پَرْسیاوَشان (نیز پرسیاوش ) ، سرخسی از خانوادة بسفایجیان ، با نام علمی آدیانتوم کاپیلّوس ونریس ، دارای بعضی خواص دارویی .
نامها . پیش از رواج نام برسیاوشان (یا صورتهای دیگری از آن رجوع کنید به ادامة مقاله ) برای این گیاه ، در متنهای عربی داروشناسی و پزشکی ، مشهورترین نام یونانی آن ، آدیانتن ، به صورت معرب أدیانطن / أذیانطن به نقل دیوسکوریدس / دیسقوریدوس (حکیم یونانی قرن اول میلادی )، در بعضی تألیفات قدیم عربی به کار رفته است ، مثلاً در شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطبّ به قلم مؤلفی ناشناخته در اواخر قرن ششم (ج 1، ص 156، ذیل «أدیانطن ») و الادویة المفردة تألیف احمد غافقی (نسخة خطی ، ذیل «اذیانطون »، «برشیاوشان »). نام یونانی دیگر آن ، پلیتریخن ( بولوطریخون ) لفظاً «بسیارْ موی »، با تعبیر «کثیرالشَعر» در بعضی منابع ذکر شده است (مثلاً ابن بیطار، ج 1، ص 127، ذیل همین واژه ، و برهان ، ذیل «بولوطریخون »). واژة پرسیاوشان (نیز گاهی به تشدید و کسرِ راء) به صورتهای پرساوسان ، برشیاوشان ، برشاوشان و حتی (به نقل فرایتاگ ) برشانوشان و برشنوشان (ج 1، ذیل همین واژه ها)، در منابع فارسی و عربی دیده می شود.
وصف کوتاه و دقیق دیوسکوریدس از این گیاه و رویشگاه آن ، که در بیشتر متون اسلامی تکرار شده ، چنین است (ترجمة قدیم عربی به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 86، ذیل «برشاوشان »؛ ترجمة قدیم انگلیسی ( 1655 میلادی ) ، ص 527، ذیل "Adianton" ): «شاخه های سیاه ، سخت ، باریک و برّاق به درازای تقریباً یک وَجَب ، و برگهای کوچکی مانند برگهای گشنیز، «مُشقَّق الاطراف » (بریده بریده ) دارد. ساقه و گل و میوه ( = دانه ) ندارد. ریشه اش ( از لحاظ دارویی ) بیفایده است . در جایهای سایه دار، بر دیوارهای نمناک و نزدیک مجاری چشمه ها می روید» (برای وصف گیاهشناختی دقیق امروزین ، تصویرهای رنگی و رویشگاههای آن در ایران رجوع کنید به قهرمان ، ج 6، ش 630).
نام این گیاه در برخی از زبانها یا گویشهای ایرانی چنین است : چاه سیالَک و سیالک در گیلکی (ستوده ، ذیل همین واژه ها)؛ پَرِسیووَش در لری (ایزدپناه ، ذیل مادّه )؛ پَرِ/ پَلُ سیاوَهْشی / سیاوخشی در کردی (صفی زاده ، ص 56). در ترکی استانبولی به آن بالدیری قره (لفظاً «ساق سیاه ») می گویند (ردهاوس ، ذیل r" â "bald ). در عربی ، بجز نامهای توصیفی مانند کُزْبَرَة البئر («گشنیز چاه ») و السّاق الاسود («ساقِ سیاه ») و بَقلة البئر («گیاه چاه »)، نامهای استعاری یا تشبیهی بسیاری برای آن در منابع قدیم یافت می شود که وجه تسمیة آنها همیشه آشکار
برخی از این نامهای مرکّب عربی ، آشکارا ترجمة کمابیش نادرست اصطلاحات یونانی و لاتینی قدیم است ، مثلاً شَعر الارض = لاتینی terrae capillus ، و شَعرالغول / الجبار/ الجنّ احتمالاً= capillus Veneris ، (لفظاً «گیسوی زهره ». اصطلاح فرانسوی de Venus cheveux ، لفظاً «گیسوی ونوس » ( = زهره = ناهید ) و انگلیسی hair maiden لفظاً «گیسوی دوشیزه »، نیز اقتباسی از این اصطلاح لاتینی است ). در بعضی منابع عربی نام این گیاه ، شعرالغول («موی غول ») آمده است (مثلاً ابن میمون ، ش 182، ص 22؛ غالب ، ج 1، ذیل همین اصطلاح ) اما همچنانکه ابن بیطار (ج 3، ص 64) تبیین کرده ، شعرالغول ، معادلِ «طریخومانس » دیوسکوریدس ، سرخسی از همان خانواده و دارای خواصی شبیه به پرسیاوش ( با نام علمی آسْپلنیوم تریکومانس ) است ( رجوع کنید به ترجمة انگلیسی قدیم دیوسکوریدس ، ش 136، ص 527؛ عیسی ، ص 25، ش 3).
برخی از مؤلفان پرسیاوشان را، ظاهراً به سبب شباهت لفظی ، با خون سیاوش / سیاوشان (در عربی : دَمُالاخَوَین ، لفظاً «خون دو برادر») خلط کرده اند، مثلاً موفق هروی (ص 157) و زکریای قزوینی (چاپ ووستنفلد ، ص 274). زکریای قزوینی گفته است : «برسیاوشان ، و آن را دم الاخوین نامند... ( برخی ) بر این گمان اند که وقتی افراسیاب ، شاه ترکان ، سیاوش پسر ( کی کاووس ) شاه ایرانیان را به ستم کُشت ، این گیاه از خون او رویید» (عبارت «و آن را دم الاخوین نامند» در چاپ فاروق ، ص 310ـ311 نیامده است ؛ همین افسانه را دربارة «خون سیاوش » نیز ذکر کرده اند؛ مثلاً رجوع کنید به برهان ، ذیل همین واژه ). دم الاخوین ، صمغی سرخ رنگ است که از چندگیاه از خانوادة سوسنیان به دست می آید (ابن میمون ، تعلیقات مایرهوف ، ش 182 ، ص 90 ).
با وجود ترکیب فارسی ظاهراً آشکار پرسیاوش ( ان )، ریشه یا منشأ آن معلوم و مسلّم نیست . گمان غالب که این واژه مرکّب از پَر و سیاوش ( ¢ + پسوندِ ـ ان ) است بی اساس می نماید و، به اصطلاح ، «ریشه سازی عامیانه » است ، زیرا سیاوش نمی توانسته است پَر یا بال داشته باشد. ازینرو، صورت اوستایی موهومی که هرن و هوبشمان (ص 366) به نقل از پ . دو لاگارد ، ذکر کرده اند، یعنی پرنو ( یو ) سیاورشانه ، مردود است . تعبیرات عربی قدیم و لاتینی برای این گیاه ( رجوع کنید به «گیسوی غول / جَبّار/ جنّ» و «گیسوی وِنوس / دوشیزه » مذکور در سطور پیشین ) دلالت بر عناصری افسانه ای یا اساطیری در این نامگذاریها دارد ( رجوع کنید به ابن میمون ، تعلیقات مایرهوف ، همانجا که «جبّار» در «شَعر الجبّار» را به معنای ستارة جبّار ، و «غول » در «شَعرالغول » رابه معنای مدوسا/مدوزا گرفته و ترجمه کرده است ). از سوی دیگر، یکی از صورتها یا مترادفهای پرسیاوش ، یعنی پرساوش ( ان ) /برساوش ( ان )، واژة برساوس / فرساوس / برشاوش ، معرّبِ پِرسِئوس ، به یادآورندة نام یکی از اساطیر یونان است ( رجوع کنید به برساوش * ؛ دربارة «شعرالغول »، گیاهی که ، چنانکه گفته شد، بعضی مؤلفان با پرسیاوشان یکی دانسته اند، و صورت وهم انگیز برگهای مارگونة آن رجوع کنید به تصویر). دربارة منشأ احتمالاً یونانی واژة بر/ پرسیاوش ، گفتنی است که برخی از مؤلفان قدیم ، مثلاً انطاکی (ج 1، ص 62) و به تبع او حکیم مؤمن (ص 150)، این واژه را یونانی دانسته و معنایی نادرست برای آن ذکر کرده اند: «برشاوشان : یونانی معناه دَواءالصَّدر.»
خواص . اقوال حکیمان دورة اسلامی دربارة «قُوا» و خواص درمانی پرسیاوشان عمدتاً ذکر یا شرح گفته های دو حکیم یونانی ، دیوسکوریدس و جالینوس (قرن دوم میلادی )، است . به گمان جالینوس (ترجمة قدیم عربی به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 86، ذیل «برشاوشان »)، برشاوشان «مزاج » معتدلی دارد (یعنی نه «گرم » است نه «سرد») و «قوّت »های آن «تجفیف » (خشکانندگی )، «تحلیل » و «تلطیف » (نرم و لطیف کنندگی ) است . دیوسکوریدس نیز برای آن فواید درمانی ذکر کرده که به اختصار چنین است : ضماد آن (بَرسَر) در بیماری داء الثَعلَب موی را می رویاند، برخنازیر و دُبیلات (دُمّلهای چرکین ) آنها را تحلیل می بَرَد، و بر «قُروح خبیثه » (زخمهای بسیار بد)، آنها را درمان می کند؛ همچنین نهادن ضماد آمیخته ای از پرسیاوشان و لاذن و روغن مورد یا روغن سوسن و زوفا بر سَر، جلو ریزش مو را می گیرد؛ خوردن جوشاندة آن برای درمان نفس تنگی (آسم )، یرقان ، درد سِپُرز، عُسرالبول ، گزش مار و حشرات موذی و برای جلوگیری از روان شدن «فُضول » (خلطهای زاید و بیش از اندازه ) به معده سودمند است (جالینوس می افزاید که جوشاندة مذکور به دفع خلطهای لزج از سینه کمک می کند)، شکم را می بندد (قابض است ) و سنگ ( کلیه ، مثانه ) را خُرد می کند. دیوسکوریدس نکتة جالبی نیز می افزاید که «برای پیشگیری از سُقْمِ ( = بیماری ، لاغری ) گوسفندان ، پرسیاوشان را در ( اطرافِ ) آغل آنها می کارند». دیوسکوریدس (همانجا؛ ترجمة قدیم عربی در ذیل «شعرالغول »، به نقل ابن بیطار، ج 3، ص 64) دربارة «شعرالغول » (طریخومانس ) می گوید: «گمان می رود که همان خواص و افعال ادیانطن را دارد.»
مؤلفان دورة اسلامی دربارة پرسیاوشان مطالبی آورده اند، از جمله ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی ، پزشک و جراح اندلسی در نیمة دوم قرن چهارم ، که نوشته است : «می گویند اگر تیری در تن کسی فرو رفته باشد، ضماد پرسیاوش سبز (تازة ) کوبیده برتن در جهت مخالف پیکان تیر، پیکان را پس می راند تا از تن بیرون آید» (به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 86، ذیل «برشاوشان »). به عقیدة ابن سینا (ج 1، کتاب دوم ، ص 436ـ437)، طبع برشیاوشان احتمالاً اندکی مایل به گرمی است ؛ ضماد خاکستر آن با سرکه و روغن زیتون (برپوست سَر) برای درمانِ داءالحَیّة ( نیز ) خوب است ، و (شستن سَر با) آب خاکستر آن ( = مخلوط خاکسترِ آن با آب ) ، برای رفع حَزاز ؛ ( طلای آن بر ) غَرْب (آماس کوچک چرکی در کنار زاویة داخلی چشم )، ( کیسة چرکیِ ) غَرْب را از میان می برد؛ برای گزشِ سگ هار ( نیز ) سودمند است . به گفتة ابن ماسویه (متوفی 243)، اندازة خوراک پرسیاوشان سه تا هفت دِرْهم است (به نقل ابن بیطار، همانجا). «بَدلِ * آن برای درمان نفس تنگی ، هموزنِ آن گل بنفشه و نیم وزن آن ، ریشة سوسن است » (محمد زکریای رازی ، به نقل ابن بیطار، همانجا).
مصارف پرسیاوشان ، همچون بیشتر «عقاقیر» قدیم ، باگذشت زمان در شرق و غرب بسیار کاهش یافته است . مثلاً، در اروپا، دانشمند نامدار فرانسوی ، ا. لیتره (1801ـ1881)، در فرهنگ پزشکی معروف خود (ذیل "capillaire" ) فقط می گوید که دَمْکَردة آن و بویژه شربتِ قندآگین آن را به عنوان دوای سُرفه و نرم کنندة سینه در برونشیتِ ساده به کار می برند. در ایران هم یک یا چند مورد استعمال محلّی برای آن ذکر کرده اند، مثلاً: دَمکردة آن را در ایلام و لرستان برای درمان سیاه سرفه می خورند (اسدیان خرم آبادی و دیگران ، ص 268). در میان کُردان ، دَمکردة آن برای درمان زکام و «نزلة سینه » و «ناراحتیهای قلبی » به کار می رود و برگهای آن را برای رفع «درد روماتیسمی » برجای درد ضماد می کنند (صفی زاده ، ص 56). در خراسان ، به روایت شکورزاده ، موارد استعمال بیشتری برای آن در «طب عوام » هست ، مثلاً: نهادن ضماد آمیزة کوبیده ای از مُردارْسنگ و پرسیاوشان و شَنْجَرف و اَنْزَروت و سفیداب قلع برای تحلیل و خشکانیدنِ دُمّل ریمن (ص 239)؛ خوردنِ افشرة دمکردة پرسیاوشان و ریحان و بالنگو (گونه ای ریحان ) برای «رطوبت مزاج » و عوارض آن (ص 253)؛ و خورانیدنِ آمیزه ای از ربّ شیرین بیان و شیرة دمکردة پرسیاوشان ، کاکل ذرت ، و «پرکلاغ سبز» برای درمان سیاه سرفة کودکان (ص 260).
منابع : (1) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛ (2) ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوارقش ، بیروت 1408/1987؛ (3) ابن میمون ، شرح اسماء العقار ، چاپ ماکس مایرهوف ، قاهره 1940؛ (4) محمد اسدیان خرم آبادی ، محمدحسین باجلان فرخی ، و منصور کیانی ، باورها و دانسته ها در لرستان و ایلام ، تهران 1358 ش ؛ (5) داودبن عمر انطاکی ، تذکره اولی الالباب والجامع للعجب العجاب ، قاهره 1308ـ 1309؛ (6) حمید ایزدپناه ، فرهنگ لُری ، تهران 1363 ش ؛ (7) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمدمعین ، تهران 1361 ش ؛ (8) محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ( تاریخ مقدمه 1402 ) ؛ (9) منوچهر ستوده ، فرهنگ گیلکی ، 1332 ش ؛ (10) شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطبّ ، وضعه مؤلف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری ، حقّقه و نقله الی اللغة الالمانیّة و علّق علیه البرت دیتریش ، گوتینگن 1988؛ (11) ابراهیم شکورزاده ، عقاید و رسوم مردم خراسان ، تهران 1363 ش ؛ (12) صدیق صفی زاده ، طب سنتی درمیان کُردان ، تهران 1361 ش ؛ (13) احمد عیسی ، معجم أسماءالنبات ، قاهره 1930؛ (14) احمدبن محمد غافقی ، کتاب الادویة المفردة ، نسخة خطی کتابخانه اُسلر دانشگاه مک گیل ، ش 7508؛ (15) ادوار غالب ، الموسوعة فی علوم الطبیعة ، بیروت 1965ـ1966؛ (16) زکریابن محمد قزوینی ، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، چاپ فاروق سعد، بیروت 1978؛ (17) همان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848ـ1849؛ (18) احمد قهرمان ، فلور ایران ، ج 6، تهران 1363 ش ؛ (19) موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ، به تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی ، تهران 1346 ش ؛ (20) پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق ، تهران 1356 ش ؛
(21) Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R. T. Gunther, Oxford 1934; (22) Georg Wilhelm Freytag, Lexicon Arabico-Latinum , [n.p.]: Halis Saxonum, 1830-1837; (23) ـ. Littrإ, Dictionnaire de mإdecine, de chirurgie, de pharmacie... , 17th ed., Paris 1893; (24) Sir James Redhouse, Redhouse Yeni Tدrk µ e- I ngilizce Sخzlدk= New Redhouse Turkish-English dictionary , Istanbul 1984, s.v. "bald â r".