responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3010

 

تاج (1) ، سرپوش یا حلقه ای زینتی معمولاً از زَر و جواهرنشان که مَلِکان ، مَلِکه ها و مانند آنان در بعض آیینهای رسمی به عنوان نمادِ سلطنت بر سَر می گذارند.

واژگان . اصل یا منشأ واژة تاج (ایرانی یا سامی ؟) دانسته نیست . ایرانی شناس نامدار آلمانی ، هرن ، فقط وامواژه های ag ، t «تاج » و agavor ، t «تاجْوَر، تاجدار» در ارمنی را ذکر کرده است (ش 367، ص 81 ـ 82). هوبشمان ، ایرانی شناس آلمانی دیگر، در تعلیقات خود بر هرن (ص 46)، تاج را، با عنایت به وامواژة ارمنی مذکور و ¦a g ¦ta ی سُریانی (به همان معنی )، معرّب واژة ایرانی مفروضِ g ¦ta و این را برگرفته از ـ ga ¦ta ، واژة مفروض دیگری در فارسی باستان ، پنداشته است . گفتنی است که نه ابومنصور جوالیقی (465ـ540) نه اَدّی شیر و نه مشکور هیچکدام واژة تاج را ذکر نکرده اند. به هر تقدیر، تازیان این واژه را گرفته و از ریشة مفروضِ ت ـ و ـ ج آن ، حتی فعل تَوَّج و مصدر تَتْویج (تاج بر سَرِ کسی گذاشتن ) و تَتوُّج (تاج بر سر خود نهادن ، تاجدار شدن ) و جمع مکسّر تیجان را بر ساخته اند. این واژه سپس به زبانهای آسیایی دیگری راه یافته است ، مثلاً به ترکی عثمانی ، و زبانهای گروه «هند و آریایی » (هندی ، اردو، پنجابی ، بنگالی ، سِندی و جز اینها؛ کیا، ص 17ـ19).

نامهای دیگر تاج (یا انواع آن ) : اِکْلیل در عربی ؛ اَفْسَر ، گَرْزَن ، دیهیم و پَساک در فارسی ، که امروزه مهجور شده اند (برای این نامهای «ادبی » فارسی ، منشأ بعض آنها، و مثالهایی از کاربرد آنها در قدیم رجوع کنید به دهخدا ، ذیل همین واژه ها ؛ کیا، ص 3ـ57).


منابع :
(1) موهوب بن احمد جوالیقی ، المُعرَّب مِن الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم ، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛
(2) دهخدا ؛
(3) ادّی شیر، الالفاظ الفارسیة المعرّبة ، بیروت 1908؛
(4) محمد صادق کیا، تاج و تخت ، تهران 1348ش ؛
(5) محمد جواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی ، تهران 1357ش ؛


(6) Paul Horn, Grundriss der neupersischen Etymologie , Strassburg 1893;
(7) H. Hدb, Persische Studien , Strassburg 1895.

/ هوشنگ اعلم /

تاریخچه . بنابر برخی از منابع ، ایرانیان کیومرث را نخستین شاهی دانسته اند که تاج بر سر گذاشته است (طبری ، ج 1، ص 113؛
فردوسی ، ج 1، ص 14؛
مسعودی ، مروج ، ج 1، ص 261)، اما اعراب ، ضحاک را نخستین شاه تاجدار می دانند (قلقشندی ، ج 1، ص 415؛
قس مجلسی ، ج 14، ص 518). اغلب شاعرانِ عرب دورة جاهلی ، به تاج اشاره کرده اند. در کتیبة معروف «النماره » از امرؤالقیس (500 ـ540 میلادی )، قدیمترین اثری که از زبان عربی به جا مانده است ، کلمة تاج دیده می شود (آذرنوش ، ص 155). هرمزد چهارم (حک : 579 ـ590 میلادی ) به نعمان بن مُنذر، امیر حیره ، و خسروپرویز (حک : 590 ـ 628 میلادی ) به هوذة بن علی حنفی ، از امرای عرب ، تاج بخشیده بودند (طبری ، ج 2، ص 169، 195؛
ابوالفرج اصفهانی ، ج 17، ص 317).

از کاربرد تاج در دورة نخستین اسلامی اطلاع چندانی در دست نیست . در بحارالانوار (ج 18، ص 196) به اعطای تاج به پیامبراکرم در بعثت اشاره شده که ظاهراً مراد از آن عمامه است ، زیرا در روایات دیگری در همین کتاب (ج 15، ص 236، ج 16، ص 144) از پیامبر اکرم با تعبیر «صاحب التاج » یاد و تصریح شده که منظور از تاج همان عمامه است . حدیث «العمائم تیجان العرب » (عمامه در حکم تاج عرب است ) نیز بر همین نکته تأکید دارد (نوری ، ج 3، ص 276). برخی از نگارگریهای دورة نخستین اسلامی فرشتگان و بُراق را تاج بر سر نشان می دهد ( سیر و صور نقاشی ایران ، تصویر 877، 897).

دربارة استفاده از تاج در سرزمینهای مختلف اسلامی گزارشهای مختصری در دست است . به نوشتة قلقشندی (ج 3، ص 468، 501 ـ502، 509) خلفای فاطمی مصر در مراسم و اعیاد مهم مذهبی به جای عمامه ، تاج بر سر می نهاده اند. بر پیشانی این تاج گوهری درشت و بسیار گرانبها معروف به «یتیمه » و بر گرداگرد آن گوهرهایی کوچکتر نشانده بودند. بنابر نظر برخی از محققان ، این تاج صرفاً عمامه ای گوهرنشان بوده است ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه ). این نظر با توجه به برخی از عبارات قلقشندی (ج 3، ص 501) درست می نماید. در دورة ممالیک (648ـ922) تاج در زمرة لباسها و لوازمی بود که خلفای عباسی مصر برای امیرالامرای ممالیک می فرستاده اند (قلقشندی ، ج 8، ص 375). به نوشتة زرکشی (ص 48، 59) در میان سلاطین بنی حفص (حک : 625ـ982، در شمال افریقا) نیز استفاده از تاج معمول بوده است . بعضی از نویسندگان به دستاری که سلاطین عثمانی به سر می بسته اند، تاج گفته اند ( د.ترک ، ذیل واژه ). در هند اسلامی ظاهراً استفاده از تاج در میان سلاطین معمول نبوده است . ابن بطوطه که از مراسم جلوس برخی از شاهان تُغلُقی در اوایل قرن هشتم و نیز لوازم و وسایل دستگاه سلطنت بتفصیل و با ذکر جزئیات سخن گفته ، اشاره ای به تاج یا تاجگذاری نکرده است (رجوع کنید به ج 2، ص 72ـ82). در تألیفات دورة گورکانیان هند (932ـ1274)، از قبیل شاه جهان نامه و بادشاه نامه ــ که در آنها گزارشهای مفصّلی از مواکب و مراسم و جشنهای دورة شاه جهان اول (1037ـ 1068) آمده ــ به استفاده از تاج اشاره نشده است . گزارش خواندمیر دربارة «تاج عزّت » ــ که آن را از مخترعات همایون گورکانی (حک : 937ـ 968) می داند ــ دربارة استفاده از تاج در دستگاه این پادشاه اطلاع روشنی نمی دهد. برپایة این گزارش ، تاج عزّت از جنس «مخمل فرنگ و اطلس زربفت و تاجة هفت رنگ و اُرمُک و کمخا و صوف مربع اعلی » و مرکّب از «چند تَرک و عِصابه » بود. در هر یک از دو جانب عصابه شکافی به شکل 7 بود که از ترکیب آنها عدد 77 به دست می آمد که به حساب جمل کنایه از «عزّ» است . به گفتة خواندمیر (ص 70ـ71) «تاج خاصة پادشاهی »، برخلاف تاج دیگران ، یکرنگ دوخته می شد. همچنین در این گزارش از اعطای تاج خاصة پادشاهی به خواص و بزرگان سخن رفته ، اما بر استفادة شخص پادشاه از تاج تصریح نشده است . با اینهمه ، در گزارشهای لشکرکشیهای نادرشاه به هند، به استفاده از تاج در هند این دوره اشاره شده است (رجوع کنید به استرآبادی ، ص 330ـ 331).

شکل و جنس تاج در ایران از دوره های پیش از اسلام به بعد تغییر یافته است . نقوش سکه های برجای مانده ، از مهمترین منابعِ مطالعه در شکل تاج پادشاهان قدیم است . تاج شاهان هخامنشی (559 ـ330 ق م ) کلاهی بلند و کنگره دار و مزیّن به جواهر بود (صفا، ص 184؛
مشکور، ص 66).

تاج اشکانیان (حک : ح 250ق م ـ226 میلادی ) در ابتدا کلاهی مخروطی شکل بود، بعد به شکل نیمتاجی درآمد که آن را با نواری پهن به دور سر می بستند و از پشت گره می زدند و دو سر این نوار از پشت آویزان می شد. در اواخر دورة اشکانی ، شاه دو نیمتاج را با هم و ملکه یک تاج یا نیمتاج را بر سر می نهاد (مشکور، ص 65).

دربارة تاج در دورة ساسانیان اطلاعات بیشتری وجود دارد. هریک از شاهان ساسانی تاجی مخصوص به خود داشت . مسعودی ( التنبیه ، ص 106ـ107) و حمزه اصفهانی (ص 45) از کتابی حاوی تصاویر پادشاهان ساسانی و تاجهای آنان یاد کرده اند. تاج اردشیر بابکان (حک : 226ـ241 میلادی ) در آغاز مرواریدنشان و به سبک شاهان اشکانی بود. سپس چیزی شبیه گوی به بالای آن اضافه شد که احتمالاً علامت کرة زمین یا خورشید بوده است . شاپور اول (حک : 241ـ272 میلادی ) تاجی کنگره دار و مزیّن به گوی مرصع داشت . تاجِ برخی دیگر از پادشاهان ساسانی دندانه دار با کنگره های تیز یا به شکل کلاهی گرد یا به شکل عقابی با بالهای گشوده بود. تاج بهرام پنجم (حک : 420ـ 438 یا 439 میلادی ) مزیّن به هلال ماه (سامی ، ج 2، ص 28) و تاج انوشیروان (حک : 531 ـ579 میلادی ) از طلا و نقره و مرصع به صد دانه مروارید، یاقوت سرخ

و زمرد بود. این تاج سنگین را ــ که گفته اند 91 کیلوگرم وزن داشته ــ با زنجیری طلایی و بسیار نازک از سقف می آویخته اند و شاه زیر آن می نشسته است (مشکور، ص 68). این تاج در فتح مدائن به دست مسلمانان افتاد که آن را به مدینه برده ، در حضور عمربن خطاب در معرض دید عموم قرار دادند (طبری ، ج 4، ص 22ـ23). دربارة سرنوشت این تاج اطلاع دیگری به دست نیامده است . به نوشتة ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر (ص 256)، شاهان ساسانی به عدد سالهای سلطنت خود مهره ای از سنگهای قیمتی بر تاج خویش می افزوده اند.

تاج در ایرانِ دورة اسلامی نیز کاربرد بسیار داشته است . مرداویج زیاری (حک : 316ـ323) تاج مرصعی مانند تاج انوشیروان ساخت و مانند شاهان ساسانی تاج بر سر می گذاشت (ابن اثیر، ج 8، ص 302). در دورة آل بویه (ح 320ـ 448) رسم بود که خلیفة عباسی تاج بر سر سلطان بگذارد و او را به رسمیت بشناسد (صابی ، ص 94). از این دوره به بعد، القابی چون «تاج الملة » (همان ، ص 121) «تاج العلماء و الحُکام » و «تاج الفضلاء» (قلقشندی ، ج 6، ص 41) رایج شد (رجوع کنید به لقب * ). سلطان مسعود غزنوی (421ـ432) نیز تاجی داشت که همچون تاج انوشیروان با زنجیرهایی از بالای تخت او آویزان بود (بیهقی ، ص 540). براساس منابع عهد سلجوقی ، از جمله تاریخ سلاجقه (ص 167، 186)، پادشاهان این دوره نیز تاج بر سر می گذاشته اند. یکی از ملزومات سلطنت در دورة ایلخانان مغول نیز کلاهی مرصع بوده است (اشپولر، ص 267). به نوشتة قدوسی (ص 405) بر روی کلاه نادرشاه افشار (حک : 1148ـ 1160) چهار جقه نصب شده بود.

در دورة صفوی (905ـ 1148)، تاج شکل تازه ای پیدا کرد. دور کلاه شاه سلیمان (حک : 1057ـ 1105) پارچه ای پنبه ای به صورت عمامه پیچیده شده و در انتهای آن ، الماسی درشت نصب شده بود. سراسر کلاه از جواهرات نفیس مانند الماس و یاقوت و زمرد پوشیده و جقه ای از الماس و مروارید در جلوِ کلاه نصب شده بود (شاردن ، ج 4، ص 1637ـ 1645). در این دوره ، در مجالس و جشنهای درباری ، بزرگان و اعیان با کلاه نمدی جواهرنشان مخصوصی به نام «تاج طومار» حاضر می شدند (کمپفر، ص 56). در این دوره ، به شبکلاه مخصوص درویشان در محافل خانقاه ، «تاج درویشی » یا «مُزدَوَجَه » می گفتند (چهاردهی ، ص 192). بنابر تاریخ عالم آرای صفوی (ص 30)، سلطان حیدر براساس خوابی که دیده بود، دستور داد تا برای صوفیان تاجی بسازند که آن را «تاج حیدری » نامیدند که بعدها به قزلباش معروف شد. تاج حیدری ، کلاه نمدی سرخ رنگی بود که به نام دوازده امام ، دوازده تَرک داشت و لبة آن چندان تنگ بود که سر بسختی در آن فرو می رفت ، اما در قسمت بالا پهنتر می شد (سیلوا ای فیگروا ، ص 267ـ 268؛
نیز رجوع کنید به قزلباش * ). مترجم سفرنامة اوژن اوبن در وصف یکی از این کلاهها می نویسد که بر روی آن اشعاری همراه با عبارت «یاهو» دیده می شد (ص 261، پانویس 15).

شاهان قاجار نیز تاجهای متفاوتی داشته اند. تاج آغامحمدخان در مراسم تاجگذاری در ورامین (1210)، کلاه مسی زراندودِ گردی بود که بعدها آن را در اصفهان میناکاری کردند. تاج دیگری که در این دوره معمول شد، «تاج کیانی » بود که به فرمان فتحعلی شاه قاجار (حک : 1212ـ1250) ساخته شد. این تاج ، کلاهی سرخ رنگ و گوهرنشان با هشت کنگره بود که به تقلید از تاجهای اشکانی و ساسانی ساخته شده بود و به همین سبب آن را تاج کیانی می نامیدند. در زمان ناصرالدین شاه (1264ـ1313) جقه ای بزرگ با زمرد و الماس و پره های متعدد و یک رشته مروارید به این تاج افزوده شد و اندک تغییری در طرز نصب جواهرات آن داده شد (ذکاء، ص 47؛
نیز رجوع کنید به سپهر، ج 1، ص 79، 91).

در 1304ش به فرمان رضاشاه پهلوی (حک : 1304ـ 1320 ش ) گروهی از جواهرسازان ایرانی زیرنظر سراج الدین جواهری ، جواهرساز امیر بخارا، تاج پهلوی را ساختند. کلاه و حَدَبة (برآمدگی ) این تاج از مخمل سرخ بود و روی قبة آن یک تخمه زمرد نصب شده بود و چهار طرف تاج ، چهار کنگره به شکل کنگره های تاج شاهان ساسانی داشت . وزن آن حدود دو کیلو و هشتاد گرم و شامل 3380 الماس برلیان ، پنج قطعه زمرد، دو یاقوت کبود و 368 مروارید بود (ذکاء، ص 47ـ 48). محمدرضا پهلوی (حک : 1320ـ1357ش ) نیز همین تاج را داشت که در حال حاضر در موزة بانک مرکزی نگهداری می شود (بیانی ، ص 133).


منابع :
(8) آذرتاش آذرنوش ، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی ، تهران 1374ش ؛
(9) محمودبن محمدآقسرایی ، تاریخ سلاجقه ، یا، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ، چاپ عثمان توران ، تهران 1362ش ؛
(10) ابن اثیر؛
(11) ابن بطوطه ، سفرنامة ابن بطوطه ، ترجمة محمدعلی موحد، تهران 1370ش ؛
(12) ابوالفرج اصفهانی ؛
(13) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسف الهادی ، تهران 1374ش ؛
(14) محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی ، تاریخ جهانگشای نادری ، با مقدمة عبدالعلی ادیب برومند، تهران 1370ش ؛
(15) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران ، ترجمة محمود میرآفتاب ، تهران 1365ش ؛
(16) اوژن اوبن ، ایران امروز: 1907ـ1906: سفرنامه و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران ، ترجمه و حواشی و توضیحات از علی اصغر سعیدی ، تهران 1362ش ؛
(17) محمدبن محمد بلعمی ، تاریخ بلعمی : تکمله و ترجمة تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی ، تهران 1341ش ؛
(18) مهدی بیانی ، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران ، تهران 1348ش ؛
(19) بیهقی ؛
(20) نورالدین چهاردهی ، اسرار فرق خاکسار ، تهران 1369ش ؛
(21) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء ، بیروت : دارمکتبة الحیاة ، ( بی تا. ) ؛
(22) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، قانون همایونی ( همایون نامه )، چاپ محمد هدایت حسین ، کلکته 1359/1940؛
(23) یحیی ذکاء، «تاجها و تخت های سلطنتی ایران »، هنر و مردم ، دورة جدید، ش 60 (مهر 1346)؛
(24) محمدبن ابراهیم زرکشی ، تاریخ الدولتین الموحّدیة و الحفصیّة ، چاپ محمد ماضور، تونس ( بی تا. ) ؛
(25) علی سامی ، تمدن ساسانی ، شیراز 1342ـ 1344ش ؛
(26) محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1344ـ 1345ش ؛
(27) سیرو صور نقاشی ایران ، زیر نظر آرتور اپهام پوپ ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1378ش ؛
(28) گارسیا د سیلوا ای فیگروا، سفرنامة دن گارسیا د سیلوا فیگوئروآ سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول ، ترجمة غلامرضا سمیعی ، تهران 1363ش ؛
(29) ژان شاردن ، سفرنامة شاردن ، ترجمة اقبال یغمایی ، تهران 1372ـ1375ش ؛
(30) هلال بن محسن صابی ، رسوم دارالخلافة ، چاپ میخائیل عوّاد، بیروت 1406/1986؛
(31) ذبیح اللّه صفا، آیین شاهنشاهی ایران ، تهران 1346ش ؛
(32) طبری ، تاریخ (بیروت )؛
(33) عالم آرای صفوی ، چاپ یداللّه شکری ، تهران 1363ش ؛
(34) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، از روی چاپ وولرس ، تهران 1314 ش ؛
(35) محمدحسین قدوسی ، نادرنامه ، مشهد 1339ش ؛
(36) قلقشندی ؛
(37) انگلبرت کمپفر، در دربار شاهنشاه ایران ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1350ش ؛
(38) مجلسی ؛
(39) مسعودی ، التنبیه ؛
(40) همو، مروج (بیروت )؛
(41) محمدجواد مشکور، نامة باستان : مجموعه مقالات ، به اهتمام سعید میرمحمدصادق و نادره جلالی ، تهران 1378ش ؛
(42) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم 1407ـ 1408؛


(43) EI 2 , s.v. " Ta ¦dj" (by W. Bjخrkman);
(44) TA , s.v. " Tac".

/ سهیلا شیرجی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3010
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست