responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2753

 

پزشکی . این مقاله شامل این بخشهاست : 1) واژگان 2) پزشکی ایرانیان در دورة پیش از اسلام 3) پزشکی اعراب در دورة پیش از اسل ، که پزشکی از آن گرفته شده ، صورتی از بِزِشْکِ پهلوی (فارسی میانه ) است (مک کنزی ، واژة biziىk ؛ نیبرگ ، بخش 2، همین واژه ، ص 48)، که ، طِبق رأی نیبرگ ، تحوّل آن در زبانهای (یا گویشهای ) ایرانی شمال غربی و جنوب غربی چنین بوده است (همانجا): ایرانی باستان مفروض biىaz-ka- (قس aj- ¤ bhis سانسکریت ) bizaىka- * < (با قَلبِ ى و z ) در ایرانی شمال غربیِ مفروض biziىk < در فارسی میانه < piziىk در فارسی نو (قس وامواژة iىk § bz در ارمنی و اُستی )؛ و در زبانهای ایرانی جنوب غربی : ایرانی مفروض در biىadka- * < ka- q biىa * < biىihk ( رجوع کنید به bىyhk در پَهلَویِ مانوی ). واژه های پزشک و پزشکی به گونة بِجِشک (محتملاً = پِجِشک ) و بِجِشکی (محتملاً = پِجِشکی )، یعنی با تبدّل / ز z / و / ج j /

(و محتملاً / چ § c / و / ژ § z /)، که در تحوّل فارسی میانه به فارسی نو عادی بوده است ( رجوع کنید به لازار ، ج 1، ص 148، بند 4)، در بعض متنهای قدیم فارسی نو (سدة چهارم ) یافت می شود، مثلاً بِجِشک (؟) در حدود العالم (ص 142) و بِجِشکی (شاید = پِجِشکی ) در هدایة المتعلّمین ِ اَخَوینی بُخاری (ص 17).

- aj ¤ bhis -/ bhishؤj مذکورِ هندی باستان که هم (به عنوان صفت ) به معنای «شِفابخش ، درمانی » و هم (به عنوان اسم ) به معنای «درمانگر، پزشک » و «دارو» است (مونیرـ ویلیامز ، ص 757، ستون 3، واژة bhishؤj- ) با ىaza- ¦ bae که در زبان اوستایی متأخر به معنای صفتیِ «درمان بخش » و معنای اسمیِ «طبابت » و «دارو، درمان » به کار رفته ( رجوع کنید به بارتولومه ، ستونهای 914ـ915) خویشاوند است ، و واژه های پَهلَویِ ظاهراً خویشاوند با biziىk ــ مثلاً، صفتِ z ¦ ىa ¦ be «درمانی ، شفابخش »، فعلِ tan ¦ i n) ¦ z(e ¦ ىa ¦ be «درمان کردن » و اسمِ مصدرِ h ¦ i ziىn ¦ ىa ¦ be «درمان ، عِلاج » ــ همگی خود ظاهراً با واژة اوستایی مذکور، ىaza- ¦ bae ، خویشاوندی اشتقاقی دارند (برای املا و معنیهای این واژه های پهلوی رجوع کنید به مک کنزی ، همین واژه ها؛ نیبرگ ، بخش 2، ص 47؛ هُرن ( و ) هوبشمان ، ج 1، ص 238 و تعلیقات خالقی مطلق ).

در پهلوی واژة دیگری هم ، از ریشة دیگری ، یعنی درُشتَبِد drustabed به معنای «(سَرْ) پزشک » به کار رفته است ( رجوع کنید به مک کنزی ، همین واژه ).


منابع :
(1) ربیع بن احمد اخوینی بخاری ، هدایة المتعلمین فی الطب ، چاپ جلال متینی ، مشهد 1371ش ؛
(2) حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1362ش ؛
(3) پاول هرن ( و ) یوهان هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق ، تهران 1356ش ؛


(4) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961;
(5) Gilbert Lazard, La langue des plus anciens monuments de la prose persane , Paris 1963;
(6) David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990;
(7) Sir Monier-Williams, A Sanskrit - English dictionary , ed. E.Leumann et al., Oxford 1979;




(8) Henrik Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi , pt. 2, Wiesbaden 1974.

/ هوشنگ اعلم /

2) پزشکی ایرانیان در دورة پیش از اسلام . قدیمترین اشاره ها به پزشکی و عملهای آن در نوشته های ایرانِ پیش از اسلام ، مطالبی است که در بخشهایی از اوستا و بعض متنهای فارسی میانه (پهلوی ) باز مانده است . منابع دیگر ما دربارة پزشکی در ایران باستان اشاره های بعض مورخان یونانی است که بعض پزشکان یونانی را که در میان هخامنشیان زندگی می کردند ذکر کرده اند. مهمترین و مشهورترینِ اینان ، کتسیاس ، ادیب و پزشک یونانی (سدة پنجم پیش از میلاد) و پزشک کوروش هخامنشی است ، که گزنفون (ص 131) نام او را برده است . هرودوت نیز (ج 3، ص 73ـ74) داستانهایی دربارة دموسِد ، پزشک یونانی متوطن در ایران ، نقل کرده است . اما در این نوشته ها اثری از آرای پزشکان ایرانی دیده نمی شود. آنچه می توان آرای پزشکان ایرانی دانست نوشته های پلینی (پلینیوس * ) در بارة تعالیم درمانی «مُغان » است (از جمله ، ج 8، کتاب سی اُم ، ش 8 ـ10؛
ج 10، کتاب سی وهفتم ، ش 54، 57) یعنی فواید شفابخشی که «مغان » برای بعض گیاهان دارویی ذکر کرده اند. چون پلینی استفاده از گیاهان دارویی را وظیفة مغان دانسته است ، می توان استنباط کرد که اشتغال به پزشکی نیز یکی از وظایف این روحانیان بوده است (نیز رجوع کنید به الگود، ص 28ـ 29).

در وندیداد ، که حاوی اطلاعات جالبی دربارة پزشکی است ، از اقسام پزشکان ، انواع بیماریها، شرایط اشتغال پزشکان و دستمزد آنان برحسب مقام و موقعیت بیماران سخن رفته است . به نوشتة این کتاب (ج 2، ص 747ـ749؛
نیز رجوع کنید به تاجبخش ، ج 1، ص 354ـ 355) پزشکان و بخصوص جرّاحان تازه کار می بایست نخست با معالجة کافران (دیویَسنان ) پزشکی را سه بار بیازمایند، اگر بیمارشان شفا می یافت به درمان کردن مزداپرستان مجاز می شدند وگرنه برای همیشه از شغل پزشکی بازداشته می شدند. دستمزد پزشکان (و دامپزشکان ) نیز بسته به جایگاه افراد در خانواده ، روستا، شهر و کشور تعیین می شده و دستمزدهای گوناگونی مانند ارزش کوچکترین ستور (چارپا)، ستور میانه ، ستور بزرگ ، گردونة چهار اسب ، یک خر ماده ، یک گاو ماده ، یک مادیان ، یک شتر ماده ، و (برای دامپزشکان ) چارپای کوچک و یک خورش گوشت را دربر می گرفته است ( وندیداد ، همانجا).

از وضع پزشکی ایران در دورة اشکانیان نیز اندک اطلاع در دست است . می دانیم که در این دوره بعض آثار یونانی به زبانهای ایرانی ترجمه شد، و شاید بتوان این دوره را مهمترین زمان آشنایی ایرانیان با کتابهای پزشکی یونانی دانست .

دربارة پزشکی در دورة ساسانیان اطلاعات خوبی باقی مانده است . بنابر سنّت افسانه ای ایرانی که ضمن کتابهای دینی زرتشتی و سایر کتابهای فارسی میانه در این دوره آمده است ، ایرانیان پدیدآمدن پزشکی را به نخستین انسان ـ شهریاران ایرانی منسوب می دانند. بنابر افسانه ای که در شاهنامه (ج 1، ص 41) آمده است ، جمشید به انسانها پزشکی آموخت . این نخستین آموزندة پزشکی به انسانها در یشت ها (ج 2، ص 102) فریدون ( ثْرَئیتَئونَه ، بارتولومه ، ستون 799) دانسته شده است .

در سنّت زرتشتی پزشکان به سه گروه اصلی تقسیم شده اند: کاردْ پزشکان (یعنی جراحان ) با عنوان کَرِتو ـ بَئِشَزَ ؛
گیاهْپزشکان یا داروپزشکان با عنوان اورْوَرُ ـ بَئِشَزَ ؛
و دعاپزشکان یا روان پزشکان با عنوان مانْثْرُ ـ بَئِشَزَ ( یشت ها ، ج 1، ص 143). در بند ششم از اردی بهشت یشت (همانجا) از پزشکان دیگری به نام داتو ـ بَئِشَزَ یاد شده است . معنای قطعی این عنوان روشن نیست و به احتمال زیاد به موبدانی گفته می شده که با ذکر و دعا و تعویذ افراد را درمان می کرده اند. به موجب همین بند، از میان پزشکان و درمانگران ، درمان بخش ترین کسی است که با کلام مقدس شفا می دهد (همانجا). به نوشتة دینکرد (کتاب 8، فصل 37، فقره 14) ایرانیان تنها در صورتی مجاز بودند به پزشک غیرایرانی مراجعه نمایند که پزشک هموطن در دسترس آنان نباشد و در غیر این صورت مرتکب گناه می شدند.

بنابرآنچه در بندهش (ص 124ـ 125) آمده است ، علت به وجود آمدن درد و بیماری در بدن انسان غلبة بادهایِ اهریمنی در آن است . براساس این نوشته ، در بدن انسان دو باد وجود دارد، یکی باد جانی که جایگاه آن در مغز است و ماهیتی گرم دارد و دیگری باد بَزَغ (؟) که جایگاه آن در نیمة پایین بدن است و ماهیتی سرد دارد، و جمع شدن باد سرد در هر عضوی از بدن باعث درد و بیماری آن عضو می شود. ایرانیان عواملی چون جوع ، عطش ، پیری و رنج را نیز سبب بیماری می دانستند (کریستن سن ، ص 553)، اما با توجه به ماهیت ثنوی که در دین زرتشت اصلی کلی است ، جدال بین بادها مهمترین عامل بیماری درنظر گرفته می شد. مهمترین پزشک و رئیس تمام پزشکان در ایران «درست بذ» یا «ایران درست بذ» خوانده می شده است (نیبرگ ، ص 59ـ60؛
نیز رجوع کنید به کریستن سن ، همانجا). از میان کسانی که این لقب را داشتند، دست کم یکی از افراد خاندان بختیشوع * را می شناسیم که با نام جبرائیل درستاباذ (= درست بد) از او یاد شده است (قفطی ، ص 133؛
نیز رجوع کنید به اذکائی ، ج 2، ص 357).

از میان مکتبهای پزشکی ایرانی ، مشهورترین و تأثیرگذارترین آنها بر پزشکی اسلامی مدرسة پزشکی جندیشاپور بوده است (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به جندیشاپور * ). از میان متنهایی که اثری ولو اندک در پزشکی اسلامی به جای نهاده اند، بجز چند رسالة کوتاه که گفتگوهایی بین پادشاهان ساسانی و چند پزشک از جمله پزشکی یونانی به نام تیاذق * / تیاذوق بوده و متن عربی و فارسی دری آنها وجود دارد، چیز دیگری باقی نمانده است .

یکی از جلوه های مهم اثر پزشکی ایران پیش از اسلام بر تکوین پزشکی دورة اسلامی ، واژگان فارسی است که در شئون مختلف پزشکی اسلامی چون نام داروها، گیاهان ، بیماریها و مانند آن وارد شده است . از جملة این واژگان می توان به دستکاری (جراحی ؛
رهاوی ، ص 208)، شبکره (بیماری شبکوری ؛
طبری ، ج 1، ص 129) و نفس بلیدة (نفس پلید، در مقابل نفس زکی ؛
همان ، ج 1، ص 31) و نام بسیاری از گیاهان اشاره کرد (برای آگاهی از نمونة این نامها رجوع کنید به شاپور بن سهل ، گ 46ـ50).


منابع :
(9) پرویز اذکائی ، فهرست ماقبل الفهرست : آثار مکتوب ایرانی پیش از اسلام ، ج 2: پزشکی در ایران باستان ، مشهد 1378 ش ؛
(10) سیریل لوید الگود، تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی ، ترجمة باهر فرقانی ، تهران 1356 ش ؛
(11) اوستا، وندیداد ، ترجمة هاشم رضی ، تهران 1376 ش ؛
(12) همو، یشت ها ، گزارش پورداود، تهران 1347 ش ؛
(13) بندهش ، ( گردآوری ) فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش ؛
(14) حسن تاجبخش ، تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران ، تهران 1372ـ1375 ش ؛
(15) اسحاق بن علی رهاوی ، ادب الطبیب ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة سلیمیة ترکیه ، ش 1658، چاپ فؤاد سزگین ، فرانکفورت 1985؛
(16) شاپوربن سهل ، قرابادین ، نسخة خطی کتابخانة ملک ، ش 4234؛
(17) احمدبن محمد طبری ، المعالجات البقراطیه ، نسخة خطی کتابخانة ملک ، ش 4474؛
(18) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی ، ج 1، چاپ ی . ا. برتلس ، مسکو 1963؛
(19) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ 1903؛
(20) آرتور امانوئل کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمة رشید یاسمی ، تهران 1370 ش ؛
(21) گزنفون ، آناباسیس ، ترجمة احمد بیرشک ، تهران 1375 ش ؛
(22) هرودوت ، تاریخ هرودوت ، ترجمة هادی هدایتی ، تهران 1336ـ1340 ش ؛


(23) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961;
(24) De ¦ nkard , tr. and ed. D. M. Madan, Bombay 1911;
(25) Henrik Samuel Nyberg, Hilfsbuch des Pehlevi II , Uppsala 1931;
(26) Pliny [the Elder], Natural history , with an English translation, vol. VIII, ed. & tr. W. H. S. Jones, Cambridge, Mass. 1975, vol. X, ed. & tr. D. E. Eichholz, Cambridge, Mass. 1971.

/ ایرج پروشانی و فرید قاسملو /

3) پزشکی اعراب در دورة پیش از اسلام . عربهای مسلمان همچون رومیان علم پزشکی را، مانند بسی از لوازم زندگی تمدنی و تجمّلی ، از ملتهای مغلوبِ خود، آسوریها و ایرانیها و دیگران ، گرفتند و همة این مکتسبات را با اندیشه هایی که دین جدید، اسلام ، به ایشان القا کرده بود، انطباق دادند. اعراب باستان هیچ اطلاعی از پزشکی به عنوان علم ، حتی در مراتب ابتدایی آن ، نداشتند.

علاوه بر فقدان فرهنگی عمومی ، عللی طبیعی نیز وجود داشت که مانع از تحوّل یا پذیرش هرگونه نظامِ پزشکی در عربستان باستان بود. عادات سادة زندگی در بیابان ، خانه به دوشی دایم در فضای باز در جستجوی اندک گیاه و آبِ موجود، منازعة دایم میان قبایل مختلف ، و چند خصلت برجستة اعراب جاهلی ، مانند «دلاوری در جنگ ، بردباری در سختیها، حمایت از ضعفا و به مبارزه طلبیدن اقویا» (نیکلسون ، ص 120)، جسم افراد نژادی را که اساساً بنیه ای صحیح و سالم داشت ، از جوانی سخت تر می ساخت . بروز بیماریهای واگیر در میان آنها بسیار نادر و بیماریهای مزمن تقریباً ناشناخته بود. لذا ضرورت یک نظامِ درمانی در زندگی اعراب جاهلی حس نمی شد. ظاهراً به این علّتها بود که دانشی به عنوان «طب عربی » در خودِ عربستان پیش از دورة اسلامی پدید نیامد و ساکنان آن هرگز نقشی در پیشرفت این علم نداشتند (حارث بن کَلَده * ، گرچه عرب بود و چند سال آخر عمرش را در عربستان گذراند، ولی ، به عنوان پزشک ، رونقش در ایران بود نه در عربستان ؛
نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ).

مع ذلک ، ظاهراً بخشهایی از عربستان به عنوان نقاط تب خیز در میان عرب جاهلی معروف بود. اشاراتی به چنین مکانها و تَب رایج در آنها و خصوصیات این تَب را در اشعار جاهلی می یابیم ( رجوع کنید به مفضّل ضبّی ، قصیدة اَخْنَس بن شِهاب ، ص 204، سطر 2، و قصیدة مُرَقِّش اکبر، ص 231، سطر 3). همة جزئیات ذکرشده در این اشعار را که در کنار هم بگذاریم ، وصف خوبی از ویژگیهای تبی که شاید در خیبر شایع بوده به دست می آوریم : این تب با نوبة شدید، که زمان آن معمولاً صبح زود بود، همراه با سخت شدگی بدن و تعرّق ، عارض می شد و سپس به کُندی فرو می نشست . اعراب قدیم به درمان این تب یا بیماری دیگری هرگز اشاره نکرده اند. برای یافتنِ چنین اشاراتی همة مُعَلَّقات سَبْعه ، حماسة مُفَضَّلیّات ، و بخشی از اَصْمَعیّات را جست و جو کردیم ، اما فقط در مُفَضَّلیات اشاراتی چند به هاری و درمان آن یافتیم ، که خوردن چند قطره خون مردی از خاندان حاکم بود («دِماء القوم لِکَلْبی شفاء»؛
همان ، قصیدة عوف بن اَحوَص ، ص 175، سطر 13ـ14).

اشارات چندی به گیاهان ، گلها و دانه های آنها (مثلاً، قَرَنفل ، فلفل ، گَز، اسکنبیل ، عُنْصُل ) در اشعار تازیان قدیم یافت می شود اما هیچ ذکری از خواص دارویی اینها نرفته است . لذا می توان چنین نتیجه گرفت که حتی پزشکی عامیانه نیز در دورة جاهلی عربستان رشدی نداشت . این را برخی از امثالِ عرب تأیید می کند، مثلاً: «آخِر الدواء الکَیّ» (واپسین درمان ، داغ کردن است )، یا «إلی ' اَن یجی التریاق من العِراق مات المَلْسوع » (به قول سعدی شیرازی ، «تا تریاق از عراق آورند، مارگزیده ، مُرده باشد»). چون ، به نظر نیکلسون (ص 46ـ47)، اَمثال و حِکَم عربی منبع مهمی برای اطلاع از همة جنبه های زندگی تازیان بت پرست است ، ما سراسرِ مجمع الامثال ِ میدانی را بررسی کردیم اما نتیجه ای درخور ملاحظه دربارة بیماریها و درمانها به دست نیاوردیم . مع ذلک ، در این مجموعه مثلهایی یافتیم ــ مثلاً، «به داءُ الظَبّی » («دچار بیماری آهوست »، ج 1، ص 98)، و «رَماهُ اللهُ بداءِ الذِّئب » («خدا او را دچار بیماری گُرگ کرد/ کُنَد»، ج 1، ص 299) ــ که بعض آنها شاید الگویی برای نخستین مترجمان عربیِ آثار پزشکی در وضع نامهایی برای بیماریها واقع شده باشند ــ مثلاً، داء الثعلب (لفظاً، «بیماری روباه »)، داء الحَیّة (لفظاً، «بیماری مار») و داء الفیل (لفظاً، «بیماری فیل »).

چند درمانگر عامی حتی در این دوره وجود داشتند. بَنومُهَلَّب ، قبیله ای از کفّار، در میان تازیان به درمان بیماری هاری شهرت داشتند (مفضل ضبی ، ص 332). ابن ابی اُصَیْبِعَة (ص 170) ابن اَبی رَمثَة ، جراحی را که تا زمان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم می زیست ، ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ). اما با توجه به وضع عمومی و فرهنگ مردم عربستان ، بعید است که این درمانگران عامی اطلاعی از علم پزشکی داشته بوده باشند، یا حتی خواندن و نوشتن به زبان خودشان را می دانسته اند. ایشان نامهای بعض داروها و برخی از خواص آنها را می دانستند و آنها را بی تفاوت در همة مواردی که به ایشان رجوع می شد، به کار می بردند.

پرستاری از بیماران ظاهراً حتی در عربستان باستان بخشی از کار زنان بوده است . اشاره ای به این موضوع را در شعرِ مُزَرَّد بن ضِرار، از شاعران مُخَضْرَم ، می یابیم (مفضل ضبی ، ص 75؛
نیز رجوع کنید به نیکلسون ، ص 90ـ92).


منابع :
(27) ( ابن ابی اصیبعه ، عیوان الانباء فی طبقات الاطباء ، بیروت ، بی تا، مفضل ضبی ، المُفضَّلیات ، چاپ احمد محمد شاکر و عبد السلام محمد هارون ، قاهره ? 1383/1963؛
(28) احمد بن محمد میدانی ، مجمع الامثال ، مشهد 1366 ش ؛
(29) رینولد الین نیکلسون ، تاریخ ادبیات عرب قبل از اسلام ، ترجمة کیواندخت کیوانی ، تهران 1369 ش ) .

/ محمد زبیر صِدّیقی /

4) پزشکی در دورة اسلامی . مراقبتهای پزشکی در جهان اسلام متعدّد و چندگانه و دارای روشهای گوناگونی برای برآوردنِ نیازهای درمانی مختلف بود، و این نظریه ها و شیوه های درمانی گاهی در هم می آمیختند. این چندگانگی پزشکی امکان داد که روشهای سنّتی و جادویی پیش از اسلام در کنار نظریه های پزشکیِ برگرفته از پزشکی یونانی و آگاهیهای دارویی مکتسب از هند و جایهای دیگر، رونق داشته باشند. ظاهراً تا اوایل خلافت اموی ، روشهای درمانی عربستان در دورة جاهلیّت شیوة اصلی درمان بود. ماهیّت این مراقبتهای پزشکی را در درجة اول از احادیث گوناگون می شناسیم ، که بعدها اساس گونه ای از نوشته های پزشکی معروف به «الطّب النَبَوی » را تشکیل دادند ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

منابع موجود عملاً هیچ اطلاعی دربارة مراقبتهای پزشکی مربوط به خلفای راشدین به ما نمی دهند و اطلاع چندانی هم دربارة خدمات پزشکی خارج از دربار خلفا دربر ندارند. داستانی در بارة عربی به نام حارث بن کَلَده هست که گویا بحثهای عالمانه ای با خسرو انوشیروان ، پادشاه ساسانی ، می داشته ، پزشکی را در جُندیشاپور (نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ) آموخته بوده ، چندان در علم خود شناخته شده بوده که پیامبر بیماران را به او ارجاع می کرده و، طبق بعض روایات ، به بیماری موت ابوبکر و عمر مرتبط بوده است . به گزارشِ تذکره نویسانِ سپسین ، روشِ درمانیِ او بیشتر مبتنی بر شیوه های سنّتی استفاده از گیاهان محلّیِ موجود بود تا بر سنّت پزشکی یونانی که عموماً آن را مرتبط با مکتب جندیشاپور می پندارند. گزارشهای راجع به حارث بن کلده در طول زمان شرح و تفصیل بیشتری یافت ، شامل عناصری متضاد و متناقض ، که ارزیابی دانش و کار این چهرة تاریخی را دشوار می سازد. به دلایل مشابهی ، تعیین میزان درستی گزارشهای راجع به ابن أبی رَمْثَة نیز که مفروضاً معاصر پیامبر بوده و گویا جراحی نیز می کرده ، دشوار است . واضح است که توسل به گزارشهایی دربارة مراجعة پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اعضای قدیم جامعة اسلامی به پزشکان ، نیازی بود که برای توجیه کاربرد پزشکی و دفاع از آن احساس می شد.

در بارة پزشکانِ دربارِ نخستین خلفای اموی فقط جزئیاتِ ناچیزی در دست است . گفته می شود که معاویه ، اولین خلیفة اموی ، یک پزشک مسیحیِ از اهل دمشق به نام ابن اُثال را به خدمت گرفته بود. نیز گفته می شود که پزشک خلیفه عمربن عبد العزیز (99ـ101)، عبد الملک بن اَبْجَر کِنانی ، پزشکی نومسلمان بود که از قرار معلوم در مکتب پزشکی اسکندریه تحصیل کرده بود. یکی از معدود پزشکان دورة اموی که از طریق نوشته های موجود شناخته شده و احتمالاً نخستین کسی است که رساله ای پزشکی را به عربی برگردانده ، ماسَرْجُویَه * ، یا ماسَرجیس ، است که پزشکی یهودی ایرانی و ساکن بصره بود. در حالی که بنا بر بعض گزارشها، ماسرجویه در اواخر سدة دوم یا اوایل سدة سوم زندگی می کرد، دیگران قید کرده اند که او کُنّاشِ اَهرُن بن اعین القس * را برای مَروان اوّل یا عمر بن عبد العزیز از سریانی به عربی برگرداند. اهرن از پزشکان مکتب پزشکی اسکندریه در سدة اول بود.

مورخان جدید معمولاً نقش برجسته ای در تحول پزشکی اسلامی برای شهر جندیشاپور در جنوب غربی ایران قائل شده اند، که در سدة ششم از دورترین پایگاههای یونانی گرایی بود. به تأکید گفته شده است که جندیشاپور یک بیمارستان و یک دانشکدة پزشکی مهم داشت که طرفدار ترجمة متون پزشکی یونانی و احتمالاً سانسکریت به فارسی میانه و سریانی بود، اما این نظر را بعض مورخان اخیر مورد سؤال قرار داده اند. ظاهراً شاهدی برای وجود یک بیمارستان یا یک مدرسة رسمی پزشکی در جندیشاپور وجود ندارد ( رجوع کنید به جندیشاپور * ؛
بیمارستان * ) . شاید درمانگاه کوچکی در آنجا وجود داشته که در آن پزشکی یونانی ـ رومی را به کار می بستند و نیز همایشگاهی که می شد کتابهای پزشکی را در آن مطالعه کرد (نظیر آنچه در شهرهایی دیگر چون شوش وجود داشت ). اهمیتی که به جندیشاپور به عنوان یک مرکز پزشکی دارای بیمارستان نسبت داده اند احتمالاً به دلیل تفوق مسیحیان نسطوری در میان پزشکان اولیة دربار عباسیان بوده که مایل بودند بیمارستان را از ابتکارهایِ خود معرفی کنند و تاریخچه ای برای اعتبار پزشکی خود بسازند. البته انحصار پزشکی اولیه در بغداد به نسطوریان بدین معنی بود که طبّ ادّعایی ایشان (یعنی طب مبتنی بر متنهای یونانی ) را بر شیوه های رقیبان پزشکی ، یعنی پزشکی زرتشتیان و هندوان یا طب بومی عربستان ، رجحان می دادند.

تأثیر جندیشاپور بر پزشکی اولیة دورة عباسیان (اگر منابع ما معتبر باشند)، نظر به نقش برجسته ای که به خانوادة بُختیشوع (همگی پزشکان مسیحی نسطوری ) داده شده بود، آشکار است . دوازده عضو این خاندان برای هشت نسل ، از اواسط سدة دوم تا نیمة دوم سدة پنجم ، پزشک و مشاور خلفا و غالباً بانی ترجمة متنهای پزشکی و تألیف رسالات جدید بودند. در 148 خلیفه منصور، که دچار درد معده بود، جُرجیس بن جبرائیل بن بختیشوع ، سَرپزشک و مؤلف کنّاشی به سریانی ، را از جندیشاپور به بغداد فراخواند. جرجیس سرانجام به جندیشاپور بازگشت و پس از 151 در آنجا فوت کرد، اما پسرش در 171 به عنوان پزشک خلیفه هارون الرشید به بغداد فراخوانده شد و تا زمان مرگش در 185 در آنجا ماند. نسلهای سپسینِ پزشکان خانوادة بختیشوع در بغداد مقیم شدند. گفته شده که شاپور بن سَهْل * ، پزشک مسیحی دربار متوکل خلیفة عباسی ، نیز پیش از آمدن به بغداد در جندیشاپور به کار پزشکی مشغول بود.

در اوایل خلافت عباسی ، توجه و علاقه مندی به آثار پزشکی و علمی فرهنگهای قدیمتر، بویژه یونانی ، معطوف گشت ؛
بی شک به تشویق پزشکان مسیحی درباری که به سریانی و یونانی می خواندند یا سخن می گفتند. پس از آن که کار ترجمه در مقیاسی بزرگ رونق گرفت ، نظریه ها و اَعمال پزشکی یونان و روم شرقی کاملاً پذیرفته شد و در روش پزشکی افراد مهذَّب آن روزگار جای گرفت . مؤثرترین نوشته های یونانی که به عربی ترجمه شد عبارت بود از تألیف دیوسکوریدس * در بارة مفردات پزشکی ، رسالات مختلف روفس افسیسی * ، فصل مربوط به جراحی از دانشنامة یونانیِ تألیفِ بولسِ اَجانیطی * که در سدة هفتم در اسکندریه کار می کرد و، بویژه ، نوشته ها و شرح حجیم جالینوس * دربارة طب بقراطی . هرچند نوشته های بقراطی ( رجوع کنید به بقراط * ) به طور گسترده ای مورد استفادة بعض پزشکان دورة اسلامی قرار گرفتند، اما به طور کلی تأثیر تعیین کننده و مستقیم نوشته های جالینوسی را نداشتند.

در اوایل سدة سوم ، بنیادی به نام بیت الحکمه * برای پیشبرد امر ترجمة متنهای خارجی در بغداد تأسیس یافت ؛
پرکارترین مترجم بیت الحکمة نیز مسیحی نسطوری ، حنین بن اسحاق * عِبادی بود (گرچه رابطة او با این بنیاد نامشخص است ) که اصلاً اهلِ حیرَه در جنوب عراق بود. او متنها را اغلب با همکاری دیگران ، از جمله با پسرش اسحاق بن حنین * و برادرزاده اش حُبیش کار کرده به سریانی و عربی برمی گرداند. برادرزادة او گاهی متنهایی را که حنین به سریانی برگردانده بود به عربی ترجمه می کرد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده بود. حنین نوشته های پزشکی بدیعی نیز تألیف کرد، از جمله ، رسالة بسیار پرنفوذ کتاب المسائل فی الطّب للمتعلمین و رسالة چشم پزشکی کتاب العَشر مقالات فی العین . حنین و مترجمان دیگری ، مثلاً قُسطابن لوقا * ی ملکائی ، به عنوان مشاور و دانشمند به دربار راه داشتند و از طریق ترجمه ها و نیز تألیفات بدیع خود نقشی اساسی در تکوین واژگان علمی و پزشکی کلاسیک عربی ایفا کردند.

شماری از پزشکان اولیه هستند که معلوم نیست خودشان ترجمه کرده باشند اما نوشته هایشان بازتابندة نخستین دورة پذیرش مواد و مطالب ( علمی ) خارجی است . مهمترینِ آنان مسیحی نسطوری دیگری به نام ابن ماسویه * است که پدرش پیش از رفتن به بغداد از پزشکان جندیشاپور بود. ابن ماسویه شمار در خورِ توجهی تک نگاری به عربی دارد که در بارة موضوعهایی چون تبها، جذام ، مالیخولیا، مسائل تغذیه ، بیماریهای چشم و اصول پزشکی است . گفته می شد که ابن ماسویه مرتّباً نوعی «مجلس » تشکیل می داد که بیماران در آن با وی مشورت می کردند و مسائل را با شاگردانش (ازجمله ، حنین بن اسحاق ) درمیان می گذاشت . ظاهراً ابن ماسویه به دلیل اشتهار به حاضرجوابی گاهی شنوندگانِ بسیاری را جلب می کرد. شخصیت مهم دیگر علی بن سَهْل رَبَّنِ طبری * بود که کمی پس از 240 درگذشت . او نه فقط در فردوس الحکمة خود (که در 235 آن را به خلیفه متوکل اهدا کرد) روشهای پزشکی یونانی ـ رومی را خلاصه کرد، بلکه فصل جداگانه ای نیز به پزشکی هندی اختصاص داد. اما او یا نویسندگانِ سپسین ، هیچکدام واقعاً نکوشیدند که مطالب و تجارب هندی را با پزشکی یونانی ـ رومی تلفیق کنند. تقریباً سی پزشک دیگر که پیش از ربع آخر سدة سوم به کار درمان اشتغال داشتند، با نام و برخی با نوشته های به جای مانده شان شهرت دارند. در پایان این سده ، نظام بقراطیِ آسیب شناسی ، بویژه آنچنانکه جالینوس مروّج آن بود، اساس تقریباً همة مباحث علمی پزشکی دورة اسلامی را تشکیل می داد.

همچنین در سدة سوم نوع تازه ای از نوشته های پزشکی پدید آمد که الطّب النّبوی نامیده می شد و هدف از تدوین آنها ارائة راه دیگری در برابر نظامهای پزشکی موجودِ منحصراً مبتنی بر پزشکی یونان بود. مؤلفان این نوع نوشته ها بیشتر عالمان دین بودند تا پزشک ، و ادّعای برتری روشهای پزشکی سنّتی روزگار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و روشهای مذکور در قرآن و حدیث بر نظریات درمانی برگرفته از جامعة یونانی گرا می نمودند و گاهی دو رویکرد را درهم می آمیختند. یکی از قدیمترین نمونه های این نوع مجموعة طب الائمّه شیعیان است که به سدة سوم بازمی گردد. تقریباً در همان زمان ، ابن حَبیبِ اندلسی رسالة مُختصرفی الطّب را تألیف کرد که بر احادیث دایر بر پزشکی مبتنی بود و در همان حال ابن السُنّی (متوفی 364) در سدة بعد رساله ای در همین باب تألیف کرد که نویسندگان سپسین از آن بهره گرفتند. این نوع آثار پزشکی در سده های هفتم و هشتم کاملاً مقبولیت یافته بود و تاکنون نیز چنین مانده است . رسالات ذهبی ، مورخ و فقیه حنبلی ، ابن قَیِّمِ جَوزیّة * و جلال الدین سُیوطی * (متوفی 911) هنوز با چاپهای جدید در دسترس اند. رساله های مربوط به طبّ نبوی قرنها در کنار رساله های مبتنی بر نظام اخلاطی یونانی رونق داشت . ما از وجود شمار بزرگی از رسالات در بارة طب نبوی مطلعیم ، اما نام حتی یکی از کسانی را که به کاربرد این نوع پزشکی شناخته شده باشند در دست نداریم . دلیل آن شاید این باشد که بیشترِ منابع مکتوبِ ما به نظام مبتنی بر نظریات پزشکی یونانی متمایل اند و به جزئیات راجع به روشهای دیگر توجهی ندارند. چنین به نظر می رسد که رسالات مربوط به طب نبوی برای روشهای درمانیِ عمدتاً مبتنی بر پزشکی اخلاطی یونانی ، زیان آور و رقیب دانسته نمی شدند. کانون اصلی توجه نوشته های اسلامی مربوط به وبا و نیز گردآوری و تفسیر احادیث گوناگون مربوط به مفاهیم سرایت و شیوع بیماری و واکنش مناسب به این حوادث بود ( رجوع کنید به وبا * ). نویسندگان رساله های مربوط به وبا همچنین می کوشیدند تا توضیحات و درمانهایی طبّی برای وبا و گاهی تاریخچه ای از وبا تا زمان تألیف خود ارائه کنند.

در پی اقتباس نسبتاً سریع پزشکی یونانی (با معدودی عناصر ایرانی و هندی ) که در سدة سوم روی داد، سازماندهیِ مجموعة وسیع دانش پزشکیِ موجود در قالبی منطقی و سهل الوصول ، هدف اولیه شد. در سدة چهارم و اوایل سدة پنجم تألیف چهار دانشنامة جامع پزشکی به عربی تأثیر ویژه ای داشت ، مع ذلک هیچ ویرایش یا ترجمة جدید انتقادی از این دانشنامه ها به عمل نیامده است . دو تا از این آثار بنیادی را ابوبکر محمدبن زکریای رازی * نوشته است : کتاب المنصوری فی الطّب و کتاب الحاوی . اثر نخست ــ که مؤلف آن را در 290 به شاهزادة سامانی ، ابوصالح منصور بن اسحاق ، فرماندار ری ، اهدا کرده ــ کتاب آموزشی عمومی نسبتاً کوتاهی است ، ولی اثر دوم را ( شاگردان رازی ) پس از مرگ او از تلفیق یادداشتهای او از خوانده ها و مشاهدات شخصی وی تدوین کرده اند. الحاوی در تألیفات تاریخ پزشکی اثری یگانه است و، گرچه آن قدر مفصّل بود که معدودی توانایی تهیة نسخه ای از آن را داشتند و ساختارش با دانشنامه های پزشکی متعارف «سده های میانه » متفاوت بود و مانند آنها نظم و ترتیب سفت و سختی نداشت ، مع ذلک پزشکان سپسین غالباً از آن استفاده کردند. اما این تألیف بدون منتقد هم نبود و، در واقع ، کتاب کامل الصناعة الطبّیة را «علی بن عبّاس مَجوسی * » تا حدی برای جبران فقدان ساختار مناسب و توجه ناکافی به تشریح و جراحی که در الحاوی بارز است ، تألیف کرد. مجوسی این یگانه تألیف خود را به حکمران آل بویه ، عضد الدوله فَنا خسرو، اهدا کرد. این کتاب یکی از جامعترین و سازمان یافته ترین مجموعه های پزشکی آثار اولیة پزشکی است . تقسیم آن به دوبخش متمایز نظری و عملی ، قالب مناسبی برای همة نوشته های پزشکی سپسین در سده های میانة اسلامی پدید آورد.

چهارمین دانشنامة پزشکی که اهمیت اساسی یافت ، کتاب القانون فی الطّب * ابن سیناست . این مجموعه که در طی دوره ای طولانی و در جریان حرکت مؤلف آن به سوی غرب ، از گرگان به ری و سپس به همدان ، تألیف شد، مشتمل بر پنج «کتاب » است : 1) اصول عمومی پزشکی ؛
2) «مفردات پزشکی »؛
3) بیماریهایِ مخصوص بخشهایی از بدن ؛
4) بیماریهایی مانند تب که خاصِّ بخش ویژه ای از بدن نیستند؛
و 5) نسخه هایی برای تهیة داروهای مرکّب . نخستین «کتاب » القانون گاهی جداگانه تحت عنوان کلیّات دست به دست می گشت . ابن سینا، برخلاف رازی یا مجوسی ، منابعی را که مطالب خود را از آنها گرفته ذکر نکرده است . این چهار کوشش برای گردآوری و تنظیم متونِ پزشکیِ تقریباً نامنظمِ یونانی گرا و بیزانسی ، توفیق عظیمی در ایجاد نظام پزشکی منسجم و مرتّب داشت . صِرفِ حجمِ این کتابها حاکی از تأکیدی بر اعتبار آنها بود و عناوینی نظیر قانون نیز این اعتبار را بالا می برد.

اما قانون همه جا مورد استقبال قرار نگرفت . در اندلس ، هنگامی که نسخه ای از قانون را به ابوالعلاء زُهر ( رجوع کنید به ابن زهر * ) (متوفی 525) تقدیم کردند، از این کتاب چندان بدش آمد که حتی حاضر نشد آن را در کتابخانه اش جای دهد و ترجیح داد حواشی آن را بِبُرَّد و از آنها برای نوشتن نسخه برای بیمارانش استفاده کند. او همچنین رساله ای در نقد مفردات پزشکیِ قانون نوشت . شاگردان زُهر، پس از مرگش در اشبیلیه ، همچون شاگردان رازی ، روشهای درمانی و موردشناسیهای او را در کتاب المُجَرَّبات گردآوردند. پسر او، ابو مَروان بن زُهر، چندین اثر مهم نوشت ، از جمله ، کتاب الاقتصاد که برای عموم تألیف کرده است ، و کتاب التَیْسیر در بارة درمانهای دارویی . هموطن او، ابن رشد * (متوفی 595)، نیز کتاب الکُلیّات را نوشت که یکی از مؤثرترین نوشته های پزشکیِ اندلس گردید. اما این که آیا پزشکی دورة اسلامی در اندلس نسبت به جاهای دیگر اتکای کمتری به نظریات ابن سینا داشته است یا نه ، موضوعی است که باید بررسی کرد. از شواهد موجود چنین برمی آید که پیش از آنکه ابن تلمیذ * (متوفی 560) در نیمة دوم قرن ششم حاشیه ای بر قانون بنویسد، نفوذ این اثر در عراق و مصر و سوریه اندک بود. ابن تلمیذ حاشیه اش را بر نسخه ای نگاشت که خود استنساخ کرده بود و بخشهایی از آن هنوز در کیمبریج ( ( مجموعة ) براون ، نسخة خطی ش (10) 5 p ) و کتابخانة پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس (مجموعة 1062، نسخة خطی ش 108) باقی است . تأثیر قانون بر کتاب المختارات فی الطّب قابل تشخیص است . این کتاب را ابن هُبَل * در 560 در موصل نوشته است . در ایران تأثیر قانون از پیشتر معلوم است ، زیرا کتاب ذخیرة خوارزمشاهی * نوشتة اسماعیل جرجانی که به قطب الدین محمد خوارزمشاه (490ـ521) اهدا کرده سخت متکی به قانون است .

هم رازی و هم ابن سینا رسائلی در بارة موضوعهایی خاص نگاشته اند. رازی تک نگاری مهمی دربارة آبله و سرخک نوشت ، هرچند قدیمترین مقاله در بارة این موضوع از آنِ ثابت بن قُرّة حرانی * بود. در میان دیگر مقالات رازی نوشته ای است در بارة قولنج و رساله ای در انتقاد از فلسفة طبّی جالینوس ( کتاب الشُکوک عَلی ' جالینوس ). برخی از درمانهای موردی او در کتاب الحاوی مذکور است ، اما شمار بسیار بیشتری (تقریباً 900 مورد) را پس از مرگ او شاگردانش تحت عنوان کتاب التجارب گردآوری و ثبت کرده اند. تک نگاریهای پزشکی ابن سینا مشتمل است بر رساله هایی در بارة قولنج ، داروی بیماریهای قلبی ( الادویة القلبیّة ) و فَصْد، و همچنین یک منظومة آموزشی پزشکی ( اُرجُوزَة فی الطّب ) که رواج ویژه ای یافت (این مطلب از کثرت نسخه های خطی آن و شرحهایی که به جا مانده است ، از جمله ، شرح ابن رشد، معلوم می شود). نوشته های اسحاق بن سلیمان اسرائیلی در سدة چهارم ، بویژه نوشتة او دربارة تبها خوانندة بسیار داشت . نوشته های شاگرد او، پزشک تونسی ، ابن جَزّار، نیز چنین بود. ابوالقاسم زَهراوی ، پزشک دربار عبدالرحمان سوم ، دانشنامه ای سی مجلّدی تحت عنوان کتاب التصریف لِمَن عَجَزَ عَنِ التألیف در قُرطبه تألیف کرد که به دلیل آخرین مُجلّدش که به جراحی اختصاص داشت ، اعتبار بسیار کسب کرد. در نیمة دوم سدة چهارم اخوینی بخاری ، شاگرد یکی از شاگردان محمد زکریای رازی ، نخستین پزشکی نامة (موجود) به فارسی ، هدایة المتعلّمین فی الطّب * ، را تألیف کرد. دستنوشته هایِ عدید بازمانده از کتاب درسی عمومی پزشکی به عربی ، کتاب المعالجات البُقراطیّة ، نوشتة احمدبن محمد طبری ، پزشک دربار رُکن الدولة دیلمی ، سزاوار توجه بیشتری از سوی مورخان است . همچنین چندین رسالة سعید بن هِبة الله (متوفی 495)، پزشک دربار خلفای عباسی المقتدی و المستظهر، بویژه کتاب المُغنی فی تدبیر الامراض و رسالة طبّی ـ فلسفی فی خلق الانسان در خورِ توجه دقیق است .

در سدة پنجم مباحثه ای تُند میان دوپزشک مهم روی داد. علی بن رضوان پزشکی خودآموخته ، سخت خودخواه و تندخو بود. المستنصر، خلیفة فاطمی ، او را به عنوان سرپزشک دربار منصوب نمود و او قدرت سیاسی بزرگی در مصر کسب کرد. وی همچنین در این کشور چندین رساله ، از جمله کتاب دفع مَضارِّ الابدان بأرضِ مصر ، نگاشت که بحثی در بارة ویژگیهای اقلیمی مصر و رابطة آنها با بهداشت و بیماریهای عمومی ، بویژه وباست . هنگامی که ابن بُطلان ، مسیحی نسطوری بغدادی که زیر دست پزشک مهم آن روزگار آموزش دیده بود، در 441 وارد فُسطاط مصر شد و به موضع و نظریة ابن رضوان تحدّی کرد، ده مقالة تند میان آن دو مبادله شد، که به طور فزاینده ای تندتر و گزنده تر گردید. بحث ظاهراً دربارة موضوعی در زیست شناسی ارسطویی بود، اما در واقع ، انگیزة آن خصومت و نیز میل به کسب جایگاه اجتماعی برتر یا حفظ آن بود. سرانجام ، ابن بطلان مجبور به ترک آنجا شد، اما، به جای بازگشت به بغداد، نخست به قسطنطینیه و سپس به صومعه ای رفت و راهب شد. ابن بطلان کتابی طبّی برای استفادة راهبان ، رساله ای در بارة چگونگی تشخیص بیماریهای بَردگانِ فروشی ، طنزی در بیان کاستیهای یک پزشک و دیگر کارکنان پزشکی ( دعوة الاطبّاء )، و کتاب تقویم الصحّة را تألیف کرد. در کتاب اخیر، که بسیار مورد توجه و مقبولِ اهل حرفه واقع شد، وی در چهل جدول ، 210 مادة گیاهی و جانوری و هفتاد قلم دیگر را که برای حفظ تندرستی مفیدند، مرتّب کرده است . ظاهراً نه ابن بطلان از وجود قانون ابن سینا اطلاع داشته است و نه ابن رضوان .

شاید به تقلید الگوی تقویم ابن بطلان ، جدولهای جامع جزء آموزشی رایج در ادبیات پزشکی دورة اسلامی شده باشد. مثلاً، جدولهایی در کتابهای راهنمای درمان ابن جَزْله و سعیدبن هبة الله و در رساله های مفردات پزشکی ابراهیم بن ابی سعید عَلایی مغربی (رونقش در اواسط سدة ششم ) و حُبَیش بن ابراهیم تفلیسی (رونقش در اواخر سدة ششم ) یافت می شود. از همان سدة سوم برای نشان دادن رابطة میان افکار یا بیماریهای مرتبط به هم نمودارهای شاخه شاخه به کار می رفت . هرچند این نمودارها در بعض نسخه های عربیِ «جوامع » رسالات جالینوسی دیده می شود، ظاهراً ابن ماسویه از نخستین کسانی بوده که از آنها استفاده کرده است . قالب رایج دیگری برای بحث پزشکی شیوة پرسش و پاسخ بود. حنین بن اسحاق این روش را در کتاب المسائل فی الطّب للمتعلمین و نیز در المسائل فی العین خود به کار برده است . کسان دیگری ، مثلاً سعید بن أبی الخَیر مسیحی (متوفی 589)، پزشک دربار ناصر خلیفة عباسی ، در کتاب الاقتضاب که مدخلی است بر پزشکی ، این روش را دنبال کردند. منظومه های آموزشی پزشکی نیز ابزار رایجی بود، گرچه نویسندگان امروزی تاریخ پزشکی توجه چندانی به آن نکرده اند.

سلسله های ایّوبی و مَمْلوک به سبب حمایت از پزشکان و بیمارستانها شهرت داشتند. گفته شده است که ملک ناصر اول ، صلاح الدین یوسف بن ایوب ، کمتر از هجده پزشک در خدمت خود نداشت ، که هشت تن از آنان مسلمان ، پنج تن یهودی ، چهار تن مسیحی و یکی سامری بودند. از جملة این پزشکان ، پزشک و فیلسوف مشهور یهودی ، ابن مَیمون ، و ابن جُمَیع (ابن جامع ) بودند. ابن جمیع شماری شاگرد داشت ، از جمله ، ابن أبی البَیان اسرائیلی ، مؤلف دُستور البیمارستان ، که آن را برای استفاده در بیمارستان ناصری نوشته بود.

نورالدین محمود بن زَنگی بیمارستانی در دمشق تأسیس کرده بود که به نام او بیمارستان نوری خوانده شد، و ملک ناصر اول (صلاح الدین ایوبی ) با تأسیس بیمارستانی در قاهره به نام «بیمارستان ناصری » در 567 از او پیروی کرد. توسعة بیمارستانهای شهری دستاوردی مهم در جامعة اسلامی بود ( رجوع کنید به بیمارستان * ). رابطة طرح و توسعة آنها با تسهیلات کمک به فقرا و بیماران که پیشتر بعض صومعه های مسیحی فراهم می کردند، هنوز کاملاً بررسی نشده است ، اما آشکار است که بیمارستان اسلامی قرون وسطی نهادی مفصّلتر با وظایف گوناگونتری بود.

بیمارستان اسلامی چندین وظیفه داشت : مرکز درمان ، آسایشگاه برای ناقهان ، تیمارستان و جایی برای نگهداری سالمندان و بیمارانی که خانواده ای نداشتند که از آنها نگهداری کند. بعید است که افرادِ واقعاً ثروتمند به بیمارستان می رفتند، مگر این که در سفر و دور از خانه بیمار می شدند. جز در موارد و اوضاع غیرعادی ، همة نیازهای درمانی ثروتمندان و قدرتمندان محتملاً در خانه هایشان برآورده می شد. هرچند وجود پزشکان یهودی و مسیحی در بیمارستانها غیرعادی نبود، نمی دانیم چه نسبتی از بیماران محتملاً غیرمسلمان بوده اند. ظاهراً ارتباط با یک بیمارستان برای پزشکان بسیار مطلوب بود و برخی آموزشها، بویژه در بغداد و بعدها در دمشق و قاهره ، در بیمارستانها داده می شد. اما بیشتر معلومات پزشکی محتملاً از طریق آموزش خصوصی و کارآموزی نزد استادان کسب می شد.

ثابت شده که نسبت دادن تأسیس نخستین بیمارستان در دورة اسلامی به وَلید اول ، خلیفة اموی ، ناموجّه بوده است و در بارة نقش سازندة جندیشاپور در تحول بیمارستانها نیز مبالغه کرده اند. شواهد موجود دالّ بر این است که نخستین بیمارستان اسلامی به فرمان هارون الرشید در بغداد تأسیس یافت . مهمترین بیمارستان بغداد را در 372 عضدالدولة دیلمی تأسیس کرد ( رجوع کنید به عضدی ، بیمارستان ) و ما کاملترین اطلاعات را در بارة بیمارستانهای بزرگ سوری ـ مصری سدة ششم و هفتم داریم .

در پی مرگ ابن تلمیذ، رئیس بیمارستان عضدی در بغداد در 560، چندین پزشک بغداد را ترک کرده عازم دمشق و بیمارستان نوری شدند. یکی از شاگردان ابن تلمیذ که مهاجرت کرد، پزشک مسیحی مسلمان شده ابن مَطْران (متوفی 587) بود. حمایت سخاوتمندانة صلاح الدین ایّوبی به او امکان داد کتابخانه ای شخصی فراهم سازد که گویا شامل ده هزار جلد کتاب بود. اثر عمدة ابن مطران کتاب بُستان الاطبّاء و رَوضة الالِبّاء است ، حاوی نقل قولهای بسیاری از صاحبنظران پیشین ، که نظریات خود او نیز در آن پراکنده است ، تا حدّی به سبک حاوی رازی ، اما در مقیاسی کوچکتر و منظمتر. چهرة اصلی آموزش پزشکی علمی در سوریه و مصر در سدة هفتم ، مهذّب الدین عبد الرحیم بن علی ، مشهور به دَخْوار * (متوفی 628)، است که پزشکی را نزد ابن مطران آموخته و به نوبة خود به شاگردان بسیاری در دمشق تعلیم داده بود، و در آنجا با بیمارستان نوری مربوط بود. او اندک زمانی پیش از وفات مدرسه ای تأسیس کرد که منحصراً به آموزش پزشکی اختصاص داشت . این مدرسه در 628 حدود یک ماه پس از مرگ دخوار گشایش یافت و تا 820 که آن را تعمیر و مرمت کردند هنوز وجود داشت .

دو شاگردِ مشهورترِ او، ابن أبی اُصیبعه * و ابن نفیس * بودند. ابن ابی اصیبعه در خانواده ای از پزشکان دمشقی به دنیا آمد و در دورة خود چشم پزشک معروفی در بیمارستان نوری بود. امروز نامش بیشتر با کتاب عُیون الانباء فی طبقاتِ الاطبّاء او پیوند دارد، که در آن شرح احوال بیش از 380 پزشک و دانشمند را به دست می دهد. این اثر، تألیف ابن قفطی ( رجوع کنید به قفطی * ) در همین زمینه را بسطِ بسیار داده است .

ابن نفیس ، که در منابع عربی معمولاً به صفت نسبِ «القُرَشی » معروف است ، فقیهی معروف و نیز نویسنده ای پرکار در زمینة پزشکی بود. وی تألیف دایرة المعارف پزشکی بسیار حجیمی ، باعنوان کتاب الشامل فی الصناعة الطبیة ، را پیش گرفت که بنا بود بالغ بر سیصد جلد شود، اما فقط هشتاد جلد آن را تکمیل کرد (بخشهایی از این تألیف در نُه نسخة خطی محفوظ مانده است که یکی از آنها به خط خود اوست ( نسخة خطی کتابخانة پزشکی لینِ دانشگاه استنفرد در پالوآلتو ، ش 276 )z ). همچنین در بارة چشم پزشکی و شرحی بر کتاب المسائل فی الطّب حنین بن اسحاق نوشت .

ظاهراً قدیمترین تلخیص قانون کتابی بود که ایلاقی (رونقش در 460)، از شاگردان ابن سینا، نوشت ، اما واقعاً تا اواخر سدة ششم نیاز جدّی به کمک برای فهم قانون احساس نشد. ابن جُمَیع ، پزشک یهودی مصری که در 594 درگذشت ، محتملاً قدیمترین شرح را بر قانون نوشته است . در سده های هفتم و هشتم شرحها و خلاصه هایی یکی پس از دیگری در این باره نگاشته شد و همین کار تلخیص و شرح قانون بود که موقعیت برتر قانون را در پزشکی قرون وسطی تضمین کرد.

پرخواننده ترین تلخیص قانون ، کتاب الموجز ابن نفیس بود. او شرحی نیز بر کُلّ قانون نوشت که خود کار معتبری است . ابن نفیس در این کتاب از ابن سینا انتقاد کرده ، از جمله این که می گوید مبحث کالبدشناسی به چندین بخش مختلف قانون گسترده شده است . ابن نفیس سپس شرح جداگانه ای در بارة کالبدشناسی نگاشت که در چندین نسخه باقی مانده است . یکی از این نسخه ها در 640، یعنی در حدود 46 سال پیش از مرگ او، نوشته شده است (نسخة خطی کتابخانة پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس ، مجموعة 1062، ش 80). او در این کتاب گردش ریوی خون را در حدود سه قرن پیش از آن که این جریان را اروپاییها کشف کنند، توصیف کرده است . ابن نفیس سالیان درازی از عمرش را در قاهره گذراند، در 687 در قاهره درگذشت و پیش از وفات ، خانه و کتابخانه اش را به بیمارستان جدید الاحداث منصوری در قاهره اهدا کرد.

در دمشق ، پزشک مسیحی ابن قُفّ * ، یکی از شاگردان مهم ابن نفیس و ابن ابی اُصیبعه ، تدریس می کرد. وی مؤلف کتابی است که ظاهراً تنها رسالة عربی قرون وسطی است که منحصراً به جراحی اختصاص دارد. این اثر ( کتاب العُمدَة فی صِناعة الجَراحة ) به همة جنبه های جراحی به استثنای چشم پزشکی می پردازد، زیرا او جراحی چشم را تخصصی با روش خاصّ خود می دانست .

فقط در دو رشتة پزشکی ، متون تخصصی گسترده ای به وجود آمد: چشم پزشکی و داروشناسی . تقریباً همة مجموعه های پزشکی فصلهایی در بارة این دو موضوع دربر داشت ، اما جامعترین بحث و وصف در تک نگاریهای متعدّدی یافت می شد که منحصراً به بیماریهای چشم یا داروهای ساده و مرکّب اختصاص داشت .

چشم پزشکی موضوعی بود که نویسندگان دورة اسلامی در قرون وسطی خلاقیت در خورِ ملاحظه ای در آن نشان دادند ( رجوع کنید به چشم پزشکی * ). در اوایل سدة سوم ، هم ابن ماسویه و هم شاگردش حنین بن اسحاق تک نگاریهای معتبری در بارة این موضوع نوشتند. هرچند نوشته های آنها تا حدّ زیادی مبتنی بر منابع یونانی است ، اما دانش آنها پیشرفت زیادی نسبت به آثار یونانی موجود نشان می دهد، از جمله ، شناخت بعض بیماریهایِ قبلاً ناشناخته از قبیلِ آماس غشای چشم (در عربی : سَبَل )، که بزودی روشهای جراحی پیچیده ای برای آنها به وجود آمد. یکی از معتبرترین کتابهای چشم پزشکی نوشتة علی بن عیسی بود در وصف 130 بیماری چشم . نام کتاب علی بن عیسی که در سدة چهارم در بغداد به کار چشم پزشکی مشغول بود تذکرة الکحّالین * است . از پزشکان تقریباً معاصرِ وی ، عَمّار مَوْصِلی * است که اصلاً عراقی بود، اما به مصر رفت و در آنجا تنها اثرش ، رساله ای دربارة بیماریهای چشم ، را به حکمران فاطمی ، الحاکم تقدیم کرد. رسالة عمّار فقط دربارة 48 بیماری بحث می کند، اما حاوی برخی موارد بالینی جالب ، و این ادّعاست که سوزنی توخالی برای درآوردن آب مروارید (کاتاراکت ) از راه مَکِش طراحی کرده بود. رازی در الحاوی خود این روش را به یک پزشک یونانی به نام آنتیلوس (سدة دوم میلادی ) نسبت داده است ؛
کسان دیگری ، چون زَهراوی ، گفته اند که وصف چنین روشی را شنیده بودند، اما آن را در عمل ندیده بودند. تاریخچه و کارآیی این روش مفروض برای درآوردن آب مروارید موضوع بررسیهای جدیدی بوده است . روش درمان آب مروارید که بی شک از عهد باستان بسیار زیاد به کار می رفت «قدح » بود، که عدسی کدرشدة چشم را برنمی داشتند، بلکه آن را به کنار می زدند. بنابر شواهدی ، در بعض نقاط کسانی بودند که کاری جز قدح آب مروارید نمی کردند؛
آنان محتملاً درمانگران سیّاری بودند و مهارتی در دیگر زمینه های درمانی نداشتند. مثلاً، قطب الدین شیرازی * در 682 در شرحش بر قانون ابن سینا نوشته است که خود وی روشهایی چون فصد، بخیه زنی ، و رفع ناخنک به کمک جراحی را به کار می برد اما چون شیوة قدح را شایستة خود نمی دانست به آن عمل نمی کرد.

به عللی هنوز نامعلوم ، در سده های ششم و هفتم علاقة بی سابقه ای به تألیف رساله های عربی در بارة چشم پزشکی وجود داشت . در اندلس محمد بن قَسّوم بن اَسْلم غافِقی * ، که اطلاعی اساسی از او نداریم ، کتاب المُرشد فی طب العین را نوشت ، شامل نُه فصل که به همة جنبه های طبّی و جراحی و دارویی درمان بیماریهای چشم که تا آن زمان شناخته شده بودند، می پرداخت . فصل نخست این کتاب به سبب بحث در بارة اخلاق حرفه ای چشم پزشکان و تفسیر نکته هایی از «سوگند بُقراطی » اهمیت ویژه ای دارد. در قاهره ، فتح الدین قَیْسی (متوفی 657) کتاب چشم پزشکی خود را به مَلِک صالح دوم ، نجم الدین ایوب ، اهدا کرد. رسالة او، نتیجة الفِکَر فی عِلاج امراض البَصَر ، مشتمل بر هفده فصل است راجع به تشریح و فیزیولوژی چشم و علل ، علامتها و درمان 124 ناراحتی چشم که بعض آنها ظاهراً برای نخستین بار در این کتاب مطرح شده اند. تقریباً یک دهة بعد، کتاب جامع دیگری در بارة بیماریهای چشم را خلیفة بن ابی المَحاسنِ حلبی * در سوریه تألیف کرد، که منابع و مآخذ خود را با وسواس ِ بسیار در آن ذکر کرده است . رسالة قیسی از جملة این منابع نیست ، لذا ناچار نتیجه می گیریم که این رساله هنوز به شمال سوریه ، که خلیفة بن أبی المحاسن ظاهراً در آنجا کار می کرد، نرسیده بود. کتاب خلیفه حاوی مقدار در خورِ توجهی مطالب جدید، از جمله نمودارهای ابزارهای چشم پزشکی و نخستین مورد ثبت شدة کاربرد آهنربا برای بیرون کشیدن یک شی ء خارجی از چشم بود (در این مورد، تکّة سوزنی که به هنگام قدح آب مروارید شکسته بود).

دیگر رسالة مهم چشم پزشکی سدة هفتم کتاب نور العُیون و جامع الفنون است که مؤلف آن را عموماً صلاح الدین بن یوسف الکحّال الحَمَوی می دانند، اما ثابت شده است که این رساله را شخصی به نام ابو زکریّا یحیی بن أبی الرَجاء نوشته است ( رجوع کنید به گ . شولر ، در مجلة Isl. ، سال 64 ( 1987 ) ، ص 89ـ97). این کتاب از این لحاظ غیرمعمولی است که بتفصیل فرایند دیدگانی بینایی را بررسی می کند، و نیز از این حیث که تصویرهایی از ابزارهای چشم پزشکی دارد و نمودار جالبی که رُبع مقطع یک چشم را در دو سطح مختلف نشان می دهد. توضیحی کامل و روشمند از دانش چشم پزشکیِ سدة هفتم را ابن نفیس در کتاب المُهذَّب فی طبّ العین داده است . ابن ابی اصیبعة دو فصل را به معاصرانش در سوریه و مصر اختصاص داده ، اما قیسی تنها فردی از چشم پزشکان سوری ـ مصری معاصر او بود که توجه او را جلب کرده است . شگفتا که او از ذکر ابن نفیس یا خلیفه یا ابن ابی الرجاء (یا صلاح الدین ) غفلت کرده است . گرچه نسخه ای خطی از عیون الانباء ابن ابی اصیبعة در دمشق وجود دارد (نسخة خطی کتابخانة ظاهریه ، ( بخش ) طب ، ش 4883، گ 104پ ) حاوی بندی در آخر آن در بارة ابن نفیس ، اما ظاهراً این مطلبی است که به یک نسخة جدید عیون الانباء افزوده شده است . در سدة بعد، دانشمند مصری ابن اَکْفانی رساله ای در چشم پزشکی نوشت به نام کتاب کشف الرَّین فی أحوال العَین و سپس خلاصه ای از آن تهیه کرد. در سدة هشتم ، صَدَقة بن ابراهیم شاذِلی کتاب العُمدة الکُح ْ لیّة فی الامراض البَصَریّة را نوشت که حاوی بعض شواهد جالب در بارة سطح علمی و بسامد جراحی چشم در روزگار اوست . اُفت نوآوری را، که شاخصة بیشتر تألیفات پزشکی پس از سدة هشتم است ، در کتابی که چشم پزشک مصری ، نور الدین علی بن مُناوی در سدة نهم نوشته است ، می توان دید. زیرا این کتاب در واقع خلاصه ای است که ابن اکفانی از رسالة خود تهیه کرده بود و مناوی در کنار آن ، متن کتاب مفصّلتر ابن اکفانی و نیز بخشهای مربوط از رسالة ابن نفیس در بارة چشم پزشکی را گنجانده است .

در داروشناسی ، نویسندگان دورة اسلامی از الگوهای پیشین فراتر رفتند، نخست به این علت که گسترة جغرافیایی وسیعترشان آنها را با داروهایی آشنا کرد که برای ملتهای پیشین ناشناخته بود. اطلاع در بارة مواد دارویی در آغاز مبتنی بر حدود پانصد مادّه ای بود که دیوسکوریدس وصف کرده بود. از بررسی قرابادینهای شاپور بن سهل * و ابویوسف یعقوب کِنْدی * ، و از بررسی رساله ای در بارة رژیم درمانی برای زایران کعبه ( رسالة فی تدبیر سفر الحجّ ) نوشتة قُسطابن لوقا، آشکار می شود که از سدة سوم داروهای بسیاری به کار می رفت که در پزشکی یونانی ناشناخته بود، از جمله کافور * ، مُشک * ، نُشادر * ، و نیز کالاهایی که پیشتر در اروپا ناشناخته بودند، مثلاً پنبه * (برای داروهای مرکّب دیگر رجوع کنید به قرابادین * ). در بارة مفردات پزشکی رسالات متعددی نوشته شد که مؤلفان آنها غالباً علاقة گسترده ای به نامهای داروها و مُرادفهای آنها داشتند ( رجوع کنید به گیاهشناسی * ؛
دارو/ داروسازی * ). معتبرترینِ این تألیفات الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة * ابن بیطار بود. الجامع راهنمایی است الفبایی برای بیش از 400 ، 1 دارو در 324 ، 2 مدخل مجزّا، برگرفته از مشاهدات خود او و نیز از بیش از 260 منبع مکتوب دیگری که او از آنها نقل کرده است . این تألیف عظیم اساس بسیاری از کتابهای سپسین در بارة مواد دارویی گردید. تجهیزات تازه ای نیز برای داروسازی به وجود آمد. «البارلّو» نامی است که امروز در اروپا به شیشه های کمرباریک برای حفظ داروها اطلاق می شود و قدیمترین نمونه های آنها در سدة ششم در سوریه شناخته شدند. همچنین صنعت متنوع و گسترده ای برای طراحی و تولید هاون و دسته هاون وجود داشت .

موضوع زهرها هم در عهد باستان یونان و روم و هم در سده های میانة اسلامی سخت مورد توجه بود. نیش مار و گاز سگ و همچنین آثار سوء نیش عقرب و عنکبوت و دیگر جانوران زیانکار باعث نگرانی بسیار بود، در حالی که از خواصّ سمّی بعض کانیها و گیاهان مختلف ، نظیر بیش * و مِهرگیاه و خَرْبَق سیاه ( برای از میان بردن دشمنان و رقیبان ) سوءاستفاده می کردند. علی بن عبد العظیم انصاری رساله ای عربی در بارة پادزهرها در 669 در سوریه نوشت که اهمیت ویژه ای دارد (نسخة خطی یگانة کتابخانة ملی پزشکی در بثزدا ، مریلند ، ش 64 A ). این رساله نه فقط گیاهان موجود در سوریه در آن زمان را وصف می کند، بلکه شامل نقل قولهای مفصّلی از رسالات دیگری است ، از جمله بعض رسالاتی که امروز از میان رفته اند، مثلاً رساله ای در بارة تریاقات نوشتة تَمیمی ، پزشک مصری (متوفی 370)، و کتابی مصوّر در بارة گیاهان دارویی تألیف رشید الدین منصور بن سوری (متوفی 641؛
برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به زَهر * ؛
نیز رجوع کنید به پادزهر * ).

موضوعات دیگری نیز گاهی در تک نگاریهایی مورد بحث واقع می شدند، اما آثار تخصصی وسیعی پدید نیاوردند ــ موضوعهایی چون کالبدشناسی ، قولنج ، بواسیر، بیماریهای پوست ، نسیان ، سردرد، مالیخولیا، تبها، فَصْد، جنین شناسی ( رجوع کنید به عَریب بن سَعد کاتب قُرطبی * ) و مراقبت از کودکان . در مورد جراحی ، کتاب ابن قُفّ اهمیتی به اندازة فصل جراحی در دایرة المعارف زَهْراوی نداشت ، که با نگاره هایی از ابزارهای جرّاحی مصوّر شده بود و غالباً جدا از دایرة المعارف دست به دست می گشت . ترجمه ای ترکی از فصل جراحی زهراوی برای محمد دوم فاتح انجام گرفت ، اما تصویرهای تن آدمی در آن به تصاویر ابزارها افزوده شده و بدینسان اهمیت ابزارها را سخت از نظر انداخته است ؛
احتمالاً منظور از این ترجمه تهیة راهنمایی برای پزشکان نبوده ، بلکه تهیة هدیة سرگرم کننده ای برای سلطان بوده است . موضوعات دیگری چون جذام * و مالاریا * در دایرة المعارفها مورد بحث قرار می گرفتند، که توجه محققان جدید را جلب کرده اند، اما خود موضوع تک نگاریها نبودند.

در بعض مناطق یک «رئیس الاطبّاء» و یا یک «مُحتَسِب » بر کار پزشکان نظارت داشت . گرچه اطلاع چندانی در بارة وظایف عملی رئیس الاطّباء در دست نیست ، اما کتابهایی برای راهنمایی مُحتسبان ( رجوع کنید به حِسْبه * ) نوشته شده است . پیش از سدة ششم ، این گونه کتابهای حسبه حرفة پزشکی را فقط به اختصار ذکر می کردند و بیشتر به داروها، اوزان و مقادیر می پرداختند. شَیْزَری (متوفی 589)، پزشکی که در حَلَب کار می کرد، کتابی نوشت که در آن پزشکان را مُلزَم می ساخت «سوگند بقراط » را ادا کنند، چشم پزشکان از روی کتاب العشر مقالات فی العین حنین بن اسحاق و شکسته بندها با استفاده از ترجمة عربی فصل جراحی بولس اجانیطی امتحان بدهند و جراحان مطالب کتاب خاصی از جالینوس را بدانند. کتابهای سپسین حسبه این شرطها را تکرار کردند، اما در بارة این که چنین امتحاناتی تا چه حد واقعاً برگزار می شد، شواهد کمی در دست است . همچنین به تأکید گفته شده است که یک پزشک پس از اتمام تحصیلاتش «اجازه »ای دریافت می کرد، اما هیچ شاهدی بر وجود یک نظام یکسان ، معیار شده یا تحت نظارت در آموزش پزشکی وجود ندارد، گرچه امروزه نسخه هایی از رسالاتی هست که در انتهای آنها کسی گواهی و امضا کرده که فلان دانشجو متن معیّنی را در محضر مؤلف آن رساله یا پزشک معتبری خوانده و فهمیده بوده است . چنین تصدیقهایی معادل مجوّزی نیست که فلان پزشک پس از اتمام یک دورة آموزشیِ مصوّب دریافت می کرد، و اصطلاح «اجازه » نیز در چنان مدارکی یافت نمی شود.

درمانهای ساحرانه و عامیانه ، و طبابت مبتنی بر طالع بینی نیز بخشی از تطبّب چندگانه بود. یکی از آشکارترین موارد استعمال تعویذها و اَوراد و اَدعیه ، حراست از افراد در برابر بیماریهای همه گیر بود که وقوع آنها مصیبت بار و پیش بینی نکردنی بود و شناخت چندانی در بارة آنها وجود نداشت ؛
اما تعویذ را همچنین برای محافظت افراد از همه گونه بیماری و بلا و نیز چشم زخم به کار می بردند. بعض آیات قرآنی را دارای سودمندی ویژه ای از این حیث می دانستند، و الفباهای جادویی و علایم اختصاری دیگری را باهم ترکیب کرده تعویذهایی از آنها می ساختند، که (پس از سدة ششم ) شاید شامل «مربّعهای وَفْقی » نیز می شد ( رجوع کنید به وَفق * ). این که این گونه کارها و روشها اختصاص به مستمندان نداشت از وجود جامهایی جادویی ـ درمانی که برای حُکّام ایّوبی و مملوک ساخته شده آشکار است . بر روی جامهای جادویی ـ درمانیِ بسیاری که هنوز به جا مانده ، نمادهای سحرآمیز و آیات قرآنی منقوش است . بنا بر کتیبه های منقوش بر روی نمونه های قدیم این جامها، این علایم و آیات را برای رفع بیماریهای مختلف سودمند می دانستند، از جمله برای ناراحتیهای معده ، سردرد، خونریزی بینی ، نیش عقرب ، مارگزیدگی ، گاز سگهای هار و تسهیل زایمان . عجیب این که در آثار مکتوب مورد بررسی ، نه از جامهای جادویی ـ درمانی ذکری رفته است ، و نه از پیراهنهای منقوش به اوراد و دعاها و طلسمها (که تعداد در خورِ ملاحظه ای از آنها از دورة صفویه ، عثمانی و مغول باقی مانده است ). نوشته های پزشکان عالمی نظیر رازی نیز کاملاً خالی از جادو جنبل نیست ، زیرا در آنها گاه و بیگاه ارجاعاتی به درمانهای جادویی یافت می شود. در سراسر جامعه ، به درجات مختلف ، جا برای توجیهات عامیانه در کنار روشهای عالمانه تر وجود داشت .

می توان تأثیرات اروپای متجدد را در پزشکی دوران صفویه دید. قدیمترین رساله دربارة «آتِشک » (سیفیلیس ) ظاهراً رساله ای فارسی است نوشتة عمادالدین محمود شیرازی در 977 که رسالة جداگانه ای نیز دربارة «چوب چینی » نوشت («چوب چینی » ساقة زیرزمینی گیاهی از جنس اسمیلاکس بَرِّ قدیم است که می گفتند درمانی برای سیفیلیس و نیز نوشدارویی عمومی است ). این داروی جدید برای درمان یک بیماری جدید بسرعت به نوشته های عربی پزشکی راه یافت . مثلاً، «داودِ انطاکی * » توصیف مشابهی از سیفیلیس و «چوب چینی » را در تذکرة خود گنجانیده است . انطاکی همچنین بر نویسندگان دورة اسلامی و منابع یونانی اولیه سخت متکی بود و زبان یونانی آموخت تا از این منابع مستقیماً استفاده کند.

در سدة یازدهم / هفدهم مفهوم اروپایی «پزشکیِ شیمیایی » مربوط به اوایل دورة جدید، از طریق نوشته های پزشک دربار محمد چهارم ، صالح بن نصر بن سَلّوم ، به دربار عثمانی وارد شد. صالح چندین کتاب لاتینی نوشتة اسوالد کرول (متوفی 1609 میلادی )، استاد پزشکی دانشگاه ماربورگ ، و دانیل زنرت (متوفی 1637 میلادی )، استاد پزشکی در ویتنبرگ ، را ترجمه کرد. این هردو پیرو پاراسلسوسِ نامدار (متوفی 1541 میلادی ) بودند، که در تولید داروها اسیدهای کانی ، نمکهای غیرآلی و شیوه های کیمیاگری به کار می برد. تهیة بسیاری از این داروها به فرایندهای تقطیر و نیز به گیاهانی چون گوایاکوم و عشبه نیاز داشت که بومی برِّ جدید بودند. رسالات ابن سلّوم نه فقط «پزشکیِ شیمیایی جدید» را منعکس می کرد، بلکه همچنین برای نخستین بار به زبان عربی شماری از بیماریهای «جدید»، مانند اسکوربوت ، کم خونی ، کلروز ، «عَرَق انگلیسی » (نوعی انفلوآنزا) و «پلیکا پولونیکا» (نوعی بیماری همه گیر موی سر ناشی از شپش ) را وصف می کردند. آشکار است که از اوایل سدة یازدهم / هفدهم کتاب کالبدشناسی > ساختار تن انسان < نوشتة وسالیوس (چاپ 1542،بازِل / بال ) در قلمروهای صفوی و عثمانی شناخته شده بود. در همان روزگار، در دربار عثمانی علاقة مجدّدی به استفاده از تِرّا لِمنیا (خاکی طبی که در یونان باستان به کار می رفت ) برای درمان طاعون پدید آمد.

در اوایل سدة دوازدهم / هجدهم توجه و علاقه به پزشکی پاراسلسوسی در قلمرو عثمانی دوام داشت ، گرچه عاملان به طب اخلاطی بقراطی با آن مخالفت می کردند. هنگامی که طاعون در استانبول روی داد، مصطفای سوّم دستور داد که دو رسالة هرمان بوئرهاوه (متوفی 1738 میلادی )، پزشک اصلاح طلب هلندی ، به ترکی ترجمه شود. صُبحی زاده عبد العزیز، پزشک دربار، که با همکاری مترجم اتریشی توماس فن هربرت آنها را ترجمه کرد، کوشید که با توضیحات و تفسیرهایی ، پزشکی اروپایی را با پزشکی سنّتی هماهنگ سازد.

در سدة سیزدهم / نوزدهم تغییرات عمیقی در آموزش پزشکی روی داد و با ورود پزشکی اروپایی در مقیاسی گسترده ، بسیاری از متنهای اروپایی به عربی و فارسی ترجمه شد. در 1244 یک مدرسة پزشکی نزدیک قاهره تأسیس یافت که در آن استادان فرانسوی ، ایتالیایی و آلمانی پزشکی اروپایی تعلیم می دادند، و در 1267 یک شعبة پزشکی در دار الفنون * در تهران بنیان یافت که در آن استادان ( فرانسوی و ) اتریشی و ایتالیایی به زبان فرانسه درس می دادند. با وجود این ، تکثّر شیوه های پزشکی تا به امروز باقی است و روشهای سنّتی و عامیانه و رساله های مبتنی بر «طبّ نَبَوی » هنوز بخشی از طیف خدمات درمانی را تشکیل می دهد.

در سدة پنجم / یازدهم نفوذ نظریه ها و روشهای درمانی دانشمندان دورة اسلامی به اروپا آغاز یافت . یکی از نخستین آثاری که به لاتینی ترجمه شد، خلاصه ای از کتاب المسائل فی الطّب حنین بن اسحاق بود که در زبان لاتینی به ایساگوگه معروف است و نقش اساسی در استقرار چارچوب نظری بنیادی پزشکی در اروپا داشت . تا اواسط سدة هفتم / سیزدهم نوشته های عمدة علی بن عبّاس مَجوسی ، رازی و ابن سینا همه به لاتینی ترجمه شده بود. نامِ «مسوئه » وابسته به چندین رسالة معتبر لاتینی شده بود که فقط بعض آنها واقعاً نوشتة ابن ماسویه است . نوشته های اسحاق بن سلیمان اسرائیلی و ابن جَزّار و نیز کتاب الکلیّات ابن رشد از طریق نسخه های ترجمه شده به لاتینی رواجِ بسیار داشت . فصل جراحی از کتاب زهراوی محبوبیتِ بسیاری در اروپا یافت ؛
همچنین تقویم الصحة ابن بطلان که به تاکوئیم یا تاکوئینیوم سانیتاتیس مشهور بود. بجز چند استثنا، اثر هیچ یک از مؤلفان آثار پزشکی اسلامی که پس از ابن بطلان می زیستند، به لاتینی ترجمه نشده است . یکی از موضوعات بحث کنونی این است که آیا در سدة دهم / شانزدهم ترجمه ای لاتینی از شرح ابن نفیس در بارة گردش خون ریوی وجود داشته است یا نه .

در سدة دهم / شانزدهم اروپاییان دوباره به روشهای درمانی در جهان اسلام علاقه مند شدند. مثلاً، لئونهارد راووُلف از 981/ 1573 تا 983/ 1575 برای گردآوری نمونة گیاهان و ثبت سنتهای پزشکی محلّی به سوریه ، عراق و فلسطین سفر کرد. او پیش از سفر ترجمه های لاتینی آثار ابن سینا، رازی و ابن رشد را خوانده بود. در سدة سپسین ، ژوزف لابرُس (معروف به نام مذهبی «برادر آنژلوسِ قِدّیسْ یوسف » ) در 1072/ 1662 به مدت دو سال برای آموختن عربی به رُم و سپس برای یادگیری فارسی به اصفهان رفت و در آنجا طبابت را برای تبلیغ مسیحیت به کار برد. پس از بازگشت به فرانسه ، > مجموعة داروهای ایران < را در 1092/ 1681 منتشر کرد که ترجمة لاتینی طب شفائی مظفّر بن محمد حسینی شفائی (متوفی 974) همراه با تفاسیر خود لابرُس بود. در سدة دوازدهم / هجدهم دو ترجمة لاتینی رسالة رازی در بارة آبله و سرخک انجام گرفت . انتشار این ترجمه ها در پی توصیف بانو مِری وُرتلی مونتاگو ، زن سفیر ویژة انگلستان در دربار عثمانی ، در 1132/ 1720 از شیوة مایه کوبی یا آبله کوبی در عثمانی که توجه و علاقة بسیاری به آبله کوبی پدید آورده بود، صورت گرفت . فهرستهای رسمی داروهای ساده و مرکّب به زبانهای بومی اروپا نفوذ داروشناسی اسلامی را همچنان نشان می داد.


منابع :
برای هر موضوع و نیز پزشکان خاص رجوع کنید به کتابشناسی جامع زیر:

M. Ullmann, Die Medizin im Islam , Leiden 1970,

(30) و برای پزشکانی که تا پیش از 430/1038 می زیسته اند رجوع کنید به Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , vol. III: Medizin, Pharmazie, Zoologie, Tierheilkunde bis ca . 430 H. , Leiden 1970.

(31) برای منابع فارسی رجوع کنید به E. and L. Richter-Bernburg, Persian medical manuscripts at the University of California, Los Angeles. A descriptive catalogue , Malibu, Calif. 1978;
Charles Ambrose Storey, Persian literature: bio-bibliographical survey , vol. II/2,

(32) London 1971.

نیز ؤ







(33) E. Savage-Smith, "Islamic science and medicine", in Information sources in the history of science and medicine , ed. P. Corsi and P. Weindling, London 1983, 436-455.

برای بررسیهای کلی در بارة طب اسلامی :

(34) L. I. Conrad, "The Arab-Islamic medical tradition", in Conrad, M. Neve et al ., The western medical tradition, 800 B. C. to A. D. 1800 , Cambridge 1995, 93-138;
(35) M. W. Dols, Medieval Islamic medicine. Ibn Ridwa ¦ n's treatise "On the prevention of bodily ills in Egypt" , Berkeley 1984, 3-72;
(36) H. D. Isaacs, "Arabic medical literature", in Camb. hist. Ar. lit , III, 342-363;
(37) F. Klein-Franke, Vorlesungen دber die Medizin im Islam , Wiesbaden 1982;
(38) Savage- Smith, "Medicine", in Encyclopedia of the history of Arabic science , ed. R. Rashed, London 1996, III, 903-962;
(39) Ullmann, Islamic medicine , Edinburgh 1978.

(40) نیز رجوع کنید به E. G. Browne, Arabian medicine , Cambridge 1921;
(41) D. M. Dunlop, Arab civilization to A. D. 1500 , London 1971, 204-250;
(42) C. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate , Cambridge 1951;
(43) idem, Safavid medical practice , London 1970;
(44) L. Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe , Paris 1876;
(45) M. Plessner, "The natural sciences and medicine", in The legacy of Islam , 2nd ed., ed. J. Schacht and C. E. Bosworth, Oxford 1974.

آثار مهمی که طیفی از موضوعات را در بر می گیرند عبارت اند از:

(46) M. Meyerhof, Studies in medieval Arabic medicine. Theory and practice , ed. P. Johnstone, London 1984;
(47) F. Rosenthal, Science and medicine in Islam. A collection of essays , Aldershot 1990;
(48) F. Sezgin, ed., Beitrجge zur Geschichte der arabisch-islamischen Medizin. Aufsجtze aus den Jahren 1819-1920 , Frankfurt-am-Main 1980.

(49) در فرانکفورت ـ آم ـ ماین ، مؤسسة تاریخ علوم عربی ـ اسلامی نیز مجموعه هایی (چاپ فؤاد سزگین در سری «متنها و بررسیها») از مطالعات ثانوی تجدید چاپ شده منتشر کرده است که به پزشکانی خاص ، از جمله علی بن عباس مجوسی (1996)، رازی (4 ج ، 1996)، ابن سینا (4 ج ، 1996)، زهراوی (2 ج ، 1996)، موسی بن میمون (5 ج ، 1996) و ابن نفیس (1997)، اختصاص دارد.

(50) برای پزشکی در دورة امویان و اوایل دورة عباسی و نیز منشأ بیمارستان : حنین بن اسحاق ، المسائل فی الطب ، چاپ محمدعلی ابوریّان و دیگران ، قاهره 1978؛


(51) M.-G. Balty-Guesdon, "Le Bayt al-h ¤ ikma de Baghdad", Arabica , XXXIX (1992), 131-150;
(52) Conrad, "Did al-Wal ¦ â d I found the first Islamic hospital?", ARAM , VI (1994), 225-244;
(53) Dols, "The origins of the Islamic hospital. Myth and reality", Bull. of the hist. of medicine , lXI (1987), 367-390;
(54) Encyclopaedia Iranica , s.v. "Bok ¢ t ¦ â s § u ¦ Ü " (by Lutz Richter-Bernburg);
(55) G. R. Hawting, "The development of the biography of al-H ¤ a ¦ rith ibn Kalada and the relationship between medicine and Islam", in The Islamic world from classical to modern times. Essays in honor of Bernard Lewis , ed. C. E. Bosworth, C. Issawi et al ., Princeton 1989, 127-140;
(56) H ¤ unayn b. Ish ¤ a ¦ k ¤ , Questions on medicine for scholars , tr. P. Ghalioungui, Cairo 1980;
(57) F. Micheau, "The scientific institutions in the medieval Near East", in Encyclopedia of the history of Arabic science , III, 985-1007.

برای «طب نبوی » :

(58) ابن حبیب ، مختصر فی الطب ، چاپ آلوارث دِ مُرالس و خیرون ایروسته ، مادرید 1992؛
(59) محمد بن احمد ذهبی ، الطب النبوی ، در حاشیة ابراهیم بن عبد الرحمان ازرقی ، تسهیل المنافع فی الطب و الحکمة ، بولاق 1304/1887، قاهره 1367/1948؛
(60) عبد الرحمان بن ابی بکر سیوطی ، المنهج السوی و المنهل الروی فی الطب النبوی ، چاپ حسن مقبولی ، بیروت 1986؛
(61) طب الائمة ، بیروت ( بی تا. ) ؛


(62) G. Bos, "The Miswa ¦ k: an aspect of dental care in Islam", Medical history , XXXVII (1993), 68-79;
(63) J. C. Bدrgel, "Secular and religious features of medieval Arabic medicine", in Asian medical systems , ed. C.Leslie, Berkeley 1976, 41-62;
(64) Dols, Majnu ¦ n. The madman in medieval Islamic society , Oxford 1992, 211-260;
Elgood, "T ¤ ibb-ul-Nabbi or medicine of the prophet, Osiris , XIV (1962), 33-192

(65) (الگود رسالة ذهبی راترجمه کرده ولی اشتباهاً آن را به سیوطی نسبت داده است ) ؛


(66) Fazlur Rahman, Health and medicine in the Islamic tradition. Change and identity , New York 1987 (see review in History of science , XXVI (1988), 418-425);
(67) Islamic medical wisdom. The T ¤ ibb al-a'imma , tr. Batool Ispahany, London 1991;
(68) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. J. L. Esposito, New York- Oxford 1995, s.v. "Medicine. Traditional practice" (by Conrad);
(69) I. Perho, The Prophet's medicine. A creation of the Muslim traditionalist scholars , Helsinki 1995.

برای نواحی طاعون خیز و نظریه های مربوط به سرایت آن :

Conrad, "Epidemic disease in formal and popular

(70) thought in early Islamic society", in Epidemic and ideas. Essays on the historical perception of pestilence , ed. T. Ranger and P. Slack, Cambridge 1992, 77-99;
(71) idem, "T ¤ a ¦ Ü u ¦ n and waba ¦ Ý : conceptions of plague and pestilence in early Islam", Jourual of the economic and social history of the Orient , XXV (1982), 268-307;
(72) Dols, The Black Death in the Middle East , Princeton 1977.

برای پزشکان سده های چهارم / دهم و پنجم / یازدهم :

ابو العلاء زهر، کتاب المُجَرَّبات ، چاپ آلوارث میلان ، مادرید 1994؛


C. Burnett and D. Jacquart, eds., Constantine the African and `Al i ¦ ibn al-`Abba ¦ s al-Mag § u ¦ s i ¦ . The "Pantegni" and related works , Leiden 1994;
Conrad, "Scholarship and social context. A medical case from the eleventh-century Near East", in Knowledge and the scholarly medical traditions , ed. D. Bates, Cambridge 1995, 84-100;
Dols, Medieval Islamic medicine;
Encyclopaedia Iranica , s.vv. "Ak ¢ awayn ¦ â Bok ¢ a ¦ r ¦ â ", and "`Al ¦ â b. `Abba ¦ s" (by Richter- Bernburg);
Ibn But ¤ la ¦ n, The Physicians' dinner party , ed. and tr. Klein-Franke, Wiesbaden 1985;
idem, Le "Taqw i ¦ m al-s ¤ ih ¤ h ¤ a" ( Tacuini sanitatis ) d'Ibn But ¤ la ¦ n , ed. and tr. H. Elkhadem, Leuven 1990;
A. Z. Iskandar, "Another fragment from the autogragh of Ibn al- Tilm ¦ â dh's `Marginal commentary'", BSOAS , XLIV (1981), 253-261;
idem, "An autograph of Ibn al-Tilm ¦ â dh's Marginal commentary on Ibn S ¦ â na ¦ 's Canon of Medicine'", Le Musإon , XC (1977), 177-236;
idem, "al-Ra ¦ z ¦ â ", in Camb. hist. Ar. lit , III, 370-377;
J. L. Janssens, An annotated bibliography of Ibn S i ¦ na ¦ (1970- 1989) , Leuven 1991;
R. Kuhne, "El `Sirr s ¤ ina ¦ Ü at al-t ¤ ibb' de Abu ¦ Bakr Muh ¤ ammad b.Zakariyya ¦ Ý al-Ra ¦ z ¦ â ", al-Qant ¤ ara , III (1982), 347-414, V (1984), 235-292, VI (1985), 369-395.

برای پزشکان دورة ایوبیان و مملوکها:

D. Behrens-Abouseif, Fath ¤ Alla ¦ h and Abu ¦ Zakariyya. Physicians under the Mamluks , Cairo 1987;
Ibn Djumay ـ , Treatise to S ¤ ala ¦ h ¤ ad-D i ¦ n on the revival of the art of medicine , ed. and tr. H. Fجhndrich, Wiesbaden 1983.

برای شروح قانون رجوع کنید به Iskandar, A catalogue of Arabic manuscripts on medicine and science in the Wellcome Historical Medical Library , London 1967, 33-64.

برای چشم پزشکی و فیزیولوژی بینایی :

M. Feugةre, E. Kunzel and U. Weisser, "Les aiguilles ب cataracte de Montbellet (Saآne-et-Loire). Contribution ب

l'إtude de- l-ophtalmologie antique et islamique", Jahrbuch d.Rخmisch-Germanischen Zentralmuseums Mainz , XXXII (1985), 436-508;
G. Russell, "The emergence of physiological optics", in Encyclopedia of the history of Arabic science , II, 672-715;
Savage-Smith, "Ibn al-Naf ¦ â s's `Perfected book on ophthalmology'", J. for the history of Arabic science , IV (1980), 147-206;
F. Sezgin, ed., Augenheilkunde im Islam. Texte, Studien und غbersetzungen , Frankfurt am Main 1986;
C. A. Wood, Memorandum book of a tenth-century oculist , Chicago 1936, repr. Birmingham, Alabama 1985;


برای چاپهای جدید پنج اثر رجوع کنید به Savage-Smith [ ند کتاب ] in Bull. of the hist. of medicine , lXVI (1992), 296-300.

برای داروشناسی :

G. Bos, "The treatise of Ahrun on lethal drugs", Zeitschrift fدr Geschichte der Arabisch-Islamischen Wissenschaften , VII (1991-1992), 136-171;
Dioscurides Triumphans. Ein anonymer arabischer Kommentar ( End 12. Jahrh. n. Chr ) zur Materia medica , ed. and tr. A. Dietrich, Gخttingen 1988;
Encyclopaedia Iranica , s.vv. "Botanical studies on Iran. I:The Greco-Islamic trad" (by Hu ¦ s § ang A ـ lam), "Botanical studies on Iran. II: The Western tradition" (by S.-W.B. Breckle), "Botanical studies on Iran. III: Persian studies in the Western tradition" (by Hu ¦ s § ang A`lam and Ah ¤ mad Qahrama ¦ n);
Ibn Bayt ¤ a ¦ r, Die Dioskurides-Erklجrung des Ibn Baitar , ed. and tr. A. Dietrich, Gخttingen 1991;
Ibn Juljul, Die Erganzung Ibn G § ulg § ul's zur Materia medica des Dioscurides , Gخttingen 1994;
K ¤ us ¤ ta ¦ B. Lu ¦ k ¤ a ¦ , Qust ¤ a ¦ ibn Lu ¦ qa ¦ 's medical regime for the pilgrims to Mecca , ed. and tr. G. Bos, Leiden 1992;
M. M. Sadek, The Arabic materia medica of Dioscorides , Quebec 1983.

برای تجهیزات داروسازی رجوع کنید به F. Maddison and Savage-Smith, Science, tools and magic , London-Oxford 1997, I, 42-57, II, 290-318.

برای مطالعات جدید در بارة موضوعاتی خاص :

Dols, "Leprosy in medieval Arabic medicine", J. of the hist. of medicine , XXXIV (1979), 314-333;
idem, Majnu ¦ n ;
Encyclopaedia Iranica , s.v. "Cholera. I: in Persia" (by Xavier de Planhol);
A. Giladi, Children of Islam , London 1992;
idem, "Some observations on infanticide in medieval Muslim society", IJMES , XXII (1990), 185-200;
U. Weisser, Zeugung , Vererbung und prجnatale Entwicklung in der Medizin des arabisch- islamischen Mittelalters , Erlangen 1983.

برای جراحی :

Encyclopaedia Iranica , s.v. "Bloodletting" (by W. Floor);
S. K. Hamarneh, "Excavated surgical instruments from old Cairo, Egypt", Annali dell'Istituto a Museo di Storia della Scienze di Firenze , II (1977), 3-13;
F. Sanagustin, "La chirurgie dans le Canon de la mإdecine (al-Qa ¦ nu ¦ n f ¦ â -t ¤ -t ¤ ibb) d'Avicenna (Ibn S ¦ â na ¦ )", Arabica , XXXIII (1986), 84-122;
Abu'l- K ¤ a ¦ sim Khalaf ibn ـ Abba ¦ s Zahra ¦ w ¦ â , Albucasis, On surgery and instruments , ed. and tr. M. S. Spink and G. L. Lewis, Berkeley-London 1973 (cf. rev. in History of science , XIV [1976], 245-264).

برای آموزش :

اسحاق بن علی رُهاوی ، ادب الطبیب ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة سلیمیة ترکیه ، ش 1658، چاپ فؤاد سزگین ، فرانکفورت 1985؛


H. H. Biesterfeldt, "Some opinions on the physician's remuneration in medieval Islam", Bull. of the history of medicine , lVIII (1984), 16-27;
R. P. Buckley, "The Muh ¤ tasib", Arabica , XXXIX (1992), 59-117;
J. Chr. Bدrgel, "Adab und i ـ tida ¦ l in al-Ruha ¦ w ¦ â 's Adab at ¤ -t ¤ ab ¦ â b", ZDMG , CXVII (1967), 90-102;
G. Leiser, "Medical education in Islamic lands from the seventh to the fourteenth century", J. of the hist. of medicine , XXXVIII (1983), 48-75;
M. Levey, "Medical ethics of medieval Islam, with special reference to al-Ruha ¦ w ¦ â 's `Practical ethics of the physician' ", in Trans. Amer. Philosophical Soc ., N. S. lVII/3, Philadelphia 1967.

برای پزشکی آمیخته به جادو و اختربینی :

G. C. Anawati, "Trois talismans musulmans en arabe provenant du Mali (Marchإ de Mopti)", Annales islamologiques , XI (1972), 287-339;
C. Burnett, Magic and divination in the Middle Ages. Texts and techniques in the Islamic and Christian worlds , Aldershot 1997;
Dols, Majnu ¦ n , 261-310;
P. Johnstone, "Tradition in Arabic medicine", Palestine exploration quarterly (1975), 23-37;
Klein-Franke, Iatromathematics in Islam. A study on Yuh ¤ anna Ibn as ¤ -S ¤ alt's book on "Astrological medicine" , Hildesheim 1984;
Maddison and Savage-Smith, Science, tools and magic , I, 59-147;
J. A. Navarro and J. Martصnez Ruiz, Medicina, farmacopea y magia en el "Miscelؤneo de Salomئn" , Granada 1987.

برای تأثیرات اولیة پزشکی غربی در دوران معاصر:

J. W. Estes and L. Kuhnke, "French observations of

disease and drug use in late eighteenth-century Cairo", J. of the hist. of medicine , XXXIX (1984), 121-152;
N. E. Gallagher, Egypt's other wars. Epidemics and the politics of public health , Syracuse ca . 1990;
Kuhnke, Lives at risk. Public health in nineteenth-century Egypt , Berkeley 1990;
Leiser and Dols, "Evliya ¦ Chelebi's description of medicine in seventeenth-century Egypt", Sudhoffs Archiv , LXXII (1987), 197-216, XXIII (1988), 49-68;
J. Raby, "Terra lemnia and the potteries of the Golden Horn. An antique revival under Ottoman auspices", in Byzantinische Forschungen , XXI (1995), 305-342;
Savage-Smith, "Drug therapy of eye diseases in seventeenth-century Islamic medicine", Pharmacy in history , XXIX (1987), 3-28;
H. Ziai, UCLA Bio-Medical Library, 19th-century Persian medical manuscripts. A description , typescript, Los Angeles ca. 1990.

برای تأثیر در اروپا :

D. Jacquart, "The influence of Arabic medicine in the medieval West", in Encyclopedia of the history of Arabic science , III, 963-984;
idem and F. Micheau, La mإdecine arabe et l'occident mإdiإval , Paris 1990;
S. Lieberknecht, Die Canones des Pseudo-Mesue, eine mittelalterliche Purgantien-Lehre , Stuttgart 1995;
D. C. Lindberg, "The Western reception of Arabic optics", in Encyclopedia of the history of Arabic science , II, 719-720;
Savage-Smith, "Europe and Islam", in Western medicine. An illustrated history , ed. I. Loudon, Oxford 1997, 40-53;
idem, "John Channing, eighteenth-century apothecary and arabist", Pharmacy in history , XXX (1988), 63-80;
N. G. Siraisi, Avicenna in Renaissance Italy , Princeton 1987.

/ امیلی سَوِج ـ اسمیث ( د.اسلام ) /

تکمله (تألیفات پزشکی ) . مهمترین آثار پزشکی یونانی در بیت الحکمة به عربی ترجمه شد. قدیمترین اثر یونانی که به عربی ترجمه شد، فی إبدال الادویة المفردة منسوب به فیثاغورس (قرن ششم پیش از میلاد) است که حنین بن اسحاق آن را ترجمه کرد (سزگین ، ج 3، ص 20ـ22). مشهورترین کتابی که به شرح اصول و مبادی پزشکی از دید بقراط پرداخته

است ، المعالجات البقراطیه از ابوالحسن احمدبن محمد طبیب طبری * (متوفی 375) است (سزگین ، ج 3، ص 308؛
ششن و دیگران ، ص 282ـ283).

مؤثرترین بخش از آثار جالینوس در پزشکی دورة اسلامی مجموعه ای است مشتمل بر شانزده اثر موسوم به «جوامع اسکندرانیین » که هفت دانشمند یونانی آن را بازنویسی کردند (ابن ابی اصیبعه ، ص 151). این مجموعه بعدها به عربی ترجمه شد. کسانی که در دورة اسلامی قصد اشتغال به پزشکی داشتند، حتماً می بایست این آثار شانزدهگانه را به ترتیب خاصی بیاموزند (ابن ندیم ، ص 578 ـ579).

از مهمترین انواع کتابهای پزشکی دورة اسلامی کُنّاش * ها هستند که عموماً شامل ده مقاله اند. از جمله معروفترین آنها الکُنّاش الفاخرِ رازی (افشار و دانش پژوه ، ج 1، ص 607) و کنّاش الساهر از ساهر (همان ، ج 7، ص 433) بود.

از دیگر انواع ، الادویة المفردة یا مفردات برای شناسایی داروهای ساده و غیرترکیبی و قرابادین ها برای داروهای ترکیبی و سموم است . از جمله مفردات ، می توان الرحلة النباتیة ابن رومیه (متوفی 637) و در زمینة داروهای ترکیبی می توان اقراباذین شاپور بن سهل را که به القراباذین الکبیر نیز مشهور است (سزگین ، ج 3، ص 244) نام برد. علاوه بر ترجمة کتاب بسیار مهم حشائش دیوسکوریدس و تفسیر کتاب جالینوس دربارة سمها و پادزهرها توسط یحیی نحوی ( کتاب التریاق لجالینوس بتفسیر یحیی النحوی ؛
همان ، ج 3، ص 159) می توان به کتاب السموم ابن وحشیة و رسالات ابن جُلجُل (همان ، ج 3، ص 309ـ310؛
ششن و دیگران ، ص 33، 109) اشاره کرد.

از مهمترین تلخیصهای قانونِ ابن سینا، علاوه بر آنچه در قسمت پیشین مقاله ذکر شده است ، باید به قانونچة شرف الدین ابوعلی محمود بن محمود چغمینی * اشاره کرد.

گروه دیگر از کتابهای پزشکی اسلامی ، کتابهای « مِحْنَة » (= امتحان ) برای آزمودن دانشجویان پزشکی بوده است . این کتابها مبتنی بر کتاب جالینوس بوده اند که ترجمة عربی آن با عنوان المحنة التی یعرف بها افاضل الاطباء (لیزر، ص 84) یا کتاب فی محنة افضل الاطباء (سزگین ، ج 3، ص 125) معروف است ؛
از جمله محنة الاطباءالطبیب ابن ماسویه (همان ، ج 3، ص 235) و محنة الطبیب رازی (همان ، ج 3، ص 288) و معرفة محنة الکحالین (برای آزمودن چشم پزشکان ) از ابن ماسویه (همان ، ج 3، ص 233؛
برای اطلاع از این گونه کتابها رجوع کنید به ششن و دیگران ، ص 251؛
سزگین ، ج 3، ص 264، 323). همچنین علی بن احمد نسوی * کتاب التسویه را برای راهنمایی کسانی که خود را برای آزمون پزشکی آماده می کردند، نوشت (سزگین ، ج 3، ص 311).

قدیمترین رسالة پزشکی به فارسی گفتگوی حکیمی به نام تیاذق / تیاذوق با خسرو انوشیروان شاه ساسانی است (پرچ ، ص 44؛
استوری ، ج 2، بخش 2، ص 195). در میان آثار ترجمه شده از عربی به فارسی ، دانشنامة حکیم میسری (قرن چهارم ) اهمیت دارد، که ترجمة فارسی و منظوم کنّاش المنصوری رازی است (منزوی ، ج 1، ص 504) و کهنترین منظومة طبی فارسی موجود است . قدیمترین پزشکی نامة فارسی هدایة المتعلمین فی الطب اخوینی بخاری ، و قدیمترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی ابدال الادویه از شاپور بن سهل (فکرت ، ص 15) و کتاب الابنیة عن حقایق الادویة موفق الدین علی هروی (قرن پنجم ) است .

از قرن پنجم به بعد منظومه های بسیاری در پزشکی به فارسی تألیف شد. از جمله تشریح منظوم ، دربارة کالبد شناسی (منزوی ، ج 1، ص 509 ـ510)، دربارة جنین و خلق انسان (دانش پژوه و افشار، ج 3، ص 332) و نیز نظم بخشی از قانون ابن سینا (منزوی ، ج 4، ص 2993). از قرن هشتم به بعد در شبه قارة هند کتابهای پزشکی زیادی به فارسی تألیف شد. نخستین این کتابها مجموع ضیایی تألیف ضیاء محمد رشید زنگی غزنوی در 730 می باشد (نیّر واسطی ، ص 84). یکی از مهمترین کتابهای پزشکی این دوره ، شرحی است که حکیم علی گیلانی (متوفی 1018)، پزشک دربار جهانگیر، بر قانون ابن سینا نوشت . این شرح ، به همراه شرح ابن نفیس ، تنها شرحهایی هستند که بر تمامی قانون نوشته شده اند (ظل الرحمان ، ص 6). از آخرین کتابهای مهم پزشکی تألیف شده در شبه قاره نیز، مخزن الادویه تألیف میرمحمدحسین علوی شیرازی است که آن را در 1183 تألیف کرده است (همان ، ص 9).

تا پیش از ورود دانش پزشکی جدید غربی به ایران توسط معلمان دار الفنون ، نخستین آشنایی با پزشکی غربی از طریق ترجمة کتاب کیمیاء باسیلیقا که زین العابدین مشهدی در 1206 از ترکی به فارسی ترجمه کرده بود، صورت گرفت . در دورة قاجار، ظاهراً نخستین کتاب پزشکی نوین که در ایران ترجمه شد و به چاپ رسید تعلیم نامه در اعمال آبله زدن یا رسالة آبله کوبی نوشتة ج . کرمیک ، پزشک عباس میرزا، بود که میرزا محمد بن عبد الصبور خویی به فارسی ترجمه کرد (کیان فر، ص 24) و در 1245 در تبریز به چاپ رسید (استوری ، ج 2، بخش 2، ص 291) و بعدها در زمان صدارت امیرکبیر دوباره چاپ شد و لذا نخستین کتاب تجدید چاپ شده در ایران است (کیان فر، همانجا). در دار الفنون چندین کتاب پزشکی به فارسی ترجمه شد، از جمله : چند کتاب از پولاک * ، مثلاً رسالة علاج الا سقام ، چند کتاب از شلیمر ، از جمله پاتولوژی (افشار و دانش پژوه ، ج 2، ص 67) و ادویه و نسخه جات در بارة داروهای گیاهی (همان ، ج 2، ص 20)، و بدایع الحکمة ناصری از طولوزان * پزشک فرانسوی (همان ، ج 9، ص 237). در قرن حاضر، بسیاری از کتابهای پزشکی اسلامی را تصحیح کرده و به چاپ رسانیده اند (برای آگاهی از زمان و محل چاپ برخی از این کتابها رجوع کنید به محقق ، ص 73ـ 75). نسخة خطی بسیاری از آثار پزشکی را نیز مؤسسة تاریخ علوم اسلامی و عربی (در فرانکفورت ) به شیوة اُفست منتشر کرده است (برای آگاهی از نام و زمان چاپ این آثار رجوع کنید به مؤسسة تاریخ علوم اسلامی و عربی ، ص 433ـ471).


منابع :
(73) ابن ابی اصیبعة ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ نزار رضا، بیروت ( بی تا. ) ؛
(74) ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ ناهد عباس عثمان ، دوحه 1985؛
(75) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابهای خطی کتابخانة ملی ملک ، تهران 1352 ش ـ ؛
(76) محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، ج 3، تهران 1342 ش ؛
(77) رمضان ششن ، جمیل آقپنار، و جواد ایزگی ، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا ، استانبول 1404/ 1984؛
(78) حکیم سیدظل الرحمان ، سهم بزرگی دانشوران ایران در ترویج و توسعة طب اسلامی در هند (سخنرانی ارائه شده در کنگرة بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران ، تهران ، 11 تا 13 مهر 1371)، علیگره : دانشگاه اسلامی علیگره ، ( بی تا. ) ؛
(79) محمدآصف فکرت ، فهرست الفبائی کتب خطی کتابخانة مرکزی آستان قدس رضوی ، مشهد 1369 ش ؛
(80) جمشید کیان فر، «ترجمه در عهد قاجار از آغاز تا دورة ناصرالدین شاه »، نشر دانش ، سال 10، ش 1 (آذر و دی 1368)؛
(81) گری لیزر ، «آموزش پزشکی در سرزمینهای اسلامی از قرن اول تا هشتم هجری »، ترجمة هوشنگ اعلم ، تحقیقات اسلامی ، سال 1، ش 1 (بهار ـ تابستان 1365)؛
(82) مهدی محقق ، «گذری بر کتابشناسی پزشکی اسلامی »، کتابداری ، دفتر 16 (1369 ش )؛
(83) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران 1348ـ1353 ش ؛
(84) حکیم نیّر واسطی ، تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان ، راولپندی 1353 ش ؛


(85) Institute for the History of Arabic-Islamic Science, Publications: 1984 - Summer 1999 , Frankfurt 1999;
(86) Wilhelm Pertsch, Verzeichniss der persischen Handschriften der kخniglichen Bibliothek zu Berlin , Berlin 1888;
(87) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , vol. III: Medizin, Pharmazie, Zoologie, Tierheilkunde bis ca. 430 H. , Leiden 1970;
(88) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. II/2, London 1971.

/ فرید قاسملو /

6) مبادلات پزشکی میان چین و جهان اسلام . غالباً چنین فرض کرده اند که نبردِ نزدیک تلس که در آن ترکهای غربی و اعراب سپاه چین را منهدم کردند، نشانة پایان نفوذ مستقیم چین در آسیای مرکزی و غربی بوده ، اما باید در این فرض تجدید نظر کرد.

دو مجرای اصلی تماس میان چینیها و مسلمانان در طول سده های میانه یکی «جادة ابریشم » بود که از شمال ـ غرب چین به سوی غرب می رفت . دیگری ، «راه ابریشم اقیانوسی » بود که ساحل جنوب غربی چین را به هند و ایران می پیوست . این مسیر دوم خصوصاً برای مبادلة داروهای گیاهی و دانش پزشکی به کار می رفت . این موضوع تا جایی که به چین مربوط است ، در کتابِ های یائو بن تسائو («مفردات پزشکی از راه اقیانوس ») نوشتة لی شون مشهود است . لی شون ، ایرانیی بود که زبان چینی را خوب می دانست و به عنوان شاعری چینی نیز شهرت یافت . او در سدة نهم / دهم میلادی می زیست . بسیاری از انواع گیاهان دارویی که از ایران و دیگر کشورهای مسلمان وارد چین

می شد و نیز نامهای گیاهان دارویی چینی که به این کشورها صادر می شد در سونگ خوی یائو («گزارشهای تاریخی سلسلة سونگ ») ثبت شده است . استفادة گستردة پزشکان مسلمان

از گیاهان دارویی چین در قراباذین کِنْدی (سدة سوم /نهم ) مشهود است .

دیری نگذشت که پزشکیِ چین نفوذ فزاینده ای یافت . ابن سینا در القانون فی الطب ، هفده گیاه دارویی را ذکر و تجویز کرده است که ، به گفتة او، «از چین آورده می شود» («یُؤتی ' مِن بِها ( تُجْلَب ) بِلاد الصّین »). این شاهد دیگری از مبادلة گیاهان دارویی میان چین و جهان اسلام در آن روزگار است . در حالی که پزشکان دورة اسلامی عموماً پیرو مکتب جالینوس بودند، نظریة نبض ابن سینا و تشخیص او از روی نبض به تشخیص بیماری به سبک چینی از روی نبض که وانگ شوـ هه در کتاب مای جینگ («رساله در انواع نبض »»، سدة دوم میلادی ) بیان کرده است نزدیکتر بود. شباهتهای بسیاری میان قانون ابن سینا و نظریه های پزشکی چینی وجود دارد، مثلاً: این نظریه که تنِ آدمی کلّی است که عملکرد آن با اجزای آن متفاوت است ؛
اصول ترکیب داروهای گیاهی ؛
فرایند پیری ؛
نقش مایعات بدن ؛
درمان با تغذیه ، و جز اینها.

پزشکی چینی را بویژه مورخ بزرگ ، رشید الدین فضل الله (حدود 645ـ 718) که صدر اعظم سه سلطان ایلخانی بود، ترویج کرد. رشید الدین که خود پزشک نیز بود، به پزشکی چین علاقه و با پزشکان چینی تماس داشت . او به یکی از شاگردانش دستور داد به چین برود و کتابهای پزشکی چینی را گرد آورد. سپس دستور ترجمة این کتابها را به فارسی داد، آنها را ویرایش کرد، پیشگفتار مفصلی بر آنها نوشت و نام آن را تنسوق نامه ( تنسوخنامه ) گذاشت ؛
عنوان فرعی رشید الدین برای این اثر «گنج نامة علوم چینی ایلخان » ( !؟ ) بود. فقط یکی از چهار کتاب (مقالة ) این اثر، با مقدمة رشید الدین به جا مانده که نسخة خطی یگانة آن در استانبول است ( مؤسسة انتشارات دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران آن را منتشر کرده است ) .

بخش عمدة این کتاب را شرحی بر شرح مای جوئه ، یعنی «منظومة ضربان نبض »، دانسته اند که در چین در دورة سلسله های سونگ و یین یوان (سده های هفتم ـ هشتم / سیزدهم ـ چهاردهم ) بسیار محبوب بود. در آن زمان مای جوئه را به اشتباه به وانگ شو ـ هه نسبت دادند. هرچند نام صحیح مای جوئه در تنسوق نامه نیز ذکر شده است ، اما این اشتباه را رشید الدین نیز تکرار کرده است . مطالب منقول از مای جوئه به صورت اصل چینی آنها در تنسوق نامه گنجانده شده و همراه با توضیحاتی با حروف عربی آوانگاری شده است . نسخة خطی تنسوق نامه همچنین حاوی چندین نقاشی با کیفیت عالی از اندامهای داخلی ، مدار زندگی ـ انرژی و محاسبات اختربینی است . ازینرو، هرچند فقط بخشی از این اثر بازمانده است ، اما اهمیت بسیاری برای تاریخ پزشکی چینی دارد، زیرا، تا آنجا که می دانیم ، نخستین نسخه از آثار پزشکی چین است که به غرب اسلامی منتقل شده است .


منابع :


(89) Henri Fouquet, Essai sur le pouls, par rapport aux affections des principaux organes, avec des figures qui reprإsentent les catatةrs du pouls, dans ses affections... , Montpellier 1767;
G. E. von Grunebaum, Der Islam

(90) in seiner klassischen Epoche , Berlin 1963, Eng. tr. Classical Islam, a history 600-1258 , London 1970;


(91) H. W. Haussig, Die Geschichte Zentralasiens und der Siedenstrasse in islamischer Zeit , Darmstadt 1988;
(92) K.Jahn, "Wissenschaftliche Kontakte zwischen Iran und China in der Mongolenzeit", Anzeiger der خsterr. Akad. der Wiss., phil. -hist. Kl, CVI (1971), 199-211;
(93) idem, "China in der islamischen Geschichtsschreibung", ibid., CVIII (1971), 63-73;
F. Klein-Franke and Zhu Ming, "Rash ¦ â d ad-D ¦ â n as a transmitter of Chinese medicine to the West", Le

(94) Musإon , CIX (1996), 395-404;
(95) J. Needham, Science and civilization in China , I: Intoductory orientation , Cambridge 1954;
(96) Jutta Rall, "Zur persischen غbersetzung eines Mo-chueh, eines chinesischen medizinischen Textes", Oriens Extremus , VII (1960), 152-157;
(97) A. Sدheyl غnver, Recent researches on the Wang Shu Ho text , in Tib Fakدltesi Mecmuas i , Istanbul 1944;
(98) idem, Tansuknamei Ilhan der fununu ulumu hatayi mukaddemesi , Istanbul 1939;
(99) Fan Xingzhuen, "Historical facts of the interchanges between Chinese and Arabic medicines", Jnal. of medical hist ., IV (1952;
(100) in Chinese);
(101) Yue Jia-ming, "Chinese medicine in Iran", ibid. (1984), 28-30 (in Chinese).

/ کلاین ـ فرانکه و ژمینگ ( د. اسلام ) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2753
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست