responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2215

 

بهبهانی ، سیدعبدالله ، مجتهد و از رهبران برجستة نهضت مشروطیت ایران . او فرزند سیداسماعیل بن سید نصرالله بلادی بود. جد اعلای سید اسماعیل ، سید عبدالله بلادی * غُریفی ، از مشاهیر علمای عصر خویش و از جمله مجتهدان امامیه ، در روستای غُریفة بحرین زندگی می کرد و اعقابش به آل بلادی و آل غُریفی مشهورند. سیدعبدالله بعدها به نجف مهاجرت کرد و فرزندان و نواده هایش در عراق و ایران از جمله شهر بهبهان پراکنده شدند (آقابزرگ طهرانی ، ج 1، قسم 3، ص 1193؛ انصاری ، ص 227ـ228).

سیداسماعیل به قولی در 1229 در بهبهان به دنیا آمد و پس از طی دروس مقدماتی در زادگاهش به نجف رفت و نزد علمای نامدار آنجا مدارج عالی علمی را طی کرد و بعد از بازگشت از نجف ، به تصدی مناصب دینی در بهبهان پرداخت ، اما مدتی بعد در 1287 به عتبات مهاجرت کرد (حبیب آبادی ، ج 3، ص 864؛ انصاری ، همانجا). انگیزه و سبب این مهاجرت دقیقاً دانسته نیست ، اما برخی قرائن از موقعیت اجتماعی سید و وجود برخی مخالفان و مخالفتها نسبت به او حکایت دارد (رجوع کنید به انصاری ، ص 193ـ194؛ صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ص 106).

سید اسماعیل در نجف چندان درنگ نکرد و در همان سال به تهران آمد و تا آخر عمر در این شهر با عزت و شوکت کامل زیست . اعتمادالسلطنه (1363 ش ، ص 190) او را از مجتهدان دارالخلافه خوانده که مقبولیت عامه داشت و رساله اش چاپ شده بوده است (نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، همانجا). وفات سیداسماعیل در 1295 روی داد ودر تشییع وی «از مسلم و مُعاهد و ذمّی ازدحام عظیمی روی داد» (اعتمادالسلطنه ، همانجا). سیداسماعیل با دربار ناصرالدین شاه قاجار مناسبات نزدیکی داشت و حتی برخی گفته اند که شاه در سفر خود به عتبات ، او را به تهران دعوت کرد (صفائی ، ده نفر پیشتاز ، همانجا).

سیدعبدالله بهبهانی در نجف متولد شد، اما دربارة تاریخ تولد او نظر واحدی وجود ندارد. برخی تاریخ تولد او را 1256 یا 1257 (آقابزرگ طهرانی ، ج 1، قسم 3، ص 1194؛ حبیب آبادی ، ج 5، ص 1684)، برخی 1262 (بامداد، ج 2، ص 284؛ واعظ خیابانی ، ص 346) و بعضی حدود 1260 دانسته اند (صفائی ، رهبران مشروطه ، ج 1، ص 173).

سیدعبدالله در نجف پس از گذراندن دورة مقدمات به حوزة درس استادان نامداری ، چون سیدحسین کوه کمری و شیخ راضی نجفی و بویژه میرزامحمدحسن شیرازی ، راه یافت (آقابزرگ طهرانی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها؛ یغمایی ، ص 86). سیدعبدالله پس از تکمیل تحصیلات خود به ایران آمد و بعد از درگذشت پدرش جانشین و وارث مناصب دینی و نفوذ وی شد (اعتمادالسلطنه ، 1363 ش ، ص 245ـ246).

سیدعبدالله بهبهانی به نظر برخی ، با اینکه سیدعبدالله همردیف علمای بزرگ تهران نبود، مناسبات نزدیک او با اولیای دولت سبب ورود وی به امور سیاسی شد و در ردیف علمای طراز اول تهران قرار گرفت (اصفهانی کربلایی ، ص 134). در مقابل ، برخی نیز بر مراتب علمی او، از جمله تألیف 25 رسالة فقهی ، تأکید ورزیده اند (آقابزرگ طهرانی ؛ حبیب آبادی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها).

بنابر گزارشهای تاریخی ، که تقریباً نسبت به اصل آنها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که در واقعة «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت . به نوشتة مورخان هم عصر بهبهانی ، در نخستین مجلس مذاکرة علمای تهران با نمایندگان دولت ، بهبهانی نیز به نمایندگی از ملت حضور داشت . در این مجلس مقرر شد که امین السلطان به وکالت از علما برای فسخ قرارداد اقدام کند (اصفهانی کربلایی ، ص 137). در مجلس دوم که چند روز بعد در منزل نایب السلطنه کامران میرزا تشکیل شد، برخی از علما ـ به تعبیر اعتمادالسلطنه : علمای نمرة دوم و سوم ـ از جمله بهبهانی حضور داشتند که چون اقدامات دولت از نظر آنان کافی نبود، در این مجلس توافقی حاصل نشد. مرحلة جدی مبارزة علما و مردم با دولت ، در پی حکم غیررسمی تبعید میرزای آشتیانی آغاز شد (اعتمادالسلطنه ، 1350ش ، ص 781، 785ـ786). اعتمادالسلطنه (1350ش ، ص 781) تصریح می کند که علما در مجلس دوم قلیان نکشیده بودند «بلکه اجازه هم ندادند که ( قلیان را ) وارد کنند». با اینهمه ، به نوشتة اصفهانی کربلایی (ص 138ـ139)، بهبهانی در این مجلس در جلب موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشید که با اعتراض یکی از علما روبرو شد (نیز رجوع کنید به عباس میرزاقاجار، ص 185). برخی به او نسبت داده اند که حتی در هنگام تحریم تنباکو، قلیان نیز کشیده بود؛ از جمله اعتمادالسلطنه (1350 ش ، ص 784) از وزیر مختار انگلیس نقل می کند که بهبهانی در حضور او قلیان می کشیده و حکم میرزای شیرازی را ساختگی می دانسته است (برای موارد دیگر رجوع کنید به تقی زاده ، ص 321ـ322؛ امین الدوله ، ص 155؛ بامداد، ج 2، ص 285). از تعبیر ناظم الاسلام کرمانی (بخش 1، مقدمه ، ص 14) نیز برمی آید که گویا بهبهانی نسبت به اصل حکم شبهه داشته است .

انگیزة بهبهانی را در این امر غالباً وفاداری او به میرزاعلی اصغر امین السلطان ، که امتیاز توتون و تنباکو زیر نظر او به انگلیسیها اعطا شده بود، دانسته اند. بویژه که پس از نافرجام ماندن تلاشهای دولت ، زمانی که ارنستین مدیر کمپانی رژی ، از امین السلطان خواست که یا علما را متقاعد سازد و یا زیانهای کمپانی را جبران کند، امین السلطان از بهبهانی خواست که با ارنستین ملاقات کند و به او وعده دهد که امین السلطان رضایت علما را جلب خواهد کرد (تیموری ، ص 149؛ نیز رجوع کنید به ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، مقدمه ، ص 44). برخی نیز ادعا کرده اند که بهبهانی از کمپانی یا انگلیسیها رشوه گرفته بوده است (عباس میرزاقاجار، همانجا؛ کدی ، ص 102ـ103). در هر صورت ، این رفتار بهبهانی با انتقاد بسیار مواجه شده است و حتی شیخ حسن اصفهانی کربلایی (همانجا) به رغم بیطرفی در گزارش تحریم تنباکو، از موضع بهبهانی تلویحاً انتقاد کرده است .


منابع :
(1) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعة ، جزء 1: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد 1404؛
(2) حسن بن علی اصفهانی کربلایی ، تاریخ دخانیه ، یا، تاریخ وقایع تحریم تنباکو ، چاپ رسول جعفریان ، قم 1377 ش ؛
(3) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1350 ش ؛
(4) همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363 ش ؛
(5) علی بن محمد امین الدوله ، خاطرات سیاسی میرزاعلی خان امین الدوله ، چاپ حافظ فرمانفرمائیان ، ( تهران ) 1341 ش ؛
(6) مرتضی بن محمدامین انصاری ، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره ، قم 1373 ش ؛
(7) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1363 ش ؛
(8) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران 1372 ش ؛
(9) ابراهیم تیموری ، تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران ، تهران 1361 ش ؛
(10) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری ، اصفهان ، ج 3، 1351 ش ، ج 5، 1355 ش ؛
(11) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(12) همو، رهبران مشروطه ، تهران 1363 ش ؛
(13) عباس میرزا قاجار (ملک آرا)، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1361 ش ؛
(14) نیکی کدی ، تحریم تنباکو در ایران ، ترجمة شاهرخ قائم مقامی ، تهران 1358 ش ؛
(15) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش 1، تهران 1363 ش ؛
(16) علی واعظ خیابانی ، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران 1366؛
(17) اقبال یغمائی ، شهید راه آزادی : سیدجمال واعظ اصفهانی ، تهران 1357 ش .

/ ابوالفضل شکوری /

بهبهانی و انقلاب مشروطه در 1321، عین الدوله به جای امین السلطان به صدراعظمی منصوب شد. گرچه بهبهانی از صدارت او ناراضی بود، مخالفت علنی از خود نشان نمی داد. در مقابل ، عین الدوله که بهبهانی را طرفدار امین السلطان می دانست ، سعی کرد با ایجاد اختلاف میان بهبهانی و همتایان او، شیخ فضل الله نوری و سیدابوالقاسم امام جمعه ، بهبهانی را منزوی کند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، مقدمه ، ص 132ـ133؛
ملکزاده ، ج 1، ص 221؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 32، 34).

نخستین برخورد میان بهبهانی و عین الدوله متعاقب درگیریِ بین طلاب مدارس محمدیه و صدر تهران پیش آمد. در این واقعه ، که بهبهانی محرک طلاب مدرسة محمدیه را در خانة خود پناه داده بود، مورد حملة برخی از طلاب مدرسة صدر قرار گرفت . با تقاضای طرفداران بهبهانی ، چهارده نفر از افرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور عین الدوله دستگیر شدند، ولی کیفر و تنبیهی که نسبت به ایشان روا شد به حدی شدید بود که توهین به روحانیان تلقی شد. وساطت بهبهانی در حق ایشان نیز، به نحوی بی ادبانه ، با مخالفت عین الدوله مواجه شد و رنجش بهبهانی از صدراعظم شدت یافت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، مقدمه ، ص 132ـ134؛
دولت آبادی ، ج 1، ص 333ـ 334؛
ملکزاده ، ج 1، ص 220ـ223).

در محرم 1323، به دنبال انتشار عکسی از مسیو نوز بلژیکی ، وزیر کل گمرکات ایران ، در یک مجلس بالماسکه با لباس روحانیون ، بهبهانی واکنش شدید نشان داد و خواستار اخراج و تنبیه او شد. عدم رضایت تجار از عملکرد نوز که او را به تبعیض به نفع تجار غیر مسلمان متهم می کردند، در تشدید این مخالفت مؤثر بود و متعاقب سخنرانیهای تند بهبهانی ، در مجالس و محافل دینی و اجتماعی ، خطابه هایی در اعتراض به عمل توهین آمیز نوز نسبت به زمامداران ایراد شد؛
هرچند همراهی نکردن برخی از علما با بهبهانی در این ماجرا،

موجب شد که عین الدوله ، بویژه به انگیزة مخالفت با بهبهانی ، به این حوادث توجهی نکند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 1، ص 139، 186ـ188؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 37ـ38؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 4؛
ملکزاده ، ج 1، ص 229ـ230). اما شاه ، از ترس آشوب ، شخصاً در شب عاشورا نامه ای محبت آمیز به بهبهانی نوشت و به او وعده داد که خواسته هایش را بر آورد؛
اما به وعدة خود عمل نکرد و تجار در اعتراض به نوز در حرم حضرت عبدالعظیم تحصّن کردند. همزمان با این وقایع ، مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز کرد. محمدعلی میرزا، ولیعهد که برای تصدی امور به تهران آمده بود، به دلجویی از بهبهانی و مذاکره با تجار پرداخت و از آنها درخواست کرد تا مراجعت شاه آرامش پایتخت را حفظ کنند و قول داد که پس از بازگشت شاه ، خود، نوز را عزل کند. با این تدبیر، تحصّن تجار خاتمه یافت (دولت آبادی ، ج 2، ص 5؛
کسروی ، 1363 ش ، ج 1، ص 51؛
ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 1، ص 191ـ 192؛
ملکزاده ، ج 2، ص 252).

از این پس بهبهانی ، مبارزه ای تمام عیار با حکومت استبدادی تدارک دید و با ارسال پیامهایی برای چهار مجتهد تهران ، از آنان یاری خواست که از ایشان ، فقط سیدمحمد طباطبایی * دعوت او را پذیرفت و مدتی بعد در 25 رمضان 1323 در منزل طباطبایی پیمان همبستگی و همراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. اهمیت این پیمان به حدی بود که کسروی آن را آغاز جنبش مشروطه خوانده است (کسروی ، 1363 ش ، ص 48ـ49، 54؛
ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 1، ص 191ـ192، 260؛
ملکزاده ، همانجا). حوادثی که پس از بازگشت شاه از سفر اروپا رخ داد، زمینه های اعتراض مردم و روحانیت را نسبت به دولت گسترش داد که به انقلاب مشروطه انجامید (دولت آبادی ، ج 2، ص 5 ـ 8؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 54 ـ 57). از جملة این وقایع ، گران شدن قند و تنبیه تجار بود که ابتدا باعث تجمع اعتراض آمیز مردم به رهبری بهبهانی و طباطبایی در مسجد شاه و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم و تحصّن در آنجا شد (16 شوال 1323). اقدامات عین الدوله در ممانعت از تحصّن بی نتیجه ماند و روز به روز تعداد مهاجران افزایش یافت . این مهاجرت ، به رغم تلاشهای عین الدوله ادامه یافت و سرانجام با وساطت سفیر عثمانی ، مهاجران تقاضاهای خود را که از جمله ایجاد عدالتخانه بود به مظفرالدین شاه رساندند. در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان در 16 ذیقعدة 1323، بهبهانی به همراه طباطبایی و دیگر علما در میان استقبال پرشور مردم ، پیروزمند به تهران بازگشتند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 2، ص 274ـ 308؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 10ـ33؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 58ـ74؛
ملکزاده ، ج 2، ص 266ـ309). از این پس ، بهبهانی و طباطبایی که منزلت اجتماعیشان بیش از پیش شده بود، همواره با هم و در کنار هم بودند، به طوری که به «سیدین سندین » شهرت یافتند (دولت آبادی ، ج 2، ص 35).

کارشکنیهای عین الدوله در برابر تأسیس عدالتخانه باعث فشار روزافزون مردم بر بهبهانی و طباطبایی شد. آنان نیز، همراه عده ای از روحانیون و آزادیخواهان ، مجمعی به نام «حوزة اسلامی » تأسیس کردند. اما به دنبال ملاقات بهبهانی با عین الدوله ، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کرده اند و همین شایعات بهبهانی را ناگزیر از سوگند خوردن کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانه جانبازی خواهد کرد (همان ، ج 2، ص 35ـ36؛
ملکزاده ، ج 2، ص 320، 329، 337؛
ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 2، ص 344ـ 345).

مدتی بعد، در جریان سوء قصد به عبدالحمید، سلطان عثمانی ، سفیر عثمانی از علمای تهران از جمله بهبهانی ، دربارة کیفر چنین اعمالی استفتا کرد و بهبهانی در پاسخ ، سوءقصد به سلطان مسلمانان را در حکم فساد و مرد فاسد را مستحق مرگ دانست . از طرفی ، طرفداران عین الدوله ، برای تخریب شخصیت بهبهانی نزد شاه ، اینگونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده بوده است که عامل سوءقصد را مظفرالدین شاه معرفی کند. بهبهانی به محض اطلاع از نیت عین الدوله ، به سفارت عثمانی رفت و ورقة پاسخ خود را گرفت و پاره کرد و عین الدوله را ناکام گذاشت (دولت آبادی ، ج 2، ص 58 ـ61؛
ملکزاده ، ج 2، ص 338ـ339).

امتناع از تأسیس عدالتخانه ، به درگیری بین حکومت و مردم و کشته شدن یکی از طلاب انجامید. در پی این رویداد، جمعیت زیادی در کنار بهبهانی ، طباطبایی و شیخ فضل الله نوری در مسجد شاه تحصّن کردند و خواستة خود را برای تأسیس عدالتخانه با جدّیت بیشتر پیگیری کردند. در 20 جمادی الاولی 1324 سربازان ، به سوی مردم عزادار در بازار، آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند. گزارشهای تاریخی دربارة این واقعه

حاکی از آن است که بهبهانی در آن روز شهامت و شجاعت قابل تحسینی از خود نشان داده بود (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 3، ص 404ـ411؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 95ـ101؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 68ـ71). در پی فشار دربار، بهبهانی و طباطبایی تنها با خروج مردم از مسجد موافقت کردند و سپس خود نیز به علت عملی نشدن تقاضاهایشان خواستار سفر به عتبات شدند. با پذیرفته شدن این پیشنهاد، علما در 23 جمادی الاولی 1324 به سمت عتبات هجرت کردند. در این هجرت ، که به هجرت کبری مشهور است ، حضور شیخ فضل الله در کنار سیدین سندین ، ضربة بزرگی به عین الدوله وارد ساخت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 3، ص 421ـ428؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 103ـ107؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 70ـ71).

از جمله اقدامات بهبهانی در این وقایع ، نامه ای بود که در 18 جمادی الاولی به کاردار سفارت انگلیس ، گرانت داف ، نوشت و تقاضا کرد سفارت با محصورین مساعدت کند. کاردار به این درخواست پاسخ منفی داد. بهبهانی در 23 جمادی الاولی ، زمانی که مهاجران قصد حرکت به طرف قم را داشتند، بار دیگر در نامه ای به کاردار نوشت که علما برای جلوگیری از خونریزی از تهران بیرون می روند و از او خواست که در دفع ظلم به ملت ایران کمک کند. به گزارش ناظم الاسلام کرمانی ، بهبهانی با توجه به پاسخ مساعد کاردار، به بعضی از تجار اشاره کرد که در صورت تعرض دولت به ایشان ، به سفارت انگلیس پناه ببرند. دولت آبادی نیز از توصیة او به بعضی از نزدیکانش در تحصن به سفارت خبر داده است ، اما ملکزاده به نقل مضمون در نامة بهبهانی بسنده کرده و پناهنده شدن متحصّنان را به او نسبت نداده است . کسروی نیز با اشاره به نامة بهبهانی در کتاب آبی ، انگیزة او را از این کار میانجی کردن سفیر انگلیس میان ایشان و شاه دانسته است تا سفیر پیامهای آنان را به خودِ شاه برساند. به اعتقاد او بهبهانی هرگز به پناهنده شدن مردم به سفارتخانه خرسند نبوده است . با اینهمه ، در تلگراف او به برخی تجار، که دربارة ادامة تحصن از او استفسار کرده بودند، تأکید شده

بود که این حربه را از دست ندهند (بریتانیا. وزارت خارجه ، ج 1، ص 9؛
ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 3، ص 424ـ 425، 431؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 71ـ73؛
ملکزاده ، ج 2، ص 373ـ 374؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 109؛
محیط مافی ، ج 1، ص 116؛
نیز قس رائین ، ص 74؛
شیخ الاسلامی ، ص 252ـ 253).

به هر حال ، تلاش علما و مردم به بار نشست و علاوه بر کنار رفتن عین الدوله و انتخاب مشیرالدوله به صدراعظمی ، شاه در 14 جمادی الثانیة 1324، فرمان مشروطه را صادر کرد و در بیست و چهارم همان ماه نیز علما با دست یافتن به پیروزی در کمال احترام به تهران بازگشتند (دولت آبادی ، ج 2، ص 78، 82؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 120). مدتی بعد در 18 شعبان نیز نخستین مجلس شورا تأسیس شد و در انتخابات مجلس اول ، بهبهانی از طرف اقلیت یهود و ارامنه وکیل شد (کسروی ، 1363 ش ، ص 168؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 88ـ89؛
ملکزاده ، ج 2، ص 382).

منزلت و قدرت بهبهانی در این دوره با افتتاح مجلس و استقرار مشروطه افزایش یافت و او دورانی پرنفوذتر از پیش را در حیات سیاسی خود آغاز کرد و بسیاری از کارهای کشور در منزل او حل و فصل می شد. اغلب نمایندگان مجلس تحت نفوذ و تأثیر کلام او بودند و موافقت یا مخالفت او برای ثبات یا تزلزل دولتها تعیین کننده بود (دولت آبادی ، ج 2، ص 130ـ131؛
هدایت ، ص 155؛
صفائی ، ص 185). به دنبال ملاقات خصوصی با شاه ، بهبهانی بار دیگر مورد بدگمانی قرار گرفت و به ارتشا متهم شد. عده ای شکایت او را نزد طباطبایی بردند و حتی قصد داشتند بهبهانی را به جرم خیانت بکشند، اما طباطبایی از بهبهانی دفاع و آنان را به آرامش دعوت کرد. بهبهانی نیز دوباره سوگند یاد کرد که هیچگونه ارتباط مشکوکی با دربار ندارد (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش 1، ج 3، ص 504، 507، 509ـ510؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 87).

در 24 ذیقعدة 1324، مظفرالدین شاه درگذشت و محمدعلی میرزا بر تخت نشست . پیش از آن ، محمدعلی میرزا که می دانست شاه مدت زیادی زنده نخواهد ماند و از کینة مشروطه خواهان نسبت به خود و از منزلت بهبهانی در میان ایشان خبر داشت ، برای در اختیار گرفتن سلطنت ، نامه ای به بهبهانی نوشت تا خود را از اتهامات تبرئه کند و در آن نامه طرفداری خود را از مشروطیت اعلام کرد. اما از همان اولین روز تاجگذاری کینة خود را نسبت به مشروطه خواهان بروز داد و از نمایندگان مجلس برای این مراسم دعوت به عمل نیاورد (ملکزاده ، ج 2، ص 409ـ412؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 185، 201ـ203).

در 1325، امین السلطان اتابک ، به رغم مخالفتهای شدید، به جای مشیرالدوله به صدراعظمی برگزیده شد. بهبهانی در این امر نقش جدّی داشت . در همین زمان ، در مجلس دو گروه اقلیت افراطی (دموکرات ) و اکثریت اعتدالی شکل گرفتند. اقلیت دموکرات به رهبری سیدحسن تقی زاده * با صدارت امین السلطان مخالف بودند، ولی بهبهانی می کوشید از نفوذ آنان در مجلس بکاهد. در همین اوان ، شیخ فضل الله نوری به مخالفت با مجلس برخاست و با شعار مشروطه و مشروعه ، در مقام اعتراض به روش مجلس و برخی قوانین موضوعه همراه عده ای از روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم رفت . تلاش بهبهانی برای بازگرداندن شیخ و همراهانش بی اثر ماند و او ناگزیر از مخالفت آشکار با شیخ و ارسال نامه هایی در این خصوص برای مراجع بزرگ آن روزگار شد (رجوع کنید به نوری * ، شیخ فضل الله )؛
اما در پی قتل اتابک ، هنگام خروج از مجلس در معیّت بهبهانی و درهم شکستن تحصّن شیخ فضل الله ، بار دیگر بهبهانی و طباطبایی به یاری شیخ شتافتند و او و همراهانش را با احترام به تهران بازگرداندند (کسروی ، 1363 ش ، ص 255، 286ـ287، 358ـ 359، 447، 456، 528؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 108ـ109، 131، 133، 140؛
هدایت ، ص 157، 164؛
ملکزاده ، ج 3، ص 502 ـ504، 509 ـ510، 589، 590).

از فعالیتهای بهبهانی در این دورة مجلس ، تلاش برای پیشگیری از تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی بود. وی همچنین سعی کرد تا محاکمات و امور قضایی که از نظر فقهی در اختیار مجتهدان است ، از نظر اداری نیز، مانند گذشته در محضر علما صورت پذیرد. هرچند در تدوین متمم قانون اساسی به علت تهدید انجمنها از پافشاری خود دست برداشت ، می کوشید تا تدوین قانون عدلیه را به علما بسپارد، و به همین دلیل چند بار با وزارت عدلیه درگیر شد (هدایت ، ص 164ـ167؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 150، 205، 213ـ215، 248؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 285ـ286؛
آدمیت ، ج 1، ص 418ـ423).

با شدت یافتن خصومت محمدعلی شاه با مجلس ، به دستور شاه ، مجلس به محاصرة قزاقان روس در آمد. بهبهانی که متوجه قصد شاه برای حمله به مجلس شد، با شجاعت به همراه جمعی از بستگان و پیروان خود صفوف سربازها و قزاقها را شکافت و خود را به مجلس رساند. او و برخی از وکلا سعی کردند تا با متفرق کردن مجاهدان مسلح ، مانع جنگ شوند (کسروی ، 1363ش ، ص 587، 636؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 320ـ 321؛
ملکزاده ، ج 3، ص 680، 683، 701). لکن شاه تصمیم خود را گرفته بود و در 23 جمادی الاولی 1326 قزاقان روس مجلس را به توپ بستند. بهبهانی و جمعی از مشروطه خواهان به پارک امین الدوله پناهنده شدند. قزاقان به آنجا ریختند و آنان را بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند، سپس همه را به باغشاه بردند. در آنجا شاه با بهبهانی که بشدت زخمی شده بود به خشونت و توهین سخن گفت اما او با شجاعت به شاه هشدار داد که مؤدبانه سخن بگوید. در نهایت ، شاه بهبهانی را به عتبات تبعید کرد (ملکزاده ، ج 4، ص 750ـ751، 762ـ763؛
دولت آبادی ، ج 2، ص 327، 332ـ334؛
کسروی ، 1363 ش ، ص 644ـ646).

از آنجا که حاکم خانقین با ورود بهبهانی به خاک عثمانی مخالفت کرد، سید به کرمانشاه بازگشت و مدت هشت ماه در روستای بِزِهرود تحت نظر قرار گرفت ، سپس با اجازة دولت به عتبات رفت و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و سقوط محمدعلی شاه ، یک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذیقعدة 1327، در میان استقبال بی نظیر مردم و با کمال احترام وارد تهران شد (دولت آبادی ، ج 3، ص 126؛
صفائی ، ص 198ـ 199). با وجود اختلافات بهبهانی با شیخ فضل الله ، خبر به دار آویخته شدن شیخ فضل الله به دست مشروطه خواهان سخت او را متأثر ساخت تا حدی که در بدو ورود، پسر خود سیدمحمد، را مورد عتاب قرار داد که چرا مانع از این اقدام نشده است (شوشتری ، ص 356؛
ثبوت ، ص 173).

در این دوره ، بهبهانی سمت رسمی در مجلس نداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت . مردم نیز که او را بنیانگذار مشروطیت می دانستند، در خانة او تجمع می کردند و خانة او به شکل مکانی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در آمده بود و نفوذ سیدعبدالله در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. در مجلس دوم که دوباره دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود، اعتدالیها بیشتر از بهبهانی تبعیت می کردند و دموکراتها در مخالفت با او خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوة سیاسی از قوة روحانی را دنبال می کردند (حائری ، ص 158؛
بهار، ج 1، ص 109). دموکراتها معتقد بودند که بهبهانی نفوذ خود را برتر از مشروطه می داند و مجلس را تضعیف می کند. در مقابل ، اعتدالیها نیز موفق شدند که فتوایی دالّ بر غیردینی بودن مواضع نظری تقی زاده ، رهبر دموکراتها، از دو مجتهد ذی نفوذ نجف و مدافع مشروطه ، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ، بگیرند. این گونه تصور می شد که وسیله و واسطة این اقدام ، بهبهانی بوده است .

در پی همین حوادث ، بهبهانی در 8 رجب 1328، در خانة خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. با انتشار این خبر، بازار تعطیل شد و مردم قصد انتقامجویی از قاتلان را داشتند که سیدمحمد، پسر سیدعبدالله ، آنان را به آرامش دعوت کرد. هرچند هویت قاتلان مشخص نشد، مردم این قتل را به دموکراتها، بویژه تقی زاده و حیدرخان عمواغلی ، نسبت می دادند؛
چرا که بیشتر ترورها در آن زمان «کمیتة دهشت » به رهبری حیدرعمواغلی بود که خود از شعب «انجمن آذربایجان » به رهبری تقی زاده به حساب می آمد. تقی زاده که جان خود را در خطر می دید، تهران را به قصد تبریز و سپس استانبول ترک کرد، هر چند هیچ رابطة مستقیمی میان او و قاتلان اثبات نشد (دولت آبادی ، ج 3، ص 126، 128ـ129، 136ـ137؛
ملکزاده ، ج 6، ص 1333ـ1338؛
هدایت ، ص 211؛
رائین ، ص 110ـ 111؛
شیخ الاسلامی ، ص 264ـ267؛
صفائی ، ص 199ـ201؛
کسروی ، 1355 ش ، ص 126ـ132؛
تقی زاده ، ص 155ـ158).

جنازة بهبهانی پس از تشییع عظیمی که تا آن زمان در تهران کم سابقه بود، بعدها به نجف حمل شد و در مقبرة خانوادگی دفن گردید (صفائی ، ص 201).

دربارة نقش و عملکرد بهبهانی در جنبش مشروطه گرچه برخی از مورخان همچون دولت آبادی و مهدی قلی خان هدایت انگیزه های شخصی سیدعبدالله را دخیل می دانند، نسبت به جایگاه برتر بهبهانی در پیروز گردانیدن مشروطه ، تقریباً تمامی ایشان اتفاق نظر دارند. ملکزاده او را پایه گذار حکومت ملی دانسته و شجاعت وی را تحسین می کند و تقی زاده نیز که بیشترین تعریف و تمجید را از بهبهانی کرده است ، معتقد است : «اگر آقا سیدعبدالله نبود، مشروطیت نبود» (ملکزاده ، ج 6، ص 1333ـ1335؛
تقی زاده ، ص 321ـ325؛
ایرانیکا ، ذیل «عبدالله بهبهانی »).


منابع :
(18) فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ، ج 1، تهران 1355 ش ؛
(19) بریتانیا. وزارت خارجه ، کتاب آبی : گزارشهای محرمانة وزارت امور خارجة انگلیس دربارة انقلاب مشروطیت ایران ، چاپ احمد بشیری ، تهران 1362ـ1369 ش ؛
محمدتقی بهار، تاریخ

(20) مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1357ـ1363 ش ؛
(21) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران 1372 ش ؛
(22) اکبر ثبوت ، «در حاشیة نوشته ای از حکیم فقیه محمدتقی آملی »، کیهان اندیشه ، ش 56 (مهر و آبان 1373)؛
(23) عبدالهادی حائری ، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، تهران 1364 ش ؛
(24) یحیی دولت آبادی ، حیات یحیی ، تهران 1362 ش ؛
(25) اسماعیل رائین ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ، تهران 1345 ش ؛
(26) محمدعلی شوشتری ، «چرا مرحوم شیخ فضل الله نوری بدار آویخته شد؟»، در مجموعه ای از رسائل ، اعلامیه ها، مکتوبات ، ... و روزنامة شیخ شهید فضل الله نوری ، گردآوری محمد ترکمان ، ج 2، تهران 1363 ش ؛
(27) جواد شیخ الاسلامی ، قتل اتابک ، تهران 1367 ش ؛
(28) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(29) احمد کسروی ، تاریخ مشروطة ایران ، تهران 1363 ش ؛
(30) همو، تاریخ هجده سالة آذربایجان ، تهران 1355 ش ؛
(31) هاشم محیط مافی ، تاریخ انقلاب ایران ، ج 1: مقدمات مشروطیت ، چاپ مجید تفرشی ، و جواد جان فدا، تهران 1363 ش ؛
(32) مهدی ملکزاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران 1371 ش ؛
(33) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، تهران 1363 ش ؛
(34) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران 1344 ش ؛


(35) Encyclopaedia Iranica , s.v. " ـ Abdalla ¦h Behbaha ¦n ¦â" (by H. Algar).

/ محمدکاظم آسایش طلب طوسی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2215
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست