responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3056

 

تاریخ / تاریخ نگاری (بخش اول) ، .

این مقاله شامل این بخشهاست :

1) واژه شناسی

2) تاریخ در طبقه بندی علوم در دورة اسلامی

3) تاریخ نگاری اسلامی

4) تاریخ نگاری شیعیان

5) تاریخ نگاری اسماعیلیان

6) تاریخ نگاری ایران

7) تاریخ نگاری افریقا در دورة اسلامی

8) تاریخ نگاری اندلس

9) تاریخ نگاری عثمانی و ترکیه

10) تاریخ نگاری در هند دورة اسلامی

11) تاریخ نگاری اندونزی و مالزی



1) واژه شناسی . تاریخ در لغت به معنای تعیین زمان رویدادهاست . این واژه در عربی و فارسی و ترکی با مفاهیم متعدد به کار می رود. در قرآن کریم و احادیث واژة تاریخ به کار نرفته است . اولین بار این کلمه در منابع سدة دوم دیده شده و از سدة سوم به بعد کاربرد آن رایج گردیده است (روزنتال ، ص 13). در بارة ریشه و اشتقاق آن میان لغویان عرب اختلاف نظر وجود دارد (قلقشندی ، ج 6، ص 234). ابوسعید عبدالملک بن قریب اَصمَعی (متوفی 213) آن را واژه ای عربی دانسته و گفته است که قیسیها (یکی از قبایل بزرگ عرب ) مصدر آن را اَرَخ و تمیمیها (دیگر قبیلة بزرگ عرب ) وَرَخ می دانند (صولی ، ص 180)، اما أرخ رایجتر شده است (سالم ، ص 17). جوهری (متوفی 398 یا 400) ریشة آن را اَرَخ / اِرَخ (با فتح یا کسر همزه ) به معنای گوسالة گاو وحشی ذکر کرده است (ذیل «أرخ »؛
نیز رجوع کنید به سخاوی ، ص 14ـ 15). جوالیقی (متوفی 539) بر آن است که این واژه ریشة عربی ندارد و مسلمانان آن را از اهل کتاب گرفته اند (ص 137). روزنتال اشتقاقهای گوناگونی برای این واژه آورده است : اَرْخُو در اکدی ، یرْحْ در عبری ، یرَحْ در آرامی ، وَرْخ در اتیوپیایی و وْرْخ در عربی جنوبی (یمن ). وی احتمال می دهد که ریشة واژة تاریخ ، توریخ (در سامی به معنای ماه ) است و تاریخ از مُوَرَّخ یا مؤَرِّخ اشتقاق یافته است و اشتقاقهای دیگر را نمی پذیرد (ص 12). برخی ، اصل واژة تاریخ را فارسی و برگرفته از «ماه ـ روز» می دانند که معرّب آن مورِّخ شده است (رجوع کنید به حمزة اصفهانی ، ص 12؛
ابوریحان بیرونی ، ص 29ـ 30؛
سخاوی ، ص 15)، در درستی این مطلب تردید وجود دارد.

لغویان به این نتیجه رسیده اند که به احتمال قوی واژة تاریخ از ریشة اَرَخ یا وَرَخ سامی در یمن است (مصطفی ، ج 1، ص 49)، زیرا وَرَخ (جمع آن : أَوْرَخَم ) در سنگنوشته هایی متعلق به پیش از اسلام ــ که در جنوب عربستان پیدا شده ــ به معنای ماه قمری به کار رفته است (رجوع کنید به جواد علی ، ج 8 ، ص 509 ـ 516).


منابع :
(1) ابوریحان بیرونی ، آثارالباقیه ؛
(2) موهوب بن احمد جوالیقی ، المعرّب من الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم ، چاپ احمدمحمد شاکر، ( قاهره ) 1389/ 1969؛
(3) اسماعیل بن حماد جوهری ، الصحاح : تاج اللغة و صحاح العربیة ، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران 1368ش ؛
(4) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة و السلام ، بیروت : دارمکتبة الحیاة ، ( بی تا. ) ؛
(5) سیدعبدالعزیز سالم ، التاریخ و المؤرخون العرب ، بیروت 1406/ 1986؛
(6) محمدبن عبدالرحمان سخاوی ، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ ، چاپ فرانتس روزنتال ، بغداد 1382/ 1963؛
(7) محمدبن یحیی صولی ، ادب الکتّاب ، چاپ محمد بهجة الاثری ، قاهره 1341؛
(8) جواد علی ، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛
(9) قلقشندی ؛
(10) شاکر مصطفی ، التاریخ العربی و المورّخون ، ج 1، بیروت 1983؛


(11) Franz Rosenthal, A history of Muslim historiography , Leiden 1968.

/ ستار عودی /

2) تاریخ در طبقه بندی علوم در دورة اسلامی . از جایگاه تاریخ در طبقه بندی علوم در کتابهای نخستین متفکران مسلمان نظیر کِندی و ابوزید بلخی ، آگاهی در دست نیست . برخی از اندیشمندان نیز، مانند فارابی و به پیروی از او ابن سینا، به تأسی از دانشمندان یونانی ، در طبقه بندی علوم جایی برای تاریخ درنظر نگرفته اند (رجوع کنید به نصر، ص 54 ـ56). نخستین کوششها در نشان دادن اهمیت تاریخ به عنوان شاخه ای علمی و تثبیت جایگاه آن ، از نیمة دوم سدة چهارم صورت گرفت . ابوعبداللّه خوارزمی در مفاتیح العلوم (تألیف بین 367 تا 372) ضمن علوم شریعت و علوم عربی وابسته به آن ، از تاریخ به عنوان یکی از اصطلاحات دبیران دیوان رسایل یاد کرده و به جای «تاریخ »، عنوان «اَخبار» را برای بیان رویدادها و سرگذشتهای پادشاهان و خلفا برگزیده است . وی باب ششم کتابش را در نه فصل به این موضوع اختصاص داده و اصطلاحات و واژه های مرتبط با تاریخ را که در تاریخ ایران و روم و جاهلیت عرب و فتوح و مغازی اسلام به کار می رفته ، توضیح داده است (ص 79، 97ـ130). همچنین شَعیابن فَریغون در جوامع العلوم (تألیف در نیمة قرن چهارم ) مباحثی مانند آگاهی از آغاز آفرینش و حوادث طبیعی اعصار کهن ، اخبار و احوال پیامبر صلی اللّه علیه وآله و سلم و صحابه و تابعین که از علم آثار به شمار می آید، اخبار خلفا و فتوح و فتنه های زمان آنان ، ایام العرب و آگاهی از کتب و سِیَر و آثار مدون ساسانیان را از گونه های علم دانسته و در ردیف دیگر انواع علوم ، از شرعی و عقلی ، برشمرده است (ص 135).

جایگاه تاریخ به منزلة علم ، نخستین بار در رسائل اخوان الصفا (نیمة سدة چهارم ) با صراحت بیان شده است . در رسالة هفتم این مجموعه ، «علم السِیَر و الاخبار» از انواع نه گانة علوم عملی به شمار آمده است (ج 1، ص 266ـ267). ابن ندیم در الفهرست (تألیف در 377) پس از فصل مربوط به نحویان و لغت شناسان ، فصلی را به اَخباریان (مورخان ) و نسب شناسان و سیره نویسان و وقایع نگاران اختصاص داده است (ص 101ـ 128). ابن حَزم (متوفی 456) علم اَخبار (تاریخ ) را مانند شریعت و لغت ، از علوم تمیز دهندة ملتها دانسته که بر اساس قلمرو پادشاهان ، سالها، کشورها، طبقات یا به طور پراکنده به مراتبی تقسیم می شود (ج 4، ص 78ـ79). در طبقه بندی فخرالدین رازی (متوفی 606) در جامع العلوم (ص 50 ـ 65) و شمس الدین محمدبن محمود آملی در نفائس الفنون (تألیف در 742؛
ج 2، ص 170ـ263، 301ـ333)، «علم تواریخ و سیَر و علم مغازی » میان علوم دینی و ادبیات جای گرفته است . جای شگفتی است که ابن خلدون (متوفی 808) با آنکه در مقدمة کتاب تاریخ خود (ج 1، ص 13) تاریخ را فنی با هدفی شریف و سودهای فراوان و در عین حال صعب الوصول می شناساند، که جویندة آن به منابع و دانشهای گوناگون نیازمند است ، هنگام برشمردن علوم (رجوع کنید به ج 1، ص 549 به بعد)، سخنی از تاریخ به میان نمی آورد.

طاشکوپری زاده (متوفی 968) تصویر کاملی از تاریخ در مفتاح السعادة ارائه داده است ؛
به گفتة وی (ج 1، ص 231) «علم تواریخ » عبارت است از شناخت احوال گروهها و شهرها و رسوم و عادات آنان و دستاوردهای اشخاص و انساب و وفیات ایشان . این دانش از طریق مطالعة سرگذشت انبیا و اولیا و علما و حکما و شعرا و پادشاهان و به قصد آگاهی از اوضاع گذشته ، به دست می آید و بدان وسیله انسان پند می گیرد و از راه آگاهی از فراز و نشیب روزگار تجاربی کسب می کند تا به کمک آنها از زیان بپرهیزد و به منافع دست یابد. طاشکوپری زاده گفتگوی شاهان ، حکایات صالحان ، داستانهای پیامبران ، مغازی و سیر، تاریخ خلفا و طبقات اصناف مختلف را از شاخه های علم تاریخ در مفهوم گستردة آن شمرده است (رجوع کنید به ج 1، ص 260ـ262).

در سدة نهم چند تن از علمای بزرگ مصر، در دفاع از تاریخ و تثبیت جایگاه آن در میان علوم دینی ، کتابهایی تألیف کردند. محمدبن سلیمان کافِیَجی در 867 المختصر فی علم التاریخ را در بیان تعریف و اصول و مسائل و فواید تاریخ به منزلة دانشی سودمند، و نیز ویژگیها و روشهای مورخ و معیارها و درجة اعتبار اطلاعات تاریخی تألیف کرد (روزنتال ، ص 54ـ55). شاگرد او، عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی (متوفی 911)، نیز کتابی کوچک به نام الشَّماریخ فی علم التاریخ نوشت و در آن در بارة مبدأگذاری تاریخ پیش و پس از اسلام و فواید علم تاریخ و مسائلی کلی در بارة تاریخ بحث کرد. مشروحترین کتاب در بارة تاریخ ، الاءعلان بالتوبیخ لِمن ذَمّ التاریخ از محمدبن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902) است . وی در این کتاب به بیان تعریف ، موضوع ، مسائل ، فواید و غایت تاریخ پرداخته و آثار و دستاوردهای تاریخی را به حسب موضوعات یا به ترتیب مورخان دسته بندی و معرفی کرده است . این دانشمندان تاریخ را نه خادمی محض ، بلکه تا حدودی هم تراز علم حدیث به شمار می آوردند (همان ، ص 54).


منابع :
(12) ابن حزم ، رسائل ابن حزم الاندلسی ، چاپ احسان عباس : رسالة مراتب العلوم ، بیروت 1980ـ1983؛
(13) ابن خلدون ؛
(14) ابن ندیم ؛
(15) اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء ، قم 1405؛
(16) محمدبن احمد خوارزمی ، کتاب مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن ، لیدن 1968؛
(17) فرانتس روزنتال ، تاریخ و تاریخ نگاری در اسلام ، ترجمة اسداللّه آزاد، مشهد 1365 ش ؛
(18) شعیابن فریغون ، جوامع العلوم ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة توپقاپی سرای ، ش 2768، فرانکفورت 1405/ 1985؛
(19) محمدبن محمود شمس الدین آملی ، نفائس الفنون فی عرایس العیون ، ج 2، چاپ ابراهیم میانجی ، تهران 1379؛
(20) احمدبن مصطفی طاشکوپری زاده ، مفتاح السعادة و مصباح السیادة ، بیروت 1405/ 1985؛
(21) محمدبن عمر فخررازی ، جامع العلوم ، یا، حدایق الانوار فی حقایق الاسرار ، معروف به کتاب ستینی ، چاپ محمدحسین تسبیحی ، تهران 1346 ش ؛
(22) حسین نصر، علم و تمدن در اسلام ، ترجمة احمد آرام ، تهران 1359 ش .

/ محمدرضا ناجی /

3) تاریخ نگاری اسلامی . این مقاله شامل این قسمتهاست :

الف ) زمینه ها و مراحل آغازین

ب ) اقسام و سیر تاریخ نگاری

1. تاریخ نگاری خبر

2. وقایع نگاری

3. تاریخ نگاری عمومی به روش سالشمار

4. ذیل نویسی و مختصرنویسی

5. تاریخ نگاری بر اساس نسب شناسی

6. تاریخ نگاری به شیوة طبقات

7. سرگذشتنامه ها

8. سده نامه ها

9. تاریخ نگاری محلی

10. تاریخ نگاری دودمانی

ج ) تاریخ نگاری در دورة معاصر

الف ) زمینه ها و مراحل آغازین . مردم عرب دورة جاهلی ، رویدادهای مهم خویش را که عبارت از مفاخرات و تعصبات قومی و ستیزه جوییهای قبیله ای بود، تحت عنوان ایام العرب حفظ می کردند و به طور شفاهی به نسلهای بعد انتقال می دادند. ایام العرب عمدتاً برای سرگرمی بود و بیشتر جنبة ادیبانه داشت ، اما به جهت پرداختن به رویدادهای مهم ، مشتمل بر عناصر تاریخی بود. هر چند رابطة علّی و معلولی در آنها به چشم نمی خورد و بی زمانی جوهر آنها بود (روزنتال ، ص 32ـ33). زندگی عربهای جاهلی بقدری ساده بود که حوادث برجستة آن بسیار کم بود و از نظر جغرافیایی و انسانی تأثیری محدود داشت . این حوادث هستة اولیة ایام العرب را تشکیل می داد. عربهای جاهلی از «زمان پیوسته » به عنوان مفهومی تمدنی ، درکی نداشتند و زمان از نظر آنها صرفاً پدیده های نجومی و فصول متوالی بود و در نتیجه ، فاقد مقوله ای به نام گاه شماری بودند. بر اثر این عوامل ، عربها از تجربة تاریخی ارزشمندی که از حوادث گذشته نشأت گرفته باشد و در چارچوب نظم پیوستة زمانی و به شکلی مرتبط با هم ، و نه به عنوان حوادثی پراکنده ، بدان آگاهی یابند بی بهره بودند. داستانهای ایام بندرت مشتمل بر رویدادهایی بزرگ با اهمیت سیاسی و انسانی است . اغلب حوادث از جنگهای کوچک قبایل شکل می گیرد که خیالپردازیهای شاعرانه و سخنان رجزگونه ، بدان جنبة غیرواقعی می بخشد (همانجا؛
شمس الدین ، ص 53 ـ54). پس از اسلام بخشی از این میراث تاریخی عرب را راویه ها نقل کردند که بتدریج به متون ادبی و جغرافیایی راه یافت . تعبیر «یوم » پس از اسلام نیز برای شرح فتوح و جنگها و وقایع مهم به کار رفت و در برخی تک نگاریها از این عنوان استفاده شد.

با ترغیب آموزه های قرآنی و تعالیم نبوی توجه به تاریخ نهادینه شد. در بسیاری از آیات قرآن کریم ، سرگذشت (قَصَص ) انبیا آمده و ضمن آن به سرگذشت اقوام و علل شکوفایی یا انحطاط آنها توجه شده است . مقصود از این قصص ، داستان سرایی نبوده و ازینرو هیچ سرگذشتی با جزئیات آن نقل نشده ، بلکه نکاتی مایة تأمل و دقت یا آموزندة حکمت و موعظه یا سنّتی الاهی ، بیان شده است (برای نمونه رجوع کنید به بقره : 246ـ252؛
یوسف : 111؛
طه : 77ـ99؛
طباطبائی ، ج 2، ص 308). در قرآن کریم گاه به سنّتها و قوانین تاریخی حاکم بر زندگی انسان مستقیماً اشاره شده و نمونه هایی از این قوانین کلی آمده یا انسان به عبرت آموزی از حوادث گذشته و جستجوی تاریخ برای یافتن سنن و قوانین تاریخی ترغیب شده است (صدر، ص 53 ـ 54)، قوانینی که اختصاص به گذشته ندارد، بلکه قابل تعمیم به حال و آینده است (مطهری ، ج 5، ص 71)؛
بنابراین ، قرآن به منزلة کتاب هدایت ، سرگذشت انسان را از دریچة دعوت انبیا می نگرد و واژه هایی مانند ایام اللّه ، سنّة اللّه ، سنن ، سِیَر ، عبرت و قصص گویای این دیدگاه است .

در حدیث و بیانات امامان نیز از این منظر اشاراتی به تاریخ شده است . امام علی در نامه ای به امام حسن (یا محمدبن حنفیه ) به ضرورت و فایدة نگرش در کار پیشینیان و تفکر در بارة سرگذشت و آثار آنان توجه داده و مطالعة تاریخ را موجِد تجربه ای به بلندای عمر انسان ، و معرفت و روشن بینی دانسته است (رجوع کنید به نهج البلاغه ، نامة 31). او به تاریخ نه از منظر مورخ می نگرد و نه فقط به مثابه منبعی برای وعظ ، بلکه آن را وسیله ای برای نقد و تربیت سیاسی و رهنمود فرهنگی می داند (شمس الدین ، ص شانزده ، 9ـ10).

تحت تأثیر این بینش قرآنی و حدیثی ، مسلمانان به سیره و مغازی پیامبر اکرم ، به منزلة نخستین و مهمترین موضوع برای مطالعات تاریخی توجه نشان دادند. اهل بیت علیهم السلام ، به روایت و شرح مغازی پیامبر پرداختند و اصحاب و سپس تابعان و محدّثان به روایت از این سرچشمه های نخستین همت گماشتند. از این طریق سیرة پیامبر در شکل احادیث و با عنوان کتاب السِیَر وارد مجامیع حدیثی شد و محدّثان کتابهای مستقلی با این عنوان تألیف کردند و جنبه های گوناگون سیرة پیامبر موضوع تألیفات جداگانه گردید. این آثار زندگی پیامبر را به مثابه کاملترین الگو در رفتار فردی و اجتماعی و زمینه های فقهی و اخلاقی ترسیم می کردند. البته تدوین سیرة کامل پیامبر تا پایان قرن اول به جهت پاره ای ملاحظات سیاسی و تعصبات قومی بکندی پیش رفت ؛
چه ، امویان به نگارش وقایعی که در آن دشمنان خاندان اموی (از جمله انصار) طرفداران جدّی اسلام و اجداد امویان از دشمنان اصلی اسلام قلمداد می شدند، راضی نبودند (زریاب خویی ، ص 15ـ17)، چنانکه سلیمان بن عبدالملک ، از اَبان بن عثمان بن عفّان (متوفی 105) خواست تا کتابی در بارة سیرة پیامبر بنویسد و دستور داد ده کاتب از نوشته های او رونویسی کنند، اما بعداً رونوشتها را ــ به این دلیل که در کتاب نام انصار به نیکی یاد شده بود ــ سوزاند و خلیفه عبدالملک بن مروان کار او را تأیید کرد (زبیربن بکّار، ص 331ـ334). از این روایت برمی آید که در نسل سوم پس از پیامبر علاقه به اطلاع از سیرة آن حضرت وجود داشته است و از قرن اول کسانی از تابعان و بلکه صحابه سیرة ایشان را می نوشته اند. آنجا هم که امویان یا عمال ایشان با تدوین سیرة پیامبر موافقت می کردند، متوقع بودند که مطالب بسیاری به نفع ایشان تغییر یابد و تحریف شود (زریاب خویی ، ص 15، 17)؛
مثلاً گفته اند که خالدبن عبداللّه قَسری ، حاکم عراق (متوفی 125 یا 126)، از شِهاب محمدبن زُهْری (متوفی 124) خواست تا کتابی در بارة سیرة پیامبر برای او بنویسد، اما از ذکر فضایل علی علیه السلام خودداری کند (ابوالفرج اصفهانی ، 1383، ج 22، ص 15). با وجود این ، بنی امیه نتوانستند مانع از شور و علاقة دینی مردم شوند (زریاب خویی ، ص 18). خلفای عباسی هم به سیرة پیامبر توجه نشان می دادند. ابن اسحاق کتاب السیره را به منصور عباسی تقدیم کرد (خطیب بغدادی ، ج 1، ص 221؛
ابن خلّکان ، ج 4، ص 277). هارون الرشید هم از واقدی خواست تا رویدادهایی از سیره را با دیدار از محل حوادث در مدینه برای او شرح دهد (ابن سعد، چاپ زاخاو، ج 5، ص 315).

جز این ، توجه و علاقة خلفا و فرمانروایان به اخبار پیشینیان برای سرگرمی یا آگاهی از آداب سیاست و کشورداری یا برجای گذاشتن سرگذشتنامه ای افتخارآمیز از خویش ، انگیزه ای شد تا به تاریخ نگاری توجه شود. گفته اند که معاویه به شنیدن اخبار شاهان و ملل پیشین علاقه مند بود (مسعودی ، مروج ، ج 3، ص 222) و به دستور وی اخباری که عُبیدبن شریه از گذشتگان و شاهان عرب و عجم روایت می کرد، مکتوب گردید. از جمله آثار عبید، کتاب الملوک و اخبار الماضین است (ابن ندیم ، ص 102).

ب ) اقسام و سیر تاریخ نگاری

1. تاریخ نگاری خبر. اولین نمونه های تاریخ نگاری در اسلام ، آثاری است که بر محور شرح سیره و زندگانی پیامبر اسلام تألیف گردیده و در تدوین آن اصول علم حدیث رعایت شده است (رجوع کنید به دُوری ، ص 61، 76). این نوع تاریخ نگاری ــ که تا مدتها اصالت و تأثیر خود را حفظ کرد ــ در شکل خاصی به نام «خبر» یا «اَخبار» جای می گیرد و مؤلفانی را که به این شیوه تألیف کرده اند، «اَخباری » می خوانند. کتابهایی با عنوان اخبار یا عناوینی چون «حدیث »، «قصه »، «مقتل »، «وَقعة » و «امر»، مجموعه ای کامل از روایات در بارة رویداد یا موضوعی خاص در قالب تک نگاری است . جز موضوعات سیاسی و جنگها و فتوح ، پاره ای تک نگاریها به موضوعات متنوعی اختصاص دارد که همان عنوان کتاب را تشکیل می دهد.

هر «خبر» به خودی خود و بدون ارتباط علّی با دیگر رویدادها، تام و تمام است و همچون قصص ایام ، ویژگی داستان کوتاه و بیان رویدادها به شکل گفت وشنود را دارد و توأم با شواهد شعری است . صورت خبر معمولاً با سایر عناصر نوشته های تاریخی ، مانند اطلاعات تبارشناختی درمی آمیزد (روزنتال ، ص 81 ـ82، 84).

در قرن اول هر شهر گرایش سیاسی و مذهبی خاصی داشت ؛
مردم شام تا مدتها تمایلات اموی داشتند، کوفه گرایشهای شیعی را در خود پرورد، بصره به دلیل رقابت با کوفه و به سبب شرکت در جنگ جمل گرایش عثمانی داشت ، اهالی مکه و مدینه نیز طرفدار دو خلیفة اول بودند. از آنجا که پس از رحلت پیامبر بعضی صحابه به شهرها مهاجرت کردند، بتدریج مکتب حدیثی خاصی در هر شهر پدید آمد که ویژگی آن بسته به عقیدة صحابیانی بود که در آنجا سکونت و نفوذ داشتند (جعفریان ، ص 51).

مکتب حدیثی مدینه را باید نخستین مکتب تاریخ نگاری ، یعنی سیره نویسی در شکل مغازی ، به شمار آورد (دوری ، ص 61). اکثر عالمان نامدار سیره از تابعان و اهل مدینه بودند. عُروة بن زُبیر (متوفی 93 یا 94) پیشگام و سرسلسلة نسل اول محدّثان و راویان اخبار تاریخی بود. وی روایات سیره و مغازی پیامبر و دورة خلفای نخست را تدوین کرد (رجوع کنید به سخاوی ، 1382، ص 159؛
حاجی خلیفه ، ج 2، ستون 1746ـ1747). نوشته های او در بارة رویدادهای زندگی پیامبر کهنترین و موثقترین اخبار و قدیمترین اسناد باقی مانده از نثر عربی است (برای پاره ای از این روایات رجوع کنید به دوری ، ص 63ـ72). بخشی از روایات ، نامه هایی است که عبدالملک بن مروان ، ضمن آنها از عروه در بارة سیره و مغازی پرسشهایی کرده و عروه بدانها پاسخ داده است (رجوع کنید به طبری ، ج 2، ص 328ـ329، 421ـ424، ج 3، ص 55 ـ 56، 163ـ 164). ابان بن عثمان بن عفّان نیز از نسل اول محدّثان مدینه و راویان اخبار تاریخی است ، اما اخبار چندانی از او در منابع دیده نمی شود (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمة مهدوی ، ص 9). بعضی کتاب المبدأ و المبعث و المغازیِ ابان بن عثمان بَجَلی (رجوع کنید به طوسی ، ص 18؛
یاقوت حموی ، ج 1، ص 39) را اشتباهاً به ابان بن عثمان بن عفّان نسبت می دهند (رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ابان بن عثمان »). از دیگر محدّثان نسل اول مدینه ، شُرَحبیل بن سعد (متوفی 123) است که در مغازی و وقایع جنگ بدر تخصص داشته است ، اما چندان محل اعتماد محدّثان نیست (ابن حجر عسقلانی ، 1325ـ1327، ج 4، ص 320ـ 321؛
ابن هشام ، 1361 ش ، همانجا).

از نسل دوم محدّثان و مورخان مدینه دو تن شهرت بیشتری دارند که هر دو به دستگاه خلفای اموی پیوسته بودند و برای ایشان اخبار و مغازی را نقل می کردند (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 9ـ10)؛
یکی عاصم بن عمربن قَتاده (متوفی 120) بود که در جامع دمشق در بارة مغازی پیامبر و مناقب اصحاب سخن می گفت (ابن حجر عسقلانی ، 1325ـ 1327، ج 5، ص 53 ـ54)، دیگری محمدبن مسلم بن شهاب زُهری بود که نزد عروة بن زبیر و شمار دیگری از علمای مدینه دانش آموخت (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 10). بنا بر بعضی روایات (رجوع کنید به ابن عبدالبر، 1402، ص 123، 127ـ 128)، زهری نخستین کسی است که پس از فرمان عمربن عبدالعزیز (حک : 98ـ101)، به کتابت حدیث ــ که شامل اخبار و روایات تاریخی نیز می شد ــ پرداخت ؛
اما اسنادی دیگر نشان می دهد که در سدة نخست و اوایل سدة دوم کتابت وجود داشته است (رجوع کنید به دوری ، ص 120). زهری را بزرگترین شخصیت مکتب حدیث مدینه و سرآمد کسانی دانسته اند که به مغازی و سیرة پیامبر و تاریخ صدر اسلام آگاهی داشتند (رجوع کنید به طبری ، ج 11، المنتخب من کتاب ذیل المُذیَّل ، ص 645). پاره ای روایات باقی مانده از زهری نشان می دهد که وی این مکتب را بر پایه هایی استوار بنیان نهاد و جهت بحث تاریخی را ترسیم کرد و تسلسل تاریخی حوادث را در نظر گرفت . کار او اساس کتابهای بعدی در بارة مغازی شد و مؤلفان به بسط و تکمیل آن پرداختند (رجوع کنید به دوری ، ص 76ـ77، 82 ـ93). روایات زهری گذشته از احکام و سنن ، شامل نسب شناسی و اطلاعات تاریخی راجع به دورة جاهلیت و حیات رسول اکرم و وقایع بعد از وفات آن حضرت تا صلح امام حسن علیه السلام است (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 10ـ11؛
دوری ، ص 96ـ97). زهری شیوة اسناد را در روایات تاریخی به کار برده ، اما گاه چند روایت را به هم پیوسته ضمن سلسله سندی واحد گرد آورده و بدین طریق گامی مهم در جهت گزارشهای پیوستة تاریخی برداشته است (دوری ، ص 94).

نسل سوم محدّثان مدینه اطلاعات خود را از زهری گرفتند و اولین کتابهای سیره و مغازی رسول اکرم را تدوین کردند (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 11ـ12؛
دوری ، ص 26ـ27)؛
از آن جمله موسی بن عُقبه (متوفی 141) است که از کتاب مغازی او منتخباتی حاوی بیست خبر باقی مانده است (چاپ زاخاو، 1904؛
ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 12). موسی بن عقبه روش مکتب حدیث مدینه را در اِسناد حدیث و ذکر تاریخ حوادث بدقت دنبال کرده و از اَسناد و منابع مکتوب و روایات شفاهی بهره گرفته است (دوری ، ص 27). محمدبن اسحاق (متوفی 150 یا 151)، از شاگردان برجستة زهری ، با گستردن دامنة منابع و مطالب ، تحولی در مکتب حدیث مدینه ایجاد کرد.

مهمترین و جامعترین کتابی که در بارة ظهور اسلام و احوال و مغازی پیامبر اسلام باقی مانده ، سیرة ابن اسحاق است که با تلخیص و تهذیب عبدالملک بن هشام حِمیَری (متوفی 213 یا 218) با عنوان السیرة النبویة به دست ما رسیده است . به گفتة مسعودی ( مروج ، ج 5، ص 211) ابن اسحاق در روزگار منصور عباسی کتاب المغازی و السیر و اخبار المبتدأ را که تا آن هنگام به صورت مجموعه و شناخته شده و مدون نبود، تألیف کرد. ظاهراً کتاب ابن اسحاق در اصل شامل سه بخش المُبتَدأ و المبعث و المغازی بوده است . بخش نخست (المبتدأ) ــ که پاره ای از روایات آن در تاریخ طبری باقی مانده ــ تاریخ جهان از آفرینش تا مبعث رسول اکرم و بر محور قصص پیامبران بوده و قسمتهای بعدی ، سیرة پیامبر از بعثت تا وفات را در برمی گرفته است . «المبتدأ» و «المبعث و المغازی » گاه به عنوان دو کتاب مستقل ، جداگانه روایت می شده است (رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 6، ص 2418، 2420؛
دوری ، ص 27؛
ابن هشام ، 1368 ش ، مقدمة مهدوی ، ص پنجاه وپنج ـ شصت ویک ). ابن اسحاق در کنار استفاده از احادیث و روایات علمای مدینه در بارة سیره و مغازی ، از اسرائیلیات درخصوص دورة قبل از اسلام ، و از داستانهای عامیانه و اشعار نیز استفاده کرده است . وی در المبتدأ از راویان یهودی و مسیحی و تازه مسلمانان و بویژه وَهْب بن مُنبِّه (اخباریِ ایرانی تبار یمن ، متوفی 110 یا 114) و ایرانیان و داستانهای کهن عربی و یمنی مطالبی نقل کرده است . او در المبعث مطالب راجع به دورة بعثت را اغلب بدون سند، و مطالب دورة پس از هجرت را با سند ذکر نموده است . سیرة ابن اسحاق در کنار کتاب از میان رفتة او، الخلفاء (ابن ندیم ، ص 105)، مبیّن اندیشة تاریخ نگاری جهانی مؤلف است (دوری ، ص 10، 28، 30). سیرة ابن اسحاق مرجعی معتبر در سیره و مغازی پیامبر و مأخذ اساسی نویسندگان بعدی گردید (رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج 1، ص 219). گفتنی است که وهب بن منبّه عمدتاً به عنوان راوی قصص انبیا و اساطیر و اسرائیلیات شهرت داشته است (یاقوت حموی ، ج 6، ص 2802؛
ابن خلّکان ، ج 6، ص 35ـ36؛
ذهبی ، 1401ـ 1409، ج 4، ص 544 ـ 545)، ازینرو بعضی محققان برای او در سیره و مغازی اهمیتی قایل نیستند و معتقدند وی عنصر قصص و اسرائیلیات را در تاریخ نگاریِ پیش از اسلام وارد ساخت و اولین نمونه از تاریخ جهانی را در شکل تاریخ انبیا عرضه کرد و ابن اسحاق نیز آن را اخذ نمود (دوری ، ص 25ـ26، 103، 107، 113).

محدّث دیگر نسل سوم ، ابومَعشر سِندی مدنی (متوفی 170) بود که کتابی با عنوان مغازی تألیف کرد و در آن از بسیاری از محدّثان مدینه با ذکر سند، نقل خبر کرد. مورخان بعدی به او استناد کرده اند (ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 13ـ14).

در سدة دوم دامنة تحقیق و تألیف در بارة سیره و مغازی از مدینه به دیگر مراکز اسلامی مانند یمن و عراق و شام گسترش یافت و محدّثان آنجا کتابهایی با عنوان مغازی تألیف کردند که تعداد کمی از آنها باقی مانده است ، بعضی از این محدّثان عبارت اند از: مَعمربن راشد اَزْدی (متوفی 152 یا 153) و شاگردش عبدالرزاق بن هَمّام بن نافع صنعانی (متوفی 211) از یمن ، سلیمان بن طَرخان تیمی (متوفی 143) از بصره که همگی به تشیع شهرت داشتند، و ولیدبن مسلم دمشقی (متوفی 194) از دمشق (ابن ندیم ، ص 106، 284؛
ابن حجر عسقلانی ، 1325ـ 1327، ج 4، ص 201ـ202؛
ابن هشام ، 1361 ش ، مقدمه ، ص 17ـ 18).

پس از ابن اسحاق ، محمدبن عمر واقدی (متوفی 207) مطالعات تاریخی را در مکتب تاریخ نگاری مدینه به شکلی محدودتر و دقیقتر دنبال کرد. وی کتاب مهم المغازی را در بارة جنگهای پیامبر و حوادث پس از هجرت تا وفات آن حضرت ، با ذکر سلسلة سند و جزئیات و تاریخ دقیق حوادث و نظمی منطقی تألیف کرد. او نخست کلیاتی از هر غزوه و سپس روایات تفصیلی را نقل کرده و در ذیل حوادث به ذکر آیات قرآنیِ مرتبط با آن پرداخته است . واقدی تک نگاریهایی نیز در بارة موضوعات مهم تاریخی پس از وفات پیامبر داشته است (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 111)، از جمله کتاب الردّة به روایت ابن اعثم کوفی (چاپ یحیی جبوری ، بیروت 1410/ 1990). کتابهای بسیاری با نام فتوح ، مانند فتوح الشام ، به واقدی منسوب شده که انتشار گستردة آن ، بویژه در دوران جنگهای صلیبی ، برای برانگیختن روح شجاعت و حمیت در مجاهدان صورت می گرفت بروکلمان ، ج 3، ص 17ـ 19). پس از واقدی ، کاتب و شاگرد او ابن سعد (متوفی 230) در بخش آغازین کتاب طبقات، سیرة پیامبر را با نظمی جدید و اِسنادی کاملتر عرضه کرد و با پرداختن به شمایل و فضایل و دلایل نبوت پیامبر سرمشقی برای این قبیل تألیفات شد و بدینگونه خطوط نهایی سیره نویسی را ترسیم کرد (دوری ، ص 32). آنچه در سیر تطور سیره نویسی جلب نظر می کند، آن است که اخبار و روایات که در آغاز

ساده و صریح و واقعی بود، بر اثر انگیزه های دینی و اجتماعی ، به مرور با رگه هایی از قُدسیت و مبالغه آمیخته شد (همان ، ص 11، 33).

بسیاری از مؤلفان از سدة سوم به بعد ضمن مجامیع حدیثی و رجالی و تاریخهای عمومی و محلی ، فصلهایی را به سیرة پیامبر اختصاص دادند، از جمله ابن ابی شیبه (متوفی 235)، بخاری (متوفی 256)، بلاذری (متوفی 279)، طبری (متوفی 310)، ابن حِبّان بُستی (متوفی 354)، ابن عَساکر (متوفی 571)، ابن اثیر (متوفی 630)، ذهبی (متوفی 748)، ابن شاکر کُتُبی (متوفی 764) و ابن کثیر (متوفی 774) که آثار بعضی از آنها را باید از مآخذ دست دوم و تکراری به شمار آورد. جز این ، در سده های متوالی آثار مستقلی در بارة سیره با دیدگاهها و گرایشهای متفاوت و توجه به جنبه هایی خاص از شخصیت پیامبر تألیف شد، از جمله الشمائل النبویّة از ترمذی (متوفی 279)، اخلاق النبی و آدابه از ابوشیخ اصفهانی (متوفی 369)، دلائل النبوة از ابوبکر بیهقی (متوفی 458)، الروض الاُنُف از عبدالرحمان سهیلی (متوفی 581)، زادالمعاد فی هُدی خیرالعباد از ابن قیّم جوزیه (متوفی 751)، امتاع الاسماع از مقریزی (متوفی 845)، الخصائص الکبری از سیوطی (متوفی 911)، المواهب اللَدُنیة فی المنح المحمّدیة از قسطلانی (متوفی 923)، سُبُل الهدی ' و الرّشاد از صالحی شامی (متوفی 942) و السیرة الحلبیة از علی بن برهان الدین حلبی (متوفی 1044). مطالب اصلی این کتابها عمدتاً برگرفته از سیرة ابن اسحاق و دیگر منابع کهن سیره و مغازی است که پس از افزوده ها و شرح و جمع و تهذیب ، ساختاری نو یافته است . مورخان و محدّثان برجستة اندلسی نیز آثاری در بارة زندگانی پیامبر تألیف کردند، از جمله ابن حَزم (متوفی 456)، ابن عبدالبِرّ (متوفی 463)، قاضی عِیاض (متوفی 544) و ابن سیّدالناس (متوفی 734).

از سدة دوم ، تألیف تک نگاریهایی کوتاه در بارة رویدادهای تاریخی به شکلی وسیع آغاز شد و نسلی از اخباریان در مراکز اسلامی ، بویژه کوفه و بصره ــ که پایگاه تمایلات قبیله ای بودند ــ و سپس بغداد، برآمدند که با توجه به مهارتهای خویش در تاریخ و لغت و ادب و شعر و انساب ، به گردآوری اخبار و روایات گوناگون بویژه تاریخ ، در قالب کتابهای تک موضوعی پرداختند؛
ازینرو اخباریان را باید نخستین مورخان شمرد. ابومِخنَف لوط بن یحیی اَزْدی (متوفی 157)، شیخ اخباریان و بزرگترین شخصیت اخباری کوفه و مرجعی مهم در تاریخ و فتوح عراق به شمار می آید. وی تک نگاریهای مهمی در بارة رویدادهای صدر اسلام از وفات پیامبر تا اواخر دورة اموی داشته است که می توان آنها را در زنجیره ای زمانی تنظیم کرد (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 105ـ106؛
نجاشی ، ص 320؛
دوری ، ص 35ـ 36، 122). بخش بزرگی از روایات ابومخنف در منابع تاریخی باقی مانده است . با اینکه روایت ابومخنف از امام صادق علیه السلام (رجوع کنید به نجاشی ، همانجا) و اهتمام خاص وی به شرح وقایع دوران خلافت امام علی و مقتل امام حسین علیهماالسلام و قیام توّابین گویای تمایلات شیعی اوست ، اخبار او عموماً جانبدارانه نیست (دوری ، ص 35).

عَوانة بن حَکَم (متوفی 147 یا 158)، دیگر اخباری کوفی ، اخبار امویان را در کتابهایی مانند سیرة معاویة

و بنی امیة و کتاب التاریخ گرد آورد (ابن ندیم ، ص 103؛
یاقوت حموی ، ج 5، ص 2133ـ 2134). احتمالاً لحن جانبدارانة وی در روایات (دوری ، ص 36) موجب متهم شدنش به جعل گزارشهایی به سود امویان شده است (یاقوت حموی ، ج 5، ص 2135).

نصربن مزاحم مِنقَری (متوفی 212) دیگر اخباری کوفی و مورخ شیعی است که حوادث عراق ، مانند جنگهای جمل و صفّین و مقتل امام حسین علیه السلام ، موضوع تک نگاریهای اوست (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 106؛
نجاشی ، ص 427ـ 428). از او کتابی به نام وَقعَة صِفّین باقی مانده است (چاپ عبدالسلام محمدهارون ، قاهره 1365) که مجموعه ای از اخبار پیاپی و مشتمل بر اشعار و گفتگوها و خطبه ها و مراسلات است و تواریخ و اَسناد در آن ضعیف و سهل انگارانه است (دوری ، ص 37ـ 38).

هشام بن محمد کلبی (متوفی 204) دیگر نسب شناس و اخباری مشهور شیعی مذهب کوفه است (نجاشی ، ص 434) که گامهای بلندی در جهت تحقیق و تألیف آثار تاریخی به روش علمی برداشته است ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «کلبی »؛
جوادعلی ، 1369، ص 148ـ 149). تک نگاریهای او محدودة وسیعی ، از تاریخ انبیا تا ایام العرب و عقاید عصر جاهلی و تاریخ ایران و یمن و اسلام ، را دربر می گرفته (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 108ـ 111؛
نجاشی ، ص 434ـ 435)، اما از آن همه ، تنها نقل قولهایی در منابع دیگر و چند کتاب در انساب و نیز کتاب اصنام باقی مانده است .

آثار هیثم بن عَدِی (متوفی 207)، اخباری کوفی ، نیز شامل تک نگاریهای خبری و اطلاعات نسب شناسی و شعر و ادب می شود (ابن ندیم ، ص 112ـ113). آثار او از منابع مورخان بزرگ پس از وی بوده است .

ابوعُبیده مَعمربن مُثنّی (متوفی ح 210)، راوی و اخباری ایرانی تبار بصره با گرایشهای شعوبی و خوارجی ( ((ر.ک.ب))مسعودی ، مروج ، ج 4، ص 333)، تک نگاریهای فراوانی در موضوعات گوناگون از جمله انساب و اخبار جاهلیت و وصف شهرها و شخصیتها و تاریخ ایران و اسلام داشته (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 58 ـ60) که بخشهایی از آنها به آثار نویسندگان بعدی راه یافته و بعضی نیز به چاپ رسیده است .

تاریخ نگاری در شکل خبر، با ظهور ابوالحسن علی بن محمد مدائنی (متوفی 225) به اوج رسید (دوری ، ص 38). وی از موالی بصره بود که در مداین و سپس بغداد اقامت گزید (یاقوت حموی ، ج 4، ص 1852). تألیفات فراوان مدائنی ، از دورة جاهلی تا عصر عباسی را در بر می گیرد، اما بیشتر در بارة دورة اسلامی و موضوعاتی مانند سیرة پیامبر، فتوح ، عرب ، اشراف ، زنان ، خلفا و شعراست (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 113ـ117). در مورد اخبار خراسان و هند و فارس مدائنی را مرجعی کاملتر از دیگران (همان ، ص 106) و اخبار وی را کاملتر و متوازنتر و دقیقتر از روایات اسلاف او دانسته اند (دوری ، ص 39). از مدائنی ــ که کتابهایش منبع اساسی مورخان بعدی بوده (محمد بدری فهد، ص 141ـ142؛
عبدالجبار ناجی ، ص 213ـ 215) ــ رساله ای کوتاه باقی مانده است (رجوع کنید به روزنتال ، ص 85).

محمدبن حبیب (متوفی 245) و زُبیربن بَکّار (متوفی 256) از نسل آخرین اخباریانی اند که جز تاریخ ، در بارة موضوعات گوناگون ، مانند انساب و شعر و ادب و اخبار شعرا، کتاب تألیف کردند و در عراق و حجاز به گردآوری روایات تاریخی پرداختند (ابن ندیم ، ص 119، 123ـ124؛
یاقوت حموی ، ج 3، ص 1322ـ1326، ج 6، ص 2480ـ2483).

المُحَبَّر و المُنَمَّق از ابن حبیب حاوی اطلاعات تاریخی ارزشمند در بارة موضوعات گوناگون ، از جمله عرب دورة جاهلی و سیرة نبوی و تاریخ اسلام ، است . کتاب مهم زبیر، الاخبار الموفّقیات ، جُنگی است از اخبار و روایات عمدتاً تاریخی و گاه شعر که اغلب مربوط به دورة اسلامی و در بارة اشخاص صاحب نام است و به شیوة حدیثی و مُسنَد فراهم آمده است . بخشی از این کتاب باقی است (چاپ سامی مکی عانی ، بغداد 1972).

2. وقایع نگاری . در قرن سوم تاریخ نگاری وارد مرحله ای نو شد و مورخانی بزرگ ظهور یافتند. تا این زمان مورخان اخباری ، انبوهی از روایات تاریخیِ حاویِ اطلاعات سیاسی و اداری و فرهنگی دارای علایق ادبی و لغوی و نسب شناختی را فراهم کرده بودند و از اینجا بود که اندیشة وحدت بخشیدن به تاریخ اسلام و فراهم ساختن روایتی یکپارچه از داده های پراکنده شکل گرفت (دوری ، ص 128). بدینسان تاریخ نگاری نظمی نو یافت و صورت وقایع نگاری ، صورت خبر را در خود مستحیل کرد (روزنتال ، ص 85 ـ86). مورخان بزرگی همچون یعقوبی و طبری با بهره گیری از تک نگاریهای بسیار، تواریخ عظیم خود را پدید آوردند. بسیاری از مباحث جزئی و آگاهیهای راجع به تاریخ فرهنگی و اجتماعی که در تک نگاریها مطرح بود، با ظهور وقایع نگاریها از میان رفت (جعفریان ، ص 109ـ110).

در وقایع نگاری دورة اسلامی ، رویدادهای گوناگون به صورت سالشمار یا بر اساس دوران حکومت خلفا شرح می شود. در این روش ، رویدادی که دوره ای چندساله را دربر می گیرد، معمولاً تقطیع می شود و ضمن وقایع سالهای متعدد یا دورة خلفای پیاپی می آید (رجوع کنید به روزنتال ، ص 86). شماری از آثار مهم تاریخی ایران پیش از اسلام ، مانند خداینامه ( سیرالملوک ) و تاجنامه و آیین نامه ، را کسانی همچون ابن مُقفَّع (متوفی 144) به عربی ترجمه کردند. بعلاوه علمای مسلمان احتمالاً از تاریخ نگاری مسیحی اطلاعاتی داشتند، اما به عقیدة روزنتال هیچیک از نوشته های ایرانی دورة ساسانی یا آثار تاریخی یونانی و بیزانسی ، الهام بخش وقایع نگاران مسلمان نبوده است . در واقع ، همة کتابهایی که از آنها اطلاعی در دست است ، مدتها پس از آنکه وقایع نگاری در نوشته های تاریخی اسلامی ظاهر شد، تألیف شده اند (همان ، ص 90، 92ـ94، 97، 106، 161).

شاید بتوان هیثم بن عدی ، چهرة برجستة اوایل سدة سوم ، را حلقة اتصال دو شیوة تاریخ نگاری ، یعنی تک نگاریهای خبری و وقایع نگاری ، به شمار آورد. التاریخ عَلی السِنین (ابن ندیم ، ص 112) او نخستین تاریخ با عنوان و مبنای سالشمار است که می شناسیم . تاریخ الخلفاء وی (همانجا) نیز ظاهراً به شیوة وقایع نگاری بوده است . اخبارالخلفاء الکبیر اثر مدائنی (همان ، ص 115؛
یاقوت حموی ، ج 4، ص 1856) را، که مشتمل بر شرح دوران خلفا از ابوبکر تا معتصم بوده است ، باید در این ردیف آثار سالشمار جای داد. پس از آن ، نویسندگانی مانند ابوجعفر محمدبن اَزهر اخباری (متوفی 279)، ابن زولاق (متوفی 386) و محب الدین احمدبن یوسف علوی کرخی (متوفی 721) کتابهایی با عنوان «التاریخ علی السنین » تألیف کردند (ابن ندیم ، ص 126؛
یاقوت حموی ، ج 2، ص 792، 808، ج 6، ص 2418؛
ابن فُوَطی ، ج 5، ص 315ـ316).

قدیمترین کتاب موجود که در آن حوادث به صورت سالشمار تنظیم شده ، تاریخ خلیفة بن خیاط عُصفری معروف به شَباب (متوفی 240)، مورخ بزرگ سدة سوم و اهل بصره ، است (ابن ندیم ، ص 288؛
صفدی ، 1962ـ 1979، ج 13، ص 381ـ 382). این کتاب با سیرة پیامبر به صورت احادیثی مسنَد آغاز شده و سپس حوادث تاریخ اسلام پس از هجرت به صورت سال به سال و به اختصار تا 232 نوشته شده است . این کتاب در بارة حوادث و جنگها و مسائل اداری و سیاسی و امرا و والیان شهرها و قضات و امرای حج اطلاعاتی جزئی به دست می دهد (رجوع کنید به عبدالجبار ناجی ، ص 183ـ189).

ابن قُتیبه دینوری (متوفی 276)، مورخ و نویسندة دانشمند ایرانی ، کتاب المعارف را به مثابه مجموعه معارفی اساسی برای فرهیختگان تألیف کرد. این کتاب با داستان آفرینش و سرگذشت انبیا آغاز می شود و مشتمل بر سیرة پیامبر و سرگذشت صحابه و تاریخ خلفای اموی و عباسی تا روزگار معتمد (حک : 256ـ279) است . فصلهایی نیز به مباحث تاریخی و اطلاعات گوناگون دیگر اختصاص دارد (رجوع کنید به ص 1ـ6، 394)؛
بدینگونه در المعارف طرح تاریخ عمومی را می توان مشاهده کرد. کتاب الامامة و السیاسة نیز به رغم تردید در انتساب آن به ابن قتیبه (رجوع کنید به ابن قتیبه ، مقدمة عکاشه ، ص 56؛
مصطفی ، ج 1، ص 241ـ242؛
بروکلمان ، ج 2، ص 229ـ 230) از منابع مهم تاریخی سدة سوم است . این کتاب با حوادث پس از رحلت پیامبر آغاز می شود و با شرح وقایع دوران هارون الرشید و جانشینی مأمون پایان می یابد.

یعقوب بن سفیان فَسَوی / بَسَوی (متوفی 277)، مورخ و محدّث اهل فَسا (رجوع کنید به ذهبی ، 1401ـ1409، ج 13، ص 180ـ 183)، کتاب المعرفة والتاریخ را با ترکیب «نقد و معرفت رجال » و «بیان سالشمار حوادث تاریخی » تألیف کرد. آنچه از این کتاب باقی مانده ، شرح وقایع سالهای 135 تا 241 و بخشی در شرح حال صحابه و تابعان است . گفته می شود بخش نخست این کتاب ، تاریخی عمومی داستان آفرینش و قصص انبیا و شرح وقایع تا دورة سَفّاح عباسی بوده است (فسوی ، مقدمه ، ص الف ).

التاریخ الکبیر ابن ابی خَیثَمه (متوفی 279)، مورخ و محدّث و فقیه ایرانی ، نیز به شیوة کتب روایی تألیف شده (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 286؛
یاقوت حموی ، ج 1، ص 262) و ظاهراً بخشی به ترتیب وقایع داشته است (روزنتال ، ص 87؛
نیز رجوع کنید به مسعودی ، مروج ، ج 3، ص 289ـ290).

مورخ و نسب شناس بزرگ ، احمدبن یحیی بلاذری * (متوفی 279)، وقایع تاریخ اسلام را بر محور موضوعاتی خاص و به شیوة اِسنادی تنظیم کرد. فتوح البلدان * او تنها کتاب پرارزش و تخصصی موجود در بارة فتوح اسلامی در ایران و عراق و شام و دیگر سرزمینها با عنایت به جنبه های حقوقی و اداری است . بخش آغازین این کتاب ، بحث مغازی و فتوح پیامبر و اخبار ردّه است . دیگر کتاب مهم او، انساب الاشراف است (رجوع کنید به ادامة مقاله ).

تاریخ ابوزُرعة دمشقی نیز حاوی دو بخش مجزاست : سیره و مغازی پیامبر و سپس وقایع دوران خلفای نخست و یادکرد از خلفای اموی و عباسی تا هارون الرشید (رجوع کنید به ج 1، ص 197). پس از آن مطالبی در بارة صحابه و علما و قضات ، بویژه در منطقة شام ، آمده است .

کتاب مهم الفتوح اثر ابن اَعثَم کوفی (متوفی 314)، مورخ شیعی ، سیر تاریخ اسلام از رحلت پیامبر تا خلافت مقتدر عباسی (295ـ320) است . مطالب راجع به خلافت مأمون تا پایان کتاب ، ظاهراً تألیفی جداگانه بوده که یاقوت حموی (ج 1، ص 202) با نام التاریخ و به منزلة ذیلی بر الفتوح از آن یاد کرده است . ابن اعثم از مجموع روایات مورخان پیشین ، گزارشی یکدست تنظیم کرده (رجوع کنید به ج 1، ص 147ـ149، ج 2، ص 344ـ 345) و بدینگونه تاریخ نگاری را به پیش برده است .

3. تاریخ نگاری عمومی به روش سالشمار. نوع مهمی از وقایع نگاری ، نوشتن تاریخ عمومی یا تاریخ جهان است که در آن مؤلفان ، رویدادهای پس از اسلام را بدون در نظر گرفتن عوامل جغرافیایی و قومی («ممالک و اُمَم »)، به «امت واحدة اسلامی » اختصاص داده اند. این شیوه که شکل آغازین آن تألیفاتی مانند المبتدأ و المبعث و المغازی ابن اسحاق بود، در نیمة دوم سدة سوم تحول و تکامل یافت و کمتر از یک سده بعد به اوج رسید.

ابوحنیفة دینوری (متوفی 282)، مورخ و ادیب و دانشمند ایرانی ، در الاخبار الطوال * به تاریخ ایران پیش از اسلام و تاریخ اسلام بویژه در ایران و عراق پرداخته و سیر حوادث را از داستان آفرینش و انبیا و تاریخ کهن آغاز، و حوادث دورة اسلامی را از عصر فتوح تا روزگار معتصم عباسی (218ـ227) دنبال کرده است . وی اغلب خلاصه ای از روایات منابع مختلف را با لفظ «قالوا» عرضه کرده و از ذکر حوادث به ترتیب سالشمار و ذکر کامل اسناد خودداری نموده است (چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960).

تاریخ احمدبن اسحاق یعقوبی * (زنده در 292)، مورخ و جغرافی نویس ایرانی ، نیز از قدیمترین تاریخهای عمومی است . یعقوبی همچون ابوحنیفة دینوری از شیوة تاریخی پیروی کرده و گزارشی جامع از روایات مختلف فراهم آورده و ازینرو سلسلة اسناد را به شیوة اخباریان ذکر نکرده است .

تاریخ طبری * نیز الگویی کامل از تاریخ عمومی به شیوة وقایع نگاری است که به لحاظ مؤلف ، و جامعیت و اِسناد و اعتدال تألیف ، سرآمد دیگر تألیفات در قالب ترجمه و تلخیص و تکمله گردید. کار طبری در نگاهی کلی ، تاریخی جامع و عمومی در شکل وقایع نگاری است ، اما با نظر به اجزای آن ، صورت خبر نیز دارد. وی در هر موضوع ، مجموعة گسترده ای از اخبار و روایاتِ احیاناً متضاد را در قالب معمول حدیث و پس از ذکر سلسلة راویان گزارش کرده و جز در پاره ای موارد، اظهارنظر ننموده است . وی با چنین شیوه ای حجم بزرگی از روایات مورخان بزرگ ، مانند ابن اسحاق و ابومخنف و مدائنی و اخباریانی مانند سیف بن عمر (متوفی 200) را که علمای رجال او را تضعیف کرده اند، نگاه داشته و بدینگونه راه تحقیق و داوری را باز گذاشته است . روایات فراوان سیف محدودة وسیعی ، از جنگهای ردّه تا جنگ جمل ، را دربر می گیرد (جواد علی ، 1369، ص 179، 182).

داستان آفرینش و قصص انبیای تاریخ طبری مملو از اسرائیلیات و آرا و عقاید اهل کتاب است که بیشتر از طریق وهب بن منبّه روایت می شود (همان ، ص 179، 184، 187).

بخش اعظم تاریخ طبری ، تاریخ اسلام است . در این بخش ، حوادث پس از هجرت تا سال 302 به صورت سالشمار تنظیم شده و اغلب در بارة رویدادهای سیاسی و نظامی است . طبری پس از گزارش وقایع هر سال ، شرح حال وفیات مشاهیر از جمله خلفا را آورده است (روزنتال ، ص 157ـ 158).

ابوالحسن علی بن حسین مسعودی * (متوفی 345 یا 346)، مورخ و جغرافی نویس بزرگ ، بر اساس مفهومی وسیع از تاریخ که افزون بر فعالیتهای انسانی ، تمام پدیده های طبیعی و افکار و علوم را دربر می گیرد (شمس الدین ، ص پانزده )، حرکتی نو در تاریخ نگاری عمومی آغاز کرد. وی به چین و سند و خراسان و عراق و شام و مصر و دیگر جاها سفر کرد و از این طریق مواد و اطلاعاتی از ویژگیهای سرزمینها و زندگی اجتماعی و آداب و عقاید و ادیان مردم و ملتهای گوناگون گرد آورد (رجوع کنید به مسعودی ، مروج ، ج 1، ص 10ـ12؛
همو، التنبیه ، ص 6). کتاب مهم مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، حاوی این آگاهیهای ارزشمند و مطالبی از منابع مختلف است . وی این کتاب را در 332 تألیف و در 336 بازنگری کرد (رجوع کنید به مروج ، ج 1، ص 10، 147، ج 5، ص 118؛
التنبیه ، ص 133). در این تاریخ عمومی از سیاست و جنگ ، زندگی مردم ، مسائل اجتماعی و فرهنگی و شرح و وصف آثار و بناهای تاریخی سخن می رود و مسعودی با این شیوه از حدود مرسوم تاریخ نگارانی همچون طبری درمی گذرد. وی گاه در ضمن بحث ، به موضوعات دیگر می پردازد و منابع خود را نقد می کند. او تجربه و علم و تحقیق و تخصص را لازمة تاریخ نگاری می داند (جواد علی ، 1964، ص 21ـ24، 26).

مسعودی از نخستین مؤلفان ، و شاید اولین مؤلفی است که تاریخ و جغرافیای علمی را به جهت نقشی که جغرافیا در زندگی انسان و تحول او دارد، به سبکی ممتاز درهم آمیخته است (همان ، ص 26؛
روزنتال ، ص 128). وی در اخبارالزمان ــ که به عقیدة بعضی محققان نسخة چاپ شده بدین نام نمی تواند تألیف مسعودی باشد (رجوع کنید به جواد علی ، 1964، ص 6ـ9) ــ و در مروج الذهب * و التنبیه و الاءشراف * ، پیش از بیان وقایع تاریخی به وصف زمین و پدیده های جغرافیایی و مسائل علم هیئت پرداخته است .

در سدة چهارم مورخان بزرگ دیگری پا به عرصه گذاشتند که شیوة تاریخهای عمومی را تداوم بخشیدند. مطهّربن طاهر مَقدسی در 355 با دیدی متعادل و انتقادی ، البدء و التاریخ را تألیف کرد (رجوع کنید به مقدسی ، ج 1، ص 5 ـ6). وی نیز همچون مسعودی ، مفهوم گسترده ای از تاریخ را درنظر داشت . وی در این کتاب ، تاریخ را با دیدی فلسفی نگریسته و کوشیده است که میان فلسفه و تاریخ پیوندی استوار برقرار کند (روزنتال ، ص 21، 135ـ136، 158).

در 350 حمزة اصفهانی تاریخ عمومی موجزی به نام سِنی ملوک الارض و الانبیاء نوشت (حمزه اصفهانی ،

ص 176) و به بیان تاریخ ملتهای جهان به ترتیب موضوعی و شیوة زمان نگاشتی پرداخت و مدت حکومت هر حاکم را بتحقیق معلوم نمود و ضمن رخدادهای سیاسی ، اطلاعات ارزشمند فرهنگی و اجتماعی فراهم آورد (برای نمونه ((ر.ک.ب))ص 144، 150).

ابوعلی احمدبن محمد مسکویه (متوفی 421) نمایندة تحول فکری قرن چهارم در تاریخ نگاری عمومی است . او به عنوان فیلسوفی ایرانی که به کار تاریخی پرداخته ، شخصیتی متمایز یافته است . او تاریخ را به مثابه ذخیره ای ارزشمند می کاود تا از آن پند و تجربه و راهنمایی برای رویدادهای همانند بیابد، ازینرو می کوشد علل برآمدن و برافتادن امتها و دولتها را تحلیل و ریشه یابی کند و حقیقت را از افسانه بازشناسد و تاریخی برای خواص بنویسد که عوام را نیز به کار آید. مسکویه در درک و دریافت آنچه جوهر تاریخی دارد، فراست خود را به نمایش گذارده و رویدادهای مهم را اندیشمندانه و منسجم گزارش کرده است (روزنتال ، ص 164).

4. ذیل نویسی و مختصرنویسی . در سیر تاریخ نگاری به شیوة وقایع نگاری آثاری تألیف شد که ذیل و تکملة آثار پیشین به شمار می آید. برخی مؤلفان افزون بر تدوین رویدادهای معاصر خویش ، از تاریخ دوره های پیشین با مراجعه به منابع معتبر، بویژه تاریخ طبری که تکیه گاه اصلی مورخان بود ( ((ر.ک.ب))ابن ندیم ، ص 292؛
سخاوی ، 1382، ص 301)، «مختصر» فراهم آوردند. قفطی (ص 110ـ111) سیر تاریخ نگاری پس از طبری را شرح داده است .

شاید طبری نخستین کسی باشد که بر کتاب خویش ذیل نوشته است (سخاوی ، 1382، ص 301ـ302؛
طبری ، ج 1، مقدمة ابوالفضل ابراهیم ، ص 5). وی کتاب ذیل المُذَیَّل را که تاریخ رجال است ، در شرح حال صحابه و تابعان و علما تا نسل مشایخ خود، پس از سال 300 تألیف کرد (یاقوت حموی ، ج 6، ص 2444ـ2457). گزیده ای از این کتاب با نام المنتخب من ذیل المذیّل ، از مؤلفی ناشناس ، باقی است . عبداللّه بن احمد فَرغانی (متوفی 362)، محدّث و مورخ ، الصلة یا التاریخ المذیّل یا ذیل التاریخ را به عنوان دنبالة تاریخ طبری تألیف کرد (یاقوت حموی ، ج 4، ص 1493ـ1494؛
ذهبی ، 1401ـ1409، ج 16، ص 132ـ133).

تاریخ از میان رفتة ثابت بن سنان (متوفی 365) که شامل حوادث 295 تا 363 بوده (ابن اثیر، الکامل ، ج 8، ص 647)، تکمله ای مشهور بر آثار طبری و احمدبن ابی طاهر طیفور (متوفی 280) و پسرش عبیداللّه بن احمد به شمار می آمده و در مقایسه با ذیل فرغانی بر تاریخ طبری ، تفصیل کمتری داشته است (قفطی ، ص 110). این کتاب بجز رویدادهای سیاسی ، مشتمل بر اخبار و وفیات ادیبان و وزیران و امرا نیز بوده است (برای مثال ((ر.ک.ب))یاقوت حموی ، ج 2، ص 526 ، 554 ، 935). بعداً هلال بن محسِّن بن ابراهیم صابی (متوفی 448)، خواهرزادة ثابت ، حوادث تاریخ ثابت را تا 447 ادامه داد (قفطی ، همانجا) که بخشی کوتاه از آن (شامل حوادث 389 تا 393) باقی است . پس از آن فرزند هلال ، غَرْس النّعمه محمدبن هلال صابی (متوفی 480) ادیب و مترسل ، عیون التواریخ را در ذیل تاریخ پدرش نوشت و حوادث را تا 479 ادامه داد (همانجا؛
صفدی ، 1962ـ 1979، ج 5، ص 168؛
سبط ابن جوزی ، 1968، ص 246ـ 247). عَریب بن سعد/ سعید قرطبی (زنده در 331)، ادیب و طبیب و مورخی از نسل موالی معروف به بنی ترکی ، تاریخ خود را از خلاصة تاریخ طبری فراهم آورد و اخبار افریقیه و اندلس را بدان افزود (مراکشی ، سفر پنجم ، قسم 1، ص 141ـ143). بخشی از این کتاب با عنوان صلة تاریخ الطبری مشتمل بر حوادث 290 تا 320 به نام عریب به چاپ رسیده و بخش مربوط به تاریخ افریقیه و اندلس را نیز دوزی به پیوست البیان المُغرب ابن عِذاری منتشر ساخته است . محمدبن عبدالملک همدانی (متوفی 521) نیز به تکمیل تاریخ طبری پرداخت و گزیده ای از رویدادهای مهم سالهای 295 (آغاز خلافت مقتدر) تا 512 (آغاز خلافت مستظهر) را از منابع سدة چهارم و پنجم گرد آورد و به شیوة سالشمار تنظیم نمود (همدانی ، ج 1، ص 3؛
قفطی ، ص 111). بخش نخست آن ، که تا رویدادهای 367 را دربر می گیرد، باقی است و با نام تکملة تاریخ الطبری چاپ شده است . همدانی بیانی ساده و دور از حشو و صناعات و جانبداریهای قومی و دینی دارد و به اخبار ادبا و متصوفه و فقها و علما نیز توجه نموده است (همدانی ، ج 1، مقدمة کنعان ، ص و).

ابن زاغونی ابوالحسن علی بن عبیداللّه ، مورخ و فقیه حنبلی بغداد، کار همدانی را ادامه داد و تاریخ خود را به شیوة سالشمار نوشت که از آغاز خلافت مسترشد (512) تا مرگ مؤلف (527) را دربر می گرفت (صفدی ، 1962ـ1979، ج 21، ص 294؛
ابن رجب ، ج 1، ص 181). وی به پاره ای مطالب بی اهمیت پرداخته که از ارزش کتاب کاسته ، زیرا وی تاریخ نگار حرفه ای نبوده است (قفطی ، همانجا). ظاهراً بخشی از این کتاب باقی مانده است (ابن فوطی ، ج 4، قسم 1، ص 534، پانویس 1). پس از وی شاگردش العفیف صدقة بن حسین حدّاد (متوفی 573)، فقیه و مورخ فلسفی مشرب بغدادی ، تاریخ ابن زاغونی را به شیوة سالشمار از 527 تا نزدیک مرگ خود ادامه داد (قفطی ، همانجا؛
صفدی ، 1962ـ1979، ج 16، ص 292ـ293).

ابن جوزی عبدالرحمان بن علی (متوفی 597)، مورخ و واعظ حنبلی بغدادی ، در المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم * که از دیگر تکمله های تاریخ طبری به شمار می آید، حوادث را تا 574 ادامه داد (رجوع کنید به قفطی ، همانجا). ابن جوزی توجه خاصی به حوادث سیاسی عراق و اخبار دارالخلافة بغداد و شرق اسلامی ، و نیز اخبار فرهنگی و اجتماعی داشت . در این کتاب حوادث قبل از هجرت به ترتیب موضوعی و پس از آن به شیوة سالشمار آمده و به دنبال رویدادهای هر سال ، سرگذشت مختصری از وفیات بزرگان آن سال به نظم الفبایی ذکر شده است . به عقیدة روزنتال (ص 165ـ166) ابن جوزی هر چند آغازگر این شیوه نبوده ، نخستین کسی است که به طور مستمر و مفصّل و با هدف نقد رجال به شرح حال مشاهیر پرداخته است . ابن جوزی بعداً خلاصه ای از المنتظم با عنوان شُذور العقود فی تاریخ العهود در یک جلد فراهم آورد (سخاوی ، 1382، ص 304) و در آن حوادث را تا 578 ادامه داد (عزّاوی ، 1376، ج 1، ص 125) و سپس دُرّة الاکلیل را در چهار مجلد (سخاوی ، همانجا) در ذیل المنتظم نوشت و حوادث 575 تا 590 را در آن آورد، اما به استقصای رویدادها نپرداخت ( سبط ابن جوزی ، 1370، ج 8، قسم 1، ص 353). العزّ ابوبکر محفوظ بن معتوق بن بُزوری (متوفی 694) هم ذیلی بر المنتظم نوشت (سخاوی ، همانجا). ابن قادسی محمدبن احمد (متوفی 632) ذیلی در چند جلد بر تاریخ ابن جوزی به نام الفاخر فی ذکر حوادث ایام الامام الناصر تا 616 نوشت (قفطی ، همانجا؛
ابن کثیر، ج 7، جزء 13، ص 113؛
سخاوی ، همانجا؛
قس ذهبی ، 1401ـ 1409، ج 21، ص 374 : الفاخر فی ایام الناصر ، اثری در یک مجلد از ابن جوزی ).

در اوایل سدة هفتم ابن اثیر علی بن محمد جَزَری (متوفی 630) مهمترین اثر خود، الکامل فی التاریخ * ، را نوشت (روزنتال ، ص 168). این کتاب در بخش نخست آن اقتباسی از طبری و مورخان پس از اوست و ابن اثیر با شیوه ای استادانه از روایاتِ گوناگون ، خلاصه ای یکدست و هماهنگ فراهم آورده است . الکامل پس از تاریخ طبری شهرت فراوان پیدا کرد و مرجع مورخان شد. آنچه الکامل را از دیگر آثار تاریخی ممتاز ساخته ، جامعیت و بیان روان و توجه یکسان به تاریخ جهان و کل سرزمینهای اسلامی از شرق دور تا اقصای مغرب است . ابن اثیر ضمن نقد روایات (رجوع کنید به ج 1، ص 2ـ4) به ریشه یابی حوادث و نتیجه گیری و قضاوت نیز پرداخته است . وی حوادث تاریخ اسلام را پس از هجرت تا 628 به شیوة سالشمار نوشته و در ذیل هر سال ، وفیات مشاهیر و حوادث پراکنده و کوتاه را تحت عنوان «ذکر عدّة حوادث » آورده است .

ابن ابی الدم (متوفی 642)، مورخ و قاضی شافعی ، تاریخ مختصر خود التاریخ المظفری را به دورة اسلامی اختصاص داده و حوادث را از ولادت پیامبر اکرم تا 627 به شیوة سالشمار و با ذکر تراجم شرح کرده است (ابن ابی الدم ، ص 50 ـ51، مقدمة حامد زیان ، ص 41). وی کتابی بزرگتر با نام التاریخ الکبیر نیز نوشته است که آن را التاریخ المُقَفّی ' نیز نامیده اند (رجوع کنید به سخاوی ، 1382، ص 306، 315).

نوة ابن جوزی ، یوسف بن قِز اوغلی (متوفی 654)، کتاب بزرگ و مشهور خود، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان ، را نوشت و در آن حوادث را از آغاز آفرینش تا اوایل سال مرگ خود به صورت سالشمار شرح داد و وفیات بزرگان را نیز در ضمن آن آورد (سبط ابن جوزی ، 1405، سفر اول ، ص 40).

قطب الدین ابوالفتح موسی بن محمد یونینی (متوفی 726) مرآة الزمان را مختصر کرد و ذیلی بر آن نوشت . حاجی خلیفه (ج 2، ستون 1647ـ 1648) از ذیلهای دیگر این کتاب و ترجمة آن به ترکی یاد کرده است .

در روزگاری که تاریخ نگاری راه تکامل را طی می کرد و آثار بسیاری تألیف می شد، ابن ساعی علی بن انجب بغدادی (متوفی 674)، مورخ و نویسندة پرکار، در عراق درخشید و بر آثار نویسندگان معاصر و پس از خود تأثیر گذارد (عزّاوی ، 1376، ج 1، ص 91). از آثار او الجامع المختصر فی عنوان التواریخ و عیون السیر است که جلد نهم آن به چاپ رسیده است (چاپ مصطفی جواد، بغداد 1353/ 1934).

ابن عبری (متوفی 685)، مورخ و دانشمند مسیحی ، اخبارالزمان را که به سریانی نوشته بود، پس از تهذیب و اضافاتی با نام تاریخ مختصرالدول * به عربی برگرداند. وی در این کتاب ــ که از آغاز آفرینش تا عصر خود او را شامل می شود ــ افزون بر منابع عربی ، از متون سریانی و غیر آن بهره گرفته و کتاب را به ترتیب موضوعی در ده «دولت » تنظیم کرده است . دولت نهم بخش اعظم کتاب را دربر می گیرد و بیان سالشمار تاریخ اسلام از آغاز تا حملة مغول است . در این کتاب به اوضاع فرهنگی و تاریخ علوم توجه شده است (مثلاً ((ر.ک.ب))ص 238ـ 241).

از سدة هشتم تاریخهای عمومی بسیاری ، اغلب به عنوان خلاصة الکامل ابن اثیر، تألیف شد که برای دورة معاصر مؤلفان و گزارشهای مستند به مشاهدات شخصی آنان و همچنین به جهت احتوا بر منابعی که اکنون در دست نیستند، اهمیت ویژه ای دارند. پاره ای از این آثار تنها حاوی رویدادهای دورة اسلامی است ، از جمله زُبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة ، تألیف بیبرس منصوری * دولتمرد و مورخ مملوکی . این کتاب مشتمل است بر یازده جلد در شرح وقایع از اول هجرت تا 724 به صورت سالشمار. بخش پایانی آن اطلاعات مهمی در بارة ممالیک بحری دارد.

ابوالفدا اسماعیل بن علی (متوفی 732)، حکمران ایوبی حَماة ، المختصر فی اخبارالبشر را تألیف کرد که تاریخ عمومی و مختصری از کتابهای مفصّل است و تا حوادث 729 را دربرمی گیرد. پس از آن ابن وَردی (متوفی 749) این کتاب را مختصر کرد و شرح حوادث را تا سال مرگ خود ادامه داد و کتاب را تتمة المختصر فی اخبار البشر نامید. مؤلفان دیگری نیز به تلخیص و تکمیل کتاب المختصر پرداخته اند (رجوع کنید به تاریخ ابوالفداء * ).

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم آثاری دایرة المعارفی تألیف شد که بخش مهمی از آنها تاریخ عمومی بود. احمدبن عبدالوهّاب نُوَیری (متوفی 733) ادیب و مورخ بزرگ مصری ، دانشنامة بزرگ خود، نهایة الارب فی فنون الادب ، را تألیف کرد و نزدیک به دو سوم کتاب را به مباحث تاریخی اختصاص داد. این بخش ، تاریخ عمومی جهان را از آغاز آفرینش و حوادث تاریخ اسلام را تا 731 دربرمی گیرد. نویری در وقایع نگاری دورة اسلامی ، شیوة سنّتی سالشمار را کنار نهاده و تقسیم بندی دودمانی را برگزیده است (رجوع کنید به نویری ، ج 13، ص 2ـ3)، اما در ضمن هر موضوع ، توالی زمانی و شیوة سالشمار را نیز رعایت

کرده است . تواریخ عمومی ، بویژه الکامل ، از منابع وی بوده است (برای نمونه رجوع کنید به نویری ، ج 25، ص 352ـ 355؛
نیز رجوع کنید به ابن اثیر، الکامل ، ج 8، ص 458ـ463؛
محمدرضا ناجی ، ص 70).

مقارن این دوره دیگر مورخ مصری ، ابن فضل اللّه عُمَری (متوفی 749)، کتاب دایرة المعارفی دیگری به نام مسالک الابصار فی ممالک الامصار در 27 جلد تألیف کرد. او ضمن توجه فراوان به مباحث جغرافیایی ، فصلهایی را به علوم مختلف و شرح حال بزرگان و دانشمندان اختصاص داده و از مجلد بیست وچهارم تا بیست وهفتم به تاریخ دولتهای قبل از اسلام و دولتهای اسلامی تا 744 پرداخته است .

شمس الدین محمدبن احمد ذهبی (متوفی 748)، مورخ و محدّث سلفی و نویسندة پرتألیف سدة هشتم ، تاریخ عمومی خود تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام را به دورة اسلامی (از مغازی و سیرة نبوی تا عصر خود) اختصاص داده و به شیوة ابن جوزی ، شرح سالشمار رویدادها را تا سال 700 با وفیات بزرگان هرسال و جرح و تعدیل رجال آمیخته است . وی از تواریخ و کتب تراجم و رجال بسیاری بهره گرفته که از آنها نام برده و برخی از آنها را مختصر کرده است (رجوع کنید به ذهبی ، 1415، ص 12ـ16). وی تاریخ هفتصدسالة اسلامی را به هفتاد دهه تقسیم کرده و به هر دهه عنوان «طبقه » داده است . ذهبی مختصری از این کتاب فراهم آورد و آن را العِبَر فی خَبرِ من غَبَر نامید و ذیلی شامل حوادث 701 تا 740 بر آن نوشت (چاپ محمدرشاد عبدالمطلب ، کویت : وزارة الارشاد و الانباء) و پس از آن مؤلفان بعدی ذیلهای دیگری بر آن نوشتند. ذهبی خلاصه ای نیز از تاریخ اسلام از آغاز تا 744 و وفیات مشاهیر هر سال به شیوة سالشمار تألیف کرد و آن را دول الاسلام نامید و بر آن نیز ذیلی نوشت .

محمدبن شاکر کُتُبی (متوفی 764)، مورخ و ادیب دمشقی ، تاریخ عمومی اسلام را با عنوان عیون التواریخ مشتمل بر حوادث اسلام از سیرة نبوی و نسب و ولادت پیامبر تا 760 به صورت سالشمار نوشت و در ذیل هر سال ، وفیات و سرگذشت مشاهیر و علما و متصوفه و گزیده ای از اشعار ادیبان را آورد. ابن شاکر مطالب فراوانی از الکامل ابن اثیر و منابع دیگر نقل کرده است ( ((ر.ک.ب))ابن کثیر، ج 7، جزء 14، ص 317؛
سخاوی ، 1382، ص 311).

عبداللّه بن اسعد یافعی (متوفی 768)، مورخ صوفی مسلک یمنی ، سالشمار تاریخ اسلام را با نام مرآة الجنان و عبرة الیقظان از هجرت پیامبر اکرم تا 750 تألیف کرد وبه پیوست رویدادها، وفیات مشاهیر را آورد. منبع اصلی وی در تاریخ و تراجم ، کتابهای ذهبی و ابن خلّکان بوده است ( ((ر.ک.ب))یافعی ، ج 1، ص 7ـ 8). یافعی نیز مانند ابن شاکر به اخبار متصوفه و اشعار توجه نشان داده است .

تأثیر باورهای کلامی بر اندیشة تاریخی را می توان در البدایة و النهایة ابوالفدا اسماعیل بن عمربن کثیر (متوفی 774)، مورخ و مفسر و محدّث سلفی دمشق ، مشاهده کرد. بخش پایانی این کتاب بحثی اعتقادی در بارة معاد و قیامت ، یا به تعبیر مؤلف «نهایه »، است ( ((ر.ک.ب))ابن کثیر، ج 1، جزء1، ص 4ـ 5) که در چاپهای موجود حذف شده است . ابن کثیر در تدوین کتاب از آثار مورخان پیشین ، از طبری گرفته تا ذهبی ، استفاده کرده است . وی گزیده ای از المُقتَفی تألیف استاد خود علم الدین قاسم بن محمد بِرزالی (متوفی 739) را که مشتمل بر حوادث 665 تا 738 بوده ، در پایان کتاب خود آورده و شرح حوادث پس از آن را تا زمان خویش ادامه داده است (ابن کثیر، ج 7، جزء 13، ص 265، جزء 14، ص 194ـ197؛
ابن شاکر کتبی ، ج 3، ص 197). ابن حجر عسقلانی (متوفی 852) بر البدایة و النهایة ذیل نوشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ابن کثیر»).

نخستین مورخی که مواد تاریخی را در ارتباطی تنگاتنگ با دیگر معارف انسانی مطالعه کرد، ابن خلدون (متوفی 808)، سیاستمدار تونسی و متفکر بزرگ دنیای اسلام ، بود ( ((ر.ک.ب))ابن خلدون ، ج 1: مقدمه ، ص 13). وی در العبر و دیوان المُبتدأ و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر که به اختصار تاریخ نامیده می شود، خود را پیرو روش مسعودی خوانده است که به ذکر اخبار یک عصر یا گروهی خاص بسنده نکرده ، بلکه با نگاهی فراگیر به شرح سرزمینها و نژادها و نسلها و عصرها و ملتها و کشورهای شرق و غرب و مذاهب و آداب و رسوم و مباحث جغرافیایی و دولتها و اقوام و طوایف عرب و غیرعرب پرداخته است (همان ، مقدمه ، ص 42ـ43). از نظر ابن خلدون تاریخ وسیله ای است که انسان به کمک آن می تواند حوادث نهان را با وقایعِ آشکار، و حال را با گذشته بسنجد و با تعمق در گذشته و تحولات آن ، به معیاری حکیمانه برای شناخت و درک درست وضع موجود برسد (همان ، ص 13، 49). ابن خلدون از چارچوب خشک و سنّتی وقایع نگاری و ذکر اخبار تاریخی فراتر رفته و با طرح مباحثی ابتکاری ، شالودة علمی نو و مستقل را که خود «علم العمران » نامیده ، پی ریزی کرده است (همان ، ص 49ـ50، 52). به این منظور «مقدمة » تاریخ خود را به این مباحث و مسائل کلی اختصاص داده و از عوامل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی که به کمک آنها می توان رویدادهای سیاسی را تحلیل کرد، سخن رانده است . از اینجاست که تاریخ به عنوان شاخه ای علمی مطرح می شود. در نظر ابن خلدون تاریخ بظاهر اخباری است در بارة روزگاران و دولتها و ملتهای پیشین و در باطن ، علمی است که از طریق تفکر و تحقیق در بارة پدیده ها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنها پدید می آید؛
ازینرو تاریخ علمی اصیل و از شاخه های حکمت شمرده می شود (رجوع کنید به همان ، ص 6). مقدمه ، که مهمترین بخش کتاب است ، مشتمل بر مباحث اجتماعی و حاکی از اندیشة تاریخی ابن خلدون و پیوند فن تاریخ با علم عمران در نگاه اوست ؛
ازینرو، برخی ابن خلدون را پیشاهنگ جامعه شناسی دانسته اند (مثلاً آریانپور، ص 51). بعضی نیز به جهت آنکه در مقدمه نظریاتی در قوانین کلی حاکم بر جریانهای تاریخ و جامعه مطرح شده ، مقدمه را فلسفة تاریخ خوانده اند (مهدی ، ص 150؛
حُصَری ، ص 260). به این دلیل ابن خلدون را مبتکر روش و اندیشة تاریخی می دانند و معتقدند که مورخان مسلمانِ دوره های بعدی ، این روش را در پیش نگرفتند (روزنتال ، ص 138ـ139). از دو سدة پیش تاکنون ، مقدمة ابن خلدون موضوع مطالعات و بررسیهای بسیار خاورشناسان و اندیشمندان مسلمان قرار گرفته است .

بخشهای دوم و سوم تاریخ ابن خلدون ، پس از مقدمه ، یک دوره تاریخ عمومی است که از پاره ای منابع مهم تاریخی ( ((ر.ک.ب))ج 1 : مقدمه ، ص 7) فراهم آمده و مشتمل است بر اخبار عرب و قبایل و دولتهای آنان از آغاز آفرینش تا عصر مؤلف ، اخبار ملتها و دولتهای مشهور معاصرِ ایشان ، اخبار بربر و قبایل آنان و دولتهایی که بویژه در دیار مغرب و همچنین در شرق پا گرفته بودند (همان ، مقدمه ، ص 9 ـ10). روش ابن خلدون در تنظیم مطالب ، تلفیقی از تقسیم بندی دودمانی و منطقه ای است . این روش می تواند در درک نظریة ابن خلدون در بارة پیدایی ، رشد، ایستایی ، انحطاط و سقوط دولتها (رجوع کنید به همان ، ص 210ـ 215، 219ـ221) راهنما باشد.

از این زمان به بعد، تاریخ نگاری به انحطاط گرایید و مورخی که با تحلیل و نوآوری و روش علمی ، در تاریخ نگاری تحولی پدید آورد، ظهور نکرد و تکرار و تلخیص آثار پیشین با افزوده هایی اغلب در بارة حاکمان محلی ، چندی دیگر ادامه یافت ؛
مثلاً جلال الدین عبدالرحمان سیوطی (متوفی 911) تاریخ الخلفاء را در شرح وقایع از خلافت ابوبکر تا روزگار خود بر اساس توالی زمانی نوشت که کاری عادی و سطحی است (عنان ، ص 148، 151). حسین بن محمد دیار بَکری (متوفی 966) نیز منتخبی از منابع مختلف در الخمیس فی احوال نفس نفیس معروف به تاریخ الخمیس گرد آورد (رجوع کنید به دیاربکری ، ج 1، ص 2ـ3) که بخش اعظم آن سیرة پیامبر است و ربع پایانی آن ، تاریخ اسلام را از خلفای نخست تا وقایع معاصر مؤلف دربردارد. اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل تألیف احمد قَرَمانی (متوفی 1019)، مورخ و کاتب دمشقی ، پس از شرح مختصری در بارة داستان آفرینش و تاریخ کهن ، تاریخ دولتهای اسلامی را به طور وسیع تا زمان مؤلف شامل می شود.

مورخ صاحب نام مصر در دورة عثمانی ، ابن ابی السرور بَکری (متوفی 1060)، نیز همچون قرمانی تاریخ عمومی خود، عیون الاخبار و نُزهة الابصار ، را با داستان آفرینش و تاریخ کهن آغاز کرده و تاریخ اسلام را از سیرة پیامبر تا دولتهای ممالیک نوشته است (رجوع کنید به عنان ، ص 170ـ171).

شَذَرات الذَهَب فی اخبار مَن ذَهَب تألیف ابن عِماد (متوفی 1089) شامل تاریخ اسلام تا سال 1000 به صورت سالشمار است ، اما ویژگی سرگذشتنامه ها، بویژه تراجم علمای حنبلی ، بر آن غالب است .

سِمط النجوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی اثر عبدالملک بن حسین عِصامی (متوفی 1111)، مورخ و ادیب مکی ، نیز مشتمل بر تاریخ اسلام از آغاز تا پایان سدة یازدهم با عنایت خاص به اخبار و حوادث مکه و حجاز است .

5. تاریخ نگاری بر اساس نسب شناسی . علم انساب یا تبارشناسی به منزلة شکلی از بیان تاریخی ، به صورت روایات شفاهی در میان عرب جاهلی رواج داشته است . در این روایات تنها نامهایی در قالب شجره ذکر می شده است و بسختی می توان پذیرفت که حاوی مطالب و رویدادهای تاریخی در بارة افراد مورد بحث بوده باشد. از سوی دیگر تدوین نسب نامه ها مدتها پس از ظهور اسلام و با هدف تصحیح تبارنامه های مشکوک و جلوگیری از تردیدها و فریبکاریها صورت گرفت (روزنتال ، ص 33ـ34؛
شمس الدین ، ص 54)؛
ازینرو، صحت تاریخی نسب نامه ها محل تردید است . در واقع آنچه در علم انساب اهمیت دارد، شناخت نسبی است که از پیوستگی شعوب و قبایل و روابط داخلی آنها به دست می دهد (شمس الدین ، ص شانزده ).

ساختار قبیله ایِ نظام اجتماعی و سیاسیِ شبه جزیرة عربستان ، موجب توجه به روایت تاریخ قبیله و قبایل وابسته به آن ، و توجه به حوادث ایام و مفاخرات و مدایح و مثالب مندرج در آنها شد (جواد علی ، 1369، ص 146). پس از اسلام با بر جای ماندن ساختار قبیله ای ، دانش انساب نیز در فرهنگ اسلامی جایی باز کرد. عمربن خطّاب در سال 20 دیوان را بر اساس انساب و قبایل و سوابق اسلامی تدوین و بیت المال را طبق آن تقسیم کرد (یعقوبی ، ج 2، ص 153). در دورة امویان نیز بر اثر عواملی مانند تعصبات و ستیزه جوییهای قبیله ای و مقتضیات اداری و اوضاع سیاسی و اجتماعی و مناقشات شعوبی ، به انساب توجه خاص شد. در سدة دوم علم انساب شکوفا گردید و نسب شناسان مطالب مربوط به آن را در فصلهایی دسته بندی کردند و کتابهایی نوشتند که بر محتوای کتابهای تاریخی و شیوة نگارش آنها اثر نهاد (دوری ، ص 19، 39ـ40).

سرآمد نسب شناسان سدة دوم ، محمدبن سائب کلبی (متوفی 146) بود که بیشتر نسب نویسان بعدی به روایت از کتابهای او پرداخته اند. از دیگر نسب شناسان اَخباری کوفه ، عَوانة بن حَکَم کَلبی (متوفی 147) و ابومِخْنَف اَزدی (متوفی 175) بودند.

کهنترین کتاب موجود در انساب ، حَذف مِن نسب قریش تألیف مُؤرِّج بن عمرو سَدوسی (متوفی 195) است (چاپ منجّد، بیروت 1396) که پاره ای از انساب قریشیان همراه با اطلاعاتی ادبی و تاریخی در آن آمده است .

هشام بن محمد کلبی (متوفی 204) مباحث نسب شناسی پدرش را نظم و توسعه داد و بیش از او به منابع اصلی و اسناد مکتوب ، مانند تواریخ حیره و فرس ، رجوع کرد و به این وسیله مهارت و توانایی خویش را در فهم معنای وظیفة علمی مورخ نشان داد (جواد علی ، 1369، ص 148ـ 149). جمهرة النسب وی مهمترین مرجع مؤلفان بعدی در بارة انساب شد (دوری ، ص 41). بدینگونه نسب شناسی با اخبار و روایات تاریخی همراه شد و انساب و اخبار در آثار نویسندگانی مانند احمدبن محمد جَهمی و ابوالعباس عبداللّه بن اسحاق مُکاری و ابوالحسن نسّابه ، دو بخش آمیخته و پیوسته گردید ( ((ر.ک.ب))ابن ندیم ، ص 124، 126ـ127).

بعداً افرادی از خاندان زُبیری به علم انساب توجه نشان دادند و آثاری پدید آوردند که از منابع معتبر انساب و مآخذ مهم عصر جاهلی و تاریخ صدراسلام به شمار می آید. مُصعَب بن عبداللّه زبیری (متوفی 236) نسب قریش را تألیف کرد که مورخانی مانند طبری و بلاذری از آن استفاده کردند (زبیری ، مقدمة لوی پرووانسال ، ص 6، 9). پس از وی برادرزاده اش ، زبیربن بکّار (متوفی 256)، جمهرة نسب قریش و اخبارها را به همان شیوه و با اشتمال بر انساب قریش و اخباری ارزنده از شخصیتهای مهم تألیف کرد که به عقیدة برخی ، بیشتر کتابی تاریخی است تا نسب نامه ( ((ر.ک.ب))خطیب بغدادی ، ج 8، ص 469).

غلبة صبغة تاریخی بر انساب در کتاب بسیار مهم بلاذری یعنی انساب الاشراف مشهود است (برای آگاهی بیشتر دربارة انساب الاشراف رجوع کنید به بلاذری * ).

روش بلاذری پس از او ادامه نیافت ، با اینحال آثاری در انساب بر اساس منابع پیشین تألیف شد. ابن حزم (متوفی 456)، عالم برجستة اندلسی ، جَمْهَرة انساب العرب را تدوین کرد که کتابی است دقیق و جامع از منابع متقدم انساب با احتوا بر آگاهیهای تاریخی و ادبی و در آن به خاندانهای عرب و بربر ساکن اندلس و آیینها و اصنام عرب جاهلی و نسب بنی اسرائیل اشاره شده است . ابن قُدامه مَقدسی (متوفی 620) التبیین فی انساب القرشیّین را در انساب قریشیان و به ترتیب نزدیکی نَسَبی آنان با پیامبر با استفاده از منابعی مانند نسب قریش مُصعب زبیری تألیف کرد. یاقوت حموی (متوفی 626) خلاصه ای از جمهرة النسب هشام کلبی با نام المُقتضَب فراهم آورد. قَلقَشَندی (821) در نهایة الارب شیوه ای نو به کار بست و قبایل و تیره های عرب را به ترتیب الفبا آورد. وی در قلائدالجُمان ( ((ر.ک.ب))ص 2ـ4) برای رفع نیاز دبیران به ذکر انساب قبایل و خاندانهای عرب ، بویژه در مصر، پرداخت .

الانساب * سمعانی (متوفی 562) مفصّلترین و مشهورترین کتاب انساب است . مؤلف پس از فصلهایی در مقدمه ، نسبت اشخاص را به شهر یا قبیله یا جز آن ، به ترتیب الفبا آورده و در ذیل هریک عده ای از مشاهیر دین و علم و ادب را که به آن نسبها منتسب بوده اند، معرفی کرده است . ابن اثیر خلاصه ای از آن به نام تهذیب الانساب فراهم نموده و به آن مدخلهای جدید نیز افزوده است . سیوطی نیز لُبّ اللباب را با حذف تراجم از کتاب الانساب ، استخراج کرده است .

جز این از سدة سوم به بعد، نویسندگان شیعی آثار فراوانی در بارة تبار طالبیان و انساب و اعقاب علویان تألیف کردند ( ((ر.ک.ب))بخش 4: تاریخ نگاری شیعیان ).

در شرق اسلامی تبارشناسی یا تاریخ خانوادگی به اهتمام و علاقة کسانی چون حاکمان و اعضای خانواده های مشهور و علویان و بعضی مورخان رواج یافت . کتابهای تاریخی حاکمانی با منشأ بدوی ، چون حاکمان متعدد ترک و مغول ، معمولاً مقدمه ای در تبارشناسیِ قومی داشت (روزنتال ، ص 115).

6. تاریخ نگاری به شیوة طبقات . تألیف آثار تاریخی بر اساس تقسیم به طبقات ، منشأ اسلامی دارد و از کهنترین شیوه های مورخان مسلمان است (همان ، ص 111). در این شیوه افراد متعلق به یک گروه یا دوره یا نسل (اصطلاحاً طبقه )، در یک ردیف جای می گیرند و شرح حال آنان به ترتیب زمانی درپی هم می آید. نخستین کتابهایی که با عنوان طبقات تألیف شد، مشتمل بود بر سرگذشت صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین و سپس علمای شهرها. آنچه به تطور این شیوه کمک کرد، ضرورت نقد اِسنادی احادیث بود (همان ، ص 112).

از نخستین کتابهای تألیف شده و بزرگترین اثر موجود در این باره ، الطبقات الکبری از محمدبن سعد مشهور به کاتب واقدی است (ابن ندیم ، ص 111؛
خطیب بغدادی ، ج 5، ص 321). وی در این کتاب عمدتاً از واقدی ، و نیز از آثار کلبی و هیثم بن عدی و مدائنی بهره گرفته (ابن ندیم ، ص 111ـ112) و روایات را به روش محدّثان به صورت مُسند نقل کرده است . جلد اول و دوم کتاب در سیرة پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم است . مؤلف سپس به شرح حال صحابه و تابعین و علما تا زمان خود، بر اساس تقدم زمانی آنها در قبول اسلام و احیاناً برتری نَسَبی و پراکندگیشان در مدینه و مکه و دیگر شهرها و مراکز بزرگ اسلامی ، پرداخته و با مجلدی در شرح حال زنان ، کتاب را به پایان رسانده است . وی آگاهیهای جامع و ارزنده ای به دست داده که گاه در جای دیگر نمی توان یافت . این اطلاعات در بارة مشخصات فردی ، نسب ، زندگی علمی و سیاسی افراد، جرح و تعدیل راویان ، نقد متون و وصف شهرهاست . الطبقات الکبری بر کتب طبقات پس از خود تأثیر گذاشته و از منابع مهم در بارة سیرة پیامبر اکرم و دو سدة نخست تاریخ اسلام است (ابن سعد، ج 1، مقدمة احسان عباس ، ص 15ـ16).

هم زمان با ابن سعد، خلیفة بن خیاط عُصفری ملقب به شَباب (متوفی 240)، محدّث و نسب شناس و اخباری بصره ، کتاب الطبقات را تألیف کرد (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 288). وی نیز کتاب را با یادی کوتاه از پیامبر اکرم و نسب او آغاز کرده و سپس مانند ابن سعد به شرح حال صحابه و تابعین و تابعین تابعین در شهرها و مراکز اسلامی پرداخته و کتاب را با تراجم زنان صحابی پایان داده است . خلیفه طبقات را بر حسب انساب و قبایل و نزدیکی نسبی آنان با پیامبر ترتیب داده و ازینرو با بنی هاشم و سپس دیگر تیره های قریش آغاز وآنان را بر اساس شهرهای محل سکونتشان تقسیم کرده است . وی در تراجم اشخاص ، سال وفات آنان و روایت از پیامبر و شرکتشان در غزوات و فتوح را ذکر کرده ولی به جرح و تعدیل راویان پرداخته است . وی از موالیِ تابعان که اهل روایت حدیث بوده اند، نیز یاد کرده است (خلیفه بن خیاط ، مقدمة عمری ، ص 31ـ32).

نظم طبقات در اصل در خدمت علم حدیث بود و بر این اساس ، تراجم محدّثانی که از جهت سن و مشایخ روایی نزدیک به هم بودند، در یک گروه قرار می گرفت (همان ، مقدمه ، ص 45). این شیوه را ــ با وجود ایراداتی که دارد ــ به لحاظ فوایدش در علم حدیث ، مؤلفان کتب رجال دنبال کردند ( ((ر.ک.ب))همان ، ص 46ـ47)، از جمله مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفی 261) در الکنی والاسماء ، ابوعَروبة حرّانی (متوفی 318) در الاسامی والکنی ، ابن حِبّان بُستی (متوفی 354) در الثقات و مشاهیر علماء الامصار ، عبدالغنی مقدسی جَمّاعیلی (متوفی 600) در الکمال فی معرفة الرجال ، و ذهبی (متوفی 748) مؤلف تذکرة الحفاظ و الکاشف عن رجال الکتب الستة ( ((ر.ک.ب))همان ، ص 47ـ50).

پس از آن ، شیوة طبقات به کتب تراجم دیگر شاخه های علمی راه یافت و آثار فراوانی در طبقات قُراء، مفسران ، فقها، متکلمان ، فلاسفه ، صاحبان ملل و نحل ، عرفا و صوفیه ، ادبا، شعرا، نحویان ، لغویان ، وزرا و اطبا تألیف شد. این شیوه تا حد زیادی می توانست در درک پیوستگی و تطور اندیشه های علمیِ یک طبقه و برداشت معرفت شناسانه از دانشی خاص مؤثر باشد.

نیز رجوع کنید به طبقات *

7. سرگذشتنامه ها. اینگونه آثار را در تعریف عام تاریخ ، بخشی از متون تاریخی می توان به شمار آورد. این صورت ظاهراً قدیمترین و مستمرترین شکل بیان تاریخی است و از همان آغاز سهمی در تاریخ نگاری اسلامی داشته است . یکی از دلایل این امر سیرة پیامبر اکرم بود که مصالح بنای عظیم «اسلام » از آن فراهم می آمد و موضوع تألیفات بسیاری شد. در ذهن بسیاری از مسلمانان ، تاریخ مترادف سرگذشتنامه بود و حتی تاریخِ رشته های فرعی علوم را، به تأثیر از الاهیات ، مجموعة سرگذشتنامه های علمای برجستة آن رشته ها تشکیل می داد (روزنتال ، ص 120ـ122).

به تأسی از نوشتنِ سیرة پیامبر اکرم ، تک نگاریهایی نیز در بارة سیره و سرگذشت خلفا و فرمانروایان و دانشمندان تألیف شد. واقدی کتاب سیرة ابی بکر و وفاته را نوشت (ابن ندیم ، ص 111). محمدبن مسعود عیّاشی (متوفی ح 320) عالم امامی سمرقند، سیرة ابی بکر ، سیرة عمر ، سیرة عثمان و سیرة معاویة را تألیف کرد (همان ، ص 246؛
نجاشی ، ص 352). ابن جوزی (متوفی 597) نیز سیرة عمربن عبدالعزیز (بیروت 1988) را نگاشت . مورخان و نویسندگان مصری نیز ــ از جمله ابن دایه (متوفی بین 330ـ340) دانشمند و مورخ دربار طولونیان ، ابن زولاق (متوفی 386) فقیه و محدّث شیعی دورة فاطمیان ، احمدبن عبداللّه فرغانی (متوفی 398)، مُسبِّحی (متوفی 420) مورخ دستگاه فاطمیان ، مبشربن فاتک (متوفی ح 500) و ابن مَمّاتی (متوفی 606) ــ سیره های متعددی در بارة حاکمان و دولتمردان طولونی و اخشیدی و فاطمی و ایوبی تألیف

کردند که اغلب آنها از میان رفته است (یاقوت حموی ، ج 1، ص 294، ج 2، ص 559 ـ560، 641، 808، ج 5، ص 2271، ج 6، ص 2567ـ 2568).

بعضی حاکمان مایل بودند یاد اعمال و کردارشان ماندگار شود، مانند معتضد که به امر او ثابت بن قُرّه و پسرش سنان سرگذشتنامة رسمی وی را نوشتند. النوادر السلطانیة و المحاسن الیوسفیة ابن شدّاد (متوفی 684) نیز سرگذشتنامة صلاح الدین ایوبی به شمار می رود. السیف المُهَنَّد فی سیرة الملک المُؤَیّد تألیف بدرالدین عینی (متوفی 855) نیز شرح حال مؤید، حاکم مصر، است (روزنتال ، ص 124ـ 125).

تک نگاریهای سرگذشتنامه ای در بارة علما و اولیا پس از قرن چهارم آغاز شد، از جمله حسن بن محمد وزیری کتابی در باب اخبار زندگی دوستش ، ابوزید بلخی ، نوشت (یاقوت حموی ، ج 1، ص 275ـ276). بعدها سخاوی با تألیف سرگذشتنامه ای بلند در بارة استادش ، ابن حجر عسقلانی ، تصویری منسجم از زندگانی و دستاوردهای او ارائه داد (روزنتال ، ص 125ـ126).

سرگذشتنامه ها که مادّة اصلی کتب طبقات بود، برای سهولت کار مراجعان بتدریج ترتیب الفبایی یافت ( ((ر.ک.ب))ابن عبدالبر، 1380، ج 1، ص 20). دسته ای از این آثار ــ که جزء مهمترین کتابهای رجالی است ــ به شرح حال صحابه به منزلة اولین راویان سنّت پیامبر اکرم اختصاص دارد، از جمله معرفة الصحابة از ابن منده ابوعبداللّه محمدبن اسحاق (متوفی 395)، محدّث اصفهانی ، که بخشهایی از آن باقی است . ابوموسی مَدینی (متوفی 581)، محدّث اصفهانی ، ذیلی بر آن نوشت . دیگر محدّثِ بنام اصفهان ، ابونعیم اصفهانی (متوفی 430)، معرفة الصحابة را تألیف کرد که چاپ شده است (ریاض و مدینه 1408/ 1988). ابوالعباس مُستغفِری (متوفی 432)، محدّث اهل نسف (سمرقند)، کتابی به همین نام «معرفة الصحابة » نوشت . از دیگر منابع مهم رجالی ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ابن عبدالبر (متوفی 463) است . ابن اثیر کتاب اُسْد الغابة فی معرفة الصحابة را از جمع کتابهای یاد شده (بجز کتاب مستغفری ) با اصلاحات و افزوده هایی فراهم آورد (رجوع کنید به ج 1، ص 3ـ 5). پس از آن ذهبی (متوفی 748) فهرستواره ای از اسدالغابة با اضافات خود، به نام تجرید اسماء الصحابة تألیف کرد (حیدرآباد، 1315، 2 ج ) و سپس ابن حجر (متوفی 852) با تحقیقاتی جدید و فصلی در نقد کسانی که به اشتباه صحابی خوانده شده اند، الاصابة فی تمییز الصحابة را نوشت (چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره 1383/1970).

نظم الفبایی تراجم در اغلب کتب رجال استمرار یافت . کتب رجال برای جرح و تعدیل راویان حدیث فراهم آمد. از کهنترین و مهمترین این آثار التاریخ الکبیر ابوعبداللّه محمدبن اسماعیل بخاری * است که مؤلف در آن تراجم راویان را از زمان صحابه تا زمان خویش گرد آورده است .

سبک و سیاق تاریخ بخاری مبنای کار ابن ابی حاتم رازی (متوفی 327) قرار گرفت و وی پس از اصلاحات و اضافاتی الجرح و التعدیل * را تألیف کرد (ابن ابی حاتم ، ج 2، ص 38؛
سخاوی ، 1380، ص 220). پس از آن یوسف بن عبدالرحمان مِزّی (متوفی 742) کتاب الکمال فی اسماء الرجال عبدالغنی جَمّاعیلی مقدسی را که مشتمل بر اسمای راویان در کتب سته بود، تهذیب کرد و به ترتیب الفبایی نوشت و از منابع دیگر، مانند الجرح و التعدیل ، مطالبی به آن افزود و تهذیب الکمال فی اسماءالرجال را تألیف کرد (رجوع کنید به مزّی ، ج 1، ص 147ـ 155). ابن حجر عسقلانی کتاب مزّی را تلخیص و تکمیل کرد و آن را تهذیب التهذیب نامید. همچنین وی با مختصر کردن و تکمیل میزان الاعتدال ذهبی ، که مشتمل بر راویان ضعیف از دیدگاه اهل سنّت است ، لسان المیزان را فراهم آورد (رجوع کنید به جرح و تعدیل * ؛
رجال * ، علم ).

از سدة هفتم در عصر ممالیک برخی سرگذشتنامه های عام و الفبایی پدید آمد که شامل شرح حال مشاهیر اصناف گوناگون بود. ابن خلّکان (متوفی 681) اثر ارزشمند خود وَفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان را از بسیاری از کتب تراجم و آگاهیهای خود از سرگذشت معاصرانش گرد آورد و نظم الفبایی داد و آن را «تاریخی مختصر» شمرد (ابن خلّکان ، ج 1، ص 19ـ21) که حاکی از مفهوم عام تاریخ در تلقی تراجم نویسان است . پس از وی ابن صُقاعی (متوفی 726)، کاتب و مورخ نصرانی ، ذیلی مختصر بر این کتاب مشتمل بر شرح حال اشخاص از 660 تا 725 نوشت (ابن صقاعی ، ص 1) که با نام تالی کتاب وفیات الاعیان در دست است . یحیی بن شرف نَوَوی (متوفی 676)، فقیه و محدّث شافعی ، با تألیف تهذیب الاسماء و اللغات با مراجعه به منابع تاریخی و رجالی مجموعه ای تخصصی و الفبایی از زندگینامة کسانی که نامشان در منابع فقهی شافعی یاد شده ، فراهم آورد و فرهنگی مشتمل بر لغات و اعلام جغرافیایی از منابع خود استخراج و ضمیمة آن کرد که در واقع مرجعی در کار آموزش بود (رجوع کنید به نووی ، قسم 1، جزء 1، ص 3ـ7).

خلیل بن ایبک صَفَدی (متوفی 764) کتابی مفصّل به نام الوافی بالوفیات در سی جلد نوشت (رجوع کنید به صفدی ، 1962ـ1979، ج 1، ص 5 ـ9) و برخلاف ابن خلّکان ، تراجم صحابه و خلفا را نیز آورد. وی کتاب خود را «تاریخی بزرگ » معرفی کرد ( ((ر.ک.ب))همو، 1418، ج 1، ص 38).

ابن شاکر کتبی ، فوات الوفیات را به عنوان ذیلی بر کتاب ابن خلّکان تألیف کرد که مشتمل است بر تراجم از وفات ابن خلّکان تا زمان خودش (رجوع کنید به ابن شاکر کتبی ، ج 1، ص 9ـ10). فوات الوفیات اطلاعات تاریخی تازه ای ندارد، زیرا مؤلف ظاهراً تراجم بسیاری را از الوافی بالوفیات گرفته است (همان ، ج 1، مقدمة احسان عباس ، ص 4ـ 5).

ابن دُقماق (متوفی 809) ترجمان الزمان فی تراجم الاعیان را در شرح زندگی بزرگان ، به ترتیب الفبایی ، نگاشت ( ((ر.ک.ب))حاجی خلیفه ، ج 1، ستون 396). ابن تَغری بِردی (متوفی 874) المَنْهَل الصافی و المستوفی بعدَ الوافی را به عنوان تکملة کتاب صفدی ، به تراجم مشاهیر علما و امرا و سلاطین مصر و شام در عصر ممالیک و نیز مشاهیر معاصر خود در شرق و غرب اسلامی از مسلمان و غیرمسلمان از نیمة قرن هفتم تا نیمة قرن نهم اختصاص داد (ابن تغری بردی ، ج 1، مقدمة محمد ابوالفضل ابراهیم ، ص ه ـ و). وی بعداً الدلیل الشافی علی المنهل الصافی را به منزلة خلاصه ای از المنهل الصافی فراهم کرد.

با وجود این ، ذهبی در سرگذشتنامة بزرگ و عمومی خود، سِیَر اَعلام النُبَلاء ، همچنان روش نظم طبقات را به کار بست و در آن بیشتر به شرح حال محدّثان و راویان توجه کرد. وی در هر ترجمه به ذکر نام و نسب ، سال تولد یا عمر، ویژگیهای اخلاقی و فردی ، زندگی علمی از جمله استادان و شاگردان و مسافرتها و تألیفات و اظهارنظرهای دیگران در بارة مقام علمی و اعتقادی ، و بالاخره سال وفات شخص می پردازد. طرح کلی ذهبی در دیگر سرگذشتنامه ها نیز کمابیش دیده می شود؛
مثلاً در سرگذشتنامه ای که مقریزی (متوفی 845) به نام کتاب المُقفّی الکبیر تألیف کرد (بیروت 1411/1991)، گرایش قومی و محلی حاکم است و وی تراجم بزرگانی را آورده است که یا از مصر برخاسته یا وارد آنجا شده بودند.

در دسته ای از کتب تراجم ، سرگذشت معاصرانِ مؤلف می آید. یکی از نخستین آثار از این نوع ، یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر ثعالبی (متوفی 429) است که به زندگینامة شاعران و ادیبان به تفکیک سرزمینها و شهرهای اسلامی اختصاص دارد. همین شیوه را علی بن حسن باخَرزی (متوفی 467)، شاعر و ادیب ایرانی ، در دُمیة القصر و عُصرة اهل العصر به کار گرفت و آن را تکمیل کرد (رجوع کنید به باخرزی ، ج 1، ص 32، 35ـ39). در این کتاب شرح حال و گزیدة اشعار شاعران عرب زبان اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم آمده است . سپس عمادالدین کاتب اصفهانی (متوفی 597) خَریدة القصر و جَریدة العَصر را در ذیل آنها (رجوع کنید به عمادالدین کاتب ، ج 1، قسم شعراء العراق ، جزء 1، ص 5 ـ6) و با اشتمال بر شرح احوال و نمونة آثار

برخی شعرای عرب زبان قرن پنجم و ششم نوشت . این کتابها حاوی آگاهیهای ارزشمند تاریخی است .

در سده های بعد، تراجم معاصران صورتی عام یافت . صفدی (696ـ764) اَعیان العصر و اَعوان النصر را در شرح حال طیفی وسیع از بزرگان معاصر خود، از سال ولادت تا سال وفات خود، به ترتیب الفبایی تألیف کرد (رجوع کنید به صفدی ، 1418، ج 1، ص 38، 202) که مشتمل بر اطلاعات ارزشمند تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و ادبی است .

مقریزی (متوفی 845) دُررالعقود الفریدة فی تراجم الاعیان المفیدة را در شرح حال بسیاری از مشاهیر معاصر خود ــ که از 760 تا نزدیک وفات وی درگذشته بودند ــ گرد آورد ( ((ر.ک.ب))مقریزی ، 1995، قسم 1، ص 50 ـ51، 372ـ 378).

ابن حجر عسقلانی در اِنباء الغُمْر بأبناءالعُمر ، صورتی ترکیبی از سالشمار وقایع جهان اسلام بویژه مصر و شام ، و سرگذشت بزرگان عصر خود را از سال تولد خود (773) تا 850 فراهم کرد و آن را تکملة تاریخ ابن کثیر و وفیات ابن رافع سَلّامی شمرد (ابن حجر عسقلانی ، 1399، ج 1، ص 4).

ابراهیم بن عمر بِقاعی (متوفی 885) کار استادش ابن حجر، را ادامه داد و اِظهار العصر ل اَسرار اهل العصر را در ذیل انباء الغمر نوشت و عنوان الزمان فی ( یا بِ ) تراجم الشیوخ و الاقران را در شرح حال استادان و همگنان معاصر خود تألیف کرد (سیوطی ، ص 24؛
زرکلی ، ج 1، ص 56). احمدبن محمد حِمصی انصاری (متوفی 934) ذیل دیگری بر انباء الغمر به نام حوادث الزمان و وفیات الشیوخ و الاقران با احتوا

بر وقایع و وفیات 851 تا 930 فراهم آورد (زرکلی ، ج 1، ص 233).

سیوطی (متوفی 911) هم تراجم عده ای از سلاطین و بزرگان مسلمان عصر خود را در نظم العِقیان فی اَعیان الاَعیان گرد آورد که می توان آن را تاریخ سیاسی و اجتماعی و ادبی اواخر دورة ممالیک دانست .

اِنباء الهَصر بأبناء العَصر تألیف ابن صیرفی علی بن داوود (متوفی 900) بیشتر ویژگی تاریخ محلی دارد و رویدادهای مصر دورة ممالیک را از 873 تا 886 در بر می گیرد و در پایان هر سال تراجم وفیات بزرگان به ترتیب الفبایی آمده است . گفتنی است که در نسخة موجود حوادث 878 ـ884 افتاده است . انباءالهصر شاید بخشی از کتاب بزرگ ابن صیرفی ، نُزهة النفوس و الاَبدان فی تواریخ الزمان ، بوده (ابن صیرفی ، مقدمة حبشی ، ص 9) که رویدادهای 784 تا 850 آن ، شامل سالشمار وقایع و تراجم ، منتشر شده است .

پس از آن حسن بن محمد بورینی * (963ـ1024)، مورخ و فقیه و شاعر دمشقی ، زندگینامة بزرگان معاصر خویش را از زمان ولادت تا نزدیک مرگ خود، در تراجم الاعیان من ابناء الزمان به ترتیب الفبایی تدوین کرد (چاپ منجّد، ج 1، 2، دمشق 1959، 1963).

8. سده نامه ها. از سدة هفتم به بعد تألیفاتی بر اساس محدودة زمانی سده فراهم آمد که عمدتاً به شیوة عام و الفبایی است و در شمار سرگذشتنامه ها قرار می گیرد. هر چند پاره ای از آنها ترکیبی از وقایع و تراجم یا مختص صنفی خاص است ، مانند الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المائة السابعة که منسوب به ابن فُوَطی عبدالرزاق بن احمد (متوفی 723)، مورخ و ادیب و کاتب بغدادی ، است و سالشمار حوادث 626 تا 700 عراق و کشورهای اسلامی مجاور آن و نیز وفیات بزرگان و مسائل اداری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی و حوادث طبیعی را دربر می گیرد. ابن سعید مغربی (متوفی 685) در الغصون الیانعة فی محاسن شعراء المائة السابعة شرح حال عده ای از شعرای سدة هفتم شرق و غرب اسلامی را گرد آورد (چاپ ابراهیم ابیاری ، قاهره 1967).

شاید بتوان کتاب انسان العیون فی مشاهیر سادس القرون ابن ابی عُذَیبه (متوفی 856) را از لحاظ توالی زمانی موضوع کتاب ، نخستین سرگذشتنامه برپایة نظم سده ای به شمار آورد. برخی آن را بخشی از کتاب دیگر ابن ابی عذیبه به نام دول الاعیان دانسته اند (رجوع کنید به عزّاوی ، 1369 ش ، ج 3، ص 141ـ142؛
همو، 1376، ج 1، ص 238). پس از آن البدر السافر و تحفة المسافر جعفربن ثعلب اُدفُوی (متوفی 748)، مورخ و تراجم نگار مصری ، جای دارد که به شیوة ابن خلّکان ، شرح حال برخی از مشاهیر سدة هفتم و گاه سده های پنجم و ششم در آن گرد آمده است (ابن قاضی شهبه ، ج 3، ص 24؛
زرکلی ، ج 2، ص 123).

نخستین سده نامه ای که زندگینامة بزرگان را به شکلی تفصیلی دربر دارد، الدُر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة ابن حجر عسقلانی است که شرح حال بسیاری از بزرگان سدة هشتم را از آغاز 701 تا پایان 800 به ترتیب الفبایی دربر دارد (رجوع کنید به ابن حجر عسقلانی ، 1393، ج 1، ص 2ـ3). وی ذیل الدرر الکامنة را نیز با احتوا بر تراجم بزرگان به شیوة سالشمار از 801 تا 832 و با نظم الفبایی تألیف کرد (رجوع کنید به همو، 1412، ص 62).

شاگرد برجستة ابن حجر، محمدبن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902)، هنگام پاک نویس کردن الدرر الکامنة ، تراجم بسیاری بر آن افزود. وی در کتاب خود با نام الضوء اللامع لاَهل القرن التاسع ، که طی 890 ـ 898 فراهم آورد (عنان ، ص 134ـ 135)، نیز تراجم بزرگان عالم اسلام در سدة نهم (از 801 به بعد) را به ترتیب الفبایی گرد آورد و به ذکر برخی مشاهیر اهل ذمه نیز پرداخت (رجوع کنید به سخاوی ، 1354ـ 1355، ج 1، ص 4ـ6).

پس از آن عبدالقادربن شیخ عَیدَروس (متوفی 1038)، مورخ یمنی ساکن احمدآباد هند، النور السافر عن اخبار القرن العاشر را در شرح حال بزرگان جهان اسلام از 901 تا پایان 1000، به شیوة سالشمار تألیف و در آن از رویدادهای مهم یاد کرد و پاره ای حکایات و آگاهیهای حدیثی و فقهی و ادبی را در آن گنجاند (رجوع کنید به عیدروس ، ص 5 ـ6) و سخنی کوتاه در ذکر اوصاف پیامبر اکرم در ابتدای کتاب خویش آورد. عیدروس نیز مانند ابن حجر و سخاوی و سیوطی زندگینامة خود را در کتابش درج کرده است (رجوع کنید به ص 300ـ 308).

کار عیدروس را مورخان بعدی ادامه دادند و آن را تکمیل کردند. محمدبن ابی بکر شِلّی (متوفی 1093)، مورخ و منجم یمنی ، السَّنا الباهر بتکمیل النور السافر را در ذیل اثر عیدروس ، و عِقدالجواهر و الدُرر فی اخبار القرن الحادی عشر را در شرح زندگی بزرگان سدة یازدهم تألیف کرد (محبی ، ج 3، ص 338؛
زرکلی ، ج 6، ص 59ـ60).

نجم الدین محمدبن محمد غَزّی (متوفی 1061)، الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة را در شرح حال بزرگان ، غالباً علما و ادبا و متصوفه ، از 901 تا پایان 1000 با ترتیبی نو فراهم آورد؛
وی تراجم را به سه طبقه تقسیم و هر طبقه را ــ که 33 سال از آن سده را دربر می گرفت ــ به ترتیب الفبایی تنظیم کرد و کسانی را که «محمد» نام داشتند به جهت هم نامی با حضرت رسول مقدّم داشت (رجوع کنید به ج 1، ص 5 ـ7). او کتاب لُطف السَمَر و قَطف الثمر را به همان شیوه ، مشتمل بر تراجم بزرگان سدة یازدهم از آغاز تا 1033 به مثابه طبقة چهارم و ذیلی بر کتاب پیشین ، تألیف کرد که در حقیقت سرگذشتنامة معاصران اوست (رجوع کنید به ج 1، ص 3ـ4).

محمدامین مُحِبّی (متوفی 1111)، مورخ و ادیب دمشقی ، نیز در خُلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر تراجم رجال سدة یازدهم را گرد آورد (رجوع کنید به ج 1، ص 3ـ 5).

محمدخلیل بن علی مرادی (متوفی 1206)، مورخ دمشقی ، شرح حال بزرگان سدة دوازدهم را در سِلکُ الدُرر فی اعیان القرن الثانی عشر نوشت (رجوع کنید به ج 1، ص 4).

گزیده ای از شرح حال بزرگان سدة هشتم تا اواسط سدة سیزدهم را محمدبن علی شوکانی (متوفی 1250)، فقیه یمنی ، در البدر الطالع بمحاسن مَن بعدالقرن السابع گرد آورد.

عبدالرزاق بن حسن بَیطار * (متوفی 1335)، عالم و ادیب و مورخ دمشقی ، حِلیة البشر فی تاریخ القرن الثالث عشر را در شرح حال بزرگان سدة سیزدهم نوشت .

بررسی سرگذشتنامه های اخیر نشان می دهد که مؤلفان آنها سهم عمده ای را به علما و ادبا و متصوفه اختصاص داده اند و توجه آنان بیشتر معطوف به قلمرو ممالیک و عثمانی ، یعنی نواحی مصر و شام و حجاز و یمن و آسیای صغیر، بوده است . همچنین از مطالعة این آثار می توان به وجود مدارس بسیار به مثابه مراکز نشر علوم اسلامی ، و رواج تصوف و طریقتهای صوفیه و وجود خانقاهها و «زاویه »های بسیار در این نواحی پی برد.

9. تاریخ نگاری محلی . تعصبات و افتخارات محلی و همچنین انگیزه های علمی و دینی در پیدایی تواریخ شهرها به طور عام و تواریخ محلی که متضمن شرح حال شخصیتهای بزرگ شهری خاص برای نشان دادن جایگاه و تفوق علمی آن است ، نقش داشته است (رجوع کنید به سهمی ، ص 43ـ44). در جهان اسلام تاریخهای محلی بسیاری با صبغة علمی و دینی یا سیاسی تدوین شد. سخاوی (1382، ص 245ـ289) شمار معتنابهی از آنها را یاد کرده است .

افزون بر کتب طبقاتِ پیشگامانی مانند ابن سعد و خلیفة بن خیاط که بر اساس توزیع جغرافیایی تألیف شده بود، تاریخهای محلی بر اساس طبقات یا ترتیب الفباییِ رجال هر شهر، جداگانه تألیف شد که نخستین پدیدآورندگان آنها محدّثان بودند. این کتابها علاوه بر شرح حال علما و محدّثان و مشاهیر، معمولاً مشتمل است بر پیشگفتاری در بارة تاریخ احداث شهر و فتح آن به دست مسلمانان ، صحابه و تابعانی که به آنجا رفته اند، روایاتی در فضیلت شهر، والیان ، امرا، محله ها، تأسیسات شهر در پیش و پس از اسلام مانند حصار و قلعه و مسجد.

کهنترین تاریخ محلی موجود که به تراجم رجال اختصاص یافته ، تاریخ واسط اثر اَسلَم بن سهل رزّاز معروف به بَحشَل واسطی (متوفی 288) است (رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 2، ص 646). بحشل پس از بحث مختصری در بارة تاریخ تأسیس واسط و محله ها و بناهای آن ، به شرح حال صحابه و سپس محدّثانی که به نحوی به این شهر مربوط بوده اند، پرداخته و برحسب تقدم زمانی آنان را طبقه بندی کرده و به جای اصطلاح طبقه ، واژة « قرن » را به کار برده است . وی اغلب ، روایات آنان را با سند خویش نقل می کند (رجوع کنید به بحشل * ).

پس از آن مؤلفانِ تاریخهای محلی که به تراجم رجال پرداختند، در تنظیم و محتوای مطالب از این الگو پیروی کردند و کار بحشل را تداوم بخشیدند. از این میان می توان از محمدبن سعید قُشَیری (متوفی 334) مؤلف تاریخ الرقّة یاد کرد (چاپ ابراهیم صالح ، دمشق 1419/ 1998). ابوشیخ انصاری (متوفی 369) نیز در طبقات المحدّثین باصبهان و الواردین علیها ، محدّثان را در یازده طبقه تا عصر خود گروه بندی کرد (چاپ بَلّوشی ، بیروت 1408، 2 ج ). قاضی عبدالجبار خولانی دارانی (متوفی 370) تاریخ داریّا را به این شیوه فراهم آورد (چاپ سعید افغانی ، دمشق 1404/ 1984).

در عهد سامانیان (ح 261ـ389) عمدتاً محدّثان تاریخهای محلی بسیاری تألیف کردند که در آنها شیوة طبقات یا دسته بندی بر اساس شهرها یا نظم الفبایی به کار رفت . ابوعبداللّه جویباری وراق (متوفی نیمة اول سدة چهارم ) در کتاب طبقات ، شرح حال علما و بزرگان بلخ را به تفکیک شهرهای این ولایت گرد آورد و علی بن فضل بلخی (متوفی 323) ذکر علماء بلخ را در شرح حال محدّثان و فقهای این شهر بر اساس طبقات ترتیب داد. احمدبن محمدبن یاسین حدّاد (متوفی 334) نیز دو کتاب در بارة تاریخ هرات تألیف کرد که یکی ترتیب الفبایی داشت (محمدرضا ناجی ، ص 554 ـ556). ابواسحاق مُستملی (متوفی 376) اخبار علماء بلخ را در بارة طبقات محدّثان و فقها با نظم الفبایی تألیف کرد. ابوسعد ادریسی ، محدّث استرآبادی ساکن سمرقند، تاریخ سمرقند یا الکمال فی معرفة الرجال بسمرقند (تألیف پیش از 385) را در معرفی طبقات محدّثان این شهر تألیف کرد. وی در تاریخ استرآباد نیز احتمالاً از شیوة طبقات پیروی کرده است ( ((ر.ک.ب))همان ، ص 548). پس از آن حاکم نیشابوری (متوفی 405)، محدّث ، تاریخ نیشابور * یا تاریخ النیسابورییّن را به سبک طبقات نویسان پیشین نگاشت (رجوع کنید به همان ، ص 552 ـ 554). عبدالغافربن اسماعیل فارسی (متوفی 529) السیاق فی تاریخ نیشابور را به همین شیوه در ذیل تاریخ نیشابور نوشت .

حمزة بن یوسف سَهمی (متوفی 427) در تاریخ جُرجان پس از فصلی در مباحث کلی مربوط به گرگان از فتح اسلامی به بعد، تراجم علما و راویان آن شهر را به ترتیب الفبایی تنظیم کرد و بخشی جداگانه را نیز به زندگینامة زنان عالِم اختصاص داد.

ابونُعَیم اصفهانی (متوفی 430)، محدّث مشهور، ذکر اخبار اصبهان را در شرح حال محدّثان و راویان و علمای اصفهان با همان سبک کلی تاریخهای محلی و با استفاده از آثاری مانند ( تاریخ ) اصفهان حمزة اصفهانی (متوفی 356) و طبقات المحدّثین باصبهان ابوشیخ انصاری (رجوع کنید به ابونعیم ، ج 1، ص 14، 31، 77، 300) به شیوة الفبایی ــ با استثناهایی در هم نامهای پیامبران ــ تألیف کرد.

در مجموع ، تاریخهای محلی یادشده را باید در زمرة کتب رجال به شمار آورد؛
چه ، شناخت مشایخ شهر و روایات آنان از نخستین مسائلی بود که طالب حدیث باید فرا می گرفت (خلیفه بن خیاط ، مقدمة عمری ، ص 62). این نوع تاریخ نگاری محلی ناشی از نیاز به حفاظت بیشتر در برابر احادیث ساختگی و نیز تعیین موطن راویان بود (روزنتال ، ص 189).

بتدریج تاریخهای محلی جنبة عام یافت و علاوه بر تراجم رجال حدیث و روایت ، تراجم دیگر بزرگان و مشاهیر را نیز در بر گرفت . تاریخ بغداد * مهمترین اثر خطیب بغدادی (متوفی 463)، پس از وصف بغداد و تاریخ تأسیس آن ، اغلب به تراجم محدّثان اختصاص دارد، اما شامل مجموعة گسترده ای از سرگذشتنامه ها به ترتیب الفبایی با رعایت تقدم زمانی می شود.

تاریخ دمشق در هشتاد مجلد تألیف ابن عَساکر * (متوفی 571) نیز پس از فصلی در فضایل شام و وصف تاریخ و جغرافیای دمشق ، شامل تراجم راویان و محدّثان و مشاهیری چون والیان و قضات و شعراست که از دمشق برخاسته بودند یا به آنجا رفته بودند. ابن عساکر نخست به شرح سیرة نبوی و سرگذشت خلفای نخست پرداخته و تاریخ امویان و جنبه هایی از تاریخ عباسیان را در ضمن تراجم مطرح کرده است . وی همچون محدّثان ، روایات را با ذکر سند و تراجم را به ترتیب الفبایی آورده است . پاره ای از تراجم مربوط به قبل از اسلام اند و یک مجلد نیز به زندگینامة زنان اختصاص دارد. بعضی ، تاریخ دمشق را تلخیص کرده اند و بعضی نیز بر آن ذیل نوشته اند.

ابن عدیم (متوفی 660) به پیروی از ابن عساکر، در اثر بزرگ خود بغیة الطلب * فی تاریخ حلب ، سرگذشت بزرگان حلب را به ترتیب الفبایی آورده و در مقدمه ، به شرح جغرافیای حلب و شمال شام و فتح آن به دست مسلمانان پرداخته است (چاپ سهیل زکّار، 12 ج تا حرف سین و باب کُنی ' و القاب ، بیروت 1988؛
چاپ سامی دهّان ، دمشق 1951ـ 1968).

نمونة دیگری از تاریخهای محلی با صبغة دینی ، التدوین فی اخبار قزوین تألیف عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی (متوفی 623) است که مؤلف پس از اخبار فتح اسلامی و روایاتی در فضایل قزوین و وصف بناها، به یادکرد صحابه و تابعان و تراجم محدّثان این شهر تا عصر خود، با نظم الفبایی ، پرداخته است . این کتاب افزون بر مطالب تاریخی ، حاوی آگاهیهای ارزشمند جغرافیایی و ادبی است .

در سدة نهم آثاری به همین شیوه در بارة مکه و مدینه تألیف شد. محمدبن احمد فاسی (متوفی 832)، مؤلف آثار متعدد در بارة تاریخ مکه ، العِقد الثمین فی تاریخ البلد الامین را در شرح حال صحابه و علما و مشاهیر مکه از آغاز تا عصر خود به ترتیب الفبایی تألیف کرد و در بخش نخست آن به وصف ویژگیهای مکه و مختصری در تاریخ مکه با استفاده از کتاب دیگرش ، شِفاء الغَرام ، پرداخت (فاسی ، ج 1، ص 173ـ176). سخاوی نیز التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة را به همین شیوه در بارة تاریخ مدینه گرد آورد (رجوع کنید به ج 1، ص 5 ـ6).

موضوع نوع دیگری از تاریخهای محلی ، اخبار و رویدادهای یک شهر است ؛
اینگونه آثار را در زمرة وقایعنامه ها می توان دانست . قدیمترین این آثار در بارة مکه و مدینه است . از این میان اخبار مکة تألیف محمدبن عبداللّه اَزرقی (زنده در ح 248)، اخباری و سیره نویس مکی (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 124ـ 125)، شایان ذکر است . این کتاب بیشتر روایاتی با ذکر سلسلة سند است و مشتمل بر داستانهایی در بارة آفرینش جهان و شهر مکه ، با استفاده از روایات کسانی مانند وهب بن منبّه ، و همچنین اخبار و رویدادها و شرح ویژگیهای مکه و مسجدالحرام و کعبه در سده های نخستین اسلامی است (چاپ جدید از رشدی صالح ملحس ، بیروت 1403/ 1983). دیگر مورخ مکی و معاصر ازرقی ، محمدبن اسحاق فاکهی (متوفی پس از 272)، تاریخ مکه را به همان شیوه نوشت و آگاهیهای متنوعی ، از جمله در بارة والیان و قاضیان مکه ، به دست داد که بخشی از آن برجای مانده است (چاپ وستنفلد، گوتینگن 1859). این آثار در سده های نهم و دهم اساس کار نویسندگانی همچون فاسی (متوفی 832) در شِفاءالغَرام باخبار البلد الحرام ، ابن ظُهَیره (متوفی 986) در الجامع اللطیف فی فضایل مکة و البیت الشریف (چاپ وستنفلد، گوتینگن 1859)، و نَهرَ والی (متوفی 988) در الاءعلام بأَعلام بیت اللّه الحرام (چاپ وستنفلد، گوتینگن 1857) قرار گرفت .

از قدیمترین کتابها در بارة مدینه ، تاریخ المدینة المنوّرة از عمربن شَبّه نُمیری (متوفی 262) است که در آن تاریخ اسلام از هجرت پیامبر تا قتل عثمان بر محور شهر مدینه آمده ولی به دورة خلافت ابوبکر و علی علیه السلام اشاره نشده است . شیوة ابن شبّه در این کتاب ، روایی و مستند است و ضمناً ویژگیهای شهر مدینه را برشمرده است (چاپ فهیم محمد شلتوت ، بیروت 1410/ 1990، 4 ج ).

شاگرد ابن شبّه ، احمدبن ابی طاهر طیفور (متوفی 280)، نیز کتاب بغداد را بر محور رویدادهای دارالخلافة بغداد، در بارة تاریخ خلفای عباسی تا پایان دورة مهتدی (256) تألیف کرد. از این کتاب جزء ششم آن باقی مانده که وقایع دورة مأمون را از 204 تا 218 دربر دارد و حاوی گزارشهایی در بارة ویژگیهای شهر و شاعران و خنیاگران آن در این دوره است (چاپ هنس کلّر، لایپزیگ 1908؛
چاپ کوثری ، قاهره 1368/ 1949). پس از ابن ابی طاهر، پسرش عبیداللّه ، شرح حوادث دورة خلافت معتمد تا مقتدر (256ـ320) را بر کتاب بغداد افزود، اما آن را به پایان نرساند (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 163ـ164).

از تاریخهای متعددی که در سده های اولیه در بارة بصره تألیف شد (رجوع کنید به همان ، ص 59، 115، 125؛
یاقوت حموی ، ج 3، ص 1327، ج 4، ص 1857)، چیزی در دست نیست . معدن الجواهر بتاریخ البصرة و الجزائر تألیف شیخ نعمان بن محمدبن عراق (سدة دهم ) اثری متأخر در بارة بصره و جزایر خلیج فارس است و مؤلف از برخی منابع سدة سوم در این موضوع استفاده کرده است (نعمان بن محمد، مقدمة محمد حمیداللّه ، ص 9).

از نخستین مؤلفان تاریخ محلی عربستان جنوبی ، ابن هشام (متوفی 218) است که کتاب التیجان فی ملوک حِمیَر را در بارة تاریخ کهن یمن از جمع روایات وهب بن منبّه فراهم آورد. این کتاب آمیخته ای از حوادث تاریخی و قصص دینی و اساطیر است (رجوع کنید به مقدمة عبدالعزیز مقالح ، ص 7). حسن بن احمد هَمْدانی (متوفی 334)، مورخ و جغرافیانگار یمنی ، اثری مشابه و مفصّلتر در اَنساب و پادشاهان حمیر به نام الاکلیل تألیف کرد. تاریخ مدینة صنعاء تألیف احمدبن عبداللّه رازی (متوفی ح 460) اثری یگانه در باب تاریخ فرهنگی و سیاسی صنعاء و شرح ویژگیهای آن از دوران اساطیری تا زمان مؤلف است و تراجم بسیاری از رجال یمن ــ که بعضاً ایرانی الاصل بودند ــ و روایات فراوانی از افراد ایرانی تبار (اَبناوی ) را دربر دارد که نشان دهندة تمایلات و خاستگاه ایرانی مؤلف است ( ((ر.ک.ب))فهرست ، ص 573 ـ574). رازی در نقل خبر از شیوة محدّثان پیروی کرده است . عمارة بن علی یمنی (متوفی 569)، مورخ و شاعر، نیز تاریخ سیاسی یمن بویژه صنعاء و زبید و وصف جغرافیایی منطقه و تراجم شماری از ادیبان و شاعران آنجا را در المفید فی اخبار صنعاء و زَبید یا تاریخ الیمن گرد آورد و از آثاری مانند المفید لاخبار زَبید ابوطامی جیّاش بن نجاح (متوفی ح 500)، امیر حبشی یمن ، بهره گرفت (رجوع کنید به عماره یمنی ، ص 45ـ47).

تاریخ المستبصر منسوب به ابن مُجاور (متوفی 690) نیز اثری مهم در بارة تاریخ و جغرافیای مکه و حجاز و یمن و آداب و رسوم رایج در آنجاست . ابن مجاور از برخی منابع خود، مانند کتاب ( تاریخ مکه ) فاکهی ، مروج الذهب مسعودی ، المفید فی اخبار صنعاء و زبید عماره و جز آن نام برده است (رجوع کنید به ص 4ـ 5، 33، 60، 281).

از تواریخ یمن که تألیفات پیشین را اساس قرار دادند و در تکمیل آنها کوشیدند، اینهاست : کنز الاَخیار (الاخبار) فی معرفة السیر و الاخبار تألیف ادریس بن علی حَمزی (متوفی 714) که در واقع تاریخی عمومی مشتمل بر خلاصة الکامل ابن اثیر به ضمیمة سالشمار رویدادهای یمن تا 714 است (زرکلی ، ج 1، ص 280). شاگرد حمزی ، عبدالباقی بن عبدالمجید قرشی یمانی (متوفی 743)، از این کتاب در نگارش بَهجة الزَّمَن فی تاریخ الیمن بهره گرفت (رجوع کنید به یمانی ، مقدمه ، ص 5، 11). السلوک فی طبقات العلماء و الملوک تألیف بهاءالدین محمدبن یوسف جَنَدی (متوفی 732) ترکیبی از تاریخ سیاسی و سرگذشتنامه است (چاپ اکوَع ، صنعاء 1414ـ1416/ 1993ـ 1995، 2 ج ). بُغیة المستفید فی اخبار مدینة زَبید از ابن دَیبَع (متوفی 944) نیز در تاریخ زَبید تا آغاز سدة دهم است (چاپ عبداللّه حبشی ، صنعاء 1979) که وصف جغرافیایی و تاریخ سیاسی را تلفیق کرده و دارای نظمی وقایع نگاشتی است (روزنتال ، ص 180). همو ذیلی بر این کتاب شامل رویدادهای یمن در سالهای 901 تا 923 به نام الفضل المزید علی بغیة المستفید تألیف کرد (چاپ محمدعیسی صالحیّة ، کویت 1402/ 1982). از دیگر آثار متعدد ابن دیبع در بارة یمن ، قُرّة العیون باخبار الیمن المَیمون در تاریخ سیاسی یمن از آغاز اسلام تا پایان دولت طاهری (923) است که اساساً خلاصه ای است از العَسجَد المَسبوک ابوالحسن علی بن حسن خَزرَجی (متوفی 812؛
یا اسماعیل بن عباس غسّانی ، متوفی ? 803) با افزوده هایی از منابع دیگر ( ((ر.ک.ب))ابن دیبع ، ص 26). از منابع متأخر یمن ، غایة الامانی فی اخبار القُطر الیمانی تألیف یحیی بن حسین (متوفی 1100) است که تاریخ یمن را از آغاز اسلام تا برافتادن حکومت والیان عثمانی در 1045، نوشته است (چاپ سعیدعبدالفتاح عاشور، قاهره 1388/ 1968، 2 ج ).

از دیگر تاریخهای محلی کهن ، تاریخ الموصل ابوزکریا یزیدبن محمد اَزدی (متوفی 334) است که بخش دوم آن ، شامل رویدادهای 101 تا 224، باقی مانده و مشتمل بر سالشمار تاریخ موصل و آگاهیهایی در بارة حاکمان و قاضیان آنجا و دورة مهم انتقال قدرت از امویان به عباسیان است .

تاریخ یا مذیّل ( تاریخ دمشق ) تألیف ابن قَلانِسی (متوفی 555)، اثری وقایع نگاشتی به شیوة سالشمار در بارة دمشق است ، هرچند گزارشهایی از دیگر سرزمینهای اسلامی نیز در آن آمده است . این کتاب وقایع 360 تا 555 را دربر می گیرد. ظاهراً بخش نخست آن ، خلاصه ای از تاریخ هلال بن محسّن صابی ( ((ر.ک.ب))ابن قلانسی ، مقدمة زکار، ص ن ـ ص ) و بخش دوم آن (حوادث 448 تا پایان ) ذیلی بر تاریخ صابی است ( ((ر.ک.ب))ابن قلانسی ، ص 140؛
ابن خلّکان ، ج 7، ص 144؛
قفطی ، ص 110).

تاریخ مَیّافارقین و آمِد یا تاریخ الفارقی اثر ابن اَزرق احمدبن یوسف فارقی (زنده در 577) را باید تاریخی محلی به شمار آورد که افزون بر شرح تاریخ میّافارقین (از شهرهای مهم دیارْ بَکر) از بدو تأسیس تا عصر مؤلف ، مشتمل بر اخبار و رویدادهای سیاسی ـ فرهنگی منطقه است . ابن ازرق کتاب خود را ظاهراً با سیرة پیامبر آغاز کرده و پس از ذکر خلافت ابوبکر و عمر، به تاریخ امویان و عباسیان و دولتهای اسلامی روزگار ایشان پرداخته و از شرح حال بزرگان و مسائل جغرافیایی و اقتصادی یاد کرده است ( ((ر.ک.ب))ابن ازرق ، مقدمة بدوی عبداللطیف عوض ، ص 1ـ3، 6). بَدوی عبداللطیف عوض ، بخش مربوط به دولت کُرد مروانیان (380ـ 478) را از این کتاب به چاپ رسانده است (بیروت 1974).

ابن شدّاد (متوفی 684) الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة را به مثابه تاریخ سیاسی «جزیره » (شمال عراق ) و «اَجناد» (مناطق پنج گانة شام ، یعنی حلب و دمشق و لبنان و اردن و فلسطین )، در سه بخش تألیف کرد و در مقدمة فصلِ مربوط به هر شهر به ذکر ویژگیهای جغرافیایی آن پرداخت .

تاریخ نگاری محلی در مصر سنّتی دیرین و مستمر داشت . کهنترین اثر بازمانده در بارة تاریخ مصر از فتح اسلامی به بعد و همچنین وقایع فتح افریقیه و مغرب و اندلس تا 127، فتوح مصر و اخبارها تألیف ابن عبدالحَکَم (متوفی 257)، محدّث و فقیه مصری ، است . مؤلف فصلهایی را به فضایل مصر، بخشها و ناحیه ها، استقرار مسلمانان در این سرزمین ، قضات (تا 246) و نظام مالی آنجا، والیان و صحابه در آنجا اختصاص داده است . ابن عبدالحکم شیوة روایی و اسنادی را برگزیده و اثر او مرجع معتبر مورخان بعدی مصر گردیده است (چاپ تورِی ، لیدن 1920).

محمدبن عبیداللّه مُسبّحی (متوفی 420)، مورخ مصری ، نیز اثر بزرگ خود (رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج 1، ستون 304: 12 ج ) التاریخ الکبیر یا اخبار مصر را در شرح تاریخ مصر و اخبار فرمانروایان و بزرگان و حیات فرهنگی و اجتماعی آن دیار تألیف کرد ( ((ر.ک.ب))ابن خلّکان ، ج 4، ص 377) که می توان آن را تحولی در تاریخ نگاری محلی مصر شمرد. از این اثر بزرگ ، که منبع ارزشمندی برای دورة نخست خلافت فاطمیان بوده (عنان ، ص 52؛
مسبّحی ،ج 40، مقدمة ایمن فواد سید، ص ز)، تنها جزء پایانی (چهلم ) آن ــ مشتمل بر دنبالة حوادث 414 و حوادث 415 ــ باقی مانده است . این کتاب شیوة سالشمار دارد و ذیل هر سال ، حوادث به صورت ماه به ماه شرح شده است .

ابن مُیَسَّر (متوفی 677) کار مسبّحی را ادامه داد (صفدی ، 1962ـ1979، ج 4، ص 188؛
سخاوی ، 1382، ص 278) و اخبار مصر را پدید آورد، اما ظاهراً کتاب او بیش از صرفِ تکمله بوده است (رجوع کنید به ابن میسر، ج 2، ص 45ـ56). بخشی از این کتاب شامل حوادث 439 تا 553 باقی مانده است .

ابن مَمّاتی (متوفی 606) ادیب و دبیر و دیوانسالار ایوبی ، مهمترین کتاب خود، قوانین الدواوین (چاپ عزیز سوریال عطیة ، قاهره 1943)، را در سه بخش کلی در بارة جغرافیا و سازمانهای اداری و نظام کشاورزی مصر در دورة ایوبیان تألیف کرد که از نخستین تلاشها برای تدوین تاریخ اداری بود و می توان کتاب او را با دستور الکاتب تألیف هندوشاه نخجوانی مقایسه کرد (عزّاوی ، 1376، ج 1، ص 8 ـ9).

چنین طرحی را قلقشندی (متوفی 821) با تألیف صبح الاعشی * توسعه داد و در آن با الگو گرفتن از التعریف بالمصطلح الشریف (رجوع کنید به قلقشندی ، 1383، ج 1، ص 7ـ10)، اطلاعات گوناگونی در بارة زبان عربی و دبیری و جغرافیا و آداب و رسوم خلافت در سرتاسر عالم اسلام و دولتهای اسلامی و نیز فصلی مبسوط در تاریخ و جغرافیا و سازمان اداری مصر گرد آورد و آن را راهنمای دبیران ساخت .

تاریخ و جغرافیای دَه شهر بزرگ اسلامی موضوع الانتصار لِواسطة عَقد الاَمصار تألیف ابن دُقماق بود (حاجی خلیفه ، ج 1، ستون 174) که تنها جلدهای چهارم و پنجم آن ، در بارة فسطاط و اسکندریه ، در دست است .

المواعظ و الاعتبار بذکر الخِطط و الا´ثار ، یا الخطط ، تألیف مَقریزی (متوفی 845)، مشروحترین وصف از جغرافیای مصر و قاهره و سیر تاریخی آن از فتح اسلامی به بعد است که در عین حال ، آگاهیهای گرانبهایی در بارة اوضاع اجتماعی و معماری و هنر مصر و جنبه های اخلاقی و زندگی عمومی مردم آنجا به دست می دهد (رجوع کنید به عنان ، ص 90ـ96).

شاگرد مقریزی ، ابن تغری بردی (متوفی 874)، نیز النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة را در تاریخ مصر از فتح اسلامی تا 872 نوشت و در ذیل رویدادهای هر سال وضع آب نیل را توضیح داد. النجوم الزاهرة مفصّلترین تاریخ مصر اسلامی است که در عین حال رویدادهای سایر سرزمینهای اسلامی را به اختصار دربر دارد. این کتاب بر اساس دورة حکومت فرمانروایان مصر و به شیوة سالشمار تنظیم شده است .

حُسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة تألیف جلال الدین سیوطی (متوفی 911) به بررسی تاریخ کهن مصر و اوضاع سیاسی ـ اداری ، اجتماعی ، علمی و فرهنگی آن پس از فتح اسلامی اختصاص دارد و به جهت احتوا بر زندگینامه هایی کوتاه از علما و بزرگان ، می توان آن را مکمل الخطط مقریزی دانست .

پس از سیوطی ، شاگردش ابن اِیاس (متوفی 930)، بدائع الزهور فی وقائع الدهور را تألیف کرد که متضمن تاریخ مصر از عهد کهن و دولتهای اسلامی آن سرزمین تا پایان 928 است . ابن ایاس وقایع معاصر خود، بویژه تصرف مصر به دست دولت عثمانی (922)، را بر اساس مشاهدات و اطلاعات شخصی خویش بتفصیل و با جزئیات نوشته که موجب ارزش و اهمیت کتاب او شده است ؛
هر چند در نگارش ، شیوه ای سست و گسسته و متمایل به نثر عامیانه دارد. وی به اوضاع سیاسی و اداری و اجتماعی و زندگی عامه و وفیات بزرگان نیز پرداخته است (عنان ، ص 154ـ160).

پس از آنکه عثمانی ، مصر را فتح کرد، تألیف کتابهای تاریخی در آنجا کاهش یافت و آنچه تألیف می شد بیشتر محدود به این دوره با ذکر سلاطین عثمانی و نُوّاب آنان در مصر بود و پس از ابن ایاس ، مورخی هم طراز مورخان بزرگ پیشین ظهور نکرد (همان ، ص 169).

ابن ابی السرور بکری (متوفی 1060) النُزهة الزَهیّة فی ذکر ولاة مصر و القاهرة المعزیّة را در تاریخ مصر از روزگار کهن تا دورة سلطان مراد عثمانی نوشت و از رویدادهای دوران حاکمان عثمانی در مصر تا حکومت خلیل پاشا (1041) یاد کرد و در فصلی نیز به شرح ویژگیهای مصر پرداخت (عنان ، ص 171). وی کتاب الروضة المأنوسة فی اخبار مصر المحروسة را نیز به منزلة گزیده ای از آثار تاریخی خود در بارة مصرِ

روزگار عثمانی فراهم کرد. نسخه هایی از این کتابها باقی است (همان ، ص 172).

برخی تاریخهای محلی ، راجع به صاحب منصبان سیاسی و قضایی است . چنین آثاری ظاهراً از تاریخهای سرگذشتنامه ای در بارة مقامات دولتی ــ که تألیف آنها از سدة سوم و با نوشته های کسانی مانند هیثم بن عدی (رجوع کنید به ابن ندیم ، ص 112؛
کتابهایی در بارة حاکمان و قضات کوفه و بصره ) آغاز گردید ــ الهام گرفته است (روزنتال ، ص 186). از جملة این تاریخهای محلی ، التاریخ فی اخبار وُلاة خراسان تألیف ابوعلی سَلاّ می (متوفی 300) است که قرنها منبع ارزشمندی برای مورخان و نویسندگان بوده و مطالبی از آن در آثار گردیزی و ابن اثیر و ابن خلّکان نقل شده است (رجوع کنید به محمدرضا ناجی ، ص 541 ـ542). دیگر، کتاب الولاة و کتاب القضاة ابوعمر محمدبن یوسف کِندی (متوفی 350) است که تکملة فتوح مصر ابن عبدالحکم به شمار می آید. کندی در این کتاب ــ که گویا دو اثر جداگانه بوده ــ اخبار والیان را از فتح اسلامی تا مرگ محمدبن طُغْج اِخشید (334) و تاریخ قضات را، مانند ابن عبدالحکم ، از فتح اسلامی تا 246 اما مفصّلتر گرد آورده و بویژه در بخشهای نخست ، از شیوة اسنادی بهره گرفته است (چاپ رفن گست ، بیروت 1908).

ابن زولاق (متوفی 387)، مورخ مصری ، کار کِندی را ادامه داد و ذیل اخبار قضاة مصر را در تکمیل آن از 246 تا 386 نوشت که با شرح حال محمدبن نعمان ، قاضی فاطمی ، پایان می یابد (ابن خلّکان ، ج 2، ص 91) و ظاهراً منتخبی از آن باقی است (روزنتال ، ص 178). ابن زولاق همچنین اتمام اخبار امراء مصر را در تکمیل اثر کندی تألیف کرد (مقریزی ، 1387، ج 1، ص 102).

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3056
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست