responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2685

 

پُرتُغال (پُرتقال ) ، نامی که اعراب (با تلفظِ بُرتُقال ) به شهرِ باستانیِ کاله / کالم (معروف به بندر کاله ، امروزه اپرتو ( بورتو ) واقع در دهانة نهر دویره داده اند و بعدها به پادشاهی پرتغال اطلاق شده است . پیش از تأسیس پرتغال مستقل در قرن ششم / دوازدهم ، تاریخ این ناحیه با تاریخ اسپانیا ( رجوع کنید به اندلس * ) پیوند داشت . احتمالاً مقارن فتح اندلس به دست مسلمانان ، تمام قلمرو پرتغال امروزی بسرعت به تصرف مسلمانان درآمده است ، اما از جزئیات این وقایع اطلاعی در دست نیست ؛ فقط از مقاومت در نواحی جنوبی و از یابُرَه / اوورا ، شنترین / سانتارم و قُلُمریه * / کویمبرا که به اشغال عبدالعزیزبن موسی بن نُصَیر، حاکم اندلس (95ـ97/ 714ـ716) درآمد، اطلاع داریم . بنابر اظهار نویسنده ای متأخر، مبنی بر روایت موثّقی از محمدبن موسی رازی (قرن سوم / نهم )، ظاهراً شنترین و قلمریه ، پیش از اشغال ، طبق معاهده ای از قرار گرفتن در تقسیم سرزمینهای فتح شده میان سربازان موسی بن نصیر معاف شده بودند (قس لوی ـ پرووانسال ، ج 3، ص 201ـ202؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله ).

اغتشاشات و تشنجات سیاسی در اندلس و مهاجرت بسیاری از ساکنان مسلمان نواحی شمال غرب که بیشتر آنها بربر بودند، خصوصاً از حدود 132ـ133/750 به بعد ــ که به علت بروز قحطی از این سرزمین عقب نشینی کردند ــ برای شروع «فتح مجدد» ( از 99 تا 897/718 ـ 1492 ) شرایطی مساعد فراهم آورد. آلفونسوی اول ، شاه اَشْتوریش / آستوریاس (حک : 739ـ757 میلادی )، یا بنا به گفتة ابن حیّان (مَقّری ، ج 1، ص 330)، پسر وی فرویلة بن أذفونش /فروئلا ی اول (حک : 757ـ 768 میلادی ) خویشتن را مالک الرّقاب شمال پرتغال فعلی ساخت که مشتمل بود بر شهرهای بورتو و بارق ؟/ براگا واقع در شمال رود دویره و شهر بازو؟/ ویزئو در جنوب همین رود. ابن خطیب (ص 373) پسر دیگر آلفونسو، اورلیو (حک : 768ـ774 میلادی ) را فاتح ارض «بورتوقال » معرفی کرده است . احتمالاً آلفونسوی دوم (حک : 791ـ842) در 182/798 اشبونه / لیسبون را تصرف کرده بوده و برای اعلام این خبربه شارلمانی ، پیغامی هم به اکس ـ لا ـ شاپل فرستاده بوده است . اما این موفقیتها ــ در صورتی که بتوان به صحت تاریخی آنها اعتماد کرد ــ موقت بودند. در زمان آلفونسوی سوم سرزمینهای واقع در امتداد دویره ، بعد از تصرف قطعی بورتو در 254/868، کمابیش عملاً به دست مسیحیان افتاد.

قلمریه در 264/878 سقوط کرد، اما در 375/ 985 منصوربن ابی عامر/ المنصور که عزیمت فوق العاده سپاهش از قرطبه /کوردوبا تا شَنت یاقُب (سانتیاگو د کومپوستلا) مستقیماً از طریق قوریه / کوریا و ویزئو صورت گرفت ، آن را تصرف کرد. در 400/1009، در زمان المهدی (حُمَیدی ، ص 18) اشبونه هنوز متعلق به خلافت رو به زوال بود، در دورة ملوک الطوایف جزو مستملکات بنی اَفطس در بطلیوس * / باذاخوث شد که با بنوعبادّ اشبیلیه / سویل بر سر تسلط بر غرب اندلس منازعه داشتند. بعد از آنکه قلمریه در 456/1064 به صورت قطعی (ابن عذاری ، ج 3، ص 239) از دست مسلمین خارج شد، اشبونه با شنترین محدوده ای مسلمان نشین در شمال رود تاجُه * / تاگوس باقی ماند که هر دو در 541/1147 به تصرف آلفونسو انریکه ، اولین شاه پرتغال ، درآمد. معمولاً روایت می کنند که آلفونسو انریکه ، عنوانِ شاهی را پس از پیروزی بر مسلمین در اوریکه ، نزدیک باجه (در ذیحجة 533/ ژوئن 1139)، بر خود نهاد. قبل از درگذشت وی (581/1185)، پرتغالیها مالک بیشتر قسمتهای جنوب بودند. نوسان سرنوشت جنگ قبل از این در واقعة لامیگو واقع در جنوب نهر دویره ظاهر گشت که ظاهراً در 291/904 به تصرف آلفونسوی سوم درآمد، پس از آن از تصرف وی خارج شد و در 429/1038 فردیناند اول آن را تسخیر کرد، اما به پادشاه یا حاکم آن ناحیه اجازه داده شد که در مقام دست نشاندة حکومت مسیحی در آنجا همچنان باقی بماند. مدتی قبل از 495/1102، این شهر دوباره به نظارت مسلمین درآمد و سرانجام در همین سال به کنت دون انریکه واگذار شد (فرناندث ای گونثالث ، ص 29).

دربارة تأثیر عمیق و ریشه دار زبان و فرهنگ عربی در این ناحیه می توان به روایت مواعینی (پونس بویگس ، ش 189)، نویسندة قرن ششم / دوازدهم ، مراجعه کرد. به گزارش وی ، المعتضد، فرمانروای اشبیلیه ، طی یک لشکرکشی به پرتغال در حدود 411/1020، در حصنی الاخوان / آلافوئنس یا آلافوئس یا آلاخوئن در شمال ویزئو، با بعضی مسیحیان عرب زبان برخورد کرد. اینها مدّعی بودند که سرزمین خود را به موجب معاهده ای از موسی بن نُصَیْر گرفته اند و هرچند به نحو بارزی مستعرب به نظر می رسیدند، نسب خود را به جبّلة بن الاَیهَم ، عربی مسیحی اهل شام از معاصران ( حضرت ) محمّد، می رسانیدند (فرناندث ای گونثالث ، همانجا؛ قس دوزی ، ( > سخنان مؤلفان عرب دربارة عبّادیان < ، ج 2، ص 7).

در دوران خلافت ، چندین کوره (نواحی ولایتی با حاکم نشین ، حکومت و پادگان ) وجود داشت که تمام یا قسمتی از آن متعلق به پرتغال فعلی بود:

1) در منتهی الیه جنوب ، در محلی که با ایالت الغرب / آلگاروة امروزه تطبیق می کند، کورة اکشونبه واقع بود، که نام آن از شهری قدیمی به همین نام در داخل سرزمین فارو ی فعلی گرفته شده بود. شهر بعد از تسلط اعراب اهمیت خود را از دست داد و در مقابل شِلْب / سیلوس ــ که عنوان پایتخت ولایت را داشت ــ تنزّل یافت ، ولی در قرن پنجم / یازدهم هنوز وجود داشت (ابن عذاری ، ج 3، ص 215). شلب ــ که در جانب غربیتر، نزدیک مصبّ دو رودخانة کوچک قرار گرفته بود ــ نخستین بار در زمان ورود نورمانها در 229/844 ( رجوع کنید به بحرالمحیط * ) به عنوان بندر ذکر شده است ، بعدها رشد کرد و شاید مخصوصاً بعد از سقوط خلافت و در دوران فرمانروایی بنوعبّاد اشبیلیه ، به شهری پر رونق تبدیل شد. شهرهای دیگر یا دهکده های وسیع این ایالت به قول ابن سعید (ج 1، ص 380) عبارت بوده اند از: شَنَّبوس / شَنَّروس (شَنَّبروس برای سائوبراس )، رَماده ، شَنتَ مَرِیَّه (سانتا ماریا د آلگاروه ، امروزه : فارو)، العلیا و قسطله . ادریسی (در حدود 1154) در وصف شلب ، متذکر می شود که ساکنان این دهکده ها مانند مردمان شهرنشین آن به عربی خالص حرف می زده اند (ج 2، ص 543).

2) بلافاصله در شمال اکشونبه ، یعنی در محلی مطابق با باجه آلنتژو ی فعلی ، کورة باجه بود که شهر مهم آن نیز همین نام را داشت . این ایالت بنابه گفتة ابن سعید (ج 1، ص 402) شامل مارتله / مارتوله (میرتله ) ــ که بر حسب روایت ابن خطیب (ص 287) در کورة شذونه واقع بود ــ نیز می شد.

3) کورة اُشبونه یا لیسبون در قسمت شمالیتر واقع بود که مشتمل بود بر شنترین ، شنتره / سینترا و القِبذاق / القَبْذاق (کوره ای میان قرطبه و غرناطه / گرانادا).

نام باقی کوره های پرتغال ذکر نشده است . یابُرَه واقع در شمال باجه برحسب گزارش ابن سعید (ج 1، ص 374) در قلمرو بطلیوس بود و ظاهراً در دورة خلفا قسمتی از کورة مارِدَه یا مِریده (قس مقری ، ج 1، ص 167) بوده است . قلمریه نیز قبل از 264/ 878 و در هنگامی که هنوز متعلق به مسلمین بود ظاهراً مرکز کوره بوده است (قس لوی ـ پرووانسال ، ج 3، ص 51).

همانند دیگر نواحی دور از مرکز اندلس ، پرتغال مسلمان هم در سراسر تاریخ خود خصوصیات ویژه ای داشته است . در قرن سوم / نهم چندین اقدام نسبتاً موفقیت آمیز به عمل آمد تا از تسلط قرطبه رها شود، از جمله مجاهدات عبدالرحمان بن مروان که غالباً ابن الجلّیقی (پسر مردی از اهالی جلیقیه / گالیشیا) نامیده می شد و مجاهدات اخلاف وی که از بطلیوس به نواحی دوردست هم لشکرکشی کردند، و لشکرکشیهای بنوبکر در شنت مریّه در همین قرن . مدتها بعد در غرب نهضتی مذهبی که جنبة نظامی داشت به سرکردگی ابن قسی روی داد که قیام وی در 539/ 1144 در مارتله به سقوط مرابطون کمک کرد. ابن قسی ، مالک الرقاب شلب شد. وی و معاصرش ، ابن وزیر، شاید تنها مسلمانانی بودند که در خاک پرتغال سکّه زدند.

آخرین دورة کشمکش میان مسیحیان و مسلمانان پرتغال ، مجاهدت عظیم اما ناموفق امیر خاندان موحدون ، ابویعقوب یوسف ، در 580/1184 بود. ظاهراً ناوگان موحدون در جلو اشبونه شکست خورد و بناچار حملة اصلی زمینی شنترون هم ترک شد. در حملة پرتغالیها به «ساقه » یا عقب داران سپاه موحدون ، ابویعقوب مجروح شد و براثر آن ، هنگام بازگشت سپاهیانش به اشبیلیه ، در یابُرَه درگذشت .

عقب نشینی در پرتغال برخلاف انتظار بود، زیرا در این زمان موحدون دارای نیرو و اعتبار بسیاری بودند. در 585/1189، که شلب به دست پرتغالیها افتاد، برحسب توصیف صلیبی گمنامی (تُورینی گمنام ) از آن ، شلب بمراتب از لیسبونِ مسیحی قویتر و ده بار از آن متمولتر بوده است . بعد از پیروزی مسیحیان در عِقاب (لاس ناواس دِتولوسا) در 609/1212، که نیروهای پرتغالی هم در آن سهیم بودند، حاصل کشمکش طولانی و ممتد

پدیدار شد. شلب سرانجام در 647/1249 سقوط کرد و مسلمانان الغرب را نیز ــ که آخرین پایگاه آنان در سرزمین پرتغال فعلی بود ــ از دست دادند. در جنگی که نزدیک جزیرة طریف در کرانة ریوسالادو در 741/1340 روی داد، پرتغالیها به رهبری پادشاه خود آلفونسوی چهارم ، برای مقابله با قشون افریقایی مرینیان فاس ، ابوالحسن علی و داوطلبان چریک وابسته به یوسف اول سلطان غرناطه ، به نیروی کاستیلیها پیوستند. ابن خطیب شرح می دهد که چگونه اندلسیها غالباً در اولین حمله صف پرتغالیها را می شکستند اما مجاهدات آنها بی نتیجه ماند و زمان آنها گذشته بود (ص 389). از آن پس دیگر به احیای مجدد حکومت مسلمانان در غرب اندلس امیدی باقی نماند.

شهرهای عمدة پرتغال مسلمان ، رجالی ارزنده در ادب عربی پدید آورد که نام آنها در کتابهای تراجم رجال آمده است . معروفترین آنها عبارت اند از: ابن بسّام ، ابوالولیدالباجی مورخ ، ابن عمّار شاعر و دوست المعتمدبن عبّاد، و ابن قسی ، مؤلف خلع النعلین فی التصوف و آثار دیگر.

اصطخری (ص 46ـ47) و ابن حوقل (ص 115ـ 116) نیز دربارة مسالک و طرق پرتغال در قرن چهارم /دهم اطلاعاتی داده اند.


منابع :
(1) ( ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن 1967 ) ؛
(2) ابن خطیب ، اعمال الاعلام ؛
(3) ( ابن سعید مغربی ، المغرب فی حلی المغرب ، چاپ شوقی ضیف ، قاهره 1964 ) ؛
(4) ابن عذاری ، کتاب البیان المغرب ، ج 3، چاپ لوی ـ پرووانسال ، پاریس 1930؛
(5) ( محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الا´فاق ، قاهره ، بی تا.؛
(6) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967 ) ؛
(7) محمدبن فتوح حُمَیدی ، جذوة المقتبس فی ذکرولاة الاندلس ، مصر 1966؛
(8) ( احمدبن محمد مقّری ، نفح الطیب ، چاپ احسان عباس ، بیروت 1388/1968 ) ؛


(9) F. Codera, Los Benimeruؤn en Mإrida y Badajoz= Noticias que referentes al Algarbe de Alandalاs en todo el siglo III de la hإgira y principios del IV, o sea desde el 200 al 317 ) 815 a 929 de J.C. ) , encontramos en los autores ؤrabes, in Estudios criticos de Historia ؤrabe espan ola, secunda serie, ) Colecciئn de Estudios ؤrabes, IX), Madrid 1917, 1-74;
(10) idem, Decadencia y Desapariciئn de los Almoravides en Espan a, ) Colecciئn de Estudios ؤrabes, III) , Saragossa 1899, 29-52;
(11) R.Dozy, L'expإdition du Calife almohade Abou-Yacoub contre le Portugal , in Recherches, ed. 3, II, 443-480;
(12) idem, Scriptorum Arabum oc i de Abbadidis, vol.II, Leiden 1852;
F.Fernandez y

(13) Gonzales, Mudejares de Castilla;
(14) Josإ D.Garcia Domingues, Histئria Luso-àrabe,Episئdios e figuras meridi-onais, Lisbon 1945;
(15) Ambrosio Huici, Los Almohades en Portugal , in Annais da Academia Portuguesa da Histor i ¨ a, Series II, vol.7, 19 ff.;
(16) E.Lإvi-Proven µ al, Histoire l'Espagne musulmane, new ed., Leiden-Paris 1950-1953, I-III, indices;
(17) D.Lopes, Os àrabes nas Obras de Alexandre Herculano, Notas marginaes de l i ¨ ngua e historia portuguesa, Academia das Cie ª ncias de Lisboa, Boletim da Segunda Classe, III-IV, Lisbon 1910-1911;
(18) idem, A Batalha de Ourique e comentؤrio leve a uma polإmica, in Biblos, III, nos. 11-12, Coimbra 1927;
Pons Boigus,

(19) Ensayo bio-bibliogra ¨ fico sobre los historiadores y geئgrafos arؤbigo- espan oles, Madrid 1898.

/ د. م . دانلپ ( د.اسلام ) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2685
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست