براساس نسبت به جایی یا کسی به آن مشهور شده باشد.

به گفتة ابرمان ، خاورشناس روسی (1317ـ1355/ 1899ـ 1937)، احتمالاً تخلص از مختصات شعر فارسی پیش از اسلام بوده است (به نقل ریپکا، ص 166). تخلص تا پیش از قرن ششم غالباً در قصاید ذکر می شد و ذکر آن در غزل الزامی نبود (همانجا؛ مؤتمن ، ص 58) و کاربرد آن به سلیقة شاعر بستگی داشت ؛ مثلاً جمال الدین اصفهانی در بیشتر غزلهایش نامی از خود نبرده ، خاقانی اغلب در پایان غزل تخلص خود را آورده و برای انوری آوردن یا نیاوردن تخلص یکسان بوده است . سنایی ــ که احتمالاً نخستین شاعری است که خود را تاحدی مقید به ذکر تخلص دانسته است ــ گاه در آغاز و گاه در وسط و گاه در مقطع شعر، تخلص خود را آورده اما تقریباً در دو سوم از غزلهایش آن را ذکر نکرده است (شفیعی کدکنی ، ص 350ـ351؛ مؤتمن ، همانجا).

بعضی از علمای بدیع ، تخلص را سه گونه دانسته اند: در آخر غزل که اغلب چنین است ، تخلص به عنوان ردیف شعر که بسیار نادر است و در اول غزل که بسیار خوشایند است (کاشفی ، ص 135). از دورة مغول به بعد، بتدریج جای تخلص در آخر غزل تثبیت شد؛ گاه نیز در بیت پیش از آخر به کار می رفت (مؤتمن ، ص 57، 59). تخلص در انواع دیگر شعر، از جمله رباعی ( رجوع کنید به خیام ، ص 104، 143) و مثنوی ( رجوع کنید به نظامی ، ص 459)، نیز آمده است .

تخلص گاه نشان دهندة زادگاه شاعر است ، مثل رودکی و جامی و عراقی ، گاه شغل شاعر مانند عطار، یا شهرت اجتماعی او مثل حافظ و حجت (ناصرخسرو). عده ای از شاعران به ممدوحان خود منسوب بوده اند، چنانکه سعدی به اتابک سعدبن زنگی ( رجوع کنید به صفا، ج 3، بخش 1، ص 589)، منوچهری به منوچهربن قابوس (منوچهری ، مقدمة دبیرسیاقی ، ص بیست ودو ـ بیست وسه ) و خاقانی به خاقان اکبر منوچهر شروانشاه (خاقانی ، مقدمة سجادی ، ص سی وشش ). البته در صحت بعضی از این نسبتها تردید هست ( رجوع کنید به منوچهری ، مقدمة دبیرسیاقی ، همانجا؛ شفیعی کدکنی ، ص 352). از موارد نادر، تخلص امیر معزّی (متوفی 520) است که ملکشاه سلجوقی لقب خود، معزّالدّنیا و الدّین ، را به سبب بدیهه پردازی شاعر به او پاداش داد (نظامی عروضی ، ص 68).

بعضی از شاعران دو تخلص داشته اند، مانند خاقانی که تخلصش در آغاز «حقایقی » بود و انوری که در آغاز «خاوری » تخلص می کرد (خاقانی ، مقدمة سجادی ، ص هفت ؛ انوری ، ج 1، مقدمة مدرس رضوی ، ص 17). عطار، گاه «فرید» (1362ش ، مثلاً ص 150، 294) و گاه «عطار» (همان ، ص 179، 363 و جاهای دیگر) تخلص می کرد. تغییر تخلص گاه به دلیل تغییر وزن شعر بوده است ، مثل «نعمت اللّه » و «سید» که تخلص شاه نعمت اللّه ولی بود ( رجوع کنید به نعمة اللّه ولی ، ص 113، 225)، گاه به سبب تحول در زندگی شاعر بوده است ، مانند شهریار که ابتدا «بهجت » تخلص می کرد (شهریار، مقدمة زاهدی ، ص 37). از موارد استثنایی مولوی است که نام محبوب و مراد خویش ، «شمس »، را تخلص خود قرار داد. غالب محققان بر این باورند که تخلص مولانا «خاموش » نیز بوده است ( رجوع کنید به زرین کوب ، ج 1، ص 38، 65، ج 2، ص 757)، اما شاید مولانا «خاموش » و «خمش » را برای گریز و خلاصی از سخن به کار برده باشد، نه به عنوان مُهر و نشان شاعری ( رجوع کنید به فاطمی ، ص 507 ـ509).

به گروهی از شاعران گذشته ، استادان معاصرشان تخلص می داده اند (مثلاً رجوع کنید به حزین ، ص 199،224). در دورة اخیر، انجمنهای ادبی برای برخی شاعران تخلص تعیین کرده اند؛ مثلاً در انجمن ادبی خراسان ، نصرت منشی باشی (متوفی 1334ش ) برای مهدی اخوان ثالث ، تخلص «امید» را انتخاب کرد (اخوان ثالث ، 1371ش ، ص 298). برخی نیز با تفأل از دیوان شاعران کهن تخلص خود را انتخاب کرده اند، مانند شهریار که با تفأل از دیوان حافظ ، تخلص خود را برگزید (شهریار، مقدمة زاهدی ، همانجا). تخلص به مثابة مُهری بر مالکیت شاعر نسبت به اثرش بوده است و هر که قصد سرقت شعر دیگری را داشته ، تخلص آن شعر را تغییر می داده است (شفیعی کدکنی ، ص 347). عطار در منطق الطیر (ص 253) اشاره کرده که طعام هیچ ظالمی را نخورده و کتاب کسی را تخلص نکرده است .

در انتخاب تخلص ، عوامل معنی شناختی و موسیقیایی تأثیر داشته است . به عقیدة شفیعی کدکنی (ص 357)، غالب تخلصها با چند وزن سادة عروضی هماهنگ اند، مثلاً سعدی و حافظ با فَعلُن ، سنایی و ظهوری با فعولُن ، کلیم و نجیب با فَعول ، خاقانی با مفعولن ، و آرزو و آفرین با فاعلن . در واقع ، غالب تخلصها از دو یا سه هجا تشکیل شده است تا در اوزان و بحرهای مختلف شعری بگنجد. مضمون تخلصها نیز متناسب با اوضاع زمان تغییر می کرده است ؛ پس از حملة مغولان به ایران و ورود شعر فارسی به هند، تخلصهایی از قبیل مسکین ، گدا، آواره ، محزون ، حُزنی ، حزین و بینوا رایج شد، در حالی که در تمام کتاب لباب الالباب ، نخستین تذکرة پیش از مغول ، از این نوع تخلصها اثری نیست (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید بههمان ،ص 360ـ364).

در دورة معاصر، به رغم آنکه بسیاری از شاعران به نام واقعی خود معروف شده اند، بعضی تخلصها از نام شاعر مشهورتر شده است ، مانند «سایه » تخلص هوشنگ ابتهاج و «شهریار» تخلص محمدحسین بهجت . برخی از شاعران فارسی گوی معاصر، از جمله سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج ، خود را در بیشتر غزلها مقید به ذکر تخلص کرده اند و بسیاری ، مانند فریدون مشیری و شفیعی کدکنی ، اگر تخلصی هم داشته اند خود را به ذکر آن ملزم ندانسته اند. در شعر نو فارسی گاه شاعران نام کوچک یا نام شعری خود را به صورت خطاب یا به نحوی دیگر در شعر ذکر کرده اند ( رجوع کنید بهشاملو، ص 45ـ46، 48، 50؛ اخوان ثالث ، 1361 ش ، ص 25؛ مشیری ، ص 115؛ سپهری ، ص 390).

محمدخلیل مرادی (متوفی 1206) در تذکرة عربی خود راجع به شرح حال شعرای عربی زبان و ترک زبان ، داشتن تخلص را شیوة شاعران ایران و روم شرقی می داند (ج 1، ص 108، ج 2، ص 4) و شفیعی کدکنی (ص 343) عقیده دارد که اگر تخلص در اشعاری به زبانهای دیگر پیدا شود، تحت تأثیر ادبیات فارسی بوده است . در شعر عربی تخلص به عنوان نام شعری شاعر کاربرد و سابقة چندانی ندارد ( رجوع کنید به همان ، ص 345)، اگرچه نمونه هایی از قرن چهارم به جا مانده است ( رجوع کنید به ثعالبی ، ج 4، ص 478).

در ادبیات ترکی ، نام شعریِ شاعر را «مَخْلَص »، بیتی را که تخلص در آن ذکر می شود، «بیت مَخلَص » و منظومه ای را که تخلص گرفتن شاعر را شرح می دهد، «مخلصنامه » می گویند (پاکالین ، ذیل "Mahlہs" ). همچنین توجه شاعر به معنای نام خود و پرداختن به آن و ذکر تخلص خود با ایهام را «حُسن تخلص » می نامند (همان ، ذیل "Tehallدs" ).

تخلص در ادبیات اردو به معنای «گریز قصیده »، «خلاصه کردن مطلب » و نیز نام شاعر است (دهلوی ؛ سرهندی ، ذیل واژه ).


منابع :
(1) ابن ابی الاصبع ، بدیع القرآن ، چاپ حفنی محمدشرف ، مصر 1377/1957؛
(2) ابن اثیر، المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر ، چاپ احمد حوفی و بدوی طبانه ، ریاض 1403ـ1404/ 1983ـ1984؛
(3) مهدی اخوان ثالث ، آخر شاهنامه : مجموعة شعر ، تهران 1361ش ؛
(4) همو، صدای حیرت بیدار: گفت و گوهای مهدی اخوان ثالث ، زیرنظر و با مقدمة مرتضی کاخی ، تهران 1371ش ؛
(5) محمدبن محمد (علی ) انوری ، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی ، تهران 1364ش ؛
(6) مسعودبن عمر تفتازانی ، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح ، ( استانبول ) 1330، چاپ افست قم 1407؛
(7) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، یتیمة الدهر ، چاپ مفیدمحمد قمیحه ، بیروت 1403/ 1983؛
(8) محمدعلی بن ابی طالب حزین ، تذکرة المعاصرین ، چاپ معصومه سالک ، تهران 1375ش ؛
(9) بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران ?( 1338ش ) ؛
(10) محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی ، الایضاح فی علوم البلاغة : المعانی و البیان و البدیع ، بیروت : دارالکتب العلمیة ( بی تا. ) ؛
(11) عمربن ابراهیم خیام ، رباعیات خیام ، با تصحیح ، مقدمه و حواشی محمدعلی فروغی و قاسم غنی ، ویرایش جدید همراه با ترجمة انگلیسی فیتز جرالد، چاپ بهاءالدین خرمشاهی ، تهران 1373ش ؛
(12) احمد دهلوی ، فرهنگ آصفیه ، لاهور 1986؛
(13) محمدبن عمر رادویانی ، ترجمان البلاغه ، چاپ احمد آتش ، استانبول 1949، چاپ افست تهران 1362ش ؛
(14) محمدبن محمد رشید وطواط ، حدایق السحر فی دقایق الشعر ، چاپ عباس اقبال ، تهران 1362ش ؛
(15) جعفربن محمد رودکی ، رودکی : آثار منظوم ، با ترجمة روسی ، مسکو 1964؛
(16) یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران ، ترجمة عیسی شهابی ، تهران 1354ش ؛
(17) عبدالحسین زرین کوب ، سرّ نی : نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی ، تهران 1364ش ؛
(18) سهراب سپهری ، هشت کتاب ، تهران 1376ش ؛
(19) وارث سرهندی ، علمی اردولغت ( جامع )، لاهور 1983؛
(20) احمد شاملو، مدایح بی صله : اشعار تا سال 1369 ، تهران 1379ش ؛
(21) محمدرضا شفیعی کدکنی ، «روانشناسیِ اجتماعیِ شعر فارسی : در نگاهی به تخلّص ها»، در سخنواره : پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری ، به کوشش ایرج افشار و هانس روبرت رویمر، تهران 1376ش ؛
(22) محمدحسین شهریار، کلیات دیوان شهریار ، تبریز 1349ش ؛
(23) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی ، ج 3، تهران 1378ش ؛
(24) محمدبن ابراهیم عطار، دیوان ، چاپ تقی تفضلی ، تهران 1362ش ؛
(25) همو، منطق الطیر: مقامات الطیور ، چاپ صادق گوهرین ، تهران 1348ش ؛
(26) حسین فاطمی ، «نگاهی به حُسن تخلّص و تخلّص مولانا»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد ( یادنامة زنده یاد دکتر علی شریعتی )، سال 32، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1378)؛
(27) محمدحسین بن محمدمهدی فروغی ، علم بدیع ، چاپ سنگی تهران 1335؛
(28) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363ش ؛
(29) حسین بن علی کاشفی ، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار ، چاپ میرجلال الدین کزّازی ، تهران 1369ش ؛
(30) محمدخلیل بن علی مرادی ، سِلک الدُرَر فی اعیان القرن الثانی عشر ، بولاق 1291ـ1301، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) ؛
(31) فریدون مشیری ، از دیار آشتی ، تهران 1371ش ؛
(32) احمدبن قوص منوچهری ، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1347ش ؛
(33) زین العابدین مؤتمن ، تحول شعر فارسی ، تهران ?( 1339ش ) ؛
(34) الیاس بن یوسف نظامی ، کتاب خسرو و شیرین ، چاپ حسن وحیددستگردی ، تهران 1313ش ؛
(35) احمدبن عمر نظامی عروضی ، چهارمقاله ، چاپ محمد قزوینی و محمد معین ، تهران 1333ش ؛
(36) نعمة اللّه ولی ، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی ، چاپ جواد نوربخش ، تهران 1369ش ؛
(37) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مدارج البلاغه ، چاپ سنگی شیراز 1331؛
(38) جلال الدین همائی ، فنون بلاغت و صناعات ادبی ، تهران 1363ش ؛


(39) EI 2 , s. v. "Tak ¢h ¢allus ¤. 1: In literary form" (by G. J. H. van Gelder);
(40) Mehmet Zaki Pakal ân, Osmanl i tarih deyimleri ve terimleri sخzlدg §د , Istanbul 1971-1972.

/ مریم بهاری /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3374
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست