responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 304

 

باکو ، شهر و بندری در جمهوری آذربایجان . باکو (جمعیت آن در 1372 ش /1993 حدود 000 ، 780 ، 1 تن )، پایتخت جمهوری آذربایجان که در ساحل غربی دریای خزر، و شبه جزیرة آبشوران ، و حاشیة شمالی خلیج باکو، در ناحیة باکوی بزرگ واقع است . بندر باکو حدود 28 متر پایین تر از سطح دریای آزاد در کرانه های جنوبی شهر باکو قرار دارد. شهر قدیمی پلکانی شکل است و از مغرب به کوههای کم ارتفاع (بلندترین قله ، شبان داغ 354 متر)، و از جنوب به کرانه های پست شمال خلیج باکو محدود است . شهر کنونی در دشت آبشوران بسیار گسترش یافته و چندین برابر شهر قدیمی است ؛ و همة سواحل خلیج باکو را به عمق حدود بیست کیلومتر در بر می گیرد. دریاچة «بیوک شور گُلی » ( ــ شور بزرگ )، در شمال ، و خلیج باکو به مساحت پنجاه کیلومترمربع با خط ساحلی به طول بیست کیلومتر، در جنوب شهر باکو واقع است . خلیج در قسمت غربی نسبتاً عمیق و در جنوب شرقی کم عمق و صخره ای است ، و چند جزیره به نامهای زیرة بزرگ (بیوک زیره ) در جنوب و زیرة سنگی (داش زیره ) در جنوب شرقی و جزیرة کاروانسرا در قسمت شمالی دماغة بیل ، در شمال غربی آن است . این شهر در منطقه ای زلزله خیز واقع است و پیرامونش چشمه های آب معدنی دارد. در باکو عمدتاً در پاییز، بادهای تندی به نامهای خَزْری (از شمال ) و کیلاوار (از مغرب ) می وزد و بارانهای سهمگینی می بارد. میزان بارش سالانة آن از 150 تا 300 میلیمتر است و میانگین دمای آن در زمستان به سه تا چهار و در تابستان به 25 تا 26 درجة سانتیگراد می رسد. باکو از دو قسمت شهر بیرونی و شهر داخلی (ایْچَری شهر) تشکیل شده است . ایچری شهر (شهر قدیمی ) در شمال غربی خلیج باکو با قلعه ای احداث شده ؛ ظاهراً قلعه در دورة انوشیروان ( خسرو اوّل ) تعمیر و به دست سلاطین شیروان تصویر شده بود (باکیخانوف ، ص 92) و دیوارهای آن هنوز پابرجاست .

باکو از مراکز مهمّ اقتصادی و صنعتی و فرهنگی و سیاسی جمهوری آذربایجان است که از دیرباز نفت آن استخراج می شد. حوضه های گاز طبیعی دارد، و امروزه در شبه جزیرة آبشوران و پیرامون شهر و فلات قارة آن نفت و گاز استخراج می شود. پالایشگاه و صنایع نفت و پتروشیمی آن با اهمیّت است ، و علاوه بر آن ، از جمله صنایع سنگین ماشین سازی ، ساخت کشتیهای کوچک و کارگاههای تعمیر کشتی دارد. از معادن سنگ آن نیز بهره برداری می شود.

بندر باکو، از طریق دریای خزر با بندرهای روسیّه و قزاقستان و ترکمنستان و ایران (بندرهای انزلی و نوشهر) و از طریق راه آهن ، با شهرهای تفلیس * (در جمهوری گرجستان )، ایروان (در جمهوری ارمنستان )، دربند (در داغستان ) و جلفا * دارای مبادلات اقتصادی و تجاری است . فرودگاه بین المللی آن در اراضی آبادی بینه در حدود 25 کیلومتری شمال شرقی مرکز شهر قرار دارد.

مردم باکو پیرو مذهب شیعة اثنی عشری اند، و پیروان ادیان دیگر نیز در آنجا زندگی می کنند.

در شهر باکو و پیرامون آن ، آثار باستانی ایرانی و اسلامی فراوان دیده می شود که از آن جمله است :مجموعة قصر شروانشاهان مشتمل بر مسجد و گنبد با مناری از 845 ـ846، مقبرة سیّدیحیی باکویی با قبری از 838 ـ839؛ منارة مسجد محمد «سنیق قلعه » از 470؛ منارة مسجد جمعه از قرن نهم ؛ مسجد اژدربیگ ( رجوع کنید به آثار الاسلام التاریخیة فی الاتحاد السوفییتی )؛ مسجد تازه پیر ( از 1323ـ1326 بر روی ویرانه های آتشکده ای ) به معماری احمد بگفُ ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «مسجد تازه پیر»)؛ مسجد جامع ( مسجد جمعه ) با کتیبه ای از 780 از بناهای شیخ خلیل اللّه ( از شروانشاهان ) در قسمت قدیمی شهر ( نزدیک قلعة دختر بدون حیاط ) ،در وسط شبستان آن چهار طاقی دیده می شود که قدیمیتر از مسجد و قبلاً معبد زردشتیان بوده است (اعتمادالسلطنه ، 1367ـ 1368 ش ، ج 1، ص 255ـ 256، ج 4، ص 2002؛ همو، 1356 ش ، ص 55). این مسجد پیش از فروپاشی اتحاد شوروی ، مدتی به آثارخانه تبدیل شد.

بر سر درِ آن نام استاد نجف بادکوبه به تاریخ 1318 نوشته شده است ، و منارة قدیمی دارد و در نزدیک آن دو تکیه دیده می شود؛ قلعة دختر (برج دختر: «قیز قلعه سی »)، احتمالاً از دورة ساسانیان (باکیخانوف ، ص XI ) به ارتفاع 27 متر ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «قیز قلعه سی ») در قسمت قدیمی شهر؛ مزار بی بی هیبت * منسوب به خواهری با امام رضا علیه السّلام ، در شش کیلومتری جنوب غربی شهر باکو (همان ، ذیل «بی بی هیبت »)؛ آتشگاه روشن آن در سوراخانی ( : سوراخانه در حدود 23 کیلومتری شمال شرقی باکو ) که تا دورة ناصرالدین شاه فعال بود (شیروانی ، 1339، ص 120ـ121؛ فرهادمیرزا قاجار، ص 364)؛ آبادی بُوزُوْنا * در شمال شرقی باکو و در حدود پانزده کیلومتری جنوب شرقی آبادی نارداران ، در ساحل دریای خزر با مسجد و گورستان و آرامگاه قدیمی ، مهمترین زیارتگاه اهالی باکو و نواحی اطراف است . این مسجد کتیبه ای دارد که براساس آن ، در 1051، به معماری استاد پرویز، ساخته شده است ( د. آذربایجان شوروی ، ذیل «بُوزُوْنا») و زیارتگاه آن به نام قدمگاه حضرت علی (علی ایاغی ) در منطقه مشهور است . آبادی نارداران ، در حدود 28 کیلومتری شمال شرقی باکو، قلعه و گورستانی قدیمی و مسجدی به نام حاجی بخشی از 1073 به معماری مرادعلی (همان ، ذیل «نارداران »)، و سرانجام ، مزاری به نام پیر دارد و مقبرة بی بی رحیمه خانم زیارتگاه مهمّ اهالی است که اغلب زنان به زیارت آن می روند. از ساختمانهای مهمّ باکو، بنای فیلارمونیک دولتی ، و انستیتو پلی تکنیک ، کتابخانة آخوندف ( میرزا فتحعلی آخوندزاده ) و موزة ادبی ـ نظامی است .

بنابر افسانه ای ، در نزدیک باکویه کوه سیاهی است که از آن مس پاره هایی به وزن دانگی و دو دانگ به همراه آب بیرون می آید و مردم آن را به اطراف می برند (قزوینی ، ج 2، ص 389؛ میرخواند، ج 7، ص 383). همچنین می گویند قلعة دختر را دختری ساخته بود. روزی پدر از او تقاضایی کرد که دختر نپذیرفت و ناگزیر خود را از بالای قلعه به دریا افکند (آنه ، ص 107ـ 108). نیز به اعتقاد مردم باکو، جزایر خلیج باکو، آثار شهری است که زیر آب فرو رفته و هنگام آرامش دریا، کوچه ها و خانه های آن نمایان می شود. روسها آن را «شهر شیطان » و مردم باکو «شهر یونانیان » می خوانند (اورسول ، ص 5).

پیشینه . تاریخ باکو با تاریخ ایران و بویژه تاریخ ولایات آذربایجان * واران * و شروان * پیوند نزدیکی دارد. ریشة نام باکو به درستی روشن نشده است . نخستین بار در 448 م ، در دورة یزدگرد دوّم ، پریسکوس نام آن را «باکو» ضبط کرده است (مارکوارت ، ص 96ـ97). در 332، مسعودی آن را «باکُه » (1965ـ1979، ج 1، ص 222)، در 341، ابودُلَف خزرجی «باکویه » (ص 53)، و در 372 صاحب حدود العالم «باکو» آورده است (ص 50). در قرن چهارم ، جغرافیدانان مسلمان ، مانند اصطخری (ص 187) و مقدسی (ص 51) آن را «باکوه » و در 605 بکران «باکویه » و «باکُه » (ص 85، 100)، و در 721، ابوالفداء «باکوی » ضبط کرده است (ص 448). از دورة صفویّه به بعد، ظاهراً چون در باکو بادهای سختی می وزیده است ، آن را «بادکوبه » و «بادکویه » هم گفته اند (اسکندر منشی ، ج 1، ص 36؛ جهانگشای خاقان ، ص 121). به نظر کسروی ، باکو در اصل «باکوان » بوده واز دوجزء «باک » یا «بغ » ( از واژة اوستایی باگا ) به معنی خدا و پسوند «وان » به معنی جای ترکیب شده است (ص 84ـ87). امروزه اهالی باکو شهر خود را «باکی » می خوانند. بنابر افسانه ای دیگر، تاریخ این شهر به زمان اسکندر مقدونی (حک : 323ـ336 ق م ) می رسد. به روایتی ، هنگامی که اسکندر به باکو رسید، سعدان باکویی که از شجاعان عصر خود بود، شهر را آیین بست و اعیان و اهالی به استقبال اسکندر شتافتند و وی را به شهر بردند (باکیخانوف ، ص 29). نام باکو در دورة ساسانیان ، در زمان پادشاهی یزدگرد دوّم ، در تاریخ آمده است . به نوشتة مارکوارت به نقل از پریسکوس ، در 448، هونها در یورشی به ایران شکست خوردند و در آتروپاتن (آذربایجان ) با دادن تلفات سنگینی از راه پتکران (بیلقان * ، دراران ) عقب نشستند و از کنار چشمه های نفت باکو گذشتند (ص 96ـ97).

نام باکو، در دورة اسلامی از قرن سوّم به بعد، در کتابهای تاریخی و جغرافیایی بسیاری ذکر شده است . منصور عباسی (حک : 136 ـ 158) یزیدبن اُسَید سُلَمی را به سرزمین شیروان ( به ساحل ) نفاط و جایی که نمک گیران بودند ( احتمالاً باکو ) فرستاد و از آنان خراج خواست و کسی را بر آنان وکیل گمارد (بلاذری ، ص 295). و نیز در 270، به فرمان معتمد، خلیفة عباسی (حک : 256ـ279)، «معادن نفت و نمک باکو به وظیفة مستحفظان و اهالی در بند مقرر گردید» (باکیخانوف ، ص 55). در اوایل قرن چهارم ، روسها ( نخستین بار بعد از هونها و خزران * ) ، بر ولایات شمالی ایران ، در آن سوی رود کُر، با پانصد کشتی یورش آوردند و اهالی مسلمان را به سختی غارت کردند. در این هنگام پادشاه شروان علی بن هیثم (حک : تا 305) به پایگاه روسها، که در جزایر اطراف باکو بود، حمله ور شد ولی شکست خورد و با تلفات سنگین عقب نشست (مسعودی ، 1965ـ 1979، ج 1، ص 218ـ220). در 322، باکو در ساحل نفاط قرار داشت و جزو شیروان به شمار می آمد. از آن نفت سفید استخراج می کردند ( این نفت سفید، نسبتی با نفت سفید امروزی ندارد ) ، و از آبَسْکون به آنجا رفت و آمد می شد (همان ، ج 1، ص 219ـ220، 222). مسعودی در التنبیه و الاشراف می نویسد: «در باکُه چشمه های آتش است که در شب از دور دیده می شود، و در دریا در مقابل باکُه جزیره هایی است که چشمه های بزرگ آتش دارد» (ص 60). در 340، اصطخری هم از باکوه و نفت آن و باب الابواب * کنار دریای طبرستان ( دریای خزر ) نام می برد (ص 190). در 341، ابودُلَف خزرجی به هنگام بازگشت به آذربایجان ، در جبل ( احتمالاً کوههای تالش ) تا موقان ، مسیری را به طول هشتاد فرسنگ در زیر سایة درختان دریای بزرگ طبرستان طی کرد تا به موضعی رسید که باکویه از اعمال شروان نامیده می شد. به نوشتة وی ، در آنجا چشمة نفتی بود که روزانه یک هزار درهم درآمد داشت و در نزدیکی آن ، چشمة نفت دیگری بود که شب و روز مانند جیوه جریان داشت و قیمت آن نیز به همان مبلغ بود (ص 53). و در 372، صاحب حدود العالم می نویسد: «باکو شهرکی است بر کران دریا و به کوه نزدیک و هر نفط کی به ناحیت دیلمان بکار برند ازنجا ( = از آنجا ) برند» (ص 164)، که نشانة صدور نفت باکو به مناطق جنوبی کرانه های دریای خزر در قرن چهارم است . در 375، مقدسی باکو را از شهرهای اران شمرده و می نویسد: باکوه یکی از فِرْضِهْ (بارکده )های ساحلی اقلیم رِحَاب مشتمل بر سه کورة اران و ارمنستان و آذربایجان است (ص 373ـ374، 376). در 421، پس از شورش اهالی باب (دربند) بر شروانشاه و تخریب بخشی از سرزمین وی روسها وارد شروان شدند و به باکو یورش آوردند و در نزدیکی باکو با منوچهر شروانشاه به جنگ پرداختند که در آن نبرد، بسیاری از مردم شروان به هلاکت رسیدند (منجم باشی ، ص 9). در 459، قراتکین ترک ، برای بار دوّم ، وارد بلاد شروان شد و باب یزید ( قلعة شروانشاه ) را محاصره کرد و به قتل و غارت پرداخت ، سپس به سوی باکویه شتافت و آنجا را نیز مانند باب یزید ویران کرد (همان ، ص 12). در 468، پس از سقوط شدّادیان ، اران ( و باکو ) جزو آذربایجان شد و سلجوقیان بر آن تسلّط یافتند (زامباور، ص 282؛ بارتولد، ص 67). در 520، صاحب مجمل التواریخ والقصص می نویسد: «... دیگر جزیرة باکوه است ( از ) آنجا نفط اسفید و سیاه آورند و زمینش همواره جنبان باشد که از آن آتش پیدا آید و هنوز چنانست » (ص 472). به نوشتة خاقانی ، اَخِستان (حک : 544 ـ 583، 600) پسر منوچهر از شروانشاهان ، 73 کشتی روسها را که به باکو یورش آورده بودند، غرق کرد، و تعدادی از آبادیهای شروان را متصرف شد (ص 31ـ34). ظاهراً در دورة اتابکان ، ولایات شروان با شهرهای باکو و شماخی * در آن سوی رود کُر استقلال داشتند ولی اَران گاهی تابع ولایت آذربایجان شمرده می شد، زیرا در 587، پس از قتل قزل ارسلان ( سوّمین اتابک ) ، یکی از امرای وی به نام اتابک ابوبکر «نشانهای عمّ برداشت و به آذربایجان رفت و قلاع آن طرف و مملکت و خزاین و ذخایر در ضبط آورد و امرای اران و آذربایجان سر بر خط فرمان او نهادند و آذربایجان را به اتابک ابوبکر بازگذاشتند» (راوندی ، ص 363). در 605، به نوشتة بکران ، «در حدود شروان و باکُویه بر زمین همچنین موضعی است که آنجا به دو جایگاه آتش می سوزد: یکی بزرگتر در حد هزار گز در هزار گز و دیگری خردتر به حد صد گز در صد گز، و همچنین به روز و شب دود کند و به شب آتش ». و باکُه و موقان نفت سفید داشت (ص 85، 100). در اوایل قرن هفتم ، باکویه شهری از نواحی ( خطه ) شروان شمرده می شد و چشمة بزرگ نفت داشت که قیمت روزانة آن به هزار درهم می رسید و از چشمة دیگری در کنار آن شبانه روز نفت سفید بیرون می آمد که قیمت آن نیز برابر هزار درهم بود (یاقوت حموی ، ج 1، ص 477). در 665، شروان از جمله باکو و دربند جزو قلمرو اباقاخان ( دوّمین پادشاه از ایلخانیان ) شمرده می شد (خوافی ، ج 2، ص 336). در 674، به نوشتة قزوینی ، باکو مدینه ای در ناحیة دربند در نزدیک شروان بود و در آن چشمة بزرگ نفت قرار داشت که بهای آن در روز به هزار درهم می رسید و نفت سفید آن مانند روغن جیوه بود (ج 2، ص 389). در 697، غازان خان هنگام قشلاق در اران وارد باکو شد (رشیدالدیّن فضل اللّه ، ج 3، ص 324ـ325). در 703 براساس مطالب کتاب تحریر تاریخ وصّاف ، پس از جلوس اولجایتو ( که مذهب تشیع را پذیرفته بود ) ، طبق اتّحادی با خاندان چنگیز، در مناطق گسترده ای ، از کرمان و سرحدّ سیستان گرفته تا باکویه و از آنجا تا مناطق شمالی ، کاروانها با سهولت رفت و آمد می کردند (آیتی ، ص 275، 277). در 740، برای نخستین بار، حمداللّه مستوفی ، باکویه را ولایت ضبط کرده ، می نویسد: «در ولایت باکویه زمینی است که از او آتش فروزان است چنانکه بدان آتش نان و آش می توان پخت ...» و از پیرامون آن مس استخراج و صادر می شود. (ص 286). همو گوید: «جزیرة اللّه اکبر محاذی باکویه است ، اکنون معمور است و بندر آن دریا شده است » (ص 239). و بزرگترین معدن نفت در ایران زمین معدن باکویه است (ص 207). بین 740ـ744، سکه هایی از ایلخانیان به نام سلیمان خان مغول (حک : 739ـ744) در باکو ضرب شد (اشپولر، حاشیه ، ص 139). فیروزآبادی (729ـ817) هم باکویه را در ( مُلک ) عجم ضبط کرده است (ج 1، ص 309). در اواسط قرن هشتم ، قسمتی از ولایت اران به آذربایجان منضم شده بود؛ زیرا به نوشتة حمداللّه مستوفی ، تومان نخجوان جزو آذربایجان بود (ص 89). در 768، حکّام توابع و مضافات شیروان و دربند و بادکوبه به خدمت سلطان اویس درآمده و از وی اطاعت کردند (میرخواند، ج 5، ص 570، 572 ـ 574). در 798، تیمور راهی دربند و آذربایجان شد و اشکوجه و ولایت زره گران از مملکت شیروان را تسخیر کرد. در این لشکرکشی شیخ ابراهیم ، والی شروانات در خدمت تیمور بود، پس از آن همچنان والی شروان و دربند باقی ماند. تیمور سپس تختگاه آذربایجان و حکومت آن ممالک از دربند باکو تا بغداد و از همدان تا روم را به امیرزاده میرانشاه تفویض کرد (شرف الدّین علی یزدی ، ج 1، ص 553 ـ 558). این امر نشان می دهد که حدود سیاسی آذربایجان در دورة وی تا باکو و دربند می رسید و باکو به آذربایجان منضم بود. باکو در دورة شروانشاهان بسیار آباد بود و پس از شماخی دوّمین شهر ایالت شیروان شمرده می شد. به نوشتة بارتولد، در زمان حکومت خلیل اللّه (حک : 820 ـ 867)، و فرخ یسار (حک : 867 ـ 907)، از پادشاهان شروان ، در باکو و شماخی ساختمانهای معظم بنا شد (ص 351).

رونق شهر باکو تا پیدایی دولت صفویّه ادامه داشت . شاه اسماعیل اوّل در 906، یورش سهمگین خود را به باکو آغاز کرد. در این هنگام ، باکو مانند جزیره ای بود که از سه سوی ، دریا آن را فرا گرفته بود و از سوی خشکی ، با خندقی عریض و عمیق حراست می شد. شاه اسماعیل حین محاصره و جنگ ، نمایندة خود را برای مذاکره با غازی بیک و زوجة وی ، دختر شروانشاه ، که بر باکو فرمان می راندند، فرستاد ولی نمایندة وی را به قتل رساندند. شاه اسماعیل پس از آن فرمان حمله را صادر کرد و خود چند سنگ به خندق انداخت . به دنبال وی ، سپاهیان خندق را با سنگ پر کردند به طوری که درون قلعه از بالای آن دیده می شد. پس از تنگتر شدن محاصره ، رؤسا و اعیان شهر قرآن به دست و با فریادِ الامان ، تسلیم شدند، و خلفابیک ، یکی از فرماندهان شاه اسماعیل ، وارد شهر شد، و به امر وی عمارات عالیة شروانشاهان را ویران کردند و استخوان شروانشاهان ، از جمله شاه خلیل اللّه که شیخ جنید ( پدربزرگ شاه اسماعیل ) را کشته بود، از قبر بیرون آوردند و سوزاندند و خزاین و ذخایر شروانشاهان به دست شاه اسماعیل افتاد ( جهانگشای خاقان ، ص 121ـ127؛ محمودبن خواند میر، ص 109ـ113؛ روملو، ص 66ـ 68؛ قمی ، ج 1، ص 65ـ67). در 915، شاه اسماعیل اوّل برای فرونشاندن شورش شیخ شاه والی شروان که در قلعه بیغَرْد پناه گرفته بود به شروان لشکر کشید، و در کنار رود کُر (کورا) اردو زد و سپس به سوی باکو حرکت کرد. کوتوال حصار باکو با تحف و هدایا به پیش او شتافت . سپس شاه اسماعیل از باکو به شابران رفت ( جهانگشای خاقان ، ص 306ـ307؛ روملو، ص 143؛ قمی ، ج 1، ص 97). به نوشتة بدلیسی ، در زمان سلطنت شاه طهماسب اوّل (930ـ984) باکو به عشیرة روزکی که به شیروان کوچانده بودند سپرده شد (ص 580). در زمان سلطان محمد خدابنده (حک : 985ـ996) قشون عثمانی با حدود صد هزار تن ولایت شیروان از جمله قلاع شماخی و باکو را تسخیر کرد، و به دستور مصطفی پاشا (لله پاشا) فرمانده عثمانی ، بیگلربیگی شیروان به عثمان پاشا واگذار شد و ارس خان ، بیگلربیگی ولایت شیروان ( که وفادار به ایران بود ) ناگزیر تا کنار رود کُر عقب نشست (اسکندر منشی ، ج 1، ص 232، 234ـ235). در 1010، به نوشتة امین احمد رازی ، باکو از شهرهای مشهور شروان ، در کنار دریای خزر قرار داشت . در اطرافش تا ده فرسنگ یک مثقال خاک به هم نمی رسید و گیاه و درخت در آن سرزمین نمی رویید و در آنجا سنگ ( نفت اندود ) را به جای هیزم به کار می بردند، و چاههای نفت سیاه و سفید داشت (ج 3، ص 268ـ269). در 1015، شاه عباس اوّل پس از استیلای عثمانیها به شروان ناگزیر به آن ولایت لشکر کشید و در شماخی اردو زد و دست عثمانیها را از شروان کوتاه کرد و دربند و شماخی و باکو به ایران بازگشت . در این لشکرکشی اهالی شهر باکو بر عثمانیها قیام کردند و کوتوال قلعه را، که از عثمانیها بود، به اسارت درآوردند و به نزد شاه عباس بردند (اسکندر منشی ، ج 2، ص 733ـ734). از دورة صفویّه و شاید اندکی پیش از آن ، اهالی باکو مذهب تشیّع را پذیرفته بودند به طوری که در 1016، به نوشتة منجم یزدی «تشیّع جماعت بادکو در میان شیروانیان شهرت تمام دارد» (ص 325). طبق مطالب تذکرة الملوک ، در دورة صفویّه حاکم بادکوبه پانصد تومان مداخل و صد نفر ملازم داشت (میرزا سمیعا، ص 78). در 1134، در زمان شاه طهماسب دوّم ، پطرکبیر در تدارک حمله به ایران یکی از صاحب منصبان خود را با پیامی به باکو فرستاد، امّا مردم باکو از پذیرفتن وی خودداری کردند و سال بعد با قوة قهریه باکو را اشغال کرد (لاکهارت ، ص 207ـ209، 282ـ284). در 1144، دربند و باکو و حتی گیلان در اشغال روسها بود (استرآبادی ، ص 178ـ182؛ فلور، ص 97). در 1147، نادر دربند و بادکوبه را به ایران بازگرداند و قشون روس را از آن مناطق بیرون راند (استرآبادی ، ص 246ـ247). در همان زمان ، محدودة سیاسی آذربایجان گسترش یافت و باکو و ایالت شروان و حتی گرجستان تابع آن شد. به نوشتة استرآبادی ، نادر «سپهسالاری و اختیار کل ممالک آذربایجان را به ظهیرالدوله ابراهیم خان برادر والاگهر خود عنایت ، و مقرّر داشتند که تمامی بیگلربیگیان و حکّام ولایت آذربایجان از حدّ قپلان کوه ( قافلانکوه ) الی آرپه چای ( آرپاچای ) و منتهای داغستان و گرجستان تابع امر و نهی او باشند» (ص 273). در 1175 یا 1176، رود ارس از لحاظ سیاسی حدّ طبیعی و تاریخی آذربایجان شمرده نمی شد بلکه در میانة آن جریان داشت و بادکوبه که در آن سوی رود قرار گرفته بود به ولایت آن طرف آب مشهور بود (غفاری کاشانی ، ص 219ـ220؛ موسوی اصفهانی ، ص 96ـ110). این امر نشان می دهد که در آن دوره ، اران (قره باغ ) به آذربایجان منضم بوده است .

در 1201، شیخعلیخان ، بیگلربیگی باکو، به یاری مصطفی قلی خان طالش و فتحعلیخان حاکم قُبه * ، به گیلان یورش بردند و منطقه را غارت کردند (ج 3، ص 1400ـ1402). در 1210، لشکریان روس بار دیگر به ایران حمله ور شدند. آغامحمّدخان قاجار پس از شکست از روسها شهرهای دربند، گنجه * ، باکو، قُبه (قُوبه ) و قسمتی از، دشت مغان را از دست داد. در 1211، بر اثر مرگ کاترین امپراتور روس ( و بروز اختلافات داخلی در روسیّه ) سپاهیان روس از ولایات ایران عقب نشستند (اعتمادالسلطنه ، 1363ـ ش ، ج 3، ص 1432ـ1434؛ مک لین ، ص 35ـ36). پس از مدّتی ، در 1220، در زمان فتحعلیشاه بار دیگر روسها به ولایات ایران در آن سوی رود کُر تجاوز کردند و از طریق دریا به باکو یورش آوردند، پس از شکست ناوگان روسیّه در حمله به باکو، سیسیانف (ایشْپُخْدُرْ) فرمانده روسی با نیرویی مشتمل بر 1600 سرباز و ده عرّاده توپ به پیرامون خان نشین باکو رسید. در همان سال ، سپاهیان عباس میرزا در نزدیک باکو شکست سختی به روسها وارد آوردند و سیسیانف بر اثر توطئة حسینقلی خان ، حاکم باکو، به هنگام مذاکره مقتول و سرش به تهران فرستاده شد (سپهر، ج 1، ص 132، 141ـ143؛ هدایت ، 1339 ش ، ج 9، ص 414ـ415؛ مک لین ، ص 39، 43). به دنبال آن در 1221، به تحریک روسها، شورشی در شهر باکو درگرفت و ناگزیر حسینقلی خان با اهل و عیال شهر را ترک کرد و فرماندة روسی ، بُوان کُف (بولغاکوف )، بلامانع وارد باکو شد (سپهر، ج 1، ص 147، 155؛ اعتمادالسلطنه ، 1363ـ1367 ش ، ج 3، ص 1483؛ باکیخانوف ، ص 190). روسها پس از تصرف شروان و باکو، در 1228 وارد لنکران * شدند (اعتمادالسلطنه ، 1363ـ1367 ش ، ج 3، ص 1508)، و شهرهای آن سوی رود ارس را تسخیر کردند و باز آتش جنگ بین ایران و روس روشن شد. به هنگام جنگهای ایران و روس ، بر اثر اشغال ولایات دربند و قُبه و گنجه و شروان و غیر آنها ( از جمله باکو ) و بی احترامی به مساجد و شعایر اسلامی ، مردم آن ولایات به سیّدمحمد معروف به مجاهد (متوفی 1242) شکایت بردند و به تقاضای فتحعلیشاه ، سیّدمحمد امر به جهاد بر ضد سلطان روس کرد (تنکابنی ، ص 128ـ129؛ مدرّس ، ج 3، ص 401)، امّا جهاد اثری نداشت و فتحعلیشاه ناگزیر به عهدنامة گلستان * تن در داد که به موجب فصل سوّم آن ، ولایات قره باغ و گنجه و خان نشینهای شکی * و شروان و قبه و دربند و باکویه و قسمتی از طالش و همة داغستان و گرجستان و تعداد دیگری از شهرها ( در ایران معروف به هفده شهر قفقاز ) ، از ایران منتزع شد (اعتمادالسلطنه ، 1363ـ1367 ش ، ج 3، ص 1510، 1512). پس از آن نیز جنگهای سختی در قفقاز و آذربایجان بین سپاهیان ایران و روس درگرفت . سرانجام ، در 1243 طبق عهدنامة ترکمانچای * مناسبات سیاسی و تجاری جدیدی بین ایران و روسیه برقرار و عهدنامة گلستان کمابیش تثبیت شد. در همان دوره ، به نوشتة شیروانی ، بندر باکو در سه فرسنگی شهر شماخی قرار داشت . در آنجا بادهای سختی می وزید که به عمارات و حیوانات ضرر می رسانید. حدود سه هزار خانه از سنگ تراشیده با سطح قیراندود داشت . شاهان شروان سه حصار مستحکم تو در تو از سنگ رُخامِ تراشیده ، ساخته و بین دو حصار خندقی عظیم کنده بودند. محصولات عمدة آن نفت سیاه و زعفران بود که نفت آن صادر می شد. مردم آن شیعه مذهب بودند (1348 ش ، ص 153). در 1277، هر ساله اهل بادکوبه هفت هشت کشتی گندم و جو و عسل و روغن و موم و پنیر و گردو و چوب گردو و برنج از ولایت گرگان می خریدند (میرزا ابراهیم ، ص 214). همچنین برنج تنکابن به باکو صادر می شد (همان ، ص 148). در 1288، به نوشتة هدایت ، زردشتیها از هندوستان نذر کرده پیاده به زیارت آتشکدة باکو می آمدند (ص 141). در 1290، ناصرالدّین شاه در بازگشت از سفر فرنگستان ، مدتی در باکو اقامت گزید (ناصرالدّین قاجار، ص 249ـ250). اعتمادالسلطنه نیز در این سفر شاه را همراهی می کرد. به نوشتة وی ، در آن زمان ، باکو با چهل هزار تن جمعیت جزو ولایت شروان بود؛ ناحیة باکو 25 قریه داشت . خانه های جدید شهر به سبک خانه های فرنگی بود و در وسط شهر قدیم ، نارنج قلعه در تپه ای با عمارات و خزاین شروانشاهان قرار داشت و فاصلة دریا با دیوار شهر قدیم به هزار ذرع می رسید. بازار مسلمانان و سه مسجد در داخل قلعه بود (1367ـ 1368 ش ، ج 1، ص 249ـ250؛ 1356 ش ، ص 51 ـ 54). در 1293، شهر باکو 000 ، 25 تن جمعیت داشت که پنج هزار تن آن ارمنی ، و بیست هزار تن مسلمان شیعه بودند، و پالایشگاه نفت داشت (فرهادمیرزا قاجار، ص 38، 360ـ361). در 1297، احداث راه آهن ماوراء قفقاز آغاز شد تا بندر باکو در کنار دریای خزر را به بندرهای باطوم و پُتی در کنار دریای سیاه متصل سازد (افضل الملک ، ج 1، ص 1420). در 1306، در دورة ناصرالدّین شاه ایالت باکو یکی از ایالات ماوراء قفقاز روسیّه محسوب می شد و جمعیت آن به 560 ، 515 تن می رسید (سامی ، ذیل «باکو»)؛ از شمال به داغستان ، از شمال غربی به گرجستان (همان ، ذیل «گرجستان »)، از مشرق به دریای خزر و از جنوب به قره باغ و قسمتی از گنجه (یلیزاوتپول ) محدود و مشتمل بر خطّة شروان (بین رود کُر و دریای خزر) و نیمی از دشت مغان و قسمتی از طالش بود. کوههای قفقاز در شمال آن امتداد داشت و قلل مهمّ آن عبارت بود از: شاه البرز، تفان ، باباداغ و بش پارمق که اغلب پوشیده از برف بود. ایالت دارای شش قضا ( قضا کمابیش معادل شهرستان ) بود، و باکو مرکز آن محسوب می شد و استحکامات و بازار و عمارتی از زمان شاه عباس دوم داشت . اهالی آن مسلمان و پیرو مذهب تشیّع بودند. باکو از دیدگاه زردشتیها ارض مقدس شمرده می شد و تعدادی زردشتی در آنجا به سر می بردند (همان ، ذیل «باکو»). در 1335/1917، به نوشتة بارتولد، جمعیت آن به 100 ، 231 تن می رسید (ص 75). در این سال ، بر اثر انقلاب روسیّه و فروپاشی حکومت تزاری و آغاز جنگهای داخلی در شوّال 1336، قشون انگلیس که در ایران مستقر بود به فرماندهی ژنرال دنسترویل ، با هدف تصرّف باکو ( و دستیابی به نفت آن ) پس از گذشتن از گیلان ، که زیر نفوذ میرزاکوچک خان (جنگلیها) قرار داشت ، از طریق بندرانزلی (دریا) وارد باکو شد و اهالی بویژه مردم تهیدست شهر به گرمی از انگلیسیها استقبال کردند (الیس ، ص 32ـ33؛ مابرلی ، ص 432، 521 ـ 522). پس از آن ، نیروی عثمانی ، به فرماندهی نوری پاشا، به باکو حمله کردند و انگلیسیها پس از دادن تلفات سنگین و با آبروریزی از آنجا عقب نشستند (رایت ، ص 273ـ274؛ رضا، ص 214). از پی آمدهای ورود ترکان به این شهر قتل عام گروهی از ارامنه بود؛ سپس حزب مساوات نخستین دولت مساوات «پان ترکیستی » را در ایالت باکو، قره باغ ، گنجه و قسمتی از ایالت شروان برقرار کرد و نام جعلی جمهوری آذربایجان بر آن نهاد (الیس ، ص 81ـ82؛ رضا 214ـ215)؛ و باکو مرکز آن تعیین شد. در همان سال ، با پایان گرفتن جنگ جهانی اوّل و تسلیم شدن دولت عثمانی ، بار دیگر گروههایی از ارتش بریتانیا به فرماندهی ژنرال تامسون از راه انزلی وارد باکو شدند و نیروهای عثمانی ناگزیر عقب نشستند. همزمان با آن ، مسکو به اشغال باکو به دست ارتش انگلیس اعتراض کرد، و در 1338/1920، ارتش سرخ از راه هشترخان وارد باکو شد و دولت مساوات سقوط کرد (الیس ، ص 123ـ124؛ رضا، ص 215). ولی نام آذربایجان همچنان بر قسمتی از ایالات قفقاز از جمله قره باغ و شیروان و باکو و گنجه به جا ماند. (برای آگاهی بیشتر دربارة باکو و منطقه رجوع کنید به آذربایجان * ؛ قفقاز * ).


منابع :
(1) آثارالاسلام التاریخیّة فی الاتحاد السوفییتی = ابنیه و آثار تاریخی اسلام در اتحاد شوروی ، تاشکند ( بی تا. ) ؛
(2) کلود آنه ، گلهای سرخ اصفهان ، ایران با اتومبیل : سفرنامه کلودانه ، ترجمة فضل اللّه جلوه ، تهران 1370 ش ؛
(3) عبدالمحمد آیتی ، تحریر تاریخ وصّاف ، تهران 1346 ش ؛
(4) اسماعیل بن علی ابوالفدا، تقویم البلدان ، ترجمة عبدالمحمد آیتی ، تهران 1349 ش ؛
(5) مسعربن مهلهل ابودلف خزرجی ، الرسالة الثانیة ، ترجمة بطرس بولغاکوف و انس خالدوف ، مسکو1960؛
(6) محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی ، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش ؛
(7) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عبّاسی ، تهران 1350 ش ؛
(8) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران : سیاست ، حکومت و فرهنگ دوره ایلخانان ، ترجمة محمود میرآفتاب ، تهران 1365 ش ؛
(9) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(10) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ، تهران 1363ـ1367 ش ؛
(11) همو، سفرنامه صنیع الدوله : از تفلیس به تهران ، چاپ محمد گلبن ، تهران 1356 ش ؛
(12) همو، مرآة البلدان ، چاپ عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث ، تهران 1367ـ1368؛
(13) غلامحسین افضل الملک ، کراسه المعی ، نسخة عکسی از روی نسخة خطی کتابخانة شمارة 1 مجلس شورای اسلامی ؛
(14) چارلز هوارد الیس ، دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان 1919 ـ 1918 ، ترجمة کاوة بیات ، تهران 1372 ش ؛
(15) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ؛
(16) ( بی تا. ) ؛
(17) ارنست اورسول ، سفرنامة اورسل ،1882 میلادی ، ترجمة علی اصغر سعیدی ، تهران ( تاریخ مقدمه 1352 ش ) ؛


(18) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیدة مقالات تحقیقی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358 ش ؛
(19) عباسقلی آقا باکیخانوف ، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران ، باکو 1970؛
(20) شرف الدّین بن شمس الدّین بدلیسی ، شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران 1343 ش ؛
(21) محمدبن نجیب بکران ، جهان نامه ، چاپ محمدامین ریاحی ، تهران 1342 ش ؛
(22) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، چاپ عبداللّه انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع ، بیروت 1407/1987؛
(23) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ، ( بی تا. ) جهانگشای خاقان : تاریخ شاه اسماعیل ، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلام آباد 1364 ش ؛
(24) حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1340 ش ؛
(25) حمداللّه بن ابی بکرحمداللّه مستوفی ، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، 1362 ش ؛
(26) بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران 1368 ش ؛
(27) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد 1339ـ1341 ش ؛
(28) افرند داش دامیرف ، آذربایجان شوروی ، مسکو 1987؛
(29) محمدبن علی راوندی ، راحة الصّدور و آیة السّرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال ، تهران 1364 ش ؛
(30) دنیس رایت ، نقش انگلیس در ایران ، ترجمة فرامرز فرامرزی ، تهران 1361 ش ؛
(31) رشیدالدّین فضل اللّه ، جامع التواریخ ، ج 3، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، باکو 1957؛
(32) عنایت اللّه رضا، آذربایجان واران (آلبانیای قفقاز) ، تهران 1360 ش ؛
(33) حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوایی ، تهران 1357 ش ؛
(34) ادوارد ریترفون زامباور، نسب نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام ، ترجمه و تحشیه محمد جواد مشکور، تهران 1356 ش ؛
(35) شمس الدّین سامی ، قاموس الاعلام ، چاپ مهران ، استانبول 1306/ 1889ـ1316/1898؛
(36) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1344ـ1345 ش ؛
(37) شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه : تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان ، چاپ محمد عباسی ، تهران 1336 ش ؛
(38) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، حدائق السّیاحة ، تهران 1348 ش ؛
(39) همو؛
(40) ریاض السیاحه ، چاپ اصغرحامد ربانی ، تهران ( 1339 ش ) ابوالحسن غفاری کاشانی ، گلشن مراد ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1369 ش ؛
(41) فرهاد میرزا قاجار، سفرنامة فرهادمیرزا معتمدالدوله ، چاپ اسماعیل نواب صفا، تهران 1366 ش ؛
(42) ویلم فلور، حکومت نادرشاه (به روایت منابع هلندی ) ، ترجمة ابوالقاسم سری ، تهران 1368 ش ؛
(43) محمدبن یعقوب فیروزآبادی ، ترتیب القاموس المحیط ، چاپ طاهراحمد زاوی ، بیروت 1399/ 1979؛
(44) زکریابن محمد قزوینی ، عجایب المخلوقات ؛
(45) آثار البلاد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن 1967؛
(46) احمدبن حسین قمی ، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی ، تهران 1359ـ1363 ش ؛
(47) احمد کسروی ، «باکو»، ارمغان ، سال 13، ش 2 (اردیبهشت 1311)؛
(48) لارنس لاکهارت ، انقراض سلسله صفویّه و ایّام استیلای افاغنه در ایران ، ترجمة مصطفی قلی عماد، تهران 1364 ش ، جیمز فردریک مابرلی ، عملیات در ایران ، ترجمه کاوه بیات ، تهران 1369 ش ؛
(49) مجمل التواریخ والقصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران 1318 ش ؛
(50) محمودبن خواند میر، ایران در روزگار شاه اسماعیل وشاه طهماسب صفوی ، چاپ غلامرضاطباطبائی ، تهران 1370 ش ؛
(51) محمدعلی مدرس ، ریحانة الادب ، تهران 1369ش ؛
علی بن

(52) حسین مسعودی ، کتاب التنبیه و الاشراف ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(53) همو، مروج الذهب و معادن الجواهر ، چاپ شارل پلاّ ، بیروت 1965ـ1979؛
(54) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(55) فیتس روی مک لین ، شیخ شامل داغستانی ، ترجمه و تلخیص کاوه بیات ، تهران 1370 ش ؛
(56) احمدبن لطف اللّه منجم باشی ، فصول من تاریخ الباب و شروان ، چاپ مینورسکی ، کمبریج 1958؛
(57) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف اللّه وحیدنیا، تهران 1366 ش ؛
(58) محمدصادق موسوی اصفهانی ، تاریخی گیتی گشا ، چاپ سعید نفیسی ، تهران 1363 ش ؛
(59) محمدبن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، تهران 1338ـ1339 ش ؛
(60) میرزا ابراهیم ، سفرنامة استرآباد و مازندران و گیلان و... ، چاپ مسعود گلزاری ، تهران 1355 ش ؛
(61) میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1368 ش ؛
(62) ناصرالدین قاجار، شاه ایران ، سفرنامه ناصرالدین شاه ، تهران 1362 ش ؛
(63) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری ، چاپ سنگی تهران 1288، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(64) همو، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ 10، تهران 1339 ش ؛
(65) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناد ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1870 چاپ افست تهران 1965؛


(66) Atlas Azerbai dj anskoi Sovetskoi Sosialisti ch eskoi Respubliki , Baku 1963;
(67) Azerba ¦ idja ¦ n Respublika ¦ si Umum dj o gh rafi Ma'luma ¦ t Kh aritasi [map], Baku 1992;
(68) A ¦ zarba ¦ i dj a ¦ n Sovet Ensiklopediya ¦ si ,Baku 1976-1986, s.v"Ba ¦ ki", "Ba ¦ kibukhtasi", "Bina","Icharishahr";
69- Gosudarstvenni Komitet Azerbaydjanskoy SSR po Statistikإ, Narodnoye Khozyaistvo Azerbeydjanskoy SSR K70 Letiyu Velikoge Oktyabrya Yulileyniy Staticheskiy Ezhegodnik , Baku 1987;
(70) K.M.Mamed-Zade, Construction art of Azerbaijan , Baku 1983;
(71) Jouchin Marquart, E ¦ ra ¦ ns § ahr , Berlin 1901.

/ خسرو خسروی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 304
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست